جهان در پناه يازده اسم اعظم
(شرح كتاب الاسرى الى مقام الاسرى)
عارف شيخ اكبر محى الدين ابن عربى
شرح و توضيح : على باقرى (ح .ن )
- ۱ -
مقدمه ناشر
باسمه تعالى
هر كه شد محرم دل در حرم يار بماند |
|
و آنكه اين كار ندانست ، در انكار بماند
|
كمال جويى معنوى و به طور كلى استكمال نفس انسان ، بر حسب شناخت و
توانايى هر انسانى متفاوت است . بنابراين رمز و راز پيدايش ، بقاء و
رقاء آن بستگى تامى به شناخت و رفتار هر فرد در حوزه انديشه و عمل وى
دارد.
بديهى است نگاه عرفانى ، فلسفى يا كلامى از شخصيت و شاكله فردى و ديگر
ابعاد معرفتى هر انسانى نشاءت مى گيرد. به زبان ديگر تعامل ، تقابل ،
تعارض و به طور كلى اختلاف در نفوس و ديدگاه ها و حتى تنوع ، گستردگى و
پيچيدگى آنها، محصول معرفتى است كه درباره خدا، هستى و انسان در
((عرفان )) پيش مى آيد.
نكته ديگر اينكه برخى از تقابل ها، ريشه سياسى و فقهى دارد و در واقع
جريان هاى تاريخى و اجتماعى به طور كلى ، نحله هاى فكرى ، زمينه ساز آن
بوده است . به هر حال گاهى اوقات در مباحث عرفانى با مجموعه در هم
بافته اى روبرو مى شويم كه شناخت تفكيك حوزه هاى انديشه و عمل هر عارفى
را تا اندازه زيادى مشكل مى كند. زيرا مكاشفات و مشاهدات و احاطه
عرفانى در عرفان عملى هر عارفى حاصل مى گردد. به عنوان مثال ، اختلاف
درباره ولايت مطلقه و ولايت مقيده كه برخى از عرفا با هم دارند از همين
مقوله است .
كوتاه سخن اين كه برداشت هاى گوناگون راجع به سه ركن اساسى دين و عرفان
:
* شريعت
* طريقت
* حقيقت
ناشى از اختلاف ديدگاه ها از سه منظر عقل و نقل و كشف است .
عرفا گاهى اوقات اين سه ركن را در يك قالب يا در كنار هم و بعضا در
برابر هم مى بينند به قول مولانا:
هر كسى از ظن خود شد يار من |
|
وز درون من نجست اسرار من |
قطب عرفان ، شيخ اكبر محى الدين ابن عربى در كتاب ((الاسرى
الى مقام الاسرى ))، وجوه عديده عرفان را با
پيچيدگى خاصى در قالب عرفان نظرى و عملى بيان كرده است . مطالب اين
كتاب قابل استفاده علاقه مندان و دانش پژوهان به ويژه در قلمرو عرفان
خواهد بود. حائز اهميت تر آن كه محى الدين ، در اين كتاب ، به چند نكته
اساسى زير:
-تاكيد بسيار بر مقام حضرت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم .
-تاكيد بر مقام حضرت على (عليه السلام ) : ((بيان
مقام و صفات ايشان )).
-اشاره صريح به مقام حضرت زهرا (سلام الله عليها) .
-اشاره به مقام حضرت صاحب (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) .
توجه داده است .
نكته ديگر اين كه ، غالب متون عرفانى ، به فنا به عنوان مرحله پايانى
سير و سلوك عرفانى مى نگرند، در حالى كه نويسنده اين كتاب ، مرحله فنا
را به عنوان نخستين گام و به زبان ديگر آغاز راه مى داند.
شايان توجه است كه شرح و توضيح كتاب مذكور به عنوان يك اثر برجسته
عرفان نظرى و عملى ، واقعا كارى دشوار بوده است ، از اين رو تاكنون هيچ
كس آن را شرح نكرده است . ولى شارح ، انجام چنين كار سترگى را در پرتو
تفضلات الهى و حضرات معصومين (عليه السلام ) انجام داده و به خوبى قادر
به توضيح و تبيين اين كتاب دشوار و بسيار پيچيده گرديده است كه به نظر
راقم اين سطور قابل تحسين است .
