جهان در پناه يازده اسم اعظم
(شرح كتاب الاسرى الى مقام الاسرى)

عارف شيخ اكبر محى الدين ابن عربى
شرح و توضيح : على باقرى (ح .ن )

- ۱۲ -


آن دو را مرنجان ...... منظور اين است كه بايد روح را تزكيه كرد، غبار گناه را از آن زدود و نفس و روح را جلا بخشيد، در اين كار بايد جديت داشت و تحت هيچ عنوانى فراموش نكرد، تا سرانجام مايه تاءسف و حرمان نشود. اگر در حين تزكيه ، نفس به آدمى فشار آورد و درصدد سركشى بود، بايد با او برخورد كرد و در حد مرگ او را تحت فشار قرار داده تا سرانجام آن را تحت كنترل آورده تا روح هم از آلودگى نجات يابد. در غير اين صورت اين دو تبديل به حجاب هايى عظيم خواهند شد كه مى كوشند سالك را به دنيا وابسته كنند. پس اگر انسان در راه خدا همه چيز را فراموش كرد به فنا مى رسد، در حالت فنا نفس و روح هم ديگر سلطه اى ندارند.
از جوانان ..... منظور بزرگان و اولياى الهى هستند كه بايد از آنان پيروى كرد و به راه آنان رفت و تغيير جهت نداد. زيرا كه ، همه آنها خيرخواه سالك و بزرگوار و در نزد خداوند داراى مقام هستند، اين پيروى نبايد در شكل افراط و تفريط باشد بلكه در عين تعادل دائمى باشد.
اگر بر ايشان ..... اگر سالك توفيق يافت و از محضر آنان بهره مند شد همواره بايد مراقب و نگران باشد، مبادا آنها را گم كند كه پيام آور خدا هستند از آنان روى بگردان ، به معنى دورشدن نيست ، به معناى آن است كه بايد به طرف آنها برگردد و به آنان توجه كند.
خوشبخت كامل ..... اصحاب كهف بخاطر خدا از جامعه بريده به غار پناهنده شدند، تا از فساد موجود دور شوند، معجزه خدا در مورد آنان سبب شد كه سيصد و چند سال بخوابند و بعد از بيدارى به سعادت رسيده و اهل بهشت شدند.
به بينى و شامه خود..... سالك بايد درك خود را از امور و مسايل زياد و قوى كند، به ويژه در امورى كه خداوند تاءئيد كرده است .
از ملازمت درب ها..... درب نفس و تمايلات دنيوى است . يعنى همراهى نفس نكند. منظور اين است كه سالك به بهانه هاى مختلف از افراد تقاضا نكند، مناعت طبع داشته باشد و اگر چيزى مى طلبد حالت گدايى و حقارت نداشته باشد.
برادرت را با ترس ..... انسان سالك همواره مى كوشد تا از نفس خود مراقبت نمايد و كارهاى اساسى انجام دهد. تحمل سختى ها و رياضت ها كرده ، در كسب كمال مى كوشد. اما اين كار نبايد بدون وقفه و مدام باشد. بلكه بايد گاهى هم به خود استراحت و حتى خود را رها كند، مسايل را جدى نگيرد، جدى نگرفتن امور به شكل ظاهرى نيست ، بايد به شكل واقعى و از روى عقيده و باور باشد. درك و پذيرش اين نكته در سلوك بسيار مهم و ضرورى است . زيرا هر انسانى داراى ظرفيت مشخصى است و نيازهاى گوناگون و متنوع دارد. چنانچه به آنها توجه نكند ممكن است دچار افسردگى و حتى بيمارى شود. بنابراين اگر سالكى مدتى در ذكر و رياضت بود و روح و نفس را تحت مراقبت قرار داد، در اتمام هر دوره اى ، بطور طبيعى احساس خستگى مى كند. پس لازم است آن امور را براى مدتى كنار نهاده به زندگى عادى روى آورد. به تفريح و گردش و گفتگو با ياران بپردازد، از آب و سبزه و درختان و زن و فرزند، خنده و شادى و موسيقى بهره مند شود. آن گاه پس از آن كه احساس كرد توان كافى به دست آورده ، دوباره به كار معنوى بپردازد در ايام فوق او مى تواند به مقايسه پيشرفت خود در حال و گذشته هم بپردازد، توان خود را ارزيابى كند و اين كار با حضور در جمع و جامعه امكان پذير است .
