دعاهاى قرآن

حسين واثقى

- ۲ -


دعاى ساحران مؤ من 
موسى و هارون به فرمان الهى رهسپار دربار فرعون شدند و به فرمان پروردگار به نرمى با او سخن گفتند از آزادى بنى اسرائيل عذاب قيامت خداشناسى نعمت هاى الهى مرگ معاد و آيات ديگر الهى برايش گفتند و معجزات الهى را به او نشان دادند.
فرعون ، معجزات الهى را سحر و موسى دانست و روز عيد را براى مبارزه با آن تعين كرد.
فرعون داناترين ساحران را گرد آورد و به آنان دلگرمى و وعده داد كه اگر موسى را شكست دادند از مقربان او خواهند شد.
روز عيد فرا رسيد. همه در مكان مقرر گرد آمدند تا مبارزه ساحران نامدار را با موسى و هارون ببينند. در آغاز ساحران به سحر پرداختند به گونه اى كه موسى بترسيد. ناگهان ندا آمد: اى موسى ، نترس ، تو برترى ، عصايت را بينداز تا ساخته هاى ساحران را ببلعد .
موسى به فرمان خدا دست به كار شد عصايش را افكند در دم به اعجاز الهى سحر ساحران را ببلعيد و كارى كرد كه ساحران و فرعون به سجده در افتادند و به حقانيت خداوند و صدق موسى و هارون و پوچى ادعاى خدايى فرعون گواهى دادند.
فرعون رو به آنان كرد و گفت : پيش از آن كه من به شما اجازه دهم به خدا ايمان آوريد؟ اين نقشه را طرح كرديد كه مردم را پراكنده و از شهر بيرون كنيد؛ به زودى خواهيد فهميد!دست و پايتان را برعكس يكديگر مى برم و همه شما را به دار مى آويزم .
ساحران تازه ايمان آورده گفتند: ما به سوى پروردگارمان برميگرديم ، و تو كه ما را مجازات ميكنى براى آن است كه ما وقتى معجزه الهى را ديديم ايمان آورديم . و در اين هنگام دست به دعا برداشتند و گفتند:
ربنا افرغ علينا صبرا و توفنا مسلمين (55)؛
بار خدايا، صبر و پايدارى بر ما ببار و ما را مسلمان بميران .
دعاى مؤ منان 
موسى و هارون مدتى در ميان بنى اسرائيل به تبليغ توحيد و ايمان و مبارزه و آزادى دست زدند، اما به جز اندك ايمان نياوردند، چرا كه ترس از فرعون و حكومت ظالمانه اش مانع از گرايش مردم به موسى مى شد.
موسى كه به همين گروه اندك نيز اطمينان خاطر نداشت بارى تقويت ايمان و روحيه آنان گفت : اگر مؤ منيند و از مسلمانانيد بر خداوند توكل كنيد .
آنان گفتند: بر خداوند توكل كرديم و سپس رو به جانب پروردگار بزرگ كرند و چنين دعا كردند:
ربنا لاتجعلنا فتنة للقوم الظالمين # و نجنا برحمتك من القوم الكافرين (56)؛
بارالها، ما را هدف قوم ستمكار قرار مده و به رحمت خود ما را از شر كافران نجات بخش .
6. موسى به فرمان الهى به دعوت توحيدى ادامه مى داد، اما كمتر كسى به او ايمان مى آورد و فرعون ستمگر و دستگاه جبارش بر فشار خود به موسى و هارون مى افزود. اما شدت عمل فرعونيان و گمراهى مردم مانع از كار موسى نشد. از اين رو با ايمان كامل و با قاطعيت اعلام كرد:
افوض امرى الى الله ان الله بصير بالعباد (57)؛
سرنوشتم را به خدا سپردم ، به درستى كه خدا بر بندگانش بيناست .
مكنت و ثروت و قدرت فرعونيان چشم ها را خيره كرده بود. مردم هم كه داراى رشد عقلانى نبودند، بين موسى و مؤ منان از يك سو، و فرعون و دستگاه سلطنتش از سوى ديگر مقايسه مى كردند، و پيداست وقتى كه ملاك در مقايسه ، ظواهر مادى و لباس و كاخ و ملك و پول و زر باشد كفه فرعون برترى دارد و موسى و هارون به او نمى رسند. چرا كه فرعون سلطان دنياپرست و جمع كننده قدرت و ثروت بود، موسى و هارون پيام آور ايمان و اعتقاد و عدالت و آزادى بودند.
موسى كه ثروت و جاه و جلال مادى فرعون و اطرافيانش را مانع گرايش مردم به توحيد و تقوا مى ديد، در مناجات با خداوند چنين گفت :
ربنا انك اتيت فرعون و ملاه زينة و اموالا فى الحياة الدينا ربنا ليضلوا عن سبيلك ربنا اطلس على اموالهم و اشدد على قلوبهم فلا يؤ منوا حتى يروا العذاب الاليم (58)؛
بارالها، تو به فرعون و اطرافيانش جمال و مال در دنيا داده اى اما - آنان به جاى شكر گزارى - از راه تو گمراه شدند. بارالها، اموالشان را نابود و دلهايشان را سنگ كن - تا ديگر ايمان اجبارى نياورند - تا آن عذاب دردناك را ببينند.
نكته  
پس از اين مناجات خداوند فرمود: دعاى شما مستجاب شد .
در تفسير اين آيه از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود: بين اين دعا و مستجاب شدن آن نابودى فرعون چهل سال فاصله شد (59) از ين حديث در مى يابيم كه گاهى ممكن است بنابه صالحى كه خدا ميداند اجابت دعاى ما به تاءخير افتد كه نبايد ماءيوس شد بلكه همچنان بايد به فضل و رحمت خداوند اميدوار بود تا زمان استجابت دعا فرا رسد.