گفتم :
دل و جان بر سر كارت كردم ! |
|
هر چيز كه داشتم نثارت كردم ! |
گفتا:
تو كه باشى ، كه كنى يا نكنى ؟! |
|
اين من بودم ، كه بيقرارت كردم ! |
والعاقبه للمتقين
سيد على اصغر شريعت زاده
مؤسسه فرهنگى و انتشاراتى پازينه
مقدمه شارح
بسم
الله الرحمن الرحيم .
الحمد لله رب العالمين و صلى الله على محمد و آل محمد
خداى منان را سپاسگزارم ، كه زيادت خواه نعمت اويم و گردن نهاده عزت
اويم ، پناهنده به وى از نعمت اويم ، و نيازمند كفايت اويم . هركه را،
او راه نمايد، گمراه نيست ، و دشمنش را كسى پناه نيست ، هر كسى را كه
((او)) پناه است ، چه
نيازش به جهان و جاه و مال است ؟ چه چيز هم پايه سپاس اوست ؟ و كدام
اندوخته چون خشنودى و رضاى او؟
گواهى مى دهم خدا، يكتاست ، شريك ندارد و بى همتاست ، گواهى ام از روى
اعتقاد و ايمان ، و بى شك ، برآمده از امتحان ، تا در جهانيم ، اين
گواهى در دست و زبان ماست ، و در روز رستخيز، ذخيره دشوارى ها در جان
ماست . گواهى به يگانگى اش ، نشانه استوارى ايمان است . و سرلوحه
نيكوكارى و احسان ، مايه خشنودى آن رحيم و رحمان ، سلاح جنگ با شيطان .
گواهى مى دهم كه محمد صلى الله عليه و آله و سلم گرامى ترين بنده اوست
و پيامبرش ، او را دينى است آشكار، خاتم تمام رسولان بزرگوار، با نشانه
هايى متين و پديدار. قرآنى نوشته با علم پروردگار، كه نورى است رخشان و
چراغى است فروزان . دستورهايش روشن و واضح و عيان ، تا غبار ترديد و دو
دلى از دل ها بزدايد، و با حجت و دليل به راه حق الزام فرمايد. هر آن
كسى كه نشانه ها را ببيند. بى شك بر جاى نشيند. بى ستيز تقوا پيشه كند.
و از گناه بپرهيزد. و با جانى پاك آن كتاب عظيم را دريابد. با انگشت
روح آن را بسايد، و براى هضم جان بيارايد.
گواهى مى دهم بر عصمت و طهارت آشكار و نهان دوازده ستاره زمين و آسمان
، و آن ستاره سفيد و تابان كه هم دختر بود و هم مادر و هم معصوم ، نه
ولى و پيامبر، و راز همه پيامبران بدانان سپرده شده است . هر كه آنان
را براى خود پناه گيرد، در جايگاه حق در آمده و سرپناه گيرد. آنان كه
مخزن و باب علم پيامبرند، بيانگر احكام شريعت آن سرورند، قرآن و سنت در
نزد آنان ، چون كوه برافراشته ، در امان ، آنان اند كه دين خداى را
نگهبانند و اسلام بدانان ثابت و پابرجاست . گواهى مى دهم ، كه آن ستاره
غيب ، كه در جان همه اولياء و عارفان و وارثان مى درخشد. راهنمايمان
بنده نيكوكار و صالح خدايمان ، ركن ركين جهان و خيرخواه مردمان است و
با اذن خداى مهربان در همه جا هست و مى تواند حاضر باشد. هر چند كه در
چشم نابينايان ظاهربين نباشد. اوست كه روزى خواهد آمد. استوار، آشكارا
و بى ترديد. زيرا كه خالق قادر هستى اراده فرموده است . آن روزى كه
صلاح خواهد ديد. او كمال هشت و چهار است . ظاهر و باطن جهان از اوست .
