امام شناسى ، جلد سوم

علامه آية الله حاج سيد محمد حسين حسينى طهرانى

- ۳ -


درس سى و سوم

تفسير آيه «فلا اقسم بالشفق...لتركبن طبقا عن طبق‏»

بسم الله الرحمن الرحيم

و صلى الله على محمد و آله الطاهرين و لعنة الله على اعدائهم اجمعين من الآن الى قيام يوم الدين و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم.

قال الله الحكيم فى كتابه الكريم:

فلا اقسم بالشفق و الليل و ما وسق و القمر اذا اتسق لتركبن طبقا عن طبق . (1)

ترجمه:

«سوگند به روشنى آسمان هنگام غروب آفتاب، و سوگند بر شب تار و آنچه از جنبندگان در دل شب به ماواى خود رفته و آرام گرفته‏اند، و سوگند بر ماه در آن وقتى كه فروزان گردد، كه هر آينه شما احوال گوناگون و حوادث مشابه با يك ديگر در آينده خواهيد داشت‏» .

بسيارى از تفاسير، جمله لتركبن طبقا عن طبق را به احوالات مختلفه انسان در برزخ و قيامت و عرض و صراط و ميزان، و بالاخره دوزخ و بهشت تفسير كرده‏اند.

در «تفسير على بن ابراهيم‏» در ذيل اين آيه از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مروى است كه:

لتركبن سنة من كان قبلكم حذو النعل بالنعل و القذة بالقذة، لا تخطئون طريقهم و لا يخطا شبر بشبر و ذراع بذراع و باع بباع، حتى ان لو كان من قبلكم دخل جحر ضب لدخلتموه.قالوا: اليهود و النصارى تعنى يا رسول الله؟ قال: فمن اعنى؟ لتنقضن عرى الاسلام عروة عروة فيكون اول ما تنقضون من دينكم الامانة و آخره الصلاة‏» (2) .

رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند:

«هر آينه شما بجا خواهيد آورد و در ميان شما واقع خواهد شد تمام كارها و تمام وقايعى كه در افرادى كه قبل از شما بودند واقع شده است‏بدون هيچ اختلاف، مثل تشابه يك قطعه نعل با قطعه ديگر و يا مثل تشابه درازاى يك قطعه تير با درازاى قطعه ديگر، (3) شما از مسير آنها به هيچ وجه منحرف نخواهيد شد و يك وجب از كارهاى آنان با يك وجب از كارهاى آنان با يك وجب از كارهاى شما فرق نخواهد كرد، و نه يك ذراع به يك ذراع و نه يك باع به يك باع (4) ، حتى اگر فرضا افرادى از آنان كه قبل از شما بودند داخل در سوراخ سوسمارى شدند هر آينه شما نيز داخل مى‏شويد.عرض كردند: آيا منظور شما از افرادى كه قبل از ما بودند يهود و نصارى است؟ فرمود: پس چه منظورى دارم؟ حقا كه شما تمام بندهاى اسلام را خواهيد گشود و دستاويزهاى آنرا خواهيد شكست‏يكى يكى، اولين دستاويزى كه خرد خواهيد نمود و درهم خواهيد كوفت امانت است و آخرين دستاويز نماز است‏» .

طبق مفاد اين روايت، روايات ديگرى نيز از طريق خاصه و عامه وارد شده است.از جمله اتفاقاتى كه در قوم يهود و نصارى واقع شده است، اختلاف امت‏بوده است.در امت‏حضرت موسى و عيسى اختلافات بسيار واقع شد و منازعات و مشاجرات بسيار پيدا شد و آراء و نحل مختلفى پديدار گشت.هر طايفه از آنها به دنبال رئيسى رفتند و لذا تحزب و تحريف از اصل شريعت‏به اندازه‏اى شد كه آن دين واقعى در ميان اينها گم، و افرادى كه تابع آن بودند بسيار قليل و انگشت‏شمار گشتند.از تمام امت‏حضرت موسى يك طايفه از وصى او يوشع بن نون پيروى كردند، و از تمام امت‏حضرت عيسى فقط يك فرقه از وصيتش شمعون بن صفا متابعت نمودند. بنابراين اختلاف در امت پيامبر آخر الزمان مسلما پديدار خواهد گشت و فقط يك دسته از وصى او على بن ابيطالب عليه السلام پيروى خواهند كرد.