امام صادق عليه السلام فرمود: عجب دارم از كسى كه عليه او نقشه مى شكند، و حيله به كار مى برند؛ چرا نمى گويد افوض ‍ امرى الى الله ان الله بصير بالعباد در حالى كه خداوند در پى آن فرمايد (تا موسى اين جمله را گفت و كاريش را به خدا سپرد) خداوند موسى را از شر حيله هاى فرعونيان حفظ كرد .
7. آنگاه كه موسى مى خواهد چهل روز به ميقات به كوه طور رود، برادرش هارون را به جانشينى خود مى گمارد.
موسى به ميقات مى رود. در آن جا خواستار رؤ يت حق تعالى مى شود. خداوند به او مى فرمايد: هرگز مرا نمى بينى ، به كوه بنگر اگر كوه پس از تجلى خداوند بر آن ، آرام گرفت مرا مى بينى .
و آنگاه كه خداوند بر كوه تجلى كرد، كوه خرد شد و مو سى بى هوش درافتاد وقتى كه به هوش آمد خطاب به خداوند گفت :
سبحانك تبت اليك و انا اول المؤ منين (60)؛
بارالها، منزهى ، به سوى تو توبه مى كنم و من نخستين ايمان آورندگانم .
8. ميقات موسى به سر آمد و پس از چهل روز به جمع مردم بازگشت . وقتى از گوساله پرستى مردم با خبر شد اندوه وجودش را فرا گرفت . به خشم آمد و الواح تورات را بر زمين افكند، و با هارون بياويخت .
هارون گفت : برادر اين مردم مرا ضعيف داشتند نزديك بود مرا بكشند و هر چه آنان را به هدايت خواندم بى ثمر ماند در چنين شرايطى موسى دست به دعا برداشت و گفت :
رب اغفرلى ولاخى و ادخلنا فى رحمتك و انت ارحم الراحمين (61)؛
بارالها من و برادرم را بيامرز و ما را به رحمت خود داخل كن ، تو ارحم الراحمين هستى .
9. هنگام كه موسى نوبت ديگر خواست به ميقات برود از ميان مردم خود هفتاد نفر را انتخاب كرد و همراه خود برد. چون به ميقات رسيدند، چنان لرزشى آنان را فرا گرفت كه يقين به نابودى خود كردند. در چنين شرايطى موسى به دعا برخاست و چنين گفت :
رب لو شئت اهلكتهم من قبل و اياى اتهلكنا بما فعل السفهاء منا ان هى الا فتنتك تضل بها من تشاء و تهدى من تشاء انت ولينا فاغفرلنا و ارحمنا و انت خير الغافرين # و اكتب لنا فى هذه الدنيا حسنة و فى الاخرة انا هدنا اليك (62)؛
10. وقتى كه موسى و بنى اسرائيل از دريا گذشتند و فرعون و لشكرش در دريا غرق شدند، موسى به بنى اسرائيل رو كرد و گفت : نعمت هاى الهى را به ياد داشته باشيد؛ چرا كه در ميان شما پيامبران و پادشاهان قرار داد و نعمت هايى به شما داد كه به هيچ كس ‍ نداد، اكنون به سرزمين قدس داخل شويد .
بنى اسرائيل در پاسخ گفتند: قومى ستمگر در آن سرزمين هستند و تا زمانى كه از آنجا خارج نشوند ما داخل نمى شويم ، اى موسى تو و خدايت برويد و بجنگيد، ما ين جا نشسته ايم .
موسى كه آن همه تلاش و تبليغ را براى هدايت و رهانيدن آن مردم از چنگ فرعون نقش بر آب ديد، دست به دعا برداشت و گفت :
رب انى لا املك الا نفسى و اخى فافرق بيننا و بين القوم الفاسقين (63)؛
بارالها من اختيار خود و برادرم را دارم ، خودت بين ما و اين قوم فاسق جدايى انداز.
در اين هنگام حق تعالى فرمود: آنها بايد چهل سال سرگردان در بيابان به سربرند و تو بر اين مردم فاسق افسوس مخور.
دعاى بنى اسرائيل 
موسى در غياب خود هارون را به جانشينى تعيين كرده بود هارون . هم با نهايت دلسوزى به مسئوليت خود قيام كرد و به راهبرى و هدايت مردم پرداخت .
وقتى كه موسى به ميقات رفت مؤ منان دو دل و متزلزل هارون را تنها ديدند، و زمينه را براى شيطنت خود آماده يافتند. سامرى از زيور آلات آنان گوساله اى ساخت كه آن را مى پرستيدند. اما به زودى پشيمان شدند و دريافتند كه بيراهه رفته اند از اين رو، به درگاه الهى روى آوردند و با تضرع و خشوع گفتند:
لئن لم يرحمنا ربنا و يغفرلنا لنكون من الخاسرين (64)؛
اگر پروردگار ما به رحم نكند و ما را نيامرزد، از زيانكاران خواهيم برد.
دعاى همسر فرعون 
در سوره تحريم ، به ناسازگارى بعضى از همسران پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله اشاره شده است و در پايان سوره چند نمونه مثبت و منفى از زنان خوش بخت و بدبخت ياد مى شود، دو نمونه منفى و بدعاقبت همسران نوح و لوط هستند، آن دو با اين كه با دو پيامبر الهى در زير يك سقف زندگى مى كردند، از چنين زمينه اى بهره نگرفتند تا به كمال معنوى برسند بلكه به آن دو پيامبر خيانت كردند و اهل آتش شدند. در مقابل از دو نمونه مثبت ياد مى شود. يكى مريم ، و ديگرى آسيه ، همسر فرعون ، آسيه در خانه فرعون بود و با او زندگى مى كرد، اما ادعاى خدايى او را باور نداشت بلكه يك انسان موحد بود كه خداوند در قرآن كريم از او به عنوان نمونه و مثل براى مؤ منان ياد مى كند. گويند وقتى فرعون دانست كه همسرش خداپرست است به دستور او شكنجه اش كردند تا زير شكنجه جان داد.
