3- و بـدون شـك عـلم رسـول خـدا (صـلى الله عـليـه وآله ) دربـاره
حـقـيـقـت و مـاهـيـتـى كه جـبـرئيـل ، بـدان صورت ديده مى
شد، نسبت به علم ديگران كه ا ان را دحيه مى پنداشتند،
داراى مزيت و برترى است .
4- پيامبر (صلى الله عليه وآله ) جبرئيل را به صورت فرشته
اى مى ديدند، كه به او وحى مى كند، ولى ديگران او را به
صورت مردى مى ديدند، كه براى مجالست با پيامبر (صـلى الله
عـليـه وآله ) وى را بـه سوى خود فرا مى خواند(334)
. شايان ذكر است كـه عـيـن الفـاظ قـرآن مـتـجـيـد، وحـى
اسـت ؛ نـه آن كـه بـر قـلب رسـول خـدا (صـلى الله عـليه
وآله ) القاء مى شد و آن بزرگوار به هر لفظى كه مى خـواسـت
تـعـبـيـر مـى نمود. و اين مطلب از ضروريات دين و صريح
قرآن كريم است :لا تـحـرك بـا
لسـانـك لتـعـجـل بـه # ان عـليـنـا جـمـعـه و قـرآنـه
(335) در حال وحى با شتاب و عجله ،
ربان به قرئت قرآن مگشاى ، كه ما خود قرآن را جمع كرده و
محفوظ داشته و بر تو فرا خوانيم .
پـيـامـبر گرامى اسلام ، چگونگى نزول وحى بر قلب مباركش را
در حديث صحيحى كه از وى روايـت شـده چـنـيـن توصيف نموده
است : گاهى مانند آواز، زنگ آن را
مى شنوم و چون قطع مى شود، مطالب را دريافته و مقصود را
فهميده ام ، و اين سخت ترين انواع وحى است . و گـاهـى
فـرشـتـه ، بـه صـورت شـخـصى در برابرم ظاهر مى شود و با
من سخن مى گويد و هنگامى كه مرا ترك مى گويد، آنچه گفته در
قلبم محفوظ مى ماند.
عـايـشـه مـى گويد: در يك روز خيلى
سرد، پيامبر را ديدم كه وحى بر او فرود آمد، و پـايـان
يـافـت و از پـيـشـانـى پـيامبر (صلى الله عليه وآله ) عرق
فرو مى ريخت . گـاهـى سـنـگـينى وحى در اين حالت به
حدى مى رسيد كه اگر پيامبر (صلى الله عليه وآله ) سـوار
مـركـب بـود، مـركب زانو مى زد و بر زمين مى نشست . يكبار
وحى در حالى به پـيـامـبـر نـازل شـد كـه زانوى مباركش بر
روى زانوى زيد بن ثابت بود، و آن چنان بر زانـوى زيد
سنگينى مى كرد كه گويى مى خواست آن را متلاشى كند. ظاهرا
اين نوع وحى بلاواسطه صورت مى گرفته است .
حالت دوم وحى ، كم فشارتر و سبك تر بود، نه صدايى شنيده مى
شد و نه از پيشانى پـيـامـبـر (صـلى الله عـليه وآله ) عرق
مى ريخت ، و چون ميان القا كننده و پذيرنده ، يك مـشـابـه
شـكـلى وجـود داشـت ، هم كار فرشته امين وحى آسان بود و هم
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) به آسانى وحى را مى پذيرفت
(336)
و از آيـات و روايـات چـنـيـن اسـتـفـاده مـى شـود، كـه
رسـول خـدا (صـلى الله عـليـه وآله ) بـه صـورت واقـعـى
جـبـرئيـل را هـم ديـده اسـت ، چـنـان كـه مـضـمـون ايـن
روايـت مـويـد آن اسـت كـه : جـبـرئيـل (عـليـه السـلام )
بـه صـورت دحـيـه كـلبـى نـازل مـى شـد، تـا ايـنـكـه روزى
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) به او فرمود: مى خواهم صـورت
واقـعـى تـو را بـبـيـنـم ، جـبرئيل ، ايژبتدا ابراز مى
دارد كه شما طاقت نداريد! حـضـرت مـوافـقـت مـى كـنـد، و
سـرانـجـام بـه صـورت حـقـيـقـى خـود، ظـاهـر مـى شـود و
رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) با ديدن او، غش مى كند(337)
درايـن جـا مـمـكـن كـه ايـن سـوال مـطـرح اسـت ، كـه
مـگـر مـقـام جـبـرئيل از مقام پيامبر اكرم (صلى الله عليه
وآله ) بيشتر بود كه حضرت با ديدن او از خـود بـيـخـود شد؟
اجمالا بايد گفت كه رسول اكرم (صلى الله عليه وآله ) داراى
دو بعد وجـودى بـود: بـعـد بـشـرى او، كـه در عـالم مـلك و
طـبـيعت است ، لذا وقتى صورت واقعى جـبـرئيـل را مـى
بـيـنـد مـدهـوش مى شود. و ديگرى بعد ملكوتى وى است كه
وقتى در عالم مـلكـوت سير مى كند، جبرئيل قدرت همراهى با
او را نداشته و عرض مى كند من ديگر نمى تـوانـم هـمـراه
شـمـا بـيـايـم . لذا بـه تـعـبـيـر الهـى قـمـشـه اى
صـورت مـلكـوتـى جبرئيل جسم ناسوتى حضرت رسول (صلى الله
عليه وآله ) را مدهوش كرد.
هـمچنين آيات مربوط به قاب قوسين
و ماجراى نعمت دلالت
دارد، بر اين كـه رسـول خـدا (صـلى الله عـليـه وآله )
دوبـار، چـهـره واقـعـى جبرئيل را ديده است .
بـنـابـرايـن ، رسـول خـدا (صـلى الله عـليه وآله )
فرشتگان را در صور مثالى و نورى مـشاهده مى فرمود. اما با
دقت در آيات و روايات مربوط به اين مساله ، به حقيقت مى
رسيم كـه مـشـاهـده فـرشتگان در صورتهاى مثالى به دو صورت
بوده است : در بعضى موارد، فـرشـتگان مثالى و نورى را با
همان صور نورى و مثالى مشاهده مى فرمود؛ و در بعضى مـوارد،
مـلائكـه مـقـرب و فـرشـتـگـان بـالاتـر را در تمثل هاى
نورى و مثالى مى ديد. حضرت امام خمينى (ره ) در اين زمينه
مى فرمايد:
جـبـرائيـل دوبـار در قـالب مـثـالى
بـراى رسـول الله ظـاهـر شد، و آن حضرت ديد كه جـبـرائيـل
تـمـام خـاور و بـاخـتـر را پـر كـرده و بـه هـمـراه رسـول
خـدا (صـلى الله عـليـه وآله ) در شـب مـعـراج تـا عـالم
عـقـل و مـقـام اصـلى بـالا رفـت ، تـا آنـكـه رسـول
هـاشـمـى از مـقـام جـبـرائيـل بـه مـقـامـات ديـگـر - تـا
آنـجـا كـه خـدا خـواسـتـه بـود - عـروج كـرد و جبرائيل در
مقام پوزش از اين رفيق نيمه راه عرض كرد:
|
|
فروغ تجلى
بسوزد پرم
(338) |
|
فرشتگان
وسايط در تدبيرند:
شـكـى نـيست كه موثر در
وجود، موجودى جز خدا نيست و موجد حقيقى نيز جز او نخواهد
بود؛ خداوند در نظم و تدبير عوالم ، از مخلوقات مستغنى
بوده و از معاونت فرشتگان بى نياز است
تبارك الذى بيده المالك
(339) اما خداوند بخشى از امورات
عالم هستى را به آنها سپرده است چنان كه در آيه :
فالمدبرات امرا(340)
كه - مدبران امـور
سـوگـند ياد شده به نظر مشهور آنها همان فرشتگانى هستند،
كه امور جهان را تدبير مى كنند. ولى با مساله توحيد وبوبى
منافات ندارد؟
پـاسـخ آن اسـت كـه : اگـر فـرشـتـگـان استقلالى در تاپير
داشتند، با توحيد ربوبى قـابـل جمع نبود، اما مى دانيم
آنهامجريان فرمان الهى هستند و موكلان امور به اراده و
مشيت خـداونـد مـى بـاشـنـد، لذا هر فعلى از ملائكه صادر
شود اولا و با لذت از طرف خداست ، ولى ثانيا و بالعرض
منتسب به فرشتگان است ، مانند نور خورشيد كه در آيه مى
افند، بـه طـور حـقـيـقـى و با لذت از خورشيد است ، مانند
نور خوسيد كه در آينه مى افتد، به طـور حـقـيـقـى و با لذت
از خورشيد است ، ولى بالعرض و به طور مجازى به آينه نيز
نـسـبـت داده مـى شـود. هـم چـنـيـن مـانـنـد هـر عـمـلى
كـه از چـشـم و گـوش و خـيـال و وهـم و ايـر قـواى نـفـس
نـاطـقـه انـسـان سـر مـى زنـد اولا و نـيـسـت كه فرشتگان
مـسـتـقـل از خـدا باشند، بلكه خداوند به كارهاى فرشتگان
را به طور مجازى به خداوند اسـناد داد بلكه اين اسناد
حقيقى است و آنهامظهر فاعليت الهى هستند و از اسماى فعليه
حق مـى بـاشـند. از اين رو فرشتگان نيز هرگز خود را معاون
و شريك در كار خدا نمى دانند، بـلكـه هـمـه بـه امر تكوينى
و افاضه حق در تدبير امور عالم كار مى كنند. چنان كه در
خـطبه اشباح حضرت امير - سلام الله عليه - پس از ابيان او
صافى از طبقات فرشتگان مى فرمايد:
لا يـنتحلون ما ظهر فى الخلق فى
صعنه ، و لا يدعون انهم يخلقون شيئا معه مما انفرد بـه
(341) فـرشـتـگـان هـيچ چيز از سنع
خداوندى را كه در كارگاه آفرينش ظاهر گـشـتـه ايـن ، بـه
خـود نـمـى بـنـدند؛ و مدعى هم نيستند كه چيزى از موجودات
را كه تنها خداوند آفريده ، آنها حلق كرده اند.
