مناظره علمى
(ترجمه المراجعات)

محمد صادق نجمى

- ۱ -


مقدمه ناشر

بسم اللّه الرحمن الرحيم يكى از ارزنده ترين روش هايى كه انسان را به حق مى رساندوابهام ها را برطرف مى سازد, پرسش از آگـاهـان اسـت كـه بـى گـمـان درپـاسخ هاى عالمانه , ابهام برطرف مى شود ونكات تازه اى از اطلاعات مفيد وسودمند حاصل مى گردد.

از اين رواست كه در قرآن كريم نيز تكيه بر اين مطلب شده وفرموده است : (فاسالوا اهل الذكر) كه بـايد انسان مسائل عقيدتى ومذهبى رااز پيشوايان وپس از آنان , از علما وراهنمايان دينى بپرسد تا هـم مـشكلات موجود ـ در آن زمينه ـ برطرف گردد وهم آگاهيهاى تازه اى برداشت نمايد, حال اگـر پـرسـش كننده نيز خود از دانايان وعالمان باشد, پاسخ قوى تر, مستدل تر وارزنده تر خواهد بـود, چـنـانـكـه درسؤال هاى شيخ جامع ازهر مصر مرحوم شيخ سليم البشرى وجواب هاى عالم بـزرگ شـيـعى مرحوم سيد عبدالحسين شرف الدين آمده كه به صورت كتاب انسانساز, هدايت كـننده وهميشه جاويدالمراجعات (1) درآمده وسالها است تشنگان معرفت وطالبان هدايت ,از آن سـيـراب ومـستبصر شده اند. كتاب موجود نيز بحق يكى از كتابهاى بسيار ارزشمند وپر محتوا اسـت وحاوى پرسشهاى مهمى است كه همواره به ذهن ها مى آيد ونياز به پاسخهاى مستدل وقوى دارد كـه جـداتـراوشـات فـكرى انديشمند بزرگوار جناب حجة الاسلام والمسلمين حاج محمد صادق نجمى امام جمعه محترم خوى بهترين جواب هاى روشنگرانه وسودمند به آن سئوالها است وبـراى دومـيـن بـار بـا تـجـديـدنـظـر نـويـسـنده محترم چاپ ودر دسترس خوانندگان عزيز ومـشـتـاقـان مـعـرفت قرار گرفته است . توفيقات روز افزون مؤلف بزرگوار درخدمت به اسلام ومسلمين از خداوند متعال تمنا داريم .

پائيز 1375 بنياد معارف اسلامى قم

مقدمه چاپ اول

بسمه تعالى وله الحمد اين پاسخنامه پس از ارسال به علامه خضرى تكثير گرديده ودراختيار عده اى از علما وفضلاى شـيـعه واهل سنت قرار گرفت , گذشته ازعلماى شيعه استقبال وتاييد علماى محترم اهل سنت ودر راس آنـان ابـراز امتنان واظهار تشكر كتبى وشفاهى جناب خضرى كه آكنده ازمحبت وتوام با صـميميت بود گوياى پذيرش قطعى اين نوع تبادل نظردر مسائل علمى عقيدتى ودر حدى فوق انـتـظـار مـى بـاشـد واين عكس العمل مايه مسرت ومؤيد پيش بينى وتاكيد ما, در طى اين جزوه اسـت كـه بـيـان صـحـيح واقعيات وپذيرش حقايق مى تواند در تحكيم اساس اخوت وبرادرى ودر زدودن غبار فعاليت دشمنان در ايجاد نفاق وتفرقه افكنى نقش مؤثرى ايفاء نمايد وآماده سازى اين جـو مناسب وپذيرش متقابل است كه مفهوم واقعى (واعتصموا بحبل اللّه جميعا ولاتفرقوا) را تحقق مـى بـخشد وكاخ با عظمت اخوت اسلامى وسد نفوذناپذير برادرى را پى ريزى مى كند واين نمونه كـوچـك نـشـانـگـر آنـسـت كـه بـايـد در ايـجاد تفاهم علمى وفكرى قدمهاى مؤثرترى برداشته شودوقلمهاى علما ودانشمندان بيش از هر زمان ديگر در اين راه بكارگرفته شود.

بـهـر حـال اين واكنش مطلوب كه سرمشق براى همه علما ومسلمانان است موجب گرديد كه به تجديد طبع اين كتاب با اصلاحاتى كه در آن به عمل آمده است اقدام شود.

والسلام على من اتبع الهدى .

اسفند ماه 1368 محمد صادق نجمى

مقدمه چاپ دوم

بسمه تعالى بر اساس محتواى نامه جناب خضرى وسئوالاتيكه از سوى ايشان طرح شده است طبعا دائره بحث وگفتگو در پاسخ آن نيز كه جزوه حاضر را تشكيل ميدهد محدود واين مناظره نه براى عموم بلكه براى قشر خاص ودر حيطه فكر ومطالعه گروه مخصوص خواهد بود.

ولـى در عـيـن حـال اسـتـقـبـال وتقاضاى فراوان از علاقه مندان به بحث وكاوش در زمينه هاى اعتقادى , خصوصا اظهار علاقه گروهى ازعلماى محترم اهل سنت موجب گرديد كه نسخه هاى چاپ اول آن به فاصله كوتاهى ناياب وبه تجديد چاپ اقدام شود.

ايـن عـكـس الـعمل را در مورد يك جزوه مختصر وبحثى كوتاه ومحدود, ميتوان سنجش ديگرى وآزمـون كـلـى تـلـقـى نـمـود كـه حـاكـى ازتـحول فكرى در جامعه پس از پيروزى شكوهمند انقلاب اسلامى است .

وايـن تحولى است مبارك واميدبخش كه توجه خيل عظيمى ازعلماى ارجمند را به جايگاه واقعى خـود كـه تـحـقـيـق در مـسـائل ديـنـى وپـرهيز از تقليداست , منعطف نموده وپاسخى است به افرادقليل وانگشت شمار كه هر نوع بحث مذهبى را گر چه بر معيار حق وانصاف باشد ناروا دانسته وبر جمود خود پافشارى وجامعه اسلامى را از نيل به واقعيتها محروم مى نمايد.

