امامان اهل بيت (ع ) چه كسانى هستند؟
اكـنون كه امامت , ركن اساسى را در پيكره انديشه اسلامى بر طبق نظريه اماميه در
معارف شيعى پى ريزى مى كندو از بارزترين اصول آن , شناختن شخصيت امامانى از خاندان
رسول اكرم است كه پس از آن حضرت پيشوايان مسلمانان مى باشند, بايد بدانيم كه
پيشوايانى كه اين مكتب اسلامى به رهبرى فكرى و سياسى آنها اعتبار يافته است و در
فهم كتاب و سنت و اخذ احكام و معارف شريعت مـرجـع كل مى باشند, چه كسانى هستند؟
زيرادستاوردهاى اين فكر در نظر جويندگان حقيقت , دلـيـل ارزشـمـندى اين گرايش و دور
نماى انديشه درست آن نسبت به اصول و پايه هاى اساسى اسلام تلقى مى شود.
حال كه پيروان اهل بيت , دلايل خود را از كتاب و سنت ارائه دادند و ادله مشهود عملى
را كه گواه بـر تـقـوا و علم وجهاد ائمه اهل بيت است , اقامه كردند و شايستگى آنان
را براى امامت و مرجعيت فـكـرى و سـياسى جامعه به اثبات رساندند, ما برآن شديم كه
معرفى مختصرى از اين بزرگواران عرضه بداريم :
1 ـ امام على بن ابى طالب (ع )
آن حـضرت , ده سال قبل از بعثت پيامبر(ص ) در مكه (خانه خدا) ديده به جهان
گشود, و پس از آن كـه در حـال سـجـده نـماز صبح در نوزدهم ماه رمضان , عبدالرحمان
بن ملجم , كه از خوارج (نهروان ) بود, او را ضربت زد, دربيست و يكم همان ماه به
شهادت رسيد.
عـلـى (ع ) مثل اعلاى اسلام و برادر رسول خدا و علمدار اوست و بر تمام مردم در
پذيرفتن دعوت پـيامبر سبقت گرفت .
از اين رو, وحى الهى او را گرامى داشت و قرآن در عظمتش سخن گفت : اهل تفسير ده ها
آيه از قرآن برشمرده اند كه در شاءن على (ع ) نازل شده , درباره جهاد, تقوا, ولايت
و بـخشش وى در راه خدا سخن مى گويد, ازقبيل آيه ولايت , تطهير, مباهله , مودت و
سوره دهر (انسان ) و غيره .
چنان كه راويان و محدثان , ده ها حديث و روايت از رسول خدا نقل كرده اند كه با
صراحت , از مقام و فضيلت ومنقبت آن حضرت سخن مى گويد .
برخى از اين احاديث در گذشته ذكر شد.
2 ـ امام حسن مجتبى (ع )
امـام حـسـن (ع ) فـرزنـد على بن ابى طالب (ع ) و مادرش فاطمه زهرا(س ) دخت
گرامى رسول خـداست .
او درپانزدهم ماه رمضان سال سوم هجرت , تولد يافت و در سال پنجاهم هجرى (28 ماه
صفر) با سم به شهادت رسيد.
3 ـ امام حسين بن على (ع )
امام حسين (ع ), فرزند على بن ابى طالب و مادرش فاطمه زهرا, دختر رسول خدا(ص )
ست .
او در سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت , متولد شد و در دهم محرم سال (61 ه) در كربلا
به دست لشكر يزيد, پسر معاوية بن ابى سفيان به مقام بلند شهادت نايل آمد.
حسن و حسين (ع ) دو فرزند رسول خدا و از اهل بيت او هستند, همان كسانى كه خداوند,
دوستى و ولايـت وفرستادن صلوات بر آنها را فريضه ساخته , چنان كه در آيه هاى تطهير
و مباهله و مودت آمده و در تشهد نماز,صلوات بر محمد و آلش واجب گرديده است .