ملكه موحد فرعون در زير شكنجه اين گونه خدا را مى خواند و دعا مى كرد:
رب ابن لى عندك بيتا فى الجنة و نجنى من فرعون و عمله و نجنى من القوم الظالمين (65)؛
بارالها، براى من نزد خودت در بهشت خانه اى بساز، و مرا از فرعون و كردارش نجات ده ، و مرا از قوم ستمكار رهايى بخش .
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: سه نفر يك چشم بر هم زدن وحى كافر نشدند، مؤ من آل ياسين ، على بن ابيطالب ، آسيه همسر(66) فرعون .
در حديث ديگرى رسول خدا صلى الله عليه و آله آسيه همسر فرعون را يكى از چهار زن برتر بهشتيان شمرد.
دعاهاى حضرت زكريا عليه السلام براى درخواست فرزند 
زكريا يكى از پيامبران الهى است . او يك عمر توحيد و خداپرستى و پاكى و درستى را تبليغ كرد و مردم را به راه راست هدايت نمود. آنگاه كه به سن پيرى رسيد فكر مى كرد به زودى مرگ به سراغ او خواهد آمد و در غمى جانكاه فرو رفت .
غم و اندوه زكريا براى آن بود كه فرزندى نداشت واز نزديكان او هم كسى نبود كه راه او را ادامه دهد و از اين نظر بسيار اندوهگين شد كه مشعل هدايتى كه از ديرباز در خاندان او و به دست پدران او بوده است به خاموشى گرايد.
پيرى خود و عقيم بودن همسر، او را از چشم داشتن به الطاف الهى باز نداشت او اين خواسته و آرزوى خود را در موارد گوناگون از خداوند درخواست كرد در سه جاى قرآن كريم از آن ياد شده است :
الف ) حنه همسر عمران در حالى كه حاملگى نذر كرده بود فرزندى كه به دنيا مى آورد خدمتگزار بيت المقدس شود. وقتى كه زايمان كرد دختر زاييد و گفت : خداوندا دختر زاييدم - گرچه آرزو داشتم پسر باشد - و او را مريم ناميدم ، و از شيطان رجيم به تو پناه دادم .
خداوند هم نذر او را قبول كرد. زكريا كه شوهر خاله مريم و بزرگ بيت المقدس بود سرپرستى مريم رابه عهده گرفت و او را بزرگ كرد و در ميان مسجد براى او محرابى ساخت كه مريم در آن به عبادت مى پرداخت . زكريا هرگاه براى سركشى به مريم به محراب او داخل ميشد مشاهده مى كرد طعام گوارا و ميوه هاى غير فصل نزد مريم موجود است ، از مريم مى پرسيد: اينها از كجا براى تو آمده است ؟
جواب مى شنيد: از جانب خداوند متعال آمده و خداوند به هر كس خواهد روزى بى حساب مى دهد .
در اين هنگام عبادت و معنويت و كمالات مريم ، زكريا، را تكان داد و با خود گفت : چه مى شد، من چنين فرزندى داشتم و بلافاصله دست به دعا برداشت و گفت :
رب هب لى من لدنك ذرية طيبة انك سميع الدعاء (67)؛
سپس در حالى كه در محراب نماز مى گزارد فرشتگان الهى به او بشارت دادند كه خداوند فرزندى به نام يحيى كه بزرگ و پاكدامن و پيامبر خواهد بود به تو عطا مى كند.
زكريا ناباورانه گفت : كجا من پسرى خواهم داشت ، چرا كه خود پيرو و همسرم ناز است ؟
جواب آمد: خداوند انجام ميدهد آنچه را خواهد .
ب ) در آغاز سوره مريم آمده است : ياد كن رحمت پروردگارت را بر حضرت زكريا آن گاه كه آهسته پروردگارش را خواند و گفت :
رب انى و هن العظم منى و اشتعل الراءس شيبا و لم اكن بدعائك رب شقيا# و اين خفت المولى من ورائى و كانت امراءتى عاقرا فهب لى من لدنك وليا # يرثنى و يرث من آل يعقوب و اجعله رب رضيا (68)؛
بارالها، استخوانم سست شده و موى سپيد سرم را فرا گرفته است ، تا كنون هرگاه تو را خوانده امت بد عاقبت نبوده ام من از اموال پس ‍ از خود مى ترسم ، همسرم نيز عقيم است . فرزندى به من عطا كرد از جانب خود كه وارث من و وارث آل يعقوب باشد، و او را پسنديده بدار.
از جانب خداوند ندا آمد: اى زكريا تو را بشارت مى دهيم به پسرى كه نامش يحيى است و پيش از اين همنامى نداشته است .
زكريا گفت : پروردگارا، كجا من پسرى خواهم داشت در حالى كه همسر نازاست ؟
جواب آمد: خداى تو اينچنين مى خواهد و براى او آسان است پيشتر تو را آفريدم در حالى كه چيزى نبودى .
خداوند يحيى را با كتاب و حكمت به زكريا عطا فرمود.
ج ) در سوره انبياء، در مقام ياد پيامبران اشاره به زندگى و بندگى شان ، آنگاه كه نوبت به زكريا مى رسد، خداوند مى فرمايد: آنگاه كه زكريا پروردگارش را ندا داد و گفت :
رب لاتذرنى فردا و انت خير الوارثين (69)؛
بارالها، مرا تنها نگذار و تو بهترين وارثانى .