موفق بن احمد خوارزمى كه از اعيان و بزرگان عامه است‏با سند متصل خوداز على بن ابيطالب عليه السلام روايت مى‏كند كه:

قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: يا على مثلك فى امتى مثل عيسى ابن مريم، افترق قومه ثلاث فرق: فرقة مؤمنون و هم الحواريون، و فرقة عادوه و هم اليهود، و فرقة غلوا فيه فخرجوا عن الايمان.و ان امتى ستفترق فيك ثلاث فرق: شيعتك و هم المؤمنون، و فرقة هم اعداؤك و هم الناكثون، و فرقة غلوا فيك و هم الجاحدون و هم الضالون، و انت‏يا على و شيعتك فى الجنة، و عدوك و الغالى فيك فى النار. (5)

«حضرت امير المؤمنين عليه السلام فرمود كه: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به من فرمود: اى على مثل تو در امت من مثل عيسى ابن مريم است.قوم عيسى به سه دسته تقسيم شدند، يك دسته به او ايمان آوردند و آنها حواريون بودند، و يك دسته با او دشمنى ورزيدند و آنها يهود بودند، و يك دسته درباره او غلو كردند و او را از مرتبه‏اش بالا برده درجه الوهيت‏براى او قائل شدند و آنها از ايمان خارج شدند.و امت من درباره تو نيز به سه فرقه تقسيم مى‏شوند، يك فرقه شيعيان تو هستند و آنها مؤمنين‏اند، و يك دسته دشمنان تو هستند و آنها عهدشكنان‏اند، و يك فرقه درباره تو غلو مى‏كنند و براى تو درجه و مرتبه خدائى را قائلند و آنها منكران و گمراهانند.و اى على تو و شيعيانت در بهشت‏خواهيد بود، و دشمنانت و غلوكنندگان در آتش‏» .

و نيز از ابن مردويه كه از بزرگان و معاريف و ثقات عامه است‏با سند متصل خود از ابان بن تغلب از مسلم روايت‏شده است

قال: سمعت اباذر و المقداد و سلمان يقولون: كنا قعودا عند النبى اذ اقبل ثلاثة من المهاجرين فقال صلى الله عليه و آله و سلم: تفترق امتى بعدى ثلاث فرق: اهل حق لا يشوبونه بباطل، منتهم كالذهب كلما فتنته النار زاد جودة، و امامهم هذا - و اشار الى احد الثلاثة - و هو الذى امر الله فى كتابه «اماما و رحمة‏» ، و فرقة اهل باطل لا يشوبونه بحق، مثلهم كمثل الحديد كلما فتنته النار زاد خبثا، و امامهم هذا، فسالتهم عن اهل الحق و امامهم، فقالوا: على بن ابيطالب و امسكوا عن الآخرين، فجهدت فى الآخرين ان يسموهما فلم يفعلوا.هذه رواية اهل المذهب. (6) .

