عصمت

آيت الله شيخ جعفر سبحانى

- ۲ -


واژه شناسى

ش1) واژه عصمت از چه زمان در معناى امروزى آن به كار رفته است؟

عصمت در لغت به معناى منع كردن و بازداشتن است و به همين معنا در برخى از آيات و روايات به كار رفته است. براى نمونه

الف) (لا عاصم اليوم من امر الله الا من رحم)(1)امروز هيچ كس را از قهر خدا جز به لطف او پناه نيست. (تنها رحمت او است كه مانع از عذاب مى گردد)م

ب) (و الله يعصمك من الناس)(2) خدا تو را از شر و آزار مردمان محفوظ خواهد داشت..ج) (الاعتبار يفيد العصمة)(3)م عبرت گيرى (از كارهاى ديگران) مصونيت آدمى را به دنبال دارد. (و از آزمودن دوباره اعمال ناپسند جلوگيرى مى كند)م

د) (ان التقوى عصمة لك فى حياتك)(4) تقواى الهى (از آلودگى به گناه) بازتان مى دارد..گفتنى است كه بازداشتن و منع كردن همواره با جبر و اكراه همراه نيست، بلكه در مورد كسى كه به پند و اندرز بسنده مى كند و دائره اختيار ديگرى را تنگ نمى نمايد نيز مى توان اين واژه را به كار گرفت.(5).از سوى ديگر، از ديدگاه آيات و روايات، پيامبران و امامان از هر گونه گناه و خطايى در امانند. براى بيان اين حقيقت، الفاظ و تعابير گوناگونى به كار رفته كه واژه عصمت نيز يكى از آن ها است، چنان كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: (انا و على و الحسن و الحسين و تسعة من ولد الحسين مطهرون معصومون)(6) من و على و حسن و حسين و نه نفر از فرزندان حسين، پاك و معصوم هستيم

امير مؤمنان على(عليه السلام) نيز با اشاره به اين حقيقت كه خداى حكيم را نشايد كه به اطاعت و پيروى همه جانبه از كسى فرمان دهد كه از آلوده شدن به گناه در امان نيست، مى فرمايد: (انما امر الله ـ عزوجل ـ بطاعة الرسول لانه معصوم مطهّر لا يأمر بمعصيته)(7) «دليل آن كه خداوند مردم را به اطاعت (همه جانبه) از پيامبر مى خواند آن است كه وى پاك و معصوم است و به گناه فرمان نمى دهد.»م

اين، تنها نمونه اى است از رواياتى كه پيشينه كاربرد واژه عصمت را مى نمايانند و بر اين پندار كه پيدايش اين اصطلاح، سالها پس از ظهور اسلام و در زمان رواج انديشه هاى كلامى بوده است،(8) خط بطلان مى كشند، با اين همه، براى بهره گيرى از معارف دينى نبايد تنها از واژه هايى سراغ گرفت كه به تدريج در معناى امروزى شان به كار رفته يا در اين معانى رواج يافته اند. قرآن كريم، بى آن كه واژه عصمت را به كار گيرد، با بيان هاى گوناگون دامان انبيا و اوليا را از هر گونه گناه و خطايى مى زدايد.(9) پيامبر گرامى اسلام و اميرمؤمنان نيز، افزون بر اين واژه، تعابير ديگرى به كار مى برند كه در رسايى و گويايى چيزى از آن كم ندارد، چنان كه پيامبر اكرم در تفسير آيه تطهير مى فرمايد: (فانا و اهل بيتى مطهرون من الذنوب)(10) «من و اهل بيتم از گناه پيراسته ايم.»م

عصمت و اختيار

ش2) اگر عصمت امرى اعطايى باشد، آيا مصونيت پيامبران و امامان از گناه، جبرى نخواهد بود؟ در اين صورت، دليل برترى آنان بر ساير انسانها چيست؟