و خداوند فرمايد: ما دعاى او را مستجاب كرديم و يحيى را به او بخشيديم و همسرش را به صلاح آورديم ، آنان در كارهاى خير شتاب داشتند و با اميد و بيم ما را مى خواندند و در برابر ما خاشع بودند.
چند حديث  
1. در تاريخ آمده است كه : رسول خدا صلى الله عليه و آله هرگاه حضرت على عليه السلام را در جنگ ها به ميدان مى فرستاد دعا مى كرد و مى گفت : رب لاتذرنى فردا وانت خير الوارثين بارالها مرا تنها مگذار - يعنى على را از من مگير - و تو بهترين وارثانى (70).
2. مرحوم كلينى از حارث نصرى حكايت مى كند كه او گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم : خاندان من همه منقرض شده اند و من هم فرزندى ندارم (كنايه از اين كه به من دعايى تعليم كن تا به بركت آن فرزند دار شوم ).
حضرت فرمود: در سجده بگو: رب هب لى من لدنك ذرية طيبة انك سميع الدعاء رب لاتذرنى فردا و انت خيرالوارثين .
حارث گويد: من به دستور حضرت عمل كردم و در سجده ام اين دو آيه را خواندم . خداوند به من دو پسر به نامهاى على و حسين عطا كرد
(71)؛
3. على بن محمد صيمرى كاتب گويد: با دختر جعفر بن محمد كاتب ازدواج كردم و او را بسيار دوست داشتم اما از اين ازدواج فرزندى نصيبم نشد. به سراغ امام هادى عليه السلام رفتم و داستان خود را براى او باز گفتم . او تبسم كرد و فرمود: انگشترى فراهم كن كه نگينش فيروز باشد و بر آن بنويس (رب لاتذرنى فردا و انت خيرالوارثين . صيمرى گويد به دستور حضرت عمل كردم ، يك سال نگذشت كه از آن همسر پسرى روزى ام (72) شد .
روايات ديگرى هم درباره نحوه طلب فرزند از خداوند آمده است (73).
دعاى مادر مريم 
حنه همسر عمران بود و هر دو از موحدان و از خاندان بزرگ توحيد و يكتاپرستى بودند. هنگامى كه حنه باردار شد نذر كرد كه فرزندى كه در راه دارد خدمتگزار بيت المقدس شود. او كه انتظار داشت فرزندش پسر باشد، به هنگام زايمان دريافت نوزادش ‍ دختر است . او را مريم ناميد و زكرياى پيامبر بزرگ بيت المقدس و شوهر خاله مريم سرپرستى او را به عهده گرفت .
مريم همراه با رشد جسمى ، جانش نيز در پرتو تعليمات الهى پرورش يافت و بدون همسر با نفخ روح الهى عيسى را بزاد.
خداوند از دعاى حنه مادر مريم و همسر عمران چنين ياد ميكند:
او گفت :
رب انى نذرت لك ما فى بطنى محررا فتقبل منى انك انت السميع العليم (74) .
بارالها، من فرزندى كه در شكم دارم نذر كردم ، براى تو آزاد باشد از من بپذير به درستيكه تو شنوا و دانايى .
در آيه ديگر مى فرمايد: خداوندش به نيكو قبولى از او پذيرفت (75).
دعاى حواريون عيسى عليه السلام 
حضرت عيسى عليه السلام در ميان بنى اسرائيل به پيامبرى برانگيخته شد. بنى اسرائيل كه مردمى بهانه گير و لجوج بودند حضرت عيسى را مى آزردند. معجزاتى كه عيسى عليه السلام در معرض ديد آنان قرار مى داد، آنان را بيدار نكرد و همچنان بر كفر خود اصرار مى ورزيدند.
عيسى عليه السلام كه بى خردى آنان را ديد در ميان مردم ندا داد چه كسانى مرا در راه خدا يارى مى كنند ؟
حواريون ، گفتند ما ياوران الهى هستيم ، به خداوند ايمان آورده ايم و گواه باش كه ما تسليم اوييم . و سپس دست به دعا برداشتند و چنين دعا كردند:
ربنا ءامنا انزلت و اتبعنا الرسول فاكتبنا مع الشاهدين (76).
بارالها، به آنچه نازل فرمودى ايمان آورديم ، و پيامبرت را پيروى كرديم ، پس ما را از گواهان قرار ده .
دعاى حضرت عيسى عليه السلام 
در دعاى پيشين گفتيم وقتى كه عيسى عليه السلام كفر و لجاجت بنى اسرائيل را ديد از ميان ياورانى طلبيد. حواريون اعلام كردند: ما ياوران الهى هستيم و تو را در برابر كافران يارى مى دهيم . اما اينان نيز به راحتى عيسى را همراهى نمى كردند، بلكه سخنان و خواسته هاى ناروايى داشتند. يكى از خواسته هاى آنان مائده آسمانى بود عيسى به آنان گفت تن اگر به راستى ايمان آورده ايد از خدا پروا كنيد و بهانه جويى نكنيد آنان گفتند: ما مى خواهيم از مائده آسمانى بخوريم تا قلب ما به پيام و پيامبرى تو اطمينان يابد و بدانيم تو با ما صادقانه سخن مى گويى . در اين هنگام عيسى عليه السلام دست به دعا برداشت و چنين گفت :
اللهم ربنا انزل علينا مائدة من السماء تكون لنا عيدا لاولنا و آخرنا و آية منك و ارزقنا و انت خيرالرازقين (77)؛
بارالها، پروردگارا!بر ما مائده آسمانى فرو فرست تا براى اول و آخر ما عيد شود، و نشانه اى از تو باشد، و ما را روزى ده كه ، تو بهترين روزى دهندگانى .
خداوند در پاسخ فرمود: من آن را بر شما فرو مى فرستم هر كدام از شما، پس از اين معجزه باز هم كفر ورزد او را به گونه اى عذاب كنم كه هيچ كس از جهانيان را بدان گونه عذاب نكنم .