«مسلم مى‏گويد: شنيدم از سلمان و ابوذر و مقداد كه مى‏گفتند: ما نشسته‏بوديم نزد رسول خدا كه ناگهان سه نفر از مهاجرين آمدند.حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: امت من بعد از من به سه دسته تقسيم مى‏شوند.يك دسته اهل حق محض‏اند كه ابدا آن حق را به باطل مخلوط نمى‏كنند، و مثل آنها مانند طلاست كه هر چه آتش بر آن دميده شود پاكى و خلوص آن بيشتر خواهد شد، و امام آنها اين است - و به يكى از آن سه نفر اشاره فرمود - ، و او همان كسى است كه خداوند تعالى در كتاب خود به عنوان امام و رحمت امر به پيروى از او نموده است.و يك دسته اهل باطل‏اند كه ابدا آن باطل را با حق مخلوط نمى‏كنند، مثل آنها مانند آهن است هر چه بيشتر آتش به آن دميده شود خبث و ناپاكى خود را بيشتر خواهند نمود.مسلم مى‏گويد: من سئوال كردم كه اهل حق چه كسانند و امام آنها كه بود؟ گفتند: على بن ابيطالب، و از گفتن دو امام ديگر خوددارى نمودند، و هر چه من اصرار كردم كه از آن دو امام نيز بازگو كنند بازگو نكردند.سپس ابن مردويه مى‏گويد: به اين قسم كه ما اين روايت را آورديم اهل مذهب يعنى سنى‏ها روايت كرده‏اند» .

بارى اين روايت را بعينه در كتاب «سليم بن قيس هلالى كوفى‏» آورده است و همه جملات را يك به يك ذكر مى‏كند تا اين جمله كه:

كلما فتنته النار زاد خبثا و امامهم هذا، و سپس مى‏گويد: و فرقة مذبذبين ضلالا لا الى هؤلاء و لا الى هؤلآء، و امامهم هذا - احد الثلاثة - و سالتهم عن الثلاثة، فقالوا: امام الحق و الهدى على بن ابى طالب، و سعد (7) امام المذبذبين، و حرصت ان يسموا لى الثالث فابوا، و عرضوا لى حتى عرفت من يعنون. (8)

«و يك دسته متردد و متلون و گمراه‏اند، نه با اهل حق‏اند و نه با اهل باطل، و امام آنها اين است - كه يكى از آن سه نفر بود - .و من سئوال كردم از امام حق و هدايت، گفتند: على بن ابيطالب است، و سعد امام مترددين و متلونين است.و هر چه اصرار كردم كه نام امام سومين را براى من ببرند، آنها امتناع ورزيدند، لكن به كنايه و اشاره به طورى تعريض كردند كه من او را شناختم‏» .

و روايات بسيارى از طريق شيعه و سنى وارد شده است كه امت رسول خدا به هفتاد و سه دسته تقسيم مى‏شوند هفتاد و دو فرقه در آتش و يك فرقه اهل نجات‏اند و در بهشت وارد مى‏شوند و آنها شيعيان و پيروان وصى آن حضرت على بن ابيطالب عليه السلام هستند.

اما از طريق شيعه به چند مضمون وارد شده است.

1- از «كافى‏» و «تفسير عياشى‏» و «امالى‏» شيخ طوسى و «جامع الاخبار» و «خصال‏» صدوق و «احتجاج‏» طبرسى و «تفسير ثعلبى‏» (9) و كتاب «سليم بن قيس هلالى‏» و «فضائل‏» ابن شاذان و كتاب «الروضة فى الفضائل‏» همگى با اسناد خود از امير المؤمنين عليه السلام روايت مى‏كنند

قال: سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يقول: ان امة موسى افترقت‏بعده على احدى و سبعين فرقة، فرقة ناجية، و سبعون فى النار.و افترقت امة عيسى بعده على اثنتين و سبعين فرقة، فرقة ناجية، و احدى و سبعون فى النار.و ان امتى ستقترق بعدى على ثلاث و سبعين فرقة، فرقة ناجية، و اثنتان و سبعون فى النار (10) .

«مى‏فرمايد: شنيدم از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كه مى‏فرمود: امت موسى بعد از او به هفتاد و يك دسته تقسيم شدند، يك دسته اهل نجات و هفتاد دسته در آتش‏اند.و امت عيسى بعد از او به هفتاد و دو گروه تقسيم شدند، يك گروه اهل نجات و هفتاد و يك گروه در آتش‏اند.و امت من بعد از من به هفتاد و سه فرقه قسمت‏خواهند شد، يك فرقه اهل نجات و هفتاد و دو فرقه آنها در آتش‏اند» .

