11- در صواعق محرقه ابن حجر ص 190 مى خوانيم، كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله
فرمود: هنگامى كه روز قيامت فرارسد، منادى از درون عرش ندا سر مى دهد: «اى حاضران
جمع شويد، سر به زير انداخته، چشمان خويش را فروبنديد تا فاطمه دختر محمد صلى
اللَّه عليه و آله بر صراط بگذرد. پس او همراه با هفتاد هزار كنيز از حورالعين،
همچون برق مى گذرد». اين حديث را حاكم در مستدرك ج 3 ص 153 آورده است.
سير ما در احاديثى كه در حق فاطمه عليهاالسلام وارد گرديده كوتاه و مختصر بود،
گرچه همين ميزان براى يك شخص عاقل در شناخت حضرت زهرا عليهاالسلام كفايت مى نمايد،
تا بداند كه او فردى است كه پيش از تولدش مورد عنايت الهى بوده است، و جايگاه او در
بهشت جاويدان مى باشد... سرآغاز آن چنان بود كه در روايت معراج آمده، و بهشت نيز
سرانجام آنست. و ميان اين دو نقطه زندگى زهراى بزرگوار سرشار از همه ارزش هاى والا
بود... بنابراين آيا چگونه ممكن است كه در ميانه راه تغييرى در شخصيت چنين بزرگوارى
بوجود آيد؟! يقينا چنين تغييرى صورت نخواهد گرفت...
به همين جهت بود كه حضرت رسول فراوان درباره ى فاطمه سفارش مى كرد، و به مردم
هشدار مى داد كه خشم فاطمه را خشم او بدانند، و خشم او را نيز خشم خداوند عزوجل به
شمار آورند. (مدارك اين مطلب را پيش از اين جهت اطلاع خوانندگان يادآورى نمودم).
عايشه نيز درباره ى فاطمه عليهاالسلام گواهى داده او كه لقبش صديقه بود،
راستگوترين مردم است و عنايت خداوند نيز در پيدايش شخصيت حضرت زهرا تأثير مستقيمى
داشت. بنابراين آزار رساندن به او آزار رساندن به امر
رسالت به شمار آمد. و وحى نيز پيام تطهير را آورد (چنانكه در آيه ى تطهير ملاحظه
گرديد) و بر قدسيت راه و با بركت بودن عمل فاطمه و اهل بيت او در سوره ى انسان
تأكيد شد... براى اثبات و تأكيد بيشتر بر ارتباط زهرا با جريان وحى و درستى او،
موضوع مباهله پيش آمد. و ازدواج او كه پيش از زمين در آسمان به امر خداوند سبحان و
متعال صورت پذيرفت. و توجهات ويژه و خاص حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله به وى، تا
آنجا كه هر گاه او را مى ديد مى بوسيد و در جاى خويش مى نشاند. و همچنين آن حضرت
هرگز به سفر نمى رفت مگر آخرين وداع كننده فاطمه باشد، و نيز نخستين كسى كه در
بازگشت به او سلام و خوش آمد مى گفت دخترش بود... او سيده زنان جهان و سرور زنان
اهل بهشت است. پس اعمال و كردارش، اعمال و كردار يك انسان بهشتى بود، و مواضعش نيز
داراى اين جهت و سمت و سو بود. و در آن بهشتى كه نعمت ها و ملك عظيمى وجود دارد
نداى آن منادى را خواهد شنيد: كه چشم هايتان را فرونهيد تا فاطمه بگذرد و در جايگاه
شايسته اش قرار گيرد، جايى كه آغاز حركت او بود و اكنون به سوى آن بازگشته است.
آيا اين جهت و مسير مقدس و اين همه عظمت، ما را وانخواهد داشت كه به جهت احترام
و بزرگداشت شخصيتى كه آسمان او را مقدس شمرده و پدرش كه صاحب رسالت است حركت او را
مبارك دانسته، به پاى ايستاده، اندكى مواضع او را مورد تأمل و ارزيابى قرار دهيم؟
به نظر من، براى اينكه همه ى اين حقايق را مورد توجه قرار داده، درك نماييم،
نيازمند به عقلى سليم و قلبى تهى گشته از غرور و خود بزرگ بينى و عارى از هوا و هوس
هستيم.
زهرا عليهاالسلام تعليمات وحى را مجسم مى ساخت، و بر پايه ى سير از بهشت به سوى
بهشت حركت مى نمود، و خشم او، خشم خداوند بوده است. بنابراين ضرورى است كه در اين
موارد تأمل و تفكر و تدبر بنماييد.
بايد دانست كه مواضع زهرا عليهاالسلام حد فاصل حق و باطل و فصل الخطاب مى باشند.
و بايد دانست كه در حوادث تاريخى، عقل نقش بزرگى در نتيجه گيرى ها و عبرت آموزى و
استفاده از آن دارد. بنابراين حركت هاى ما بايد جهت تعيين موضع گيرى مشخص در برابر
آن حوادث بوجود آيند. در اين باره تاريخ اسلام را مى توان كتابى دانست كه ميراث
فرهنگى عظميى را براى بشر حفظ كرده است. و اين امت است كه همچنان از زلال آن سيراب
مى گردد...
