عصمت

آيت الله شيخ جعفر سبحانى

- ۹ -


آيه تطهير

ش18) آيا در آيه شريفه تطهير، (ليذهب عنكم الرجس) به معناى دفع است يا رفع ؟

اگر اذهاب رجس از اهل بيت(عليهم السلام) را به معناى دفع بگيريم، پس تطهير معنا ندارد. و اگر به معناى رفع باشد، طهارت ذاتى آنها را اثبات نمى كند

آيه شريفه تطهير(168) كه به تصريح همگان، فضيلت والايى را براى اهل بيت(عليهم السلام) به اثبات مى رساند،(169)در كتاب هاى تفسيرى و كلامى از زواياى گوناگون بررسى گرديده و تك تك واژه هاى آن، مورد موشكافى هاى دقيق قرار گرفته است. با اين همه، چه بسا كسانى كه اين آيه را دليل بر عصمت اهل بيت نمى دانند، بر دو تعبير «اذهاب» و «تطهير» انگشت نهاده، بر اين نكته پاى فشارند كه پاك ساختن از پليدى ها(تطهير) و از بين بردن آلودگى ها (اذهاب رجس) نه تنها گواه بر عصمت اهل بيت نيست، بلكه نشانگر آن است كه آنان نيز همچون ديگران، از آلوده شدن به گناه ايمنى ندارند; زيرا اذهاب و تطهير در مورد «رفعِ» پليديهاى موجود به كار مى روند، نه «دفعِ» آنچه كه هنوز تحقق نيافته است

آنچه اين شبهه را قوت مى بخشد، كاربرد رايج اين دو واژه و معادل هايشان در زبان هاى ديگر است كه غالباً براى رفع ناپاكى هاى موجود به كار مى روند، چنانكه شاعر مى گويد

بس كه آلوده عصيان شده دل تا محشر
دامنش را نتوان داد به زمزم تطهير

اما بررسى بيشتر، بر اين پندار خط بطلان مى كشد و اين واقعيت را پيش چشم مى نهد كه دامنه كاربرد اين دو واژه، فراتر از رفع آلودگى موجود بوده، دفع پليدى هاى تحقق نيافته را نيز در بر مى گيرد

ابتدا سخن را با واژه اذهاب آغاز مى كنيم. شيخ مفيد(رحمه الله) براى توضيح معناى اين كلمه از يكى از مترادفات آن كمك مى گيرد كه در قالب دعا چنين به كار مى رود: «خداوند هر گونه ناگوارى را از شما دور گرداند!» روشن است كه مقصود گوينده تنها برطرف شدن گرفتارى هاى موجود نيست، بلكه مى خواهد كه از آغاز، گَرد بلا بر گِرد او ننشيند.(170) نحوه كاربرد اين واژه در روايات نيز، شاهدى گويا بر مدعا است. چنانكه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: (من اطعم اخاه حلاوة اذهب الله عنه مرارة الموت)(171) «هر كس كام برادر مؤمن خود را شيرين سازد، خداوند تلخى مرگ را از وى دور گرداند». پُر واضح است كه منظور از اين سخن، آن نيست كه ابتدا تلخى مرگ را به وى مى چشاند و سپس آن را برطرف مى سازد، بلكه مقصود اين است كه از ابتدا، مرگ براى چنين شخصى گوارا خواهد بود

وضعيّت واژه «تطهير» از اين نيز روشن تر است(172) زيرا مشتقات اين كلمه در قرآن كريم كاربرد فراوانى دارد و نگاهى گذرا به آنها، بر آنچه گفته شد مهر تأييد مى زند. در اين ميان، ما به بيان دو آيه بسنده مى كنيم(173) و در تفسير آنها تنها از كتب اهل سنّت بهره مى گيريم تا گمان نرود كه مفسران شيعه، خواسته يا ناخواسته، اين واژه را همه جا به گونه اى معنا نموده اند كه در آيه تطهير به كارشان آيد

1- در سوره واقعه، در وصف «كتاب مكنون» الهى چنين مى خوانيم: (لايمسّه الاّ المطهرون)(174). يكى از احتمالاتى كه غالب مفسران اهل سنت به آن اشاره كرده اند اين است كه منظور از «مطهرون»، فرشتگان الهى است كه از آغاز آفرينش از وسوسه هاى شيطانى و يا آلودگى به طبيعت جسمانى، پاك و منزّه بوده اند.(175)م

2- در سوره مدّثّر، پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) چنين مورد خطاب قرار مى گيرد: (وثيابك فطهِّر)(176)م مفسران براى اين آيه نيز معانى گوناگونى بر شمرده اند كه از جمله آنها اين است كه مقصود از لباس، همين لباس ظاهرى است و منظور از تطهير يا اين است كه پيامبر و ديگر مسلمانان بايد لباس آلوده به نجاست را شستشو دهند (رفع) و يا آنكه برخلاف شيوه رايج در دوران جاهليّت، لباس هاى خود را كوتاه نموده، بر زمين نكشانند تا آلوده به نجاست نگردد(177)(دفع)م

