مقدمه
«بسم الله الرحمن الرحيم»
الحمد لله ربّ العالمين. و الصلوة و السّلام على خير خلقه محمد و آله الطاهرين.
لاسيّما بقيّة الله فى الارضين عجل الله تعالى فرجه و جعلنا من اعوانه و انصاره.
عقايد و انديشه هاى بنيادى، پايه و اساس هر نظام ارزشى و هر ايدئولوژى منسجم را
تشكيل مىدهد و آگاهانه يا نيمه آگاهانه در شكل گيرى رفتار انسانها اثر مىگذارد.
از اينروى، براى برقرارى و تحكيم نظام ارزشى و رفتارى اسلام بايد مبانى عقيدتى
آنكه ريشه هاى اين درخت تنومند و پربركت بشمار مىرود در دل ها پابرجا گردد تا
همواره ميوه هاى شيرين و گوارايش را ببار آورد و سعادت خوشبختى دو جهان را تأمين
كند.
بهمين جهت، دانشمندان اسلامى از نخستين قرن ظهور اسلام به تبيين عقايد اسلامى در
شكلهاى گوناگون و با شيوه هاى مختلف پرداختند و از جمله، علماء كلام، كتابهاى كلامى
را در سطحهاى متفاوت، تدوين كردند. در عصر جديد هم با توجه به شبهات نوظهور،
كتابهاى عقيدتى مختلفى نوشته و در دسترس همگان قرار داده شده است. اما غالباً
اينگونه كتابها در دو سطح كاملا متفاوت، نگارش يافته است. يكى در سطح عمومى با
بيانات ساده و توضيحات فراوان، و ديگرى در سطح تخصّصى با بيانات پيچيده و عبارات
سنگين و اصطلاحات علمى. و در اين ميان، جاى كتابهايى كه براى تدريس در سطح متوسط،
مناسب باشد خالى مانده، و سالهاست كه مدارس دينى احساس نياز شديد به چنين متون درسى
مىكنند.
از اينروى، به پيشنهاد مسئولين محترم سازمان تبليغات اسلامى و با كمك گروهى از
فضلاء مؤسسه در راه حق، اقدام به تهيه اين كتاب كرديم كه ويژگيهاى آن از اين قرار
است:
1- سعى شده مطالب كتاب با ترتيب منطقى تنظيم گردد و در حد امكان، براى تبيين مسائل
به مطالب آينده حواله داده نشود.
2- كوشيدهايم تا مىتوانيم از عبارات روشن و ساده استفاده كنيم و از بكار گرفتن
اصطلاحات پيچيده و عبارات دشوار پرهيز نماييم و نيز زوديابى معانى را فداى پيرايه
هاى ادبى نسازيم.
3- سعى كردهايم براى اثبات مطالب، از دليلهاى متقن و نسبتاً روشن، بهره بگيريم و
از انباشتن دلايل متعدد و احياناً سست بپرهيزيم.
4- نيز كوشيدهايم از توضيحات زائدى كه موجب خستگى دانشجويان مىشود پرهيز كرده،
ايجاز مطلوب را رعايت كنيم.
5- چون اين كتاب براى تدريس در يك سطح متوسط در نظر گرفته شده و از آوردن استدلالات
عميق و پيچيده كه نياز به آشنايى با فلسفه يا تفسير يا فقه الحديث دارد خوددارى، و
در مورد ضرورت، به تبيين مقدمات لازم، بسنده كردهايم و تكميل و بررسى ديگر ابعاد
مسائل را به كتب ديگر حواله دادهايم تا شوق ادامه تحصيل و تحقيق را در دانشجو
برانگيزد.
6- محتواى كتاب بصورت درسهاى جداگانه، تقسيم و بطور متوسط، خوراك يك جلسه در يك
درس، گنجانيده شده است.
7- نكات مهم بعضى از دروس، در درسهاى آينده، مورد تأكيد و گاهى مورد تكرار، واقع
شده تا بهتر در ذهن دانشجو جايگزين شود.
8- در پايان هر درسى سؤالاتى طرح شده كه كمك شايانى به بهتر آموختن مىكند.
9- بى شك، اين كتاب نيز خالى از نقاط ضعف نخواهد بود و اميدواريم با استفاده از
انتقادات و پيشنهادهاى اساتيد محترم، برخى از آنها در چاپهاى بعد، اصلاح شود.