دعاى مجاهدانى كه در ركاب پيامبران جهاد كردند 
خداوند متعال وقتى مى خواهد مؤ منان مجاهد را قوت قلب دهد و راه و رسم صحيح جهاد را به آنان آموزد و توكل و تعبد را در آنان زنده كند، و شيوه پايدارى و صبر و ثبات را براى آنان ترسيم كند و طريقه دعا و نيايش مردان جهاد و شهادت را بازگو كند مى فرمايد: چه بسيار پيامبرانى كه توده هاى انبوه همراه آنان با دشمنان پيكار كردند و به خاطر رنج و مصيبتى كه در راه خدا ديدند، سست نشدند و به ضعف نگراييدند، و در برابر دشمن تسليم نشدند، و خداوند صابران را دوست ميدارد خواسته و دعايشان تنها اين بود:
ربنا اغفرلنا ذنوبنا و اسرافنا فى امرنا و ثبت اقدامنا و انصرنا على لقوم الكافرين (78)
پروردگارا، گناهان و كوتاهى و تندروى ما را در كار خود بيامرز، و گامهاى ما را ثابت بدار، و ما را بر كفار پيروز فرما.
خداوند در پاسخ ، پاداش دنياى كه پيروزى و سربلندى آنهاست و پاداش نيكوى آخرت را كه بهشت و مقام قرب خداست به ايشان عطا فرمود.
در زمان ما هر گاه جنگى بين مسلمين و كفار در گيرد و نيز، در نبرد دائمى فرهنگى ، عقيدتى سياسى ، ميان اهل ايمان و پيروان شرك و شيطان در هر نقطه جهان ؛ به منظور پيمودن مسير صحيح و صبر و پايدارى و طلب هدايت و پيروزى از خداوند شايسته است اين دعا را زياد بخوانيم .
دعاى صاحبان باغ سوخته 
در زمانهاى دور، در سرزمين يمن مرد با ايمانى زندگى مى كرد. او باغ و بستان بزرگ و آبادى داشت و به هنگام برداشت محصول ، فقيران و تهى دستان به باغ او مى آمدند، و بهره مى بردند. وقتى كه پدر از جهان رخت بر بست پسران مالك باغ به مستمندان چيزى ندهند. زمان برداشت محصول فرا رسيد آنان با خود گفتند:
فردا صبح بى سر و صدا به باغ مى رويم و به سرعت محصول را جمع مى كنيم و تا تهيدستان از شروع برداشت محصول بيخبر هستند، ما كار را تمام كرده و آن را به خانه و انبار مى آوريم . آنان بدون آن كه توجه كنند كه نعمت ها همه از خداست و خداوند در محصول آنان براى فقرا سهمى قرار داده است ، با اين تصميم ، شب خوابيدند تا پگاه به باغ روند.
همان شب آتش الهى ، باغ را سوزاند، به گونه اى كه صبحگاهان وقتى كه آنان به باغ رسيدند، با خود گفتند: اشتباه آمديم ، اين باغ ما نيست برادر عاقل تر گفت : مگر به شما نگفتم تسبيح الهى گوييد و به ياد خداوند باشيد و جانب حق را پاس داريد!
آنان از غفلت به در آمدند، و هشيار شدند و به اشتباه خود پى بردند، و گفتند:
سبحان ربنا انا كنا ظالمين (79)؛
منزه است پروردگار ما، همانا ما ستمكارانيم .
آنان يكديگر را ملامت كردند و به گناه خود اقرار و اعتراف كردند، و تصميم گرفتند راه راست و درست ، و روش پدر خردمند خود را در پيش گيرند و گفتند:
عسى ربنا ان يبدلنا خيرا منها انا الى ربنا راغبون (80)؛
اميدواريم پروردگار ما بهتر از آن باغ به ما دهد، ما به سوى پروردگار خود رو مى كنيم .
دعاهايى كه به حضرت محمد صلى الله عليه و آله آموزش داد 
1. در سوره زمر خداوند متعال به پيامبرش حضرت محمد صلى الله عليه و آله آموزش هاى متعددى ميدهد. يكى از آن تعليمات اين دعاست كه اى محمد بگو:
اللهم فاطر السموات و الارض عالم الغيب و الشهادة انت تحكم بين عبادك فيما كانوا فيه يختلفون (81)؛
اى پروردگار آفريننده آسمانها و زمين ، داناى پنهان و پيدا، تو حكم مى كنى بين بندگانت در آن چه كه در آن اختلاف كنند.
2. دشمنان حضرت محمد صلى الله عليه و آله افراد عنود و لجوجى بودند و هر روز براى گريز از پيام حق و گمراه كردن مردم ، نغمه اى ساز مى كردند، اما در برابر هر سخن و بهانه اى جواب شايسته اى از پيامبر دريافت مى كردند. و چه بسا پيامبر در انتظار مى ماند تا از سوى خداوند جواب مناسبى صادر شود، تا هم به دشمنان پاسخ دهد و هم بر عزم و اراده آن جناب بيفزايد. در پايان سوره انبياء ضمن جواب به منكران توحيد، خداوند به حضرت محمد صلى الله عليه و آله آموزش ميدهد كه اين گونه بگو:
رب احكم بالحق و ربنا الرحمن السمتعان على ما تصفون (82)؛
پروردگارم به حق داورى كن ، و پروردگار ما بخشنده اى است كه از او يارى جويند بر آنچه شما( از دروغ و باطل ) گوييد.
3. خداوند متعال به پيامبر گرامى اش حضرت محمد صلى الله عليه و آله اين گونه تعليم و آموزش مى دهد كه بگو:
رب اغفر و ارحم و انت خيرالراحمين (83)؛
خداوندا!بيامرز، و رحم كن ، تو بهترين رحم كنندگانى .