اهل حديث , ده ها روايت براى مـا مى گويند كه از پيامبر اكرم (ص ) درفضيلت اهل بيت
, على و فاطمه و حسن و حسين (ع ) نقل شده است , از جمله , اين روايت كه فرمود:
(داستان اهل بيت من مانند كشتى نوح است كه هر كس در آن قرار گرفت , نجات يافت و هر
كس تخلف كرد, هلاك شد.)
(49) ابـن عـبـاس گـفـتـه اسـت : وقـتى كه اين آيه نازل شد: (قل لا اساءلكم
عليه اجرا الا المودة فى الـقـربـى )
(50) , مـردم گفتند:اى رسول خدا! آن خويشاوندانت كه دوستى شان را بر ما واجب
كردى چه كسانى اند؟
فرمود: (على و فاطمه و دوفرزندشان ).
(51) عبداللّه عمر از پيامبر(ص ) درباره حسن و حسين (ع ) چنين نقل كرده است :
(...
حسن و حسين دو گل خوشبوى من در دنيا هستند.)
(52)
4ـ امام زين العابدين (ع )
عـلى بن حسين , پدرش امام حسين , فرزند على (ع ), ملقب به سجاد و زين العابدين
(ع ) است زيرا سـجـده وعـبـادتـش زياد بود .
در سال (38 ه) متولد شد و در سال (95 ه) وفات يافت .
ابن حجر محدث در كتاب الصواعق المحرقه نوشته است : (زين العابدين كسى است كه از جهت
دانش و زهد و عـبـادت , قـدم جـاى قدمهاى پدرش گذاشت .
)
(53)
امام مالك در وصف او گفته است : (در مـيـان اهـل بـيت كسى مثل على بن
حسين نبوده است .
)
(54)
امام شافعى آن حضرت را چنين توصيف كرده است : (على بن حسين , افقه اهل
مدينه است .)
(55)
5ـ امام محمد باقر(ع )
پـدرش امـام عـلى بن حسين , سجاد مى باشد .
وى در سال (57 ه) متولد و در سال (114 ه) وفات يافت .
او كسى است كه صحابى بزرگوار رسول خدا(ص ) جابربن عبداللّه انصارى سلام پيامبر(ص )
را بـر طبق وصيت آن حضرت به وى ابلاغ كرد .
امام باقر(ع ) استاد تمام دانشمندان و مرجع فقها و مـسـلمانان در زمان خود بود .
از اين رو, ابن عمادحنبلى او را چنين تعريف كرده است : (ابو جعفر مـحـمـد بـاقـر,
از فـقـيـهـان اهـل مدينه بود .
او را (باقر) مى گفتند زيرا علم را شكافته , ريشه و گوشه هاى پنهان آن را مى شناخت
و آن را گسترش مى داد.)
(56) ابن سعد او را چنين ستوده است :(او مورد وثوق و از دانش و حديث سرشار
بود.)
(57)
6 ـ امام جعفر صادق (ع )
پـدرش امام محمد باقر, فرزند على بن حسين است .
در سال (83 ه) متولد شد و در سال (148 ه) وفات يافت .
او در علم و تقوا مانند پدرش استاد تمام دانشمندان بود و پيشوايان مذاهب و حديث و
تفسير نزد او درس خواندند.
پيشوايان مذاهب و حديث و رجال در وصفش گفته اند: او دانشمندترين مردم بوده و امام
مالك و ابـوحنيفه و جزاينها از پيشوايان فقه و حديث در محضرش آموزش يافته اند .
ابن حبان وقتى كه در كـتـاب ثقات خود, درباره امام جعفر صادق (ع ) سخن مى گويد, او
را چنين مى ستايد: (...او از نظر فـقـاهـت و عـلم و فضيلت از سروران اهل بيت
بود.ثورى و مالك و شعبه و ديگر مردم از او حديث روايـت كرده اند.)