هـمـان طـورى كه گفته مى شود در عسل شفاست :
فيه شفاء للناس
(342) هيچ مـنـافـاتـى نـدارد كـه شـفـا
دهنده فقط خدا باشد؛ زيرا خداوند از زبان ابراهيم ، قهرمان
تـوحـيـد چـنـين مى گويد: و اذا
مرضت فهو يشفين
(343) ؛ هم چنين هيچ منافاتى نـدارد كـه
بـگـويـيـم نـدبـيـد امـور بـا فرشتگان مدبر و خداوند است
،با توضيحى كه گذشت .
مـفـسـر كبير مرحوم علامه طباطبائى مى فرمايد: به طورى كه
از آيات قرآن كريم استفاده مـى شـود، فـرشـتـگـان در صـدور
موجودان از ناحيه تعالى و باز گشت آنها به سوى او واسـطـه
بـيـن خـدا و خـلق هـستند، آنهااسبابى هستند براى حدوث
حوادث . اما مافوق اسباب مادى جارى در عالم ماده ، كه
كاربرد شان تا وقتى است ، مرگ نرسيده و موجود به نشئه ديگر
منتقل نشده است ، چون بعد از مرك و انتقال ، ديگر اسباب
مادى سببيتى ندارند.
اما نقش فرشتگان در مساله باز گشت انسان ها به سوى خدا،
يعنى وساطت آنهات در تمام مـوارد ذيـل اسـت : حـال ظـهـور
نـشـانـه هـاى مـرگ ، قـبـض روح ، سـوال و جـواب و ثـواب و
عـذاب عالم قبر، مرگ تمام انسان ها در نفخه صور، زنده شدن
آنان در نفخه دوم و حشر آنان و ارائه نامه اعمال و وشع
ميزان ها، و رسيدگى به حساب و يوق دادن اهل بهشت و دوزخ به
جايگاه خود. آيات و رواياتى كه بر اين وساطت دلالت مى
كـنـد بـسـيار است ، و احتياجى به ايراد آنهانيست ؛ روايات
وارده در اين مساله نيز از ناحيه رسول خدا (صلى الله عليه
وآله ) و ائمه معصومين (عليه السلام ) بيشش از آن است ؟ به
شمار آيد.
و هـم چـنـيـن وسـاطـت فـرشـتـگـان در مـرحـله تـشـريـع
ديـن ، يـعـنـى نـازل شـدن و آوردن وحـى و دفـع شـيـطـان
هـا از مـداخـله در اان ، و يـارى دادن بـه رسول خدا (صلى
الله عليه وآله ) و نيز تاييد مومنين ، و پاك نمودن آنان
از راه استغفار، و طلب مغفرت از خدا براى آنان ، جاى ترديد
و بحث نيست .
اما وساطت آنهادر تدبير امور اين عالم نيز لازم وضرورى است
؛ با اين كه هر امرى براى خود سببى مادى نيز دارد، ولى
قرآن كريم به طور مطلق نازعات و ناشطات و سابحات و سابقات
و مدرات را به فرشتگان نسبت داده است .
هـم چـنـين از آيه جاعل الملائكه
رسلا(344)
فهميده مى شود كه فرشتگان فقط خـلق شـده انـد، بـراى
وسـاطـت بـيـن خـدا و خـلق و اجراى دستورهاى خدا ردد ماين
خلق و اين وسـاطـت بـراى فـرشـتـگان جز و سنت قطعى الهى
است و چنينى نيست كه مثلا خداى تعالى گـاهـى او امـر خـود
را بـه دسـت ايـشـان جـارى سـازد و گـاهـى هـمـانـامـر را
بدون وساطت فـرشـتـگـان انجام دهد؛ چون در سنت خداوند
متعال تهاختلافى هست و نه تخلفى . چنان كه فـرمـوده :
ان ربى على صراط مستقيم
(345) ونيز فرمود:
فلن تجد لسنت الله تبديلا(346)
.
از جـمـله وسـاطـت هـاى فـرشتگان اين كه بعضى از آنان مقام
بلندترى دارند و امر خداوند متعال را دريافت مى كنند و به
فرشتگان تحت فرمان خود مى رسانند و در تدبير بعضى امـور
آنها را بر كار مى گيرند. وساطت فرشتگان مراتب بالا در
واقع بين منحق تعالى و فـرشـتـگـان مـراتـب پـايـيـن تـر
از خـود خـواهـد بـود؛ مـثـل نـقـشـى كـه مـلك المـوت و
مـساله قبض ارواح دارد كه فرشتگان تحت امر خود را براى
گـرفـتـن ارواح انسان ها مامور مى كند. خداوند از زبان خود
آنان اين وساطت را حكايت كرده اسـت :
و مـا مـنـا الا له مـقـام مـعـلوم
(347) و نـيـز فـرمـود:
مـصـاع ثـم امـيـن
(348) و نـيـز فـرمـود:
حـتـى اذا فـزع عـن قـلوبـهـم مـاذا قـال ربـكـم قـالوا
الحـق
(349) فـرشـتـگان كه از طرف خداوند
واسطه بين خود و حـوادثيند؛ يعنى قرآن ملائكه ا سلسله
اساببى معرفى كرده اسن كه حواث مستند به آنان اسـت و
اسـتـنـاد حـوادث بـه مـلائكـه منافات با اى نمعنا ندارد
كه حوادث مستند به اسباب قـريـب و مـادى نـيـز بـاشـد؛
بـراى ايـن كـه سـبـبـيـت مـلائكـه و اسـبـاب مـادى در طول
هم هستند، نه در عرض هم ؛ به اين معنا كه سبب قريب علت
پيدايش حادثه است ، و به سـبب بعيد علت پيدايش سبب قريب
است . هم چنان كه منافات ندارد كه در عين استناد حوادث به
ملائكه و اسباب مادى به خداى تعالى نيز استناد دهيم ، چون
تنها رب عالم او است .
بـنـابـراين سببيت طولى است نه عرضى و استناد آنها به
اسباب طبيعى منافات ندارد. از اين رو، خداوند متعال هم
اسباب طبيعى و ظاهرى حوادث را تصديق فرموده ايت و هم وساطت
و نـقـش فـرشـتـگـان را مـوثـر دانـسـتـه اسـت . امـا
هـيـچ يـك از اسـبـاب در قبال خداوند استقلال ندارند، تا
رابطه خدا با مسيى آنها قطع باشد و ما نتوانيم آن مسبب را
هـب خـداى تـعالى استناد دهيم . همان طور كه ثنويه پنداشته
اند و چنين گفته اند: خداى تـعـالى تـدبـيـر امـور عـالم
را بـه فـرشـتـگان مرقرب داگذار كرده ؛ ولى قرآن كريم
استقلال هر چيز را از هر چهت نفى كرده ، پس هى موجودى مالك
چيزى نيست ، نه مالك خودش و نه مالك نفع و ضرر و مرگ و
حيات خود.
در اسباب طولى استناد موجودات به اسباى ، طورى است كه هر
يك بر ديگرى مترتب است و هـمـه اسـبـاب بـه خـداى سـبـحـان
مـنـتـهـى مـى شـود؛ مـثـل كـتـابـت كـه انـسـان آن را بـا
دسـت خـود بـه وسـيـله قـلم انـجـام مـى دهـد و ايـن يـك
عـمـل هم استناد به قلم دارد، و هم استناد به دست و در
مجموع استناد به انسان نيز دارد كه بـا دسـت و قـلم
كـتـابـت را انـجـم داده اسـت . هـر چـنـد سـبـب مـسـتـقـل
و فاعل حقيقى اين عمل خود آدمى است ولكن اين باعث نمى شود
كه ما نتوانيم آن را هب دسـت و قـلم نـيـز اسـتـنـاد دهـيم
؛ زيرا هم يم گوييم فلانى چقدر خوب مى نويسد و هم مى
گـويـيـم دست و پنجه اش نريزد كه چنين هنرى از خودنشان مى
دهد و هم خود او مى گويد: اين قلم خوب مى نويسد.
