پنجاه درس اصول عقائد براي جوانان

آية اللَّه العظمى ناصر مكارم شيرازى‏

- ۱۰ -


ده درس امام شناسى

درس اوّل: بحث امامت از كى آغاز شد؟

مى دانيم بعد از پيامبر اسلام (صلّى الله عليه وآله وسلّم) مسلمانان به دو گروه تقسيم شدند:

عدّه اى معتقد بودند پيامبر (صلّى الله عليه وآله) جانشينى براى خود تعيين نكرده، و اين امر را بر عهده امّت گذارده كه آنها بنشينند و از ميان خود رهبرى برگزينند - اين گروه را «اهل سنّت» مى نامند.

گروه ديگرى معتقد بودند كه جانشين پيامبر (صلّى الله عليه وآله) همچون خود او بايد معصوم از خطا و گناه باشد و داراى علم وافرى كه بتواند رهبرى معنوى و مادى مردم را بر عهده بگيرد و اساس اسلام را حفظ كند و تداوم بخشد.

آنها معتقد بودند تعيين چنين كسى تنها از سوى خدا و به وسيله پيامبر (صلّى الله عليه وآله)امكان پذير است، و پيامبر اسلام (صلّى الله عليه وآله) اين كار را كرده، و على (عليه السلام) را به عنوان جانشين خود برگزيده است.

اين گروه را «اماميّه» يا «شيعه» مى نامند.

هدف ما در اين بحث هاى فشرده اين است كه اين مسئله را طبق دلائل عقلى و تاريخى و آيات قرآن، و سنّت پيامبر پى گيرى كنيم؛ ولى قبل از ورود در اين بحث اشاره به چند نكته را ضرورى مى دانيم:

1- آيا اين بحث اختلاف انگيز است؟

بعضى تا سخن از مسئله امامت به ميان مى آيد فوراً مى گويند امروز روز اين حرف ها نيست!

امروز روز وحدت مسلمين است، و گفتوگو از جانشين پيامبر (صلّى الله عليه وآله)مايه تفرقه و پراكندگى است!

ما امروز دشمنان مشتركى داريم كه بايد به فكر آنها باشيم: صهيونيسم و استعمار غرب و شرق، و بنابراين، اين مسائل اختلافى را بايد كنار بگذاريم؛ ولى اين طرز تفكّر مسلماً اشتباه است زيرا:

اولا: آنچه مايه اختلاف و پراكندگى است جرّ و بحث هاى تعصب آميز و غير منطقى، و پرخاشگرى هاى كينه توزانه است. ولى بحث هاى منطقى و مستدل و دور از تعصّب و لجاجت و پرخاشگرى، در محيطى صميمانه و دوستانه، نه تنها تفرقه انگيز نيست، بلكه فاصله ها را كم مى كند، و نقاط مشترك را تقويت مى نمايد.

من در سفرهاى خود به حجاز براى زيارت خانه خدا كراراً بحث هايى با علما و دانشمندان اهل سنّت داشته ام، هم ما و هم آنها احساس مى كرديم اين بحث ها نه تنها سوءِ اثرى در مناسبات ما ندارد؛ بلكه باعث تفاهم و خوش بينى بيشتر مى شود، فاصله ها را كمتر مى كند و كينه هاى احتمالى را از سينه ها مى شويد.

مهم اين است كه در اين بحث ها روشن مى شود ما با يكديگر نقطه هاى مشترك فراوانى داريم كه مى توانيم در برابر دشمنان مشترك، روى آن تكيه و تأكيد كنيم.