(58) نسائى در كتاب الجرح و التعديل خود درباره اومى گويد: (جعفر صادق مـورد
وثوق مى باشد و مالك گفته است : مدتها پيش او رفت و آمد داشتم و او را جز در يكى از
اين سـه حـالـت نـديدم : يا در حال نماز بوده يا روزه داشت يا قرآن مى خواند, و
نديدم او را كه حديث بگويد مگراين كه با طهارت بود.)
(59)
7ـ امام موسى كاظم (ع )
پـدرش امـام جـعـفـر بن محمد بن الصادق (ع ) در سال (128 ه) متولد شد و در سال
(183 ه) در زندان هارون الرشيد به شهادت رسيد.
حـافـظ رازى در دائرة الـمعارف رجالى خود او را چنين مى ستايد: (موسى بن جعفر بن
محمد بن عـلـى بـن حـسـيـن بـن على ابى طالب , از پدرش نقل روايت كرده است .
پسرش على بن موسى و برادرش على بن جعفر از او نقل روايت كرده اند .
از پدرم عبدالرحمان شنيدم كه مى گفت : از پدرم راجـع بـه او سـئوال شـد, پـدرم گفت
: او مورد وثوق , بسيارراستگو و يكى از پيشوايان مسلمانان مى باشد.)
(60)
8 ـ امام على بن موسى الرضا(ع )
پـدرش امـام كاظم موسى بن جعفر(ع ) مى باشد .
در سال (148 ه) متولد شد و در سال (203 ه) با سم به شهادت رسيد .
امام رضا(ع ) در زمان خود, سرور اهل بيت و مورد توجه تمام مسلمانان بود تا آن جا كه
ماءمون خليفه عباسى ,ناخواسته بر آن شد كه او را وليعهد خود قرار دهد و دخترش را به
وى تـزويـج كـند .
امام رضا(ع ) از نظر دانش ,پارسايى و پرهيزگارى , همانند پدرانش بود .
واقدى , تـاريـخ نـگـار رجالى , در وصف او گفته است : (امام رضا(ع ) كاملامورد
اعتماد بود و در حالى كه بـيـسـت و انـدى سـال بيشتر عمر نداشت , در مسجد رسول
خدا(ص ) فتوا مى داد.)
(61)
پدرش حـضـرت مـوسى بن جعفر(ع ) درباره او خطاب به ساير فرزندانش فرمود:
(اين برادر شما على بن موسى عالم آل محمد(ص ) است , درباره دينتان هر چه مى خواهيد
از او بپرسيد و آنچه را براى شما مى گويد, حفظ كنيد.)
(62)
9ـ امام محمد جواد(ع )
پدرآن حضرت , امام على بن موسى الرضا(ع ) ست .
او در سال (195 ه) متولد شد و در سال (220 ه) وفات يافت .
سبط ابن جوزى در وصف امام جواد(ع ) گفته است : (محمد جواد, محمد, فرزند على بـن
مـوسى الرضا,فرزند جعفر, فرزند محمد (باقر), فرزند على , فرزند حسين , فرزند على ,
فرزند ابـوطـالب مى باشد و كنيه اوابوعبداللّه و به قولى ابو جعفر است .
وى از حيت دانش , پرهيزگارى , زهد و بخشندگى , پيرو روش پدرش بود.)
(63)
10ـ امام على الهادى (ع )
پدرش امام محمد جواد, فرزند على بن موسى است .
او در سال (214 ه ) متولد شد و در سال (254 هـ ) درگذشت .
ذهبى در معرفى آن حضرت گفته است : على بن محمد بن موسى , فرزند جعفر بن محمدبن زين
العابدين ,السيدالشريف , ابوالحسن علوى حسينى فقيه , يكى از دوازده امام است و
طـايـفـه اماميه , او را هادى مى خوانند.
(64)
رجالى معروف , ابوالفلاح حنبلى درباره آن حضرت گفته است : (او فقيه ,
پيشوا و اهل عبادت بود.)
