هدايت دو برادر
سيّد شرف الدين كتابي بنام« المراجعات» دارد كه باعث هدايت
افرادزيادي شده است از جمله:استاد شيخ محمد مرعي الامين
سوري،ازعلماي بزرگ ومدرسان ونويسندگان نامدار اهل سنّت بود.او در
يكي ازمساجد «حلب»تدريس ميكرد.
روزي يكي از شاگردانش كتابي را در نهايت احترام وادب به
اودادوگفت:حضرت استاد!اين كتاب را ببينيد،اگر مانعي ندارد وبراي من
مفيداست،آنرا بخوانم.
شيخ محمد مرعي،كتاب را گرفت ونگاهي به آن انداخت:«
المراجعات،تأليف سيد عبد الحسين شرف الدين موسوي!»..
اسم كتاب را زياد شنيده بود، ولي مثل بيشتر عالمان سنّي از
سرتعصّب،هرگز آن را نخوانده بود،بلكه حتّي' از شنيدن اسم كتاب
ومؤلّفآن،خشمگين ميشد!...
همينكه كتاب را ديد وشناخت،به خشم آمد وپرخاش كرد وكتاب را
بهشاگردش داد وبا لحن تندي به وي گفت:آيا خجالت نميكشي كه كتاب
يكعالم شيعه كه ما اورا گمراه ميدانيم،پيش من ميآوري ونشان
ميدهيوبراي مطاله آن از من اجازه ميخواهي؟
شاگرد با متانت وآرامي گفت:حضرت شيخ!منكه جسارتي
نكردم،فقطميخواستم از شما اجازة خواندن كتاب را بگيرم،اگر
ميفرموديد كه مطالعةآن صلاح نيست،من اطاعت ميكردم!با اينحال اگر
گستاخي كردم،پوزشميطلبم.
شيخ محمد از مشاهدة ادب اين شاگرد،از آن رفتار تعصّبآميز وخشمگينخود
شرم زده شد وآتش غضبش فرو نشست! آنگاه براي جبران آن عملشرم آور
وغير منطقي خويش،گفت:مانعي ندارد،كتاب را بمن بدهيد تاامشب آنرا
مطالعه كنم وفردا صبح نظرم را بشما اعلام ميكنم كه آنرابخوانيد
يانه!
شيخ باخود گفت:كتاب را ميبرم وامشب نگاه ميدارم وفردا ميآورم
وبهصاحبش ميدهم ومي گويم خواندن آن صلاح نيست!...
آنگاه كتاب را گرفت وبا خود بمنزل برد وبه گوشهاي انداخت..
شب فرا رسيد.شيخ كاري نداشت وهنوز در اثر رفتار ناشايست خود
باشاگردش،ذهنش مغشوش بود وبار پشيماني هرلحظه بردوش ووجدانشسنگين
وسنگينتر ميشد و آزارش ميداد...پاسي از شب گذشت.فكرشيخ درگير
خاطرة تلخ آن روز بود كه ناگهان نهيب وجدان در درونش
طنينانداخت:هان!...چرا اين اندازه تعصّب خشك واحمقانه!؟... امشب
كهكاري ندارم،چرا كتابي را كه تاكنون نديدهاي وفقط يك امشب در
اين خلوتآرام شبانه،در اختيار توست، نميخواني تا بداني كه
چيست؟چرا نفستو،همچون شيطان كه از بسم اللّه بگريزد،از شنيدن اسم
«المراجعات»ميگريزد ومي ترسد وبه خشم ميآيد؟هان!از چهميترسي؟..
اين نداچندين بار،همچون امواج خروشان وتوفندة دريا،از اعماق وجدانِ
شيخمحمد برخاست وبر ديوار دلش برخورد و تكانش داد...بالاخره شيخ
محمددر دل آن شب تاريك،كه سكوت برهمه جا سايه گسترده بود،با
ندايوجدانش از بستر سنگين تعصب برخاست وكتاب المراجعات را
برداشتوباز كرد واز اوّل آن شروع به خواندن كردد.در همان ابتداي
مطالع دريافتكه معركه است!چه كتابي!علم وتحقيق وايمان وادب
ومنطق در آن موجميزند،دريايي است عميق وزلال وپُر از گوهرهاي
درخشانِ علم وايمانوهنر وكمال...
شيخ محمد،حريصانه خود را به اين دريا زد وتمام افكارش را به
امواجمطالعة روحنواز كتاب سپرد وپابه پاي مطالب ناب آن حركت كرد
وخواندنكتاب چنان اورا از خود وجهان خارج از كتاب،غافل كرده بود
كه صداياذان صبح اورا بخود آورد واز پنجره به بيرون نگاه كرد كه
صبح دميده بود...
ديگر بازي تمام شده بود!با تمام شدن شب،در امتداد
مطالعةالمراجعات،پردههاي تعصب وگمراهي نيز از جلو چشم دلِ او كنار
زدهميشد...حقيقتي را كه عمري در پي آن بوده ولي براثر انحراف
راه وتاريكيجهل وتعصّب،رفته رفته زاوية گمراهيش بيشتر
وبيشتر،وخودش از آنحقيقتِ گمشده،دورتر ميشده است،اكنون در اين
صبح بيداري آفتابهدايت از افق المراجعات بر دميده وآنرا روشن كرده
است واو آن حقيقترا ميبيند وديگر راه را از چاه،بازشناخته است...
ديگر شكي نداشت كه راهي را كه پيموده،جز ضلالت وخطا
نبودهاست.بدين گونه،دل شيخ محمد مرعي، درهنگام صبح به نور
حقيقتتشيّع روشن گشت وبه آن ايمان آورد وشيعه شد وسرِارادت بر
آستانة اهلبيت(ع)زد.آنگاه كتاب المراجعات را به برادرش شيخ احمد
كه او نيز ازعلماي سخت متعصّب سنّي بود،داد وگفت:اين كتاب را
بخوان وحقيقت رادَرياب!