2- از كتاب «غارت‏» از ابى عقيل از على بن ابيطالب عليه السلام روايت است كه فرمود:

اختلفت النصارى على كذا و كذا، و اختلفت اليهود على كذا و كذا، و لا اراكم ايتها الامة الا ستختلفون كما اختلفوا و تزيدون عليهم فرقة، الا و ان الفرق كلها ضالة الا انا و من اتبعنى (11) .

حضرت فرمود:

«طايفه نصارى بر فلان مقدار اختلاف كردند و طايفه يهود نيز بر فلان مقدار مختلف شدند، و اى امت اسلام من نمى‏بينم شما را مگر آنكه شما نيز اختلاف خواهيد كرد و از مقدار اختلاف آنها به يك دسته بيشتر، بدانيد تمام اين دسته‏ها گمراهند مگر من و پيروان من‏» .

3- از كتاب «فضايل‏» ابن شاذان و كتاب «روضه‏» روايت مى‏كند كه‏امير المؤمنين فرمود: بعد از آنكه رسول خدا افتراق امت‏ها را ذكر فرمود، فرمود: فرقه ناجيه از قوم موسى، كسانى بودند كه از وصى او پيروى كردند، و فرقه ناجيه از قوم عيسى كسانى بودند كه از وصى او متابعت كردند.و بعد فرمود:

ستفترق امتى على ثلاثة و سبعين فرقة، اثنتان و سبعون فى النار، و واحدة فى الجنة، و هى التى اتبعت وصيى - و ضرب بيده على منكبى ثم قال: - اثنتان و سبعون فرقة حلت عقد الاله فيك، و واحدة فى الجنة و هى التى اتخذت محبتك و هم شيعتك (12) .

«و امت من بر هفتاد و سه فرقه افتراق خواهند نمود، هفتاد و دو فرقه در آتش و يك فرقه اهل بهشتند، و آنان كسانى هستند كه از وصى من پيروى مى‏كنند.حضرت امير گويد: در اين وقت رسول الله با دست‏خود به شانه من زدند و سپس فرمودند: هفتاد و دو فرقه از امت كسانى هستند كه پيمان خدا را درباره تو مى‏شكنند، و يك دسته در بهشتند و آنان كسانى هستند كه محبت تو را اتخاذ مى‏كنند و آنها شيعيان تو هستند» .

4- از امير المؤمنين عليه السلام روايت است كه:

انه قال لراس اليهود: على كم افترقتم؟ قال: على كذا و كذا فرقة، فقال عليه السلام كذبت، ثم اقبل على الناس فقال: و الله لو ثنيت لى الوسادة لقضيت‏بين اهل التوراة بتوراتهم، و بين اهل الانجيل بانجيلهم، و بين اهل القرآن بقرآنهم، افترقت اليهود على احدى و سبعين فرقة، سبعون فى النار، و واحدة فى الجنة، و هى التى اتبعت‏يوشع بن نون وصى موسى.و افترقت النصارى على اثنتين و سبعين فرقة احدى و سبعون فى النار، و واحدة فى الجنة، و هى التى اتبعت‏شمعون وصى عيسى.و تفترق هذه الامة على ثلاث و سبعين فرقة اثنتان و سبعون فى النار، و واحدة فى الجنة، و هى التى اتبعت وصى محمد صلى الله عليه و آله و سلم و ضرب بيده على صدره ثم قال: ثلاث عشرة فرقة من الثلاث و السبعين فرقة كلها تنتحل مودتى و حبى، واحدة منها فى الجنة و هم النمط الاوسط و اثنتا عشرة فى النار (13) .

