تنبيه - بعضى از اهل
تحقيق گفته اند كه اين آيات اشاره است بمراتب عاليه از علو رتبت و رفعت
مقام و نهايت محبت كه براى ادارك صاحبان فهم باين نوع تشبيه شده ، و
گويد چون در زمان جاهليت عادت بزرگان عرب اين بود كه چون مى خواستند
عقد مودت و وفا و صفا با يكديگر به بندند و نقصى بآن راه پيدا نكند هر
يك كمان خود را حاضر مى ساختند و آن دو را بهم منضم مى كردند و يكدفعه
هر دو قبضه را مى گرفتند و باتفاق هم تيرى از آن مى انداختند، و اين
عمل از آنها اشاره بآن بود كه موافقت در ميانشان تحقق پيدا كرده است و
بعد از اين رضا و سخط هر يك همان رضا و سخط ديگرى بوده . و در اين آيه
اشاره باين است كه مقام قرب پيغمبر صلى الله عليه و آله بجائى رسيده كه
محبوب پيغمبر محبوب خدا و مبغوض او مبغوض خدا است .
ليت شعرى اين استقرت بك النوى
(كاش ميدانستم كه اكنون كجا اقامت دارى .)
كلمه ((نوى )) در كتاب
قاموس بمعنى خانه و جابجا شدن از مكانى بمكان ديگر آمده .
((اى نسيم سحر آرامگه يار كجاست
)) چون حكومت عدل جهانى بوسيله آنحضرت بر پا مى گردد پس تا
زمانى كه جامعه بشر استعداد آن را پيدا نكند و روى بيك حكومت در جهان
نرود و خود را مهياى آن نسازد آنحضرت از انظار مخفى است و در پس پرده
غيبت است و ظاهر نميشود لذا منزل و اقامتگاه او هم معلوم نيست ، و كسى
جا و مكان مخصوص او را اطلاع ندارد.
از حضرت صادق عليه السلام روايت شده
(425) كه فرمود ((قائم ما را دو
غيبت است يكى كوتاه و ديگرى دراز و طويل المدة ، در غيبت اولى شيعيان
خاص و اولياى او مكان و محل اقامت او را ميدانند، ولى در غيبت دوم
اولياء هم جا و مكان او را نميدانند.)) پس آنچه
را كه به بعضى نسبت ميدهند كه آن بزرگوار در همان سردابى كه غايب شده
است در طول زمان در همانجاست و از همانجا بيرون مى آيد صحيح نيست و
پايه و اساسى ندارد.
بل اى ارض تقلك او ثرى ، ابرضوى ام غيرها ام ذى
طوى
ترجمه :
(بلكه كدام سرزمين يا منطقه اى اقامت مى كنى آيا بكوه رضوى ، يا غير آن
، يا در ذى طوى .)
شرح : ((رضوى
)) كوهى است سمت غربى مدينه نزديك ينبع و تا
مدينه مسافتى راه است . ((ذى طوى
)) كوهى است داخل حرم و نزديك مكه و سر راه تنعيم قرار دارد.
توضيح - كوه رضوى طبق روايتى كه در 13 بحار ص 142(426)
از امام صادق عليه السلام نقل شده كوهى است در حجاز كه نسبت به ساير
كوههاى ديگر سبز خرم و چشمه سار و مشجر و ميوه دار بوده و پناهى براى
پناهنده بوده است
(427) و از اين نظر ذكر آن در اين دعا آمده كه ماءمن و
پناهگاه حضرت ولى عصر (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) ميباشد اءما نه
بطور قطع بلكه بصورت ترديد، نميدانم كه قرارگاهت كجا است ؛ در كوه رضوى
يا ذى طورى يا جاى ديگر.
پس با اين وصف محل استقرار آن بزرگوار معلوم نيست ، و جايگاه مشخصى
ندارد، و هر جا باشد آنجا جايگاه ستايش است . در 13 بحار ص 143 از
مفضل بن عمرو روايت كند، گويد شنيدم از حضرت صادق عليه السلام كه
فرمود: ((براى صاحب امر جايگاهى
)) است كه بآن بيت الحمد ((گفته ميشود و
در آن جا چراغى است كه از روز ولادتش تا روزى كه بوسيله شمشير قيام
مى كند مى درخشد و خاموش نميشود.))
اما ذى طوى كه از كوههاى اطراف مكه است و در يك فرسخى آن در راه تنعيم
قرار دارد، طبق روايتى كه از حضرت باقر عليه السلام نقل شده
(428) حضرت ولى عصر (عج ) از طريق ذى طوى با مجاهدانى
به تعداد نفرات بدر (313 تن ) وارد مكه ، و كنار كعبه مى آيد و پرچم
انقلاب و پيروزى را در آنجا بر پا ميدارد.
عزيز على ان ارى الخلق و لاترى
ترجمه : (گران و سخت است بر من كه
خلق را ببينم و تو ديده نشوى .)
شرح : البته امام زمان ديده ميشود ولى
كسى او را نمى شناسد.
ديده مى بايد كه باش شه شناس |
|
|
تا
شناسد شاه را در هر لباس
|
از امام ششم عليه السلام روايت شده كه فرمود:
((در
موسم حج براى انجام مناسك حج حاضر ميشود، و مردم را مى بيند ولى مردم
او را نمى بينند.
)) و فرمود:
((او
مانند يوسف است با برادرانش كه يوسف آنها را ديد و شناخت ولى آنها او
را مى ديدند ولى نمى شناختند تا موقعى كه خود را معرفى كرد.
))
و آن حضرت در بازارها رفت و آمد مى كند، و در مجالس حاضر ميشود ولى كسى
او را نمى شناسد. و بسا موقعى كه ظاهر ميشود و خود را معرفى مى كند
مردم آن زمان گويند كه ما بدفعات او را مشاهده كرده و نشناخته ايم .