به اميد آنكه اين خدمت كوچك در پيشگاه مقدس حضرت ولى ارواحنا فداه و عجل اللّه فرجه
الشريف مورد قبول واقع شود و بعنوان اداء بخشى از ديون ما به حوزه علميه و به شهداء
والامقام، پذيرفته گردد.
قم محمدتقى مصباح يزدى
شهريور 1365 شمسى
بخش اول :
خداشناسى
درس يكم : دين چيست؟
مفهوم دين
هدف اين كتاب، تبيين عقايد اسلامى است كه اصطلاحاً «اصول دين» ناميده مىشود. از
اينروى، لازم است قبل از هر چيز، توضيح مختصرى پيرامون واژه «دين» و واژه هاى مناسب
با آن بدهيم زيرا چنانكه در علم منطق، بيان شده، جايگاه «مبادى تصوّرى» (= تعريفات)
قبل از ساير مطالب است.
دين واژهاى است عربى كه در لغت به معناى اطاعت و جزاء و... آمده، و اصطلاحاً به
معناى اعتقاد به آفرينندهاى براى جهان و انسان، و دستورات علمى متناسب با اين
عقايد مىباشد. از اينروى، كسانى كه مطلقاً معتقد به آفرينندهاى نيستند و پيدايش
پديده هاى جهان را تصادفى، و يا صرفاً معلول فعل و انفعالات مادى و طبيعى مىدانند
«بى دين» ناميده مىشوند. اما كسانى كه معتقد به آفرينندهاى براى جهان هستند هر
چند عقايد و مراسم دينى ايشان، توأم با انحرافات و خرافات باشد «با دين» شمرده
مىشوند. و بر اين اساس، اديان موجود در ميان انسانها به حق و باطل، تقسيم مىشوند،
و دين حق عبارتست از: آيينى كه داراى عقايد درست و مطابق با واقع بوده، رفتارهايى
را مورد توصيه و تأكيد قرار دهد كه از ضمانت كافى براى صحت و اعتبار، برخوردار
باشند.
اصول و فروع دين
با توجه به توضيحى كه درباره مفهوم اصطلاحىِ دين، داده شد روشن گرديد كه هر دينى
دست كم از دو بخش، تشكيل مىگردد: 1 عقيده يا عقايدى كه حكم پايه و اساس و ريشه آن
را دارد. 2 دستورات عملى كه متناسب با آن پايه يا پايه هاى عقيدتى و برخاسته از
آنها باشد.
بنابراين، كاملا بجاست كه بخش عقايد در هر دينى «اصول»، و بخش احكام عملى «فروع» آن
دين ناميده شود چنانكه دانشمندان اسلامى، اين دو اصطلاح را در مورد عقايد و احكام
اسلامى بكار برده اند.
جهان بينى و ايدئولوژى
واژه هاى جهان بينى و ايدئولوژى، به معناى كمابيش مشابهى بكار مىرود، از جمله
معانى جهان بينى اين است: «يك سلسله اعتقادات و بينشهاى كلى هماهنگ درباره جهان و
انسان، و بطور كلى درباره هستى». و از جمله معانى ايدئولوژى اينست: «يك سلسله آراء
كلّى هماهنگ درباره رفتارهاى انسان».
طبق اين دو معنى مىتوان سيستم عقيدتى و اصولى هر دين را جهان بينى آن دين، و سيستم
كلى احكام عملى آن را ايدئولوژى آن به حساب آورد و آنها را بر اصول و فروع دين،
تطبيق كرد. ولى بايد توجه داشت كه اصطلاح ايدئولوژى، شامل احكام جزئى نمىشود
چنانكه جهان بينى نيز شامل اعتقادات جزئى نمىگردد.
نكته ديگر آنكه: گاهى كلمه ايدئولوژى به معناى عامى بكار مىرود كه شامل جهان بينى
هم مىشود.
﴿1﴾
جهان بينى الهى و مادى
در ميان انسانها انواعى از جهان بينى، وجود داشته و دارد، ولى همگى آنها را مىتوان
براساس پذيرفتن ماوراء طبيعت و انكار آن، به دو بخش كلى تقسيم كرد: جهان بينى الهى،
و جهان بينى مادى.
پيرو جهان بينى مادى، در زمان سابق بنام «طبيعى» و «دهرى» و احياناً «زنديق» و
«ملحد» ناميده مىشد و در زمان ما «مادى» و «ماترياليست» ناميده مىشود.
مادى گرى، نحله هاى مختلفى دارد و مشهورترين آنها در عصر ما «ماترياليسم ديالكتيك»
است كه بخش فلسفى ماركسيسم را تشكيل مىدهد.