طـبـق بـيـان فـوق ، مـنـافـات نـدارد فـرشتگان هم واسطه
در تدبير باشند و هم دايما در حـال عـبـادت و تـسـبـيـح و
سـجده باشند چنان كه از كلام خداى تعالى استفاده مى شود كه
بعضى از فرشتگان را اى همه آنان در حال عبادت اند يا مانند
آيه :عنده لا يستكبرون عن عبادته و
لا يستحسرون ، يسبحون الليل و النهار لا يفترون
(350) و مانند آيه
ان الذين عند ربك لا بستكبرون عن عبادته و يسبحونه و له
يسجدون
(351)
(352)
فرشتگان
واسطه هاى نزول نعمات الهى اند
شكى نيست كه خداند متعال پس از اعطاى نعمت وجود به
انسان نعمت ها زياد ديگرى نيز به او عطا نموده است ، انسان
بايد تلاش كند تا نعمت هاى الهى را به جا بياورد و هم چنين
در بـرابـر ايـن نـعـمت هاى بزرگ و بسيار خود را موظف
بداند كه ازز دستورهاى صاحب نعمت اطاعت نمايد.
ابـر و بـاد و
مـه و مـخورسيد و فلك در كارند
|
|
|
تا تو نانى به
كف آرى و به غفلت نخورى |
|
چنان كه مطلب فوق در اين آيات مطرح شده است :يا
ايها الناس اتقوا ربكم الذى خلقكم مـن نـفـس واحـده
(353) اى مردم ! از عذاب خداوند
بپرهيزيد كه همه شما را ازيك تن آفريد.
يـا ايـهـا الناس اعبدوا ربكم الذى
خلقكم و الذين من قبلكم
(354) تتقون اى مردم !پروردگار خود
را پرستش كنيد كه شما و پيشينيان را آفريد تا پرهيزگار
شويد.
روشـن اسـت كـه در ايـن دو آيـه نـعـمـت آفرينش و وجود كه
بزرگ ترين موهيت الهى است ، مـطـرح شـده اسـت ، نـا هر كس
به توجه به خلقت و آفرينش خويش ، به آفريدگار خود رهنمون
شود و فقط او را مورد ستايش قرار دهد. و در آيه بعد به
نعمات ديگرى چون زمين و آسمان و باران و خوردنى ها اشاره
كرده است :
الذى جـعـل لكـم الارض فـراشـا و
السـمـاءبـنـاءو انـزل مـن السـمـاء مـاء فـاخـرج بـه مـن
الثمرات رزقا لكم فلا تجعلو الله اندادا و انتم تـعـلمـون
(355) آن خـداى كـه زمين را بستر
شما قرار داد و آسمان ا چون سقفى بر بـالاى سـر شما قرار
داد و از آسمانى آبى براى شما فرو فرستاد و به وسيله آن
ميوه هـا را پـرورش داد، تا روزى شما باشد؛ پس براى خدا
شريك هايى قرار ندهيد در حالى كه مى دانيد.
بـا ذكـر ايـن مـقـدمـه كـوتـاه بـايـد گـفـت كه هر يك زا
نعمت هاى بى پايان الهى ، بلكه كارهايى كه در نظام تكوين
صورت مى گيرد، به واسطه و كمك فرشتگان صورت مى گـيـرد.
چـنـان كـه امـام زيـن العـابـديـن (عـليه السلام ) در
بخشى از دعهاى سوم صحفيه سجاديه به درگاه الهى عرضه مى
دارد:
و خـزان المـطـر، و زواجـر السـحـاب
، و الذى بـصـورت زجـره يـسـمـع زجـل الرعـود، و اذا
سـبـحـت به حفيفه السحاب التمعت صواعق البروق ، و مشيعى
الثلج و البـرد، و الهـابـطـيـن مـع قـطر المطر اذا نزل ،
و القوام على خزائن الرياح ، و الموكلين بـالجـبـال فـلا
تـزول ، و الذيـن عـرفـتـهـم مـثـاقـيـل المـيـاه ، وكـيـل
مـاتـحويه لواعج الامطار و عوالجها (الهى درود و
رحمت فرست ) بر فرشتگانى كه ابرها را به هر جانى مى
گشانند، و بر آنان كه صداى راندن آنها بانگ رعدها شنيده
مـى شـود و زمـانـى كـه ابـرهـاى خروشان با راندن آنان به
شنا در آيند، شعله اى برق بدرخشد. و بر فرشتگنى كه همراه
برف و تگرگند، و آنان كه با دانه هاى باران به وقـت
بـاريـدن فـرود مـى آيـنـد، و فـرشـتـگـانـى كـه بر خزانه
هاى بادها زمامدارانند، و فـرشـتـگـانـى كـه بـر گـوه هـا
مـوكـلنـد تـا از هـم نـپاشند، و بر فرشتگانى كه مقدار ثقل
آبها و پيمانه باران هاى سخت و ركبارها را به آنان
شناسانده اى .
در اين جلات زيباى امام سجاد (عليه السلام )؟ سخن از باد و
باران و ابر و رعد و برق و بـرف و تـگـرگ و كـوه هـاسـت ،
هـر يك از آنها در پوتو وجود فرشتگان منشا وجود آثار زيادى
هستند، كه شرح هر يك از آنها در مجال نمى گنجد براى نمونه
به ذكر چند روايت بسنده مى كنيم .
حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايد: هيچ دانه اى از باران
نمى بارد مگر به توسط پـيـمـانه اى در دست فرشته اى است ،
نازل شود. فقط در روز نوح نبى (ع ) كه به خود آب فـرمـان
داده شـد و آب بـر خـزانـه دادان طـغـيـان كـرد، و ايـن
اسـت قـول خـداونـد تـعـالى كـه :
چون آب طغيان كرد و رو به فزونى نهاد.(356)
البته گفتنى است كه مراد حضرت از پيمانه دست
فرشتگان ، پيمانه متعارف نيست .
جـابـر از حـضرت از باقر (عليه السلام ) خهعروايت مى كند:
چون خورشيد بر آيد با آن چـهـار فـرشـتـه بـاشـد: يـكـى
فـريـاد مـى كـنـد كـه اى اهل خير! اعمال نيك خود ا كامل و
تمام نماييد، و سعادت ابدى برشما بشارت باد. ديگى مى گويد:
اى اهل شر! از كار زشت دست بكشيد و پيرامون آن كمتر
بگرديد.
سـومـى صدا مى كند: پروردگار!به مردم نيكو كار كه انفاق مى
كنند مزيد نهژعمت و به اهل بخل ، نيستى و نابودى بده و
فرشته چهارم خورشيد را آب پاشى مى كند و اگر چنان نبود
زمين از شدت حرارات سوخته مى شد(357)
.
در تـوضـيـح ايـن حديث شريف لازم است به نكاتى چند اشاره
شود: با توجه به اين كه سـطـح خـارجى خورشيد داراى چند
هزار درجه حرارات است و مرك آن حدود هفتاد ميليون درجه
حـرارات اسـت ، مـى تـوانـيـم بـه خـوبـى حـدس بـزنـيـم كه
طبعا سوخت اين بخارى محير العـقـول نـيـز لازم اسـت ، پر
استقامت ترين سوخت هاى جهان باشد كه هر در آهرين بسوزد به
ماده ديگرى تبديل مى شود. و اين ماده قاعدتا ساده ترين اتم
هاى جهان يعنى هيدروژن و در درجـه دوم هـليـوم اسـت ، و
ايـن سـوخـت مـانـنـد سـايـر سـوخـت هـاى هـر انـدازه
مـسـتعل تر گردد ايجاد حرارت بيشتر مى كند و هب همين نسبت
عمرش نيز كمتر مى شود. لذا بـراى جـلوگيرى از اين حادثه
بايد از آب استفاده شود، تا از حرارت و نقصان آن بكاهد
.باران هاى متناوبى كه بر چهره خورشيد على الدوام در جريان
است توسط تلكسوپ نيز ديـده شـده اسـت . چـنـان كـه
دونالد منزل منجم شهير
آمريكايى در كنفرانش منجمان اظـهـار داشـت : اخـتـلاف
اشـكـالى كـه در تكه هايى كه چهره خورشيد نمودار است به
علت بـاريـدن بـاران هـاى شديدى است ، كه على الدوام بر آن
مى بارد. سپس فيلمى را كه از خورشيد گرفته بود، نشان داد و
نمايندگان منجمان در آن مشاهده كردند كه بارانى سخت از
ارتفاع هشتاد هزار كيلومتر بر خورشيد مى بارد.(358)
عـزرمـى مـى گـويـد: خـدمت
امام صادق (عليه السلام ) در حجر تحت ميزاب نشسته بـودم ،
مـردى بـا مـردى ديگر در مخاصمه بودند، يكى از آن دو به
دوست خود گفت : به خـدا سـوگـنـنـد كـه تـو مـحـل وزيـدن
بـادهـا را نـيـم دانـى و چـون كـلام ايـشـان بـه طـول
انـجـامـيـد، حـضـرت صـادق (عـليـه السـلام ) فـرمـود:
مـگـر تـو يـم دانـى كـه مـحـل وزش بـا كـجـاسـت . عـرض
كـرد: نـه ، لكن شنيده ام كه مردم چنين مى گويند. شامى
مـحـبـوى اسـت ، هـر وقـت كـه خـدا اراده كـنـد چـيـزى از
بـادهـا بـفـرسـيـد پـس آن بـاد شـمال است ، يا صبا، پس آن
باد سباست ، يا دبور، پس آن باد دبور است . سپس فرمود:
علامت و نشانه اين حرف آن است كه اين ركن را در تابستان و
زمستان و روز و شب متحرك مى بينند(359)
.