در طول تاريخ امت اسلامى، حوداث عظميى بوجود آمده كه نمايانگر جهت و سمت و سوى
تمدنى است كه پايه هاى آن بر دو بخش تعاليم وحى، يعنى قرآن و سنت، استوار گرديده
اند. و با توجه به اينكه تاريخ براى ما مجموعه اى از حوادث را به ثبت رسانده، لذا
در زمان حاضر بر ما واجب است كه با ديده انصاف و خردورزى آنان را مورد بررسى قرار
دهيم. تا بدين وسيله عبرت هايى برگيريم كه ما را در تشخيص حركت صحيح از ناصحيح يارى
دهند.
اين ضرورت بويژه با توجه به اختلاف بزرگى كه پس از رحلت پيامبر اكرم صلى اللَّه
عليه و آله، تاكنون در ميان امت تداوم و استمرار داشته دو چندان مى نمايد.
با توجه به اين مطالب بايد دانست كه قضاياى زهرا عليهاالسلام و فجايع و حوادثى
كه براى آن حضرت رخ داد، از امر رسالت اسلامى، قابل تفكيك نيست. در واقع از شخص
عاقل و محقق در مسائل و موضوعات اسلامى بعيد است كه مواضع حضرت زهرا عليهاالسلام را
ببيند و به سادگى چون بى خبران از آن عبور نمايد. لاجرم چنين شخصى در برابر اين
مواضع توقف نموده و مى پرسد: آيا مواضع فاطمه عليهاالسلام نقشى تعيين كننده در مسير
و جهت و هويت حركت هاى ما دارد يا خير؟
پاسخ به اين پرسش را در اين كتاب به عهده خواهم گرفت اما پيش از آن، لازم است كه
مقدمه اى را بيان نمايم. در اين ارتباء در تعيين مواضع متعدد، پيش از هر چيز ضرورت
دارد كه صاحب آن مواضع را بشناسيم، زيرا با اين شناخت به توفيق در تشخيص و تجزيه و
تحليل كامل مواضع مزبور دست خواهيم يافت. اين ضرورت، يعنى شناخت صاحب مواضع، امرى
است كه توسط عقل و فطرت مورد تأييد قرار مى گيرد.
براى مثال، هنگاميكه پيامبر نسبت به فردى موضع خصمانه اى اتخاذ نمايد، با توجه
به يقين ما به اين كه شخص پيامبر خود ملاك تعيين و تشخيص حق از باطل است. در اين
صورت براى ما روشن است كه آن فرد راه خطا را مى رود. اين امر از طريق عصمت پيامبر و
حجت بودن قول و فعل و تقدير آن حضرت ثابت و بى نياز از دليل است. اين عقيده هرگز
مورد ابطال واقع نخواهد گرديد.
زيرا لازمه ى اعتقاد به خطاى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله پذيرش اين ايراد بر
قرآن است كه به چه علت فرمان اطاعت بى قيد و شرط از پيامبر را صادر نموده است؟!
بلكه علاوه بر اطاعت و عدم مخالفت، خواستار اين گرديده كه در برابر قضاوت آن
حضرت- كه گاه عليه ما است- در خويش احساس سختى و ناراحتى نكنيم. چنانكه مى فرمايد:
(فلا و ربك لا يؤمنون حتى يحكموك فيما شجر بينهم ثم لا يجدوا فى انفسهم حرجا مما
قضيت و يسلموا تسليما) يعنى: «نه، به خدا سوگند، آنان ايمان نمى آورند مگر اينكه تو
را در آنچه كه ميان آنان اختلاف است داور قرار دهند، سپس در دل نسبت به آنچه قضاوت
نموده اى احساس تنگى
نكنند»... با چنين سابقه و ذهنيتى ما نسبت به آنچه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله
در برابر آن به اتخاذ مواضع مى پردازد، احساس اطمينان داريم. و در درستى آن مواضع
ترديدى به خود راه نمى دهيم. بنابراين شناختى كه نسبت به «شخصيت» هر فرد كسب
نماييم، به ما اين امكان را مى دهد كه حوادث را به گونه ى سالم و به بهترين وجه،
مورد ارزيابى و تحليل قرار دهيم.
فاطمه زهرا عليهاالسلام زير بار بيعت با خليفه وقت نرفت، و به شدت در برابر وى
به مقابله و مخالفت پرداخت. آثار اين مخالفت نيز تا به امروز امتداد دارد.
چنانكه آن حضرت فرمود تا شبانه و مخفيانه به خاك سپرده شود، (كه تا حال حاضر محل
دفن آن حضرت معلوم نشده است). و اين مخفى كارى ريشه در شدت مخالفت هاى فاطمه زهرا
عليهاالسلام با خليفه ى وقت داشت. اكنون اين پرسش در پيش روى ما وجود دارد كه مواضع
آن حضرت، كه با انواع خشونت ها با آن مقابله شد، چه تأثيرى در جهت و مسير رسالت و
نبوت دارد؟ و تا چه ميزان اين مواضع براى مسلمانان جهان حجت است؟ بى ترديد پاسخ به
اين پرسش رابطه ى مستقيمى با شناخت ما نسبت به «شخصيت» فاطمه زهرا عليهاالسلام آن
هم به گونه مفصل و مشروح دارد. بويژه در ارتباط با اين مفهوم از «حجت» مرتبط است كه
«آيا عمل آن حضرت حجتى براى اوست يا عليه او به كار مى آيد». اهميت اين جنبه از
لحاظ تشريعى قابل توجه است و گرنه درباره ى فضايل و مناقب فاطمه ى زهرا پيش از اين
براى شما بياناتى ارائه نموده ايم.