يا رب به كه بايد گفت اين نكته كه در عالم
|
|
|
رخساره بكس ننمود. آن شاهد هر جائى |
روايتى در مجلد 13 بحار ص 142
(429)
است كه حضرت صادق عليه السلام فرمود: صاحب اين امر ميان مردم رفت و آمد
مى كند و بر فرش آنان قدم مى گذارد ولى او را نمى شناسند تا وقتى كه
خداوند به او اجازه دهد كه خود را معرفى كند همچنانكه به يوسف اجازه
داد و برادران يوسف به او گفتند تو يوسفى ؟ گفت آرى من يوسفم .
و لا اسمع لك حسيسا و لا نجوى
(و نمى شنوم از تو نه صدائى و نه رازى )
ترجمه : يعنى از تو هيچ صدائى حتى آهسته
هم بگوش من نرسد، و از هر كه سراغ تو بگيرم او هم مانند من بى اطلاع
باشد، چه كنم ، و اين دردم را به كه گويم ، و اين علاقه منديم را كجا
برم ؟
شرح : صدوق در كتاب امالى خود
(430)
از رسول اكرم صلى الله عليه و آله روايت كرده كه فرمود:
((بنده اى بمرتبه ايمان نميرسد مگر اينكه من محبوبتر از خود او،
و خاندان من محبوبتر از خاندان او و عترت من محبوب تر از عترت او نزد
او باشد.
))
عزيز على ان تحيط بك دونى البلوى
(431) |
|
|
- و
لا ينالك منى ضجيج و لا شكوى |
و سخت گران است بر من كه بلا و گرفتارى تو را فرا گيرد بطورى كه ناله
زار و شكوه من هم بتو نرسد، (نه از غم روزگار و نه از غم پريشانى
شيعيان .)
شرح : در كتاب خصال
(432) از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود:
پنج گروهند كه خواب (راحت ندارند)- تا آنكه گويد- دوستى كه از محبوب
جدا ميشود. چنين شخصى وقتى مبتلا بمفارقت شود سخت متاءثر و پريشان و
حزنش بى اندازه است و خواب راحتى هم ندارد
بنفسى انت من مغيب لم يخل
منا، بنفسى انت من نازح ما نزح عنا
ترجمه : (جانم فدايت اى آن غايبى كه از ما كناره ندارى (بلكه در
ميان ما هستى و نگهبان و ناظر و حافظ مائى ) جانم بقربانت اى آن كسى كه
پنهانى ولى از ما خالى نيستى ، و دورى ولى از ما جدا نيستى .)
شرح : از اين دو جمله استفاده ميشود كه
ما آن بزرگوار را نزديك خود و ميان خود معرفى مى كنيم و معلوم ميدارد
كه او در مكان خاصى كه از ديد ما پنهان باشد نيست بلكه در اجتماعات ما
بصورت ناآشنا رفت و آمد مى كند. و محل ثابتى براى او نيست .
آرى كسى كه ايمان بوجود و غيبت آن حضرت داشته باشد شب و روز متاءسف و
حيران است كه چرا آن بزرگوار با آن عظمت و جلال و بزرگوارى ، و با آن
كمال راءفت و احسانش كه از پدر و مادر مهربان تر است آنچنان در پرده
حجابى از حجابهاى الهى پنهان و پوشيده است كه نه دستى بدامانش رسد، و
نه چشمى بجمالش روشن گردد و نه از مقرش خبرى و نه از محل اقامتش اثرى
باشد.
بنفسى انت امنية شائق يتمنى من مؤ من و مؤ منه
ذكرا فحنا
ترجمه : (جانم فدايت اى آنكه تو آرزوى قلب هر مشتاق آرزومندى از
مرد و زن مؤ من كه تو را ياد آورند و ناله كنند.)
شرح : البته كسى كه دل بخدا دهد و بدو
بگرود، شوق ديدن مردان خدا را دارد و آرزوى ديدارشان را شب و روز در دل
مى پروراند، و البته پيوند ناگسستنى است ميان آن ايمان و اين شوق .
بنفسى انت من عقيد عزلا يسامى
ترجمه : (جانم فداى تو اى آن سرشته عزت و جلالتى كه كسى را بدان
برترى نبود.)
شرح : چون او داراى صفات و اخلاق و
اعمالى است كه شايستگى اين علو و برترى را دارد و كسى كه ايمان و اخلاق
در او نباشد اين فضيلت و بزرگوارى را هم نشايد.
بنفسى انت من اثيل مجد لا يجارى
ترجمه : (جانم فدايت كه تو از ركن اصيل مجد و بزرگوارى باشى كه
كسى بمانند شما نخواهد گرديد.)
شرح : و آدمى گذشته از صفات و اخلاق و
رفتار پسنديده اش براى مجد و شرافت و بزرگوارى او، طهارت خانوادگى هم
لازم است و آن اسباب و لوازمى دارد غير محدود و خارج از قدرت بشرى و در
زيارت وارث مى گوئى
اشهد انك كنت نورا فى
الاصلاب الشامخة و الارحام المطهرة
بنفسى انت من تلاد نعم لا تضاها
ترجمه : (جانم به فدايت كه تو از آن نعمت هاى خاص عالى و اصيلى
هستى كه مثل و مانند ندارد (و كسى شباهت به او را ندارد.)
شرح :وقتى كه انسان از نظر خانوادگى و
محيط پرورش پاك باشد و استعدادات نهانى او بنحو اءحسن پرورش يابد در
ميان جامعه بشر نمونه خواهد بود، و كسى جز هم عنانان او در فضيلت و
جلالت به پايه او نرسد. و در شرح جمله
((يا ابن
النعم السابقات
)) بيان شد بالاترين نعمت هاى
وجود پيغمبر و اوصياء او عليهم السلام است .
