توسل و رابطه آن با توحيد

حسين رجبي

- ۱ -


توسل چيست و رابطه آن با توحيد چگونه است؟

توسل يعنى واسطه قرار دادن چيزى براى رسيدن به هدف مشخصى كه انسان براى دست‏يابى آن تلاش مى‏كند.

وسيله گاه مادى و گاه معنوى است. گاه انسان است و گاه غير انسان. گاه خدا است و گاه اعمال و رفتار خوب مثل نماز، روزه و غير آن. وگاه اراده قوى، اظهار محبّت و دوستى و مانند آن مى‏باشد. زيرا اين مطلب روشن است كه در نظام توحيدى، خداوند بزرگ، جهان را با ابزار و اسباب فراوانى آفريده است، و عقيده به واسطه‏ها براى رسيدن به هدف، يك عقيده توحيدى مى‏باشد، چون خداوند تمام اسباب و علل تكوينى و تشريعى را قرار داده است و انكار كردن واسطه‏ها با توحيد واقعى ناسازگارى دارد. از نگاه انسان موحّد، مؤثّر و آفريننده جهان يكى است و ساير واسطه‏ها اگر اثرى دارند مانند: رفع تشنگى به واسطه آب و رفع گرسنگى به واسطه غذا و اگر دكتر مريضى را مداوا نموده و شفا مى‏دهد تمامى اين اثر بخشى از جانب

خداوند بزرگ در واسطه‏ها نهاده شده است. البته انسان موحّد واسطه‏ها را مؤثر استقلالى و در عرض خدا نمى‏بيند. بنابراين همان‏گونه كه مستقل ديدن واسطه‏ها برخلاف توحيد است انكار واسطه‏ها و توجه نكردن به آن‏ها نيز مخالف توحيد مى‏باشد.

توضيح مطلب:

از آنجا كه انسان‏ها در مشكلات و گرفتارى‏هاى خود همواره در جستجوى پناهگاهى مى‏باشند كه بتوانند با بيان مشكلات خود از سختى‏ها و ناراحتى‏ها رهايى يابند و روحيه خود را متحول و دگرگون نمايند و از سويى هر چه زمان رو به جلو مى‏رود گرفتارى هاى روحى، معنوى و مادى بيشتر مى‏شود و ضرورت ارتباط با معنويت بيشتر احساس مى‏گردد بدين جهت مسأله توسل جايگاه خاصى در بين مردم داشته و دارد. اين پناهگاه بر اساس عقيده و باور اشخاص متفاوت است گاه پناهگاه خود را يك انسان و گاه يك بت يا طاغوت قرار مى‏دهد و گاه به خداى لايزال پناهنده مى‏گردد و ذات اقدسِ او را ملجأ خويش بر مى‏گزيند. روشن است كه عقلاى عالم كسى را به عنوان پناهگاه خود بر مى‏گزينند كه قدرت و توانايى داشته باشد. زيرا موجود ضعيفى كه به خود نمى‏تواند سودى برساند، چگونه مى‏تواند مشكل‏گشاى ديگران باشد. و از سويى تمام انسان‏ها در يك حد و مساوى مى‏باشند جز كسانى كه خداى بزرگ به آنان توانايى بخشيده است و روشن است كه خداى بزرگ در اثر عبادت و بندگى خالصانه برخى از افراد را به مقامى مى‏رساند كه مى‏توانند با اجازه و افاضه الهى راه گشاى مشكلات مادى و معنوى مردم باشند. اين گونه افراد و موجودات را خداوند واسطه بين خود و خلق قرار مى‏دهد، گاه آنان را مبعوث مى‏كند و رسالت تبليغ را به عهده آنان قرار مى‏دهد تا در پرتو عنايت ربانى و وحى الهى راه گشاى انسان‏ها در ظلمت‏ها و تاريكى‏ها باشند، گاه آنان را واسطه طلب آمرزش و قرب خودش مى‏داند. روشن است كه هيچ كس شايستگى اين دو مقام را ندارد، مگر كسانى كه به مقام معنوى والايى دست يافته باشند در قرآن مى‏فرمايد: (وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلًَْ لَكَ عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً...)2 و برخى از شب را بيدار و متهجّد باش كه خدايت به مقام محمود و پسنديده‏اى مى‏رساند. اين مقام محمود پسنديده چه مقامى است؟ روشن است كه مقام معنوى بلندى در پيشگاه خداى بزرگ مى‏باشد كه هركس نمى‏تواند به آن دست يابد. در آيه ديگر مى‏فرمايد: (وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى)3 به‏زودى پروردگارت به تو مقامى مى‏بخشد تا به آن خشنود گردى.حق شفاعت، حق ولايت،اطاعت وديگر حقوقى كه پيامبران و ائمه دارند به خاطر اين مقامى است كه