در اى نزمينه هم روايات بسيارى در كتب روايى و تفسير وارد
شده است ، ولكن بايد توجه داشـت كه تدبير اجراى چنين
عواملى در امور فوق ، توسط فرشتگان منافاتى با گفتار
دانـشـمـنـدان نـدارد. حـكـيـم مـتاله و عارف صمدانى مرحوم
الهى قمشه اى در اين رابطه مى فرمايد:
ايـن سـخنان ابدا ممخالفتى با گفتار دانشمندان ندارد؟ رعد
و برق و صاعقه را در نتيجه تـجـاذب ابـرى مـيـدانـنـد كه
مجاور زمين بوده و الكتريسته منفى را از زمين گرفته و ابر
بـالاى آن كـه داراى الكـتريسته مثبت است در نتيجه يك ديگر
را جذب خواهند كرد و جذبشان مـوجـب صـداى رعـد وشـعـله
صـاعـقه و نور برق مى گردد؛ زيرا انبيا و اولياى حق ، تمام
قـواى بـى نـهايت عالم را تحت فرمان خدا و داراى شعور و
آگاهى مى دانند، و قواى مامور خـدا را در نـظـم عـالم
فـرشـتـه خـوانند، پس فرشته به زبان انبيا و اوليا تمام
قواى روحانى و جسمانى عالم است .
فـرشـتـه وحـى از قـواى روحـانـيـاسـت و فـرشـتـه رعد و
برق و باران و برف از قواى جسمانى ، يعنى تعلق به عالم
اجسام بوده و به كار انتظام عالم جسمانى مامر خدايند. پس
عـلمـاى فـيـزيـك راجـع به زلزله و رعد و برق و صاعقه و يا
جاذبه زمين و كرات و غيره تعبير به قوه جاذبه الكتريسه و
انواع گازها كرده اند، بايد بدانند همين قواى عالم كه
هـمـه بـه امـر خـداى عـالم بـه كار مشغول اند، در واقع در
پوتو وجود فرشتگان الهى و قـواى روحـانى موثرند، هر چند
متعلق به اجسام باند و به اعتبار تعلق به جسمى داشتن اسم
آن را جاذبه و الكتريسته و غيره گذارند.
پس اسان انبيا كه قواى عالم را تعبير به فرشته مى كنند و
لسان علماى علم الاشياءك ار آن تـعـبـير به قوه مى كنند
اختلاف اصلا ندارند، و ار گويند: چرا دراصطلاح آنهااختلاف
اسـت ؟ گوييم : چون رسولان حق مامورند كه خلق را هب سوى
خدا دعوت كنند و مردم عالم را به آفريننده خود آشنا سازند
و شناساى حقيقت الهيه و با معرفت و ايمان به خداى عالم و
يـگـانگى و اوصاف كمال و جمال و جلال او گردانند، كه در
نيجه ايمان به خدا خلق روح بـزرگ بـى نـهـايـن و قـدرت و
هـمت بلند يابند، و روح پاكشان براى عالم ابد مناسب و
مـسـتعد سعادت و كمال بى حد نهايت گردد. و علاوه در عالم
دنيا هم در اثر ايمان به خداى عالم در خلق روح عطفه و مهر
و محبت و صفا و دوستى و احسان پديد آيد و روح خشم و غضب و
خود خواهى و طلم نابود گردد، تا در نتيجه هم روحشان سعادت
ابد آخرت يابد و هم در عالم جسم تمدن عالى انسانى با عاطفه
و محبت كه اساس آسايش بشر است و بهترين مدنيت و نشاط بخش
ترين زندگانى است بدان تامل شوند.
امـا عـلمـاى (طـبـيـعـى ) چـون بـراى تـحـقـيـق و جـسـت و
جـوى عـلل و اسـبـاب طـبـيـعـى اشـيـا هـستند و به امر
تكوينى حق براى تعليم و ارشاد مردم به عـلل طـبـيـعـى اشيا
مامورند و كشف آثارى كه خدا در اشيا براى معاش دنياى بشر
قرار داده بنمايند. لذا از آثار و مبادى قواى عالم اجسام
تعبير به قوه مى كنند و البته هر كه الهى اسـن مـى دانـد
كـه سـطـان عـالم وجـود، خـداسـت و قـواى منظم علم همه حزب
او و فرشتگان مـامـوران حـق هـسـتـنـد، ذان احـديـث - عـز
سـلطـانـه - بـا تـمـام ايـن علل و اسباب و قوه ، تمام
امور را به قبضه قدرت بى يهايت خود گرفته است :
و لا حول و لا قوه الا بالله العى
العظيم
(360) .
مـلاصـدرا مى گويد: هر فرشه اى از جنس آن چيزى است - با
فرمان خداوند آن را تدبير مـى نـمـايـد و حـركـت مـى دهد،
پس فرشته بادها از نوع بادها، فرشته باران ها از نوع
بـاران هـا، و فرشته 8 كوه ها از نوع كوه ها، و هم چنين
فرششته آتش و هوا و آب و زمين ، تـمامى از نوع صنم او (رب
النوع ) ناميده شده است ، به نام او هستند... خداوند برخى
از فـرشـتـگـان را در آنـچه به غذا و رشد و توليد انسان
مربوط مى شود، گماشته است ، چون هر يك از اجزاء بدن انسان
تغذيه نمى كند جز آن كه به آن جزء دست كم هفت فرشته گماشه
است ...(361)
.
فرشتگان بلا
و رحمت :
از آيـات و روايـات اسـتـفـاده مـى شـود كـه
فـرشـتـگـانـى اسـت كـه بـعضى از آنها مامور نزول بالا و
عذاب قوم لوط در قرآن كريم چنين آمده است :
و لمـا جـاءت وسـلنـا ابـراهـيـم
بـالبـشـرى قـالوا انـا مـهـلكـوا اهـل هذه القريه ان
اهلها كانوا ظالمين
(362) ... و چون فرستادگان ما براى
ابراهيم بـشـارت آوردنـد، گـفـتـنـد: مـا (بـه امر خدا)
اهل ديار را كه قوى ستمكارند، هلاك مى كنيم . ابـراهـيـم
به فرشتگان گفت : لوط (كه بنده صالح موحد پاكى است ) در
اين ديار است . پـاسـخ دادنـد كـه مـا بـه احـوال آن كه در
اين ديار است آگاه ترين ، او را با خانواده اش نـجـات مى
دهيم ، جز زن وى كه در ميان اهل هلاكت باقى خواهد ماند. و
چون فرشتگان ما نزد لوط آمـدنـد از ديـدن آنـهـا (كـه بـه
صـورت جـوانـانـى زيـبـا متمثل شده بودند) اندوهگين شد،
گفتند: هيچ بيمناك و غمگين مباش كه ما تو و خانواده ات را
را نـجـات مـى دهيم ، جز زنت كه در ميان آن قوم بافى خواد
ماند. ما به دستور خداوند بر اهـل ايـن ديـار كـه فـاسـق و
بـدكـارنـد، از آسـمـان عـذابـسـى سـخـت نـازل مـى كـنيم .
همانا از ديار لوط آثار خرابى و عذاب را به جا گذاشتين ،
تا نشانه و آيتى روشن براى عبرت عاقلان و خردمندان باشد.
