توسل چيست و رابطه آن با توحيد چگونه است؟
توسل يعنى واسطه قرار دادن
چيزى براى رسيدن به هدف مشخصى كه انسان براى دستيابى آن تلاش مىكند.
وسيله گاه مادى و گاه معنوى
است. گاه انسان است و گاه غير انسان. گاه خدا است و گاه اعمال و رفتار خوب
مثل نماز، روزه و غير آن. وگاه اراده قوى، اظهار محبّت و دوستى و مانند آن
مىباشد. زيرا اين مطلب روشن است كه در نظام توحيدى، خداوند بزرگ، جهان را
با ابزار و اسباب فراوانى آفريده است، و عقيده به واسطهها براى رسيدن به
هدف، يك عقيده توحيدى مىباشد، چون خداوند تمام اسباب و علل تكوينى و
تشريعى را قرار داده است و انكار كردن واسطهها با توحيد واقعى ناسازگارى
دارد. از نگاه انسان موحّد، مؤثّر و آفريننده جهان يكى است و ساير واسطهها
اگر اثرى دارند مانند: رفع تشنگى به واسطه آب و رفع گرسنگى به واسطه غذا و
اگر دكتر مريضى را مداوا نموده و شفا مىدهد تمامى اين اثر بخشى از جانب
خداوند بزرگ در واسطهها
نهاده شده است. البته انسان موحّد واسطهها را مؤثر استقلالى و در عرض خدا
نمىبيند. بنابراين همانگونه كه مستقل ديدن واسطهها برخلاف توحيد است
انكار واسطهها و توجه نكردن به آنها نيز مخالف توحيد مىباشد.
توضيح مطلب:
از آنجا كه انسانها در
مشكلات و گرفتارىهاى خود همواره در جستجوى پناهگاهى مىباشند كه بتوانند
با بيان مشكلات خود از سختىها و ناراحتىها رهايى يابند و روحيه خود را
متحول و دگرگون نمايند و از سويى هر چه زمان رو به جلو مىرود گرفتارى هاى
روحى، معنوى و مادى بيشتر مىشود و ضرورت ارتباط با معنويت بيشتر احساس
مىگردد بدين جهت مسأله توسل جايگاه خاصى در بين مردم داشته و دارد. اين
پناهگاه بر اساس عقيده و باور اشخاص متفاوت است گاه پناهگاه خود را يك
انسان و گاه يك بت يا طاغوت قرار مىدهد و گاه به خداى
لايزال پناهنده مىگردد و ذات اقدسِ او را ملجأ خويش بر مىگزيند. روشن است
كه عقلاى عالم كسى را به عنوان پناهگاه خود بر مىگزينند كه قدرت و توانايى
داشته باشد. زيرا موجود ضعيفى كه به خود نمىتواند سودى برساند، چگونه
مىتواند مشكلگشاى ديگران باشد. و از سويى تمام انسانها در يك حد و مساوى
مىباشند جز كسانى كه خداى بزرگ به آنان توانايى بخشيده است و روشن است كه
خداى بزرگ در اثر عبادت و بندگى خالصانه برخى از افراد را به مقامى
مىرساند كه مىتوانند با اجازه و افاضه الهى راه گشاى مشكلات مادى و معنوى
مردم باشند. اين گونه افراد و موجودات را خداوند واسطه بين خود و خلق قرار
مىدهد، گاه آنان را مبعوث مىكند و رسالت تبليغ را به عهده آنان قرار
مىدهد تا در پرتو عنايت ربانى و وحى الهى راه گشاى انسانها در ظلمتها و
تاريكىها باشند، گاه آنان را واسطه طلب آمرزش و قرب خودش مىداند. روشن
است كه هيچ كس شايستگى اين دو مقام را ندارد، مگر كسانى كه به مقام معنوى
والايى دست يافته باشند در قرآن مىفرمايد: (وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ
بِهِ نافِلًَْ لَكَ عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً...)2
و برخى از شب را بيدار و متهجّد باش كه خدايت به مقام محمود و پسنديدهاى
مىرساند. اين مقام محمود پسنديده چه مقامى است؟ روشن است كه مقام معنوى
بلندى در پيشگاه خداى بزرگ مىباشد كه هركس نمىتواند به آن دست يابد. در