بنفسى انت من نصيف شرف لا يساوى
ترجمه : (جانم فدايت كه تو از
خاندان عدالت و قرين شرفى كه احدى توان برابرى با شما را ندارد.)
شرح : در كتاب نجم الثاقب از كتاب غيبت
نعمانى نقل مى كند كه خداوند متعال آنچه را كه به پيغمبران سلف داده با
زياده بآنحضرت ميدهد و او را تفضيل ميدهد. و در آن كتاب حدود چهل و هفت
فضيلت براى آن بزرگوار نقل مى كند و چون بناى ما باختصار است لذا از
ذكر آن فضائل در اينجا صرف نظر مى كنيم ، طالبين بدانجا مراجعه كنند.
الى متى احارفيك يا مولاى و الى متى
ترجمه : (تا به كى (در انتظارت )
حيران و سرگردان باشم اى مولاى من تا كى . (از فراغت سوختم اى مهربان
فرياد رس .)
شرح : اگر انسان جرعه اى از شربت محبت
اين حجت خدا و امام بحق را چشيده باشد چنان از مفارقت و دورى او مغموم
و محزون باشد كه خواب از چشمش ربوده شود چونكه از آن فيوضات الهيه و
نعمت هاى غير متناهيه دنيا و آخرت محروم ، كه دستى بدامان و مالش
نميرسد و ديده بنور جمالش روشن نميشود.
و اى خطاب اصف فيك و اى نجوى
ترجمه : (و بچگونه خطابى تو را
توصيف كنم و چگونه راز دل گويم .)
شرح : مجلد 13 بحار صفحه 129
(433)
محمد بن نعمان از امام ششم عليه السلام روايت كرده است كه فرمود:
((نزديك ترين موقع بنده بخداوند عزوجل و
خوشنودتر شدن خدا از بنده اش هنگامى است كه مردم دست رسى بحجت خدا
نداشته باشند و براى آنها آشكار نباشد، و از نظر آنها مستور و پنهان
باشد و جايگاه او را هم ندانند، و با اين وصف آنها ميدانند كه حجت خدا
و نشانه او از بين نرفته ، پس در آنوقت صبح و عصر (هميشه ) در انتظار
فرج او هستند. و شديدترين موقعى كه خدا بر دشمنانش غضب مى كند هنگامى
است كه حجت خود را از ميان آنها ببرد، و از نظرشان مخفى دارد، و اين
موقعى است كه خدا ميداند كه اولياء و دوستانش درباره حجت خدا ترديد
ندارند و اگر بداند آنان درباره آن حجت ترديد پيدا مى كنند بمقدار لحظه
و طرفة عينى او را مستور و مخفى نمى كند.
))
عزيز على ان اجاب دونك و اناغى
ترجمه : (سخت گران است بر من كه
پاسخ و سخنان فريبنده از غير تو يابم .)
شرح : در توضيح اين كلام بايد خوانندگان
محترم را بروايتى كه در ذيل جمله
((عزيز على ان
لا يحيط
)) نقل كرديم متوجه ساخت . و درجه محبت
را نسبت بآن بزرگوار معلوم داشت كه از لوازم ايمان مؤ من نسبت به امام
زمان و پيشواى دينى خود بالاتر از محبت او نسبت به يكى از محبوب ترين
علاقمندان دنيائى او باشد بلكه از علاقه و محبت او نسبت بجان خودش هم
بيشتر باشد.
و اگر كسى چنين محبتى پيدا كند خواهى نخواهى رشته قلبش بآنحضرت كشيده
ميشود، و در مفارقت او چنان مبتلا بحزن و اندوه مى شود كه از مفارقت
طفل بمادر خود بيشتر، زيرا اگر طفل مادرش از نظر او غايب شود البته
محزون و متاءثر ميشود، ولى ميتوان او را با سخنانى اميد بخش دلخوش ساخت
و او را آرام نمود، ولى اگر كسى عشق و علاقه بامام زمان خود پيدا كند و
پيوسته متوجه آنحضرت باشد از مفارقت و دورى او محزون و تالان است و
معاشرت با مردم و اشتغال بامور فريبنده دنيا او را از ياد او و هم از
علاقه و محبت به او باز نميدارد، و صدق كلام
عزيز على ان اجاب دونك و اناغى درباره او محقق خواهد بود.
زسوز شوق دلم شد كباب دور از يار |
|
|
مدام
خون جگر ميخورم ز خوان فراق |
عزيز على ان ابكيك و يخذ لك الورى
ترجمه : (سخت و دشوار است بر من
كه بر تو بگريم و خلق از تو دست كشيده و واگذارندت و بياد تو نباشند.)
شرح : و سزاوار است كه علاقمندان بآن
بزرگوار در مفارقت او نالان و گريان باشند كه چرا بايد انى حجت خدا در
پرده غيب مستور ماند و امر رهبرى و حكومت بر جهانيان بدست طاغوتهاى
زمان افتد، در صورتى كه اين جامه و لباس جز براى آن قامت معتدل براى
كسى زيبنده نيست ، زيرا كه اوست مجرى احكام و حدود الهى و معين ضعفاء و
فرياد رس مظلومان و قادر به برچيدن بساط ظلم و جور و بسط و گسترش قسط و
عدالت .
يا رب آن آهوى مشكين بچمن بازرسان |
|
|
وان
سهى سرو خرامان بچمن باز رسان |
دل آزرده ما را به نسيمى بنواز |
|
|
يعنى
آن جان ز تن رفته به تن باز رسان |
عزيز على ان يجرى عليك دونهم ماجرى
ترجمه : (بر من سخت دشوار است كه
بر تو (اين غيبت ممتد) جارى شده نه بر ديگرى .)