ضمناً روشن شد كه دايره كاربرد «جهان بينى» وسيعتر از عقايد دينى است زيرا شامل
عقايد الحادى و ماده گرايانه نيز مىشود، چنانكه واژه ايدئولوژى نيز اختصاص به
مجموعه احكامى دينى ندارد.
اديان آسمانى و اصول آنها
درباره كيفيت پيدايش اديان مختلف، در ميان دانشمندان تاريخ اديان و جامعهشناسى و
مردم شناسى، اختلافاتى وجود دارد. ولى براساس آنچه از مدارك اسلامى بدست مىآيد
بايد گفت: تاريخ پيدايش دين، همزمان با پيدايش انسان است و اولين فرد انسان (حضرت
آدم«ع») پيامبر خدا و منادى توحيد و يگانه پرستى بوده، و اديان شرك آميز همگى در
اثر تحريفات و اعمال سليقه ها و اغراض فردى و گروهى پديد آمده است.
﴿2﴾
اديان توحيدى كه همان اديان آسمانى و حقيقى هستند داراى سه اصل كلى مشترك مىباشند:
اعتقاد به خداى يگانه، اعتقاد به زندگى ابدى براى هر فردى از انسان در عالم آخرت و
دريافت پاداش و كيفر اعمالى كه در اين جهان انجام داده است، و اعتقاد به بعثت
پيامبران از طرف خداى متعال براى هدايت بشر بسوى كمال نهائى و سعادت دنيا و آخرت.
اين اصول سه گانه، در واقع، پاسخهايى است به اساسى ترين سؤالاتى كه براى هر انسان
آگاهى مطرح مىشود: مبدأ هستى كيست؟ پايان زندگى چيست؟ از چه راهى مىتوان بهترين
برنامه زيستن را شناخت؟ و اما متن برنامهاى كه از راه تضمين شده وحى، شناخته
مىشود همان ايدئولوژى دينى است كه برخاسته از جهان بينى الهى مىباشد.
عقايد اصلى، لوازم و ملزومات و توابع و تفاصيلى دارد كه مجموعاً سيستم عقيدتى دين
را تشكيل مىدهد و اختلاف در اينگونه اعتقادات، موجب پيدايش اديان و فرقه ها و نحله
هاى مذهبى مختلف شده است. چنانكه اختلاف در نبوت بعضى از انبياء الهى و تعيين كتاب
آسمانى معتبر، عامل اصلى اختلاف بين اديان يهودى و مسيحى و اسلام شده و اختلافات
ديگرى را در عقايد و اعمال، بدنبال آورده است كه بعضاً با اعتقادات اصلى، سازگار
نيست، مانند اعتقاد به تثليث مسيحى كه با توحيد، وفق نمىدهد هر چند مسيحيان در صدد
توجيه آن برآمده اند. همچنين اختلاف در كيفيت تعيين جانشين پيامبر كه بايد از طرف
خدا، يا از طرف مردم تعيين شود عامل اصلى اختلاف بين شيعه و سنى در اسلام شده است.
حاصل آنكه: توحيد و نبوت و معاد، اساسى ترين عقايد در همه اديان آسمانى است ولى
مىتوان عقايد ديگرى را كه يا از تحليل آنها بدست مىآيد، يا از توابع آنها مىباشد
طبق اصطلاح خاصى جزء عقايد اصلى بحساب آورد، مثلاً مىتوان اعتقاد به وجود خدا را
يك اصل، و اعتقاد به وحدت او را اصل دوم شمرد، يا اعتقاد به نبوت پيغمبر خاتم(ص) را
اصل ديگرى از اصول دين اسلام شمرد. چنانكه بعضى از دانشمندان شيعه «عدل» را كه يكى
از عقايد فرعى توحيد است اصل مستقلى شمردهاند و «امامت» را كه از توابع نبوت است
اصل ديگرى محسوب داشته اند. در حقيقت، استعمال واژه «اصل» در مورد اينگونه
اعتقادات، تابع اصطلاح و قرارداد است و جاى بحث و مناقشه ندارد.
بنابراين، واژه «اصول دين» را مىتوان به دو معناى عام و خاص بكار برد: اصطلاح عام
آن در برابر «فروع دين» و بخش احكام بكار مىرود و شامل همه عقايد معتبر مىشود، و
اصطلاح خاص آن، به اساسى ترين عقايد، اختصاص مىيابد. نيز مىتوان تعدادى از عقايد
مشترك بين همه اديان آسمانى مانند اصول سه گانه (توحيد، نبوت، معاد) را «اصول دين»
بطور مطلق و آنها را با اضافه يك يا چند اصل ديگر «اصول دين خاص» و يا با اضافه
كردن يك يا چند اعتقادى كه مشخصات مذهب و فرقه خاصى است «اصول دين و مذهب» يا «اصول
عقايد يك مذهب» بحساب آورد.