آيه ديگر مىفرمايد: (وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى)3 بهزودى
پروردگارت به تو مقامى مىبخشد تا به آن خشنود گردى.حق شفاعت، حق
ولايت،اطاعت وديگر حقوقى كه پيامبران و ائمه دارند به خاطر اين مقامى است
كه
خداوند به آنان عطاكرده است
و گرنه هيچ انسانى بر ديگرى حقى ندارد. بنابراين خداى بزرگ برخى افراد را
براى رساندن وحى و هدايت آنان واسطه قرار داده تا اساسىترين پيام وحى يعنى
توحيد را به خلق برسانند. پس اعتقاد به اين مقام براى پيامبر(ص)، منافاتى
با توحيد و اين كه مرجع و پناهگاه واقعى در مشكلات، خداى متعال است ندارد و
هيچ فرد يا موجود ديگرى لياقت ندارد مگر اين كه خداوند اين لياقت را به او
عطا كرده باشد. و توحيد واقعى اين است كه ملجأ و پناهگاهى جز او وجود ندارد
(لا اًِّلهَ اًِّلاَّ اللهُ) وليكن از آنجا كه خداى بزرگ جسم نيست و از
اوصاف جسمى و مادى نيز منزّه و پاك مىباشد وجود واسطهها براى راهنمايى و
مشكل گشايى ضرورى مىباشد، خداى متعال نمىتواند به صورت فيزيكى و به صورت
مستقيم بين مردم حكم نمايد بلكه فردياافرادى را با شرايط ويژه كه يكى از آن
شرايط برخوردارى از مقام محمود است معرفى مىفرمايد تا خليفه و جانشين او
باشد و دستورات را از خدا گرفته و حاكميت الهى را اعمال نمايد. چنان كه
ولايت، اطاعت و فرمانبرى نيز چنين است پس اعتقاد به حكومت خليفه خدا كه
واسطه بين مردم و خدا باشد ضرورى است و اين ديدگاه توحيد صحيح مىباشد نه
مانند خوارج كه گفتند ما هيچ حاكمى را قبول نداريم و حاكم فقط خداست. چنان
كه با تمسك به آيه: (اًِّنِ الْحُكْمُ اًِّلاّ لِلّهِ)4 مىگفتند ما واسطه
در حكومت بين خدا و خلق نداريم حضرت على (ع) فرمود: «كَلِمةُ حَقًّ يُرَادُ
بِهَا الَباطِلٌ»5 سخن حقى است كه برداشت باطل كردهاند. و اين استفاده و
برداشت غلط مىباشد زيرا خدا به صورت مستقيم نمىتواند بين مردم حاكميت
داشته باشد جز با انتخاب خليفه شايسته. شايد بتوان گفت كه نخستين انحراف در
توحيد بهوسيله خوارج بوجود آمد. در صورتى كه توحيد صحيح آن است كه
واسطههايى كه خداوند قرار داده بپذيريم نه آن كه نفى كنيم. خداى بزرگ در
قرآن اطاعت از خود را عبادت دانسته است و هركس را كه از غير خدا اطاعت و
پيروى كند مشرك مىداند. چنانكه مىفرمايد:
(يا أَبَتِ لا تَعْبُدِ
الشَّيْطانَ...)6 روشن است كه عبادت شيطان به اطاعت و پيروى از او مىباشد
و از سويى اطاعت پيامبر و اولوالأمر را در راستاى اطاعت خود قرار داده پس
اطاعت واسطهها را توحيد صحيح معرفى فرموده است و چنان چه از واسطههايى كه
خداوند معرفى فرموده اطاعت نشود، شرك مىباشد. (أَطِيعُوا اللهَ وَ
أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِى اْلأَمْرِ مِنْكُمْ )7 پس هر ولايت واطاعتى
كه در جهت ولايت واطاعت خدا باشد توحيد صحيح مىباشد و هر اطاعتى كه بر
خلاف اطاعت خدا و رسول و اولوالأمر باشد شرك در اطاعت خواهد بود. خواه
اطاعت از شيطان يا هواى نفسانى و خواه اطاعت از انسانى كه اجازه فرمانروايى
از طرف خداوند به او داده نشده و يا ... بنابراين، واسطه خواه در حاكميت و
ولايت، خواه در رساندن رزق وروزى و هر چيز ديگر، اگر با اجازه الهى باشد
توحيد وگرنه شرك خواهد بود.