(65)
11ـ امام حسن عسكرى (ع )
پـدرش امـام عـلى بن محمد(ع ) هادى است .
او در سال (232 ه) متولد شد و در سال (260 ه) در گـذشت .
سبطابن جوزى حنفى او را چنين توصيف كرد است : (او دانشمندى مورد وثوق بود و از پدر
و جدش روايت مى كرد.)
(66)
12ـ امام مهدى (عج )
پـدرش امـام حسن عسكرى (ع ) فرزند على العسكرى است .
او در سال (255 ه) متولد شد .
روايت بسيارى درباره مهدى آل محمد (عج ) وارد شده و افراد بسيارى از اصحاب رسول
اكرم (ص ) آنها را نقل كرده اند, از قبيل امام على بن ابى طالب و عثمان بن عفان و
عماربن ياسر و ابوهريره و عبداللّه بـن عـباس و عبداللّه ابن مسعود و ام سلمه
وحذيفة بن يمان و بسيارى ديگر غير از اينها .
از جمله ايـن روايات اين است كه از رسول خدا(ص ) نقل شده : (مهدى از ما خاندان است
, خداوند در ظرف يك شب كارش را سامان مى دهد.)
(67)
همچنين از آن حضرت نقل شده است :(مهدى از عترت مـن , از اولاد فـاطمه (س
) است .)
(68)
به اين طريق , قرآن و پيامبر و دانشمندان و تاريخ نگاران بااختلاف روشها
و گرايشهايشان , شخصيت امامان دوازده گانه يعنى على و دو فرزندش , حسن و حسين و نه
نفر ازفرزندان حسين (ع ) را معرفى مى كنند .
اين بزرگواران چنان كه مى دانيم علم و دانـش را بـه تـرتيب , پسر از پدر و ازجدشان
رسول خدا, ارث مى برند و روش پيامبر(ص ) را ادامه مـى دهـنـد و نـمـايـانگر گستره
طبيعى راه اسلامى هستندكه رسول اكرم حضرت محمد(ص ) آغازگرش بود.
اصول اساسى
چـون مـذهـب , تنها روش براى درك اسلام و راه روشن ساختن مفاهيم آن است , بر آن
شديم كه پايه هاى اساسى اسلام را, چنان كه در مكتب خاندان نبوت معرفى شده , به طور
مختصر بيان كنيم .
1ـ توحيد
(نخستين پله ديانت , شناخت ذات بارى تعالى و آخرين مرحله شناختش , ايمان به
حقانيت اوست و كـمـال ايـمان آوردن به وى , اعتقاد به يكتايى اوست و كمال اعتقاد به
يگانگى اش , خلوص براى او مى باشد.)
(69) ريـشـه اصـلـى و پـايـه اساسى , كه تمامى اركان عقيده اسلامى بر آن
استوار است و ايمان به همه پـيـامبران به آن خبرداده اند يكتايى خداى سبحان و منزه
دانستن ذات پاك او از همه ويژگيهاى آفريدگان و اثبات كمال بى نهايتش و ثابت كردن
نامهاى نيك براى او مى باشد, چنان كه راهنماى عـالـم هستى , پيامبر ما, حضرت محمد(ص
) فرموده است .
ازاين رو, قرآن به معرفى توحيد و بيان صفات خداوند و ذكر نامهايش اختصاص يافته است
.
پس خداوند سبحان باوحى به پيامبرش , خود را بـه آفريدگانش شناسانده و عظمت و يگانگى
خويش را به درك و فهم عقول و خردهارسانيده اسـت .
چـون در مـيـان اهل تفسير, انديشه هاى مختلف به وجود آمد و مذاهب گوناگون كلامى
پـديـدار گـشت واختلاف عقيده در فهم قرآن , آنان را از يكديگر جدا ساخت و افكارى
منحرف از قـبـيـل تـجـسيم , تشبيه , غلو, جبر,تفويض و .. .
