دليل بر جواز و مشروعيت توسل
براى جواز و مشروعيت توسل
افزون بر دلايلى كه بيان شد مىتوان به ادلهاى ديگر تمسك كرد كه به برخى
از آنها اشاره مىكنيم:
1 علامه سمهودى مىنويسد:
»پيامبر اكرم)ص) پس از دفن فاطمه بنت اسد فرمود: «الّله الذى يحيى و
يميت... اغفر لامى فاطمْ بنت أسد و وسّع عليها مدخلها بحق نبيك و الانبيأ
الذين من قبلى».29 خدا كسى است كه مىميراند و زنده مىكند خدايا ببخش
مادرم فاطمه دختر أسد را (پيامبر اسلام به خاطر كمكهاى فراوان فاطمه بنت
اسد در دوران كودكى، احترامنموده وبهنام مادر خطابفرموده است) و جايگاه
او را وسيع گردان به حق پيامبرت و پيامبران پيش ازمن.
2 ترمذى و ابن ماجه از
محدثين اهلسنّت حديث عثمان ابن حنيف را نقل مىكنند كه مردى نابينا نزد
پيغمبر(ص) آمد و عرض كرد: خدا را بخوانيد تا مرا شفا دهد پيامبر اسلام
فرمود: اگر خواسته باشى صبر كن كه براى تو بهتر است و اگر خواسته باشى دعا
مىكنم عرض كرد دعا كنيد آن حضرت دستور داد كه وضو بگيرد و سپس اين دعا را
در پيشگاه خداوند بخواند: «اللهم انى اسئلك و اتوجه اليك بنبيّك محمد نبىّ
الرحمْ، يا محمد انّى توجهت بك الى ربّى فى حاجتى ليقضيها، اللهم شفّعه
فىّ».30
بار خدايا من از درگاه تو
درخواست دارم و به سوى تو توجه مىكنم با واسطه پيامبرت محمد(ص) پيامبر رحمت،
اى محمد! من به وسيله تو به پيشگاه پروردگارم درباره برآورده شدن حاجات خود
توجه كردم تا آن حاجات را برآورده كنى بار پروردگارا شفاعت او را درباره من
بپذير. از اين روايت به خوبى استفاده مىشود كه توجه به پيامبر و كمك گرفتن
از آن حضرت نه تنها مشروع است بلكه مستحب مىباشد و اين نحوه دعا و توسل
اختصاص به زمان حيات آن حضرت ندارد و اگر توسل ممنوع بود پيامبر اسلام از
اين گونه دعا در توسل جلوگيرى مىكردند و به آن فرد نابينا مىفرمودند: چرا
نزد من آمدى برو به صورت مستقيم از خداوند بخواه كه درخواست از غير خدا شرك
مىباشد در صورتى كه پيامبر اسلام نه تنها جلوگيرى نكردند بلكه به او
چگونگى توسل را بيان فرمودند و اين نحوه توسل براى پس از وفات آن حضرت نيز
صحيح مىباشد و هيچ دليلى بر انكار آن جز تعصّب و ناآگاهى از توحيد واقعى
نمىباشد.
3 طبرانى در المعجم الكبير،
به سند صحيح از عثمان بن حنيف نقل مىكند: شخصى به جهت حاجتى مكرّر نزد
عثمان بن عفّان مراجعه مىنمود، ولى عثمان به خواستهاش توجهى نمىكرد; تا
اين كه در بين راه عثمان بن حنيف را - كه خود راوى است - ملاقات كرده و از
اين موضوع شكايت كرد. عثمان بن حنيف به او گفت: آبى را آماده كن و وضو
بگير; به مسجد برو و دو ركعت نماز بگزار و بعد از اتمام نماز، پيامبر را
وسيله قرار ده و بگو: «الّلهم انّى أسألك و أتوجه اليك بنبيّك محمّد صلّى
الّله عليه وآله و سلّم نبىّ الرحمْ، يا محمّد انّى أتوجّه بك الى ربّى
فتقضى لى حاجتى»، آن گاه حاجت خود را به ياد آور. عثمان بن حنيف مىگويد:
شخص ياد شده آن اعمال را انجام داد، آن گاه به سوى خانه عثمان روان شد،
فوراً دربان آمد و او را نزد عثمان بن عفان برد، عثمان نيز او را احترام
شايانى كرد. سپس حاجتش را به طور كامل بر آورد و به او گفت: من همين الآن
به ياد حاجت تو افتادم و هرگاه بعد از اين، از ما حاجتى خواستى نزد ما
بيا...آن گاه عثمان ابن حنيف گفت: اين دستور از من نبود، بلكه روزى خدمت
پيامبر بودم كه نابينايى نزد حضرت آمد و از كورى چشم خود شكايت نمود. حضرت
ابتدا پيشنهاد كرد كه صبر كند ولى او نپذيرفت. سپس به او همين دستور را داد
و آن شخص نيز بعد از اداى آن بينا شد و به مقصود خود رسيد. اينحديث را
جماعت كثيرى از اهلسنّت نقل كردهاند; نظير: حاكم نيشابورى،31 ابن
عبدالبر،32 ابونعيم اصفهانى،33 ذهبى،34 حافظ هيثمى،35 متقى
هندى36 و ديگران.