در تابعيت و اطاعت مطلق از هو، در هدايت و راهبرد در سر يازده ، ياور و
حامى همه مظلومان و مستضعفان و دور از همه دنياطلبان و ظالمان .
خداى را شاكرم كه اين بنده را توفيقى دست داد، تا كتاب ارزشمند و الهى
، عارف كبير، شيخ اكبر محى الدين عربى را با نام ((الاسرى
الى مقام الاسرى )) را مطالعه نمايد. با متنى
دشوار و مفهوم پيچيده و ثقيل ، كه تاكنون هيچ شارحى آن را شرح نكرده
است . اما عنايت حضرت حق يار شد، و حاصل اين شرح است كه به نظر عارفان
و اهل الله مى رسد.
كتاب مورد استفاده اين بنده در شرح متن ترجمه جناب آقاى دكتر قاسم
انصارى
(1) است كه خداوند بر توفيقات ايشان بيفزايد. شرح بر
اساس متن ترجمه شده ايشان صورت گرفته است . تنها در مواردى كه مترجم
محترم در معدودى از جملات در پرانتز توضيح داده اند آنها حذف شده اند،
زيرا با درك و شرح بنده مطابقت نداشت . تلاش بر آن بود كه تمام متن و
حتى بندبه بند و جمله به جمله شرح داده شود. مگر در مواردى كه نياز به
آن نبوده است . تمام شرح تقريبا بدون رجوع به هيچ منبعى و تنها با
عنايت خاص حضرت خداوند و نظر معصومين (عليه السلام ) بوده و پايان
پذيرفته و تا حد امكان رعايت اختصار و ايجاز در آن شده است .
خداى منان را همواره شاكرم و مسئلت دارم كه همه مردمان را به درك و
شناخت آيات الهى به ويژه كتاب نور و معجزه عظيم و ابدى هدايت فرمايد.
تا همه بيمارى ها و نارسايى هاى جسم و جان و فرد و جامعه را درمان
كنند. و با نور الهى آن در صراط حميد پاى نهند و به توحيد كامل برسند.
(ح .ن ) على باقرى مهرماه 82
مطابق با نيمه شعبان 1424
پيشگفتار
اللهم صل على محمد و آل محمد
كتاب الاسرى الى مقام الاسرى به قلم عارف كبير و چهره برجسته عرفان
اسلامى جناب شيخ اكبرمحى الدين بن عربى كتابى پيچيده است . كه به دليل
همين پيچيدگى بسيار، هيچ شارحى در جهت شرح آن اقدام نكرده است . اين
كتاب در چند بخش تدوين شده است ، بخش اول كه به نوعى مقدمه كتاب محسوب
مى شود. از باب سفر قلب و عين اليقين و صفت روح كلى ، باب حقيقت ، باب
عقل به باب نفس مطمئنه ختم مى شود. بخش دوم ، مراحل مختلف سير در
آسمانهاى هفتگانه معناست ، بخش سوم موقعيتها و مكانهايى عالى در سير و
تكامل روح و نفس بشرى است . تا به بخش مناجات ها مى رسد. معمولا تصور
مى شود كه مناجات فقط مخصوص بندگان است .اما در اين كتاب در برخى
موارد جملات مستقيم از سوى خداوند نقل شده و اين معناى اصلى مناجات را
بيان مى دارد. مناجات يعنى اين كه كسى ، ديگرى را به سوى خود دعوت كند،
و اين مى تواند هم از سوى بنده به خداوند، يا به عكس باشد. بنابراين در
بسيارى از مناجات ها خطاب و پيام از سوى خداوند منان است .
در بخش آخر اشارات آدميه ، موسويه ، عيسويه ، ابراهيميه ، يوسفيه ،
محمديه است . در اين بخش نكته ها و تذكرهايى هست كه مى بايست به آنها
توجه مى شد. و به عبارتى اين نكات نشانه و مشخصه اى از آن بزرگواران
است .