خداوند به آنان عطاكرده است و گرنه هيچ انسانى بر ديگرى حقى ندارد. بنابراين خداى بزرگ برخى افراد را براى رساندن وحى و هدايت آنان واسطه قرار داده تا اساسى‏ترين پيام وحى يعنى توحيد را به خلق برسانند. پس اعتقاد به اين مقام براى پيامبر(ص)، منافاتى با توحيد و اين كه مرجع و پناهگاه واقعى در مشكلات، خداى متعال است ندارد و هيچ فرد يا موجود ديگرى لياقت ندارد مگر اين كه خداوند اين لياقت را به او عطا كرده باشد. و توحيد واقعى اين است كه ملجأ و پناهگاهى جز او وجود ندارد (لا اًِّلهَ اًِّلاَّ اللهُ) وليكن از آنجا كه خداى بزرگ جسم نيست و از اوصاف جسمى و مادى نيز منزّه و پاك مى‏باشد وجود واسطه‏ها براى راهنمايى و مشكل گشايى ضرورى مى‏باشد، خداى متعال نمى‏تواند به صورت فيزيكى و به صورت مستقيم بين مردم حكم نمايد بلكه فردياافرادى را با شرايط ويژه كه يكى از آن شرايط برخوردارى از مقام محمود است معرفى مى‏فرمايد تا خليفه و جانشين او باشد و دستورات را از خدا گرفته و حاكميت الهى را اعمال نمايد. چنان كه ولايت، اطاعت و فرمانبرى نيز چنين است پس اعتقاد به حكومت خليفه خدا كه واسطه بين مردم و خدا باشد ضرورى است و اين ديدگاه توحيد صحيح مى‏باشد نه مانند خوارج كه گفتند ما هيچ حاكمى را قبول نداريم و حاكم فقط خداست. چنان كه با تمسك به آيه: (اًِّنِ الْحُكْمُ اًِّلاّ لِلّهِ)4 مى‏گفتند ما واسطه در حكومت بين خدا و خلق نداريم حضرت على (ع) فرمود: «كَلِمةُ حَقًّ يُرَادُ بِهَا الَباطِلٌ»5 سخن حقى است كه برداشت باطل كرده‏اند. و اين استفاده و برداشت غلط مى‏باشد زيرا خدا به صورت مستقيم نمى‏تواند بين مردم حاكميت داشته باشد جز با انتخاب خليفه شايسته. شايد بتوان گفت كه نخستين انحراف در توحيد به‏وسيله خوارج بوجود آمد. در صورتى كه توحيد صحيح آن است كه واسطه‏هايى كه خداوند قرار داده بپذيريم نه آن كه نفى كنيم. خداى بزرگ در قرآن اطاعت از خود را عبادت دانسته است و هركس را كه از غير خدا اطاعت و پيروى كند مشرك مى‏داند. چنان‏كه مى‏فرمايد:

(يا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّيْطانَ...)6 روشن است كه عبادت شيطان به اطاعت و پيروى از او مى‏باشد و از سويى اطاعت پيامبر و اولوالأمر را در راستاى اطاعت خود قرار داده پس اطاعت واسطه‏ها را توحيد صحيح معرفى فرموده است و چنان چه از واسطه‏هايى كه خداوند معرفى فرموده اطاعت نشود، شرك مى‏باشد. (أَطِيعُوا اللهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِى اْلأَمْرِ مِنْكُمْ )7 پس هر ولايت واطاعتى كه در جهت ولايت واطاعت خدا باشد توحيد صحيح مى‏باشد و هر اطاعتى كه بر خلاف اطاعت خدا و رسول و اولوالأمر باشد شرك در اطاعت خواهد بود. خواه اطاعت از شيطان يا هواى نفسانى و خواه اطاعت از انسانى كه اجازه فرمانروايى از طرف خداوند به او داده نشده و يا ... بنابراين، واسطه خواه در حاكميت و ولايت، خواه در رساندن رزق وروزى و هر چيز ديگر، اگر با اجازه الهى باشد توحيد وگرنه شرك خواهد بود.