عصمت فاطمه زهرا
كسى كه متون وارد در قرآن و سنت شريف درباره ى اهل بيت عليهم السلام و از جمله
فاطمه ى زهرا عليهاالسلام را مورد بررسى قرار مى دهد، جز اقرار به عصمت و بلندى
مقام و عظمت ايشان در دورى از گناهان و معصيت ها، راه ديگرى در پيش پاى خود نمى
بيند. اينك به شمه اى از قرآن كريم و سنت شريف نبوى كه به واسطه ى آن عصمت اهل بيت
عليهم السلام و طهارت آنان ثابت مى گردد (و البته پيش از اين نسبت به بخشى از آن
اطلاع يافته ايد) توجه بنماييد:
شما اى خوانندگان گرامى و عزيز، پيش از اين آيه ى تطهير و دلالت آن بر عصمت اهل
بيت را كه فاطمه زهرا عليهاالسلام از جمله ى آنان است ملاحظه نموده ايد.
اكنون نيز ادله ى ذيل كه جهت تاكيد بر قول و ادعاى ما بر عصمت آن حضرت آورده ايم
را نيز ملاحظه بنماييد:
1- گفتار رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله در مورد اينكه: «خداوند خشم مى گيرد
براى خشم فاطمه، و نسبت به خرسندى او خرسند مى گردد». لازمه ى اين بيان قبول عصمت
مى باشد. زيرا غير ممكن و محال است كه خداونتد به سبب خشم فاطمه عليها السلام
خشمگين گردد در حالى كه او معصوم نباشد. زيرا پذيرش غير معصوم بودن وى به اين
معناست كه او ممكن است دچار خطايا لغزش گردد، در اين صورت ممكن است براى موردى كه
غير حق و باطل باشد خشمگين شود. و جود اطلاق و عدم تقييد در كلام پيامبر صلى اللَّه
عليه و آله اين معنا را مى رساند كه زهرا عليهاالسلام خشم نخواهد گرفت مگر به سبب
چيزى كه خداوند براى آن خشم خواهد گرفت. لذا كسى كه خشمش به معنى خشم خداوند است،
جز حق، عملى
نمى كند و از او خطايى سر نمى زند، و براى يك لحظه ميل به باطل ندارد، بنابراين
خشم او، نمايانگر حق است. در واقع اين حديث، بر اين دلالت مى كند كه زهرا
عليهاالسلام جايگاه بزرگى دارد كه صرفا با عقل، قابل ادارك نيست.
به همين جهت رسول اكرم كرارا بر اين نكته تاكيد نموده كه به تبيين اين عظمت و
بزرگى كه يكى ازتجليات آن عصمت است بپردازد. چنانكه در تاييد و تاكيد بر اين معنا
در جاى ديگر فرموده است: «فاطمه پاره تن من است، لذا موجب رنج من خواهد بود هر چه
او را برنجاند، و سبب آزار من مى باشد آنچه او را بيازارد». [جهت اطلاع نسبت به
منابع اين احاديث، به بخش فضايل زهرا عليها السلام در اين كتاب مراجعه نماييد.]
آزردن حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله جنبه شخصى ندارد، بلكه آزردن رسالت و
ارزشها و اصول مى باشد.
او محور حق است و بايد از او اضائه كرده نور بگيريم. زيرا پيامبر صلى اللَّه
عليه و آله بيانگر اراده ى خداوندى و وسيله اى است كه يكتاپرست از مشرك و كافر
بواسطه ى او بازشناخته مى شود. چرا كه خدا در پرده ى غيبت است، و ما با خردها و
اوهام خويش او را در نمى يابيم. و طريق ارتباط با او فرستادگان و پيامبران او مى
باشد.
به همين جهت نيز پيامبران فرستاده شدند و اوصياء ولايت يافتند كه اين ارتباط
برقرار باشد. و به همين علت است كه هيچ فرد غير معصومى نمى تواند پيامبر باشد تا در
نتيجه هرگز از حق فاطمه نگيرد. و اگر غير معصوم باشد پس چه چيزى براى شناسايى حق از
باطل براى ما وجود خواهد داشت؟ لذا چون پيامبر معصوم است، همه تمايلات و تصرفاتش
نيز حق است. بنابراين آزردن وى به معناى ستيز با رسالت و اراده ى الهى است.