در شرح كتاب حالات و موقعيت هايى بود كه قابليت بيان آن وجود ندارد،
تنها مى توان اشاره كرد كه اساس كار در شرح اين كتاب شريف همان بوده
است كه جناب محى الدين با آن جوان داشته است . جناب محى الدين عربى پس
از ورود به دمشق در يكى از مساجد، با جوانى خوش سيما روبرو شد. كه نام
او محمد و تنها فرزند خانواده اى متدين بوده است . پدر او وضع متوسطى
داشته و در بازار با شغل ساختن دلو و سطل ، امرار معاش كرده است . محمد
در آن ايام كلاس هاى تعليم و تفسير قرآن داشته ، كه جناب محى الدين هم
بعد از آشنايى با او در برخى جلسات شركت مى كند. در آنجا تصور مى كند.
كه آن جوان چندان قدرتمند نيست ، اما پس از بحث هاى خصوصى ، پى به
عوالم معنوى او مى برد، آن جوان محى الدين را سير مى دهد. اين كار حدود
8 ماه به درازا مى كشد كه روزانه حدود 8 ساعت براى اين كار اختصاص مى
يابد. محى الدين در آن زمان ناچار است كتاب را به نوعى بنويسد كه تصور
شود، بحث ها مربوط به اوست . اما اين بحث ها عمدتا مربوط به آن جوان و
يكى از اولياى الهى در دوره هاى بعد بوده است . چنان كه در مقدمه هم
اشاره مى كند، كه اين كتاب براى وارثان سنت پيامبران و فرستادگان است ،
اين فرد از نزديكان اهل بيت (عليه السلام ) و حضرت صاحب (عجل الله
تعالى فرجه الشريف ) به حساب مى آمده و بنابراين به نظر اين بنده ، كل
و اساس كتاب به هيچ وجه ارتباطى به جناب محى الدين بن عربى ندارد. و
وصف حال ايشان نبوده است . زيرا در هنگام سيردادن فردى ، سيردهنده
انرژى مى دهد. سيركننده موضوع را ديده و توضيح مى دهد. گاهى ممكن است .
منظور سخن و گفتگو مبهم و نارسا گردد. بهرحال جناب شيخ ، در پايان سير
و بنابه انجام وظيفه آن را مكتوب كرده ، و به يادگار نهاده اند، مباحثى
كه در اين كتاب مطرح شده ، با نظر برخى از عرفا و فلاسفه هم مطابقت
ندارد، زيرا نظرات اظهار شده توسط آنان عمدتا ريشه در تاريخ آن علوم و
برداشت هاى شخصى آنان دارد. اما اين كتاب در ارتباط مستقيم و كشف جناب
محى الدين بوده ، و بنابراين مى تواند، مدركى صحيح در باب سير و سلوك و
مسايل خودسازى و شرح برخى اسرار باشد. به ويژه آن كه در اين كتاب بخشى
از مسايل وارثان دين پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم هم طرح و
بيان شده است .
نكته مهم ديگرى كه در اين كتاب وجود دارد، اشارات و بياناتى است ، كه
در باب مقام حضرت على (عليه السلام ) حضرت زهرا (سلام الله عليها) و
نيز شاءن و جايگاه عظيم امام بزرگوار حضرت صاحب (عجل الله تعالى فرجه
الشريف ) بيان شده است . يك نكته جالب ديگر، در برخورد آن صديقه مكرمه
با سالك در باب توضيح در مقام مولا (عليه السلام ) است ، كه در متن به
آن اشاره شده است .
يك ويژگى بارز و مهم اين كتاب در مقايسه با ساير كتب عرفانى آن است كه
، كتب عرفانى معمولا بالاترين مقامات و مراحل در عرفان را فناى در حق
مى دانند، اما در اين كتاب از مقامات و مراتبى ياد شده است ، كه تاكنون
طرح و بحث نشده است و انشاءالله كه راهگشاى حركت سالكان خواهد بود .