برادرش نگاهي به كتاب كرد،سپس به شيخ محمّد،گفت:آنرا از من دور
كن!
شيخ محمّد گفت:آن را بخوان ولي به گفتهاش عمل نكن!!امّا
خواندنشضرري ندارد.
شيخ احمد كتاب را با بي اعتنايي گرفت .باز نمود وبا دقّت كاملشروع
بهخواندن كرد...
بلي!كتاب كارش را كرد وشيخ احمد را نيز از اعماق تيره وتار گودال
تعصبوگمراهي درآورد وبه روشنايي آفتاب هدايت تشيّع رساند...
بالاخره شيخ محمّد وبرادرش شيخ احمد،هردو به آيين تشيّع
اثني'عشري(دوازده امامي)را برحق وصواب يافتند وشيعه شدند
ومذهبپيشين خود را ترك نمودند.
امّا ماجرا در اينجا تمام نشد،كم كم خبر شيع شدن آن دو برادر
عالموروحاني،در شهر انطاكيه سوريه پيچيد.مردم دسته دسته به نزد
آنهاميآمدند وعلّت شيعه شدنشان را ميپرسيدند.آنان نيز مطالب
كتابالمراجعات را بر مردم عرضه ميكردند...
در پيِ اين حادثة شگفتانگيز،افراد زيادي در سوريه،لبنان، تركيه
و...توسّط ايندو برادر، راه هدايت را يافته وبه حقيقت پيوستندومذهب
شيعهرا انتخاب كردند ومذهب سنّي را ترك گفتند...
بعدها استاد محمّد مرعي الامين،كتابهاي فراواني در زمينة ترويج
مذهبتشيّع نوشت.مانند كتاب«رحلتي من الضلال الي الهدي»«سبل
الانوار»و...
تايكسال پول لازم نداشتم
از علم الهدي' ملايري نقل شده است كه گفت:در ايام اقامت در
نجفاشرف براي تحصيل علوم حوزوي،مدتي از نظر مادي در فشار
بودم.تااينكه روزي براي تهيه نان وخوراك از خانه بيرون رفتم
وچون پول نداشتم باناراحتي چندبار از اول بازار تا آخر آن را رفتم
وآمدم ونمي توانستم درد خودرا به كسي بگويم.سپس از بازار بيرون
آمده و داخل كوچه شدم،ناگاه مرحومسيد مرتضي كشميري را ديدم.به
من كه رسيد بدون مقدمه فرمود:تورا چهميشود؟جدت اميرالمؤمنين(ع)
نان جو ميخورد و گاهي دوروز هيچنداشت.
ومقداري از گرفتاريهاي آن حضرت را بيان كرد ومرا تسلّي داد و
فرمود:صبركن!البته فرج ميشود.بايد در نجف زحمت كشيد و رنج برد.بعد
آن مرحومچند سكه پول خرد در جيبم ريخت و فرمود آن را نشمار وبه
كسي هم خبرنده و. از آن هرچه ميخواهي خرج كن.سپس ايشان رفت.من
به بازار آمدمو از آن پول نان و غذايي تهيه كردم و با
خودگفتم:حال كه اين پول تمامنميشود.خوب است مقدار بيشتري خرج
نمايم ودر آن روز گوشتخريدم.به خانه كه رسيدم،همسرم گفت معلوم
ميشود برايت فرجيشده.گفتم بله.گفت پس مقداري پارچه برايمان
بخر.به بازار رفتم و از بزازمقداري پارچه خريدم ودست در جيب كرده و
مقداري پول بيرون آوردمجلوي او گذاشتم و گفتم:آنچه قيمت پارچهها
ميشود بردار و اگر كسريدارد بدهم.پولها را شمرد،مطابق با طلب او
بود.بيش از يكسال حال منچنين بود كه همه روزه به مقدار لازم از
آن پول خرج ميكردم وبه كسي هماطلاع ندادم.تا اينكه روزي براي
شستشو لباسم را دِآورده بودم.يكي ازبچهها پولهارا بيرون آورده وبه
مصرف همانروز رساند و تمام شد.
ولادت سرور زنان عالم
فاطمة زهراء(س)درسال پنجم بعثت،دربيستم جمادي الثاني
درمكهمتولدشد. ونسل رسول خدا(ص)بوسيلة حضرت فاطمة(ع)ادامه
پيداكردهاست واين از معجزات اختصاصي اهل بيت(ع) است. گفته اند
كه در حالحاضر در ايران4ميليون سيد ودر عراق 5/1ميليون سيد ودر
اندونزي20ميليون سيد ودرساير كشورها نيز 20ميليون سيد وجود
داردكهجمعاً5/45 ميليون سيد در دنيا وجود دارد.
فاطمه(س)پنجساله بود كه مادرش خديجه(س)رحلت نمود اودر 9سالگيبا
علي(ع)ازدواج نمود.ودرسن 18سالگي در مدينه رحلت يافت.
تكبير در عروسي
رسول خدا(ص)شب زفاف فاطمه(س)،شترش بنام شهباء را آوردوفاطمه را بر
آن سوار كرد وبه سلمان فرمود كه دهنة شتر را بگير وخود ،شتررا حركت
دادند.در راه صداي همهمه اي را شنيدند ومشاهده كردند كهجبرئيل با
هفتاد هزارفرشته وميكائيل با هفتادهزار فرشته نازلشدند.پيغمبر(ص)
سؤال كرد:چه شده كه به زمين نازل شده ايد؟ گفتند:ماآمده ايم در
عروسي فاطمه(س) وعلي(ع) شركت كنيم.در اين موقعجبرئيل تكبير گفت
وملائكه هم تكبير گفتند ورسول خدا(ص) هم تكبيرگفت.واز اين تاريخ بود
كه تكبيرگفتن در عروسي مسلمين رسم شد.
رسول خدا بفدايش
فرداي شب زفافِفاطمه(س) ،صبح هنگام رسول خدا (ص)با ظرفيشير به
حجله رفت وظرف شير را به فاطمه(س) داد وفرمود: بخور!پدرتبه
فدايت.سپس ظرف شير را به دست علي(ع) دادوفرمود:بخور!پسرعمويت
بفدايت.