مجلد 18 بحار صفحه 900
(434)
حضرت امام پنجم عليه السلام به عبدالله بن دينار راوى حديث فرمود: هيچ
عيدى براى مسلمين نيست نه عيد قربان و نه عيد فطر مگر آنكه در آن عيد
حزن و اندوه آل محمد تجديد ميشود، راوى گويد چرا ؟ حضرت فرمود: براى
اينكه آنان حق خودشان را در دست غير خودشان مى بينند.
هل من معين فاطيل معه العويل و البكاء
(آيا كسى هست كه مرا يارى كند و با من همناله شود و من در فرياد و فغان
با او همدم شوم و ناله فراق را طولانى كنم .)
هل من جزوع فاساعد جزعه اذا خلا
(آيا كسى هست كه جزع و زارى كند، و چون تنها باشد من هم او را در جزع و
زاريش يارى كنم .)
هل قذيت عين فساعدتها عينى على القذى
ترجمه : (آيا چشم آلوده اى مى گريد تا چشم من هم با او مساعدت
كند و زارزار بگريد.)
شرح : كمال الدين صدوق
(435) از ابن محبوب نقل مى كند كه گفت حضرت على بن موسى
الرضا عليهما السلام بمن فرمود:
((دنيا فتنه اى
سخت شديدى در پيش دارد كه در آن فتنه هر خاص و عامى درافتد، و اين
موقعى است كه شيعيان سومين فرزند نسل مرا از دست بدهند، و اهل آسمان و
زمين و هر مرد و زن تشنه كامى و هر محزون و مصيبت زده اى بر فقدان وى
بگريد. سپس فرمود: پدر و مادرم فداى آنكس باد كه همنام جدم و شبيه من و
موسى بن عمران عليه السلام است . و او را لباس هائى نورانى است
(436) كه از شعاع نور قدس منور است ، و از فقدان او اهل
آسمان و زمين افسرده شوند، و چه بسيار زن و مردى كه چون آب گوارائى را
كه از دست بدهند متاءسف و سرگردان و محزون گردند، و در حالى كه آنان را
نااميد مى بينم ناگهان ندائى بشنوند با صدايى كه دور و نزديك ميشوند،
براى مؤ منان رحمت و براى كافران عذاب است .
))
مجلد 13 بحار صفحه 37
(437)
از على بن جعفر از برادرش موسى بن جعفر عليهما السلام روايت مى كند
گويد كه از او پرسيدم كه تاءويل اين آيه چيست ؟ كه خدا مى فرمايد:
قل ارايتم ان اصبح ماوكم غورا فمن ياءتيكم بماء
معين - ملك / 30- يعنى
((بگو اگر آبى كه
شما بدان زنده ايد فرو رود بزمين چه كسى است كه براى شما آب گوارا مى
آورد.
)) فرمود:
((هنگامى
كه امام خود را از دست بدهيد و او را نبينيد چه خواهيد كرد؟
))
هل اليك يا ابن احمد سبيل فتلقى
ترجمه : (اى پسر پيغمبر آيا بسوى
تو راه ملاقاتى هست كه بحضورت تشرف حاصل شود)
شرح : البته غيبت امام زمان عليه السلام
بمعنى اين است كه او خود را بكسى معرفى نمى كند و كسى هم او را
نميشناسد نه اينكه او در مكانى محبوس باشد، پس رؤ يت آن بزرگوار در
زمان غيبت امر غير ممكنى نيست ، و ممكن است واقع شود، و چه بسا اشخاصى
كه در زمان غيبت بملاقات آن بزرگوار مشرف شده باشند و او را ديده
باشند.
صدوق در كتاب كمال الدين ، و مجلسى در مجلد 13 بحار الانوار، و حاجى
نورى در كتاب نجم الثاقب بابى را بدان اختصاص داده اند
(438)
پس رسيدن باين مقصود و تشرف بملاقات آن حضرت در اين زمان هم ميسور و
ممكن است ، و ميتوان بوسيله ايمان و عمل و تقوى تام و كامل و تهذيب نفس
از اخلاق رذيله و صفات ذميمه باين سعادت نائل آمد.
و راه رسيدن باين سعادت در مرحله اول انجام اعمال صالحه از دستورت
واجبه و اءداى مستحبات و ترك محرمات است ، از تاءمل در داستان آنانكه
به لقاى آن بزرگوار تشرف حاصل كردند استفاده ميشود كه مداومت بر اعمال
خير و عبادات شرعى و سعى و كوشش در انجام دستورات اسلامى و تضرع و زارى
و مساءلت از حضرت بارى عز اسمه يك نوع وسيله ايست براى ملاقات آن
بزرگوار.
زيرا از تهذيب نفس و انجام وظيفه دينى اثر عظيمى در نفس پيدا ميشود و
رسول خدا فرمود:
من اخلص لله اربعين صباحا فجر
الله ينابيع الحكمة من قلبه على لسانه
(439) يعنى هر كه چهل روز كار و عمل خود را خالص
براى خدا گرداند خداوند متعال چشمه هاى حكمت را از دل او بر زبانش جارى
سازد.
و در اين باره دعائى هم در كتب ادعيه از جمله در كتاب مفاتيح الجنان
مرحوم محدث قمى نقل شده كه خواندن آن بعد از نماز صبح بعنوان تعقيب
وارد شده و آن دعا صدرش اين است
اللهم بلغ مولاى
صاحب الزمان صلوات الله عليه
هليتصل يومنا منك بغده فنحظى
ترجمه : (آيا امروز ما از تو
بفردايش ميرسد كه بهره مند شويم يعنى امروزى كه ما بفراق تو نشسته ايم
بفردائى ميرسد كه بديدار جمالت محظوظ و بهره مند گرديم .)