و نـيـز خـداونـد در آيـانـى ديـگـر نـزول فـرشـتـگـان
رحـمـت كـه بـه ابـراهـيـم خليل (عليه السلام ) بشارت
فرزند را دادند، چنين مى فرمايد:
و بـنـدگـانـم را از فـرشتگانى
مهمان ابراهيم آگاهى ده ، زمانى كه آنان بر ابراهيم وارد
شـدنـد و گـفـتند: سلام . ابراهيم گفت : ما از شما
بيمناكيم . ش گفتند: هيچ مترس ؟ ما آمـده ايـم تـو را بـه
فـرزندى دانا از جانب خدا بشارت دهيم . ابراهيم گفت : آيا
مرا در اين سـن پـيـرى بشارت فرزند مى دهيد؟!مشانه اين
مژده چيست ؟ گفتند: ما تو را به حق و حقيقت بـشـارت داديم
، و هرگز از لطف و عنايت خداوند نااميد مباش . ابراهيم گفت
: آرى ! بر جز مردم گمراه كسى از لطف و رحمت خدا هرگز
نااميد نمى شود(363)
.
و نيز مى فرمايد:
ان الذين قالوا ربنا الله ثم
استقاموا تتنزل علهيم الملائكه الا تخافوا و لا تحزنوا و
ابشروا بالجنه التى كنتم توعدون
(364) آنان كه گفتند: بدون شك
پروردگار مـا، خـداى يـكـتـاسـتـو بـر اى ايـمـان ،
پـايـدار مـانـنـد، فـرشـتـگـان رحـمـت بـر آنـهـا نـازل
مـى شـونـد و بـشارت مى دهند كه ديگر هيچ ترس و حزن و
اندوهى از گذشته خود نداشته باشيد، و شما را به همان بهشتى
كه (انبياء) وعده دادند، بشارت باد.
نزول ملائكه بر مومنان اختصاص به حال احـتـضـار و مـرگ
آنـهـا نـدارد، چـه ايـن كـه اخـتـصـاص بـه حال برزخ و
قيامت هم نخواهد داشت ، بلكه در تمام شئون زندگى آنها جلوه
مى كند؛ زيرا كـسـانـى كـه زنـدگـى و مـرگ آنـهـابـرا
خـداسـت ، هـمـيـن نزول فرشتگان رحمت ، موجب آرامش آنان
خواهد بود.
قـرآن كـريـن انـسـان را از سـريـق تـفكراتش مى پروراند و
فرشتگان هم از تعالى فكر انـسـان حـمـايـت مى كنند. اگر
فرشتگان با جلب عنايات و رحمت خداوند سبحان ، از انسان
حـمـايـت و پـيـشـتـيـبـانـى نـكـنـنـد، زنـدگـى او از
اضـطـراب و نـاامـنـى و بـلكـه عوامل هلاكت و نابودى در
امام نخواهد بود. بنابراين قسمتى از امنيت انسان مرهون
عنايت حق و همايت فرشتگان است .
و رسـلك مـن المـلائكـه الى اهـل
الارض بـمـكـروه مـايـنـزل مـن البلاء و محبوب الرخاء(365)
الهى ، درود فرست بر فرشتگانى كه به دستور تو بر
عاصيان و مجرمان بلا آرند و براى دوستان و عاشقانت رحمت .
فرشتگانى
كاتب اعمال :
از ديـگـر وظـايـف فـرشـتـگـان ، ثـبت تمام اعمال
بندگان خداست . و دبون ترديد خداوند مـتـعـال قبل و بهتر
از هر كسى شاهد و ناظر اعمال بندگان است ، لكن براى اين كه
انسان بـيـشـتـر مـراقـب خـود بـاشـد و احـسـاس مـسـووليـت
زيادترى كند، مراقبان بسيارى بر او گماشته كه يك گروه مهم
از آنان فرشتگان مى باشند. چنان كه مى فرمايد:
1-و ان عليكم لحافظين # كراما
كاتبين # يعلمون ناتفعلون
(366) البته از جانب خـداونـد
مـحـافـظـان و نـگـهانانى بر شما گمارده شده اند، محافظانى
كه در پيشگاه حق محترم و مكرمند و پيوسته اعمال شم را مى
نويسند، و از آن چه مى كنيد با خبرند.
2-ما يلفظ من قول الا لديه رقيب
عتيد(367)
هيچ سخنى (انسان ) نمى گويد، مگر اين كه در آن
هنگام فرشته اى در كنار او، مراقب و آماده است .
3-ان رسـلنا يكتبون ما تمكرون
(368) همانا رسولان ما هر آن چه
فريب كارى مى كنيد، مى نويسند.
4- اذ يـتـلقـى المـتـلقـيـان عـن المين و عن الشمال قعيد؛
به خاطر بياوريد هنگامى را كه دو فرشته راست و چپ كه ملازم
شما هستند، اعمالتان را ثبت مى كنند.
مـرحـوم سـيـد عـليـخـان مـدنـيـبـه نـقـل از تـفـسـيـر
صـافـى روايـت مـى كـنـد: كـاتـبـان اعمال زمانى كه حسنات
بندگان را ثبت كنند، با خوشحالى صعود مى كنند و در حالى كه
شـادمـان و مـسـرورنـد، آنهارا بر پروردگارشان عرضه مى
دارند، و چون گناهى را ثبن كـنـنـد بـا اكـراه و حـزن
بـالا مـى رونـد، پـس خـداونـد - عـزوجـل - مـى فـرمـايـد:
گـويـيـد بـنـده ام چـه كـرده اسـت ؟ سـاكـت مـى مـانـنـد
و چـون سـوال سـه مـرتـبـه تـكرار شود، مى گويند: بار
خدايا!تو بر گناهانت ستارى ، و به پـوشيدن عيوب نيز امر
فرموده اى . پس عيب هيا بندگانت را بپوشان ، و تو بسيار
غيب و نهانى ها هستى بدين جهت اين فرشتگان
كرام كاتببن ناميده شده اند(369)
.
از حضرت موسى بن حعفر (عليه السلام ) سوال شـد: دو فـرشته
اى كه مامور ثبت اعمال انسانند، آيا از ارداه و تصمين
باطنى او به هنگام گناه يا كار نيك نيز با خبر مى شوند؟
حضرت فرمود: آيا بوى چاه فاظلاب و عطر يكى اسـت ؟ رواى
گـفـت : نـه !امـا فـرمـود: هنگامى كه انسان نيت كار خوب
كند نفسش خوشبو مى شود. فرشته اى كه در سمت راست است به
فرشته سمت چپ مى گيو: برخيز؟ او اراده كار نيك كرده است و
هنگامى كه آن را انجام داد، زبانش قلم فرشته و آب دهانش
مركب او مى شود و آن را ثبت مى كند. اما هنگامى كه اراده
گناهى مى كند نفس او بدبو مى شود، لذا فرشته طرف چپ به
فرشته سمت راست مى گويد: برخيز كه او اراده معصيت كرده است
، و هنگامى كـه آن را نـجـام مـى دهـد زبـانش قلم آن را
انجام مى دهد زبانش قلم آن فرشته و آب دهانش مركب اوست و
آن را مى نويسد(370)
.
حـديـث نـيـك و
بـد مـا نـوشته خواهد شد |
|
|
زمانه را سند و
دفترى و ديوانى است |
|
از آيـات و راويـات اسـتـفـاده مـى شـود كـه دو دسـتـه ار
فـرشـتـگـان بـراى نـوشـتـن اعمال انسان مهيا شده اند، يك
دسته در طرف راست و دسته ديگر در طرف چپ . ملائكه دست
راسـت ؟ وظـيـفـه آنـان ضـبـط اعـمـال خـوب اسـت ، بـه
مـجـرد ايـن كـه عـمـل خـوبـى از انـسـان سـرزد - چنان كه
قرآن مى فرمايد - به ده برابر مى نويسند، و فرشتگان طرف چپ
نوشتم عمل بد را به تاخير مى اندازند كه شايد متنبه نشود و
توبه كـنـد، اگـر تـوبـه نـكـرد آن خـطـا و گـنـاه را بـه
انـدازه خـود عمل ثبت مى كنند.
شـايـد مـقـصـود از نـوشـتـن ، هـمـان ضـبـط نـمـودن و
ثـابـت داشـتـن اعـمـال اسـت نـه نـوشـتـن مـتـعـارف بـيـن
مـردم ، چـنـان آيـه در آيـه : كتب
عليكم الصيام
(371) و
كـتـب فـى قـلوبـهـم الايمان
(372) مراد ثابت بودن و مستقر
داشـتـن اسـت . در ايـن باره بعضى ار نتفكران گفته اند: هر
چه كه انسان با حواس ظاهرى درك كـند، يك اثرى بر روح او مى
گذارد و در صحفيه ذاتش جمع و جزء مخزونات فكرى شـود، اثـرش
بـر نـفـس بـاقى خواهد بود، لذا كارهايى كه زياد تكرار مى
شوند و نيز اعـتـقـادات راسـخ در نـفـوس انـسـان مـانـنـد
نـوشـتـن در الواح اسـت . چـنـان كـه خـداونـد متعال مى
فرمايد: كتب فى قلوبهم الايمان
(373) .