4 حاكم نيشابورى در مستدرك37
روايت كرده است پس از آنكه حضرت آدم خطا را مرتكب شد عرض كرد: يا ربّى
اسئلك بحق محمد(ص) لما غفرت لى، فقال: يا آدم كيف عرفت؟ قال: لانك لما
خلقتنى نظرت الى العرش و وجدت مكتوباً فيه: لا اله الا الله محمد رسولالله
فرأيت اسمه مقروناً مع اسمك، فعرفته احبّ الخلق عليك پروردگارا از تو
درخواست مىكنم به حق محمد(ص) كه گناه من را ببخشى، پس فرمود اى آدم چگونه
شناختى او را؟ گفت: هنگامى كه مرا آفريدى به سوى عرش نگاه كردم در آن چنين
جملهاى يافتم، هيچ معبودى جز خدا نيست و محمد رسول خداست پس به خاطر نزديك
بودن اسم او با اسم تو شناختم كه محبوبترين مخلوقات در پيشگاه تو مىباشد.
5 احمد بن حنبل روايت
مىكند: كه مسروق به عايشه گفت: از تو مىخواهم به صاحب اين قبر (قبر رسول
الله) چه چيزى شنيدى از رسول خدا درباره خوارج، گفت: شنيدم رسول خدا را كه
مىفرمود: انهم شرالخلق و الخليقه يقتلهم خيرالخلق و الخليقه و اقربهم
عندالله وسيلْه38 خوارج بدترين خلق و آفريده شده خدا هستند كه مىكشد آنان
را بهترين خلق و آفريده خدا و كسى كه نزديكترين وسيله خلق است در پيشگاه
خدا.
6 دارمى در سنن خود از
ابوالجوزأ أوس بن عبدالّله نقل مىكند: در مدينه قحطى شديدى پديد آمد.
عدهاى نزد عايشه آمده و از اين امر شكايت كردند. عايشه گفت: به سراغ قبر
پيامبر رويد و از آن جا دريچهاى به سوى آسمان باز كنيد تا بين قبر حضرت و
آسمان فاصلهاى نباشد. آنان چنين كردند. خداوند نيز به بركت توسل به حضرت
باران فراوانى به آنها عنايتكرد، تاآن كه سبزىها رشد كرده و شتران چاق
شدند...39
از آن جا كه حديث به دليل
وجود سعيد بن زيد در سند آن، موافق با عقيده »البانى« نبوده در صدد تضعيف
آن بر آمده است، در حالى كه سعيد بن زيد از رجال صحيح مسلم است و يحيى بن
معين او را توثيق نموده است. هم چنين بخارى، ابن سعد، عجلى، ابوزرعه،
ابوجعفر دارمى و برخى ديگر از رجال اهلسنّت او را توثيق نمودهاند.40
7 قسطلانى نقل مىكند: «عربى
در كنار قبر پيامبر ايستاد و عرض كرد: بار خدايا! امر كردى تا بندگان را
آزاد كنيم، اين حبيب تو است و من بنده تو، مرا از آتش جهنم به حق پيامبرت
آزاد گردان. هاتفى ندا داد: اى مرد!چرا آزادى از جهنم را تنها بر خودت
خواستى و براى جميع مؤمنين نخواستى؟ برو كه تو را آزاد نمودم».41 منع از
توسل، از بدعتهاى امويان حاكم نيشابورى به سند خود از داود بن ابى صالح
نقل مىكند: مروان روزى وارد روضه رسول خدا شد مردى را ديد كه صورت
(پيشانى) خود را بر روى قبر گذارده است. مروان دست به شانهاش گذاشت و گفت:
مىدانى كه چه مىكنى؟ آنمرد سر خودرا بلند كرد. مروان ديد او ابوايوب
انصارى است. او خطاب به مروان فرمود: آرى، مىدانم كه چه مىكنم! من به
خاطر اين سنگها نيامدهام، بلكه براى رسول خدا آمدهام. آن گاه از رسول