واسطه‏ها در عالم تكوين و تشريع

واسطه‏ها گاهى در عالم تكوين و وجود خارجى است و گاه در عالم تشريع و آوردن دين و وحى; فرشتگان واسطه بين خدا و بندگان در عالم تكوين و تشريع مى‏باشند مثلاً در قبض ارواح چنان كه قرآن مى‏فرمايد: (حَتّى اًِّذا جأَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا)8 همچنين در رساندن رزق و روزى به انسان‏ها واسطه مى‏باشند، و گاه برخى از پيامبران با اذن الهى در عالم تكوين مؤثر بوده‏اند چنان‏كه درباره حضرت عيسى (ع) مى‏فرمايد: (وَأُبْرِئُ اْلأَكْمَهَ وَاْلأَبْرَصَ وَأُحْىِ الْمَوْتى بِاًِّذْنِ‏الله)9 پيامبران الهى واسطه رساندن وحى و دين الهى به مردم مى‏باشند. پس انكار واسطه‏ها در تكوين و تشريع بر خلاف قرآن مى‏باشد. از اين‏رو توحيد واقعى آن است كه انسان موحّد هرچه در مسير الهى قرار گيرد و با اجازه خدا و تأييد شرع مقدس باشد آن را پذيرفته و عين توحيد بداند و در مقابل هر چه در جهت خلاف مسير الهى و بدون اذن خدا باشد شرك بداند.

نكته ديگر اين است كه از ديدگاه توحيد واقعى چون واسطه‏ها استقلالى از خود ندارند و هرچه دارند از جانب خدا مى‏باشد هرگز اعتقاد به واسطه‏ها منتهى به شرك نمى‏شود زيرا به واسطه‏ها نگاه استقلالى نمى‏شود كه اگر اين‏گونه بشود هر چند آن واسطه پيامبر اسلام باشد شرك است. برخى از فرقه‏ها با اين ديدگاه هر نوع واسطه را نفى نموده و آن را شرك مى‏دانند امّا با توضيحى كه داده شد به خوبى روشن مى‏شود كه اين ديدگاه و برداشت، صحيح و منطبق با قرآن، سنّت و سيره پيامبر اسلام و ساير ائمه نمى‏باشد بدين جهت قرآن كريم تمامى كسانى را كه پيش از اسلام خداى متعال را كنار گذاشته و واسطه‏هايى كه در مسير الهى نمى‏باشد - مانند بت‏ها - انتخاب كردند، مشرك دانسته است زيرا مشركين بدون اذن الهى موجوداتى را كه سودى ندارند برگزيده و آنها را معبود خود قرار دادند.پس كسانى كه برخوردها و اعمال مسلمانان را در رابطه بااحترام و بزرگداشت آثار پيامبر اكرم، اهل بيت، صحابه و اوليأشرك مى‏دانند و گاه اين اعمال را با اعمال مشركان صدراسلام مقايسه مى‏كنند به هيچ وجه صحيح نمى‏باشد و قياس آن با رفتار مشركان صدر اسلام غير عاقلانه است زيرا هيچمسلمانى غير خدا را پرستش نمى‏كند بلكه قبور انبيا و اوليا را به خاطر اظهار محبت و احترام زيارت مى‏كنند و چون اين بزرگواران از مقام والايى در پيشگاه خدا برخوردار مى‏باشند و خداى متعال به آنان مقام شفاعت بخشيده است، آنان را در طلب شفاعت و رفع ساير مشكلات واسطه قرار مى‏دهند تا از خداى متعال طلب رفع مشكل نمايند.

آيا درخواست رفع مشكل از افرادى كه به مقام محمود رسيده و با اجازه خدا مى‏توانند مشكل گشا باشند شرك مى‏باشد؟

هيچ مسلمانى چنين شيوه‏اى را با توحيد واقعى ناسازگار نمى‏بيند زيرا همانطور كه در زمان حيات پيامبر اسلام(ص)، اصحاب و ياران، آن حضرت را مورد توجه و واسطه قرار مى‏دادند پس از حيات نيز به همان ملاك، واسطه قرار دادن حضرت جايز و انكار آن بدون دليل است. روشن است كه انسان در دستيابى به مقام معنوى و قرب الهى بايد با واسطه قرار دادن اعمال و عقيده صالح به خدا توجه كند، نماز، روزه، حج و ساير اعمال واسطه تقرب به خدا مى‏شوند چنان كه عقيده به توحيد واقعى، نبوت و محبت اهل‏بيت نقش به‏سزايى در تقرب دارد.