منظور از جوان خوب ..... پرورشى است كه انسان به روح خود داده است . گور عزيز هم نشانه تحمل سختى و فشارهاى زندگى است كه آدمى بايد ارزيابى درستى از آن داشته باشد و دريابد، آيا او قادر است در هنگام سختى ها و روبرو شدن با مشكلات بر اساس دستورات دين كه به او تكليف شده (عزيز) عمل كند؟ يا آن كه هنوز آمادگى كافى براى اين امتحان را ندارد؟
قدر عزيز..... يعنى ارزش تكاليف و دستورات خدا را بداند، با استفاده و عمل كردن به آن قوانين است كه مى تواند به جايگاه خوبى در آخرت برسد. مژده دهنده پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و معصومين (عليه السلام ) و قرآن هستند كه بايد به آنها توجه كرد و قدر فرامين و دستورات آنها را دانسته و از آنها استفاده كرد. قافله راهى است كه انسان در پيش رو دارد. انسان نبايد مردد شود. يا از مسير رو برگرداند. بايد با جديت و استوارى در راه گام نهاده و مصمم به رسيدن به مقصد باشد.
شيخ بزرگ ..... بزرگان دين است ، بايد مدام از آنها استفاده كرد و باب و مام كه همان نفس و روح هستند، بايد به كمك آنها به سير و سلوك ادامه داد.
پيرهن را بگير..... مرگ منتظر است و لحظه شمارى مى كند كه به سوى سلوك آيد، رسيدن اجل به معناى پايان فرصت در زمين براى هر نوع كارى در جهت نيل به هدف است پس از آن ديگر فرصتى براى ادامه راه نخواهد بود. پس بايد از تمام اوقات زندگى به خوبى استفاده كرد، آن را هدر نداد.
شتر را در چراگاه ..... سالك بايد بكوشد تا زمانى كه در دنيا زندگى مى كند، از همه عوامل و علوم بهره گرفته و خود را بسازد نبايد به اندازه اى از دنيا دور شود كه موجب بروز ضرر و زيان يا بيمارى در جسم و روح او شود. به عكس نبايد چنان از دنيا بهره گيرد كه بيمار شود و از طى طريق بازماند.
بسيار بخشنده ..... انسان بايد بزرگ منش و بخشنده باشد، براى رسيدن به اين صفت بايد از روش زندگى بزرگان الهام بگيرد، مدام به خود تذكر دهد، صحبت درونى با خود كند در عمل هم به دنبال اجراى آن باشد. هر چه صفت بخشندگى بيشتر شود، روح عظمت مى يابد. اگر با افراد بخشنده هم معاشرت كند روى او اثر خواهد داشت .
با آن به حال ..... حال امور دنيوى است . چيزهايى كه مربوط به دنياست . معناى جمله آن است كه انسان مدام به فكر دنياست و درباره آن سئوال دارد و مى پرسد، اما بايد بداند، امكان خطا دراين زمينه هم وجود دارد. يك اشتباه ممكن است ، سبب تكرار و تداوم و زمينه ساز اشتباهات ديگر باشد، پس همواره نبايد در اين باب انديشيد، حداقل در برخى از موارد به دنبال سخنان و سئوالاتى باشد كه دنيوى نيست .
اگر سبب ها...... در اينجا رابطه علت و معلولى مطرح مى شود، اگر اين جهان نبود يا انسان هاى ديگر نبودند، آيا امكان تكامل مادى و معنوى براى بشر وجود داشت ؟ اين جهان به مثابه در، يا پنجره ايى است كه انسان در مقابل خود مى گشايد و از طريق آن با مسائل و موضوعاتى جديد و متعدد آشنا مى شود. توجه به پديده ها و مخلوقات منجر به آن مى شود تا تنگناى جهان ماده را هم درك كند و به سوى عالم معنا و جهان حقيقى هدايت شود و اگر تلاش و جديت داشته باشد و از اين مسير دور نشود، مى تواند اين وضعيت را براى خود حفظ كند و رشد و تعالى يابد.