قرآن كريم جهت بيان اين حقيقت مى فرمايد: (ان الذين يوذون اللَّه و رسوله لعنهم
اللَّه فى الدنيا و الاخره) [سوره احزاب، آيه: 57.] يعنى: «كسانى كه خداوند و رسولش
را آزار مى دهند، مورد لعنت خدا در دنيا و آخرت مى باشند». و باز به تكرار مى گويم
كه اگر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله درباره فردى سخن بگويد، بى شك از موضع
مسئوليتى است كه در برابر رسالت خويش دارد. بنابراين غير ممكن است كه در مقام تعريف
يا مجامله اى قرار گيرد كه بلاحق باشد. اما آنچه كه مورد اتفاق كليه ى فرق اسلامى
مى باشد اينست كه قول و فعل و تقرير رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله حجت است. اين
قول و فعل و تقرير همان راه و شريعتى است كه ما جهت نزديكى و تقرب به پروردگار به
آن تعبد مى ورزيم. بنابراين وقتى آن حضرت صلى اللَّه عليه و آله مى فرمايد: فاطمه
پاره تن من است، يعنى جزئى لايتجزا از وجود و روح او مى باشد. وجود و روحى كه محور
حق و شرع است، پس در نتيجه بايد گفت كه فاطمه ى زهرا نيز وجودش محور حق و شرع مى
باشد. به همين سسب است كه رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله آزار او را، آزردن خويش
به شمار آورده است. چنانكه هر كس يا هر چيز او را بيازارد، گويى كه آن حضرت را مى
آزارد، و اگر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله معصومى است كه هواها او را به انحراف
نخواهد كشاند، به همين سبب نيز هر كس كه وجودش بخشى از وجود او باشد تا آنجا كه
آزردن او سبب آزار پيامبر باشد، شايسته است كه داراى مقام عصمت به شمار آيد. با اين
مطالب مى توان گفت كه عصمت زهرا عليهاالسلام را آشكار و واضح مى يابيم، و براى فهم
آن تنها به وجدانى خالص و سالم و عقلى روشن نياز داريم.
2- اين گفته ى خداوند متعال به عنوان دليل بعدى ما است كه فرمود: (قل لا اسئلكم
عليه اجرا الا الموده فى القربى) [سوره شورى، آيه: 23.] يعنى: «بگو- اى پيامبر: كه
در برابر انجام وظايف رسالت- از شما خواستار مزدى نمى باشم، جز اينكه نسبت به
خويشانم مودت بورزيد».
پيامبران پيشين هيچ يك تقاضاى مزدى از مردمشان نمى كردند. و تأكيد مى نمودند كه
(و ما اسألكم عليه من اجر إن اجرى الا على رب العالمين) [به آيه هاى 109، 127، 145،
164 و 180 از سوره ى شعراء مراجعه شود. در صحيح بخارى نيز در مناقب، ج 4 ص 219 از
ابن عباس است كه گفت: (الا الموده فى القربى محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم).]
يعنى: «و من بر آن از شما درخواست اجرى نمى نمايم زيرا كه اجر من با پروردگار
جهانيان است». اين مطلب در قرآن از زبان پيامبرانى چون نوح و هود و صالح و لوط و
شعيب بيان شده است. ولى خداوند عزوجل پيامبر اكرم را امر فرموده كه از امتش بخواهد
كه پاداش و اجر زحماتش را در مورد «قربى» بخواهد.
البته نه به اين علت كه استفاده ى شخصى بنمايد، بلكه به جهت مصلحتى است كه براى
ما وجود دارد. پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله تافته جدا بافته اى از پيامبران
ديگر نبود و از متكلمين نيز نبود كه براى پيامبرى خود به جهت منافع شخصى مزد بخواهد
چنانكه خداوند از زبان وى مى فرمايد: (قل ما اسألكم عليه من اجر و ما انا من
المتكلفين) [سوره ص، آيه: 86.] يعنى: «بگو من از شما بر آن، چيزى نمى خواهم و از
متكلفين نيز نمى باشم، و اما دليل بر اينكه فايده مزدى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و
آله از ما خواسته براى خود ما است اين كلام از خداوند متعال است كه فرمود: (قل ما
سألتكم من اجر فهو لكم ان اجرى الا على اللَّه) [سوره سبأ، آيه: 47.] يعنى: «آنچه
از شما پاداش خواسته ام براى خود شما بوده است و براى من پاداشى جز از جانب خداوند
وجود ندارد». با نگاهى به آيات متعددى در قرآن حكيم درمى يابيم كه اين اجر در دوستى
قربى جلوه يافته است، كه همان راه به سوى خداوند متعال در گفتار او است كه مى
فرمايد: (ما اسألكم عليه من اجر الا من شاء ان يتخذ الى ربه سبيلا) [سوره فرقان ،
آيه: 57.] يعنى: «من از شما مزد رسالت نمى خواهم، مزد من هيمن بس كه هر كه بخواهد
راه خداى خود پيش گيرد». و آن يادآورى براى جهانيان است. چنانكه خداى تعالى مى
فرمايد: (قل لا اسألكم عليه أجرا ان هو الا ذكرى للعالمين) [سوره انعام، آيه: 90.]
يعنى: «بگو كه من از شما اجرى بر آن نمى خواهم كه آن يادآورى براى جهانيان است».
بنابراين مودت و يارى قربى، يادآور است. يعنى راهى به سوى خداوند متعال مى باشد. در
اين مورد خداوند مى فرمايد: (انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا) [سوره
انسان، آيه: 3.] يعنى: «ما راه را به وى نشان داديم خواه سپاسگزار باشد خواه كافر و
ناسپاس.» و راه به سوى خداوند كه بايد راست باشد و كجى در آن راه نيابد. يعنى با
پيروى از آن، با قطعيت بدانيم كه راه ما راست و پايان كار آن بهشت است. و به عبارت
روشنتر «قربى» كه همان اهل بيت (ع) هستند بايد داراى عصمت باشند تا با هدايت خويش
اين قطعيت و تضمين را بوجود آورند. اينكه «قربى» همانا اهل بيت عليهم السلام مى
باشند براى كليه ى مسلمانان (با مذاهب و فرقه هاى متنوع) امرى مسلم و روشن است.