واسطهها در عالم تكوين و تشريع
واسطهها گاهى در عالم تكوين
و وجود خارجى است و گاه در عالم تشريع و آوردن دين و وحى; فرشتگان واسطه
بين خدا و بندگان در عالم تكوين و تشريع مىباشند مثلاً در قبض ارواح چنان
كه قرآن مىفرمايد: (حَتّى اًِّذا جأَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ
رُسُلُنا)8 همچنين در رساندن رزق و روزى به انسانها واسطه مىباشند، و گاه
برخى از پيامبران با اذن الهى در عالم تكوين مؤثر بودهاند چنانكه درباره
حضرت عيسى (ع) مىفرمايد: (وَأُبْرِئُ اْلأَكْمَهَ وَاْلأَبْرَصَ وَأُحْىِ
الْمَوْتى بِاًِّذْنِالله)9 پيامبران الهى واسطه رساندن وحى و دين الهى به
مردم مىباشند. پس انكار واسطهها در تكوين و تشريع بر خلاف قرآن مىباشد.
از اينرو توحيد واقعى آن است كه انسان موحّد هرچه در مسير الهى قرار گيرد
و با اجازه خدا و تأييد شرع مقدس باشد آن را پذيرفته و عين توحيد بداند و
در مقابل هر چه در جهت خلاف مسير الهى و بدون اذن خدا باشد شرك بداند.
نكته ديگر اين است كه از
ديدگاه توحيد واقعى چون واسطهها استقلالى از خود ندارند و هرچه دارند از
جانب خدا مىباشد هرگز اعتقاد به واسطهها منتهى به شرك نمىشود زيرا به
واسطهها نگاه استقلالى نمىشود كه اگر اينگونه بشود هر چند آن واسطه
پيامبر اسلام باشد شرك است. برخى از فرقهها با اين ديدگاه هر نوع واسطه را
نفى نموده و آن را شرك مىدانند امّا با توضيحى كه داده شد به خوبى روشن
مىشود كه اين ديدگاه و برداشت، صحيح و منطبق با قرآن، سنّت و سيره پيامبر
اسلام و ساير ائمه نمىباشد بدين جهت قرآن كريم تمامى كسانى را كه پيش از
اسلام خداى متعال را كنار گذاشته و واسطههايى كه در مسير الهى نمىباشد -
مانند بتها - انتخاب كردند، مشرك دانسته است زيرا مشركين بدون اذن الهى
موجوداتى را كه سودى ندارند برگزيده و آنها را معبود خود قرار دادند.پس
كسانى كه برخوردها و اعمال مسلمانان را در رابطه بااحترام و بزرگداشت آثار
پيامبر اكرم، اهل بيت، صحابه و اوليأشرك مىدانند و گاه اين اعمال را با
اعمال مشركان صدراسلام مقايسه مىكنند به هيچ وجه صحيح نمىباشد و قياس آن
با رفتار مشركان صدر اسلام غير عاقلانه است زيرا هيچمسلمانى غير خدا را
پرستش نمىكند بلكه قبور انبيا و اوليا را به خاطر اظهار محبت و احترام
زيارت مىكنند و چون اين بزرگواران از مقام والايى در پيشگاه خدا برخوردار
مىباشند و خداى متعال به آنان مقام شفاعت بخشيده است، آنان را در طلب
شفاعت و رفع ساير مشكلات واسطه قرار مىدهند تا از خداى متعال طلب رفع مشكل
نمايند.
آيا درخواست رفع مشكل از
افرادى كه به مقام محمود رسيده و با اجازه خدا مىتوانند مشكل گشا باشند
شرك مىباشد؟
هيچ مسلمانى چنين شيوهاى را
با توحيد واقعى ناسازگار نمىبيند زيرا همانطور كه در زمان حيات پيامبر
اسلام(ص)، اصحاب و ياران، آن حضرت را مورد توجه و واسطه قرار مىدادند پس
از حيات نيز به همان ملاك، واسطه قرار دادن حضرت جايز و انكار آن بدون دليل
است. روشن است كه انسان در دستيابى به مقام معنوى و قرب الهى بايد با واسطه
قرار دادن اعمال و عقيده صالح به خدا توجه كند، نماز، روزه، حج و ساير
اعمال واسطه تقرب به خدا مىشوند چنان كه عقيده به توحيد واقعى، نبوت و
محبت اهلبيت نقش بهسزايى در تقرب دارد.