شرمگاه خود را..... منظور از شرمگاه در اينجا جسم انسان است ، بايد آن را از پليدى ها و ناپاكى هاى محيط دور كرده و به علاوه در تقويت طهارت آن بكوشد، به عبارت ديگر اگر انسان از افراد، رفتارها، اعمال و روش هايى كه موجب بروز ضرر در انسان است دور شود، عادات ناپسند را كنار گذارده و صفات و رذايل بد را از خود دور كند، در بهداشت و نظافت خود جدى باشد، از خوردن و آشاميدن ناپاكى ها و تنفس هر نوع هواى آلوده امتناع ورزد، اعتياد نداشته باشد، افكار منفى را از خود دور نمايد، زيبايى هاى طبيعت را درك كند، گوش خود را با صداهاى لطيف ، اعم از موسيقى ، صداى خوب انسان ها، پرندگان ، آب ، باد و غيره آشنا سازد، مراقب زبان خود باشد، لامسه خود را تقويت نمايد. به تدريج مى تواند در جهتى كه خداوند خواسته (صراط مستقيم و صراط حميد) وارد شده و به اين ترتيب نفس و روح خود را پاك و تقويت نمايد.
شرمگاه خود را پاك نكن ..... جسم انسان وديعه الهى است ، ابزار اصلى براى تعالى روح و نفس است . برخلاف تعليمات برخى از صوفيان و عارفان ، جسم نبايد با رياضت هاى شديد، مورد آزار و بى مهرى قرار گيرد، بايد نيازهاى طبيعى آن را به روش هاى مشروع و صحيح و پاكيزه رفع كرد، از نعمت هاى الهى همراه با حمد و سپاس مدام بهره برد.
خداوند بنده شاكر خود را دوست دارد و شكر معمولا مى تواند در ازاء بهره بردارى مشروع و متعادل از انواع نعمت ها در روى زمين باشد چنان كه مكرر در قرآن كريم به آن اشاره شده است . خداوند منان و مهربان همه جهان اعم از گياهان ، ميوه ها، آب ، حيوانات ، هواى خوب ، زيبايى ها و غيره را خلق كرده كه انسان از آن بهره بردارى نمايد. افراط و تفريط در اين زمينه مذموم است نه آن قدر بايد استفاده كرد كه موجب بيمارى و بطالت شود، نه آن قدر استفاده نكرد كه موجبات ضعف و سستى را فراهم كند. جسم سالم براى فعاليت هاى معنوى ، يك شرط اساسى و لازم است . پس نبايد مواهب دنيا را فراموش كرد، بايد از آنها به صورت معقول و مناسب استفاده كرد، زيرا همه آنها را خداوند مهربان براى بهره بردارى بشر خلق كرده است .
در تاريكى ..... منظور از تاريكى ، نبودن نور يا تاريكى عادى نيست بلكه در اينجا به معنى وجود امور معنوى است درك عالم معنايى است كه براى انسان عادى قابل فهم نمى باشد، چيزهايى هست كه با چشم عادى ديده نمى شود، اماكن ، مناطق ، نيروها، موجودات و ارواحى هست كه در عالم ماده نيست ، انسان بايد خود را طورى تربيت كند كه سرانجام چشم لاهوتى او باز شود و آنها را هم ببيند، اما شرط ضرورى تمرين و خواستن است . در اينجا منظور از نداكردن فريادزدن نيست ، خواستن است ، نداكردن به معناى طلب مشاهده و تلاش براى ديدن مى باشد. پس از اين مشاهده ممكن است به زيارت ارواح بزرگوارى نايل شود كه تعدادى از آنها نقش هاى مهم و اساسى در حيات بشر و دوام زمين و هستى و تمام كهكشان ها و ستارگان دارند.
از تاريكى ها پوشيده .... منظور حجاب هاى مختلف نفس است ، اگر فرد ناخالصى دارد و نفس او به انواع بيمارى ها و حجاب ها مبتلاست . بايد آنها را از خود دور كند و خود را مهذب كرده ، پالايش نمايد، زيرا با وجود ناخالصى و كدورت روح و نفس نمى توان نور را مشاهده كرد و از خداوند جميل ادراك و علم صحيحى داشت . خداوند به بشر علاقه دارد و مى خواهد كه او را از تاريكى هاى درونش نجات داده به انوار خود هدايت نمايد. اما شرط اصلى آن است كه او هم بكوشد و بخواهد كه در طريق نور وارد شود، ((از تو حركت از خدا بركت )) . شعارى زيبا و قديمى است كه در همه دوره ها مصداق دارد.