يعنى روشن است كه آيات مربوط به «قربى» در خصوص اهل بيت عليهم السلام نازل گرديده
اند. و فاطمه (ع) ستون اين بيت است، بنابراين واجب است كه داراى عصمت باشد، زيرا كه
او نيز از مصاديق همان راه تضمينى و قطعى است.
3- مقايسه ى فاطمه عليهاالسلام و مريم عليهاالسلام: در آيات گذشته بر ما آشكار
گرديد كه فاطمه زهرا عليهاالسلام سرور زنان جهان و زنان بهشتى است. چنانكه احاديث
مربوطه نيز ثابت مى كند كه حضرت زهرا عليهاالسلام برترين زنان از نخستين و آخرين
آنان مى باشد. اما از جمله زنان كامل، همانا مريم صديقه عليهاالسلام مادر حضرت
عيسى (ع) است. حضرت مريم از نردبان كمال صعود نمود و خداى تعالى او را برگزيد و
پاك نمود، تا آنجا كه بواسطه ى وحى او را مورد خطاب قرار داد. چنانكه قرآن كريم
در اين مورد مى فرمايد: (و اذ قالت الملائكه يا مريم ان اللَّه اصطفاك و طهرك و
اصطفاك على نساء العالمين) [سوره آل عمران، آيه: 42.] يعنى: «و آنگاه كه
فرشتگان گفتند اى مريم، خداوند تو را برگزيده و پاك نموده، و تو را در ميان
زنان جهان برگزيده است.» با توجه به اين آيه روشن است كه خداوند مريم را پاك
نموده و او را در ميان زنان جهان برگزيده است. اين همانا عين عصمت است. اما
روشن است كه شخص فاصل و برتر در درجه ى كمترى از شخص مفضول قرار نخواهد گرفت.
لذا با توجه به برترى فاطمه زهرا عليهاالسلام نسبت به مريم عليهاالسلام كه توسط
بيانات رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله كه در ستايش فاطمه و رتبه ى ويژه و
بالاتر از مريم فرموده شده اند، روشن است كه ويژگى عصمت ممكن نيست كه در حضرت
فاطمه عليهاالسلام وجود نداشته باشد.
اما اكنون روشن است كه بيانات ما عصمت حضرت زهرا عليهاالسلام را اثبات نموده
اند. ولكن براى انسان ديرباور و شكاك با توجه به ادله و بيانات فوق حداقل قدسيت
و پاكى وى ثابت است، بگونه اى كه از اين شخصيت عظيم نمى توان باور نمود كه ممكن
است فعل قبيح و مخالف شرعى كه مغاير با عظمت و شخصيت وى باشد، از او صادر گردد!
و على رغم اين باور قلبى ام كه مسلمانان براى اثبات طاهر و مقدس بودن فاطمه
عليهاالسلام نيازى به بيان بيشتر ندارند. ليكن به جهت تأكيد بيشتر حجت بر
معاندان و مغلطه كاران سخن خويش را در اين موضع به درازا كشاندم. تأكيد و وسواس
من در اين باره به خاطر محوريت اين موضوع در پاسخ به پرسش مهمى است كه بايد به
آن پاسخ دهيم و بگوييم كه مواضع ما در برابر حركتى كه زهرا عليهاالسلام عليه
ابوبكر انجام داد، چيست؟ و چگونه از اين بن بست فكرى خارج خواهيم شد؟ آيا رواست
كه بگوييم حضرت زهرا عليهاالسلام خطا كرده است؟
اما حقيقت اين است كه ما حق نداريم چنين سخنى درباره ى زهرا عليهاالسلام
بگوييم، زيرا گفتن آن به معنى كفر به خدا و به رسول اوست، و البته پاسخ باقى
پرسش ها نيز روشن است و به زحمت فراوانى نياز ندارد. و لى پيش از پايان اين
سخن، مايلم كه فرصت و مجالى براى صاحبان خردهاى روشن و وجدان هاى زنده بوجود
آورم كه بتوانند موضع گيرى درباره ى آن را مشخص نمايند در اين رابطه به ذكر
حديثى مى پردازيم كه فراوان ذهن مرا به خويش مشغول ساخته است. علت اين اشتغال
ذهن اينست كه من حديث مشهور «هر كس بميرد و امام زمانش را نشناسد به جاهليت
مرده است» را در حالى مورد تفكر و انديشه قرار مى دهم كه موضع خشمگينانه زهرا
عليهاالسلام در برابر ابوبكر و اجازه ندادن به او و عمر، كه حق خواندن نماز پس
از مرگ بر او را ندارند، در برابر چشمان من ظاهر شده و انديشه ام را به خود
مشغول مى سازند.
درست است كه ابوبكر، پس از پيوستن حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله به ملاء
اعلى، خليفه ى مسلمين شد. و خليفه نيز امام است و در حديث آمده كه هر كس او را
نشناسد، به مرگى چون مرگ جاهليت مى ميرد. در حالى كه فاطمه عليهاالسلام نه تنها
خليفه را (به رسميت) نشناخت، بلكه با وى معارضه و مخالفت نمود و او را مورد
حمله قرار داد، و بر او خشم گرفت، و دستور داد كه پس از مرگش ابوبكر بر او نماز
نخواند. در اينجا معضلى بوجود مى آيد كه بايد راه خروج از آنرا بيابيم. يا بايد
باور كنيم كه العياذ بالله فاطمه عليهاالسلام به مرگ جاهليت مرده است و اين را
هيچ انسانى كه به پيامبرى پدرش ايمان داشته باشد باور نخواهد كرد. و يا بايد
موضع
او را بر حق شناخته، در نتيجه بر باد رفتن كليه ى جوانب شرعى خلافت موجود آن
زمان را بپذيريم. اين شق اخير مطلبى است كه ادله و براهين درباره آن اقامه شده،
نقلا و عقلا ثابت گرديده شد. چنانكه بيان نمودم، و ان شاءاللَّه تعالى مطالب
بيشترى را نيز بيان خواهم كرد.