«حضرت امير المؤمنين عليه السلام به رئيس يهود فرمودند: بر چند دسته شما مختلف شديد؟ گفت: بر فلان مقدار، حضرت فرمودند: دروغ مى‏گوئى و سپس روكردند به مردم و فرمودند: هر آينه اگر اريكه و كرسى حكم براى من مقرر گردد، در ميان اهل تورات به تورات آنها حكم خواهم نمود، و در ميان اهل انجيل به انجيل آنها، و در ميان اهل قرآن به قرآن آنها.طايفه يهود به هفتاد و يك فرقه تقسيم شدند، هفتاد فرقه در آتش و يك فرقه در بهشتند، و آنها كسانى هستند كه از يوشع بن نون وصى موسى پيروى كرده‏اند.و طايفه نصارى به هفتاد دو فرقه تقسيم شدند، هفتاد و يك در آتش و يك فرقه در بهشتند، و آنها كسانى هستند كه از شمعون وصى عيسى متابعت كردند.و اين امت‏به هفتاد و سه فرقه تقسيم خواهد شد هفتاد و دو طايفه در آتش و يك طايفه در بهشتند، و آنها كسانى هستند كه از وصى محمد صلى الله عليه و آله و سلم پيروى كردند.و با دست‏خود به سينه خود زدند، و سپس فرمودند: سيزده فرقه از اين هفتاد و سه فرقه همگى دوستى و مودت مرا ادعا كنند، يك دسته از آنها در بهشتند و آنها طايفه‏اى از شيعيان معتدل و مستقيم و دوازده دسته ديگر در آتش‏اند» .

و اما از طريق روايات اهل تسنن كه راجع به حديث افتراق است، در «مسند» ابى‏داود و «سنن‏» ابن ماجه و «مسند» احمد حنبل (14) رواياتى وارد است.و نيز امام الحرمين موفق بن احمد خوارزمى با اسناد خود از على بن ابيطالب روايت مى‏كند كه

قال: تفترق هذه الامة على ثلاث و سبعين فرقة، ثنتان و سبعون فى النار و واحدة فى الجنة، و هم الذين قال الله عز و جل فى حقهم: «و ممن خلقنا امة يهدون بالحق و به يعدلون‏» (15) و هم انا و شيعتى. (16)

«امير المؤمنين فرمودند كه: اين امت‏بر هفتاد و سه طائفه قسمت مى‏شوند، هفتاد و دو طايفه در آتش و يك طائفه در بهشتند و آنها كسانى هستند كه خداى تعالى درباره آن فرموده است: «و از كسانى كه آفريده‏ايم جماعتى هستند كه به حق هدايت مى‏كنند و به سبب آن عدالت را بپا مى‏دارند» و آنها من و شيعيان من هستند» .