حركت آسياب بدون چرخاننده
روزي ام ايمن به خانة حضرت فاطمه(س)رفت وديد كه حضرتخوابش
برده وآسياب بدون گرداننده ميگردد وگهواره حركت ميكندوتسبيح
ميچرخد وصداي ذكر خدامي آيد وجاروب درحياط جاروميكند!با تعجب نزد
رسول خدا(ص)آمد وجريان را عرض كرد.حضرتفرمود اي ام ايمن!بدان كه
دخترم هم روزه وهم خسته وهمگرسنهبود.جبرئيل آمد كه آسياب را
بگرداند وميكائيل آمد كه گهوارة حسينرا بچرخاند واسرافيل آمد كه ذكر
گفته وحياط را جاروب نمايد.وجبرئيلاين شعر را ميخواند:
اِنَّ في الجنة نهرٌ مِن لبنلِعَليٍ وحسينٍ وحسن
كلُّ مَن كان محِباً لَهميدخلُ الجنة مِن غير حَزن
هديه پيامبر به زهرا وعلي
«وقتي صبح عروسي حضرت زهرا،رسول خدا به ديدار او آمدند.فرمودندهديه
من به شما اين است كه كارهاي خانه را تقسيم ميكنم.كارهاي
داخلخانه براي زهرا كه نامحرماورا نبيند وكارهاي خارج از خانه
براياميرالمؤمنين.
در اين موقع حضرت زهرا فرمود:وقتي رسول خدا اين مسئوليت كار خارجاز
خانه را از من برداشت فقط خدا ميداند چقدر من خوشحال شدم.»
سلمان وميوة بهشتي
بعد از رحلت رسول خدا(ص)تا مدتي سلمان از خانه بيرون نيامد.روزياز
خانه بيرون آمد ودر كوچهبا اميرالمؤمنين علي(ع)برخورد
نمود.حضرتفرمود دختر رسول خدا(ص)احوال تورا پرسيده است.سلمان گفت
نتوانستمجاي خالي رسول خدا(ص)زا ببينم لذا درخانه ماندم.ولي الحال
خدمتحضرت فاطمه(س) مشرف ميشوم.وقتي بحضور بانوي دوعالمرسيد،حضرت
فرمودروزي درحال ناراحتي نشسته بودم ودربارةقطع وحياز خانة ما بعد
از رحلت رسول خدا(ص)فكر ميكردم كه ناگاه سه زن بلندبالاوارد خانه
شدند ومعلوم شد كه اينها حورية بهشتي هستند وبراي شماوابوذر ومقدار
خرماي بهشتي آوردند.سپس حضرت چند دانه خرما بهسلمان دادند.سلمان
خرمارا برداشت واز خانه بيرون آمد.دركوچه بههركس ميرسيد او ميپرسيد
سلمان با خود مُشك وعنبرداري؟وقتي آنهاراخواست بخورد ديد هسته
ندارند.
حضرت فاطمه زهرا (س)وفاطمه
معصومه(س)
پدر آية اللّه نجفي مرعشي، ختمي را براي پيداكردن قبر فاطمة
زهراءگرفته بود. امام باقر را در رؤيا ديد، امام به ايشان فرمود:
عَلَيْكِ بِكَريمَةِاَهْل البَيْت! وي تصور كرد كه مراد امام، حضرت
فاطمة زهراء است.گفت: من هم بدنبال آرامگاه شريفش هستم. امام
فرمود: مرادم مرقد شريفحضرت معصومه در قم است. خداوند اراده كرده
بنا به مصالحي قبرشريف زهراء پنهان باشد ولي مرقد حضرت معصومه را
تجلّيگاهآرامگاه شريف حضرت زهراء قرار داده است.
اين بانو در سال 201 جهت ملاقات بابرادرش ثامن الحجج عليّ بن
موسيالرّضا از مدينه بطرف خراسان حركت كرد ولي در قم بيمار شده و
درآنجا رحلت فرمود.
حضرت امام رضا زيارتنامهاي براي زيارت اين بانو تجويز فرمودند كهاز
جملة عباراتش اين است:
«يا فاطِمَة اشْفَعي لي فِي الْجَنَّةِ فَاِنَّ لَكِ عِنْدَ اللّهِ
شَأناً مِنَ الشَأن». يعني ايفاطمه! برايم در رسيدن به بهشت شفاعت
فرما كه تو نزد خدا گرانمايه وصاحب مقامي .
همچنين در تسبيح قبل از زيارت حضرت معصومه(س)، امامرضا(ع)
فرمودند: ابتدا 34بارالله اكبر سپس 33بار سبحان الله سپس 33بارالحمدُلله
بگويند.
چهاربانو
يك حديث آمدبيادم گفتة پيغمبر است / آنچه پيغمبر بگويد
وحي حي داور است
آسيه، مريم،خديجه،فاطمه در نزد حق / آبرو دارند واين
فرمايش از پيغمبر است
اولين فرد مسلمان است امّ المؤمنين / دين اسلام از
خديجه صاحب زيب وفر است
مادر زهراي اطهر،همسر ختم رسل / شوهر خود را در آغاز رسالت
ياور است
فاطمه بنت محمّد(ص)،رحمة للعالمين / روز رستاخيز قدرش از
همه بالا تراست
مورد اكرام بي پايان ذات ذوالجلالشوهرش / ساقي
كوثر،شيرحق را همسر است
امّ پاك مجتبي وشاه مظلومان حسينمام / كلثوم است
وزينب جده نُه گوهر است
صدهزار افسوس با اين حشمت وجاه ومقام / از جفاي غاصبان
حق شوهر،مضطر است
كي كشد امروز(اشرف) دست از دامان او / سايه لطفش چو فردا
بانوان را بر سر است
زن مبتلّة!
امام رضا فرمود: زني به امام باقر7گفت: من متبّتلة هستم!