در بخش اعظم مناجات ها و بيانات در باب توصيف سالك ، نظر اصلى به آن
جوان و آن وارث بعدى بوده ، و نظرى به جناب محى الدين نداشته است .
توضيح كتاب با بيانى ساده و بى پيرايه است . تا مناسب حال همه مؤ منان
باشد. و تا حدى كه مورد نياز بوده ، پرده از برخى اسرار برداشته شد،
اما تعدادى هم به كنايه بيان شد تا براى اهل آن سودمند افتد، و برخى
نيز بر جاى ماند، كه تا دوره اى ديگر بحث و طرح شود.
از خداوند منان طلب و درخواست داريم كه در ظهور آن يگانه ، امام معصوم
، كه خود نورى الهى و در پرده انوار است ، تعجيل فرمايند. اين دعا براى
همه مؤ منان و مسلمين مفيد است . زيرا كه دل ها، عقول و قلوب آنان را
براى ظهور آماده خواهد ساخت .
ختم كلام ، يك فقط يك است ، يك با يك بعد از يازده و هر دو با يازده و
هر دو بر يازده از ازل تا به ابد، يازده با بعد آن از يازده و همه با
يك و يك تنها، و همه سر گردش جهان در همه دوران هاست .
الحمدلله رب العالمين
به نام خداوند بخشنده مهربان
و درود و سلام خدا بر سرورمان محمد صلى الله عليه و آله و سلم و
خاندان و ياران او باد
بنده نيازمند به خداى بزرگ و بندى بارگاه الهى و مملوك حضرت پروردگارى
(محى الدين عربى ) ، خدا فرجام او را نيك گرداناد، گفت :
سپاس خداوندى را كه روز را از شب تاريك جدا كرد و خورشيد نوربخش و ماه
نورگير را در آن ها درخشان و آن دو را راهنماى راه جويان و گمشدگان
ساخت ، سپاس بى آغاز و به زبان قدم كه سودبخش ادراك نهايى و نتيجه خشم
و لطف و كمال است ، نواى قلم در گوش دل سخن ، نوشته با مركب
((ن )) (القلم / 1) وجود
و كرم ؛ پاك از وقت بسته و گشوده بودن آسمان ((آن
دو بسته بودند، آن ها را گشوديم )) (انبياء / 1)
، به تمام ادراكات پاك از عدم ((خدايى كه بنده
اش را شبانه از مسجد حرام به مسجد اقصى سير داد))
(اسراء / 1) و به جايگاه اقدم برد؛ سپاس او را به مقتضاى آنچه از حمد
گذشت .
سپاس به ((الف )) نه به
((ب )) درود بر نخستين
پديد آمده كه آن زمان موجودى جز او طلوع و ظهور نداشت و او
((مثل )) ناميده شد و
يگانه قسمت ناپذيرش آفريد و گفت : ((چيزى چون او
نيست )) (شورى / 11) .وى دانا و يگانه و نامى
است و او را به آينه ذات ((پيوسته به ذات و نه
گسسته از آن )) ناظر گردانيد. وقتى صورت
((مثل )) برايش پديد آمد،
به ذات ايمان آورد و تسليم او شد. ذات ، او را مالك و كليددار مملكت
خود كرد و در خطاب به وى فرمود:اى محمد! تو موجود اكرم و حرم اعظم ،
ركن يمانى و باب كعبه ، مقام ابراهيم ، حجرالاسود و راز پنهان در زمزمى
((آب زمزم براى نوشنده آن است ))
(حديث ) كه بايد آنچه در آينه بر وى آشكار شدت بنگرد و پوشيده دارد.
درود خدا بر او و خاندان و ياران پاك او باد.
مقصود من در اين نوشته گروه صوفيان ، دارندگان معراج عقلى و مقامات
روحانى و اسرار الهى و مراتب والاى قدسى است ؛ كتاب به ابواب آراسته
است و الاسرى الى مقام الاسرى نام دارد و به اختصار، ترتيب رحلت از
عالم كون به عالم الهى را بيان مى كند.