تو يكتا و يگانه اى ..... اين نكته از اسرار است ، تنها مى توان اشاره كرد كه مراد از اين جمله ، انسان همراه با اركان سازنده است كه بايد يكى شود تا سالك به هدف برسد.
چون ايوب ..... صفت اساسى براى عبد شاكر بودن است شكر به بوده ها و نبوده ها و داده ها و ناداده ها و در كل حالات و جميع احوال بايد صورت گيرد. رسيدن به اين مقام ساده نيست و نيازمند دقت و انصاف است . توجه به حال و آينده است ، آنان كه آمدند و رفتند و عدم توجه به كم و زياد و عدم حاكميت ديدگاه مادى در بهره بردارى از مواهب و نعمت هاى الهى است . به طورى كه در صورت بروز زيان ظاهرى مادى و جسمى سالك راضى بوده و آنها را خير بداند. يعنى بنده شاكر نسبت به نيازهاى مادى و ظاهرى هم شاكر است زيرا همه چيز را از آن او مى داند و اساسا تفاوتى ميان داشته و نداشته نمى گذارد، حق را برتر و بالاتر مى شناسد، سالك بايد اين راه خود را و به ويژه زبان و كلام خويش را تربيت نمايد.
زبان را به شكستن ...... برخى افراد به دليل عدم اطمينان و اعتماد به خود يا ديگران ، مدام سوگند ياد مى كنند و اين روش و عادت آنها در زندگى مى شود. سوگند اثرات وضعى زيادى دارد. از اين رو فرد مؤ من بايد از آثار و خطرات و مهلكات آن مطلع شود. لذا موظف است از سوگندخوردن در مورد ديگران ، يا حتى مسايل فردى خويش كه مرتبط با خداوند است خوددارى كند. نبايد براى تضمين انجام اين كار و آن كار قسم ياد كند بلكه بكوشد تا به صدق برسد و آنچه را در دل دارد در عمل و زبان نشان دهد در چنين حالى اگر زمانى هم ناچار شد سوگندى ياد كند. بايد سخت به آن پاى بند باشد. ولو آن كه ناچار شود آن سوگند را به نوعى شكسته و اجرا نكند، زيرا مى ترسد موجب زيان بندگان خدا شود. پس آن را طورى توجيه و تفسير كند كه حداقل شكل ظاهرى آن را رعايت نمايد.
از سوى ديگر نبايد رفتار و اعمال و مواضع خود را با عهدشكنى طرف مقابل خود تنظيم كند. مثلا اگر در راه سير و سلوك گام نهاده است و از آن سو به وى وعده اى داده اند، اما اين وعده تحقق نيابد. مثلا گفته اند، صفتى در او ملكه خواهد شد و او مى بيند در زمان وعده داده شده تحقق نيافت . يا آن كه چند بار مشاهده كرده كه از عالم ديگر بشارتى و نويدى داده اند، اما بر خلاف قول داده شده عنايتى را مشاهده نمى كند. يا حوادث و رويدادها منطبق با كشف او نيست ، نبايد عجله كرده ، نااميد شده و عهد خود را بشكند و عدم تحقق خواسته را با زير پاگذاردن عهد خويش توجيه نمايد. اهل كشف و عارفان مى دانند، خداوند به اشكال گوناگون سالك را امتحان مى كند و حتى ظاهرا (به عنوان مثال ) سفيد وعده داده شده به او ناگهان سياه از آب در مى آيد و يا به عكس . سالك بايد به اين مهم واقف باشد و در هر شرايطى بايد بر عهده خود محكم و استوار بماند و ايمان و اعتقاد داشته باشد كه خداوند ياور، حافظ و خيرخواه اوست ، پس در امور جزيى و حوادث به ظاهر ناخوشايند خود را نبازد و نوميد نگردد. و بداند كه هيچ گاه سالك معتقد و واقعى را در نيمه راه رها نخواهد كرد.
هدهد را..... منظور از هدهد جسم انسان است . يا امورى كه مربوط به دنياست . جسم و نفس به هر حال امانت الهى است . اگر مورد آزار قرار گيرد و به هر شكل نامناسب تحت فشار باشند ممكن است دچار مشكل شده ، يا سرانجام نتوانند در طى طريق سالك را راهنمايى و هدايت نمايند و حتى ممكن است ، براى فرار از آسيب دست به توجيه زده ، او را از استدلال صحيح باز دارند. در نتيجه انحراف در مسير مستقيم به وجود آيد.