و اين الواح نفسانى صحيفه هاى اعمال هستند، نفس انسان
كتابى است كه چشمان نمى تواند آن را بـبـيند و بخواند، و
هنگامى كه مرگ فرا مى رسد، پرده ها كنار مى رود و كتاب نفس
آشكار مى گردد. چنان كه يم فرمايد:
و اذ الصحف نشرت
(374) .
بـنابراين شايسته است كه انسان در طول مدت زندگى به صيانت
نفس بپردازد و بداند عـلاوه بـر ايـن كـه خـداونـدى كه
شاهد اعمال امروز او و حاكم روز جز است ، مراقبت و ناظر
اوسـت ، مـراقـبـان ديـگـرى نـيـز بـر وى مـقرر فرموده كه
امير المومنين (عليه السلام ) مى فـرمـايـد:
بـنـدگـان خـدا!بـدانـيـد (كـه )
ديده بانانى از خودتان و جاسوس هايى از انـدامـتـان بـر
شـمـا ( گماشه شده ) است و (از فرشتگان ) نگه دارنده هايى
هستند كه از روى راسـتـى كـردار و شـماره نفس هايتان را
ضبط مى نمايند، تاريكى شب تار شما را از ايـن فـرشـتـگـان
نـمـى پوشاند و در بزرگ محكم بسته شده تشما را از آنها
پنهان نمى گرداند، و فردا (مرگ ) به امروز نزديك است
(375) .
در آخـر تـوجه دوستاران ولايت را به اين حديث شريف نبوى
جلب مى كنم كه فرمود: همانا دو فرشته مراقب على (ع ) بر
ساير فرشتگان مراقب به جهت مصاحب و ملازم بودن با او فخر
مى فروشند، و اين افتخار بدين سبب است كه هرگز از جانى على
(ع ) هيچ كارى يا كلامى به سوى خدا بالا نمى برند كه موجب
سخط و خشم الهى شود(376)
.
فرشتگان
محافظ انسان :
از آيـات كـريـمـه قرآن مجيد چنين استفاده مى شود
كه از جمله وظايف فرشتگان اين است كه به فرمان خداوند
متعال انسانها را در بعضى مواقع حفظ مى كنند، تا اين كه
قضاى حتمى و قطعى الهى فرا رسد، چنان كه مى فرمايد:
له مـعـقبان من بين يديه و من خلقه
يحفظونه من امر الله
(377) براى او (انسان ) نگهبان هايى
در پيش روى و پيش سر وجود دارد كه او را بر حسب امر خدا
حفظ مى كنند.
معقبات جمع معقه است و آن
نيز جمع معقب مى باد و به
معنى گروهى است ، كـه پـى در پـى و بـه طـور مـتـنـاوب بـه
دنـبـال كارى مى روند. طبق اين آيه خداوند به گروهى از
فرشتگان ماوريت مى دهد، كه در شب و روز به طور مستمر به
سرغ انسان آمده و از پيش رو و پشت سر، نگاهبان و حافظ او
باشند. و امير المومنين (عليه السلام ) در اين رابـطـه
چـنـيـن فـرموده است : هيچ انسانى
نيست مگر اين كه با او چندين فرشت نگهبان هـسـتـند، كه او
را نگاه مى دارند از اين ؟ در چاهى در افتد، يا ديوارى بر
او فرود آيد، يا به وى شرى ، و چون اجلش فرا رسد، بين او و
آن چه به او مى رسد مانع نشوند (تا از ين دنيا برود)(378)
.
بدون تريد انسان در زندگى خود در معرض آفات و بلاهاى
بسيارى مى باشد، و انواع بـيـمـارى هـا و مـيكروب ها،
انواع حادثه ها و خطراتى ؟ هد زمين و آسمان موجود است ، او
را تـهـديـد مى كند؛ به خصوص در ايام كودكى كه آگاهى انسان
از اوضاع و شرايط محيط خود بسيار ناچيز است و هيچ گونه
تجربه اى ندارد، در هر قدمى خطرى در كمين او است ، گـاهـى
انـسـان تـعـجـب مى كند، كه كودك چگونه مى تواند از ميان
اين حوادث جانى سالم بـبـرد؛ بـه ويـژه خـانـواده هـايـى
كـه پـدران و مـادران آگـاهـى چـنـدانـى از مسائل ايمنى و
بهداشتى ندارند و اى امكاناتى در اختيار آنها نيست ، مانند
كودكانى كه در روسـتـاهـا بـزرگ شـده و در مـيـان انـبـوه
مـحـرومـيـت هـا، عـوامـل بـيـمـارى زا و خـطـران قـرار
دارنـد. لذا بـا انـدكـى تامل در اين مسائل مى يابيم نيروى
محافظى وجود دارد كه ما را در برابر اين حوادث حفظ مـى
كـنـد، و هـمچون سپرى خطرناكى كه براى انسان پيش مى آيد،
به طور معجزه آسا از آنـهـا راهى مى يابد، به طورى كه
احساس مى كند همه اينها نمى تواند، تصادف باشد، بكله ميروى
محافظى از او پاسدارى و نگهبانى مى كند.
امام باقر (عليه السلام ) مى فرمايد:
(اين دسته از فرشتگان ) به فرمان
خدا انسان را از ايـن كـه در چـاهـى سـقوط كند، ديوارى بر
او بيفتد، يا حادثه ديگرى براى او پيش بـيـايد، حفظ مى
كنند تا زمانى كه مقدرات حتمى فرا رسد، در اين هنگام آنها
كنار رفته و او تسليم حوادث مى كنند، و آنها دو فرشته اند
كه انسان را در شب حفظ مى كنند، و در روز به طور متناوب به
اين وظيفه مى پردازند(379)
.
استغفار و
شفاعت ملائكه براى مومنين :
از جمله كار فرشتگان اين است كه در دنيا براى
بندگان استغفار مى كنند و در آخرت نيز شـفـاعـت ، و ايـن
بـطـفى است ديگر، علاوه بر الطاف بى پايان الهى كه براى
بندگان قرار داده است :
الذنى يحلمون العرش و من حوله
يسبحون بحمد ربهم و يومنون به و يستغفرون للذين آمـنـوا...(380)
آنان كه عرش را حمل مى كنند و كسانى كه در اطراف آن
هستند، براى سـپـاس خـدا او را تسبيح مى گويند و به او
ايمان دارند و براى مومنان طلب بخشايش مى كنند.
از آيـه اسـتـفاده مى شود، كه فرشتگان خدا را تسبيح مى
گيوند وبراى مومنين اتغفار يم كـنـنـد، كـه اين خود شفاعت
است . و اين كه مراد از يحلمون
العرش ملائكه اند، به دليل وجود بعضى روايات است و
ظاهر آيه نيز شاهد بر مدعاست .
تـكـاد السـمـوات يـتـفـطـرن مـن
فوقهن و الملائكه يسبحون بحمو و يستغفرون لمن فى الارض
(381) نـزديـك اسـت كـه آسـمـاهـا
بـر فـراز يـك ديـگـر شـكـافـته شوند و فـرشـتـگـگـان
(رحـمـت ) بـه سـتـايـش خـداى خـود تـسـبـيـح گـويـنـد و
بـراى اهل زمين آمرزش مى طبند.
و در آيـه ديگر شفاعت ملائكه را در حق بدگان خدا بيان كرده
و اذن و رضايت خدا را در آن شرط مى داند:
و كـم مـن مـلك فـى السـمـوات لا
تغنى شفاعتهم شيئا الا من بعد ان ياذن الله لمن يشاء و
بـرضـى
(382) چـه بسار فرشتگان كه در آسمان
ها هستند كه شفاعتشان برا هيچ كـس سودمند نيست ، مگر از آن
پس كه خدا براى هر كه بخواهد، اجازه بدهد و اضى باشد.
يـعـنـى جـايـى كـه فـرشـتـان آسـمان با آن همه عظمت ،
قادر بر شفاعت نيستند جز به اذن پـروردگار؛ چه انتظارى از
بت هاى بى شعور و فاقد هر ونه ادراك مى توان داشت ؟ آيا
شـرم آور نـيـسـت كـه بـگويند: ما بت ها را از اين جهت مى
پرستيم ، تا شفيعان ما در درگاه خـدابـاشند؟! و هم چنين
تكيه بر روى فرشتگان از ميان تمام شفاعت كنندگان ، شايد به
خاطر اين باشد كه گروهى از بت پرستان عرب آنها را مى
پرستيد ند، و يا از اين نظر باشد كه وقتى شفاعت آنها بدون
فرمان خدا مفيد نباشد، هرگز انتظارى از بت بى شعور نمى
توان داشت .