در اين كتاب به كشف عصاره خرد، برهنه از هر جامه يى ، براى صاحبان عقل
و بصيرت پرداخته ام و امرى شگفت را، به سير، با رفع حجاب و ذكر نام
برخى از مقامات به مقامى كه ناگفتنى است و ظهورش به علم و حال ممكن
نيست ، روشن ساخته ام .
اين ، معراج جان هاى وارثان سنت پيامبران و فرستادگان است ، معراج جان
هاست نه معراج تن ها. سير اسرار است نه سير خانه و ديوار، ديدار دلهاست
نه ديدار چشم ها، روش معرفت ذوق و تحقيق است نه روش مسافت و طريق ،
سير آسمان معناست نه سير به منزل و ماءوى .
اين امر را به نثر و نظم وصف كرده ام و با الفاظى آهنگين ، ميان رمز و
فهم نهاده ام تا كار بر حافظان آسان گردد، طريق را بيان و تحقيق را
روشن و سر دوست را عيان كرده ام و مناجات را به شمارش بعضى از لغات
مرتب ساخته ام ؛ كتاب را آغاز و به خدا توكل مى كنم و از وى هدايت مى
جويم .
شرح مقدمه
سپاس خداوندى را كه روز را از شب تاريك جدا كرد، تا انسان در
جهان ماده و عالم معنا بتواند راه را تشخيص دهد. براى درك صحيح و شناخت
حق پيامبران و اولياى بزرگ را ماءمور به هدايت كرد. تا چگونه زيستن را
بر اساس هدف نهايى توحيد بياموزند.
سپاس بى آغاز..... از همان ابتداى خلقت ،
كه خداوند دست به آفرينش زد، همه به نوعى حمد و سپاس خداوند را به جاى
مى آورند، پس به اين تعبير سپاسگذارى از خداوند آغاز نداشت ، حتى
اولين فرشته اى كه آفريده شد، در شكرگذارى از خداوند سجده كرد. زبان
قدم يعنى آغاز خلقت و بيانى كه آغاز خلقت را در نظر دارد.
سودبخش ..... اگر انسان خدا را شاكر
باشد، و اين كار از روى اعتقاد و خلوص و با ادراك صورت گيرد، سبب شناخت
بيشتر خدا مى شود، و ارتباط را تقويت مى كند. اگر بنده اى شاكر نباشد،
خدا بر او خشم مى گيرد، اگر به اندازه گويد مورد لطف واقع مى شود، اگر
بسيار گويد به كمال مى رسد.
نواى قلم در..... اگر كسى بخواهد با
خداوند رازونياز صحيح داشته باشد، بايد از طريق دل و نهان انجام دهد،
نه به ظاهر.
نوشته با مركب ..... اگر كسى بخواهد
خالصانه در راه او طى طريق كند. بايد به قرآن رجوع كند معناى قرآن را
بخواهد تا بتواند، آن را حس كند. آن كس كه به قرآن نزديك مى شود بايد
با تمام وجود، و از صميم قلب به آن نزديك شود. اين كار نياز به دانش و
فلسفه ندارد. زيرا قرآن كتاب همه انسان هاست ، پس به همه خير و بركت مى
رساند، و هيچ مؤ منى را بى پاسخ نمى گذارد. و از انوار خود به او مى
دهد.
پاك از وقت ..... اگر كسى به قرآن انس
گرفت ، ديگر محدود به زمان و مكان نيست ، خسته نمى شود، و با ذوق و شوق
بسيار به بهره بردارى از قرآن مى پردازد، و اين ذوق پايدار است و در هر
دو جهان خواهد ماند.
آن دو بسته ...... منظور نفس و روح است ،
اگر آدمى فقط به امور دنيوى بپردازد قفل نفس و روح باز نمى شود لذا نمى
تواند، با خدا ارتباط يابد. اما اگر به سوى قرآن رود و خود را پاك
نمايد. قفل روح باز شده و مؤ من آن را با چيزهاى پاك و خوب پر خواهد
كرد. اين پركردن پايان ندارد.