اين مفسرين عرب زبان در تفسيرهاى خود بر احاديثى اعتماد نموده اند كه زبان مادرىِ غالب راويان آنها نيز عربى بوده است و هيچكدام از آنها استفاده از واژه تطهير در مورد دفع آلودگى هاى تحقق نيافته را ناسازگار با شهود زبانى خود نمى ديده اند، اما متأسفانه برخى از آنها وقتى كه به آيه معروف تطهير رسيده اند، همه سخنان خود و مفسران ديگر را از ياد برده و بر اين نكته پافشارى كرده اند كه نمى توان واژه تطهير را درباره كسى كه پيوسته پالوده از گناه و خطا بوده است، به كار گرفت!(178)م

امام على(ع) و اعتراف به خطا

ش19) اميرالمؤمنين(عليه السلام) در نهج البلاغه مى فرمايد: (فانّى لست فى نفسى بفوق ان اخطىء) اين چگونه با عصمت ائمه(عليهم السلام) سازگار است؟

پيش از آنكه به پاسخ بپردازيم، ترجمه قسمتى از خطبه مورد پرسش را زينت بخش گفتار خويش مى سازيم

با من چنان كه با سركشان گويند سخن مگوييد و چونان كه با تيزخويان كنند از من كناره مجوييد و با ظاهر آرايى آميزش مداريد و شنيدن حق را بر من سنگين مپنداريد... پس، از گفتن حق يا راى زدن در عدالت باز مايستيد، كه من از پيش خود نه برتر از آنم كه خطا كنم و نه در كار خويش از خطا ايمنم، مگر اينكه خدا مرا در اين كار كفايت كند كه از من بر آن تواناتر است.(179)م

براى دستيابى به پاسخ اين پرسش، توجه به چند نكته ضرورى است

ش1) براى آن كه از هرگونه پيش داورى در امان بمانيم و حقيقت انديشه امام على(عليه السلام) را دريابيم، بايد به همه سخنان پيشوايان دينى يكجا نظر اندازيم و گفتارهاى متشابه را در پرتو محكمات تفسير نماييم. در اينجا از ميان روايات فراوانى كه در خوان گسترده معارف اهل بيت يافت مى شود،(180) تنها به ترجمه روايتى از اميرمؤمنان على(عليه السلام)م بسنده مى كنيم كه در آن، امام را از هرگونه لغزشى در امان مى خواند و روى گردانى مردم از معصومين را موجب شگفتى مى داند

امام از تمامى گناهان معصوم است... در بيان حكم الهى لغزشى ندارد و در پاسخ به خطا نمى رود و از سهو و فراموشى به دور است... (شگفتا كه مردم) از اينان ـ كه خداوند اطاعت از آنان را واجب نموده و از لغزش و فراموشى در امانند ـ روى برتافتند و احكام الهى را از اهلش فرا نگرفتند.(181)م

ش2) عصمت از خطا رابطه اى جدايى ناپذير با علم معصومان دارد.(182) اميرمؤمنان، به گفته خود، راه هاى آسمانى را بهتر از راه هاى زمينى مى شناسد(183) و از آغاز و انجام كار هر كس مى تواند گزارش دهد: «به خدا اگر خواهم هر يك از شما را خبر دهم كه از كجا آمده و به كجا رود و سرانجام كارهاى او چه بود، توانم. ليكن ترسم كه درباره من به راه غلوّ رويد و مرا بر رسول خدا(عليه السلام) تفضيل نهيد».(184) كسى كه گستره دانشش چنين است، چگونه نمى تواند راه برون شوى از خطا بيابد؟

ش3) آنچه در بررسى فراز ياد شده، رهزن انديشه برخى از نويسندگان(185) قرار گرفته، ناديده انگاشتن قيدهايى است كه در آن به كار رفته است. امام على(عليه السلام) از يك سو با بهره گيرى از قيد «فى نفسى» بر اين نكته انگشت مى گذارند كه هيچ كس بدون دستگيرى هاى الهى گريزى از خطا ندارد. و از سوى ديگر با جمله «مگر آنكه خدا مرا در اين كار كفايت كند» همين نكته را با صراحت بيشترى بيان داشته، پديده عصمت را برخاسته از توفيق الهى مى شمارند.(186)م

نكته در خور توجه آن است كه عصمت، به معناى بى نيازى از تأييدات الهى نيست. چنانكه خداوند متعال در قرآن كريم خطاب به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «گر تو را استوار نمى داشتيم، قطعاً نزديك بود كمى به سوى آنان متمايل شوى».(187) و نيز از زبان حضرت يوسف اين سخن را گزارش مى دهد كه اگر رحمت پروردگار نباشد، از چنگال نفسِ بدفرما نتوان رست: (و ما ابرّىء نفسى ان النفس لامّارة بالسوء الا ما رحم ربّى)(188) به طور كلى، پيشوايان دين همواره كمالات ويژه خود را برخاسته از توفيق الهى مى شمارند; چنان كه انبياء در برابر مردمى كه بشر بودن آنان را بر نمى تافتند و برخوردارى از وحى را در خور انسان نمى دانستند، بر فضل و عنايات خدا تكيه زده، مى گفتند

(ان نحن الا بشر مثلكم ولكن الله يمّن عَلى من يشاء من عباده)(189)م

ما جز بشرى مثل شما نيستيم، ولى خدا بر هر يك از بندگانش كه بخواهد منّت مى نهد