گرچه در اين آيه نفرمود چه كسى را بيامرز و به چه كسى رحم كن ، اما به كمك آيات و ادله ديگر در مى يابيم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله براى خود و براى همه مسلمانان از حق تعالى آمرزش و رحمت طلب مى كند. و چون رسول الله صلى الله عليه و آله الگوى همگان است ، ما هم به آن جناب اقتدا مى كنيم و مى گوييم رب اغفر و ارحم و انت خيرالراحمين .
4. خداوند بزرگ به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله دستور مى دهد كه براى قرائت آن بخش از قرآن كه در حال وحى بر آن حضرت است پيش از پايان يافتن وحى ، شتاب نكند. به آن حضرت فرمان مى دهد كه بگو:
رب زدنى علما (84)؛ پروردگارا، دانش مرا بيشتر فرما.
با توجه به اين نكته كه پيامبر ما داناترين آفريدگان خداست در عين حال حق تعالى به او چنين دستورى مى دهد، بر ما كه از علم و دانش ذره اى بيش نداريم ، ضرورى تر و لازم تر است كه اين دعا را تكرار و از خداوند حكيم دانش فراوان طلب كنيم .
پيامبر ما فرمود: هرگاه روزى بر من بگذرد كه در آن بر دانشم نيفزايم ، طلوع خورشيد، در چنين روزى بر من مبارك مباد (85).
5. ما مسلمان و پيرو قرآنيم قرآن كريم با بسم الله الرحمن الرحيم و سپس با الحمدلله رب العالمين آغاز مى شود.
پيامبر اسلام فرموده است : هر كار با نام خدا و حمد الهى آغاز نشود پايان خوشى و كامل ندارد.
در سوره اسراء خداوند دعايى را به حضرت محمد صلى الله عليه و آله تعليم مى دهد كه هر وقت بر كارى تصميم گرفتى براى موفقيت در آن اين طور دعا كن :
رب ادخلنى مدخل صدق و اخرجنى مخرج صدق و اجعل لى من لدنك سلطانا نصيرا (86)؛
بارالها، مرا با صدق و استوارى داخل كن ، و با صدق و درستى بيرون آر، و برايم از جانب خود تسلطى يارى بخش قرار ده .
اين دعاى قرآنى در آغاز هر كار، شايسته و مناسب است تا شروع و پايان آن به درستى و استوارى باشد و در هنگامه كار يارى الهى همراهى كند در تاريخ آمده است : پيامبر گرمى اسلام صلى الله عليه و آله هنگام فتح مكه اين دعا را خواندند.
و از امام عليه السلام نقل شده كه فرمود: هرگاه در شرايط ترسناك قرار گرفتى اين آيه را بخوان (87).
6. حضرت محمد صلى الله عليه و آله فرمود: نه من و نه هيچ پيامبرى پيش از من ، پيامى به عظمت و سنگينى توحيد نياورده اند .
چون پيام توحيد بزرگ و عظيم بود بيشترين فرصتهاى تبليغى پيامبران را به خود اختصاص داد، پيامبر ما هم براى معرفى توحيد گفت و گوهاى بسيار با مردم داشت . آيات و نشانه هاى خداوند را براى مردم باز مى گفت و از آنان مى خواست به تاءمل و دقت نشينند. در آغاز سوره شورا، خداوندا مواد لازم را براى اين گفت و به پيامبرش مى آموزد و در ضمن به او تعليم مى دهد تا بگويد:
الله ربى عليه توكلت و اليه انيب ؛ (88)
الله پروردگار من است ، بر او توكل كردم و به سوى او باز مى گردم .
7. يكى از آموزش هاى الهى و قرآنى حمد و سپاس الهى است و ديگرى ياد نيك و شايسته از برگزيدگان وادى توحيد، يعنى پيامبران و اولياى الهى كه راهنمايان بشر به سوى تقوا و پاكى و عدالت و توحيد بودند. آنانى كه خداوندشان برگزيد تا مشعل هدايت ديگران به سوى خدا و آخرت باشند. خداوند به حضرت محمد صلى الله عليه و آله فرمان مى دهد كه بگو:
الحمدلله و سلام على عباده الذين اصطفى (89)؛
تمام حمد و سپاسش براى خداست ، و سلام بر بندگانش آنان كه برگزيد.
8. مهمترين پيام پيامبران الهى ، توحيد، و خداپرستى بوده است . پيامبر ما هم به سان ديگر پيامبران پايه و شالوده دعوتش يكتاپرستى بود وسعى مى كرد، تصوير درستى از توحيد ذات و صفات و افعال به بشر ارائه دهد، و به دور از خرافات و پندارها توحيد ذات و صفات و افعال به بشر ارائه دهد، و به دور از خرافات و پندارها، توحيد ناب و خالص را تبيين كند. در قرآن كريم آياتى كه مربوط به توحيد است از آيات ديگر بيشتر است . هر بار كه مردم نادان براى كجروى خود بهانه اى مى تراشند و بر پايه انديشه هاى جاهلى ، اعتراض مى كنند پيامبر با صبر و سعد صدر به آنان پاسخ سنجيده ميدهد. يك بار پس از پاسخ به آنان به فرمان الهى چنين مى گويد:
الحمدلله الذى لم يتخذ ولدا ولم يكن لم له شريك فى الملك ولم يكن له ولى من الذل و كبره تكبيرا (90)؛
حمد و سپاس خدايى راست كه فرزندى نگرفته و در حكومت شريكى براى او نيست و هم پيمانى براى يارى او در مشكلات نيست (چرا كه احتياج ندارد) و بزرگ دار او را برترين بزرگ داشتن .