اهل سنّت خود به چهار مذهب تقسيم مى شوند (حنفى ها، حنبلى ها، شافعى ها و مالكى ها) وجود اين چهار گروه سبب تفرقه آنها نشده، و هنگامى كه آنها حداقل فقه شيعه را به عنوان مذهب فقهى پنجم پذيرا گردند، بسيارى از مشكلات و پراكندگى ها برطرف مى شود، همان گونه كه در اين اواخر مفتى بزرگ اهل سنت، رئيس دانشگاه الازهر مصر «شيخ شلتوت» گام مؤثرى برداشت و رسميّت فقه شيعه را در ميان اهل سنّت اعلام داشت، از اين طريق كمك مؤثّرى به تفاهم اسلامى كرد و روابط دوستانه اى ميان او و مرحوم «آية الله بروجردى» مرجع بزرگ عالم تشيّع برقرار شد.

ثانياً: ما معتقديم تبلور اسلام بيش از هر مذهبى در مذهب شيعه است، و در عين اين كه به تمام مذاهب اسلامى احترام مى گذاريم معتقديم مذهب شيعه بهتر مى تواند اسلام راستين را در تمام ابعادش معرفى كند، و مسائل مربوط به حكومت اسلامى را حل نمايد.

چرا اين مكتب را با دليل و منطق به فرزندان خود نياموزيم؟! و اگر اين كار را نكنيم مسلماً به آنها خيانت كرده ايم.

ما يقين داريم قطعاً پيامبر جانشينى براى خود تعيين كرده، چه اشكالى دارد اين بحث را از طريق منطق و استدلال تعقيب كنيم؟

ولى بايد در اين بحث ها به دقّت مراقب باشيم كه عواطف مذهبى ديگران را جريحه دار نكنيم.

ثالثاً: دشمنان اسلام براى برهم زدن اساس وحدت مسلمين آن قدر دروغ و تهمت به شيعيان در نزد سنّيان، و آن قدر دروغ و تهمت به سنّيان در نزد شيعيان بسته اند، كه در پاره اى از كشورها به كلّى آنها را از هم دور ساخته اند.

هنگامى كه ما مسئله امامت را به روشى كه در بالا گفتيم مطرح كنيم و نقاطى را كه شيعه بر آن تأكيد دارد با دلايلى از كتاب و سنّت روشن سازيم، معلوم مى گردد كه اين تبليغات دروغ بوده، و دشمنان مشترك ما دست به سمپاشى زده اند.

به عنوان مثال فراموش نمى كنم كه در يكى از سفرهاى حجاز با يكى از رجال دينى درجه اوّل عربستان سعودى ملاقات و بحث داشتيم، او اظهار مى داشت كه من شنيده ام شيعه ها قرآنى غير از قرآن ما دارند.

من خيلى تعجّب كردم و به او گفتم: برادر تحقيق اين امر خيلى ساده است!

من از شما دعوت مى كنم كه شخصاً يا نماينده شما با ما بياييد تا بعد از «مراسم عمره» بدون هيچ اطّلاع قبلى به ايران باز گرديم، در تمام خيابان ها و كوچه ها مسجد وجود دارد، و در هر مسجدى تعداد زيادى قرآن است، به علاوه در خانه همه مسلمانان قرآن وجود دارد، به هر مسجدى كه شما خواستيد مى رويم، و يا در هر خانه اى را كه مايل بوديد مى زنيم، و قرآن را از آنها مطالبه مى كنيم تا معلوم شود قرآن ما و شما حتّى در يك كلمه و حتّى يك نقطه اختلاف ندارد (بسيارى از قرآن هايى كه ما از آن استفاده مى كنيم عيناً چاپ حجاز و مصر و ساير كشورهاى اسلامى است).

بدون شك اين گفتوگوى دوستانه و كاملا مستدل، سمپاشى عجيبى را كه در ذهن يكى از رجال معروف آنها كرده بودند، برچيد.

منظور اين است كه بحث هاى مربوط به امامت - به گونه اى كه در بالا گفتيم - وحدت جامعه اسلامى را تحكيم مى بخشد و به روشن شدن حقايق و كم شدن فاصله ها كمك مى كند.