فرشتگان و
امداد مومنان :
يـكـى ديـگـر از وظـايـف و كـارهـاى فـرشـتـگـان
الهـى امـداد مـومـنـانـاسـت .چـنـانكه خداوند متعال در
قرآن كريم مى فرمايد:
اذ تـقـول للمـومـنـيـن الن
يـكـفـيكم ربكم بثلاثه منزلين . بلى ، ان تصبروا و تتقوا و
ياتوكم من فور هم هذا يمددكم ربكم بخمسه آلاف من الملائكه
مسومين
(383) هنگامى كـه !هـمـومـنـان مـى
گـفـتـى : آيـا كـاهـى نـيـسـت كه شما را به سه هزار تن از
فرشتگان نـازل شـده يـارى كند؟ آرى ، اگر شكيبايى گنى و
پرهيزگار باشيد، چون دشمنان به سـراغ شـمـا بـيايندت
خداوند با پنج هزار تن ار فرشتگان نشانه دار و مشخص ، شما
را امداد مى كند.
بدون شك فرشتگان در جنگ بدر به يارى پيامبر (ص ) شتافتند،
اما دليلى در دست نيست كـه ايـن جـنـود نـاپـيـداى الهـى ،
رسـمـا وارد مـيـدان جـنـگ شـده و مشغول نبرد شده باشند،
بلكه قرائنى موجود است نشان مى دهد، آنها براى تقويت روجيه
مومنان و دل گرمى آنان نازل گشته اند. پسموجدى به نام
فرشته وجود دارد كه امدادهاى غيبى توسط آنهابه مومنان مى
رسد. چنان كه خداوند آنها را براى كمك به مجاهدان در جنگ
بدر فرساد.
در جـاى ديـگـر خـداونـد مـى فـرمـايـد:ان
تـظـاهـرا عـليـه فـان الله هـو مـوليـه و جبرئيل و صالح
المومنين و الملائكه بعد ذلك ظهير(384)
و اگر بر ضد او هم دست شـويـد، همانا خدا مولاى او
است و نيز جبرئيل و شايستگان از مومنان و فرشتگان از آن پس
پشتيبان هستند.
تعليم و
تربيت انسان توسط فرشتگان :
بـراى انـسـان هـا مـربـيـانـى اسـت كه تعليم دهنده
و تربيت كنند و خرد و قوه عاقله او مى باشند. در مرحله اول
، مربى انسان خداوند متعال است و در مرحله دوم ، فرشتگان و
مامورن غيبى عالم تكوينند كه به اذن الهى ، پيوسته به
وسيله الهام درونى و هدايت هاى باطنى ، انـسـان را
تـعـليـم مـى دهـند و تربيت مى كنند، كه شايد خود انسان از
وجود و خدمات اين مربيان دلسوز، بى اطلاع باشد. چنان كه
امام صادق (عليه السلام ) فرموده است : مومنى نـيـسـت جـز
آن كـه قـلبش از درون دو گوش دارد: گوشى كه شيطان در آن
وسوسه كند و گـوشـى كـه فـرشـتـه در آن دهـد، و خـداونـد
مـومـن را بـه وسـيـله فـرشـتـه تـقـويـت مى كند(385)
.
بـنـابـرايـن فـرشـتـگـان در اوقـات حـسـاس زنـدگـى
انـسـان ، يـعـنـى در انـتـخـاب اعـمـال خـوب و زشـت كـه
سـعـادت و شـقـاوت را بـه دنـبـال دارد، او را تذكر مى
دهند و به كردار نيك رهنمون مى شوند و تشويق مى كنند؛ و از
عـمل زشت باز مى دارند و بر عواقب و خيم آن هشدار مى دهند.
اين رفيقان شايسته و اساتيد بـى مـزد و پـر مـهر، پيوسته
با وى هستند، مگر اين كه شقاوت وى به جايى برسد كه
تـنـبـيـه و تـذكـر او بـى فـايـده و بى اثر باشد. البته
مطلب نمى تواند دلالت كند؟ فـرشـتـه بـر انـسـان فـضـيـلت
و بـرتـرى دارد؛ زيـرا شـك انـسـان هـاى كـامـل از آنـهـا
بـرتـرنـد، و هـم چـنـيـن در روايـت وارد اسـت كـه شـخـص
رسـول خـدا (ص ) تـوسـط خـداونـد مـتـعال تربيت شده است :
امير المومنين (ع ) فرمود: اى كـمـيـل ! رسـول الله را
خـداونـد ادب آمـوخـت و مـرا رسـول خـدا (ص ). و مـن نـيـز
مـومـنان را تربيت خواهم كرد و آداب بزرگواران را با ارث
خواهم گذاشت
(386) .
شـــهـــادت
فـــرشـــتـــگـــان بـــه وحـــدانـــيـــت خـــدا و
رسـالترسول اكرم (ص )
بـا بـررسـى اجمالى آيات و روايات معلوم مى شود كه
ملائكه موجوداتى عالم و عارف و بيداراند، كه به وجود
خداوند و وحدانيت او و رسالت پيامبر (ص ) گواهى مى دهند.
شـهـد الله انه لا اله الا هو و
الملائكه واولوا العلم قائما بالقسط لا اله الا هو العزيز
الحكيم ؛(387)
خـدا و فـرشـتـگان و دانشمندان و انسان كامل گواهى مى دهند
كه جز او هيچ معبودى شايسته پرساش نيست ؛ او نگهبان عدل و
قسط است ؛ خدايى جز او نيست ، بر هر كارى توانا و بر همه
جيز داناست .
بـنا به فرموده امام باقر - (عليه السلام ) - منظور از
دانشمندان در آيه شريفه ، انيبا و اوصـيـا هـسـتند و در
مرخلع بعد دانشمندانى است كه از معارف دين توسط پيامبران و
امامان بـهـره مـنـد شـده انـد. لذا خـداونـد مـتـعـال در
بـعـضـى آيـات ، انـسـان كامل را هم رديف فرشتگان ذكر كرده
است و نقش موثر آنان را در اجراى احكام دين متذكر مى شود،
و در سوره نساء مى فرمايد:
لكـن الله يـشـهـد بـمـا انـزل
اليـك انـزله بـعـلمـه و المـلائكـه يشهدوت و كفى بالله
شهيدا؛(388)
ولى خـداونـد بـه آن چـه بـراى تـو فـرسـتاد گواهى مى دهد
كه آن را براساس علم بى نهايتش فرستاد، و فرشتگان نيز
گواهى مى دهند، گواهى خدا تو را كفايت مى كند.
فـرشـتـگـان كـه حـامـلان وحـى الخـى انـد و ايـن امـانـت
الهـى را دز قـلب رسـول خدا القا مى گنند شاهد رسالتند،
لكن بايد توجه داشت كه شهادت فرشتگان و انسان كامل در طول
شهادت خداوند است نه در عرض آن ؛ زيرا شهادت
حـضـرت حـث ذانـى و بـالاصـابـه اسـت ، اما شهادت غير
خداوند بالتبع والغرض بوده و اصـالتـى نـدارد. پـس شـهـادت
فـرشـتـگـان و اوليـاء كـمـل الهـى از مـظـاهـر شـهادت
الله است . به عبارت ديگر شهادت خداوند دو گونه است :
قـولى و فـعـلى . لذا خـداونـد سـبـحـان هـم بـه رسـالت
زسـول خـدا (ص ) شـهـادت داد كـه فـرمـود:
انـك لمـن المـرسلين ؛ و همانا تو
البته از پيامبران مرسل مى باشى .
و هـم بـه طـور عـمـلى بـا اعـزام فـرشـتـه هـا و ارسـال
آنـهـا و نازل كردن قرآن به رسالت پياكبر اكرم (ص ) شهادت
داد.
فرشتگان ،
خدمتگزارن اهل بيت و دوستان ايشان :
قـبـلا ثابت شد؟ فرشتگان اگر چه موجوداتى پاك و
قدسى هستند، لكن در برابر انبيا به خصوص رسول خدا (ص ) و
ائمه معصومين و اولياى الهى سر تعظيم فرو مى آورند. لذا
گـفـتـنـى اسـت كـه جـمـيـع فـرشـتـگـان خـدمـتـگـزاران
اهل بيت رسول خدا (ص ) و شيعيان آنها هستند. چنان كه در
حديث وارد است وقتى امير المومنين (عـليـه السـلام ) از
حـضـرت سـوال كـرد: شـمـا بـرتـريـد يـا جبرئيل ؟ حضرت بعد
از اين كه برترى خويش را از جميع ملائكه اعلام كرد، فرمود:
و ان المـلائكـه لخـدامنا و خدام
محبينا...(389)
و تحقيقا فرشتگان خدمتگزاران ما و دوستان ما هستند.