پرسش
1- مفهوم لغوى و اصطلاحى دين را بيان كنيد.
2- جهان بينى و ايدئولوژى را تعريف، و فرق بين آنها را بيان كنيد.
3- دو نوع كلى جهان بينى را توضيح دهيد.
4- دو اصطلاح عام و خاص اصول دين را شرح دهيد.
5- اصول مشترك بين همه اديان آسمانى كدامند؟ و وجه اهميت آنها چيست؟
درس دوم :
پى جويى دين
انگيزه هاى پژوهش
از ويژگيهاى روانى انسان، ميل فطرى و غريزى به شناختن حقايق و اطلاع از واقعيتهاست
كه از آغاز كودكى در هر انسانى ظاهر مىشود و تا پايان عمر، ادامه دارد. همين فطرت
حقيقت جويى كه گاهى بنام «حس كنجكاوى» ناميده مىشود مىتواند انسان را وادار كند
تا درباره مسائلى كه در چارچوبه دين، مطرح مىشود بينديشد و درصدد شناختن دين حق
برآيد، مانند اين مسائل:
آيا موجود نامحسوس و غيرمادى (غيب) وجود دارد؟ در صورت وجود، آيا رابطهاى بين جهان
غيب و جهان مادى و محسوس هست؟ در صورت وجود رابطه، آيا موجود نامحسوسى هست كه
آفريننده جهان مادى باشد؟
آيا وجود انسان، منحصر به همين بدن مادى، و حيات او محدود به همين زندگى دنيوى است،
يا زندگى ديگرى هم دارد؟ در صورت وجود زندگى ديگر، آيا رابطهاى بين زندگى دنيا و
زندگى آخرت، وجود دارد؟ در صورت وجود رابطه، چه نوع از پديده هاى دنيوى در امور
اخروى مؤثر است؟ و چه راهى براى شناختن برنامه صحيح زندگى وجود دارد، برنامهاى كه
سعادت انسان را در دو جهان، تضمين نمايد؟ و سرانجام، آن برنامه كدام است؟
پس غريزه حقيقت جويى، نخستين عاملى است كه انسان را براى بررسى همه مسائل، و از
جمله مسائل دينى و شناختن دين حق بر مىانگيزاند.
عامل ديگرى كه رغبت انسان را به شناختن حقايق، تقويت مىكند اينست كه رسيدن به
ساير خواسته ها كه هر كدام متعلق يك يا چند ميل فطرى ديگر (غير از ميل به شناخت
حقايق) است در گرو شناختهاى خاصى مىباشد، چنانكه بهره مندى از نعمتهاى گوناگون
مادى و دنيوى، مرهون تلاشهاى علمى است و پيشرفت علوم تجربى كمك فراوانى به دستيابى
انسان به خواسته هايش مىكند. و در صورتى كه دين نيز بتواند كمكى به تأمين خواسته
ها و منافع و مصالح انسان بكند و جلو زيانها و خطرها را بگيرد براى وى مطلوب خواهد
بود و غريزه منفعت طلبى و گريز از زيان، عامل ديگرى براى پژوهش درباره دين، شمرده
خواهد شد.
ولى با توجه به وسعت دايره دانستنيها و فراهم نبودن شرايط كافى براى شناختن همه
حقايق، ممكن است انسان، مسائلى را براى پژوهش برگزيند كه حل آنها آسانتر و نتايج
آنها محسوستر و سهل الوصولتر باشد و از بررسى مسائل مربوط به دين، به گمان اينكه حل
آنها دشوار است يا نتايج علمى مهمى ندارد خوددارى كند. از اينروى، بايد توضيح داده
شود كه مسائل دينى از اهميت ويژهاى برخوردار است بلكه پژوهش درباره هيچ موضوعى
ارزش بررسى و تحقيق پيرامون اين موضوعات را ندارد.
يادآورى مىكنيم كه بعضى از روانشناسان و روانكاوان
﴿3﴾ معتقدند كه اساساً خداپرستى،
يك خواست فطرى مستقل است و منشاء آن را «حس دينى» مىنامند و آن را در كنار حس
كنجكاوى و حس نيكى و حس زيبايى، بُعد چهارمى براى روح انسانى به حساب مىآورند.