حضرتفرمود: درنزد تو تبتّل به چه معني است؟ گفت: يعني تصميم دارم
كههيچگاه ازدواج نكنم.
امام فرمود: چرا؟ گفت: ميخواهم به اين وسيله داراي فضيلت بشوم.
امامفرمود: از اين تصميم برگرد! زيرا اگر در ازدواج نكردن فضيلتي
بود، حضرتفاطمه هم قبل از تو اين كار را ميكرد! زيرا هيچكس نميتواند
درفضيلتي از فاطمه پيشي بگيرد.
اگر حق خانواده نبود...
«امام سجاد(ع):به خدا قسم اگر اعضاي بدنم پاره پاره شود وچشمانم
ازحدقه بر سينهام فرو غلتند تا مگر شكر ده يك،از يك دهم نعمتي
ازنعمتهاي خدا را كه شمارندگان،شمارش آن نتوانند كرد وحمد همة
حامدانِحق ،يكي از آنها را ادا نتواند كرد بجا آورم،به خدا سوگند
نميتوانم ،جزآنكه خدا مرا چنان بيند كه در شب وروز و خلوت و آشكار
،چيزي مرا ازشكر وذكر او باز نميدارد.واگر نبود كه خانوادهام بر من
حق دارند و ديگرانرا نيز بر من حقوقي است كه ناگزير بايد در حد توان
خويش،آن حقوق را اداكنم،همانا چشم به آسمان ميدوختم ودل خود را
به سوي خدا متوجهميساختم و ديده و دل بر نميگرفتم تا خدا جانم را
بگيرد و اوست بهترينحكم كنندگان.»«هزار ويك نكته دربارة نماز »
عبادت امام عصر(عج)
«امام كاظم(ع)بعد از نماز عصر در بغداد فرمودند:پدرم فداي كسيكهشكمش
فراخ وابروانش پيوسته و ساقهاي پايش باريك وفاصله مابيندوشانهاش
،دور و رنگ چهرهاش گندمين وميان سياه وسفيد است وباوجود رنگ
گندمي،زردي به واسطة بيداري شب پيوسته بر او نمايان است.پدرم
فداي كسيكه شبها در حالي كه در سجده و ركوع است،ستارگان
راميپايد.و...»«فلاح السائل سيدبن طاووس»
اولين مخلوق؟
جابربن عبداللّه انصاري از رسول خدا(ص)پرسيد:اولين مخلوق خدا چهبود؟
فرمود:اي جابر!نورپيغمبرت بود كه خدا اول آنرا آفريد وسپس از او هر
چيزديگر را خلق كرد.
وقتي خدا نور مرا خلق كرد،تامدتي نورمرا در مقام قُرب قرار داد.بعد
ايننور را چهار قسمت كرد.از يك قسم عرش را آفريد.از يك قسم كرسيرا
آفريد.از يك قسم حاملان عرش را آفريد وقسم چهارم را در مقامحُبّ
قرار داد.سپس آنرا به چهارقسمت نمود واز يك قسم لوح راآفريد.از يك
قسم قلم را آفريد .از يك قسم بهشت را آفريد وقسم چهارم رادر مقام
خوف قرار داد.سپس آنرا به چهار قسمت نمود واز يك قسمملائكه را
آفريد.از يك قسم خورشيد را آفريد واز يك قسم ماه را آفريدوقسم چهارم
را در مقام رجاء قرار داد.سپس آنرا چهار قسمت كرد.از يكقسم عقل را
آفريد.از يك قسم علم وحلم را آفريد.از يك قسم عصمترا آفريد وقسم
چهارم را در مقام حياء نگاه داشت.سپس آنرا به صدوبيست وچهارهزار نور
تقسيم كرد واز هر نوري پيامبري را آفريد وازارواح آنان،ارواح اولياء
وشهداء وصالحين را بيافريد.(الميزان ذيل آيه32بقره)
برتر از فرشتگان
پيامبر(ص) به علي (ع)فرمود:اي علي!اگرمانبوديم خداوند آدموحوا
وبهشت ودوزخ وآسمان وزمين را نميآفريد!
چگونه ما از فرشتگان برتر نباشيم وحال آنكه ما در
توحيدوخداشناسي،ودرمعرفت وتسبيح وتقديس وتهليل پروردگار
برآنهاسبقتگرفتيم .زيرا نخستين چيزي كه خداوند آفريد،ارواح مابود كه
خداوند مارابه توحيد وتمجيد خود گويا ساخت.سپس فرشتگان را آفريد وچون
آنهاارواح مارا يك نور مشاهده كردند.امور مارا عظيم شمردند،پس ما
تسبيحگفتيم تا فرشتگان بدانند كه ماهم مخلوق هستيم وخدا از صفات ما
منزّهاست.
از تسبيح ما ملائكه نيز تسبيح گفتند وخدا را از صفات ما منزّه
دانستندوچون عظمت مقام مارا مشاهده كردند،ما تهليل(لااله الاّ
اللّه)گفتيم تاملائكه بدانند كه الهي بجز اللّه نيست.
پس هنگاميكه بزرگي محل (ومقام)مارا ديدند،خداوند را تكبير گفتيم
تابدانند كه خداوند بزرگتر از آن است كه درك شود وموقعيت او عظيم
استوماخداياني نيستيم كه واجب باشد در عرض خدا ويا پائينتر از او
عبادتشويم!
پس هنگاميكه قدرت وقوّة مارا ديدند،گفتيم:لاحول ولاقوة الاّباللّه
العليالعظيم تابدانند كه هيچ نيروئي جز نيروي الهي نيست.
وچون نعمتي كه خداوند برماداده وطاعت مارا واجب
فرموده،مشاهدهكردند،گفتيم:الحمدُ لِلّه.تابدانند كه حقوق خداوند
متعال بخاطر نعمتهائيكه به ماداده چيست.فرشتگان هم الحمدللّه
گفتند.
پس فرشتگان به وسيلة ما به معرفت وتسبيح وتهليل وتمجيد
خداوندمتعال راهنمائي شدند.