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: آيه عزت را بسيار بخوانيد پرسيدند: آيه عزت كدام است ؟ فرمود: الحمدلله الذى لم يتخذوا ولدا...
9. پيامبر ما در راه ابلاغ پيام الهى از ناكسان آزار بسيار ديد. و هر گاه كه فشار روحى و روانى و تبليغاتى دشمن اوج مى گرفت ، خداوند پيامبرش را دلدارى و روحيه ميداد.
در صلح حديبيه به هنگام نوشتن صلحنامه ، يكبار به گاه نوشتن بسم الله الرحمن الرحيم در آغاز صلحنامه ، و بار ديگر به وقت نوشتن كلمه رسول الله در پى نام آن حضرت ، قريشيان اعتراض كردند و نتيجه آن شد كه به جاى بسم الله الرحمن الرحيم ، باسمك اللهم بنويسند، همان طور كه در جاهليت مى نوشتند، و لقب رسول الله را هم از پى نام آن حضرت حذف كنند. از آن جا كه اين دشمنى و عناد آنان روحيه پيامبر را مى آزرد خداوند براى حمايت و دلدارى به آن حضرت فرمود بگو:
هو ربى لااله اله هو عليه توكلت و اليه متاب (91)؛
او پروردگار من است ، به جز او خدايى نيست ، بر او توكل كردم و به سوى او باز مى گردم .
10. يكى از تعليمات خدا به پيامبرش حضرت محمد صلى الله عليه و آله اين است كه بگو:
ان صلاتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب العالمين (92) .
به درستى كه نماز من ، عبادات من زندگى من و مرگ من براى خداوند است كه پروردگار جهان هاست .
11. پيامبر ما از منافقان رنج بسيار ديد؛ آنان كه به زبان تظاهر به اسلام مى كردند و در دل اعتقاد به آن نداشتند بلكه در پى كار شكنى و شيطنت و عيب جويى بودند. خداوند هم از درون و شيوه آنان پيامبرش را آگاه مى كرد. به همين سبب در جاى جاى قرآن كريم از منافقان و كج رفتارى آنان ياد مى شود. آنان كه ميديدند، از گفت و گوها و محفل آنان ، پيامبر خبردار ميشود، به جاى اصلاح كار و برنامه خود و آمدن به راه راست ، شيوه خود را عوض كردند و اين بار با زبان ايما و اشاره پيامهاى خود را به يكديگر مى رساندند اين بار هم خداوند پيامبرش را از روش آنان آگاه ساخت و ضمن تحليل از آن حضرت به وى فرمود: در برخورد با چنين مشكلات بگو:
حسبى الله لا اله الا هو عليه توكلت و هو رب العرش العظيم (93)؛
خداوند مرا بس است ، به جز او خدايى نيست ، بر او توكل كردم ، او كه صاحب عرش عظيم است .
پيامبر گرامى فرمود: هر كس صبح و شب هفت بار اين دعا را بخواند كارهاى مهمش را كفايت كند (94).
عبدالله بن عباس گويد: اين دعاى ابراهيم عليه السلام بود هنگامى كه او را در آتش افكندند، و دعاى حضرت محمد صلى الله عليه و آله هنگامى كه دشمنان عليه آن حضرت گرد آمدند (95)؛
12. در قرآن كريم گاهى ملاحظه مى شود دعاهايى را خداوند به پيامبرش ياد مى دهد. گرچه در اين نوع جملات طرف خطاب حضرت محمد صلى الله عليه و آله است ، اما از آنجا كه پيامبر براى همگان اسوه و الگوست ، پيداست كه اينگونه خطاب ها شامل حال ديگران نيز مى شود.
يكى از آموزشهاى خداى متعال به حضرت محمد صلى الله عليه و آله اين دعاست :
قل اللهم مالك الملك تؤ تى الملك من تشاء و تنزع الملك ممن تشاء و تعز من تشاء بيدك الخير انك على كل شى ء قدير # تولج الليل فى النهار و تولج النهار فى الليل وتخرج الحى من الميت و تخرج الميت من الحى و ترزق من تشاء بغير حساب (96)؛
اى محمد، بگو بارالها، صاحب حقيقى حكومت تويى ، به هر كه خواهى حكومت دهى واز هر كه خواهى بازستانى ، هر كه خواهى عزيز و گرامى دارى ، و هر كه را خواهى ذليل و پست گردانى ، تمام خيرات به دست تو است ، به درستى كه تو بر هر چيز توانايى شب را در روز فرو مى برى ، و روز را در شب فرو مى برى زنده را از مرده برآورى ، و مرده را از زنده ، خارج سازى ، و هر كه را خواهى بى شمارى روزى مى دهى .
دو حديث  
1. پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله اسم اعظم كه هرگاه به آن دعا كنند مستجاب شود عبارت است از: قل اللهم مالك الملك ... بغير حساب (97).
2. معاذ بن جبل گويد: روز جمعه اى از رسولخدا صلى الله عليه و آله باز ماندم و نتوانستم نماز جمعه را با آن حضرت به جا آورم پس ‍ از آن كه رسول خدا صلى الله عليه و آله مرا ديد پرسيد:
اى معاذ چه چيز تو را از نماز جمعه بازداشت ؟ گفتم : اى رسولخدا! يوحناى يهودى چند وقيه طلا از من طلب دارد و در خانه ام ايستاده بود تا از خانه خارج شوم و طلبش را از من درخواست كند و من ندارم تا طلب او را بپردازم به اين سبب از خانه خارج نشدم .
حضرت فرمود: اى معاذ، آيا دوست دارى خدا قرض تو را ادا كند؟ گفتم : آرى يا رسول الله فرمود: (آيه قل اللهم مالك الملك را تا بغير حساب بخوان و سپس بگو: يا رحمان الدنيا و الاخرة و رحيمهما تعطى منهما ما تشاء و تمنع منهما ما تشاء، اقص عنى دينى اگر به اندازه تمام زمين طلا بدهكار باشى ، خداوند ادا مى كند .