* * *

2- امامت چيست؟

«امام» چنان كه از عنوانش پيداست، به معنى پيشوا و رهبر مسلمانان است، و در اصول عقايد شيعه «امام معصوم» به كسى گفته مى شود كه در همه چيز جانشين پيامبر است، با اين تفاوت كه پيامبر مؤسّس مكتب مى باشد، و امام حافظ و پاسدار مكتب است، بر پيامبر (صلّى الله عليه وآله)وحى نازل مى گردد ولى بر امام نه، او تعليماتش را از پيامبر (صلّى الله عليه وآله)مى گيرد، و داراى علم فوق العاده اى است.

از نظر شيعه، امام معصوم تنها به معنى رهبر حكومت اسلامى نيست، بلكه رهبرىِ معنوى و مادى، ظاهرى و باطنى، و خلاصه رهبرى همه جانبه جامعه اسلامى را بر عهده دارد، او پاسدارى عقايد و احكام اسلامى را - بدون هيچ گونه اشتباه و انحراف - بر عهده دارد و او بنده برگزيده خدا است.

ولى اهل سنت امامت را چنين تفسير نمى كنند، آنها تنها به معنى رئيس حكومت جامعه اسلامى مى دانند، و به تعبير ديگر، زمانداران را در هر عصر و زمان، خلفاى پيامبر و ائمه مسلمين مى شمرند!

البته در بحث هاى آينده ثاب خواهيم كرد كه در هر عصر و زمان بايد يك نماينده الهى، پيامبر يا امام معصومى در روى زمين باشد. تا آيين حق را پاسدارى كند، و حق طلبان را رهبرى نمايد، و اگر روزى به عللى از نظر مردم پنهان گردد، نمايندگانى از سوى او عهده دار تبليغ احكام و تشكيل حكومت مى گردند.

* * *

فكر كنيد و پاسخ دهيد

1- منطق كسانى كه مى گويند امروز روز بحث از امامت نيست، چيست؟

2- در برابر اين منطق چند پاسخ مستدل براى لزوم اين بحث داريم؟

3- چگونه دشمنان اسلام در ميان مسلمين تفرقه افكندند، و راه پر كردن اين شكاف ها چيست؟

4- آيا نمونه هايى از تفرقه افكنى دشمنان به خاطر داريد؟

5- معنى «امامت» در مكتب شيعه و تفاوت آن با امامت در مكتب اهل سنت، چيست؟

درس دوّم: فلسفه وجود امام (عليه السلام)

بحث هايى كه درباره لزوم بعثت پيامبران داشتيم تا حدّ زيادى ما را به لزوم وجود امام (عليه السلام) بعد از پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) آشنا مى سازد، چرا كه در قسمت مهمّى از برنامه ها اشتراك دارند، ولى در اين جا لازم است مباحث ديگرى را نيز مطرح كنيم:

* * *

1- تكامل معنوى در كنار وجود رهبران الهى

قبل از هر چيز به سراغ هدف آفرينش انسان مى رويم كه گل سرسبد جهان آفرينش است.

او راهى پر فراز و نشيب و طولانى را به سوى خدا، به سوى كمال مطلق و به سوى تكامل معنوى در تمام ابعاد مى پيمايد.

بدون شك اين راه را بدون رهبرى يك پيشواى معصوم نمى تواند به انجام برساند و طىِّ اين مرحله بى رهبرى يك معلّم آسمانى ممكن نيست، چرا كه «ظلمات است بترس از خطر گمراهى».