بـهـر حـال , خداوند لا يزال را شاكر وسپاسگزاريم كه شاهد تجديدچاپ اين جزوه مى باشيم . واين اقـدام فـرهـنـگـى مـذهـبـى را مـؤسـسه مباركه بنياد معارف اسلامى قم كه خدمات فرهنگى مـذهـبـى گـسـترده اى در داخل وخارج كشور انجام ميدهد وقشر عظيمى ازمسلمانان جهان از بركات علمى ومعنوى آن بهره مند مى گردند بعهده گرفت .

مـا مـوفـقيت همه تلاشگران در راه اسلام وموفقيت مسئولين محترم وهمكاران سخت كوش اين بـنـيـاد را در زير لواى ولايت ودر ظل عنايت بقية اللّه اعظم ارواحنا فداه , از خداوند منان مسالت مى نمائيم .

خوى ـ محمد صادق نجمى 8 مهرماه 1375

شروع مناظره

بسم اللّه الرحمن الرحيم الحمد للّه رب العالمين والصلاة والسلام على سيدنا ومولانا محمدالمصطفى الامين وآله الطيبين وصـحـبـه الـطاهرين ومن تبعهم باحسان الى يوم الدين رضوان اللّه تعالى عليهم وعلينا ببركاتهم آمين .

دانشمند محترم امام جمعه مكرم خوى جناب مستطاب آقاى نجمى دامت بركاتكم .

السلام عليكم ورحمة اللّه وبركاته .

با آرزوى دوام صحت وطول عمر حضرت ولى فقيه امام خمينى مد ظله العالى وغلبه رزمندگان اسـلام بـر كفر جهانى وسيله تصديع اينكه در همه كتب حديثى روايتى اهل تسنن كم وبلكه بيش روايـات واحاديث از اهل بيت نبوت عليهم السلام هست همچنانكه در المسندالكبير امام احمد بن مـحمد بن حنبل , استاد بخارى ومسلم وابى داود رحمهم اللّه تعالى 769روايت از اهل بيت متصلا هـسـت ـ اما در الكافى كه مهمترين كتاب علم حديث روايتى اهل تشيع است اصلا روايتى از ائمه ثـلاثـه (ابـو بكر, عمر, عثمان ) رضى اللّه عنهم واولادان آنهابراى نمونه هم يك روايت بچشم نمى خـورد مـگـر از عـفـير هم ضعيفترند ـ لطفا براى حل اشكال جوابى را مرقوم ومبذول فرمائيد در خاتمه دوام وحدت مسلمين را بر عليه توطئه كافران از خداوند متعال جل شانه خواستارم .

محب صميمى قاضى خضرى امام جمعه اشنويه 23/4/1367 خورشيدى بسمه تعالى امام جمعه محترم خوى جناب مستطاب فضائل مب آقاى نجمى دامت بركاتكم سلام عليكم ورحمة اللّه وبركاته قـبـلا دوام اتـحاد تسنن وتشيع وپيشرفت آئين جمهورى اسلامى را درزير سايه دوام صحت وجود رهـبـر عالى مقام حضرت امام خمينى مدظله العالى از خداوند متعال جل شانه خواهانم بر حسب وعـده كـه درضـمـن صـحبت لذيذ وفراموش نشدنى اينك توسط برادر دامادم شهاب جليلى يك نسخه رساله الطلاق فى نظر القرآن را تقديم كردم .

در خاتمه صحت وسلامت جنابعالى وروحانيون خوى را از حى منان مى طلبم .

منتظر دعاى خير محب صميمى تان قاضى خضرى 27/8/ 1367 بسمه تعالى بـرادر عـلـمـى واسـلامى حجة الاسلام والمسلمين حاج آقا نجمى امام جمعه بسزاى خوى دامت بركاته بـا آرزوى دوام دولـت جمهورى اسلامى در زير سايه پيروى ازوصاياى الهى وسياسى حضرت امام خمينى قدس سره سلامت وصحت وجود مبارك جنابعالى را از خداوند متعال جل شانه ميخواهم .

نامه مباركه با سه كتاب پر ارزش زيارت گرديدند. از رساله خودتان بنظرم رسيد كه جنابعالى هم نظرتان مانند نظر امام مالك بن انس مى باشد كه آن حضرت رضى اللّه تعالى عنه به هارون الرشيد گفت بجز كلام خداى تعالى در هر كتابى اعتراض ممكن است .

ولـى آن دو كـتـاب الـنص والاجتهاد, المراجعات كه واقعا پر ارزشند ,نميدانم اهدائى هستند يا امـانـتى لطفا به وسيله پست يا به وسيله شماره تلفن (2465) حقير را مطلع فرمائيد در صورتيكه امانتى باشد پس ازمطالعه آنهارا ارجاع دهم والسلام عليكم وعلى من لديكم .

محب صميمى قاضى خضرى 15/5/ 1368 بسم اللّه الرحمن الرحيم الـحـمـد للّه على آلائه وله الشكر على نعمائه والصلاة والسلام على انبيائه ولا سيما خاتمهم محمد وآله الطاهرين وصحبه المنتجبين .

جـنـاب ملاذم الانام ومفخر علماء اخواننا اهل السنة بمنطقة آذربايجان وكردستان العلامة الفهامة والـمـتـحـرى الـحـر الـشـيـخ مـحـمـدقاضى الخضرى امام الجمعة ببلدة اشنويه ايده اللّه تعالى وجعل مستقبل امره وامرنا خيرا مما مضى .

السلام عليكم ورحمة اللّه وبركاته .