و متى نرد مناهلك الروية فنروى
ترجمه : (كى ميشود كه بر چشمه سارهاى سيراب كننده تو وارد شويم
پس سيراب شويم ) يعنى آيا اين زمان انتظار ما بزودى بسر خواهد آمد كه
ما بوصال جويبارهاى رحمت تو در آئيم و سيراب شويم و هر چه زودتر اين
انتظارمان بسر آيد.
متى ننتفع من عذب مائك فقد طال الصدى
ترجمه : (چه وقت ما از آب عين
گواراى تو بهره مند ميشويم كه البته تشنگى بطول انجاميده ، و بعبارت
ديگر كى ميشود، كه ما تشنگان جرعه وصالت ، از چشمه آب زلال ظهور تو
سيراب گرديم كه اين عطش ما طولانى گشت .)
متى نغاديك و نراوحك فتقر عيوننا
ترجمه : (كى ميشود كه ما با تو
صبح و شام كنيم و چشمانمان روشن گردد، كه در هر صبح و شام هميشه بخدمتت
باشيم و چشمانمان بجمالت روشن و دل هاى ما شيعيان شاد گردد.)
متى ترانا و نريك و قد نشرت لواء النصر ترى
ترجمه : (كى شود كه تو ما را و ما
تو را ببينيم در حالى كه پرچم نصرتى كه برافراشته اى ديده شود.)
يعنى آن موقعى كه تو ما را ببينى و ما هم بديدار مولاى خود سرافراز
شويم و پرچم نصرت و پيروزيت در عالم برافراشته شود چه وقت است ، كه اين
انتظار ما بسر آيد.
منتظران را بلب آمد نفس |
|
|
اى
زتو فرياد بفرياد رس
|
و سابقا در شرح
((ناشر راية الهدى
)) معنى لواى نصرت بيان شد.
اين جملات از دعاى ندبه اشاره بهمان انتظار فرج است كه در اخبار و
احاديث زيادى آمده و از جانب رسول خدا صلى الله عليه و آله هم بدان
تاءكيد شده و شايد از جمله عبادات و لوازم ايمان باشد. و البته اگر كسى
بخواهد خود را بدان پاى بند بداند بايد خود و جامعه اسلامى را براى
ظهور آن بزرگوار آماده و مهيا سازد و زمينه را از هر حيث و هر جهت
آماده نمايد، و اين آمادگى به سعى و كوشش و جديت است نه بگوشه گيرى و
خاموشى .
(440)
اترانا نحف بك و انت تام الملا و قد ملات الارض
عدلا
ترجمه : (آيا مى بينى تو ما را كه
ما بگرد تو باشيم و تو پيشواى جماعت باشى و زمين را از عدل و داد پر
كنى و يا هر چه زودتر روزى بيايد كه تو ما را بنگرى كه بگردت حلقه زده
ايم و تو با اين سپاه ، زمين را پر از عدل و داد كرده باشى .)
يا رب اين آرزو مرا چه خوش است |
|
|
تو
بدين آرزو مرا برسان
|
و اذقت اعداءك هوانا و عقابا
ترجمه : (و دشمنانت را خوارى و
عقوبت چشانده باشى و بكيفر خوارى و عتاب مبتلا بسازى .)
شرح : هر قدر عدل و داد در روى زمين
گسترش بيابد ظلم و جور و ستم به بندگان خدا از ميان ميرود، و آن كسانى
كه بوسيله ظلم و ستم ، مقام و رياست داشتند و حيات و زندگى دو روزه خود
را از اين راه تاءمين مى كردند به خفت و ذلت در افتند.
و ابرت العتاة و جحدة الحق و قطعت دابر
المتكبرين و اجتثثتاصول الظالمين
ترجمه : (و سركشان و كافرانرا كه
منكر حقند هلاك گردانده و دنباله متكبران را قطع كرده و ريشه ستمكاران
را از بيخ و بن بركنى .)
شرح : در آيه شريفه سوره انعام : 45- پس
از آنكه خداى تعالى در آيات سابق كافران و ستمكاران بعذاب تهديد مى كند
كه ناگهان عذاب الهى آنانرا فرا مى گيرد و سخت درمانده شوند مى فرمايد:
فقطع دابر القوم الذين ظلموا
((پس بريده شد دنباله گروه مردم ستمكار.
))
بحار الانوار مجلد 13 ص 161
(441)
از حذيفه يمانى روايت كرده گويد: شنيدم از رسول خدا صلى الله عليه و
آله كه فرمود:
((خدا اولياء و برگزيدگان خود را
امتياز ميدهد تا آنكه زمين را از وجود منافقان و گمراهان و اولاد
گمراهان پاك مى گرداند.
))
و نيز از خذيفه روايت شده
(442) كه گفت شنيدم از پيغمبر اكرم كه مى فرمود: واى بر
اين امت از استيلا و تسلطى كه زمامداران ستمگر بر آنان پيدا مى كنند و
آنان را مى كشند، و مؤ منان را بوحشت مى اندازند مگر كسانى كه بفرمان
آنها گردن نهند، و شخص مؤ من بزبان و ظاهر با آنها موافق باشد ولى در
باطن از آنها نفرت داشته و مى گريزد. و چون خداوند اراده نمايد كه عزت
اسلام را تجديد نمايد شوكت ستمگران جبار را در هم بشكند، و خداوند قادر
است امتى را كه ميان فساد افتاده آنان را نجات داده و بساحل صلاح آورد.
بعد از آن فرمود اى حذيفه اگر از عمر دنيا بيش از يك روز باقى نمانده
باشد خداوند آن روز را چندان طولانى گرداند تا شخصى از اهل بيت من
بحكومت رسد و با بى دينان جنگ كند تا اسلام را ظاهر و آشكار سازد
لا يخلف الله وعده و هو سريع الحساب
(443) خداوند خلف وعده نمى كند و به حساب زود
ميرسد.