اين همان چيزى است كه در كتب اعتقادى از آن به «قاعده لطف» تعبير مى كنند و منظورشان از قاعده لطف اين است كه خداوند حكيم، تمام امورى را كه براى وصال انسان به هدف آفرينش لازم است، در اختيار او قرار مى دهد، از جمله بعثت پيامبران و نصب وجود امام معصوم و گرنه نقض غرض كرده است. (دقّت كنيد)

* * *

2- پاسدارى شرايع آسمانى

مى دانيم اديان الهى به هنگام نزول بر قلب پيامبران مانند قطره هاى آب باران شفاف و زلال و حياتبخش و جان پرورند؛ امّا هنگامى كه وارد محيط هاى آلوده و مغزهاى ناتوان يا ناپاك مى شوند تدريجاً آلوده مى گردند، و خرافات و موهومات بر آن مى فزايند، تا آن شفافيت و ظرافت روز اوّل را از دست دهد، در اين حال نه جاذبه اى دارد، و نه تأثير تربيتى چندانى، نه تشنه كامان را سيراب مى كند، و نه شكوفه و گل فضيلتى را مى روياند.

اين جاست كه هميشه بايد پيشوايى معصوم به عنوان پاسدارى از اصالت مكتب، و خالص بودن برنامه هاى دينى در كنار آن باشد تا از كجى ها و انحرافات و افكار التقاطى، و نظرات نادرست و بيگانه، و موهومات و خرافات، جلوگيرى كند؛ كه اگر مذهب و آيين بدون وجود چنين رهبرى باشد در مدت بسيار كوتاهى اصالت و خلوص خود را از دست خواهد داد.

به همين دليل على (عليه السلام) در يكى از سخنان خود در نهج البلاغه مى فرمايد:

«اللهم بلى، لا تخلو الارض من قائم لله بحجّة، امّا ظاهراً مشهورا، او خائفاً مغمورا لئلا تبطل حجج الله و بيناته؛

آرى، هرگز روى زمين از قيام كننده به حجّت الهى خالى نمى گردد، خواه ظاهر و آشكار باشد، و يا ترسان و پنهان، تا دلائل الهى و نشانه هاى روشن او باطل نگردد».(61)

در حقيقت قلب امام (عليه السلام) از اين نظر همانند صندوق هاى مطمئنى است كه اسناد گران بها را هميشه در آن مى گذارند، تا از دستبرد دزدان، و حوادث ديگر مصون و محفوظ بماند، و اين يكى ديگر از فلسفه هاى وجود امام (عليه السلام) است.

* * *

3- رهبرى سياسى و اجتماعى امت

بدون شك هيچ جمع و گروهى بدون نظام اجتماعى كه در رأس آن رهبرى توانا باشد نمى توانند به حيات خود ادامه دهند، و به همين دليل از قديمى ترين ايّام تا كنون همه اقوام و ملّت ها براى خود رهبرى برگزيده اند كه گاه صالح بوده و در بسيارى از مواقع ناصالح، و بسيار مى شده كه با استفاده از نياز امت ها به وجود رهبر، سلاطين سلطه جو با زور و تزوير خود را بر مردم تحميل مى كردند، و زمام امور را به دست مى گرفتند... اين از يكسو.

از سوى ديگر براى اين كه انسان بتواند به هدف كمال معنوى خويش نائل گردد بايد اين راه را نه به تنهايى، بلكه با جماعت و جامعه بپيمايد، كه نيروى فرد از نظر فكرى و جسمى و مادى و معنوى بسيار ناچيز است و نيروى جمع بسيار پرقدرت.

ولى جامعه اى لازم است كه نظام صحيحى بر آن حاكم باشد، استعدادهاى انسانى را شكوفا سازد، با كجى ها و انحرافات مبارزه كند، حقوق همه افراد را حفظ نمايد، و براى رسيدن به هدف هاى بزرگ برنامه ريزى و سازماندهى داشته باشد و انگيزه هاى حركت را در يك محيط آزاد در كل جامعه بسيج كند.

و از جا كه انسان خطاكار قدرت چنين رسالت عظيمى را ندارد، همان گونه كه با چشم خود هميشه ناظر انحرافات زمامداران سياسى دنيا از مسير صحيح بوده ايم، لازم است پيشوايى معصوم از سوى خداوند بر اين امر مهم نظارت كند، و در عين بهره گيرى از نيروهاى مردمى و انديشه هاى دانشمندان جلو انحرافات را بگيرد.