با درخواست طول عمر به امام امت كه با بنيان گذارى جمهورى اسلامى ايران توحيد كلمه را در مـيـان مـسلمانان وكلمه توحيد را دراعماق دل آنان احياء نمود وبا حذف رژيم منحط شاهنشاهى شرك ودشمنى واختلاف وتفرقه را از قلوب مسلمانان زدود.

وبـا درود بـى پـايان به روان پاك شهداء كه شجره طيبه انقلاب را باخون خود آبيارى نموده واين درخـت تـنـاور را بـا هـمـه ثـمـرات شـيـريـن ومـناظر زيبايش توام با اين شعار جوشيده از درك وشـعـورشـان وبـا اين پيام برخواسته از اعماق دلشان بما تحويل دادند كه هان اى مسلمانان از كيد دشـمـنان غافل نباشيد واز شر شرق وغرب كه هميشه در كمين اسلام نشسته اند بر حذر بوده واز ايجاد اختلاف كه آخرين وبرنده ترين حربه دشمن است بهوش باشيد.

وبا درخواست صحت وعافيت وطول عمر به آن برادر ايمانى ,دوست صميمى ودرخواست استحكام بـيـشـتـر ايـن اخـوت نـشـات گرفته از سرچشمه اصيل وزلال اعتقادى مذهبى وگسترش اين صداقت وصميميت الهام گرفته از علائق ناگسستنى اسلامى معنوى .

نـامـه شريف ودستخط مبارك مورخه 23 / 4 / 1367 زيارت گرديداز اينكه اين برادر خودرا مورد عـنـايـت ومـحـبت قرارداده ودر كنار اين لطف ومحبت يك سؤال علمى مذهبى در رابطه با نقل حديث در ميان بعضى از محدثين شيعه واهل سنت را مطرح فرموده ايد كمال تشكر رادارم .

علت تاخير پاسخ نامه : مـمكن است تاخير جواب نامه آن سرور ارجمند بر عدم توجه نسبت به وظيفه اخلاقى ويا بمسائل ديـگـر حـمـل شـود ولـى بـا كـمـال اعـتـذار از اين تاخير حقيقت اين است كه من نه به وظيفه اخلاقى اسلامى خود, بى توجه بودم ونه احيانا عامل شخصى مانع از ايفاء اين وظيفه بود بلكه انگيزه تاخير دو چيز بود ودر نوشتن پاسخ از دو جهت ذيل ترديد داشتم .

اولا: سـؤال مـطـرح شـده پـاسخى گسترده ومتناسب با سؤال ومناسب با مقام علمى ومطالعات واطـلاعـات مـذهـبـى حديثى وتاريخى جنابعالى را ايجاب مى كرد وچنين پاسخى طبعا مستلزم مـطـرح سـاخـتـن يـك سـلـسـلـه مـطـالـبـى اسـت كه با تاريخ زندگى وطرز تفكر وعملكرد محدثين واختلاف سليقه آنان ارتباط پيدا مى كند.

آنـگـاه ايـن سـؤال در ذهـنـم بـوجـود آمد كه آيا امروز با مشكلات فراوانى كه عملا متوجه اسلام ومـسـلمين گرديده , مسلمانان در سطح جهان مورد هجوم كفر جهانى قرار گرفته واسلام عزيز هر روز با توطئه جديدى مواجه مى گردد, مطرح ساختن مطالبى كه قرنها بر آن گذشته است در چه حدى از اهميت برخورداراست .

در شـرايـطى كـه مدت نه سال براى محو نمودن يك كشور اسلامى ازجغرافياى جهان وضميمه كـردن آن به كشور الحاد شوروى , مردم مسلمان افغانستان بخاك وخون كشيده مى شود اما كسى به فريادمظلومانه آنان گوش فرا نمى دهد.

در شـرائطى كـه لـبـنـان مـورد تـجـاوز صـهيونيسم قرار مى گيرد وهر روزخبر حملات هوائى صهيونيستهاى غاصب ودست نشانده امريكا به جنوب لبنان واردوگاههاى آوارگان فلسطينى در سـراسر جهان منعكس مى گردد, اما گوئى همه دنيا وهمه سران كشورهاى اسلامى بخواب رفته كه در مقابل اينهمه جنايات كوچكترين مسؤليتى احساس نمى كنند.

وكـاش مـسـئله همين بود ومصيبت در همين جا ختم مى شد وايكاش بدبختى وسرسپردگى به اصـطلاح سران كشورهاى اسلامى منحصر به همين سكوت در مقابل اين جنايات بود. ولى نه , مگر شـاهـد نـبـوديـم آنـگـاه كـه انقلاب اسلامى ايران به پيروزى رسيد وجان تازه اى دركالبدبيجان مـسلمانان دميد وپس از قرنها سكوت وركود حركت نوينى در جهان اسلام بوجود آمد, اين جانيان واين خائنان به اسلام ومسلمين تمام هم وغم خودرا يكسره بفراموشى سپردند وبراى كوبيدن اسلام دست به دست داده وصف واحدى تشكيل دادند (واللّه متم نوره ولو كره المشركون ).

وچـون پـيـروزى اسـلام وشـكـسـت كـفر را در يك قدمى مشاهده كردنددست به جنايات جديد وهـولـناك ترى زدند, مكه مامن الهى را به قتلگاه تبديل نموده وچهار صدتن از ضيوف الرحمن را بـجـرم بـرائت ازشـيـطان بزرگ بخاك وخون كشيدند وكفار ومشركين دوران پيامبر راروسفيد كردند.