و چنانچه در روايات آمده است علائم ظهور دو قسم است علائم حتميه و متصل
به قيام قائم و علائم غير حتميه و قريب الوقوع ، و از جمله علائم حتميه
خروج سفيانى است .
درمجلد 13 بحار ص 167
(444)
عن اءبى جعفر عليه السلام انه قال : ان من
الامور موقوفه و امورا محتومة ، و ان السفيانى من المحتوم الذى لابد
منه امام باقر عليه السلام فرمود: امور بر دو قسم است بعضى
مشروط و پاره اى حتمى ، و امر سفيانى از امور محتومه و مسلم است و چاره
از آن نيست .
علائم ظهور آن بزرگوار در مجلد 13 بحار
(445) و كتاب كمال الدين صدوق
(446) مفصلا ذكر شده ، و ما در اينجا به ذكر يك روايت
از كتاب قرب الاسناد اكتفا مى كنيم .
(447)
در كتاب قرب الاسناد از محمد بن صدقه از حضرت صادق عليه السلام از
پدران بزرگوارش عليهم السلام از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل
شده كه فرمود:
((چگونه مى بينيد وقتى كه زنان
شما فاسد، و جوانانتان فاسق شوند و امر بمعروف و نهى از منكر انجام
نگيرد. پرسيدند آيا چنين خواهد شد يا رسول الله ؟ فرمود: آرى بلكه از
اين هم بدتر خواهد شد، چه حالى خواهيد داشت وقتى كه امر بمنكر و نهى از
معروف شود، گفتند يا رسول الله آيا ممكن است چنين شود ؟ فرمود: بلى و
ازين بدتر ميشود، چگونه خواهيد بود آنزمان كه ببينيد معروف و كار خوب
زشت و منكر، و كار زشت و منكر خوب و معروف بحساب آيد.
))
و ظهور علائم حتميه در كتاب كمال الدين ص 365
(448) از عمر بن حنظله از حضرت صادق عليه السلام روايت
شده كه مى فرمايد: پيش از قيام قائم وقوع پنج واقعه حتمى است : آمدن
شخص يمانى ، و سفيانى ، و صيحه آسمانى ، و قتل نفس زكيه و فرو رفتن
سپاهى در بيابان بين مكه و مدينه . و نيز
(449)
از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود خروج سفيانى حتمى است و
در ماه رجب اتفاق خواهد افتاد.
و در مجلد 13 بحار
(450)
روايت شده كه حضرت صادق عليه السلام بيانى بدين مضمون فرمود
((هر مرام و مسلكى قبل از قيام قائم مدتى حكومت
و رهبرى را عهده دار ميشود تا اتمام حجت شود و آنگاه قائم بحق و عدالت
قيام مى كند.
))
در كتاب كمال الدين
(451) از ابوحمزه ثمالى نقل كرده كه او گويد بحضرت صادق
عليه السلام عرض كردم كه امام محمد باقر عليه السلام فرموده : خروج
سفيانى حتمى است ؟ جواب داد آرى اين طور است و اختلاف اولاد عباس هم
حتمى است ، و قتل نفس زكيه ، و خروج قائم حتمى است ، گفتم آن نداى
آسمانى چيست و چگونه است ؟ فرمود در اول روز منادى ندا مى كند مردم
بدانيد و آگاه باشيد كه حق با على عليه السلام و پيروان اوست ، و در
آنوقت آنانكه ايمان ثابتى ندارند به شك مى افتند.
و اءيضا در همين كتاب
(452) از معلى بن خنيس از حضرت صادق عليه السلام روايت
شده كه امام فرمود: ابتدا صداى جبرئيل از آسمان بلند ميشود بعد صداى
شيطان از زمين و بايد از صداى اول متابعت كنيد، مبادا در پى صداى دوم
برويد و فريب خوريد.
و از حضرت صادق عليه السلام روايت شده
(453) كه فرمود خروج اين سه نفر خراسانى و سفيانى و
يمانى در يك سال و يكماه و يك روز خواهد بود، و پرچم هيچكدام مانند شخص
يمنى نيست ، كه او مردم را بسوى حق راهنمائى مى كند
و نحن نقول الحمد لله رب العالمين
ترجمه : و ما گوئيم الحمدلله رب
العالمين
شرح : با خاطر شاد لب به حمد و ستايش
پروردگار عالميان بگشائيم و او را به اين نعمتى كه عنايت فرموده ستايش
كنيم . البته اين حمد و ستايش پس از قطع سلطه سلطه گران و اءعوان و
اءبناءشان از سر مستضعفان جهان و رها شدن از قيد و بنديست كه از طرف
قدرتمندان و ستمكاران بدست و پاى آنان بسته شده بوده هم چنانكه در سوره
انعام آيات
44، 45، 46 آمده است .
در پايان اين بحث لازم است كه پيرامون غيبت امام زمان صحبت شود كه جهت
چيست كه آنحضرت از انتظار غايب است و تاكنون قيام نكرده و خود را معرفى
ننموده ، و چه شده كه غيبت او تاكنون بطول انجاميده و از اين طول غيبت
سوء استفاده شده ، و مدعيانى پيدا شده اند كه ادعاى نيابت حتى مهدويت و
نبوت كرده اند.
(454)
و از طرفى هم قدرتمندان ستمكار و هوى پرستان زمام امور مسلمانان را
بدست گرفته و احكام عمده اسلامى كه با منافع و سوء استفاده آنها سازش
ندارد تعطيل شده و رفته رفته از ميان ميرود.