پيدا شد, امامان اهل بيت به منظور اصلاح انديشه اعـتـقـادى و مبارزه بابدعتها و
گمراهيها قيام كردند وجامعه اسلامى را به چنگ زدن به عقيده تـوحيدى قرآن , كه همان
عقيده آنها در توحيد بود, فرا خواندند .
يكى ازياران امام جعفر صادق (ع ) در نـامه اى به آن حضرت نوشت : (در سرزمين عراق
مردمى پيدا شده اند كه خدا را به داشتن شكل وصـورت تـوصـيـف مـى كنند ـ فدايت شوم ـ
اگر صلاح مى دانى مذهب صحيح را درباره توحيد بـرايـم بنويس ) امام براى او نوشت :
(خدا تو را رحمت كند .
درباره توحيد و آنچه آنان كه پيش از تو بـوده اند, به آن اعتقادداشته اند سؤال كردى
, بزرگ است خدايى كه مثل و مانند ندارد و او شنوا و بيناست .
خدا منزه است از آنچه توصيف كنندگان , تشبيه كنندگان او به مخلوقاتش و افترا
زنندگان بدو, وى را وصف مى كنند .
بدان ـ خدا تو را رحمت كند ـ نظريه درست در اصل توحيد همان ويژگيها و صـفـات
خـداونـد مى باشد كه قرآن آنها را ذكر كرده است .
بنابراين , بطلان و تشبيه را از خداى تعالى نفى كن .
در خداى تعالى , نفى و تشبيه نيست .
او خداوند ثابت و پاك و منزه است از آنچه او را وصف كنندگان توصيف مى كنند, و از
قرآن تجاوز نكنيد كه بعد ازآن گمراه مى شويد.)
(70) مـذهب شيعه , انديشه اعتقادى خود را بر پايه اين نظريه پايه ريزى كرده و
اصل بنا و قطعات آن را بـالا بـرده اسـت .
بـنـابـرايـن , ائمـه اهـل بيت , با عقيده تجسيم و تشبيه و حلول و اتحاد و غلو و با
طـرفـداران اين عقيده و معتقدان به تفويض مبارزه كردند و از آنها بيزارى جستند و
آنان را مورد لعنت قرار دادند .
و فقهاى شيعه اماميه حكم به كفر و نجاست آنها صادر كردند .
شيخ مفيد ـ يكى از بـزرگـان شـيـعه اماميه در قرن چهارم هجرى ـ نظريه شيعه را
درباره آنها (غلاة )تثبيت كرده و گـفـتـه است : (طايفه غالى از آنان كه تظاهر به
اسلام مى كنند, كسانى هستند كه امير مؤمنان و سـايـر امامان از فرزندان آن حضرت را
خدا و پيامبر مى دانند و از نظر فضيلت دينى و دنيايى براى آنان اوصافى بيشتر از حد
مجازقايل اند و از حد اعتدال بيرون رفته , گمراه و كافرند .
امير مؤمنان حـكم كرد آنان را بكشند و به آتش بسوزانند
(71) وائمه اطهار حكم به كفر و خروج آنها از اسلام دادند.)
(72) بـه ايـن طـريق , روش شيعه اماميه در فهم توحيد روش قرآنى مبنى بر پايه
يگانگى خدا در ذات و صـفـات و افـعال وتوحيد در عبادت است چنان كه هيچ شريكى برايش
نباشد .
اين روش است كه شـيـعـه را به مبارزه فكرى با صاحبان انديشه ها و گروههاى مختلف و
فلسفه هاى گوناگون كه مانع درك صحيح نسبت به روش توحيد قرآنى است , واداركرده است .
2ـ عدل خداوند
بـر مـبناى توحيد خداوند و دورى او از صفت ناپسند ظلم در امر تكليف بندگان و
كيفر و پاداش بـراى خداوند,اصل عدل را ثابت كرده و گفته است : خداى تعالى بندگانش
را به كارهايى برتر از قدرت و توانشان مكلف نمى سازد .