اين يكى ديگر از فلسفه هاى وجود امام است (عليه السلام) و يكى ديگر از شعبه هاى «قاعده لطف». باز تكرار مى كنيم تكليف مردم در زمان هاى استثنايى كه امام معصوم به عللى غايب گردد نيز روشن شده كه به خواست خدا در بحث هاى حكومت اسلامى مشروحاً از آن سخن خواهيم گفت.

* * *

4- لزوم اتمام حجّت

نه تنها دل هاى آماده بايد در پرتو وجود امام (عليه السلام) راهنمايى شده و مسير خود را به سوى كمال مطلق ادامه دهد، بلكه بايد براى آنها كه دانسته و عمداً راه خلاف را مى پويند اتمام حجّت شود، تا اگر وعده كيفرى به آنها داده شده است بى دليل نباشد، و كسى نتواند ايراد كند كه اگر رهبرى الهى و آسمانى دست ما را گرفته بود و به سوى حق رهنمون گشته بود هرگز تخلّف نمى كرديم.

خلاصه راه عذر بسته شود، دلائل حق به اندازه كافى بيان گردد، به ناآگاهان آگاهى داده شود، و به آگاهان اطمينان خاطر و تقويّت اراده.

* * *

5- امام (عليه السلام) واسطه بزرگ فيض الهى است

بسيارى از دانشمندان - به پيروى احاديث اسلامى - وجود پيامبر و امام (عليه السلام) را در جامعه انسانيت و يا در كل عالم هستى به وجود «قلب» در مجموعه بدن انسان تشبيه مى كنند.

مى دانيم هنگامى كه قلب مى تپد خون را به تمام عروق مى فرستد، و تمام سلول هاى بدن را تغذيه مى كند.

از آن جا كه امام معصوم به صورت يك انسان كامل و پيشرو قافله انسانيّت سبب نزول فيض الهى مى گردد و هر فرد به مقدار ارتباطش با پيامبر و امام (عليه السلام) از اين فيض بهره مى گيرد؛ بايد گفت همان گونه كه وجود قلب براى انسان ضرورى است وجود اين واسطه فيض الهى نيز در كالبد جهان انسانيّت ضرورت دارد. (دقّت كنيد)

اشتباه نشود پيامبر و امام (عليه السلام) از خود چيزى ندارند كه به ديگران بدهند هر چه هست از ناحيه خداست، امّا همان گونه كه قلب واسطه فيض الهى براى بدن است، پيامبر و امام (عليه السلام) نيز واسطه هاى فيض خدا براى انسان ها از تمام قشرها و گروه ها هستند.

* * *

1- نقش امام (عليه السلام) در تكامل معنوى انسان ها چيست؟

2- نقش امام (عليه السلام) در پاسدارى شريعت چگونه است؟

3- نقش امام (عليه السلام) در مسئله رهبرى حكومت و نظام جامعه چگونه مى باشد؟

4- اتمام حجّت چه معنى دارد؟ و امام (عليه السلام) چه نقشى در اين زمينه دارد؟

5- واسطه فيض چيست؟ و بهترين تشبيهى كه براى پيامبر و امام (عليه السلام) از اين نظر مى توان كرد كدام است؟

درس سوّم: شرايط و صفات ويژه امام (عليه السلام)

قبل از هر چيز در اين بحث توجّه به يك نكته ضرورى است و آن اين كه:

از قرآن مجيد به خوبى استفاده مى شود كه «مقام امامت» برترين مقامى است كه يك انسان ممكن است به آن برسد، حتّى برتر از مقام «نبوت» و «رسالت» است، زيرا در داستان ابراهيم پيامبر بت شكن (عليه السلام)چنين مى خوانيم:

(و اذابتلى ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن قال انى جاعلك للناس اماما قال و من ذريتى قال لا ينال عهدى الظالمين)؛(62)

«خداوند ابراهيم را با امور مهمّى آزمايش كرد، و او از عهده همه آزمون هاى الهى برآمد، خداوند به او فرمود تو را به مقام امامت و پيشوايى مردم منصوب كردم، ابراهيم گفت از فرزندانم نيز (علاقه دارم حائز اين مقام شوند) فرمود (چنين خواهد شد ولى بدان) عهد امامت هرگز به ستمكاران نمى رسد. (و آنها كه آلوده شرك يا گناهى باشند ممكن نيست به اين مقام والا برسند».

به اين ترتيب ابراهيم بعد از پيمودن مرحله نبوت و رسالت و پيروزى در آزمون هاى مختلف به اين مقام ارجمند، مقام پيشوايى ظاهرى و باطنى مادى و معنوى مردم ارتقاء يافت.

پيامبر اسلام (صلّى الله عليه وآله) نيز علاوه بر مقام نبوت و رسالت داراى مقام امامت و رهبرى خلق بود، گروهى از پيامبران ديگر نيز داراى چنين مقامى بودند، اين از يك سو.

از سوى ديگر مى دانيم شرايط و صفات لازم براى بر عهده گرفتن هر مقام تناسب با وظايف و مسئوليّت هايى دارد كه شخص بايد در آن مقام انجام دهد، يعنى هر قدر مقام والاتر و مسئوليّت ها سنگين تر باشد، به همان نسبت شرايط و صفات لازم سنگين تر خواهد بود.

مثلا در اسلام كسى كه عهده دار مقام قضاوت و حتّى شهادت دادن و امام جماعت بودن مى شود بايد عادل باشد، جايى كه براى اداى يك شهادت يا بر عهده گرفتن حمد و سوره در نماز جماعت، عدالت لازم باشد، پيداست كه براى رسيدن به مقام امامت، با آن اهميت فوق العاده اى كه دارد، چه شرايطى معتبر است.

روى هم رفته شرايط زير در امام (عليه السلام) حتمى است:

* * *

1- معصوم بودن از خطا و گناه

امام (عليه السلام) بايد همانند پيامبر داراى مقام عصمت يعنى مصونيّت از «گناه» و «اشتباه» باشد، وگرنه نمى تواند رهبر و الگو و نمونه و اسوه مردم باشد و مورد اعتماد جامعه قرار گيرد.

امام (عليه السلام) بايد تمام قلب و جان مردم را تسخير كند، و فرمانش بى چون و چرا قابل قبول باشد، كسى كه آلوده گناه است، هرگز ممكن نيست چنين مقبوليتى پيدا كند و از هر نظر مورد اعتماد و اطمينان باشد.

كسى كه در كارهاى روزانه خود گرفتار اشتباه و خطا مى شود چگونه ميتوان در كارهاى جامعه بر نظرات او تكيه كرد، و بى چون و چرا اجرا نمود؟

بدون شك پيامبر بايد معصوم باشد، اين شرط در امام (عليه السلام) به دليلى كه در بالا آورديم نيز لازم است.

اين سخن را از طريق ديگرى نيز مى توان اثبات نمود، و آن اين كه همان «قاعده لطف» كه اصل وجود پيامبر و امام (عليه السلام) بر آن متّكى است اين صفت را نيز ايجاب مى كند، چرا كه هدف هاى وجود پيامبر و امام (عليه السلام)بدون مقام عصمت تأمين نمى شود، و فلسفه هايى را كه در درس پيش گفتيم بدون آن ناقص و ناتمام مى ماند.

* * *

2- علم سرشار

امام (عليه السلام) همانند پيامبر پناهگاه علمى مردم است. او بايد از تمام اصول و فروع دين، از ظاهر و باطن قرآن، از سنّت پيامبر و هر چه مربوط به اسلام است به طور كامل آگاه باشد، چرا كه او هم حافظ و پاسدار شريعت، و هم رهبر و راهنماى مردم است.