مطالبه ى حضرت زهرا چه بود؟
در صحيح بخارى و مسلم و منابع ديگر نقل شده كه زهرا عليهاالسلام فدك را
مطالبه نمود، البته بى هيچ شك و شبهه اى او چيزى را مطالبه كرد كه حقيقتا و
شرعا ملك وى بود.
فاطمه عليهاالسلام علاوه بر فدك حقوق ديگرى را مطالبه نمود كه ما آنها را
بيان خواهيم كرد... اما در ميان اين مطالبات، فدك را آشكار ساخت. بدين جهت كه
مالكيت فدك در زمان حيات پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و پيش از وفات وى به
فاطمه منتقل شده بود و ارتباطى با قضيه ى ميراث نداشت كه ادعا كردند پيامبر از
آن خارج است.
ياقوت حموى درباره ى فدك نوشته است كه آن قريه اى در حجاز است كه ميان آن و
مدينه مسافتى به اندازه ى دو روز و به قولى سه روز است. در آن چشمه اى جوشان و
نخلستان فراوان است. [به ماده «فدك» در معجم البلدان ج 4 ص 238 مراجعه شود.] و
داستان آن بدين صورت است كه رسول صلى اللَّه عليه و آله هنگامى كه از خيبر
بازمى گشت براى مردم فدك پيغام فرستاد و آنان را به اسلام دعوت كرد ولى آنان
نپذيرفتند. اما پس از آنكه پيامبر از كار خيبر فارغ شد، خداوند در دل آنان
هراسى افكند، لذا براى رسول خدا پيغام فرستادند تا با وى در مورد تصرف آن
مصالحه كنند و آن حضرت نيز از آنان پذيرفت. [سيره ابن هشام 3/ 368، مغازى واقدى
ص 706- 707 و شرح نهج (ابن ابى الحديد) ج 16 ص 210.]
در فتوح البلدان نيز آمده است كه: بنابراين نصف فدك خالص براى رسول خدا بود،
زيرا مسلمانان براى فتح آن لشگركشى نكرده بودند.
چنانكه در كتاب شواهد التنزيل حسكانى و ميزان الاعتدال ذهبى و مجمع الزوائد
هيثمى و الدر المنثور سيوطى و همچنين «لفظ اول» از ابوسعيد خدرى روايت شده
هنگامى كه آيه ى (و آت ذا القربى حقه) يعنى: «حق خويشاوند را برسان». نازل
گرديد، بدين مناسبت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فاطمه را فراخواند و فدك را
به او بخشيد [تفسير آيه 26 از سوره بنى اسرائيل در شواهد التنزيل ج 1 ص 338-
341 و الدر المنثور ج 5 ص 273- 274 و ميزان الاعتدال ج 3 ص 130 و مجمع الزوائذ
ج 7 ص 49 و تفسير ابن كثير ج 3 ص 39 و ينابيع الموده ج 1 ص 138 و ص 359 حديث
18.]
اما فاطمه زهرا در طلب حقوق خويش گام به گام و تدريجا اقدام كرد تا بدين
وسيله مسائل براى آنانى كه چشم بصيرت دارند روشن گردد. البته برخى از احاديث
بطور خلاصه و بدون تفصيل آمده كه خواننده اين احاديث دچار ابهام و سردرگمى مى
گردد و گمان مى كند كه فدك ميراث بوده است. لذا براى هر چه بهتر روشن گرديدن
مسئله از شما خوانندگان محترم اجازه مى خواهم تا درباره ى آن قدرى به تفصيل
بپردازم.
براى توضيح و تفصيل در اين مورد، مى توان، حق فاطمه عليهاالسلام را تحت سه
عنوان بيان كرده و تصور نمود:
اول: بخشش رسول اللَّه به فاطمه و اثبات مالكيت ا و دوم: ميراث پيامبر
سوم: سهم ذوى القربى كه در ذيل به شرح هر يك مى پردازيم.
دفاع از حق فاطمه تحت عنوان مالكيت
در فتوح البلدان آمده است كه: فاطمه (رض) به ابوبكر صديق (رض) گفت: فدك را
به من باز پس ده زيرا كه رسول خدا آن را به من داده است. ابوبكر از او گواه و
بينه خواست. او ام ايمن و رباح (غلام پيامبر) را آورد. آنان نيز شهادت دادند.
سپس ابوبكر گفت: در اين امر، جز گواهى يك مرد و زن جايز نيست. [فتوح البلدان ص
44.]
در روايتى ديگر: «على ابن ابى طالب براى فاطمه گواهى داد، ابوبكر از او يك
گواه ديگر خواست، كه ام ايمن نيز براى او شهادت داد.» مشاهده مى كنيد كه روزگار
چه بازيها و شگفتى ها دارد!