وبزرگترين كشتار قرن بوسيله مواد شيميائى در جبهه ودر موردمسلمانان عراقى به كار گرفته شد ومجددا مسافران هواپيما را بوسيله موشك امريكا بخاكستر تبديل نمودند, ولى آب از آب تكان نـخـورد آيايك هزارم آن جنايتها در مورد مسيحيان ويهوديان ويا پيروان هرمذهب ومسلكى انجام مى گرفت دنيا اينچنين سكوت مى كرد؟

ثـانـيا: اين احتمال وجود دارد كه مطالب نامه به افراد بى اطلاع وناآگاه منعكس واز بين الاثنين بـودن خـارج شـود وچـنـين افراد اگر درگذشته تنها بهانه تكفير را بدست داشتند امروز بهانه ديـگرى بنام تفرقه واختلاف افكنى را هم بدست ديگر گرفته اند واجازه نمى دهند مطالب مذهبى كه بايد در سطح علمى وتحقيقى ونه بصورت تقليدى عنوان شود مورد بررسى قرار بگيرد.

ولـذا در نوشتن جواب نامه حضرت عالى تعلل مى ورزيدم تا نه خودم را بلكه روحانيت شيعه را كه عـضـو كـوچكى از اين جامعه بزرگ ومقدس مى باشم از اين دو بهانه دور نگه دارم وعنوان ديگرى پس ازكتاب (سيرى در صحيحين ) بدست اين افراد ندهم .

ولـى پـس از مـدتـى وبه دلائلى چند كه ذيلا اشاره مى كنم در نوشتن پاسخ نامه جنابعالى مصمم گرديده وبه انجام اين وظيفه اخلاقى اقدام نمودم .

1 ـ دريافت نامه دوم كه به ضميمه رساله مباركه (الطلاق فى نظرالقرآن ) ارسال فرموده اينجانب را براى دومين بار مورد لطف ومحبت قرار داده بوديد.

زيـرا اين رساله حريت فكرى وتحرى علمى شخص جنابعالى رابيشتر روشن مى كند. وشما در اين رسـاله شريفه عملا برپاره اى ازايرادهاى عوامانه پاسخ داده واعلان كرده ايد كه راه بحثهاى علمى جدااز راه ايرادهاى نشات گرفته از تعصبات وبرخاسته ازناآگاهيهااست .

آرى جـنـابعالى در اين رساله يك بحث فقهى جنجالى را مطرح ساخته ايد وبر خلاف اكثريت فقها ودانـشـمـنـدان وحـاكمان اهل سنت درطول تاريخ فتوا داده ايد ومسئله سه طلاق را كه در يك مجلس واقع شود طبق مفهوم صريح آيه شريفه يك طلاق دانسته ايد وبا اين اقدام سد تقليد عاميانه را شكسته وديوار بى پايه (ديگران چنين كرده اند وماهم چنين كرديم ) را فروريخته وبا اين حركت جـسـورانـه راه بـحـث آزادونگرش تازه را باز كرده ايد . جزاكم اللّه خيرا ووفقكم لنشر سائرآثاركم المتعددة العلمية .

2 ـ فـكـر كـردم كـه ايـن سؤال جنابعالى نه يك سؤال شخصى و مقطعى بلكه مطلبى است كه در اذهـان سـاير علما هميشه وجود داشته است وازطرف ديگر بقول مرحوم علامه مجاهد سيد شرف الـدين رضوان اللّه تعالى عليه : اگر سؤالات مربوط به مسائل اسلامى را علماى اسلام پاسخ نگويند چـه كـسـى بـايـد پاسخ بگويد, علماى مسيحيت ؟

پس چه بهتر اين سؤال وجواب بين حضرتعالى وبنده مطرح شود.

3 ـ اين مطالب كه بصورت سؤال وجواب مطرح شده است پيش ازآنكه جنبه عقيدتى داشته باشد يك بحث ومناظره علمى واز مسائل اساسى واز مشتركات در ميان همه پيروان اسلام است .

4 ـ گذشته از اينها آنچه در اين پاسخنامه خواهد آمد براى اهل فضل وذوى العقول است نه براى نا آگـاهـان واهـل قـبور, نظرات واستنباطات شخصى نيست بلكه همان مطالبى است كه مورخين ومحدثين بزرگ از گذشته هاى دور نقل نموده اند واگر احيانا كسى نظر انتقاد داشته باشد انتقاد او متوجه اين بزرگان خواهد بود نه متوجه ما كه پس ازقرنها مطالب آنان را بازگو مى كنيم .

واين چند مطلب موجب گرديد كه با نداشتن فرصت وفراغت كافى وبا توسل به ذيل عنايات الهى بـه جـواب نـامه حضرتعالى شروع كنم .اميداست اين مكاتبه براى بنده وجنابعالى مفيد وسودمند وبراى آيندگان الگو وسرمشق گردد.

در خـاتـمـه اگر پاسخى بر پاسخ ويا نظرات انتقادى اصلاحى وهرنوع تذكر داشته باشيد با كمال مـيـل وعـلاقـه وبـا آغـوش بـاز اسـتـقبال نموده وقبلا صميمانه ترين تشكرات خودرا بحضورتان تقديم مى دارم .

دى ماه 1367 برادر شما امام جمعه ورئيس دانشگاه آزاد اسلامى خوى محمد صادق نجمى

سؤال اول

در هـمـه كتب حديثى اهل تسنن كم وبلكه بيش ودر مسند احمد بن حنبل استاد بخارى ومسلم وابى داود ـ رحمهم اللّه ـ تعداد 769 حديث متصلا از اهل بيت عليهم السلام نقل شده است . متن سؤال : اينك برمى گرديم به اصل موضوع وبه متن سؤال جنابعالى وپاسخ ‌آن .

مـتـن سـؤال اين است : در همه كتب حديثى روايتى اهل تسنن كم وبلكه بيش روايات واحاديث از اهـل بـيـت نـبوت عليهم السلام هست همچنانكه در مسند كبير احمد بن محمد بن حنبل استاد بخارى ومسلم وابى داود ـ رحمهم اللّه تعالى ـ 769 روايت از اهل بيت متصلا هست امادر كافى كه مـهـمترين كتاب حديثى روايتى اهل تشيع است اصلاروايتى از ائمه ثلاثه (ابو بكر ـ عمر ـ عثمان رضـى اللّه عـنـهـم ) واولاد آنـهـابـراى نـمـونـه هـم يـك روايـت بچشم نمى خورد مگر از عفير هم ضعيفترند؟

لطفا براى حل اشكال جوابى را مرقوم ومرسول فرمائيد.