از جمله اعمالى كه در تقرب
به خدا نقش دارد دعا و خواستن از خدامى باشد و روشن است كه صرف خواندن غير
خدا شرك نيست بلكه خواندنى شرك است كه بدون اجازه خدا و يا خواندن كسى در
عرض خدا و قائل شدن اثر مستقل براى او. وگرنه همه مسلمانان در گرفتارىهاى
مادى و غير مادى از غير خدا كمك مىگيرند و كسى آنان را مشرك نمىداند. در
حديث آمده است »كه هركس نداى مسلمانى را بشنود (ياللمسلمين) اى مسلمانان
مرا كمك كنيد، پاسخ او را ندهد مسلمان نيست.« آيا در خواست از مسلمانان و
استمداد از آنان استمداد از غير خدا نيست؟ آيا در خواست از مرده شرك
مىباشد؟ چرا در خواست از شخصى كه از دنيا رفته شرك مىباشد؟ بر چه اساس و
با چه معيارى شرك بر آن صدق مىكند؟ آيا چون انسان با مرگ، بدن مادى او
نيست و نابود شده و چيزى نمىفهمد؟ يا چون از غير خدا درخواست كرده و
غير خدا را واسطه قرار داده
شرك مىباشد روشن است كه انسان با مرگ نيست و نابود نمىشود. هيچ مسلمانى
چنين عقيدهاى ندارد بلكه صريح آيات و روايات بر اين دلالت دارد كه انسان
با مرگ حيات جديدى را آغاز مىكند و از انسانهاى زنده بيشتر مىفهمد.
آيا مردگان سخن ما را
نمىشنوند؟! آيا روايات شيعه و اهلسنّت بر اين دلالت ندارد كه هرگاه به
زيارت قبور مىرويد و سلام مىدهيد سلام شما را مىشنوند؟! آيا در نماز به
پيامبر(ص) ، سلام و درود نمىفرستيم؟! آيا پيامبر اسلام بر كشته شدگان
مشركان در جنگ بدر خطاب نفرمود كه اكنون بچشيد آنچه را انكار مىكرديد؟!
آيا پيامبر در پاسخ برخى از افراد كه پرسيدند يا رسول الله مگر آنان
مىفهمند، نفرمود: آرى از شما بهتر مىفهمند؟!
آيا در قرآن نفرمود كه شهدا
زندهاند و در نزد خدا روزى مىخورند؟ مگر مقام پيامبران و ائمه از شهدا
كمتر است؟! آيا فرشتگان سلام ما را نزد پيامبر و ائمه نمىبرند؟! بنابراين
مردگان بويژه پيامبران و ائمه: در عالم برزخ از افراد زنده بيشتر مىفهمند
بلكه به وسيله عنايت و قدرت الهى احاطه بيشترى پيدا مىكنند؟
آيا پيامبران و اوليا در
عالم برزخ به دعا مشغول نمىباشند؟ آيا پيامبران و ائمه نمىتوانند در عالم
برزخ براى امت دعا نمايند؟
قهراً اگر مسلمانان به مقام
پيامبر و ائمه و زندگى پس از مرگ آشنايى داشته باشند پاسخ مثبت مىدهند كه
آنان مىتوانند براى امت دعا نمايند؟! آيا خواندن چنين افرادى شرك است؟ اگر
خواندن اين افراد در حال برزخ شرك است در حال حيات هم نيز بايد شرك باشد
زيرا غير خدا را واسطه قرار داده و خوانده است؟ در حالى كه هيچ كس شرك
نمىداند، زيرا اگر فرد زندهاى را به صورت مستقل و در عرض خدا بخواند شرك
است.