ايشان با استفاده از شواهد تاريخى و ديرينه شناسى، خاطر نشان مىكنند كه خداپرستى
همواره به نوعى در ميان انسانها وجود داشته، و همين همگانى و هميشگى بودن، نشانه
فطرى بودن آنست.
البته معناى عموميت گرايش فطرى، اين نيست كه هميشه در همه افراد، زنده و بيدار باشد
و انسان را آگاهانه بسوى مطلوب خودش برانگيزاند، بلكه ممكن است تحت تأثير عوامل
محيطى و تربيتهاى ناصحيح، بصورت خفته و غيرفعال درآيد. يا از مسير صحيح خودش منحرف
گردد چنانكه در مورد ساير غرايز هم، چنين خفتنها و سركوفتگيها و انحرافات، كمابيش
يافت مىشود.
طبق اين نظر، پى جويى دين، داراى انگيزه فطرى مستقلى است و نيازى به اثبات لزوم آن
از راه دليل و برهان ندارد.
اين بيان را مىتوان با شواهدى از آيات و روايات مربوط به فطرى بودن دين كمابيش
تأييد كرد ولى نظر به اينكه تأثير اين ميل فطرى، آگاهانه نيست ممكن است كسى در مقام
بحث و احتجاج، منكر وجود چنين گرايشى در خودش بشود. از اينروى، ما به اين بيان،
بسنده نمىكنيم و به اثبات اهميت پى جويى دين، از راه دليل عقلى مىپردازيم.
اهميت پى جويى دين
روشن شد كه ميل فطرى به شناخت حقايق از يك سوى، و علاقه به دستيابى به منفعت و
مصلحت و ايمنى از زيان و خطر از سوى ديگر، انگيزه نيرومندى براى انديشيدن و تحصيل
دانشها و بينشهاى اكتسابى مىباشد. بنابراين، هنگامى كه شخصى مطلع شود از اينكه در
طول تاريخ، سلسلهاى از انسان هاى برجسته ادعا كردهاند كه ما از سوى آفريننده جهان
براى هدايت بشر بسوى سعادت دو جهان، برانگيخته شدهايم و در راه رساندن پيام خويش و
راهنمايى بشر، از هيچ كوششى و تلاشى دريغ نورزيدهاند و هرگونه سختى و رنجى را تحمل
كردهاند و حتى جان خودشان را نيز در راه اين هدف، فدا كرده اند؛ چنين شخصى با همان
انگيزه ياد شده، درصدد تحقيق پيرامون دين برمى آيد تا ببيند كه آيا ادعاى پيامبران،
درست و داراى دلايل منطقى كافى است يا نه. بويژه هنگامى كه اطلاع پيدا كند كه دعوت
ايشان مشتمل بر بشارت به سعادت و نعمت ابدى، و انذار از شقاوت و عذاب جاودانى بوده
است. يعنى پذيرفتن دعوت ايشان مستوجب منافع احتمالى بى نهايت، و مخالفت با ايشان
مستوجب ضررهاى احتمالى بى نهايت مىباشد. چنين كسى چه عذرى مىتواند براى تغافل و
بى تفاوتى نسبت به دين بياورد و درصدد تحقيق و پژوهش درباره آن برنيايد؟
آرى، ممكن است كسانى در اثر تنبلى و راحت طلبى نخواهند زحمت تحقيق و بررسى را به
خود بدهند، و يا به اين علت كه پذيرفتن دين، محدوديتهايى را پيش مىآورد و ايشان را
از
پارهاى كارهاى دلخواهشان باز مىدارد از پى جويى دين، سرباز بزنند
﴿4﴾.
اما چنين كسانى مىبايست به عاقبت وخيم اين تنبلى و خودكامگى، تن در دهند و
سرانجام، عذاب ابدى و شقاوت جاودانى را پذيرا شوند.
وضع چنين افرادى به مراتب، بدتر از كودك بيمار نادانى است كه از ترس داروى تلخ، از
رفتن نزد پزشك خوددارى مىكند و مرگ حتمى را به جان مىخرد، زيرا كودك مزبور، رشد
عقلى كافى براى تشخيص سود و زيان ندارد و زيان مخالفت با دستورات پزشك هم بيش از
محروميت از بهره هاى چند روزه زندگى دنيا نيست ولى انسان بالغ و آگاه، توان
انديشيدن درباره سود و زيان و سنجيدن لذتهاى زودگذر را با عذاب ابدى دارد.