پـاسـخ : ايـن سؤال حضرتعالى از چهار مطلب تشيكل گرديده است كه هر يك از آنها بايد بصورت سؤال مستقل مطرح وپاسخ جداگانه ومستقل داده شود بدين ترتيب : 1 ـ در كـتـب حـديثى اهل سنت كم وبيش ودر مسند احمد بن حنبل به تعداد 769 حديث مسندا ومتصلا از اهل بيت نقل شده است .

2 ـ چرا در كافى از خلفاى سه گانه حتى يك حديث هم نقل نشده است ؟

3 ـ چرا از فرزندان خلفا در كافى حديث نقل نشده است ؟

4 ـ مگر فرزندان خلفا از عفير هم ضعيفترند؟

اينك سؤال اول وپاسخ آن : در كـتـب حديثى اهل سنت كم وبلكه بيش ودر مسند احمد بن حنبل تعداد 769 حديث متصلا از اهل بيت نقل شده است .

پـاسـخ اجـمـالـى ايـن سؤال اين است كه اولا احاديث نقل شده در مسنداحمد خيلى كمتر از اين تـعـداداسـت كه مرقوم فرموده ايد وثانيا اگر او نه تنها اين تعداد حديث بلكه ده برابر آن را از اهل بيت نقل مى نمودبازهم نمى توان گفت كه وظيفه خودرا در مقابل اهل بيت انجام داده است .

وامـا پاسخ تفصيلى ومشروح اين سؤال نيازمند به طرح چند مطلب علمى است كه توجه جنابعالى را بن مطالب جلب مى نمائيم .

1 ـ اهميت حديث : در آئيـن مـقـدس اسـلام حـديث رسول خدا(ص ) در سطح بالائى ازقداست قرار گرفته وداراى اهـميت فراوان مى باشد ويكى از اركان وپايه هاى اصول وفروع احكام اين مذهب آسمانى است وهر حـديـثـى كـه صـحت آن ثابت شود عمل كردن به مضمون آن مانند مفهوم آيات قرآن كريم بر هر مسلمانى واجب است .

در قرآن مجيد در ضمن آيات متعدد سخن رسول خدا(ص ) كه امروز حديثش ميگوئيم مورد توجه وعـنـايـت خاصى قرار گرفته است از جمله ميفرمايد: (انا انزلنا عليك القرآن لتبين للناس ما نزل اليهم ) (2) .

خـود رسـول خـدا(ص ) نـيـز نـقل حديث را بعنوان يكى از وظايف مهم مسلمانان معرفى وبر اين موضوع تشويق وتاكيد نموده وچنين فرموده است : (نضر اللّه عبدا سمع مقالتي فبلغها) (3) . خداوند مورد لطفش قراردهد بنده اى را كه گفتار مرا بشنود وبديگران برساند.

چـرا چنين نباشد وچرا حديث پيامبر يكى از اركان مهم ويا ركن عظيم اسلام بشمار نيايد كه اگر حـديث پيامبر نبود نه تنها احكام وفروع زياد وبيشمارى كه در قرآن نيامده است بدست مسلمانان نميرسيد (4) ,بلكه حتى مفهوم دقيق اكثر آياتى كه راجع به فروع واحكام در قرآن وجود دارد نيز مـعـلوم وروشن نمى گرديد واگر حديث وتبيين رسول خدا نبود مطلقات مجملات ومبهمات زياد در آيات شريفه در همان اطلاق واجمال وابهام خود باقى مى ماند.

2 ـ اختلاف نظر در نقل حديث : ولى بطورى كه مطلع هستيد واز مسلمات غير قابل ترديد در تاريخ ‌حديث است , پس از رسول خدا (ص ) در مـيـان اهـل بـيـت پـيـامـبـروصحابه آن حضرت بهر علت وانگيزه اى كه بود در موضوع نقل وكتابت حديث اختلاف نظر وتفاوت سليقه پديد آمد واهل بيت پيامبر(ص ) وگروهى از صحابه بـر نـقـل وكـتـابـت حديث اصراروپافشارى كردند وگروه ديگر: خلفا وتعدادى از ساير صحابه از نقل وكتابت حديث خودارى كرده وديگران را نيز منع نمودند.

واين اختلاف نظر وتفاوت سليقه نتايج وتبعات فراوانى در طول تاريخ ودر ابعاد مختلف اسلام ببار آورده كـه بـايـد انـگـيـزه سـؤال اول ودوم وهمچنين پاسخ اين دو سؤال را دقيقا در اين اختلاف سـليقه وتفاوت عمل جستجو كرد. وكثرت حديث اهل بيت در كتب اهل سنت وعدم نقل حديث از خلفاء در كافى ريشه در اين اختلاف نظردارد كه توضيح آن را در صفحات آينده ملاحظه خواهيد فرمود.

3 ـ حديث از ديدگان اهل بيت (ع ): مـا بـحـث حديث از ديدگان خلفا را به چند صفحه بعد وبه پاسخ ‌سؤال دوم موكول مى كنيم ودر اينجا يك نظر اجمالى وگذرا به حديث از ديدگاه اهل بيت (ع ) مى افكنيم : بـطـورى كـه اشـاره نـموديم اهل بيت پيامبر (ص ) ودر راس آنان اميرمؤمنان (ع ) برنقل وكتابت حـديـث اصـرارمى ورزيدند ودر تاريخ ‌شواهد فراوانى بر اين موضوع وجود دارد وطبق نقل بخارى ومـسـلم اميرمؤمنان (ع ) براى اين احاديث آنچنان اهميت قائل بود كه قسمتى ازآن را در صحيفه اى بهمراه خود ودر غلاف شمشيرش حمل مى نمودواين دو محدث بزرگ به احكام مختلفى كه از اين صحيفه بدست مى آيد اشاره نموده اند (5) .