فاطمه عليهاالسلام كه آياتى از قرآن در مورد طهارت و عصمت او نازل شده اند،
تكذيب مى گردد و از او بينه خواسته مى شود. او سيده زنان جهان و صديقه طاهره
است. عصمت و طهارت او به درجه اى رسيده كه خشم او خشم پروردگار و خرسندى اش،
خرسندى خداوند است. در حالى مسلمانان گفته ى ابوبكر را در روايت اين حديث از
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله كه «ما گروه پيامبران از خود ميراثى نداريم»
پذيرفته اند، كه ادعاى زهرا عليهاالسلام را به اينكه ملك فدك از اوست نمى
پذيرند؟! حكمت و درايت پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله در اينكه بر مقام
فاطمه زهرا و راستگويى اش تأكيد نمود در اينجا روشن مى گردد. و به ياد
خوانندگان عزيز مى آورم كه عايشه دختر ابوبكر تأكيد نمود كسى را راستگوتر از
فاطمه عليهاالسلام نديده ام.
من در برابر اين وضعيت به حال تحير و سرگشتگى دچار آمده ام! آيا موضع من در
برابر اين وضعيت چگونه بايد باشد؟ شما بگوييد آيا كلام وحى را و سخن پيامبر صلى
اللَّه عليه و آله را درباره ى فاطمه به ديوار بزنم (و ناديده بگيرم)؟! و در
نتيجه تكذيب آن قوم را نسبت به او تأييد نمايم! چه بايد كرد؟ بى شك نمى توانم
سخن پيامبر را بيهوده به شمار آورم. و آن را به پشت سر نخواهم انداخت. چنانكه
پايمال كردن حق فاطمه زهرا را نمى توانم توجيه كنم و آنرا پذيرفته يا ناديده
بيانگارم...
ابوبكر بر فدك دست يافت. چنانكه بر ديگر املاك و حقوق خاصه ى پيامبر صلى
اللَّه عليه و آله نيز مسلط شد... و من هيچ دليل و وجه درستى براى سلب حقوق از
صاحبانش نمى يابم. جز اينكه امر ديگرى باشد كه از چشم من و خوانندگان عزيز
پنهان گرديده باشد. اما در مباحث آينده روشن خواهد شد كه چه چيزى داراى پيچيدگى
و ابهام است.
دفاع از حق فاطمه تحت عنوان ارث از پيامبر
از ابوطفيل، در مسند احمد بن حنبل و سنن ابى داود و تاريخ ذهبى و تاريخ ابن
كثير و شرح النهج و (سخن از منبع اول) روايت است: هنگامى كه رسول خدا صلى
اللَّه عليه و آله درگذشت، فاطمه براى ابوبكر پيغام فرستاد كه: آيا تو وارث
رسول خدا هستى يا اهل بيت او؟ ابوبكر پاسخ داد: من وارث نيستم بلكه اهل بيت
پيامبر وارث او هستند. سپس فاطمه زهرا پرسيد: پس سهم و ميراث پيامبر صلى اللَّه
عليه و آله در كجاست؟ [مسند احمد ج 1 ص 4 و سنن ابى داود ج 3 ص 142، كتاب خراج
و تاريخ ابن كثير ج 5 ص 289 و شرح النهج ج 16 ص 216- 233 و تاريخ ذهبى ج 2 ص
591.]
در روايتى نيز از ابوهريره در سنن ترمذى است كه: فاطمه نزد ابوبكر و عمر
(رض) رفت و ميراث رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله را مطالبه نمود. آن دو
گفتند: از رسول اللَّه شنيديم كه فرمود: «من ارث باقى نمى گذارم». فاطمه فرمود:
به خدا كه ديگر هرگز با شما سخن نخواهم گفت. سپس از نزد آنان رفت و تا زنده بود
با آنان هيچ سخن نگفت. [سنن ترمذى 4 ص 134 حديث 1608، ابواب السير چنانكه در
مورد تركه پيامبر نيز آمده است. و نيز در مسند احمد بن حنبل از ابوهريره آمده
است ج 1 ص 10.] و روايات بسيار ديگر كه از منع ميراث پيامبر صلى اللَّه عليه و
آله براى فاطمه سخن گفته اند، كه از آن جمله حديثى است كه بحث را با آن آغاز
نموديم. [ظاهرا نويسنده ى متحرم قصد اثبات تناقض گويى در روايات اهل تسنن
درباره ى قضيه ى ميراث پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را دارد. (مترجم).]
دفاع از حق فاطمه تحت عنوان سهم ذوى القربى
ملك فدك را از فاطمه بازداشتند و براى او حديث «پيامبران ارث نمى گذارند» را
آوردند، ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه در اين باره گفته است: «مشهور آن
است كه حديث نفى ارث را جز ابوبكر كس ديگرى روايت نكرده است. در حالى كه بيشتر
محدثان آن را گفته اند، و فقها نيز در اصول فقه با آن در مورد استناد به روايتى
كه يك صحابى آن را روايت كرده تطبيق نموده اند، اما شيخ ما ابوعلى گفته است: در
روايت، مانند شهادت، لااقل دو نفر بايد حديث را روايت كرده باشند، در غير اين
صورت پذيرفته نمى شود.
اما متكلمان و فقها همگى با او مخالفت نمودند، و پذيرش روايت ابوبكر را
درباره ى «ما گروه پيامبران ارث نمى گذاريم» به عنوان دليل صحت عقيده ى خويش
آورند». [شرح النهج ج 16 ص 221 و 227.]