جبرى يا اختيارى بودن عصمت، اولين و مهمترين پرسشى است كه اين مسأله، پيش چشم خرد مندان مى نهد;(11) چرا كه ارزش آدمى به اراده آزاد و اختيار او است و جبرى انگاشتن عصمت، معصومين را به ماشين خودكارى تبديل مى كند كه نه شايسته الگوشدن براى ديگران اند، و نه سزاوار پاداش فراوان

اختيار آمد عبادت را نمك
ورنه مى گردد به ناخواه اين فلك
گردش او را نه اجر و نه عقاب
كه اختيار آمد هنر وقت حساب

جمله عالم خود مسبِّح آمدند.نيست آن تسبيح جبرى مزدمند.(12).اين مشكل به سادگى قابل حل است. سير اختيارى انسان داراى دو ركن اساسى است: علم و اراده. ما اگر دچار معصيت مى شويم، يا نسبت به زشتى گناه، آگاهى كامل نداريم و يا از اراده اى قوى براى ترك آن، برخوردار نيستيم. هر چه اين دو عامل تقويت شوند، دائره گناهان آدمى، تنگتر و تنگتر خواهد شد. معصومين كسانى هستند كه هم از نظر شناخت چنانند كه زشتى و ناپسندى هر كار بدى را به چشم دل مى بينند و هم به لحاظ اراده چنان قدرتى دارند كه طوفان غرايز حيوانى، عنان اختيار را از كف آنان نمى ربايد. همه ما مرتبه اى از چنين مصونيت هايى را تجربه نموده ايم. به عنوان مثال، خوردن برخى از نجاسات، حتى به فكر هيچ عاقلى هم خطور نمى كند، چه رسد به اينكه جامه تحقّق پوشد.(13).امّا مسأله به همين جا خاتمه نمى يابد. پرسشى كه هنوز ذهن آدمى را به خود مشغول مى دارد، اين است كه چرا اين علم و اراده آنچنانى، در انحصار گروه اندكى است؟ درست است كه راه حل ذكر شده، مشكل اختيار معصومين را چاره مى كند، اما همچنان دليل برترى آنان برسايرين، بى پاسخ مانده است. پيامبر و امام معصوم، گناه را همچون ماده سمّى مى بيند; از اين رو، فكر انجام آن را نيز در سر نمى پروراند; ما نيز اگر چنان علم و اراده اى داشتيم از عصمت كامل برخوردار مى شديم

فيض روح القدس ار باز مدد فرمايد ديگران هم بكنند آنچه مسيحا مى كرد

اين پرسش اساسى كه گاه از آن با عنوان «موهبتى بودن عصمت» ياد مى شود ـ با پاسخهاى مختلفى رو برو شده است.(14)م يكى از آنهاـ كه در تأييد آن، از روايات مختلفى مى توان سود جست ـ راه حل اين مشكل را در علم پيشين الهى جستجو مى كند. به اين بيان كه خداوند پيش از آفرينش آدميان، با علم ازلى خود مى دانست كه گروهى از آنان، بيش از سايرين از اختيار خود بهره مى گيرند و حتى اگر مورد موهبت هاى ويژه قرار نگيرند، با اعمال اختيارى خود، سر آمد همگان خواهند شد اين منزلتى كه اينان با سير اختيارى خويش بدان مى رسيدند، سبب گرديد كه خداوند، موهبت ويژه خويش را به آنان عطا نمايد و ايشان را از علم و اراده اى برخوردار كند كه به واسطه آن، به مصونيت كامل برسند و در پرتو آن، راهنمايانى مطمئن براى همه افراد بشر گردند. به عبارت ديگر، دليل اعطاى چنين موهبتى، علاوه بر پاداش به خود آنها، فراهم نمودن وسايل هدايت براى ساير انسان ها است.(15).اين نكته را مى توان به خوبى از فرازهاى آغازين دعاى ندبه استفاده نمود. همچنين در روايتى از امام صادق(عليه السلام) در باره موهبت هاى ويژه پيامبران، چنين آمده است