ايـن روش در مـيان صحابه وياران اميرمؤمنان وپيشوايان شيعه ادامه يافت مخصوصا در زمان امام بـاقـر وامـام صادق وحضرت رضا: در اثرشرايط خاص وفرصت مناسب , نقل وكتابت حديث به اوج خودرسيد. شعار ائمه شيعه اين بود كه : 1 ـ اعرفوا منازل الناس على قدر روايتهم عنا.

2 ـ اكتبوا فانكم لا تحفظون حتى تكتبوا.

3 ـ احفظوا بكتبكم فانكم سوف تحتاجون اليها (6) .

در اثـر ايـن ترغيب وتشويق ائمه (ع ) بود كه نقل وكتابت حديث درميان پيروان وشاگردانشان از رواج فـوق الـعـاده برخوردار گرديد ودرجائيكه آزادى وفرصت بدست آوردند وظيفه مهم حفظ وتبليغ ‌حديث را كه رسول خدا (ص ) دستور داده بود به نحو احسن انجام دادند به طورى كه حسن بـن على بن وشاء كه از اصحاب امام رضا (ع )است مى گويد, نهصد نفر از علما ومحدثين شيعه را در يك زمان درمسجد كوفه ديده است كه همه آنان مى گفتند: حدثنى جعفربن محمد (7) .

تـنـهـا نـجـاشـى (متوفاى 450) در كتاب پر ارج خود در حدود هزارودويست نفر از اصحاب ائمه ورجـال شـيـعـه را اسـم بـرده وترجمه وشرح حال آنهارا آورده وبراى تاليف هر يك از آنان كه در يك موضوع ويا موضوعات مختلف فقهى وغير فقهى بوده اشاره مى كندومى گويد: مـن در اين كتاب از اصحاب ائمه فقط شرح حال مؤلفين ونويسندگان آنهارا كه در دسترسم بود واز آنان اطلاع داشتم آورده ام . (8) (واين مشتى از خروار است ).

4 ـ جوامع واصول چهار صدگانه : آنچه نجاشى در مورد تاليفات اصحاب ائمه ومجموعه هاى احاديثى آنان ذكر نموده است همانگونه كـه اشـاره كـرده مى تواند, بخشى از اين تاليفات باشد. واما تعداد واقعى اين مجموعه هاى حديثى ومـؤلـفـيـن آنـهااز زمان اميرمؤمنان (ع ) تا دوران حضرت رضا (ع ) در اثر كثرت بطوردقيق قابل تـعـيـين نيست ولى از اين كتابها آنچه فقط درباره احكام ومسائل مختلف مذهبى وفقهى بوسيله صـحـابـه سـرشـنـاس ومـعروف ومورد اعتماد نوشته شده , تعداد چهار صد جلد بوده كه بوسيله چهارصد نفر (يا كمتر) از شاگردان امام صادق (ع ) جمع آورى شده بود وبه آنها (اصول اربعمائه ) مـى گـفـتـند وچون اين اصول از نظر كيفيت تنظيم ,باهم مختلف بودند وقسمتى از احاديث در بعضى از آنها موجود ودربعضى ديگر وجود نداشت , چندتن از اصحاب وشاگردان حضرت رضا (ع ) 148 ـ 203 هـر يك به سليقه خاص خود اين اصول اربعمائه رادر يك كتاب ومجموعه بزرگ جمع آورى وضـبـط نـمـودنـد كـه بـنام جوامع معروف گرديدند. البته اين جوامع نيز غير از كتابهاى مختلفى است كه اصحاب ائمه تا زمان غيبت تاليف نموده اند.

بـايد به اين نكته توجه نمود كه فعلا وپس از سيزده قرن بازهم تعدادى از اصول اربعمائه در بعضى از كتابخانه هاى مهم موجوداست (9) .

جوامع ياد شده بعد از حضرت رضا (ع ) مرجع وملجا شيعه درمسائل دينى واحكام بوده وكسانى كه ارتـبـاط مـستقيم با امام را نداشتنداز طريق اين كتابها ارتباط خودرا با اسلام حفظ مى نمودند. تا ايـنـكـه تـقريبا پس از يك قرن مرحوم كلينى (متوفاى 329) كتاب كافى راتاليف وبا اسلوب جديد وروش خاصى احاديث را در آن جمع آورى نمود ومتعاقب با كلينى , مرحوم صدوق (متوفاى 381) كـتـاب مـن لايـحـضره الفقيه وپس از وى مرحوم شيخ طوسى (متوفاى 460) دوكتاب حديثى مـعـروف خـود (تـهذيب واستبصار) را تاليف واحاديث مختلف را از جوامع واصول وساير كتابهاى اصحاب ائمه واز زبان محدثان بدست آورده ودر اين كتب چهارگانه گرد آوردند.

ايـن چـهـار كـتاب مجموعا داراى چهل ويكهزار ونودونه حديث است كه كافى (10) با دارا بودن شـانزده هزار حديث در رده اول قرارگرفته است . ما از توضيح در باره مجموعه هاى حديثى ديگر كه موجوداست ويا در اثر حوادث ومرور زمان از بين رفته خوددارى كنيم .

5 ـ حديث ائمه شيعه حديث رسول خدا (ص ) است : مـطـلب ديگريكه تذكر آن ضرورى است , اين است كه از نظرشيعه وپيشوايانشان , هر روايتى كه از يـكـى از ائمه نقل شود وصحت آن ازنظر رجال وحديث شناسى مسلم باشد, چنين روايتى حديث وگـفـتـاررسـول خدا (ص ) است واين مطلب در علم كلام با دلائل فراوان ومتقن ثابت گرديده اسـت . در ايـنـجـا به نقل يك روايت از امام صادق (ع ) اكتفا مى كنيم كه فرمود: حديث من حديث پدرم (امام باقر)وحديث پدرم حديث جدم (على بن حسين ) مى باشد وحديث جدم ,حديث حسين بـن عـلـى وحـديـث برادرش (حسن بن على ) وحديث آنان حديث امير مؤمنان است وحديث امير مؤمنان , حديث پيامبروحديث پيامبر, گفتار خداست (11) .