سپس خداوند متعال آدم(ع) را آفريد ومارا درصُلب او قرار داد
وبهفرشتگان امر فرمود تا بخاطر احترام ما كه در صلب آدم بوديم،براو
سجدهكنند.درواقع سجده آنها بندگي خداوند بود واحترام واطاعت آدم بود
كهمادر پشتش بوديم.
وچگونه از ملائكه برتر نباشيم وحال آنكه در معراج وقتي به آسمانها
بالارفتم،جبرئيل براي نماز جماعت بمن گفت كه جلو بايست!
گفتم:اي جبرئيل برتو پيشي بگيرم؟
گفت:آري زيرا خداوند تبارك وتعالي پيامبرانش را برهمة فرشتگان
برتريداده وتورا بخصوص برتري داده است.من جلو ايستادم وبراي آنها
نمازخواندم.البته فخر فروشي نيست.
وقتي به حجابهاي نور رسيديم،جبرئيل بمن گفت،پيش برو!ولي
خودشماند.
گفتم:اي جبرئيل!در چنين جائي از من جدا ميشوي؟
گفت:خدايم دستورداده كه از اينجافراتر نروم.
من بالارفتمتا در جائيكه با خدا سخن گفتم.
ندا رسيد كه:اي محمّد!توبندة من هستي ومن پروردگار توام!مراعبادت
كنوبرمن توكل نما كه تو نور من در بندگانم ورسول من در مخلوقاتم
وحجّتمن در آفريدگانم هستي!بهشتم را براي كسيكه از تو پيروي
كندآفريدمودوزخم را براي كسيكه نافرمانيت كند،قرار دادم وكرامتم را
براي اوصيايتو واجب نمودم وثوابم را براي شيعيان تو قرار دادم.
گفتم:خدايا!اوصياي من كيانند؟
نداشد كه:اي محمّد!اوصياي تو همانها هستند كه نامشان برساق
عرشنوشته شده است.كه اول آنها علي بن ابيطالب وآخرين آنها مهدي
امّت مناست.(مكيال المكارم ج1ص57)
اخلاق عظيم رسول خدا(ص)
امام صادق(ع)اخلاق پيامبر را اينگونه معرفي كرده است:
از همه كس،حكيمتر وداناتر وبردبارتر وشجاعتر وعادلتربود.هرگز دستش به
نامحرم نرسيد وسخاوتمندترين مردم بود.
هرگز پولي نزد او نماند وبرزمين مينشست وبرزمين غذا ميخوردوبرزمين
ميخوابيد ونعلين ولباس خودرا پينه و وصله ميكرد.
درِ خانه را خود ميگشود وگوسفندرا خود ميدوشيد وپاي شتررا خود ميبست
وچون خدمتكار از گردانيدن آسياب خستهميشد،خود ميگرداند وآب وضو را
بدست خود حاضر ميكردوپيوسته سرش در زير بود ودر حضور مردم تكيه
نميكرد واهلوعيال خودرا خدمت ميكرد وهرگز آروغ نزد وهركه اورا
بهمهماني دعوت ميكرد،قبول مينمود وزياد نگاه به صورت مردمنميكرد
وهرگز براي دنيا بخشم نميآمد وبراي خدا غضبميكرد وگاه از گرسنگي
سنگ به شكم ميبست.هرچه(سرسفره)حاضر ميكردند ميل ميكرد وانگشتر
نقره در انگشت كوچكدست راست مينمود.خربزه را دوست داشت وهنگام
وضومسواك مينمود وادب هركس را رعايت ميفرمود.وعذر هركهعذر ميآورد
،قبول مينمود وتبسّم بسيار ميكرد ولي هرگزصداي خندهاش بلند نميشد
وهرگز كسي را دشنام نداد وهرگزخدمتكاران خودرا نفرين نكرد وبد را بخوب
جواب ميداد وابتدابه سلام ودست دادن مينمود ودر هرمجلسي ياد
خداميكرد.«حيوة القلوب»
انس بن مالك درباره حضرت رسول(ص) ميگويد:
پيامبر به عيادت مريض ميرفت.در تشييع جنازه شركت مينمودوحتي
دعوت يك غلام را قبول ميكرد.
در جنگ خيبر درحاليكه بر الاغي سوار بود،به مردم حتي زنانوكودكان
سلام مينمود.
من ده سال خدمتكار حضرت بودم،در اين مدت هميشه بوي عطرحضرت به
مشامم ميرسيد.وبويي خوشتر از او به مشامم نرسيدهاست.وقتي با شخصي
دست ميداد تا او دستش رانميكشيد،حضرت دستش را نميكشيد.وتا او
ايستادهبود،حضرت هم ميايستاد وهرگز در مقابل كسي،پايش را
درازننمود.هرگاه شخصي را سه روز نميديد،احوالش را جوياميشد.اگر
ميگفتند به سفر رفته است،برايش دعا ميكرد واگرميگفتند مريض
است.به عيادتش ميرفت.واگر ميگفتند درخانهاست،بديدارش
ميرفت.«زندگاني پيامبراسلام»
زنده شدن حضرت سام!
در زمان پيامبر(ص)عدهاي از يمن نزد حضرت آمدند وگفتند:
ما باقيماندة ملتهاي گذشته از آل نوح(ع)هستيم.حضرت
سام(ع)كهجانشين نوح(ع)بوده است در كتابش آورده كه هر پيامبري
جانشينيدارد.جانشين شما كيست؟پيامبر به علي(ع)اشاره كرد.
گفتند اگر از او معجزهاي بخواهيم ميتواند انجام دهد؟
فرمود،با اذن الهي آري! سپس حضرت به علي(ع)فرمود با آنان به
مسجدبرو وپايت را به زمين نزديك محراب بزن!