شيعه همچنين نظريه جبر و تفويض را نفى كرده و گفته است : انسان در انجام كارها قدرت
بر انتخاب واختيار دارد .
آنها ايمان دارند به اين كه اطاعت و معصيت از اخـتـيـارات انـسـان مـى بـاشـد و او
آزاد است و در كارهايش مجبور نيست .
از اين رو در مقابل كارهايش مسؤول است و مجازات مى شود .
طايفه شيعه , اين نطريه خود را برمبناى آيه قرآن بنياد نهاده اند (وهديناه النجدين
).
(73) و نيز اين آيه : (انا هديناه السبيل اما شاكرا واما كفورا).
(74) امـام صـادق (ع ) ايـن مـوضـوع را در پـاسخ يكى از يارانش كه از او
پرسيد: (آيا خداوند كارها را به بـنـدگـانـش تفويض كرده است ؟
روشن ساخته , فرمود: خدا بزرگوارتر از آن است كه امور را در بـسـت به بندگانش
واگذار كند .
گفتم : پس بندگانش را بر گناهان مجبور ساخته است ؟
امام فـرمـود: خدا عادلتر از آن است كه بنده اش را بر انجام كارى مجبوركند و سپس او
را در مقابل آن كار كيفر دهد.)
(75)
3ـ نبوت
بـر اسـاس اصل توحيد, ايمان به نبوت و پيامبران الهى امرى ضرور است زيرا
(پيامبر, انسانى است كه بدون واسطه هيچ بشرى از جانب خدا خبر مى دهد).
(76) پيامبر كسى است كه امور رسالت و مـعـارف و آموزشهاى الهى رااز طريق وحى
به وسيله فرشته وحى از مقام ربوبى مى گيرد, چنان كه گاهى به وسيله الهام يا در حالت
خواب نيزوحى را دريافت مى كند.
پـيـامبران , برگزيدگان خداوند از ميان انسانها هستند كه خدا به فضل خود آنها را
برگزيده , به ايـن دلـيل كه مى داندآنها شايسته تحمل بار رسالت مى باشند و آنان را
از ارتكاب معاصى محفوظ داشته تا مقتداى بشريت باشند و باگفتار و كردارشان احكام و
مبناى شرع انور را بيان كنند .
قرآن , تـاريـخ بـعـثـت انـبـيا را چنين ترسيم مى كند: (كان الناس امة واحدة فبعث
اللّه النبيين مبشرين ومنذرين وانزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فيما
اختلفوافيه ...).
(77) يـكـى از اصول اساسى در انديشه اسلامى , اصل امامت است يعنى جانشينى
نبوت و ادامه عمومى وظايف پيامبردر رهبرى جامعه و بيان احكام و پياده كردن قوانين و
محافظت از آن .
در جاهاى ديگرى ازكتاب , راجع به اين موضوع كاملا بحث شده و نيازى به تكرار نيست .
4ـ معاد
(ليس البر ان تولوا وجوهكم قبل المشرق و المغرب و لكن البر من آمن باللّه و
اليوم الاخر و الملائكة و الكتاب و النبيين ...).
(78) (و لاتحسبن الذين قتلوا فى سبيل اللّه امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون
)
(79) ايمان به آخرت و زندگى و حشر پس از مرگ و اعتقاد به روز حساب و پاداش
اعمال , يكى از اركان اساسى ساختار اعتقاد اسلامى و مكتب تمام پيامبران است .
هـمـه مـسـلمانان بر عقيده به معاد جسمانى اتفاق دارند, جز اندكى از فلاسفه كه
اعتقاد به معاد روحـانـى دارنـد,چنان كه تمام مسلمانان به عالم برزخ ايمان دارند .
عالم برزخ , عالمى است ميان مرگ و روز قيامت كه شامل سؤال قبر و عذاب و خوشيهاى آن
مى شود.