عذابش كن ..... اگر انسان با رعايت همه موازين و اصول توانست ، به عالم معنا برسد و اسرارى را كشف نمايد. ممكن است به ظاهر جسم او دچار محدوديت ها و مشكلاتى هم شده باشد. اما نبايد آن را مهم تلقى كند يا نگران شود، بلكه بايد در اين مرحله اين امر را ناديده گرفت . هر چند مكرر گفته شده سالك بايد به جسم خود توجه نمايد. اما اگر اين عدم توجه در مقابل خداوند يا مثلا براى عبادت باشد، يا آن كه روزه مى گيرد تا شهوت خوردن و شكم را كنترل نموده ، يا وزن مناسب داشته باشد. اينها به شكل نوعى عذاب براى جسم تلقى مى شود. گاهى هم ممكن است در جهت آمادگى ، رعايت پاكى در غذا را داشته باشد. لذا از مصرف هر غذايى ابا دارد. اين نكته شايد در نظر مردم عادى عجيب نمايد كه مثلا چرا سالك در هر جايى و هر نوع غذايى را نمى خورد، حتى مورد انتقاد واقع شود، اما سالك نمى تواند از روش هاى مرسوم در جوامع استفاده كند، بايد آداب و تربيت خاص به جسم و روح دهد و اين امر ممكن است در اوايل نوعى سختى براى جسم تلقى شود. اما در واقع امر چنين نيست .
بر مورچه ..... منظور از مورچه اعمال ريز و غيرمستقيم در رفتارها و افكار آدمى است كه گاهى به دليل ريزبودن ممكن است حتى مورد توجه نبوده يا ديده نشود. لذا به طور عادى در محاسبه نفس وارد نگردد عدم توجه به اين جزئيات گاه بسيار مهم و سرنوشت ساز است و مى تواند سبب انحراف شود. پس سالك بايد با مراقبت دائم و هميشگى و موشكافانه آنها را شناسايى و ثبت كند، اين كار سبب مى شود كه او بر خود و نفس خويش ‍ مسلط آيد و اين تسلط قوى و همه جانبه باشد. درست مانند اسب سوارى ماهر كه با سرعت در حال حركت بوده ، ضمن كنترل اسب به تمام جزئيات مسير و محيط خود هم اشراف دارد و اجازه نمى دهد كه اسب او مورچه ها را ناديده گرفته يا پايش در چاله اى ريز فرو رود.
پراكنده ساز مورچگان ..... سالك موظف است ، در محاسبه نفس و شناسايى خود همه امور مربوط به اخلاق و نفس را اعم از ريز و درشت شناسايى كرده ، آنها را دسته بندى ، تغكيك و تجزيه و تحليل نمايد. سپس ‍ براى حل هر كدام راه حلى مناسب و صحيح اتخاذ نمايد و مثلا وقتى در مورد گناهان استغفار كرد، آنها را فراموش كند و ديگر بخاطر نياورد، گويى كه همه از بين رفته اند. هم چنان كه وقتى باد سبا مى وزد، مى تواند ذرات و اشياء ريز را با خود برداشته و در مكان مناسبى فرود آيد.
آنها را بكش ..... كشتن در اينجا معناى تحت كنترل گرفتن و اعمال سلطه دارد يعنى با مسائل و مشكلات ريز نفسانى كه روبرو شد و آنها را شناسايى و طبقه بندى كرد. به روش هاى مناسبى آنها را آرام آرام از خود دور كرده و سپس فراموش نمايد به طورى كه گويى هيچ گاه وجود نداشته است . به ويژه در زمينه اعمالى كه گناه تلقى مى شده ، بايد نفس انسان از يادآورى آنها هم خوددارى كند. اى بسا چنين كارى سبب تحريك سالك در ارتكاب مجدد گناه باشد. پس از استغفار و پاك كردن آثار آن اعمال ، خداوند رحمان ، بنده گناهكار را بخشيده ، به طورى كه گويى اساسا آن عمل صورت نگرفته است .