علي(ع)همراه آنان به مسجد رفت ودوركعت نماز خواند وسپس پايش
رابرزمين نزديك محراب زد. ناگاه زمين باز شد وتابوتي ظاهر گشت واز
ميانتابوت،پيامبري كه صورتش مثل ماه ميدرخشيد وخاك از سر
وصورتشميتكاندوريش بلندي داشت،بيرون آمدوگفت:
اشهد اَن لااله الاّ الله واَنَّ محمّداً رسول الله سيد المرسلين
وانَّكعليٌ وصيّ محمّد سيدّ الوصيين وانا سام بن نوح!
در اين موقع آنان كتابهاي خودرا باز كردند تا قيافة سام را با آنچه
در كتابآمده مطابق ديدند.
آنها گفتند:اي سام!ما خواستار خواندن سورهاي از كتاب نوح(ع)هستيم!
سام شروع به خواندن سورهاي كرد وسپس بر علي(ع)سلام كرد ودر
تابوتخوابيد وزمين برهم آمد ومثل سابق شد.
آنها با ديدن اين معجزه گفتند:تنها دين در نزد خدا
اسلاماست.«بحارج41ص212»
شطيطة نيشابوري
شيعيان نيشابور شخصي بنام محمدبن علي را انتخاب كرده
وامانتهاييشامل سه هزار سكه طلا وپنجاه هزار سكه نقره ومقداري
پارچه ودفتريمُهروموم شده شامل هفتاد سؤال كه در هرورقي يك سؤال
نوشته شده بود به اودادند تا به امام بعد از امام صادق(ع)كه درآن
زمان هنوز مشخص نبود،بدهد.وجواب سؤالات را بگيرد.
همچنين زني بنام شطيطه يك درهم ويك ژاكت به محمدبن علي داد تا
بهامام برساند.وگفت:اين را به امام بده اگرچه كم است زيرا از
فرستادن حقاگرچه كم باشد نبايد حيا كرد!
محمدبن علي با جرياناتي خودرا به امام كاظم(ع)رساند.وامام
جوابسؤالات را بدون اينكه مُهر وموم آنها باز شود،دادند.امّااموال را
قبولنكردند،وفرمودند:درهم شطيطه وژاكت اورا بياور!وقتي آورد،امام
آنهارابرداشتوفرمود:خدا ازحق حيا نميكند اگر چه كم باشد.اي ابوجعفر!
سلاممرا به شطيطه برسان واين كيسه را كه چهل درهم در آنست به او
بده وبگوكه من قسمتي از كفنهاي خودم را كه پنبهاش از روستاي
خودمان ،قرية صيداكه قرية فاطمه زهرا(س)استوخواهرم حكيمه آنرا
رشته است است برايتو فرستادم وبدان كه از زمان وصول اينها،نوزده
روز ديگر زندههستي.شانزده درهم را خرج خودت كن وبقيه را بعنوان
صدقه وكارهايلازم ديگر قرار بده!ومن براي خواندن نماز بربدن تو
ميآيم.
سپس امام فرمود:اي ابوجعفر!اگر مرا بربالين شطيطه ديدي بكسي
اطلاعنده!كه برايش بهتر است واين اموال را به صاحبانشان
برگردان...
محمدبن علي بعد از اين ملاقات به نيشابور برگشت وديد اشخاصي كه
اماماموال آنان را بلرگردانده همه پيرو عبدالله افطح برادر امام
كاظم(ع)شدهاندوفقط شطيطه بر صراط حق مانده است.
او سلام امام را به شطيطه ابلاغ كرد وكيسه پول وكفن اهدائي امام
را به اوداد.
همانطور كه امام خبر داده بود،شطيطه نوزده روز بعد از دنيا رفت
وامامبربالين او حاضر شد وبراو نماز خواند وبه محمدبن علي فرمود:سلام
مرا بهياران برسان وبگو:من وهركسي كه امام است بايد برجنازههاي
شما درهرشهري كه باشيد،حاضرشويم.پس از خدا در كارهايتان بپرهيزيد!
«وقتي متوكل دستور داد امام هادي(ع) را به مجلس شراب او بياورند
وبهامام ابتدا اصرار برخوردن شراب نمود وچون امتناع امام را ديد
تكليف برشعر گفتن نمود،امام اشعاري را خواندند كه وضع مجلس را عو.ض
كردواشك به چشمان نحس متوكل آمد ودستور داد امام را با
احترامبرگردانند.ابيات امام بشرح زير است:
باتوا علي قلل الاجبال تحرسهم / غلب الرجال فلم تنفعهم
القلل
واستنزلوا بعد عزٍ من معاقلهم / واسكنوا حُفراً يا بئس ما
نُزلوا
ناداهم صارخٌ من بعد دفنهم / اين الاساور والتيجان
والحُلل
اين الوجوه اللتي كانت منعّمة / من دونها تضرب الاستار
والكُلل
فافصح القبر عنهم حين سائلهم / تلك الوجوه عليها الدود
تنتقل
قدطال مااكلوا دهداً و قدشربوا / واصبحوا اليوم من بعد
الاكل قد اُكلوا
«ستمگران در قله هاي برفراز كوه با نگهباناني نيرومند بسر مي
بردند.ولي باآمدن مرك اين كوه ها سودي براي آنان نداشت.
بعد از عزتي كه داشتند باغ مردنشان،به سوراخهايي افتادند چه
بدفرودآمدني بود؟
وقتي آنها را داخل قبر گذاشتند،صدائي آمد كه :كجاست آن تخت ها
وتاجها ولباسها؟
كجا هستند آن صورتهايي كه غرق در نعمت بودند.وهميشه زير پرده
هاوپشه بندها قرار داشتند؟
ناگاه قبر با زبان فصيح از طرف اين مرده ها جواب داد:كرمها بر اين
صورتهامي غلطند!
يك عمر طولاني خوردند وآشاميدند.حالا خودشان توسط كرمها خوردهمي
شوند.»
آية تطهير
اميرالمؤمنين(ع)پاك بود همانطور كه خدا ميفرمايد:انّما يريدالله
ليُذهبعنكم الرجس اهل البيت ويطهّركم تطهيرا
همانا خدا اراده كرده است كه هرپليدي راازشما اهل بيت ببرد وشمارا
پاككند پاك كردني.