پس معيار زنده يا مرده بودن
نيست بلكه معيار شرك آن است كه فردى را در عرض خدا معبود گرفته و مورد خطاب
قرار دهيم. روشن است كه نسبت شرك دادن به فردى يا گروهى، به سليقه افراد
نيست بلكه بايد معيار صحيح، قرآن يا رواياتِ صحيح باشد و اعمالى كه
مسلمانان انجام مىدهند با معيار توحيد منطبق است نه معيار مشرك. اگر كسى
بگويد معيار شرك، واسطه بودن است و چون پيامبر و ائمه را واسطه قرار
دادهايد شرك مىشود، پاسخ اين مطلب از گذشته روشن شد كه صرف واسطه بودن
شرك نمىباشد زيرا خداوند پيامبران را واسطه بين خدا و خلق قرار داده اگر
واسطه بودن علامت شرك باشد بايد خداوند دستور به شرك داده باشد. واسطهها
در صورتى موجب شرك مىگردد كه در مسير غير خدا باشد و واسطه را معبود خود
بداند. جاى تعجب است كه برخى افراد هر نوع توسل را انكار مىكنند، به چه
دليل واسطه بين خدا و خلق انكار مىشود؟ آيا در اين نظام عالم غير از
واسطهها چيزى ديده مىشود؟ نظام عالم بر اساس اسباب و مسبّبات تشكيل شده
است آيا پيامبران واسطه بين خدا و خلق نيستند؟ آيا فرشتگان مرگ و حيات،
واسطه بين خدا و خلق نيستند؟ آيا عوامل طبيعى و غير طبيعى واسطه نيستند؟
آيا هنگام بيمارى، طبيب را واسطه در مداواى بيمار نمىدانيم؟ آيا آب واسطه
رفع تشنگى، غذا واسطه رفع گرسنگى، خورشيد وسيله نور، آتش وسيله سوزندگى
و... نيست؟
پس از نگاه توحيد صحيح و
انسان موحّد واسطهها وسيلهاى هستند كه از جانب خداوند هر كدام مأموريت
خاصى را بر عهده دارند و آياتى نظير: (فَلا تَدْعُوا مَعَ الله أَحَداً)10
به هيچ وجه دلالتى بر انكار واسطه ندارند بلكه در قرآن به اين حقيقت اشاره
مىكند كه غير خدا را در نظام عالم مؤثر ندانيد و هر موجودى را كه به صورت
مستقل صاحب اثر بدانيد با توحيد منافاتدارد اما انسان موحّد، واسطهها را
بدون استقلال مىبيند و اثرى كه در مداواى بيمار پيدا مىشود و يا آب رفع
تشنگى مىكند و يا حضرت عيسى مرده را زنده و يا مريض را شفا مىدهد اينها
مؤثرند اما تأثير آنها با اذن خدا مىباشد. اگر خانه كعبه، حجرالاسود، سعى
بين صفا و مروه و... مورد توجه و احترام مسلمانان است و به سوى آنها نماز
مىخوانند بدون ترديد معبود مسلمانها سنگ و خاك و مكان نيست بلكه اينها
واسطه مىباشند چون آيه و نشانه براى رسيدن به خدامى باشند، چنانكه در
سجده بر آدم نيز همين ملاك وجود داشته است.
پس وقتى يك سنگ يا يك مكان،
نشانه و راه رسيدن به خدا باشد آيا وجود پيامبر بزرگوار اسلام نشانه و
وسيله قرب و نزديكى انسان به خدا نمىشود؟ بنابر اين واسطه قراردادن موجودى
خواه انسان باشد يا غير انسان، خواه دعا باشد يا عمل طبيعى، خواه مرده باشد
يا زنده، در صورتى موجب شرك مىشود كه واسطهها را در اثر بخشى مستقل
بدانيم امّا اگر معتقد باشيم كه خداوند آنها را براى رفع نيازهاى ما
آفريده در اين صورت چون براى آن موجودات اثر مستقلى جز واسطه فيض بودن قائل
نمىباشيم، عين توحيد است.
اگر به قرآن و اسماى الهى،
به نماز و حج متوسل مىشويم عين توحيد است. چون خداوند دستور فرموده و در
راستاى توحيد قرار دارد. پس توسل به قرآن مجسّم و تجسم يافته اسماى الهى و
نماز و همه خوبىها يعنى رسول خدا و حضرت على و اولاد ايشان با همان ملاك
عين توحيد مىشود و انكار آن موجب انكار توحيد مىگردد بلكه يك
نوع انحراف در انديشه توحيدى به شمار مىآيد.