13. خداوند متعال شيوه احتجاج و گفت و گو با كفار را به رسول خدا صلى الله عليه و آله آموزش ميدهد و آن جناب آن شيوه را به كار مى بندد و پس از آن كه اين گفت و گو به ثمر نمى نشيند، و آنها بر جهل و گمراهى خود اصرار مى ورزند، به آن حضرت تعليم ميدهد كه دعا كند و بگويد:
رب اما ترينى ما يوعدون # رب فلا تجعلنى فى القوم الظالمين (98).
پروردگارم اگر اراده كرده اى آن عذابى را كه به كفار وعده داده اى به من نشان دهى . پروردگارم پس مرا در ميان ستمگران قرار مده .
استعاذه  
استعاذه يعنى پناه بردن به خداوند متعال از فتنه انگيزان و شر آنها.
در قرآن كريم بارها خداوند بزرگ حضرت محمد صلى الله عليه و آله را تعليم مى دهد كه از وسوسه هاى شياطين و پليدان به خداوند پناه برد.
در دو سوره فصلت (99)، و اعراف (100) خداوند به پيامبرش مى فرمايد: اگر شيطان تو را وسوسه كرد به خدا پناه بر، همانا او شنوا و داناست . در سوره مؤ منون به حضرت محمد صلى الله عليه و آله اين گونه تعليم مى دهد كه دعا كن و بگو:
رب اعوذبك من همزات الشياطين # و اعوذ بك رب ان يحضرون (101)؛
پروردگارم ، از وسوسه هاى شيطان ها به تو پناه مى برم و پناه مى برم به تو پروردگارم ، از اين كه آنان نزد من حاضر شوند.
دو سوره آخر قرآن كريم معوذتين نام گرفته است كه در آن ها خداوند به پيامبر گرامى ما دستور مى دهد كه بگويد:
بسم الله الرحمن الرحيم
قل اعوذ برب الفلق # من شر ما خلق # ومن شر غاسق اذا وقب # و من شر النفاثات فى العقد # و من شر حاسد اذا حسد
؛
بگو پناه مى برم به پروردگار سپيده صبح ، از شر مخلوقات و از شر شب تار هنگامى كه در آيد، و از شر جادوگرانى كه در گره ها دمند. و از شر حسود آن كه حسد ورزد.
بسم الله الرحمن الرحيم
قل اعوذ برب الناس # ملك الناس # اله الناس # من شر الوسواس الخناس # الذى يوسوس فى صدور الناس # من الجنة و الناس ‍

بگو پناه مى جويم ، به پروردگار آدميان ، پادشاه آدميان ، معبود آدميان ، از بدى وسوسه كننده خناس ؛ آن كه در دل مردمان وسوسه كند كه از جن و انسان است .
دعاى مسيحيانى كه مسلمان شدند 
از آغاز ظهور اسلام ، يهود و نصارا هر كدام به شيوه اى با اسلام برخورد مى كردند، يهود از روى حسد ورزى و كينه و دشمنى با اسلام و پيامبر و مسلمين ، سر ناسازگارى و عناد داشتند و از هيچ زمينه اى براى ضربه به اسلام چشم پوشى نمى كردند.
در مقابل نصارا روشى منطقى و معقول ، و برخوردهاى مهرآميز و دوستانه با اسلام و مسلمين داشتند. قرآن كريم از اين دو برخورد، متفاوت ياد مى كند و بارها به نشانه قدرشناسى ، از حق گرايان مسيحى تمجيد مى كند و از برخوردهاى معقول و سنجيده آنان ستايش ‍ مى كند.
گروهى از آنان كه از زهاد و عباد و دانشمندان مسيحى بودند وقتى كه با قرآن و پيام آن آشنا شدند و آن را حق يافتند، مسلمان شدند و از شادمانى گريستند و چنين گفتند:
ربنا امنا فاكتبنا مع الشاهدين (102)؛
بارالها، ايمان آورديم ، ما راهم در زمره گواهان (و مسلمين ) قرار ده .
دعا براى پدر و مادر 
پدر و مادر حقوق بسيارى بر فرزندان دارند. خداوند كريم در چند جاى قرآن فرزندان را بر اداى حق پدر و مادر سفارش كرده است .
در سوره اسراء مى فرمايد: پروردگارت حكم كرد كه به جز او را نپرستيد و به پدر و مادر نيكى كنيد. اگر يكى از آن دو يا هر دو در نزد تو به سن پيرى رسيدند، به آنان اف نگو و تندى مكن و با آن به ملايمت و نرمى سخن گو، در برابر آنان تواضع و مهربانى پيشه كن و براى آنان دعا كن و بگو:
رب ارحمهما كما ربيانى صغيرا (103)؛
بارالها، آن دو را رحمت كن ، چنان كن مرا در كودكى پروراندند
.
دعاى آنان كه به سلطه ستمگران گرفتارند 
يك وظيفه اساسى و هميشگى مؤ منان اين است كه در راه خدا پيكار كنند و براى نجات مستضعفان ، از چنگال حكومت كفر و ظلم تلاش كنند. چرا كه ستمگران و زورگويان براى آنان قدرتى باقى نگذاشته اند تا بتوانند از خود دفاع كنند به همين جهت دست به عامر مى دارند و مى گويند:
ربنا اخرجنا من هذه القرية الظالم اهلها و اجعل لنا من لدنك وليا واجعل لنا من لدنك نصيرا (104)؛
بارالها، ما را از اين سرزمين ستمگران بيرون بر، خود براى ما سرپرستى قرار ده ، وبراى ما يارى كننده و پشتيبان بفرست .