بهمين جهت، قرآن كريم چنين افراد غفلت پيشهاى را از چارپايان هم گمراهتر دانسته و
درباره ايشان مىفرمايد: «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ
الْغافِلُونَ»
﴿5﴾ و در جاى ديگر، آنان را بدترين جنبندگان معرفى مىكند: «إِنَّ شَرَّ
الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ»
﴿6﴾.
حل يك شبهه
ممكن است كسانى چنين بهانهاى را دستاويز خودشان قرار دهند كه تلاش براى حل يك
مسأله، در صورتى مطلوب است كه انسان، اميدى به يافتن راه حل آن داشته باشد ولى ما
چندان اميدى به نتيجه انديشيدن درباره دين و مسائل آن نداريم. و از اينروى، ترجيح
مىدهيم كه وقت و نيروى خود را صرف كارهايى كنيم كه اميد بيشترى به نتايج آنها
داريم.
در برابر چنين كسانى بايد گفت:
اولا اميد به حل مسائل اساسى دين به هيچ وجه كمتر از ديگر مسائل علمى نيست و
مىدانيم كه حل بسيارى از مسائل علوم، در سايه دهها سال تلاش پيگير دانشمندان، ميسر
شده است.
ثانياً ارزش احتمال، تنها تابع يك عامل (= مقدار احتمال) نيست بلكه مىبايست «مقدار
محتمل را نيز در نظر گرفت. مثلاً اگر احتمال سوددهى در مورد يك كار اقتصادى 5% و در
مورد كار ديگرى 10% باشد ولى مقدار سود محتمل در كار اول، يكهزار ريال و در كار
دوم، يكصد ريال باشد كار اول، پنج مرتبه بر كار دوم، رجحان خواهد داشت با اينكه
مقدار احتمال آن (5%) نصف مقدار احتمال در كار دوم (10%) است.
﴿7﴾
و چون منفعت احتمالى پى جويى دين، بى نهايت است هر قدر هم احتمال دستيابى به نتيجه
قطعى درباره آن، ضعيف باشد باز هم ارزش تلاش در راه آن، بيش از ارزش تلاش در هر
راهى است كه نتيجه محدودى داشته باشد. و تنها در صورتى ترك پژوهش درباره دين عقلا
موجه است كه انسان، قطع به نادرستى دين يا غيرقابل حل بودن مسائل آن داشته باشد،
اما چنين قطع و اطمينانى از كجا بدست مىآيد؟!
پرسش
1- انگيزه انسان براى شناختن حقايق چيست؟
2- چرا انسانها درباره همه حقايق به پژوهش نمىپردازند؟
3- منظور از حس دينى چيست؟ و چه دليلى براى وجود آن آورده اند؟
4- ضرورت پژوهش درباره اصول دين را بيان كنيد.
5- آيا مىتوان اميد نداشتن به حل قطعىِ مسائل دينى را عذرى براى ترك پژوهش قرار
داد؟ چرا؟
درس سوم :
شرط انسان زيستن!
مقدّمه
در درس پيشين، ضرورت پى جويى دين و تلاش براى شناختن دين حق را با بيان سادهاى
اثبات كرديم كه مبتنى بر انگيزه فطرى منفعت جويى و زيان گريزى انسان بود1،
انگيزهاى كه هركسى مىتواند در درون خود بيابد و باصطلاح، علم حضورى خطاناپذير به
آن دارد.
در اين درس مىخواهيم همان مطلب را با بيان ديگرى اثبات كنيم كه مبتنى بر مقدمات
دقيقترى است. و نتيجه آن اينست كه اگر كسى درباره دين نينديشد و به جهان بينى و
ايدئولوژى صحيحى معتقد نشود به كمال انسانى نخواهد رسيد، بلكه اساساً نمىتوان او
را انسان حقيقى دانست. و به ديگر سخن: شرط انسان زيستن، داشتن جهان بينى و
ايدئولوژى صحيح است.
1. شكل فنى دليل مزبور اينست: اگر رسيدن به منفعت و گريز از زيان، مطلوب فطرى انسان
است پژوهش درباره دينى كه مدعى ارائه راه صحيح بسوى منفعت بى نهايت و ايمنى از ضرر
بى نهايت است ضرورت دارد (ضرورت بالقياس علت ناقصه براى تحقق معلول) اما رسيدن به
منفعت و ايمنى از ضرر، مطلوب فطرى انسان است، پس پژوهش درباره چنين دينى ضرورت
دارد.