نبايد جانورانى كه ..... منظور از سه پاى ، افرادى هستند كه در زندگى روزمره خود به جسم خود اهميت بسيار مى دهند و اين امر سبب وابستگى و علاقه شديد آنها به دنيا مى شود. علاقه به دنيا معنويت انسان را كم مى كند. كاهش معنويت سبب دور شدن از عبادت صحيح است . چنان كه در جامعه امروز مشاهده مى كنيم ، افراد به ظاهر مؤ من چنان در كار و كسب خود غرق مى شوند كه حتى نماز را با سرعت خوانده و در حين عبادت هم فكرشان متوجه امور مادى است . ساير اعمال عبادى آنها متاءثر از اين حالت بوده و نشانه حاكميت دنيا در همه اعمال آنهاست .
ساق و گردن ها را..... انسان كارهاى اصلى خود را از طريق برخى اعضاء مثل ساق و گردن انجام مى دهد. اين اعضا در بدن حالت ركن را دارند پس بايد هميشه مورد توجه و عنايت باشند. اما اين اعضاء نبايد همواره در خدمت دنيا قرار گيرند. پس آدمى در حين بهره بردارى از جسم و اركان آن بايد به چيزهايى توجه و تفكر كند كه حقيقى و اصلى هستند، نه كاذب و دنيوى ، اين اصول در واقع همان پنج اصل يا ركن دين هستند كه سالك بايد همواره آنها را به خاطر داشته و بدن خود را در خدمت آنها قرار دهد.
سير به سوى آنها..... در اينجا سير به معناى حركت و توجه است كه بايد به سوى عالم معنا باشد. چارپايان كسانى هستند كه عقل و منطق مادى را در روش هاى خود به كار مى گيرند. چهارپا معناى ديگرى هم دارد، يعنى چهار ركن كه انسان بر پايه آنها استوار شده اين چار ركن ، آب و باد و خاك و آتش است . در واقع يكى از عناصرى كه بيش از همه به عقل توجه دارد، عنصر خاك است . بقيه عناصر به چيزهايى ديگر مايل و متوجهند، باد به جابجايى و سير و سفر، آب به پاكى و طهارت يا زهد و عارفان ، آتش مظهر شور و عشق است كه معمولا دنيوى است . در علوم قديم ، وجود انسان بر اساس اين چهار عنصر شكل مى گرفت و ارزيابى و تحليل مى شد. انسان شناسى قديم علاوه بر چهار عنصر از دانش هاى ديگرى چون پزشكى و نجوم و ستاره شناسى هم استفاده مى كرد كه هنوز هم مى تواند منشاء اثر باشد. اما بشر به علت ريزبينى در علوم جديد اين كليات را ناديده گرفته و فراموش كرد. لذا اين مباحث با همه اصالت و اهميتى كه داشت متروك شد و علوم جنبه تخصصى و جزئى نگر يافت .
هر كس فعل را..... افرادى كه به علم خود توجه زيادى دارند. معمولا گرفتار ظاهرند، هر چند كه ممكن است اهل نماز و ذكر مدام و پيوسته هم باشند، اما به دليل اشتغال به امور مادى و دنيوى كه تظاهر آن ظاهربينى است . اعمال آنها فاقد ريشه و صداقت كافى است ، بنابراين سالك بايد به اين موضوع اهميت دهد و به اين قبيل افراد اعتماد و تكيه نكند. از سوى ديگر هم نبايد آنان را طرد نمايد، زيرا اين افراد هم از بندگان خدا هستند و در نقطه مقابل افرادى هستند كه فقط به دنيا توجه دارند و اعمال ظاهرى عبادى ندارند.
انگشترى سليمان ..... خداوند به حضرت سليمان يك انگشترى عنايت كرده بود كه در روى نگين و زير آن جملاتى حك شده بود كه همه آن آيات در قرآن كريم هم آمده است . اين انگشترى داراى خواص و آثار متعددى بود و قدرت آن حضرت را در امور مختلف مى افزود. اين انگشترى در آثار عرفانى و متون شعرى مكرر مورد اشاره و استفاده قرار گرفته است و كنايه از قدرتى است كه خداوند قادر به برخى از انسان ها عطا مى فرمايد. اما طبيعى است كه اين قدرت نبايد مورد سوء استفاده قرار گرفته ، يا آن كه در جهت هوا و هوس و اميال نفسانى و خواهشهاى فردى به كار رود. چنان كه حافظ در اين باره مى فرمايد:
 

من آن نگين سليمان به هيچ نستانم   كه گاه گاه در او دست اهرمن باشد
اين انگشتر هميشه در دست حضرت بوده و خواهد بود.