خدا نقل كرد كه فرمود: «اگر كسى كه اهل است والى دين گردد، بر دين نگرييد،
بلكه زمانى بر دين بگرييد كه غير اهل والى آن شود».42
آنچه بيان كرديم گوشهاى از
آيات و روايات و گفتار بزرگان اهلسنّت درباره توسل بود كه حجت و دليل را
براى همه پيروان مذاهب روشن مىكند هر چند افرادى نمىخواهند اين حقايق را
بپذيرند. روشن است كه اگر شارع مقدس در آيه و روايتى مىفرمود كه مسلمانان
نبايد به افرادى كه از دنيا رفتهاند متوسل شوند، حجت تمام بود امّا اكنون
نه تنها دليلى بر نفى نداريم بلكه دليل بر جواز مشروعيّت آن وجود دارد. اگر
خداى بزرگ روز قيامت از منكران توسل بپرسد كه بر اساس كدام آيه و روايت
توسل به روح پيامبران و ائمه: را انكار كرديد آيا پاسخى دارند؟ پس لازم است
كه در صحت و عدم صحت يك عقيده و عمل به قرآن و سنّت، گفتار علماى بزرگ هر
مذهب را معيار قرار دهيم. از سويى هر فردى بدون احاطه علمى نمىتواند وارد
اين بحثهاى دقيق و ظريف بشود زيرا آثار بسيار نامطلوبى براى پيروان مذاهب
دارد، نويسندگان اهلسنّت بايد مرزهاى اعتقادى و فقهى مذهب حنفى و اشعرى را
با افكار ديگران خلط نكنند و علماى صاحب فكر و آشناى به مبانى مذهبى
اهلسنّت اجازه ندهند كه پارهاى از افراد كه از سواد چندانى برخوردار
نمىباشند به اظهار نظر در مسائل حساس مذهبى و دينى بپردازند، به گفته فقيه
حنفى (ابن عابدين) هيچ عالم صاحب فكرى و هيچ مجتهدى حكم به تكفير مسلمانى
را صادر نمىكند.
پرسشهايى از منكران توسل
پس اگر توسّل نا مشروع يا
بدعت يا شرك مىباشد بايد:
1 . بسيارى از علماى پيشين
را كه مذاهب اهل سنّت را پىريزى نمودهاند مشرك بدانيد زيرا همانگونه كه
بيان شد آنان توسل را جايز مىدانند.
2 . بايد صحابهاى را كه به
پيامبر متوسّل مىشدند مشرك بدانيم، مگر ابوايوب انصارى به قبر پيامبر(ص)
متوسل نشد؟ مگر عمر بن خطاب به عموى پيامبر متوسّل نشد؟
3 . اگر توسل شرك است چرا
در قرآن آمده كه فرزندان حضرت يعقوب براى آمرزش گناهان نزد پدر رفته و او
را واسطه قرار دادند؟ پس (نعوذ بالله) قرآن دستور به شرك داده است؟
4 . اگر توسل شرك است بايد
در هنگام مراجعه گناهكاران نزد پيامبر، آنان را از اين عمل جلوگيرى نموده و
مىفرمود: مستقيم از خدا بخواهيد.
5 . اگر توسل شرك و نا مشروع
است چرا بلال بن حرث كه از اصحاب پيامبر(ص) است براى طلب باران نزد قبر
پيامبر آمد و از آن حضرت طلب باران كرد و به طور مستقيم از خداوند درخواست
نكرد؟
6 . اگر توسل ممنوع است چرا
پيامبر(ص) در هنگام دفن فاطمه بنت اسد خداوند را به حق پيامبران سابق و حق
پيامبرى خودش سوگند داد؟
7. اگر توسل بدعت است چرا
پيامبر(ص) فرد نابينايى را كه جهت شفا يافتن، به وجود مبارك آن حضرت متوسل
شده بود، او را نهى نفرمود؟ در حالى كه به عكس، رسول خدا(ص) به او دعايى را
آموخت كه در آن توسل به پيامبر(ص) و طلب درخواست شفاعت از آن حضرت مىباشد.