و نيز حافظ محمد بن موسى شيرازى در كتابى كه نوشته و آنها را از مجموع دوازده تفسير گردآورى كرده است (تفسير ابى يوسف يعقوب بن سفيان و تفسير ابن‏جريج و تفسير مقاتل بن سليمان و تفسير وكيع بن جراح و تفسير يوسف بن موسى القطان و تفسير قتادة و تفسير ابى عبيدة القاسم بن سلام و تفسير على بن حرب الطائى و تفسير السدى و تفسير مجاهد و تفسير مقاتل بن حيان و تفسير ابى صالح، و هر يك از صاحبان اين تفاسير از بزرگان و معاريف اهل سنت‏اند،) از انس بن مالك روايت مى‏كند كه او مى‏گويد: ما در محضر رسول اكرم نشسته بوديم و از مردى ياد مى‏كرديم كه نماز مى‏خواند و روزه مى‏گيرد و تصدق مى‏كند و زكات مى‏دهد.حضرت رسول اكرم به ما فرمود: من او را نمى‏شناسم.گفتيم: اى رسول خدا او بنده خداست، تسبيح مى‏كند، تقديس مى‏كند و خدا را به وحدانيت‏ياد مى‏كند.حضرت فرمود: من او را نمى‏شناسم.در اين بين كه ما در مذاكره و بيان حالات آن مرد بوديم ناگاه ظاهر شد، عرض كرديم: اين است آن مرد مؤمن و عابد، حضرت رسول الله به او نظرى كردند و به ابو بكر گفتند: اين شمشير مرا بگير و به دنبال او برو و گردن او را بزن، چون او اول كسى است كه از حزب شيطان فتنه مى‏انگيزد.ابوبكر داخل مسجد شد ديد آن مرد در حال ركوع است، با خود گفت: سوگند به خدا كه اين مرد را نخواهم كشت، چون رسول الله ما را از كشتن نمازگزاران منع نموده است.برگشت‏خدمت‏حضرت رسول اكرم، و عرض كرد: يا رسول الله من او را در حالت نماز ديدم، حضرت فرمود: بنشين تو اهليت كشتن او را ندارى.برخيز اى عمر شمشير را از ابوبكر بگير و برو در مسجد گردن او را بزن.عمر مى‏گويد: شمشير را از ابوبكر گرفتم و داخل در مسجد شدم، ديدم آن مرد در حال سجده است‏با خود گفتم: قسم به خدا كه من او را نخواهم كشت چون كسى كه از من بهتر بود (كنايه از ابوبكر) او را نكشت و در امان حفظ كرد، پس به خدمت‏حضرت رسول الله برگشتم و گفتم: اى پيغمبر خدا آن مرد در حال سجود بود.حضرت فرمود: بنشين اى عمر تو اهليت ندارى.برخيز اى على تو كشنده او هستى اگر يافتى او را، او را بكش و در اين صورت بين امت من اختلافى هرگز پديدار نخواهد شد.امير المؤمنين گويد: من شمشير را گرفتم و داخل در مسجد شدم، او را نديدم، برگشتم خدمت رسول الله و عرض كردم: يا رسول الله من او را نديدم

فقال لى: يا ابا الحسن ان امة موسى افترقت احدى و سبعين فرقة، فرقة ناجية و الباقون فى النار، و ان امة عيسى افترقت اثنتين و سبعين فرقة، فرقة ناجية و الباقون فى النار، و ان امتى ستفترق على ثلاث و سبعين فرقة، فرقة ناجية و الباقون فى النار، فقلت: يا رسول الله و ما الناجية؟ فقال: المتمسك بما انت عليه و اصحابك.

«حضرت رسول فرمودند: اى ابا الحسن امت موسى به هفتاد و يك گروه جدا جدا شدند، يك گروه نجات يافتند و بقيه در آتش رفتند.و امت عيسى به هفتاد و دو گروه جدا جدا شدند، يك گروه نجات يافتند و بقيه در آتش، و در آينده امت من به هفتاد و سه گروه جدا جدا و تقسيم شوند، يك گروه نجات يابند و بقيه در آتش روند.عرض كردم: اى رسول خدا آن گروه نجات يابنده كدامند؟ فرمود: آن كسانى كه به رويه و مرام تو و اصحاب تو تمسك جويند» .و در آن حال در شان آن مرد فتنه‏جو اين آيه نازل شد:

ثانى عطفه ليضل عن سبيل الله له فى الدنيا خزى و نذيقه يوم القيامة عذاب الحريق. (17)

ترجمه:

«با نخوت و تكبر اعراض نموده تا مردم را از راه خدا گمراه كند، از براى او در دنيا ذلت است و در قيامت از آتش سوزان به او خواهيم چشانيد» .