امـام خـمـيـنـى (ره ) در يـن بـاره مى يفرمايد: اين كه
فرمود: فرشتگان خدمتگزاران ما و
خـدمـتـگـزاران دوسـتـان مـا هـسـتـند. گواه است بر
آن چه گفتيم كه عالم با همه اجزا و جـزئيـاتـش و نيروهايى
كه در عالم است ، چه نيروهاى علمى و چه نيروهاى عملى - چه
كار فـرمـا و چـه كـارگـر - هـمـگـى در اختيار ولى كامل
است . پس بعضى از فرشتگان ، مانند جـبرئيل و هم رديف هايش
، از نيروهاى علمى و كار فرما هستند، و بعضى از فرشتگان
رديف قـواى عـمـلى و نـيـروى كـارگـر هـسـتـنـد، مـانـنـد
حـضـرت عـزرائيـل و هم رديف هايش ، و مانند فرشتگان آسمانى
و زمينى كه تدبير امور را به عهده دارند، و خدنتگزارى
فرشتگان براى دوستان آن بزرگواران نيز با تصرف آنان است ،
مـانـند آن كه اگر از انسان در خدمت جزء ديگر قرار گيرد،
اين خدمت با تصرف نفس انجام مى گيرد(390)
در كتاب خرائج راوندى از سلمان نقل
شده كه گفت : در خانه حضرت زهرا (س ) بودم ، ديـدم كـه
فـاطمه (س ) نشسته ، در آسيايى پيش روى او است و به وسيله
آن مقدارى جو را آرد مـى كـنـد: و عـمـود آسيا خون آلود
است . و حسين (عليه السلام ) (كه در آن هنگام كودكى شـيـر
خـوار بـود) در يك جانب خانه بر اثر گرسنگى به شدت گريه مى
كند، عرض كردم : اى دختر رسول خدا (ص )!چندان خود ار به
زحمت نيندار و اينك اين فضه (كنيز شما) است و در خدمت حاضر
است ، فرمود: رسول خدا (ص ) به من سفارش نمود كه كارهاى
خانه را يـك روز مـن انـجـام دهـم و روز ديـگر فضه انجام
دهند، ديروز نوبت فضه بود و امروز نوبت من است . سلمان
گويد: عرض كردم من بنده آزاد شده شما هستم ، من حاضر به
خدمتم ، يا آسيا كردن جو را به عهده من بگذاريد، و يا
پرستارى از حسين (ع ) مناسب تر و نزديگ تـر هـسـتـم ، تو
آسيا كردن را به عهده بگير، من مقدار از جو را آسيا كردم ،
ناگهان نداى نماز شنيدن ، به مسجد رفتم و نماز را به رسول
خد اص خواندم و پس از نماز، جريان را به على (ع ) گفتم ،
آن حضرت گريان برخاست و به خانه رفت ، و سپس ديديم خندان .
رسول خدا (ص ) از علت خنده او پرسيد، عرض كرد: نزد فاطمه
(س ) رفتم ديدم فاطمه (س ) بـه پـشـت خوابيده ، و حسين (ع
) روى سينه اش به خواب رفته است و آسيا در پيش روى او بـى
آن كـه دسـتـى آن را بـگـردانـد، خـود بـه خـود مـى گـردد.
رسول خدا (ص ) خنديد و فرمود:
يـا عـلى ! امـا عـلمـت ان لله
مـلائكـه سـيـاره فـى الارض يـخـدمـون مـحـمـدا و آل مـحمد
الى ان تقوم الساعه آيا نمى دانى كه براى خدا
فرشتگانى است كه در زمين گـردش مى كنند، تا به محمد و آل
محمد (صلى الله عليه وآله ) خدمت كنند، و اين خدمت آنها تا
روز قيامت ادامه دارد(391)
.
تفاوت خواطر
ملکي و شيطاني
امـبـد و سـرچـشـمـه
تـمـامـى افـعـال و اعـمـال انـسـان ، هـمـان چـيـزى اسـت
كـه ابـتـدا در دل او خـطـور كـرده و پـديـد مـى آيـد؛
ايـن رغـبـت و مـيـل ، آدمـى را تـحـريـك يـم كـنـد و از
مـيـل ، نـيـت و اراد بـر مـى خـيـزد؛ و اراده عضلات را هب
حركت وا نى دارد، و از حركت عضلات عمل صادر مى شود.
خـطـورات قـبـلى بر دو قسم است : يك قسم خطوراتى است كه
آدمى را به شر و فساد مى كـشـانـد، و ثـمـره اش ضـررى اسـت
كـه هـيـچ خـيـرى از آن حاصل نمى شود. و قسم ديگر باعث خير
و خوبى است ، آن هم خيرى ؟ هيچ ضررى نداشته باشد، نه خيرى
كه ضررش كمتر از خيرش باشد.
و خـاطـره مـحـمـود و پـسـنـديـده اى كـه آدمـى را هب خير
دعوت مى كند، ذات اقدس حق توسط فرشتگان به بندگان افاضه مى
كند به آن آلهام مى گويند. و
آن چه آدمى را بـه شـرر و پليدى مى گشاند به واسطه شيطان
است كه آن را وسوسه ناميده
انـد. و بـه لطـفـى كـه دل ر ابـراى آلهـام مـلائكـه و
قبول آن آماده مى كنند توفيق
، و به حالتى كه زمينه را براى و سوسه شيطان و پذيرش آن
مهيا مى سازد خذلان گويند.
بنابراين ملك آفريده اى است
، كه ذات اقدس حق او را بر اى افاضه خيرات كه عـلم و كـشـف
حـقيقت و وعده به معروف باشد آفريده است . و شيطان موجودى
است كه كارش وعده به شر و امر به فحشا و ترسانيدن آدمى از
فقر است ، وقتى كه تصميم به انجام كار خيرى بگيرد. و قلب
آدمى پيوسته بين اين دو كشش در نوسان است
(395) .
پـس قـلب آدمـى خـرگـز خـلى از فـكـر و خـيـال نـيـسـت ،
بـلكـه پـيـوسـتـه مـحـل خـطـور خـواطـر و افـكـار مـى
بـاشـد. پـيـامـبـر اكـرم (ص ) مـى فـرمـايـد:
در دل انـسـان دو نـوع از افـكـا و
خـواطر وارد مى شود: يكى از جانب ملك ، آن افكارى است كه
مـشـتـمـل بر عزم و اراده به امور خير و تصديق امور حقه
واقعيه ؛ هر كس اين را در وود خود يـافـت ، بـداند كه از
جانب خداوند بوده و او را ستايش نمايد. ديگرى از جانب
شيطان ، آن خـواطرى است كه مضمن به عزم به امور شر و تكذيب
امور حق است . هر كس اين را در وجود خـود يـافـت ، پـس از
شـر شـيطان به خدا پناه برد. سپس اين آيه را خواند: و
شيطان به شما وعده تنگدستى مى دهد و به بدكارى وادار مى
كند(396)
(397) .
براى تشخيص آلهام از وسوسه بايد به نشانه هاى آنها
دقت كرد، اين علايم عبارت است از:
1- مـانـنـد عـلم و يـقـيـن كـه از جـانـب راسـت نـفـس
حـاصـل مـى شـود، و در مفابل آن شهوات و هوى كه از جانب چپ
پديد مى آيد.
2- مثل نظر و تامل در آيات آفاق جهان و انفس آدميان كه با
نظم و استوارى بر قرار است و شـك و اوهـام را از دل مـى
زدايـد، و مـعـرفـت و حـكـمـت را در مقابل آن ، انديشه و
نظر از روى اشتباه و غفلت و روگرداندن است كه موجب پيدايش
شبهه هـا و وسوسه ها در واهمه و متخليه مى شود، و اين بر
جانب چپ نفس است . به اين ترتيب ، آيـات مـحـكـمـات بـه
مـنـزله كلائكه مقدس و عقول و نفوس كلى است و مبادى علوم
يعينى مى بـاشـد، مـتـشـابـهـتـات آميخته با وهم به منزله
شياطين و نفوس و وهم انگيز است و مبادى و مقدمات سفسطه مى
باشد.
3- مـثـل اطـاعـت رسـول بـرگـزيـده و ائمـه اظـهـار؛ و در
مـقـابل آن ، اهل حجود و انكار و طرفداران تعطيل و تشبيه
(398) و كافران قرار دارند. پس هر كسى كه
راه هدايت را بپيمايد، به منزله ملائكه مقدس و آلهام كنند
خير است ، هر كه راه گمراهى ار بپويد، همچون شياطين گمراه
كننده شر مى رساند.
4- مثل تحيق علوم و ادراكاتى كه درباره موضوعات عالى و
موجودات شريف است ، مانند علم بـه خـدا و مـلائكـه و
پـيـامبران او و روز رساخير و بر پا ايستادن خلايق در
پيشگاه خداى تـعـالى و حـضـور مـلائكـه و انـبـيـا و
شـهـدا و صـالحـان ؛ در مقابل آن ، تحصيل علوم و ادراكاتى
كه از قبيل حيله و خدعه و سفسطه است ، و فرو رفتن در امـور
دنـيـا و مـحـسـوسات . علوم اول شبيه ملائكه روحانى و جنود
رحمانى است كه ساكنان عالم ملكوت و آسمانى مى باشند، و
علوم دوم شبيه است به شياطين مطرود ار ددرگاه اله و
مـمـنوع از ورود به آسمان ها و محبوس در ظلمت ها كه در
دنيا از ارتقا و در آخرت از بهشت و نعمت هاى آن محروم اند(399)