از آنجا كه خداوند به هنگام آفرينش پيامبران مى دانست كه آنان از او فرمانبردارى مى كنند و تنها او را عبادت نموده، هيچ گونه شركى روا نمى دارند [از موهبت هاى ويژه خويش، برخوردار شان ساخت]. پس اينان به واسطه فرمانبردارى از خداوند به اين كرامت و منزلت والا رسيده اند.(16)م

ناسازگارى با طبيعت انسانى

ش3) هيچ انسانى خالى از اميال و شهوات نفسانى نيست، بنابراين چگونه مى توان وجود انسان هاى معصوم را پذيرفت؟

برخى از كسانى كه به روشنفكران مذهبى شهرت يافته اند، بى گناهى را گناهى بزرگ براى بشريّت مى شمارند، با اين استدلال كه طينت آدمى را با اراده و اختيار سرشته اند و آنان كه اين ويژگى را ندارند، يا حيوان يا فرشته اند

انسان مطيع و بى مسأله و رام، حيوانى است كه كار مى كند و بار مى برد و زندگى غريزى مى كند. راستى چه نعمت بزرگى است قدر نه گفتن و عصيان كردن و چه متعالى اند كساين كه به قله رفيع عصيان صعود مى كنند... نمى گوييم عصيان خوب است و بايد عصيان كرد، بلكه مى گوييم انسان، با عصيان، اراده و آگاهى و قدرت خود را ثابت مى كند... اگر بنا شود كه بر فرض محال انسان هرگز گناه نكند، در آن صورت يا حيوان است و يا فرشته، و به هر حال، انسان نيست.(17)م

احمد امين مصرى نيز پيراستگى از گناه را ناشدنى مى شمارد و با اشاره به وجود گرايش هاى گوناگون در آدمى براى انسان عارى از گناه، جايگاهى جز پندار نمى شناسد. قسمتى از سخنان او چنين است

كمال و فضيلت انسان به اين نيست كه معصوم باشد، بلكه به اين است كه با وجود توانايى بر انجام كارهاى زشت، در بيشتر اوقات جانب خير و پاكى را ترجيح دهد و از بدى ها دورى گزيند. آدمى داراى گرايش هاى فراوان و ناهمگونى است و در اين ميان، اميال نفسانى او را به سوى بدى ها مى خوانند. اگر بنا باشد اين اميال را از وى جدا سازيم، در حقيقت، انسانيّتش را ستانده و ماهيّت ديگرى را جايگزين آن ساخته ايم.(18)م

نقد و بررسى

چنين نگرشى بيش از هر چيز نمايانگر برداشت نادرست اينان از پديده عصمت و ناديده گرفتن توانايى هاى آدمى است براى توضيح بيشتر، چند نكته را يادآور مى شويم:(19)1) سازگارى عصمت با اختيار

بى ترديد، قوام انسانيت به اراده و اختيار است و در هيچ پديده انسانى نمى توان اين ويژگى را ناديده گرفت. از سوى ديگر كسانى كه با سخنانى از اين دست، امكان عصمت را به چالش مى خوانند، نتوانسته اند عصمت و اختيار را با يكديگر سازش دهند و آن دو را كنار هم بنشانند. از اين رو است كه مى گويند: «انسان با عصيان، اراده و آگاهى و قدرت خود را ثابت مى كند» و يا «كمال آدمى به اين است كه با وجود توانايى بر انجام كارهاى زشت، در بيشتر اوقات جانب خير و پاكى را ترجيح دهد». اين در حالى است كه در جاى خود، رابطه عصمت و اختيار بررسى گرديده و سازگارى آن دو با يكديگر به اثبات رسيده است. به راستى مگر درجاتى از عصمت، كم و بيش در همه انسان ها تحقق نيافته است؟ كدام انسان عاقل و با اراده اى است كه آگاهانه لب به غذاى مسموم بزند؟ تنها تفاوت معصومان با ديگران در اين است كه در نظر آن ها، همه گناهان چون زهرى كشنده اند، از اين رو، خيال انجام آن را نيز از سر نمى گذرانند.(20)2) انسان برتر، نه برتر از انسان