8 . اگر توسل شرك است چرا
حضرت آدم(ع) به پيامبر اسلام(ص) پيش از خلقت آن حضرت متوسل شد؟
9 . اگر توسل ممنوع است چرا
هنگام مراجعه عدّهاى نزد عايشه، آنان را كنار قبر پيامبر(ص) فرستاد تا
براى رفع قحطى شديدى كه پيش آمده بود به آن حضرت متوسل شوند؟
10 . اگر توسل شرك است چرا
بزرگان اهل سنّت مثل ابن حبّان به قبر امام رضا(ع) متوسل شدند؟ همو مىگويد
هرگاه براى من مشكلى پيش مىآيد، نزد قبر آن حضرت مىروم و براى رفع مشكل
دعا مىكنم، برآورده مىشود.
11 . اگر توسل شرك باشد
نبايد علماى بزرگ مذاهب بر جواز آن توصيه نمايند چنان كه در متن اين نوشتار
بيان شد؟
12 . اگر صرف توسل و استمداد
از غير خدا شرك باشد بايد يك نفر موحّد در عالم نداشته باشيم زيرا هر
انسانى در اين عالم با نيازهاى مختلفى روبرو مىشود و چون خود به تنهايى
نمىتواند برطرف كند از غير خودش كمك و مدد مىگيرد و اين استمداد از غير
خدا به شمار مىآيد و شرك محسوب مىشود.
13 . اگر توسل و واسطه قرار
دادن شرك باشد نبايد بين زنده و مرده فرق قائل شد زيرا ملاك توحيد و شرك آن
است كه موجودى را مستقل يا غير مستقل در اثر بدانيم نه حيات و مرگ را؟ زيرا
از نگاه انسان موحد، انسان با مرگ نابود نمىشود، بلكه حيات او در برزخ
بيشتر است. امام غزالى مىگويد: از هر كسى كه در حال حيات استمداد مىشود
پس از وفاتش نيز مىتوان استمداد كرد.
14 . اگر تعظيم و احترام به
قبور پيامبر و ائمه به خاطر اظهار محبّت و ارادت شرك و عبادت غير خدا باشد
بايد تعظيم پدر و مادر و استاد و بزرگان هم شرك باشد، در حالى كه خداوند
متعال در قرآن راجع به احترام پدر و مادر فرموده: (وَاخْفِضْ لَهُما جَناحَ
الذُّلِّ);43 «و بالهاى تواضع خويش را از محبّت و لطف در برابر آنان فرود
آر».
پس روشن است كه تعظيم و
احترام شرك نيست وگرنه خداوند دستور نمىفرمود و هيچ مسلمانى آن را شرك
نمىداند.
15 . اگر توسل نامشروع بود،
امام شافعى به اهل بيت پيامبر متوسل نمىشد.
16 . اگر توسل شرك بود، امام
شافعى متوسل به قبر ابوحنيفه نمىشد. ابن حجر مىنويسد: امام شافعى هنگامى
كه در بغداد بود كنار ضريح ابوحنيفه مىآمد، زيارت مىكرد و سپس براى
برآورده شدن حاجتهاى خود به آن متوسل مىشد.44
17 . آيا به علّت عدم آگاهى
در نحوه و چگونگى توسل بايد اصل توسّل را انكار نمود؟ نحوه توسل بر چند قسم
است، گاه توسل به گونهاى است كه در دعا خدا را مىخوانيم تا به عظمت
پيامبران و اوليأ انسان را كمك نمايد. و گاهى از پيامبران و اوليأ
مىخواهيم كه چون آنان در پيشگاه خداوند از مقام بلندى برخوردار مىباشند
از خدا بخواهند كه به انسان كمك نمايد. و مرحله سوم اين است كه از پيامبران
و اوليأ مىخواهيم كه مشكل را برطرف نمايند. بدون ترديد دو مرحله نخست نه
تنها با توحيد ناسازگارى ندارد كه عين توحيد است و اگر كسى آن دو را انكار
كند يا مغرض است و يا نادان. و امّا مرحله سوّم دو صورت دارد، اگر گوينده
اين سخن پيامبران و اوليأ را موجود مستقل و در عرض خدا بداند شرك است و اگر
از اين جهت متوسل مىشود كه خداوند به آنان اجازه داده و اين مقام را
بخشيده است; در اين صورت مثل دو قسم نخست هيچگونه اشكالى ندارد. پس توسل
در يك صورت اشكال دارد و در دو صورت ديگر هيچگونه اشكالى ندارد. آيا به
خاطر اين يك قسمت شايسته است كه به صورت كلّى آن را انكار و شرك بدانيم؟