از جمله اعمالى كه در تقرب به خدا نقش دارد دعا و خواستن از خدامى باشد و روشن است كه صرف خواندن غير خدا شرك نيست بلكه خواندنى شرك است كه بدون اجازه خدا و يا خواندن كسى در عرض خدا و قائل شدن اثر مستقل براى او. وگرنه همه مسلمانان در گرفتارى‏هاى مادى و غير مادى از غير خدا كمك مى‏گيرند و كسى آنان را مشرك نمى‏داند. در حديث آمده است »كه هركس نداى مسلمانى را بشنود (ياللمسلمين) اى مسلمانان مرا كمك كنيد، پاسخ او را ندهد مسلمان نيست.« آيا در خواست از مسلمانان و استمداد از آنان استمداد از غير خدا نيست؟ آيا در خواست از مرده شرك مى‏باشد؟ چرا در خواست از شخصى كه از دنيا رفته شرك مى‏باشد؟ بر چه اساس و با چه معيارى شرك بر آن صدق مى‏كند؟ آيا چون انسان با مرگ، بدن مادى او نيست و نابود شده و چيزى نمى‏فهمد؟ يا چون از غير خدا درخواست كرده و

غير خدا را واسطه قرار داده شرك مى‏باشد روشن است كه انسان با مرگ نيست و نابود نمى‏شود. هيچ مسلمانى چنين عقيده‏اى ندارد بلكه صريح آيات و روايات بر اين دلالت دارد كه انسان با مرگ حيات جديدى را آغاز مى‏كند و از انسان‏هاى زنده بيشتر مى‏فهمد.

آيا مردگان سخن ما را نمى‏شنوند؟! آيا روايات شيعه و اهل‏سنّت بر اين دلالت ندارد كه هرگاه به زيارت قبور مى‏رويد و سلام مى‏دهيد سلام شما را مى‏شنوند؟! آيا در نماز به پيامبر(ص) ، سلام و درود نمى‏فرستيم؟! آيا پيامبر اسلام بر كشته شدگان مشركان در جنگ بدر خطاب نفرمود كه اكنون بچشيد آنچه را انكار مى‏كرديد؟! آيا پيامبر در پاسخ برخى از افراد كه پرسيدند يا رسول الله مگر آنان مى‏فهمند، نفرمود: آرى از شما بهتر مى‏فهمند؟!

آيا در قرآن نفرمود كه شهدا زنده‏اند و در نزد خدا روزى مى‏خورند؟ مگر مقام پيامبران و ائمه از شهدا كمتر است؟! آيا فرشتگان سلام ما را نزد پيامبر و ائمه نمى‏برند؟! بنابراين مردگان بويژه پيامبران و ائمه: در عالم برزخ از افراد زنده بيشتر مى‏فهمند بلكه به وسيله عنايت و قدرت الهى احاطه بيشترى پيدا مى‏كنند؟

آيا پيامبران و اوليا در عالم برزخ به دعا مشغول نمى‏باشند؟ آيا پيامبران و ائمه نمى‏توانند در عالم برزخ براى امت دعا نمايند؟

قهراً اگر مسلمانان به مقام پيامبر و ائمه و زندگى پس از مرگ آشنايى داشته باشند پاسخ مثبت مى‏دهند كه آنان مى‏توانند براى امت دعا نمايند؟! آيا خواندن چنين افرادى شرك است؟ اگر خواندن اين افراد در حال برزخ شرك است در حال حيات هم نيز بايد شرك باشد زيرا غير خدا را واسطه قرار داده و خوانده است؟ در حالى كه هيچ كس شرك نمى‏داند، زيرا اگر فرد زنده‏اى را به صورت مستقل و در عرض خدا بخواند شرك است.