اين استدلال كه در شكل «قياس استثنائى» بيان شده مبتنى بر تحليل منطقى خاصى درباره
احكام عملى عقل و بازگشت آنها به ضرورت بالقياس علت (فعل اختيارى) براى رسيدن به
معلول (نتيجه مطلوب) است چنانكه در جاى خودش بيان شده است.
دليل مورد بحث در اين درس را نيز مىتوان به اين شكل بيان كرد: اگر رسيدن به كمال
انسانى مطلوب فطرى باشد شناختن اصول جهان بينى كه شرط لازم براى تكامل روح مىباشد
ضرورت خواهد داشت. اما رسيدن به كمال، مطلوب فطرى است، پس شناختن اصول مزبور، ضرورت
دارد.
اين دليل، مبتنى بر سه مقدمه است:
1- انسان، موجودى كمال جو است.
2- كمال انسانى در سايه رفتارهاى اختيارى برخاسته از حكم عقل، حاصل مىشود.
3- احكام عملى، عقل در پرتو شناختهاى نظرى خاصى شكل مىگيرد كه مهمترين آنها اصول
سه گانه جهان بينى است، يعنى شناخت مبدأ وجود (توحيد)، سرانجام زندگى (معاد)، راه
تضمين شده براى يافتن برنامه سعادت بخش (نبوت). يا: هستى شناسى، انسان شناسى، و راه
شناسى.
اينك به توضيحى پيرامون هر يك از مقدمات سه گانه مىپردازيم:
انسان، كمال جو است
هركس در انگيزه هاى درونى و تمايلات روانى خودش دقت كند خواهد ديد كه ريشه بسيارى
از آنها رسيدن به كمال است. اساساً هيچ فردى دوست ندارد كه نقصى در وجودش باشد و
سعى مىكند كه هرگونه كمبود و نارسايى و عيب و نقصى را تا سر حدّ امان از خودش
برطرف سازد تا به كمال مطلوبش برسد، و پيش از برطرف شدن نقصها، آنها را از ديگران
پنهان مىدارد.
اين ميل در صورتى كه در مسير فطرى خودش جريان يابد عامل هرگونه ترقى و تكامل مادى و
معنوى مىشود، ولى اگر در اثر اسباب و شرايطى در مسير انحرافى بيفتد موجب بروز
صفاتى مانند بزرگى فروشى، رياكارى، ستايش طلبى و... مىگردد.
بهرحال، گرايش به كمال، يك عامل فطرى نيرومند در ژرفاى روح انسان است كه غالباً
نمودها و شاخه هاىآن، مورد توجه آگاهانه قرار مىگيرد ولى با اندكى دقت، روشن
مىشود كه ريشه همه آنها كمال جويى است.
كمال انسان در گرو پيروى عقل است
تكامل يافتن پديده هاى نباتى، مرهون فراهم شدن اسباب و شرايط بيرونى و بصورت جبرى
است. هيچ درختى به اختيار خودش رشد نمىكند و با گزينش خودش ميوه نمىدهد زيرا شعور
و ارادهاى ندارد.
در تكامل جانوران كمابيش جايى براى اراده و انتخاب مىتوان يافت، اما ارادهاى
برخاسته از غرايز كور حيوانى با بُردى محدود به نيازهاى طبيعى، و در پرتو شعورى
محدود به توان اندام هاى حسى هر حيوان.
اما انسان، علاوه بر خواص نباتى و حيوانى، داراى دو امتياز روحى است: از يك سوى،
خواسته هاى فطريش در دايره نيازهاى طبيعى، محدود نمىشود، و از سوى ديگر از نيروى
عقل، برخوردار است كه بوسيله آن مىتواند دايره معلوماتش را بسوى بى نهايت، توسعه
دهد. و براساس اين ويژگيها بُرد ارادهاش از مرزهاى محدود طبيعت فراتر مىرود و
بسوى بى نهايت، ميل مىكند.
همانگونه كه كمالات ويژه نبات بوسيله قواى نباتى خاص، حاصل مىشود و كمالات حيوانى
در سايه اراده برخاسته از غرايز و ادراكات حسى، پديد مىآيد كمالات ويژه انسان هم
كه در واقع همان كمالات روحى اوست در سايه اراده آگاهانه و در پرتو رهنمودهاى عقل
بدست مىآيد، عقلى كه مراتب مختلف مطلوبيت را بشناسد و در موارد تزاحم، بهترها را
ترجيح دهد.