به تمام ادراكات ..... منظور پيامبر اكرم
صلى الله عليه و آله و سلم است . كه در كودكى يتيم بود. سواد نداشت ،
اما با عنايت خدا به جايى رسيد كه ادراك وسيعى از تمام جهان داشته
باشد. به طورى كه تمام دنيا و موجودات آن را تحت تسلط داشته است .و او
بنده مورد عنايت و خاص خدا بود به معراج رفت و در قرآن هم به مقام
ايشان تاكيد شده و حضرت حق ايشان را ستوده و او را بهترين بنده خود
دانسته است . معراج پيامبر گرامى دليل ديگرى بر مقام رفيع آن حضرت در
ميان ساير پيامبران است . لذا اين كتاب نام خود را از آن معراج متبرك
كرده و اخذ مى نمايد. منظور از الف خداوند تبارك و تعالى است . زيرا
الف آغاز و ابتداى هر چيز است . اين سخن در واقع بيانى رمزآلود مى
باشد. الف اولين حرفى است كه حضرت حق به انسان آموخت . در همه جوامع كه
داراى حروف الفباء هستند، الف اول است و بعد از الف ، ب است . سور قرآن
كريم هم با بسم الله الرحمن الرحيم آغاز مى شود، همه چيز از سوى خداست
و همه چيز به پروردگار باز مى گردد. خدايى كه آفريدگار است ، منظور از
جناب محى الدين از ب ، بسم الله قرآنى است ، هر چند قرآن داراى شاءن و
مقام و نور و ارزش بسيارى در جهان است . اما در نهايت قرآن هم از سوى
خداست ، و نبايد آن را بت كرد، بلكه همواره به ياد داشت كه قرآن وسيله
اى براى رسيدن به حضرت حق مى باشد، ((ب
)) وسيله اى است براى رسيدن به الف ، اما نمى
تواند با الف مقايسه شود، لذا عارف به الف سپاسگزار است ، نه به ب .
و درود به نخستين ..... مراد انسان است ،
خداوند آدم را خلق كرد، و او را اشرف مخلوقات قرار داد. انسان در مقام
اشرفيت خود، در كل هستى موجودى باارزش و والاست ، پس به او درود مى
فرستد. از اين منظر و در چرخه خلقت ، اولين موجودى كه با ارزش است ،
آدمى است زيرا مى تواند با تلاش و جديت و خودسازى ، به بالاترى درجات
كمال برسد، مقامى كه هيچ يك از آفريده ها نمى توانند به آن دست يابند.
اگر انسان خود را پرورش دهد و در جهت كمال رشد نمايد، مى تواند
ارتباطى عميق و همه جانبه با خداوند برقرار نمايد، و به آنچه كه نهايت
هدف خلقت است برسد.از اين رو ((مثل
)) ناميده مى شود، هيچ موجود ديگرى را ياراى آن
نيست كه به اين مقام برسد .به اين دليل انسان در ميان تمام آفريده ها،
يك استثناء است . به عبارت ديگر، هيچ موجودى غير از آدمى نمى تواند اين
چنين به آفريدگار خود نزديك شود. تعبير ديگرى كه مى توان از
((مثل )) داشت ، آن است
كه ((مثل )) يك حالت است
. شايد هم مثلث باشد. مثلث همان انسان كامل است . كه داراى سه ضلع
متساوى است ، بقيه موجودات يك و حداكثر دو ضلع دارند، مثلا در حيوانات
جسم و نفس وجود دارد، اما نمى توانند به خدا وصل شوند، در گياهان فقط
جسم وجود دارد. و از نفس خبرى نيست . از سوى ديگر موجودات غير انسانى
به دلايل متعدد نمى توانند از يك يا دو ضلع خود بهره كافى برد و مانند
انسان از آن اضلاع به خوبى استفاده كنند.
|