(455)
البته اخبار وارده در باب علت غيبت امام زمان زياد است و از مجموع آن
اخبار استفاده ميشود كه حكمت غيبت آن بزرگوار چند امر است : اول - قلت
انصار و اعوان آنحضرت ، چون دعوت آن بزرگوار براى احياى سنت الهى يعنى
دين در جهان بشريت و تشكيل حكومت عدل و برطرف ساختن ظلم و جور است كه
در ابتدا حدود سيصد و سيزده نفرند، و چنانكه در روايت آمده است تا عدد
اصحاب و ياران آنحضرت به ده هزار نفر نرسد از مكه خارج نميشود.
(456)
جهت دوم - آنكه امام زمان در دوره غيبت خود تعهدى نسبت به حكومت هاى
وقت ندارد و بيعت كسى را هم بظاهر بگردن نگرفته ، تا انقلاب و قيامتش
به اغتشاش و شورش جلوه گر شود چنانكه روايات بدان متعرضند از جمله
روايت حسن بن على بن فضال از پدرش از حضرت رضا عليه السلام است كه شيخ
صدوق در كمال الدين
(457) نقل كرده كه فرمود: مى بينم شيعيان وقتى كه نسل
سومين از فرزندانم از ميانشان ميرود همچون گوسفندان كه طالب چرا گاهند
آنان هم متحير و سرگردان در جستجو هستند تا موضع و محلى كه از آن بهره
مند شوند بيابند ولى نمى يابند، راوى گفت چرا چنين ميشود ؟ فرمود براى
اينكه امامشان از نظرشان غايب ميشود، گفتم چرا ؟ فرمود براى آنكه وقتى
كه با شمشير قيام نمود تعهد و بيعت كسى بگردن او نباشد.
جهت سوم - خروج ودائع مؤ منه از اصلاب كافرين است چنانكه در مجلد 13
بحار ص 130
(458)
از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه راوى حديث گويد: سئوال كردم از
آن بزرگوار كه چرا اميرالمؤ منين عليه السلام از ابتدا با مخالفين و
دشمنانش جنگ نكرد ؟ فرمود: براى اين آيه شريفه كه در قرآن آمده است .
لو تزيلوا لعذبنا الذين كفروا منهم عذابا اليما
- فتح : 25 يعنى اگر آن مؤ منين ناشناخته از كفار جدا شده بودند ما
كفار را بعذابى دردناك گرفتار مى كرديم .
راوى پرسيد مقصود از جدا شدن در اين آيه چيست ؟ فرمود مقصود ودايع مؤ
منه در صلب مردم كافر است (كه اگر آن نطفه ها از صلب پدران كافر جدا
ميشدند آن كفار و منافقين جنگ نكرد بملاحظه اين آيه مباركه بوده .)
آنگاه حضرت فرمود: همچنان قائم ما نيز تا مادامى كه ودائع الهى از صلب
كافران خارج نشود ظاهر نخواهد شد، پس وقتى كه آن نسل خارج شد و بظهور
پيوست و مردان مؤ من بوجود آمدند او هم ظاهر شود و بر دشمنان پيروز و
آنانرا از ميان ببرد.
علت چهارم - غيبت امام زمان - ممكن است امتحان و آزمايش مردم باشد تا
در دوره غيبت درجه ايمان ادعائى مدرم هم معلوم گردد. همچنانكه خداوند
در ابتداى سوره عنكبوت مى فرمايد
اءحسب الناس ان
يتركوا ان يقولوا آمنا و هم لا يفتنون آيا مردم پيش خود حساب
كردند (و گمان نمودند) باينكه بگويند ايمان آورده ايم رها ميشوند و
آزمايش نميشوند.
چه شود گر محك تجربه آيد بميان |
|
|
تا
سيه روى شود هر كه در اوغش باشد |
امام صادق عليه السلام در حديثى مى فرمايد:
((و
هم چنين قائم آل محمد عليه السلام ايام غيبتش طولانى شود تا آنكه
بوسيله ارتداد بد سرشتان حق خالص آشكار و ايمان پاك از ايمان آلوده
معلوم شود، و آنگاه شيعيان پاك سرشت كه از نفاق و تفرقه خائفند در عهد
قائم احساس شوكت و قدرت و امنيت نمايند.
(459)))
شيخ صدوق در كمال الدين
(460) از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه آن
بزرگوار به راوى خبر (بنام منصور) فرمود: اى منصور صاحب امر نخواهد آمد
مگر بعد از آنكه ماءيوس شويد، نه ؛ بخدا قسم نمى آيد مگر بعد از آنكه
خوب و بد شما از هم ممتاز گرديد، نه ؛ بخدا سوگند نمى آيد مگر بعد از
آنكه امتحان دهيد، نه ؛ بخدا نمى آيد مگر آنكه شقى آشكار گردد و آنكس
كه سعيد است شناخته شود.
علت پنجم - آنكه چون آن بزرگوار ماءمور اجراى اوامرى است كه بايد بعد
از اين بوسيله او در جهان صورت گيرد، از اين نظر لازم است كه در حفظ
جان خود بكوشد و خود را از آسيب و اذيت و آزار دشمنان محفوظ دارد، و از
اين نظر غيبت و مخفى بودن او از انتظار مردم سبب حفظ جان او شود.
و در رواياتى به اين علت اشاره شده است ، از جمله در كتاب كمال الدين و
بحار از زراره از امام محمد باقر عليه السلام روايت شده كه فرمود:
((البته براى قائم آل محمد پيش از قيامش غيبتى
است و اوست كه ميراثش را مى طلبد. گفتم براى چه مخفى است ؟ فرمود: خوف
و ترس است و با دست بشكم خود اشاره كرد و فهماند يعنى كشتن .