پس معيار شرك اين است كه
موجودى به طور مستقل در عرض خدا مورد توجه و تقديس قرار گيرد و گرنه هيچ
موحّدى را در عالم پيدا نمىكنيد حتى كسانى كه خود مدعى آن هستند كه هر نوع
واسطهاى شرك است، گرفتار شرك مىشوند. لازم به ياد آورى است كه أخيراً در
بين اهلسنّت يك حركت و جريانى مشاهده مىشود كه مخالف افكار و روش بزرگان
سلف آنان است، در نوشتهها و كتاب هايى كه منتشر مىكنند به گونهاى زيارت
و توسل را زير سؤال مىبرند؟ در صورتى كه علماى بزرگ اهلسنّت در طول تاريخ
با اين جريان مخالف بودهاند بلكه توسل را مشروع و جايز دانستهاند براى آن
كه اين مطلب روشن و مستند باشد بخشى از گفتار علماى اهلسنّت را ذكر
مىكنيم تا تضاد و دوگانگى بين اين دو ديدگاه روشن شود و در نهايت
خوانندگان خود داورى نمايند. وظيفه هر مسلمانى آن است كه سخن را بشنود و حق
را برگزيند. (فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ
فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ).11
توسل از نگاه علما و دانشمندان شيعه و اهلسنّت
ديدگاه ونظر علماى شيعه در
مسأله توسل روشن است زيرا به اجماع و اتفاق توسل را مشروع و جايز مىدانند
البته با اين شرط كه معيارصحيح توحيد عملى شود و موجودى در عرض خدا و مسقل
در اثر قرار داده نشود. علماى اهلسنّت نيز همين نظر را دارند گر چه
تفرقهافكنان بهويژه وهابيت همواره تلاش مىكنند كه مجموعه عقايد و
باورهاى مورد اتفاق را به گونه اختلافى نشان دهند. براى روشن شدن اين
واقيتها بخشى از نظرات علماى اهلسنّت را ذكر مىكنيم.
نظر علماى ديوبند هند
در ميان مسلمانان حنفى مذهب
شبه قاره هند دو فرقه مهم وجود دارد كه از نظر ديدگاههاى اعتقادى
متفاوتاند، اين دو فرقه عبارت اند از ديوبندىها و بريلوىها. فرقه بريلوى
در اصل منسوب به روستاى بريله هندوستان است، بدين جهت به آن بريلوى گفته
شده كه رهبر آن به نام مولانا احمد رضا خان از آن روستا بوده است و اين
مسلك را پايه ريزى كرده است.
ديوبند نيز روستايى در هند
است كه دارالعلوم اسلامى در آنجا تأسيس شده است كه به آنان ديوبندى
مىگويند. اين دو گروه در آغاز به يكديگر نزديك بودند امّا به مرور زمان
اختلافات اعتقادى فراوانى بين آنان بروز كرد، به گونهاى كه امروز
ديوبندىها، بريلوىها را مشرك، و بريلوىها ديوبندىها را وهابى مىدانند
و هر گروه به دفاع از خود مىپردازد.
از جمله اعتقادات بريلوىها
مىتوان به مواردى چون علم غيب، مفتاح الغيب بودن پيامبر اكرم، حاضر و ناظر
بودن پيامبر، نور بودن پيامبر اكرم، مدد خواستن اولياى الهى، طواف بر قبر
و...اشاره كرد.
در مورد گستره اين دو گروه
بايد گفت بيشتر علماى اهلسنّت پاكستان، هند و ايران ديوبندى هستند. پس از
گسترش وهابيت در سرزمين حجاز آنان ارتباطاتى با برخى از كشورهاى اسلامى از
جمله شبه قاره هند برقرار كردند. در زمانى كه خاندان شريف به كمك عثمانىها
و وهابىها از حرمين بيرون رانده شد، احمد رضا خان نامهاى به علماى حرمين
نوشت و در آن نامه سعى كرد وهابى بودن ديوبندىها را ثابت كند. وى در آن
نامه هفتاد ايراد بر ديوبندىها وارد كرد و فتوا به كفرشان داد.
پس از آن ديوبندىها نيز
نامهاى نوشتند و سخنان او را افترا دانسته و تصريح كردند كه آنها مقلد و
پيرو مذهب امام اعظم بوده و وهابى نمىباشند و 26 سؤال اعتقادى آنان را
پاسخ داده و براى علماى حرمين فرستادند كه مورد تأييد آنان قرار گرفت. اين
نامه همراه پرسشها و پاسخها به نام «المهند على المفند»چاپ شده است. اين
كتاب بهترين نوشتهاى است كه در عقايد و ديدگاههاى اهلسنّت نوشته شده
زيرا درگيرى و نزاع اعتقادى بين گروه بريلوى و ديوبندى سبب شد كه هريك از
اين دو گروه ديدگاههاى خويش را روشن و خود را از نسبت وهابى بودن پاك و
مبرّا سازند.