جناب محى الدين اين تعبير را در مورد حضرت بكار مى برد، مى فرمايد، اگر خداوند قدرتى در اختيار سالك قرار داد، اين قدرت امانت الهى است و امين بايد همواره از اين قدرت با دقت زياد مراقبت نمايد و آن را در اختيار هيچ كس قرار ندهد، خواه اين فرد عزيزترين كسان او باشد (مثل مادر يا فرزند) ، تا مبادا مورد سوء استفاده قرار گيرد. اما آنچه كه مربوط به اموال و زينت هاى دنيوى يا موجب كمك به مردم است را، مى تواند به ديگران بدهد زيرا دلبستگى به اموال به ويژه به زينت آلات سبب تيرگى روح و وابستگى به جهان است . معناى ديگر از باب دادن انگشترى آن است اگر خداوند قدرت ويژه به سالك داده است سالك مى تواند از قدرت خود فايده اى به ديگران برساند، مانند آن كه آنها را درمان كند يا نحوه درمان گرى را به ديگران بياموزد. بهر حال سالك بايد بداند كه هيچ كسى قادر مطلق نيست و تنها خداوند سبب ساز مسلط بر همه امور است .
به تخت بلقيس ..... منظور حضرت سليمان (عليه السلام ) بوده است . همسرگزينى و يافتن جفت مناسب يكى از بزرگترين نعمت هاى خداوند براى هر سالك و عارفى است . زيرا بدون ازدواج ايمان انسان كامل نمى شود و اين امر يكى از مشيت هاى الهى است كه با توجه به وضع و حال و نيازهاى اساسى انسان خواسته شده است . شرط اساسى براى همسر سالك ، توافق روحى و معنوى و ايمان و اعتقاد او به خداوند است . از سوى ديگر، بنده ، با درك فرمان خدا، مبنى بر ضرورت ازدواج ، همسرى را انتخاب مى كند. در زمان حضرت سليمان وقتى فرمان از خدا رسيد كه بايد همسرى انتخاب كند تا ايمان ايشان كامل تر و استوارتر شود، آن حضرت در اين زمان داراى همسرانى بودند. اما آنها دائمى نبوده و جفت ايشان تلقى نمى شدند. به امر پروردگار مهربان بلقيس به عنوان جفت ايشان معرفى شدند، تا ايشان كمال يابد. زيرا كه انتخاب زوج متناسب ، سبب رشد صفات پسنديده در طرفين است .
شايان ذكر است وقتى انسان همسرى انتخاب مى كند. پس از ازدواج ، عواطف و احساسات و اخلاق او تغيير مى كند. زيرا ديگر تنها نيست ، پس ‍ ناچار است قبل از هركارى به فكر عكس العمل ديگرى باشد. اين وضع باعث مى شود كه او تا حد امكان از خودخواهى خود كم كند. يعنى به نوعى وادار به احترام و افتادگى در مقابل همسر مى شود و ناچار است در برخى از موارد، ضمن رعايت طرف مقابل ، نوعى تسليم در كارها را از خود نشان دهد. اين تحول اخلاقى فرد را براى بندگى بيشتر آماده كرده و از كفر او (خودخواهى ) كاسته و وى را متواضع مى كند. پس در واقع اين رفتارها نوعى عبادت هم محسوب مى شود. در گذشته افراد بيشتر به اخلاق و باطن همسر خود توجه داشتند، در حالى كه امروزه ، مسائل دنيوى و ظاهرى بدل به ملاك هاى اصلى در گزينش همسر شده اند از اين رو عشق هاى مجازى در عمل به تقويت خودخواهى افراد انجاميده و مسائل باطنى معنوى و باطنى از ارزش مى افتند. توجه به ماديات سبب توسعه زندگى هاى تواءم با اسراف و اشرافى شده است . در جهان امروز ساده زيستى عمل پسنديده اى نيست ، در حالى كه ساده زيستى سبب بالا رفتن روحيه عرفانى و موجب تقويت قدرت معنوى است .