آن مرد اولين كسى بود كه از اهل بدعت و ضلالت‏بر عليه امير المؤمنين قيام كرد.ابن عباس گويد: سوگند به خدا آن مرد را نكشت مگر امير المؤمنين در جنگ صفين و منظور از خزى در دنيا كشته شدن به خوارى و ذلت، و عذاب سوزان در قيامت‏به واسطه قتال و نبرد با امير المؤمنين بود. (18)

بسيارى از بزرگان گفته‏اند كه: آن مرد فتنه‏جو در جنگ نهروان كشته شد و از جمله خوارج بود و او را ذوالثدية يا ذوالثدية به تصغير گويند.در كتاب «الاصابة‏» وارد است كه هنگامى كه در آن قضيه در مقابل پيغمبر ظاهر شد پيغمبر از او پرسيد: تو را به خدا سوگند الآن كه از مقابل ما عبور كردى در دل خود با خود نگفتى كه من از همه اين جماعتى كه اينجا نشسته‏اند افضل هستم؟ گفت: چرا.آنگاه گويد: قول قوى، آن است كه ذوالثدية همان ذو الخويصر، حرقوص بن زهير باشد كه در نهروان به دست امير المؤمنين عليه السلام كشته شد.و حضرت پس از خاتمه جنگ ازاصحاب خود سئوال كردند كه برويد و جنازه او را پيدا كنيد، چون بنابه اخبار رسول - خدا مسلما كشته شده است.هر چه اصحاب گردش كردند نيافتند.حضرت فرمود: مسلما كشته شده است، خوب تجسس كنيد، اصحاب پس از تجسس كافى جنازه او را در گودالى كه مملو از نى بود در ميان نيزار يافتند، و صدق كلام رسول خدا ظاهر شد، كه اى على تو قاتل او خواهى بود.

از جمله اخبار غيبيه حضرت در نهروان آن است كه فرمود: قبل از جنگ از اين جماعت ده نفر نمى‏ماند و از اصحاب ما ده نفر كشته نمى‏شوند.از نهروانى‏ها فقط نه نفر فرار كردند و جان به سلامت‏بردند در حاليكه مجموع آنها چهار هزار نفر بود، و از اصحاب امير المؤمنين عليه السلام فقط نه نفر كشته شدند.يكى از خوارج عبد الرحمن بن ملجم مرادى است كه با دو نفر در مكه هم‏پيمان شد و اراده قتل آن حضرت را نمود.از ابن ابى الحديد در «شرح نهج البلاغه‏» با اسناد متصل خود نقل است از ابو عبد الرحمن سلمى

قال: قال الحسن بن على عليهما السلام: خرجت و ابى يصلى فى المسجد، فقال لى: يا بنى انى بت الليلة اوقظ اهلى لانها ليلة الجمعة صبيحة يوم بدر لسبع عشرة ليلة خلت من شهر رمضان فملكتنى عيناى فشبح لى رسول الله، فقلت: يا رسول الله ماذا لقيت من امتك من الاود و اللدد! فقال: ادع عليهم، فقلت: اللهم ابدل لى بهم من هو خير لى، و ابدل لهم بى من هو شر لهم منى.فقال الحسن بن على عليهما السلام و جاء ابن ابى النباح فآذنه بالصلاة، فخرج و خرجت‏خلفه، فاعتوره رجلان، فاما احدهما فوقعت ضربته فى الطاق، و اما الآخر اثبتها فى الراس. (19)