در طول تاريخ، بسيارى از افراد به دليل بشر بودن انبياء پيامبرى شان را زير سؤال برده و از پذيرش دعوتشان روى بر تافته اند. پيام آوران آسمانى نيز با تأكيد بر بشر بودن خويش، موهبت الهى را دليل دستيابى به اين مقامات ويژه دانسته اند

(ان نحن الاّ بشر مثلكم ولكن الله يمنّ على من يشاء من عباده)(21)م

«ما جز بشرى مثل شما نيستيم ولى خدا بر هر يك از بندگانش كه بخواهد منّت مى نهد.»م

بنابراين، نبايد از همانندى در انسانيّت به گمراهى بيفتيم و هيچ انسانى را شايسته ارتباط با جهانى ديگر و دستيابى به مقامات والايى همچون عصمت ندانيم. ما اگر خود چهره حقيقى گناه را ـ چنان كه بايد ـ درك نكرده ايم و آن اراده قوى براى دورى از آن ها را در خود نمى بينيم و خويشتن را اسير دام هاى شيطانى مى يابيم، نبايد همگان را با خود مقايسه كرده، هر سخنى را كه فراتر از سطح انديشه ما است انكار كنيم
 

كار پاكان را قياس از خود مگير   گر چه ماند در بنشتن شير و شير
جمله عالم زين سبب گمراه شد   كم كسى ز ابدال حق آگاه شد
همسرى با انبيا برداشتند   اوليا را همچو خود پنداشتند
گفته اينك ما بشر ايشان بشر   ما و ايشان بسته خوابيم و خور
اين ندانستند ايشان از عمى   هست فرقى در ميان بى انتها
هر دو گون زنبور خوردند از محلّ   ليك شد زان نيش و زين ديگر عسل
هر دو گون آهو گياه خوردند و آب   زين يكى سرگين شد و زان مشك ناب
هر دو نى خوردند از يك آب خور   اين يكى خالى و آن ديگر شكر
صد هزاران اين چنين اشباه بين   فرقشان هفتاد ساله راه بين(22)3)

 توانايى انجام گناه، نه آلودگى به آن

آن چه رهزن انديشه عصمت ستيزان قرار گرفته، اين پندار است كه با وجود گرايش هاى نفسانى، گريزى از آلودگى به گناه نيست. غافل از آن كه در كنار اميالى كه آدمى را به زشتى ها فرا مى خواند، همواره گرايش به خوبى نيز وجود دارد و در معصومان، اين گرايش ها هيچگاه راهى براى به بار نشستن اميال دسته اول باقى نمى گذارد. و به اصطلاح، در اين انسان هاى والا، مقتضى انجام گناه، همواره مانعى در پيش روى خود مى بيند و از فعاليت باز مى ماند.(23)4) تعديل قوا، نه سركوب آنها

يكى از نكاتى كه توجه به آن به بسيارى از ترديدها پايان مى دهد، اين است كه عصمت به معناى سركوبى قواى نفسانى و شهوانى نيست، بلكه نيرويى است كه به هر كدام از گرايش هاى آدمى از راه حلال پاسخ مى گويد. «مثلا سامعه از انسان صوت حسن مى خوهد، نه غنا و شخص مى تواند صوت حسن را با صوت موزون و دلپذير بدون شائبه حرام تأمين كند... و نيز ساير قوا، هر كدام مقتضياتى دارند كه هم مى توان آن را از راه حلال تهيه كرد و هم از راه حرام. انبيا راه حرام را بستند و با حلال به مقتضيات قوا پاسخ دادند.»(24)م