پس معيار زنده يا مرده بودن نيست بلكه معيار شرك آن است كه فردى را در عرض خدا معبود گرفته و مورد خطاب قرار دهيم. روشن است كه نسبت شرك دادن به فردى يا گروهى، به سليقه افراد نيست بلكه بايد معيار صحيح، قرآن يا رواياتِ صحيح باشد و اعمالى كه مسلمانان انجام مى‏دهند با معيار توحيد منطبق است نه معيار مشرك. اگر كسى بگويد معيار شرك، واسطه بودن است و چون پيامبر و ائمه را واسطه قرار داده‏ايد شرك مى‏شود، پاسخ اين مطلب از گذشته روشن شد كه صرف واسطه بودن شرك نمى‏باشد زيرا خداوند پيامبران را واسطه بين خدا و خلق قرار داده اگر واسطه بودن علامت شرك باشد بايد خداوند دستور به شرك داده باشد. واسطه‏ها در صورتى موجب شرك مى‏گردد كه در مسير غير خدا باشد و واسطه را معبود خود بداند. جاى تعجب است كه برخى افراد هر نوع توسل را انكار مى‏كنند، به چه دليل واسطه بين خدا و خلق انكار مى‏شود؟ آيا در اين نظام عالم غير از واسطه‏ها چيزى ديده مى‏شود؟ نظام عالم بر اساس اسباب و مسبّبات تشكيل شده است آيا پيامبران واسطه بين خدا و خلق نيستند؟ آيا فرشتگان مرگ و حيات، واسطه بين خدا و خلق نيستند؟ آيا عوامل طبيعى و غير طبيعى واسطه نيستند؟ آيا هنگام بيمارى، طبيب را واسطه در مداواى بيمار نمى‏دانيم؟ آيا آب واسطه رفع تشنگى، غذا واسطه رفع گرسنگى، خورشيد وسيله نور، آتش وسيله سوزندگى و... نيست؟

پس از نگاه توحيد صحيح و انسان موحّد واسطه‏ها وسيله‏اى هستند كه از جانب خداوند هر كدام مأموريت خاصى را بر عهده دارند و آياتى نظير: (فَلا تَدْعُوا مَعَ الله أَحَداً)10 به هيچ وجه دلالتى بر انكار واسطه ندارند بلكه در قرآن به اين حقيقت اشاره مى‏كند كه غير خدا را در نظام عالم مؤثر ندانيد و هر موجودى را كه به صورت مستقل صاحب اثر بدانيد با توحيد منافات‏دارد اما انسان موحّد، واسطه‏ها را بدون استقلال مى‏بيند و اثرى كه در مداواى بيمار پيدا مى‏شود و يا آب رفع تشنگى مى‏كند و يا حضرت عيسى مرده را زنده و يا مريض را شفا مى‏دهد اينها مؤثرند اما تأثير آن‏ها با اذن خدا مى‏باشد. اگر خانه كعبه، حجرالاسود، سعى بين صفا و مروه و... مورد توجه و احترام مسلمانان است و به سوى آن‏ها نماز مى‏خوانند بدون ترديد معبود مسلمان‏ها سنگ و خاك و مكان نيست بلكه اين‏ها واسطه مى‏باشند چون آيه و نشانه براى رسيدن به خدامى باشند، چنان‏كه در سجده بر آدم نيز همين ملاك وجود داشته است.

پس وقتى يك سنگ يا يك مكان، نشانه و راه رسيدن به خدا باشد آيا وجود پيامبر بزرگوار اسلام نشانه و وسيله قرب و نزديكى انسان به خدا نمى‏شود؟ بنابر اين واسطه قراردادن موجودى خواه انسان باشد يا غير انسان، خواه دعا باشد يا عمل طبيعى، خواه مرده باشد يا زنده، در صورتى موجب شرك مى‏شود كه واسطه‏ها را در اثر بخشى مستقل بدانيم امّا اگر معتقد باشيم كه خداوند آن‏ها را براى رفع نيازهاى ما آفريده در اين صورت چون براى آن موجودات اثر مستقلى جز واسطه فيض بودن قائل نمى‏باشيم، عين توحيد است.

اگر به قرآن و اسماى الهى، به نماز و حج متوسل مى‏شويم عين توحيد است. چون خداوند دستور فرموده و در راستاى توحيد قرار دارد. پس توسل به قرآن مجسّم و تجسم يافته اسماى الهى و نماز و همه خوبى‏ها يعنى رسول خدا و حضرت على و اولاد ايشان با همان ملاك عين توحيد مى‏شود و انكار آن موجب انكار توحيد مى‏گردد بلكه يك نوع انحراف در انديشه توحيدى به شمار مى‏آيد.