بـزرگ انديشمندان اماميه , نظريه اين مذهب را در اين اصل اعتقادى چنين شرح داده
اند: علا مه حـلـى , در حـالـى كه راجع به ايمان به معاد و پاداش و كيفر سراى ديگر
بحث مى كند, مى گويد: (عـقـيده به معاد, اصل مهمى و اثبات آن از اركان دين مى باشد
و به اجماع , منكر آن كافر به شمار مـى رود و هـر كس عقيده به معاد جسمانى و ثواب و
عقاب واوضاع قيامت نداشته باشد, به اجماع مسلمانان كافر است .)
(80)
علامه مجلسى , نظريه دانشمندان اماميه را درباره زندگى برزخى اين طور
نقل مى كند: (عذاب بـرزخ و ثواب درآن عالم , از چيزهايى است كه تمام جوامع اسلامى
از گذشتگان و آيندگان بر آن اتـفـاق دارنـد و بيشترين اهل اديان به آن معتقدند و
كسى از مسلمانان منكر آن نيست مگر تعداد اندكى كه مورد اعتنا نيستند و از تمام
علماى گذشته وپيروانشان بر مخالفت با اين گروه اندك , اجـماع شده است و احاديثى كه
از طريق عامه و خاصه مربوط به اصل معادذكر شده , تواتر معنوى دارد...)
(81)
شفاعت
در ادامـه بحث از معاد و عالم آخرت , لازم است درباره موضوع شفاعت كه وابسته به
عالم آخرت و حـسـاب و جـزا مى باشد نيز سخن بگوييم زيرا ما مى دانيم كه تمام
مسلمانان همانطور كه به معاد جسمانى و عالم برزخ و كيفر و پاداش عقيده دارند, به
شفاعت نيز ايمان نيز دارند, و پس از آن كه نصوص عديده اى از قرآن و سخنان رسول اكرم
(ص ) شفاعت را اثبات كرد, به شفاعت پيامبر(ص ) و خـاندان وى وصالحان و شهيدان و
مؤمنان , ايمان آوردند .
خداى تعالى مى فرمايد: (و لا يشفعون الا لمن ارتضى ...)
(82) (و لاتنفع الشفاعة عنده الا لمن اذن له ...)
(83) ابـوذر غـفـارى از پيامبر(ص ) روايت كرده است كه فرمود: (من از
پروردگارم شفاعت امتم را در خـواست كردم , آن را به من عطا كرد و شفاعت من به خواست
خداوند كسانى را شامل مى شود كه هيچ شريكى براى خدا قايل نباشند.)
(84) ابـوسـعـيد خدرى روايت كرده است كه پيامبر فرمود: (يك فرد از امتم براى
گروههايى از مردم شـفـاعـت مـى كـند وهمه آنهابه شفاعت او وارد بهشت مى شوند و براى
قبيله اى از مردم شفاعت مـى كـند, همه آنها نيز وارد بهشت مى شوند و گاهى از يك
انسان و خانواده اش شفاعت مى كند و آنها هم به شفاعت او داخل بهشت مى شوند.)
(85) از امام صادق (ع ) نقل شده است : (هر كس سه چيز را منكر شود از شيعيان
ما نيست : معراج , سؤال در قبر وشفاعت .)
(86)
شايان ذكر است كه ايمان به شفاعت به اين معنا نيست كه در انجام دادن و
ترك اعمالى كه خدا از انسان خواسته , كوتاهى شود.
قـاعـده كلى راجع به مزد اعمال , اين قول خداوند است : (و ان ليس للانسان الا ماسعى
)
(87) و نـيـز (فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره# و من يعمل مثقال ذرة شرا يره )
(88) جز اين كه خداوند با لـطـف و مـرحـمـتـش كـار را بـر بـندگانش سبك مى
گيرد و به سبب قبولى شفاعت از برخى گناهانشان در مى گذرد چرا كه ايمان آنها و
عبادتهايشان سبب مى شود كه از آنها شفاعت شود و گناهانشان مورد عفو قرار گيرد.