كسانى كه به هنگام پيش آمدن مسائل پيچيده مشوّش مى شوند، و يا دست به دامن ديگران دراز مى كنند، و علم و دانش آنها جوابگوى نيازهاى جامعه اسلامى نيست هرگز نمى توانند مقام امامت و رهبرى خلق را بر عهده بگيرند.

خلاصه، امام (عليه السلام) بايد آگاه ترين و داناترين مردم نسبت به آيين خدا باشد، و خلأ حاصل از رحلت پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) را از اين نظر به سرعت پر كند، و اسلام راستين و خالى از هر گونه انحراف را تداوم بخشد.

* * *

3- شجاعت

امام (عليه السلام) بايد شجاع ترين افراد جامعه اسلامى باشد، چرا كه بدون شجاعت رهبرى امكان پذير نيست، شجاعت در برابر حوادث سخت و ناگوار، شجاعت در برابر زورمندان و گردنكشان و ظالمان، و شجاعت در برابر دشمنان داخلى و خارجى كشور اسلام.

* * *

4- زهد و وارستگى

مى دانيم آنها كه اسير زرق و برق دنيا هستند زود فريب مى خورند، و امكان انحرافشان از مسير حق و عدالت بسيار زياد است، گاه به وسيله تطميع و گاه از طريق تهديد اين اسيران دنيا را از مسير اصلى منحرف مى سازند.

امام (عليه السلام) بايد نسبت به امكانات و مواهب اين جهان «امير» باشد و نه «اسير».

او بايد آزاده و وارسته از هر قيد و بند جهان ماده، از قيد هواى نفس، از قيد مقام و از قيد مال و ثروت و جاه باشد، تا نتوان او را فريب داد، و در او نفوذ كرد و او را به تسليم و سازش كشانيد.

* * *

5- جاذبه اخلاقى

قرآن درباره پيامبر (صلّى الله عليه وآله) مى گويد:

(فبما رحمة من الله لنت لهم ولو كنت فظاً غليظ القلب لانفضوا من حولك)؛(63)«به خاطر رحمت الهى نرم خو و ملايم براى آنها شدى، اگر خشن و سنگدل بودى مردم از اطراف تو پراكنده مى شدند». نه تنها پيامبر (صلّى الله عليه وآله)كه امام (عليه السلام)و هر رهبر اجتماعى نيازمند به خُلق و خوى جذّابى است كه مردم را همچون مغناطيس به سوى خود جذب كند.

بدون شك هر گونه خشونت و بدخلقى كه مايه پراكندگى و انزجار مردم است براى پيامبر (صلّى الله عليه وآله) و امام (عليه السلام) عيب بزرگى است، و آنها از چنين عيبى منزهند، وگرنه بسيارى از فلسفه هاى وجودى عقيم خواهد ماند.

اينها مهم ترين شرايطى است كه علماى بزرگ براى امام (عليه السلام) ذكر كرده اند.

البته غير از صفات پنجگانه بالا صفات ديگرى نيز در امام شرط است؛ امّا عمده ترين آنها همان بود كه در اين جا آورديم.

* * *

فكر كنيد و پاسخ دهيد

1- به چه دليل مقام امامت والاترين مقام يك انسان است؟

2- آيا پيامبر اسلام (صلّى الله عليه وآله وسلّم) و ساير پيامبران اولوالعزم نيز داراى مقام امامت بودند؟

3- اگر امام (عليه السلام) معصوم نباشد چه مشكلى پيش خواهد آمد؟

4- چرا در امام (عليه السلام) علم سرشار لازم است؟

5- به چه دليل امام (عليه السلام) بايد شجاع ترين، زاهدترين و وارسته ترين، و از نظر اخلاقى جذّاب ترين مردم بوده باشد؟