يكى از علماى اهلسنّت
چابهار آن را به فارسى ترجمه كردهاند. تفصيل ديدگاههاى اين دو فرقه را
مىتوان از آن كتاب دريافت نمود.
كتاب المهند على المفند در
پاسخ اين پرسش كه آيا جايز است كسى پس از وفات پيامبر(ص) در دعا به آن حضرت
متوسل شود، مىنويسد: «عندنا و عند مشايخنا يجوزالتوسل فى الدعوات بالانبيأ
و الصالحين من الاوليأ و الشهدأ والصديقين فى حياتهم و بعد وفاتهم بأن يقول
فى دعائه اللهم انى أتوسل اليك بفلان أن تجيب دعوتى و تقضى حاجتى الى غير
ذلك كما صرح به شيخنا و مولانا الشاه محمد اسحق الدهلوى و بينه فى فتاواه
شيخنا و مولانا رشيد احمد الگنگوهى...».
«از ديدگاه بزرگان و اساتيد
ما توسل در دعاها به پيامبران،افراد شايسته از اوليا، شهدا و صديقين در
حيات و پس از مرگ جايز است به اين صورت كه خدايا به واسطه فلان پيامبر يا
بنده خوبت به تو متوسل مىشوم تا دعاى مرا اجابت و خواسته مرا بر آورده
سازى. به اين ديدگاه مولانا محمد اسحاق دهلوى تصريح فرموده و مولانا رشيد
احمد گنگوهى آن را در فتاواى خود روشن ساخته است.»
اين ديدگاه در روايات نيز
بيان شده است. دراين كتاب برخى از عقايد اهلسنّت را به روشنى بيان كرده
كه از جمله آن مىتوان به موارد زير اشاره كرد:
1 زيارت رسول الّله داراى
برترين درجات قرب و بالاترين ثواب هاست چنان كه - مىتوان گفت - قريب به
واجب است. لذا در وصف كسى كه صرفاً براى زيارت پيامبر به مدينه برود و هيچ
انگيزهاى نداشته باشد، خود پيامبر فرموده است: «بر من حقى است كه در قيامت
شفيع او باشم».12
2 زمينىكهجسدمطهرپيامبر(ص)
روىآنقراردارد افضل على الاطلاق است و حتى بر عرش و كرسى برترى دارد.
3 جايز است در برابر قبر
شريف پيامبر(ص) ايستاد و گفت: يا رسول الّله براى آمرزش و مغفرت من شفاعت
كن و يا با توسل به شما مىخواهم مسلمان بميرم.
4 ابوهريره از پيامبر
اكرم(ص) روايت كرده كه حضرت عيسى(ع) هبوط نموده و مراسم حج انجام مىدهد و
بر قبر من حاضر شده و بر من سلام مىدهد و من جواب سلام او را مىدهم.
طبيعى است كه جواب دادن هنگامى مصداق دارد كه جواب دهنده سلام را بشنود.
5 همه پيامبران در قبور خود
با جسد مادى مانند دنيا زنده هستند و نماز، روزه و... انجام مىدهند از اين
رو بعضى گفتهاند كه ارث آنان قابل تقسيم نيست و كسى نمىتواند با همسرشان
ازدواج كند.
نزد اهلسنّت و مشايخ آنان
بهتر آن است كه در وقت زيارت و دعا رو به طرف چهره مبارك پيامبر(ص) نمود.
6 از بزرگان ديوبند نقل شده
است كه رسول خدا(ص) در قبر شريف زندهاند و علاوه بر شنيدن سلام از نزديك،
سلامى كه از دور به آن حضرت فرستاده شود توسط فرشتگان به ايشان مىرسد و
حتى اعمال امت نيز توسط فرشتگان بر آن حضرت عرضه مىشود، ولى آنچه در اين
عصر شنيده مىشود كه ثواب سلام و صلوات به روح حضرت نمىرسد بر خلاف اجماع
امت است...».13