پس معيار شرك اين است كه موجودى به طور مستقل در عرض خدا مورد توجه و تقديس قرار گيرد و گرنه هيچ موحّدى را در عالم پيدا نمى‏كنيد حتى كسانى كه خود مدعى آن هستند كه هر نوع واسطه‏اى شرك است، گرفتار شرك مى‏شوند. لازم به ياد آورى است كه أخيراً در بين اهل‏سنّت يك حركت و جريانى مشاهده مى‏شود كه مخالف افكار و روش بزرگان سلف آنان است، در نوشته‏ها و كتاب هايى كه منتشر مى‏كنند به گونه‏اى زيارت و توسل را زير سؤال مى‏برند؟ در صورتى كه علماى بزرگ اهل‏سنّت در طول تاريخ با اين جريان مخالف بوده‏اند بلكه توسل را مشروع و جايز دانسته‏اند براى آن كه اين مطلب روشن و مستند باشد بخشى از گفتار علماى اهل‏سنّت را ذكر مى‏كنيم تا تضاد و دوگانگى بين اين دو ديدگاه روشن شود و در نهايت خوانندگان خود داورى نمايند. وظيفه هر مسلمانى آن است كه سخن را بشنود و حق را برگزيند. (فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ).11

توسل از نگاه علما و دانشمندان شيعه و اهل‏سنّت

ديدگاه ونظر علماى شيعه در مسأله توسل روشن است زيرا به اجماع و اتفاق توسل را مشروع و جايز مى‏دانند البته با اين شرط كه معيارصحيح توحيد عملى شود و موجودى در عرض خدا و مسقل در اثر قرار داده نشود. علماى اهل‏سنّت نيز همين نظر را دارند گر چه تفرقه‏افكنان به‏ويژه وهابيت همواره تلاش مى‏كنند كه مجموعه عقايد و باورهاى مورد اتفاق را به گونه اختلافى نشان دهند. براى روشن شدن اين واقيت‏ها بخشى از نظرات علماى اهل‏سنّت را ذكر مى‏كنيم.

نظر علماى ديوبند هند

در ميان مسلمانان حنفى مذهب شبه قاره هند دو فرقه مهم وجود دارد كه از نظر ديدگاه‏هاى اعتقادى متفاوت‏اند، اين دو فرقه عبارت اند از ديوبندى‏ها و بريلوى‏ها. فرقه بريلوى در اصل منسوب به روستاى بريله هندوستان است، بدين جهت به آن بريلوى گفته شده كه رهبر آن به نام مولانا احمد رضا خان از آن روستا بوده است و اين مسلك را پايه ريزى كرده است.

ديوبند نيز روستايى در هند است كه دارالعلوم اسلامى در آنجا تأسيس شده است كه به آنان ديوبندى مى‏گويند. اين دو گروه در آغاز به يكديگر نزديك بودند امّا به مرور زمان اختلافات اعتقادى فراوانى بين آنان بروز كرد، به گونه‏اى كه امروز ديوبندى‏ها، بريلوى‏ها را مشرك، و بريلوى‏ها ديوبندى‏ها را وهابى مى‏دانند و هر گروه به دفاع از خود مى‏پردازد.

از جمله اعتقادات بريلوى‏ها مى‏توان به مواردى چون علم غيب، مفتاح الغيب بودن پيامبر اكرم، حاضر و ناظر بودن پيامبر، نور بودن پيامبر اكرم، مدد خواستن اولياى الهى، طواف بر قبر و...اشاره كرد.

در مورد گستره اين دو گروه بايد گفت بيشتر علماى اهل‏سنّت پاكستان، هند و ايران ديوبندى هستند. پس از گسترش وهابيت در سرزمين حجاز آنان ارتباطاتى با برخى از كشورهاى اسلامى از جمله شبه قاره هند برقرار كردند. در زمانى كه خاندان شريف به كمك عثمانى‏ها و وهابى‏ها از حرمين بيرون رانده شد، احمد رضا خان نامه‏اى به علماى حرمين نوشت و در آن نامه سعى كرد وهابى بودن ديوبندى‏ها را ثابت كند. وى در آن نامه هفتاد ايراد بر ديوبندى‏ها وارد كرد و فتوا به كفرشان داد.