عدهاي از اصحاب از جمله سعدبن ابي وقاص،عايشه،انس
بنمالك،ابوهريره، ام سلمه وحتي عدهاي از دشمنان اهل بيت(ع)اين
آيهرامخصوص پنج تن آل عبا ميدانند.وقتي اين آيه نازلشد،رسول
خدا(ص)تا نه ماه رسول خدا(ص) درخانه اميرالمؤمنين(ع)ميرفت واين
آيه تلاوت ميفرمود.ودر دروايت ديگر آمده كهرسول خدا(ص)تا 12ماه
درخانه اميرالمؤمنين(ع)ميرفت وميفرمود:السلام عليكم با اهل بيت
النبوة انّما يريدالله ليُذهبعنكمالرجس اهل البت ويطهّركم تطهيرا
رسول خدا(ص)فرمود :اناَ واهل بيتي مطهّرون من الذنوب .من واهلبيتم
از گناهان پاك هستيم.
آية مباهله
آيه مباهله : فمن حاجّك فيه من بعد ما جاءك من العلم فقل
تعالواندعُ ابناءنا و ابنائكم ونسائنا ونسائكم و انفسنا وانفسكم ثمّ
نبتهلفنجعل لعنة لله علي الكاذبينپس بگو بياييدما وشما با
پسرانمانوپسرانتان وزنانمان وزنانتان ونفسهايمان ونفسهايتان پس بهم
نفرين كنيمولعنت خدارا بر دروغگويان بفرستيم.
در مباهله رسول خدا(ص)بهمراه اميرالمؤمنين(ع)كه نفسرسول خدا(ص)است
وبهمراه فاطمه(س)وحسنين براي مباهله حركتنمودند. ودر روايتيفرمود
خلَق الله اناَ وعلي مِن نورٍ واحد.خداوند منوعلي را از يك نور
آفريد.
آيه ابتلي'
حضرت ابراهيم(ع)بوسيلة اسامي مبارك اهل بيت(ع)امتحان
شد:«واذاابتلي' ابراهيم َ ربُه بكلماتٍ فاَتمَّهُنَّ.آنگاه كه خدا
ابراهيم(ع)را بوسيلةكلمات امتحان كرد واو هم كلمات را تمام نمود.
از امام صادق(ع) راجع به كلمات پرسيدند.فرمود اسئلك بحقّ
محمدّوعليٍ وفاطمة والحسن والحسين.خدارا به حق اهل
بيت(ع)سوگندداد.
آية مودّت
قُل لااسئلكم عليِ اجراًالاّ المودّةَ في القُربي'.بگو من از
شماپاداشي نميخواهم جز محبت به اهل بيتم.
چه كسي خويش ونزديك واهل بيت رسول خدا(ص)است؟آيا از
حضرتفاطمه(س) افضل پيدا ميشود؟آيا دختر رسول خدا(ص)خويش او نيست
ياحضرت فاطمه(س) كه رسول خدا(ص)اورا جزو خود ميداند خويش
پيامبرنيست؟پس دوستي با اهل بيت كجاست؟مودت با اهل بيت
كجاست؟آياكسي افضل از اميرالمؤمنين(ع) است كه هم پسر عمويرسول
خدا(ص)است وهم داماد او وحمايت كننده رسول خدا(ص)است.آياكسي بالاتر
از حسن(ع)وحسين(ع) جزو خويشان رسول خدا(ص)قرارميگيرد؟پس مودت آنها
كجا رفته است؟
آيه تلقّي'
«فتلقي' آدمُ مِن ربّه كلمات فتابَ عليه.» آدم(ع)از خدا كلماتي
رافرا گرفت.وبا آنها توبه كرد وتوبهاش پذيرفته شد.
از رسول خدا(ص)راجع به كلمات فوق سؤال شد.فرمود:آدم(ع)خدا را
بحقمحمد وعلي وفاطمة وحسن وحسين قسم داد وخدا توبة اوراپذيرفت.
از امام هادي(ع)راجع به كلمات مذكور سؤال شد.فرمود:نحنكلمات ما
آنكلمات هستيم.
آية ولايت
روايت است كه اميرالمؤمنين(ع)با جمعي از اصحاب نمازميخواند.فقيري
به مسجد آمد وتقاضاي كمك كرد.ولي كسي به او كمكنكرد.ناگاه
اميرالمؤمنين(ع) كه درحال ركوع بود به فقير اشاره كرد كه
انگشتراورا درآورده وببرد.ودراين مورد آية زير نازل شد.
«انّما وليّكم الله ورسولُه و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة
ويُؤتون الزكاة وهم راكعون»همانا وليّ شما در مرتبه اول
خداستوبعدرسول خدا(ص) وسوم آن كسي است كه اقامة نماز ميكند
ودرحالركوع زكات ميدهد.
اين آيه خيلي روشن بر امامت علي(ع) دلالت ميكند.واين براي
اهلعدالت وپيروان حق روشن است.اما افسوس عدهاي كورند.
داستاني درباره انگشتري كه حضرت به فقير داد نقل ميكنند كه
مردفقيربا اينكه گرسنه بود ولي دلش نيامدآن را بفروشد تا اينكه
بناچار انگشتر را بهنانوا داد ودر مقابلنان خواست.نانوا انگشتر را
درترازو قرار داد ودركفهديگر تعدادي نان ريخت اما كفةانگشتر همچنان
پايين بود.نانوا تعجب كردوسيلي به فقير زده وانگشتر را براي خود
برداشت.سپس آن را به زرگردادواز او مقداري پول گرفت.فقير ماجرا را
براي اميرالمؤمنين(ع)تعريفكرد.حضرت باتفاق او نزد نانوا رفتند.ونانوا
گفت كه انگشتر نزد زرگراست.نزد زرگر رفتند وحضرت فرمود اين انگشتر
مال توست؟گفتآري.حضرت فرمود پس اگر ميتواني آن را خراب كن
ودوباره بساز.زرگرانگشتر را درآتش گذاشت ولي هرچه با چكش برآن زد
اثري نداشت!او بامشاهدة اين معجزه مسلمان شد.