(461)))
البته او هم همچون پدران بزرگوارش ترس و خوفى از كشته شدن در راه خدا
ندارد، ولى چون ماءمور بانجام امرى است كه بايستى آنرا بمرحله اجرا
درآورد و هنوز موقع آن نرسيده (چون عالم بشريت هنوز بآن مرحله نرسيده و
خود را مهيا نكرده ) و خداوند متعال هنوز قيام او را اراده نكرده ، و
لذا غيبت او يكى از اسباب حفظ جان اوست كه خوف آن بزرگوار از قتل با
عدم اراده خداوند بقيام او تواءم است .
(462)
اللهم انت كشاف الكرب و البلوى
ترجمه : (بار الها توئى بر طرف
كننده غم و اندوه دلها.)
شرح : يكى از وظائف ايمانى تضرع و زارى
بدرگاه حضرت احديت عز اسمه خصوصا در زمان غيبت امام زمان عليه السلام
است كه گشاينده غم و اندوه از دلها است ، و حفظ دين و ايمان از شبهات
شياطين كه بوسيله كلمات فريبنده : ضعفا و بيچارگان را گمراه و عقايد
باطله را بوسيله كلماتى بقلوب عوام وارد مى كنند، و امر را بر ضعفاى
اهل ايمان مشكل و مشتبه ميسازند، و در اين باره گفته هاى اولياى حق
بحقيقت پيوسته و محقق مى شود.
در كتاب غيبت نعمانى
(463) از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود:
((براى صاحب اين امر غيبتى است كه حفظ دين در آن
زمان همچون كسى است كه با دست خود خار شاخه درخت خاردار را بتراشد و
صاف كند، سپس آن بزرگوار سر بزير انداخت و مكثى كرد، آنگاه فرمود:
البته براى صاحب اين امر غيبتى است ، و در آن زمان لازم و واجب است كه
بنده خدا از نافرمانى خدا بپرهيزد و به او رغبت نمايد و دين خود را حفظ
كند، و آنرا محكم بگيرد و آنرا رها نكند.
))
و اليك استعدى فعندك العدوى
ترجمه : ((و
من از تو داد دل مى طلبم و توئى دادخواه مظلومان و درماندگان .
))
شرح : از جمله وظايف مهم شخص متدين و مؤ
من دعا كردن است و چنانچه فرموده اند:
((دعا
عبادت بلكه مخ و مغز عبادت است .
(464)))
در اهميت دعا و فضيلت آن گذشته از روايات و اخبار زيادى كه از پيغمبر
اكرم و ائمه معصومين عليهم السلام نقل شده ، و آيات قرآن هم در سوره
هاى مختلف بر آن دلالت دارد چنانكه مى فرمايد:
و
قال ربكم ادعونى استجب لكم ان الذين يستكبرون عن عبادتى سيدخلون جهنم
داخرين (و پروردگارتان گويد مرا بخوانيد تا شما را استجابت كنم
البته كسانى كه از عبادت من استكبار مى ورزند بزودى با ذلت و خوارى
وارد جهنم ميشوند)- سوره مؤ من آيه 60-.
در تفسير صافى از كتاب كافى در ذيل اين آيه مباركه از حضرت صادق عليه
السلام روايت شده كه فرمود دعا كن و مگو كه مقدرات تقدير شده ، و دعا
تغييرش نميدهد، زيرا دعا عبادت است و خداى عزوجل مى فرمايد:
ان الذين يستكبرون عن عبادتى سيدخلون جهنم
داخرين ، و فرمود:
((ادعونى استجب لكم .
))
پس بايد در هر حال دعا كرد و نگفت كه دعا لازم نيست و كار گذشته است
يعنى اعتقاد تو بقضا و قدر مانع نشود تو را از اينكه دعا كنى ، در
روايت است كه فرمود:
((دعا قضا را برمى گرداند.
))
و امام صادق عليه السلام فرمود:
((ايمانت بقضا و
قدر مانع از مبالغه و كوشش تو در دعا كردن نشود.
(465)))
در كتاب وسائل الشيعه از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود:
((اگر بنده دهان خود را ببندد و دعا نكند چيزى
به او عطا نخواهد شد. پس سئوال كن تا بتو عطا شود.
))
((تا نگريد طفل كى نوشد لبن .
))
پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
((هنگامى
رقت دل را براى دعا كردن مغتنم شماريد كه آن رحمتى است .
(466)))
پس شخص مؤ من در غيبت امام زمان بايستى شب و روز بدرگاه خداى تعالى دعا
و تضرع نمايد، و زمينه را براى تعجيل ظهور امام زمان فراهم سازد، و
وساوس شيطانى او را از دعا كردن مانع نشود، و نگويد اگر خداوند ظهور آن
بزرگوار را تا مدت معينى مقدر كرده باشد دعاى من چه تاءثيرى دارد.
در داستان بنى اسرائيل آمده است كه چون آنها از شدت ظلم و ستم فرعون و
فرعونيان به تنگ آمده بودند شبى در بيابان اجتماع كردند، و بدرگاه بارى
تعالى تضرع و زارى نمودند، خداوند هم دعايشان را اجابت فرمود و فرج
آنها را زودتر ظاهر ساخت .
در اهميت دعا و تضرع و زارى بدرگاه حضرت بارى تعالى اخبار و روايات
زيادى وارد است ، و از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود:
((دعا قضاء مقدر را پس ميزند، و زياد دعا كنيد
كه دعا كليد هر رحمت و سبب رسيدن بهر حاجتى است ، و كسى بآنچه نزد خدا
است جز بدعا كردن و درخواست نمودن نرسد، و هر درى كه زياد كوبيده شود
البته باز خواهد شد.
(467)))
از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل شده كه فرمود:
ان الله يحب الملحين فى الدعاء(468)
يعنى البته خداوند ملتزمين و مصرين در دعا را دوست ميدارد.