بنابراين، انسانى بودن رفتار به اين است كه با ارادهاى برخاسته از تمايلات ويژه
انسان و در پرتو هدايت عقل، انجام گيرد. و رفتارى كه تنها با انگيزه هاى حيوانى
انجام مىگيرد رفتارى حيوانى خواهد بود چنانكه حركتى كه تنها در اثر نيروى مكانيكى
در بدن انسان پديد آيد حركتى فيزيكى خواهد بود.
احكام عملى عقل، نياز به مبانى نظرى دارد
رفتار اختيارى، وسيلهاى است براى رسيدن به نتيجه مطلوب، و ارزش آن، تابع مرتبه
مطلوبيت هدفى است كه از آن در نظر گرفته شده و تأثيرى است كه در تكامل روح دارد،
چنانكه اگر رفتارى موجب از دست دادن يك كمال روحى شود داراى ارزش منفى خواهد بود.
پس هنگامى عقل مىتواند درباره رفتارهاى اختيارى، قضاوت و ارزشگذارى كند كه از
كمالات انسان و مراتب آنها آگاه باشد و بداند كه انسان چگونه موجودى است و شعاع
دايره زندگى او تا كجا امتداد مىيابد و به چه درجهاى از كمال مىتواند برسد، و به
ديگر سخن: بداند
كه ابعاد وجود او كدام است و هدف آفرينش او چيست.
بنابراين، يافتن ايدئولوژى صحيح يعنى همان نظام ارزشى حاكم بر رفتارهاى اختيارى در
گرو داشتن جهان بينى صحيح و حل مسائل آن است و تا اين مسائل را حل نكند نمىتواند
قضاوتى قطعى درباره ارزش رفتارها داشته باشد، چنانكه تا هدف، معلوم نباشد تعيين
مسيرى كه منتهى به آن مىشود امكان نخواهد داشت. پس اين شناختهاى نظرى كه مسائل
اساسى جهان بينى را تشكيل مىدهد در واقع مبناى نظام ارزشى و احكام عملى عقل بشمار
مىرود.
نتيجه گيرى
اكنون با توجه به اين مقدمات مىتوانيم ضرورت پى جويى دين و تلاش براى بدست آوردن
ايدئولوژى و جهان بينى صحيح را بدينگونه اثبات كنيم:
انسان فطرتاً طالب كمال انسانى خويش است و مىخواهد بوسيله انجام دادن كارهايى به
كمال حقيقى خودش برسد. اما براى اينكه بداند چه كارهايى او را به هدف مطلوبش نزديك
مىكند بايد نخست كمال نهائى خودش را بشناسد، و شناخت آن در گرو آگاهى از حقيقت
وجود خودش و آغاز و انجام آن است، سپس بايد رابطه مثبت يا منفى ميان اعمال مختلف و
مراتب گوناگون كمالش را تشخيص دهد تا بتواند راه صحيحى را براى تكامل انسانى خويش
بيابد. و تا اين شناختهاى نظرى (اصول جهان بينى) را بدست نياورد نمىتواند نظام
رفتارى (ايدئولوژى) صحيحى را بپذيرد.
پس تلاش براى شناختن دين حق كه شامل جهان بينى و ايدئولوژى صحيح مىباشد ضرورت
دارد، و بدون آن، رسيدن به كمال انسانى، ميسر نخواهد بود چنانكه رفتارى كه برخاسته
از چنين ارزشها و بينشهايى نباشد رفتارى انسانى نخواهد بود و كسانى كه درصدد شناختن
دين حق برنمى آيند يا پس از شناختن آن، از روى لجاج و عناد، كفر مىورزند و تنها به
خواسته هاى حيوانى و لذتهاى زودگذر مادى، بسنده مىكنند در واقع حيوانى بيش نيستند
چنانكه قرآن كريم مىفرمايد: «يَتَمَتَّعُونَ وَ يَأْكُلُونَ كَما تَأْكُلُ
الْأَنْعامُ»
﴿8﴾ و چون استعدادهاى
انسانى خود را تباه مىكنند به كيفرى دردناك خواهند رسيد «ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ
يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ» ﴿9﴾.
پرسش
1- دليل دوم بر لزوم پى جويى دين، از چه مقدماتى تشكيل مىشود؟
2- كمال جويى انسانى را توضيح دهيد.
3- ويژگيهاى اساسى انسان را بيان كنيد.
4- چه رابطهاى بين اين ويژگيها و تكامل حقيقى انسان، وجود دارد؟
5- چگونه ايدئولوژى، مبتنى بر جهان بينى مىشود؟
6- سير منطقى دليل دوم را بيان كنيد.