آيا صرف عدم آگاهى مىتوان يك امر معنوى را كه نقش زيادى در گرايش مسلمانان
به ويژه جوانان به مسائل معنوى و الهى دارد انكار نمود؟
18 . از آنجا كه طبق صراحت
سخن پيامبر اسلام «الاعمال بالنيّات» عمل وقتى كامل مىشود كه همراه با
نيّت باشد. آيا مىتوان عمل يك مسلمان را بر معنايى حمل نمودكه موجب كفر
مىشود؟ يا بايد با نگاه خوشبينانه آن را بر معناى صحيح حمل نمود؟
19 . اگر توسل و استعانت از
غير خدا شرك يا بدعت باشد چرا حضرت موسى به خاطر درخواستى كه قوم او داشتند
به آنان نفرمود كه شما با اين درخواست براى خداوند شريك قرارداديد. (وَ
لَمّا وَقَعَ عَلَيْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا يا مُوسَى ادْعُ لَنا رَبَّكَ
بِما عَهِدَ عِنْدَكَ لَئِنْ كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ
وَ لَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَنِى اًِّسْرائِيلَ).45 «هنگامى كه بلا بر آنها
مسلط مىشد مىگفتند: اى موسى! از خدايت براى ما بخواه به عهدى كه با تو
كرده رفتار كند، اگر اين بلا را از ما مرتفع سازى قطعاً به تو ايمان مى
آوريم و بنى اسرائيل را با تو خواهيم فرستاد.»
پس معلوم مى شود كه خواسته
آنان از حضرت موسى با توحيد و يگانهپرستى يكسان بوده و بوى شرك از آن
استشمام نمى شود زيرا حضرت موسى به دليل عهد و پيوندى كه با خدا داشت يعنى
رسالت و نبوت و ولايت، قوم او براى رفع گرفتارى و سختى ها به حضرت موسى
متوسل شدند زيرا حضرت موسى به خاطر عهد و پيوندى كه با خدا در رسالت، نبوت
و ولايت داشت از مقام بلندى برخوردار بود و اين مقام را خداوند به او داده
بود. بدين جهت بنى اسرائيل گفتند: اى موسى! خدايت را براى ما بخوان به سبب
عهدى كه باتو دارد، اگر اين بلا را تو از ما دور كنى، به طور قطع به تو
ايمان مىآوريم. بنابراين اگر گرفتارى براى كسى پيش آيد هيچ كس جز خداوند و
يا كسى كه با او پيمان نبوى و ولايت دارد نمىتواند بر طرف سازد.
20 . اگر استغاثه و فريادرسى
از غير خدا شرك است چرا پيروان حضرت موسى در گرفتارى ها از او طلب كمك مى
كردند. حضرت موسى دو نفر را ديد كه با هم نزاع مى كنند يكى از طرفداران او
و ديگرى از دشمنانش بود، مرد اسرائيلى از موسى كه پيامبر خدا بود و از نظر
قدرت و توان نيروى فراوانى داشت درخواست كمك كرد: اى پيامبر خدا به فريادم
برس و از دشمنى كه مى خواهد مرا بكشد نجاتم ده. حضرت موسى بدون درنگ به كمك
او شتافت و مرد قبطى را به قتل رساند. (... فَاسْتَغاثَهُ الَّذِى مِنْ
شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِى مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسى فَقَضى
عَلَيْهِ).46
21 . وهابيون مىگويند
پيامبر اسلام(ص) كه از دنيا رفته است پس از مرگ گفتار ما را نمىشنود اگر
چنين است چرا در تشهد نماز خطاب به آن حضرت سلام داده مىشود: السلام عليك
ايها النبى و رحمْ الله وبركاته؟
22 . اگر اموات سخن زنده ها
را نمى شنوند چرا در روايات از جمله صحيح مسلم آمده است كه هرگاه به زيارت
اموات رفتيد با آنان اين گونه سخن بگوييد: السلام عليك يا اهل الديار من
المؤمنين و اًّنا ان شأ الله بكم لاحقون... 23 . آيا عقيده به اين كه انسان
پس از مرگ چيزى را نمىشود مخالف رواياتى نيست كه در صحيح بخارى آمده كه
پيامبر(ص) فرمود: شخصى كه از دنيا رفته صداى كفشمردمى راكه براىتشييع