آية اطعام
«وَيُطعِمون الطعام َ علي' حُبِّه مِسكيناً ويتيماً
واسيراً.اِنَّمانُطعِمُكم لِوَجهِ الله لانُريد مِنكم جزاءً
ولاشَكوراً»آنان در راهدوستي خدا به فقير ويتيم واسير غذا ميدهند
ومي گويند ما فقط برايرضاي خدا به شما غذا ميدهيم واز شما انتظار
پاداشي نداريم.
«فاطمه(س)وحسن(ع) وحسين(ع) وفضه سه روز روزه نذري داشتند.
روزاول فاطمه(س)تعدادي نان تهيه كرد.امّا موقع افطار ناگاه مسكيني
درخانه رابصدا درآورد وتقاضاي غذا نمود.اهل خانه همه افطاري خودرا
به او دادندوخود با آب افطار كردند وبراي روز بعد روزه گرفتند.روز دوم
بازفاطمه(س)مقداري نان تهيه كردامّا موقع افطار يتيمي درخانه را
بصدا درآوردتقاضاي غذا نمود.اهل خانه مجدداً نانهاي خودرا به او دادند
وبا آبافطار نمودند.روز سوم نيزفاطمه(س)مقداري نان تهيه كرد.ولي
موقع افطاراسيري درخانه اهلبيت(ع)را بصدا درآورد وتقاضاي غذا
نمود.اهل خانهغذاي خودرا به او دادند وخود با آب افطار نمودند.روز
چهارم وقتي پيامبربديدار آنها آمد ومشاهده كرد كه رنگ برصورن حسن
وحسين نمانده واهلخانه دچار ضعف شدند، دستهارا بدها برداشت.ناگاه
آيات سوره هل اتينازل شد وخدا از ايثار آنان تعريف نمود.
آية امانت
انّا عرضناالامانة علي السموات والارض والجبال فابَينَ اَنيحملها
واَشْفَقْنَ مِنها وحمَلَها الانسان اِنّه كانَ
ظَلوماًماامانت(عهدوتكليف الهي)را برآسمانها وزمين وكوهها عرضه
نموديم،اماآنها امتناع كردند وترسيدند ولي انسان قبول كرد واو بسيار
ظالم وجاهلاست.(چون اگر به اين عهد عمل نكند وقدر اين مقام عظيم
را نداند،بخودستم كرده وجهنمي ميشود.)
امام صادق(ع) فرمود وقتي كه خدا ائمه(ع)را آفريد،فرمود كسي در
نرذمنبرتر از اينها نيست.آيا كسي هست كه اين امانت را بدوش بگيرد
بارش راحمل كند؟ولايت علي(ع)امانت خدابر آسمانها وزمينها وكوههاعرضه
شدولي بنص قرآن قبول نكردند كه از عهده آن برآيند ولي انسان قبول
كرد.پساگر قدربداند بهترين عظمت است ولي افسوس كه لايعرفه.قدر آن
رانميشناسد.
آية نجم
«فَلا اُقسِم بِمواقعِ النجوم.»«وعلاماتٍ وبَالنجم هُميهتدون»
در روايت مصداق جايگاه ستارگان را اهل بيت(ع)ذكر كردهاند.ويا
ستارگانرا علي(ع)ويازده فرزندش ذكر نمودهانددرحديثي ازرسول
اكرم(ص)كهفرمودمن مانندخورشيدهستم وعلي مانندماه وزهراوحسن
وحسينمانندستارگا ن هستند
آية تبليغ
بعدازمراسم آخرين حج وقتي رسول خدا(ص)به غدير خُم رسيدند
بهمسلمانان فرمودند در اينجا توقف نمائيد.زيرا طبق آية شريفه«يا
ايّهاالرسول بلّغ ما اُنزل اليك من ربّك واِن لم تفعل فما بلّغتَ
رسالتهواللّه يعصمك من الناس.اِنَّ الله لايهدي القومِ الكافرين»
«اي پيامبر!آنچه را كه از جانب پروردگارت بتو نازل شده ابلاغ نما
كه اگرنكني رسالتش را انجام نداده اي وخدا تورا از مردم حفظ مي
كند.هماناخداوند كفار را هدايت نميكند.»
مفسرين شيعه وسنّي گفته اند كه اين آيه دربارة ابلاغ ولايت
علي(ع)بهمردم،نازل شده است.
دراين هنگام رسول خدا(ص)خطبة مفصلّي ايراد كردند وخبر رحلت خود رابه
مردم دادندو فرمودند:وقت آن شده كه دارفاني را وداع كنم.
بدرستيكهمن در ميان شما دوچيزِ پربها،امانت ميگذارم كه اگر به آن
متمسكشديد،هرگز بعد ازمن گمراه نشويد!وآن كتاب خدا وعترت من است.در
اينموقع حضرت فرمود: الستُاولي' بانفسكم؟ قالوا:اللّهم بلي' .آيا
من از خوتانبرشما سزاوارتر نيستم؟گفتند:بخداآري.پس بازوهاي علي(ع)
را گرفتوبلند كرد وفرمود:«مَن كُنتُ مولاه،فهذا عليٌ مولاه.اللّهم
والِ مَنْ والاه وعادِمَنْ عاداه.هركه من مولاي او هستم،اين علي
مولاي اوست.خدايا!دوستبدار دوستدار علي را ودشمن بدار دشمن علي
را.»بعد از بيعت بااميرالمؤمنين(ع)، آيه نازل شد:«اليوم اكملتُ لكم
دينَكم واَتْممتُعليكم نِعمتي ورَضيتُ لكُمُ الاسلامَ ديناً.
امروز!دين شما را كاملونعمت را بر شما تمام نموده واسلام را به
عنوان دين شما پسنديدم.»