پس از آن ديوبندى‏ها نيز نامه‏اى نوشتند و سخنان او را افترا دانسته و تصريح كردند كه آنها مقلد و پيرو مذهب امام اعظم بوده و وهابى نمى‏باشند و 26 سؤال اعتقادى آنان را پاسخ داده و براى علماى حرمين فرستادند كه مورد تأييد آنان قرار گرفت. اين نامه همراه پرسش‏ها و پاسخ‏ها به نام «المهند على المفند»چاپ شده است. اين كتاب بهترين نوشته‏اى است كه در عقايد و ديدگاه‏هاى اهل‏سنّت نوشته شده زيرا درگيرى و نزاع اعتقادى بين گروه بريلوى و ديوبندى سبب شد كه هريك از اين دو گروه ديدگاه‏هاى خويش را روشن و خود را از نسبت وهابى بودن پاك و مبرّا سازند.

يكى از علماى اهل‏سنّت چابهار آن را به فارسى ترجمه كرده‏اند. تفصيل ديدگاه‏هاى اين دو فرقه را مى‏توان از آن كتاب دريافت نمود.

كتاب المهند على المفند در پاسخ اين پرسش كه آيا جايز است كسى پس از وفات پيامبر(ص) در دعا به آن حضرت متوسل شود، مى‏نويسد: «عندنا و عند مشايخنا يجوزالتوسل فى الدعوات بالانبيأ و الصالحين من الاوليأ و الشهدأ والصديقين فى حياتهم و بعد وفاتهم بأن يقول فى دعائه اللهم انى أتوسل اليك بفلان أن تجيب دعوتى و تقضى حاجتى الى غير ذلك كما صرح به شيخنا و مولانا الشاه محمد اسحق الدهلوى و بينه فى فتاواه شيخنا و مولانا رشيد احمد الگنگوهى...».

«از ديدگاه بزرگان و اساتيد ما توسل در دعاها به پيامبران،افراد شايسته از اوليا، شهدا و صديقين در حيات و پس از مرگ جايز است به اين صورت كه خدايا به واسطه فلان پيامبر يا بنده خوبت به تو متوسل مى‏شوم تا دعاى مرا اجابت و خواسته مرا بر آورده سازى. به اين ديدگاه مولانا محمد اسحاق دهلوى تصريح فرموده و مولانا رشيد احمد گنگوهى آن را در فتاواى خود روشن ساخته است.»

اين ديدگاه در روايات نيز بيان شده است.  دراين كتاب برخى از عقايد اهل‏سنّت را به روشنى بيان كرده كه از جمله آن مى‏توان به موارد زير اشاره كرد:

1 زيارت رسول الّله داراى برترين درجات قرب و بالاترين ثواب هاست چنان كه - مى‏توان گفت - قريب به واجب است. لذا در وصف كسى كه صرفاً براى زيارت پيامبر به مدينه برود و هيچ انگيزه‏اى نداشته باشد، خود پيامبر فرموده است: «بر من حقى است كه در قيامت شفيع او باشم».12

2 زمينى‏كه‏جسدمطهرپيامبر(ص) روى‏آن‏قراردارد افضل على الاطلاق است و حتى بر عرش و كرسى برترى دارد.

3 جايز است در برابر قبر شريف پيامبر(ص) ايستاد و گفت: يا رسول الّله براى آمرزش و مغفرت من شفاعت كن و يا با توسل به شما مى‏خواهم مسلمان بميرم.

4 ابوهريره از پيامبر اكرم(ص) روايت كرده كه حضرت عيسى(ع) هبوط نموده و مراسم حج انجام مى‏دهد و بر قبر من حاضر شده و بر من سلام مى‏دهد و من جواب سلام او را مى‏دهم. طبيعى است كه جواب دادن هنگامى مصداق دارد كه جواب دهنده سلام را بشنود.

5 همه پيامبران در قبور خود با جسد مادى مانند دنيا زنده هستند و نماز، روزه و... انجام مى‏دهند از اين رو بعضى گفته‏اند كه ارث آنان قابل تقسيم نيست و كسى نمى‏تواند با همسرشان ازدواج كند.

نزد اهل‏سنّت و مشايخ آنان بهتر آن است كه در وقت زيارت و دعا رو به طرف چهره مبارك پيامبر(ص) نمود.

6 از بزرگان ديوبند نقل شده است كه رسول خدا(ص) در قبر شريف زنده‏اند و علاوه بر شنيدن سلام از نزديك، سلامى كه از دور به آن حضرت فرستاده شود توسط فرشتگان به ايشان مى‏رسد و حتى اعمال امت نيز توسط فرشتگان بر آن حضرت عرضه مى‏شود، ولى آنچه در اين عصر شنيده مى‏شود كه ثواب سلام و صلوات به روح حضرت نمى‏رسد بر خلاف اجماع امت است...».13