جنازهاش آمدهاند مىشنود.47
24 . اگر اموات نمى شنوند
چرا پيامبر اسلام پس از جنگ بدر بر سر چاهى كه كشته شدگان مشركان را در آن
انداخته بودند حضور يافتند و خطاب فرمود: آيا وعدههاى خدا را راست
يافتيد48 آيا مشركان پس از مرگ مى شنوند ولى پيامبر(ص) و يارانش پس از مرگ
نمىشنوند؟
25 . وهابيون مى گويند: بناى
بر قبور، ضريح و گنبد بدعت و حرام است و بايد تخريب شود، چرا گنبد و بارگاه
قبر پيامبر(ص) را خراب نكردهاند؟
26 . اگر گنبد و بارگاه بدعت
و حرام است چرا بر روى قبور بزرگان اهل سنت مانند ابوحنيفه، شافعى و ديگران
بارگاه ساخته اند. آيا تمام علمايى كه در طول تاريخ آمدند و اين بارگاه را
تخريب نكرده اند اهل بدعت بودند؟
27 . اگر ملاك شرك، صرف كمك
از غير خداوند باشد بايد تمام اسباب ظاهرى در جهان كنار گذارده شود و به
طور نمونه در قرآن مى فرمايد: (أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَحْرُثُونَ ُ
أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزّارِعُونَ)49 بايد بگوييم زارع
خداوند است، پس كشت وزرع و آماده كردن زمين را براى روياندن به وسيله
كشاورز رها كنيم، در اين صورت خدا بزرگ كشاورزى را از مردم سلب كرده و
منحصر در ذات مقدس خود دانسته است در حالى كه خداوند در عالم هستى اسباب و
وسايل قرار داده است.
بنابراين، وسيله قرار دادن
اسباب در عالم هستى با توجه به اينكه اين اسباب و وسايل براى رسيدن به
مقاصد و مصالح قرار داده شده است، هيچگونه مخالف و منافى توحيد نخواهد
بود. همچنين كسانى كه خداوند آنان را واسطه فيض خود قرار داده، هيچگونه
منافات و مخالفتى با طلب، يارى خواستن و پناه جستن ندارد. زيرا اين افراد
را از جانب خداوند نيرويى عطا شده كه بيش از قدرت و توانى است كه با اسباب
ظاهرى در عالم هستى وجود دارد، و اعمال اين قدرت منافاتى با توحيد ندارد
بلكه مكمّل توحيداست.
28 . آيا اگر شخص بيمارى كه
نزد حضرت عيسى مىرود و مىگويد: اى كسى كه ادعاى مقام نبوت دارى، مرده اى
را زنده كن، يا از اين گِل مخلوقى درست كن، يا كورى را شفا ده، آيا اين شخص
نسبت به پروردگار خودبا اين درخواست از حضرت عيسى - شرك ورزيده است؟
(أَنِّى قَدْ جِئْتُكُمْ بِآىًَْ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّى أَخْلُقُ لَكُمْ
مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَِْ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً
بِاًِّذْنِ الله وَ أُبْرِئُ اْلأَكْمَهَ وَ اْلأَبْرَصَ وَ أُحْىِ
الْمَوْتى بِاًِّذْنِ الله).50
بنابراين پيامبران و اولياى
الهى از نيرويى برخوردارند كه ديگران ناتوان مى باشند. از اين رو آنان
مجراى فيض الهى قرار دارند تا بدين ترتيب حجّت خدا بر بندگان باشند. پس
همان طور كه توسل به اسباب در عالم شرك نيست زيرا به مخلوقات خداوند متوسل
شدهاند، همين طور استعانت واستمداد از مجارى فيض الهى (پيامبر و اوليأ)
نيز شرك نخواهد بود. و دهها چراى ديگر كه با استفاده از روايات و تاريخ
مىتوان مطرح نمود و براى روشن شدن حقيقت توسل به همين اندازه بسنده
مىكنيم. لازم به يادآورى است كه بيشتر سؤالات ياد شده از روايات و منابع
معتبر وهابيون مىباشد كه بسيارى در متن اين نوشتار با آدرس آمدهاست.
اميدواريم كه با مطالعه دقيق
اين نوشتار ابهام اساسى كه براى منكران توسّل وجود دارد برطرف گردد.