اما هنگامى كه در كليه ى آن مطالبات تقاضاى فاطمه اجابت نگرديد، از آنان سهم
ذوى القربى را مطالبه نمود. از انس ابن مالك آمده است كه فاطمه نزد ابوبكر آمد
و فرمود: تو مى دانى كه به اهل بيت در صدقات ستم نموده اى، و همچنين در غنايم
كه خداوند در قرآن به عنوان سهم ذوى القربى به ما بخشيده است به ما ظلم نموده
اى. سپس اين آيه را مى خواند كه: (واعلموا انما غنمتم من شى ء فان لله خمسه و
للرسول و لذى القربى) [سوره انفال، آيه: 41.] يعنى: و بدانيد كه آنچه را به
غنيمت گرفته ايد، خمس آن براى خداوند و پيامبر و براى خويشاوندان پيامبر است.
سپس ابوبكر به او گفت: پدر و مادرم فداى تو باد.
من مى شنوم و فرمان مى برم از كتاب خدا و حق رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله
و حق خويشاوندان او را و من، در كتاب خدا مى خوانم آنچه را تو در آن مى خوانى و
به آگاهى من آن نرسيده است كه اين سهم از خمس كاملا براى شما مسلم باشد. فرمود:
آيا آن براى تو و خويشاوندان توست؟ گفت: نه، بلكه بخشى از آن را براى شما انفاق
مى كنم و بقيه را در منافع مسلمين مصرف مى نمايم، فرمود: اين، حكم خداوند نيست.
[ا ريخ اسلام از ذهبى 1/ 347، شرح نهج البلاغه 16/ ص 230.] يعنى: و بدانيد كه
آنچه را به غنيمت گرفته ايد، خمس آن براى خداوند و پيامبر و براى خويشاوندان
پيامبر است. سپس ابوبكر به او گفت: پدر و مادرم فداى تو باد.
من مى شنوم و فرمان مى برم از كتاب خدا و حق رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله
و حق خويشاوندان او را و من، در كتاب خدا مى خوانم آنچه را تو در آن مى خوانى و
به آگاهى من آن نرسيده است كه اين سهم از خمس كاملا براى شما مسلم باشد. فرمود:
آيا آن براى تو و خويشاوندان توست؟ گفت: نه، بلكه بخشى از آن را براى شما انفاق
مى كنم و بقيه را در منافع مسلمين مصرف مى نمايم، فرمود: اين، حكم خداوند نيست.
[ا ريخ اسلام از ذهبى 1/ 347، شرح نهج البلاغه 16/ ص 230.]
در فتوح البلدان و طبقات ابن سعد و تاريخ اسلام از ذهبى و شرح النهج، از ام
هانى است كه گفت: فاطمه دخت رسول اللَّه، نزد ابوبكر (رض) رفت و گفت: هر گاه
بميرى چه كسى از تو ارث مى برد؟ گفت: فرزندان و خانواده ام. فرمود: پس تو را چه
شده است كه به جاى ما وارث رسول خدا شده اى؟ گفت: اى دختر رسول خدا، پدرت طلا و
نقره به ارث نگذاشته است. فرمود: سهم ما از خيبر و ملك خالص ما، فدك است. و لفظ
طبقات ابن سعد اين است كه: پس سهم خداوند كه آن را براى ما قرار داد و ملك خالص
ما كه در دست توست چه مى شود؟
در لفظ ابن ابى الحديد و تاريخ اسلام ذهبى چنين آمده است:
ابوبكر گفت: اى دختر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله، چنين نكرده ام. فرمود:
چرا، تو فدك را قصد كرده و آن را كه خالص براى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله
بود، گرفته اى، و قصد كردى آنچه را كه خداوند از آسمان نازل كرده است، و آن را
از ما دور ساختى. [فتوح البلدان ص 44، طبقات ابن سعد ج 2 ص 314- 315 و شرح نهج
البلاغه ج 16 ص 232 و تاريخ الاسلام ذهبى.]
حضرت زهرا عليهاالسلام همه ى حقوق خود را مطالبه نمود ولى چيزى از آنها را
بدست نياورد و نمى دانم كه چرا آنها را از او بازداشتند و مطالبات او را رد
نمودند! يا اينكه در ادعاى خود، دروغ گفته بود و حاشا براى كسى كه كلام رسول
خدا صلى اللَّه عليه و آله را فهيمده و حقيقتا به وحى ايمان آورده باشد كه چنين
افترائى را نسبت به او مدعى شود و تو دانسته اى كه حضرت پيامبر صلى اللَّه عليه
و آله در سخن گفتن درباره حضرت فاطمه عليهاالسلام چقدر تأكيد داشته است تا آن
قوم، دچار اشتباه نشوند و چگونه ممكن است كه دروغ بگويد، در حالى كه وى به نص
قرآن مطهر گشته و در كردارش معصوم و راست گفتار بوده است آنگونه كه در روايات
آمده و اوست كه خداوند براى خشمش، خشمگين مى شود و براى خرسنديش ،
خرسند مى گردد، او زهرا عليهاالسلام است، ميزان يا معيار حقى كه بوسيله آن باطل
شناخته مى شود و بايد گفت خطا و لغزش بزرگى را مرتكب شده كسى كه شك كند حقى را كه
او مطالبه نمود زيرا كه اين به معنى شك كردن در سخن خداى تعالى و سخن پيامبر اوست.