«حضرت امام حسن مى‏فرمايد: من از منزل خارج شدم و پدرم در مسجد نماز مى‏خواند، پدرم به من گفت: اى نور ديده من! امشب را تا به صبح بيدار بودم و اهل بيت‏خود را بيدار نگاه داشتم.چون شب جمعه بود، كه آن جمعه روز بدر بود كه‏هفده روز از ماه رمضان گذشته بود.پس به واسطه شدت بى‏خوابى، چرت و پينكى مرا گرفت.رسول خدا بر من ظاهر شد، عرض كردم: اى رسول خدا چه بسيار از امت تو به من سختى و تعب و دشمنى وارد شده است! رسول خدا فرمود: آنها را نفرين كن، عرض كردم: بار پروردگارا به عوض آنها براى من ملاقات خوبان را نصيب من بنما، و به عوض من بر آنان بدتر از مرا نصيب آنان كن.حضرت امام حسن فرمود: ابن ابى النباح آمد و اذان نماز در داد.حضرت براى نماز خارج شد و من به دنبال او رفتم آن دو مرد يكى پس از ديگرى حربه خود را حواله امير المؤمنين كردند يك حربه بر طاق فرود آمد، اما ديگرى بر سر آقا نشست‏» .در بعضى از روايات وارد است كه اين خواب را امير المؤمنين عليه السلام براى امام حسن در شب آخر عمر خود بيان كردند، و سپس بيان كردند كه بعد از دعاى من پيغمبر فرمود: يا على دعايت مستجاب شد، سه شب ديگر ميهمان مائى.اى حسن دو شب از آن خواب گذشته و امشب شب آخر من است.

پى‏نوشتها:‌


1. سوره انشقاق: 84- آيه 16 تا 19.

2. «بحار الانوار» ج 8 ص 4، و «تفسير على بن ابراهيم‏» ص 718.لكن در خود تفسير به جاى «لا يخطا» «لا يحط‏» گذارده است.

3. چون يك لنگه كفش بسيار شبيه به لنگه ديگر است، و چون تيرهائى را كه مى‏بريدند از چوب يا از نى اول يك دسته از آنها را پهلوى هم قرار داده و سپس سر و ته آنها را يكباره با هم مى‏بريدند براى آنكه يك اندازه باشد، لذا طول يك تير كاملا به اندازه طول تير ديگر بود.

4. ذراع به معنى درازاى سرانگشتان است تا آرنج، و باع به معنى فاصله بين دو سر دستهاست در حاليكه كاملا باز شود.

5. «غاية المرام‏» ص 577 و «مناقب خوارزمى‏» فصل نوزدهم ص 226.

6. «غاية المرام‏» ص 578.

7. منظور سعد وقاص است.

8. «كتاب سليم‏» ص 227، و نيز در «بحار الانوار» ج 8 ص 6 از ابان از «كتاب سليم‏» نقل مى‏كند.

9. ثعلبى ظاهرا از عامه است.

10. «بحار الانوار» ج 8 ص 2 تا ص 5.

11. «بحار الانوار» ج 8 ص 740.

12. «بحار الانوار» ج 8 ص 5.

13. «غاية المرام‏» ص 578 از «امالى‏» شيخ، و كتاب «سليم بن قيس‏» ص 214، و «بحار الانوار» ج 8 ص 3 از «احتجاج‏» طبرسى.

14. «المعجم المفهرس‏» ج 5 ص 136.

15. سوره اعراف 7- آيه 181.

16. «غاية المرام‏» ص 577، و در «مناقب‏» خوارزمى فصل 19 ص 237.

17. سوره حج 22- آيه 9.

18. اين روايت مفصل را مرحوم مجلسى در «بحار الانوار» ج 8 ص 239 از «كشف اليقين‏» علامه حلى نقل مى‏كند.

19. «غاية المرام‏» ص 573 الحديث الثامن.و ابن ابى الحديد در «شرح نهج البلاغه‏» ج 6 ص 121 ضمن شرح خطبه 68 آورده است.و عبارت امير المؤمنين عليه السلام در خطبه 68 «نهج البلاغه‏» اين است: ملكتنى عينى و انا جالس فسنح لى رسول الله صلى الله عليه فقلت: يا رسول الله! ماذا لقيت من امتك من الاود و اللدد! فقال: ادع عليهم، فقلت: ابدلنى الله بهم خيرا منهم و ابدلهم بى شرا لهم منى.و ابن ابى الحديد ضمن اين خطبه در شرح خود درج 6 از ص 113 تا ص 126 مفصلا از علت‏شهادت و وقايع و اخبار و وصيت و مدفن و ساير جهات آن حضرت شرح داده است.