6 ـ اهل بيت از نظر قرآن وسنت : چـون در سؤال , سخن از اهل بيت به ميان آمده است , لازم است دراينجا بعنوان مقدمه پاسخ , يك معرفى اجمالى از اهل بيت به عمل بيايدونظر قرآن وسنت درباره اهل بيت مطرح شود: قرآن مجيد اهل بيت پيامبر را در سطحى بالاتر از سطح افراد عادى قرارداده وآنان را با بيان : ( انما يـريـد اللّه لـيـذهـب عـنـكـم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا ) ستوده وبا اين افتخار بزرگ , مفتخرشان فرموده است .

نـزول آيـه تـطـهير درباره اهل بيت ـ كه آنان اميرمؤمنان وفاطمه وحسنين : مى باشند ـ در منابع حـديثى وتفسيرى اهل سنت , در ضمن روايات متعدد آمده است , از جمله در صحيح مسلم (12) از عايشه ام المؤمنين ودر تفسير (در المنثور) از منابع فراوان نقل گرديده است (13) .

آرى ! ام الـمـؤمـنين در اين روايت علاوه بر تاييد نزول آيه شريفه درباره اهل بيت , خود آنان را هم دقيقا وبنام معرفى نموده است .

در مورد اهل بيت از ديدگاه سنت واز ميان توصيه هاى فراوان رسول خدا (ص ) درباره آنان همين بـس كـه آن حـضرت اهل بيت را عدل وهم سنگ با قرآن قرارداده وتنها قرآن واهل بيت را بعنوان بـزرگـتـرين وسنگين ترين امانت پس از خود, در ميان امت , به امانت گذاشته است ودر صورتى مـصـونيت امت اسلامى را از ضلالت وگمراهى تضمين فرموده است كه به اين دو امانت , متمسك شـونـد. آنگاه چنين فرموده است : فانظرونى بم تخلفونى فيهما ـ ببينيد بعد از من با آنها چگونه رفتارمى كنيد.

چـون فـعـلا مـحـور بحث , مسند احمد بن حنبل مى باشد در مورد اين نوع احاديث , از منابع ديگر صرف نظر نموده به نقل يك حديث ازهمين مسند اكتفا مى كنيم : احـمـد بـن حـنبل مسند ومتصلا از ابو سعيد خدرى نقل مى كند كه رسول خدا (ص ) فرمود: دور نيست كه به سوى خدا دعوت شوم ودعوت اورا اجابت كنم ومن در ميان شما دو امانت مى گذارم : كتاب خدا وعترتم . اما كتاب خدا ريسمانى است كه از آسمان بر زمين پيوسته وعترتم اهل بيت من اسـت وخداوند لطيف وخبير به من خبر داده است كه آن دو امانت از هم جدا نمى شوند تا در كنار حـوض كـوثـر برمن وارد شوند, پس بنگريد بعد از من با آنان چگونه رفتار مى كنيد.فانظرونى بم تخلفونى فيهما.

ودر حـديـث ديـگـرى اين جمله بكار رفته است كه : من دو امانت نزدشما ميگذارم يكى از ديگرى بزرگتراست كتاب اللّه وعترتى اهل بيتى (14) .

7 ـ اشتباه احمد بن حنبل در معرفى اهل بيت (ع ): با توجه به بحث گذشته واينكه اهل بيت عبارت از على وفاطمه وحسنين : هستند وعلاوه بر دلائل مـسـلـم وغـيـر قـابـل انكار از احاديث اهل سنت كه حتى حديث عايشه نيز اين موضوع را بوضوح بـيـان مـى كـند, اما على رغم اين حقيقت روشن , احمد بن حنبل در معرفى اهل بيت دچار اشتباه گرديده وراه خطا پيموده است , زيرا وى در آنجاكه مى خواهد مسانيد اهل بيت را نقل كند, تحت عنوان (مسند اهل البيت رضوان اللّه عليهم اجمعين ) مسند پنج نفر را بقرار زير نقل مى كند: 1 ـ حـسن بن على (ع ) 2 ـ حسين بن على (ع ) 3 ـ عقيل بن ابى طالب 4ـ جعفر بن ابى طالب 5 ـ عـبداللّه بن جعفر بن ابى طالب سپس تحت عنوان (ومسند بنى هاشم ) مسانيد عباس وعبداللّه بن عباس را مى آوردوامير مؤمنان وفاطمه زهرا: را كه در راس اهل بيت هستند از اهل بيت جدا كرده ومسانيد آنهارا به ترتيب در كنار مسانيد اصحاب رسول خداومسانيد همسران واقرباى آن حضرت قرار داده است .

واين اصطلاح اختصاصى احمد بن حنبل , جاى سؤال وجاى شك وترديداست كه او چگونه بر خلاف مـضمون صريح احاديث وحتى برخلاف عرف ولغت , على وفاطمه را از اهل بيت جدا كرده وبجاى آن دو بـزرگـوار افـرادى ديگر يعنى عقيل وجعفر وعبداللّه جعفر را قرار داده است كه اين سه نفر مـخصوصا جعفر بن ابى طالب ـ گرچه در اسلام ودر نزد رسول خدا (ص ) از احترام فوق العاده اى برخوردار بودند ـ امابهر حال جزء اهل بيت بشمار نمى آيند.

8 ـ احمد بن حنبل از چه كسانى حديث نقل مى كند؟

يـك نگاه اجمالى به چهل هزار حديثى كه (15) احمد بن حنبل درمسند كبير آورده است , نشان مى دهد كه او در اين مسند ودر كناراحاديث صحيح كه از افراد مورد اعتماد وصحابه عظيم الشان نـقل نموده است , متاسفانه صدها بلكه هزاران حديث ديگر از افرادى كه كوچكترين اعتمادى نمى توان به حديث آنان نمود, نقل كرده است .

علت عدم اعتماد به اين احاديث نه از اين جهت است كه او از افرادمجهول الهوية نقل حديث نموده است مثلا: از چهل وسه نفر مرد مجهول وناشناخته به عنوان (رجل اعرابى )(رجل من اهل الباديه ) (رجل من بكر بن وائل ) و...

يا مثلا از ده نفر زن به تعبير (امراة من الانصار) (امراة من بنى سليم )و...

ويا از دو پير زن به عنوان (عجوزة من الانصار) و(عجوزة من بنى نمير) حديث نقل نموده است كه مـى دانيم چنين حديثى از نظر علمى ,كوچكترين ارزشى ندارد زيرا نه آن مردها معلوم هستند كه چه كسى وچه كاره بودند ونه آن پير زنها!! آرى ! عـدم اعـتماد به احاديث احمد بن حنبل نه از باب اين است كه از افراد ناشناخته , حديث نقل نـمـوده اسـت واگـر مسئله اين بود, خيلى مشكل وپيچيده نمى نمود, آنچه از نظر علمى مشكل وپـيـچيده وقابل بحث وبررسى است اين است كه او, احاديث زيادى از افرادى نقل نموده است كه مـخالفت وضديت آنان با اسلام ومسلمين , بر كسى پوشيده نيست , افرادى كه دستشان تا مرفق به خـون مسلمانان , آلوده بوده يا افرادى كه در اسلام سابقه اى نداشتند وروى علل خاصى ازيهوديت ومـسـيحيت به اسلام گرويدنه مانند تميم دارى (16) افسانه هاواسرائيليات ومسيحيات خودرا بـنـام حـديـث پيامبر تحويل مسلمانان داده اند وقيافه زيباى حديث وقامت موزون اسلام را زشت ومشوه ساخته اند.

احـمـد بـن حـنـبـل حـتـى از بـعضى مسلمانانى كه مرتد گرديده وبه آئين ديگرى غير از اسلام گرويده اند, حديث نقل نموده است (17) .

او از افـرادى مانند سمرة بن جندب (18) , مروان بن حكم (19) , عمروابن العاص (20) , مغيرة بن شعبه (21) , وليد بن عقبه (22) , ومعاوية بن ابى سفيان (23) حديث نقل نموده است .

9 ـ نمونه اى از وضع عقيدتى اخلاقى ناقلان اين احاديث : چـون بـررسـى ومعرفى قيافه واقعى اين نوع ناقلان حديث , خارج ازمحدوده نامه ونيازمند بحث مـشـروح اسـت كـه مى تواند كتاب قطورى رابه خود اختصاص بدهد وحتى بيان حال افرادى كه بعنوان نمونه ذكرگرديد, امكان پذير نيست , فقط شرح حال يكى از اين افراد با يك نمونه از روايات واحـاديـث يـكـى ديگر از آنان را كه از ناقلان مسند كبيرواز احاديث اين مسنداست , از نظر شريف مى گذرانيم وبه همين دومورد بسنده مى كنيم : سمرة بن جندب وبى اعتنائى او بفرمان رسول خدا (ص ) سمرة بن جندب يكى از راويانى است كه احمد بن حنبل از وى يكصد وپنجاه حديث مسند ومتصل نـقـل نـمـوده است . جريانى كه دركتب شيعه ومنابع اهل سنت در مورد وى نقل گرديده است , عنادولجاجت وبى اعتنائى اورا در مقابل دستور صريح واكيد پيامبر (ص )ومخالفت اورا با فرمان آن حضرت مى رساند وآن جريان اين است كه : سمرة درخت خرمائى در داخل باغ مردى از انصار داشت وراه عبورباغ در داخل حياط انصارى قرار گـرفته . بود سمره براى سركشى واستفاده از درخت خرماى خود بدون اينكه از انصارى .استيذان كـنـد,وارد بـاغ وموجب ناراحتى انصارى مى گرديد. انصارى شكايت به نزدرسول خدا (ص ) برد.

پيامبر به سمره فرمود كه : بايد در موقع واردشدن از انصارى , استيذان بكنى ولى او بدستور پيامبر گـوش نـداد.انـصارى مجددا شكايت نمود. پيامبر به سمره فرمود: اين درخت خرمارا به انصارى بـفـروش ومـن در مقابل آن يك اصله درخت خرما درفلان محل به تو مى دهم . سمره قبول نكرد.

رسـول خـدا فـرمود: حاضرم بجاى اين درخت , دو اصله درخت خرما به تو بدهم , او باز راضى نشد.

پيامبر (ص ) هرچه در عوض اضافه نمود, سمره راضى نگرديدتا اينكه آن حضرت تضمين فرمود در مـقـابـل آن يـك اصـلـه درخت , يك اصله درخت خرما در بهشت به او بدهد وبالاخره تا سه اصله رسيد.سمره باز هم امتناع ورزيد. در اينجا بود كه پيامبر اكرم (ص ) رو به انصارى كرده وفرمود: (يا فـلان فـاقـلـعـهـا واضـرب بـهـا وجـهه فانه مضار ولا ضرر ولا ضرار) برو آن درخت خرما را بكن وبسوى سمره بينداز زيرا او آدمى است ضرر رساننده و ضرر وضرر ار (دراسلام ) نيست .

اين حديث كه مبناى حديثى قاعده (لا ضرر) است , علاوه بر كتب شيعه (24) در منابع اهل سنت نيز آمده است وعده اى از علماى اهل سنت آن را نقل نموده ويا به مضمون آن فتوا داده اند (25) .

ايـن حـديث نه تنها دليل بر فسق ومخالفت او با پيامبر اكرم است بلكه دليل بر كفر وعدم ايمان او است زيرا خداوند مى فرمايد: