12 - پايههاى حكومت اسلامى
اللَّهُمَّ المُمْ بِهِ شَعَثَنا، وَاشْعَبْ بِهِ صَدْعِنا، وَارْتُقْ بِهِ
فَتْقَنا، وَكَثِّرْ بِهِقِلَّتَنا، وَأَعْزِزْ بِهِ ذِلَّتَنا، وَأَغْنِ بِهِ
عائِلَنا، وَاقْضِ بِهِ عَنْ مُغْرَمِنا،وَاجْبُرْ بِهِ فَقْرَنا، وَسُدَّ بِهِ
خَلَّتَنا، وَيَسِّرْ بِهِ عُسْرَنا، وَبَيِّضْ بِهِوُجُوهَنا، وَفُكَّ بِهِ
أَسْرَنا، وَأَنْجِحِ بِهِ طَلِبَتِنا، وَأَنْجِزْ بِهِ مَواعِيدَنا،وَاسْتَجِبْ
بِهِ دَعْوَتَنا، وَأَعْطِنا بِهِ سُؤْلَنا، وَبَلِّغْنا بِهِ مِنَ
الدُّنْياوَالآخِرَةِ آمالَنا، وَأَعْطِنا بِهِ فَوْقَ رَغْبَتِنَا، يا خَيْرَ
المَسْؤُولِينَ، وَأَوْسَعَالمُعْطِينَ، اشْفِ بِهِ صُدُورَنا، وَأذْهِبْ بِهِ
غَيْظَ قُلُوبِنا، وَاهْدِنا بِهِ لَمَااخْتُلِفَ فِيهِ مِنَ الحَقِّ بِإِذْنِكَ،
إِنَّكَ تَهْدِي مَنْ تَشاءُ إِلَى صِراطٍمُسْتَقِيمٍ، وَانْصُرْنا بِهِ عَلَى
عَدُوِّكَ وَعَدُوِّنا إِلهَ الحَقِّ آمِّينَ.
اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْكُو إِلَيْكَ فَقْدَ نَبِيِّنا صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَآلِهِ،
وَغَيْبَةَ وَلِيِّنا،وَكَثْرَةَ عَدُوِّنا، وَقِلَّةَ عَدَدِنا، وَشِدَّةَ
الفِتَنِ بِنا، وَتَظاهُرَ الزَّمانِ عَلَيْنافَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ،
وَأَعِنَّا عَلَى ذلِكَ بِفَتْحٍ مِنْكَ تُعَجِّلُهُ، وَبِضُرٍتَكْشِفُهُ، وَنَصْرٍ
تُعِزُّهُ، وَسُلْطانِ حَقٍّ تُظْهِرُهُ، وَرَحْمَةٍ مِنْكَتُجَلِّلُناها،
وَعافِيَةٍ مِنْكَ تُلْبِسُناها، بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.
"خدايا با آن امام، پريشانى، پراكندگى ورخنه ما را بر طرف كن و شكاف مارا بپيوند و
كمى ما را به افزونى و خوارى ما را به عزّت بدل كن و عائل ما را غنى كنو دين ما را
ادا كن و فقر ما را جبران كن و خلل ما را مسدود كن و سختى ما را آسانكن و روى ما
را سفيد كن و اسيران ما را آزاد كن و حاجتهاى ما را روا كن و وعدههاىما را
برآورده كن و دعاى ما را استجابت كن و خواسته ما را عطا كن و ما را بهآرزوهاى دنيا
و آخرت برسان و برتر از آنچه ميل آن داريم به ما عطا فرما، اى بهترينكسانى كه مورد
درخواست قرار مىگيرند و گسترده عطاترينِ كسان، دلهاى ما را با اواستفاده و خشم
قلبهاى ما را ببر و هدايتمان كن به اذن خود به حقّى كه مورداختلاف است كه تويى آنكه
هر كه را خواهى به راه راست هدايت مىكنى؛ و ما را بااو بر دشمن تو و دشمن ما يارى
ده اى معبود راستين آمين.
خدايا ما شكايت نبودن پيامبرمانصلى الله عليه وآله و غيبت وليّمان و فراوانى
دشمنانوكم شمار بودن خود و سختى فتنهها و غلبه روزگار بر ما را به پيشگاه تو
مىآوريمپس بر محمّد و آل او درود فرست و ما را با پيروزيى عاجل و بر طرف كردن
زيانوياريى كه بدان عزّت مىبخشى و چيرگى و دليل حق كه آشكار مىگردانىورحمتى كه
با آن ما را تجليل مىكنى و عافيتى كه در ما مىپوشانى، يارى دهبِرَحمَتِكَ يَا
أَرْحَمَ الرّاحِمينَ."
دولت اسلامى راستين، دولتى است كه برپايههاى الهى استوار باشد،بارزترين اين
پايهها، گشتن دولت به گرد محور رهبرى ربّانى است، از اينروست كهنتايجى را كه در
پايان دعاى افتتاح ذكر شد حاصل جامعه انسانى مىكند، ايننتايج، همچنين توقّعاتى
هستند كه هر مؤمنى بايد براى تحقّق آنها با همه امكاناتىكه در دست دارد، بكوشد.
دعاهاى به جامانده از معصومين، در ضمير انسان كه دعا مىكند در شكلبرنامههاى عملى
كه براى تحقّق عينى آنها دست بكار مىشود، منعكس مىشوند.پس هنگامى كه در ماه رمضان
دست خود را بازارى و تضرّع به سوى خدا درازمىكنيم و مىگوييم: "خدايا شادى نثار
مردگان كن، هر فقيرى را بى نياز كن، هرگرسنهاى را سير كن، هر برهنهاى را بپوشان،
هر امر فاسد از امور مسلمانان رااصلاح كن، حال بد ما را به حال نيك خود تغيير
ده..." وقتى اين دعاها رامىخوانيم به اين معنى نيست كه فقط زبان خود را براى
خواندن اين عبارات بهحركت درآوريم يا محقّق شدن اين امور را تمنّا كنيم بلكه به
اين معنى است كه اين رابرنامه زندگى خود قرار دهيم و بكوشيم تا شادى نثار گور
مردگان كنيم و اين باطاعت بيشتر كه ثواب آن را نثار آنها مىكنيم ميسّر است و با
هماهنگى و هميارىبيشتر، در آنجا كه شهيد يا متوفّى آنچنانكه اگر پيشوا و امامى
باشد چشم به راهانسجام و هماهنگى است.
هنگامى كه مىگوييم: "خدايا هر گرسنهاى را سير كن" براى بر طرف كردنگرسنگى مردمان
گرسنه مىكوشيم و همچنين وقتى مىگوييم: "خدايا هر امرفاسدى را از امور مسلمانان
اصلاح كن" بايد در جهت اصلاح روابط مردم به شكلىمنظّم بكوشيم. بنابراين دعاها
همچنانكه از بنده مسكين و مخلوق كه ضعيف استبه سوى خالق نيرومند روان مىگردد تا
آن را مستجاب كند و بشكل غيبى محقّقبدارد، همچنين برنامهاى عملى است كه انسان
بايد طبق آن عمل كند و در جهتتحقّق آن بكوشد.
از جهت ديگر بعضى از جوامع بشرى گرفتار عقب ماندگى و ستمواستضعاف هستند تا جايى كه
حتى صرف آرزو و اميد و امنيّت و بردبارى را براىرسيدن به سطح پيشرفتهاى از زندگى
از دست دادهاند.
مثلاً جوامع مستضعف در كشورهاى دور افتاده آسيا يا بعضى از مناطق افريقايا امريكاى
لاتين، در فكر اين نيستند كه روزى صاحب بمب هستهاى شوند يااستقلالى كامل در
رويارويى با شرق و غرب بدست آورند.
پس براى بازگردانيدن انسان به انسانيّت خود و به ياد او آوردن اينكه:اى انسان تو
مىتوانى زندگى رفيعى بنا كنى و اين زندگى كه دارى زندگى عقبماندهاى است، بايد آن
را رها كنى و دگرگون سازى، بايد با همه زمينههايى كهباعث آن شده كه تو اين چنين
زندگى داشته باشى بستيزى، چه به عنوان فرد درمقابل طبيعت وچه به عنوان جامعهاى در
برابر ساير جوامع، تا به زندگى آزاددست يابى؛ براى تذكّر اين حقيقت به انسان به
دعاهايى نيازمنديم كه به مامىگويند:
هرگاه زندگى شما سخت شد و اوضاع زندگانى شما درهم پيچيد ووضعيّتشما به حالتى
استثنايى رسيد و دنيا به شما پشت كرد، به اين معنى نيست كه فعلاًاستحقاق پيشرفت و
كرامت را نداريد و بايد به اين حال راضى شويد؛ بلكه برعكس، بر شماست كه پيوسته از
خدا بخواهيد كه زندگى بهترى به شما ببخشدواين درخواست و دعا شما را مؤمن مىكند به
اينكه وضعيتى بهتر از اين كه داريدامكانپذير است و مىكوشيد تا به آن برسيد و اين
چنين آتش آرزو در شما خاموشنمىشود و روح پيشرفت در درونتان نمىميرد. بخش اخير
دعاى افتتاح در همينچارچوب است:
"خدايا با او پريشانى ما را بر طرف كن" تا امّت امّتى يگانه شود،"وپراكندگى و رخنه
ما را بر طرف فرما" ديوارها و دژهاى كشورهاى ما ويران شدهاست، در آن رخنههايى
پديد آمده است كه دشمن از آن به درون مىخزد و اينرخنهها جز با تضرّع و درخواست
از خدا، سد نمىگردد. با يك نگاه به جهان اسلامبه عمق پراكندگى و چند دستگى كه در
كشورهاى اسلامى وجود دارد پى مىبريم،واينكه چگونه اين كشورها به بهانههاى مختلف
قومى و ملّى باهم اختلاف دارندواز هم پراكنده هستند.
"و شكاف ما را بپيوند" شكاف كمتر از رخنه است، امّا به سهم خود چيزىاست كه ديده
مىشود، مىتوان وجود نظامهاى اجرايى در كشورهاى اسلامى رانوعى از شكاف دانست كه
بايد امّت براى پيوند آن و پوشانيدنش به جنبش درآيد.
"و كمى ما را به افزونى بدل كن" ما گاهى مردمى پر شمار، امّا پراكندهايمونيازمند
يكپارچگى و وحدت هستيم.
و گاهى ممكن است كم شمار باشيم و نيازمند افزايش كَمى؛ اگر مردمدلهايشان يك جا
باشد و نفسهايشان با هم الفت داشته باشد اين كم شمارى بخودىخود امرى منفى نيست،
امّا اين مردم كم شمار الفت دار بايد برشمار افرادشافزوده و چندين برابر شوند تا
شامل همه گروههاى امّت مسلمان گردند، از اينرودعا مىكنيم كه: "و كمى ما را به
افزونى بدل كن". و "خوارى ما را به عزّت بدلكن" مشكل انسان ذليل و خوار اين است كه
رفته رفته احساس مىكند خوار آفريدهشده، پس در مقابل ستم و تجاوز و خوار شدن
نمىايستد، استكبار جهانى، امروزدر سرزمينهاى گوناگون براى خوار كردن و به بندگى
كشيدن مسلمانان مىكوشد.
همانگونه كه اسرائيل در جنوب لبنان به هتك حرمت مسلمانان مىپردازد،و نظام عراق
وحشتناكترين وسايل را براى نابود كردن معنويات ملّت مسلمان عراقبكار مىگيرد. آيا
همه اين اقدامات دشمنانه در حقّ مسلمانان، روشهايى دوزخىبراى خوار كردن آنان نيست؟
و اگر ما در برابر آن مقاومت نكنيم و اگر به امّتىجهادگر براى كسب عزّت و كرامت
تبديل نشويم، خوارى و ذلّت در وجود ما ريشهخواهد دوانيد: "و ذلّت ما را به عزّت
بدل كن."
"و عائل ما را غنى كن" كشورهاى اسلامى عقب ماندهترين كشورهاى دنيا بهشمار
مىآيند؟ نوشتهاند كه بنگلادش عقب ماندهترين كشور جهان است.
جز ميليونها مسلمان چه كسانى در اين كشور زندگى مىكنند؟ همينطوراست در مورد بسيارى
از كشورهاى اسلامى و مخصوصاً كشورهاى مسلمان درآفريقا كه ملّتهاى آنها در زندگى
مسكينانه و عقب مانده به سر مىبرند، ما بايد بدانيمكه خدا ما را نيافريده تا
بدينگونه در فقر و عقب ماندگى بسر بريم، روشها و وسايلىهست كه بايد در جستجوى آنها
باشيم و آنها را پى گيريم تا زندگى مسكينانه و عقبمانده را به پايان بريم: "و عائل
ما را غنى كن، قرض ما را ادا كن و فقر ما را جبرانكن" در اينجا تفاوتى هست بين
فقر، و مسكنتى كه از آن در اين دعا به كلمه "عائل"تعبير مىكنيم، مسكنت يعنى اينكه
انسان حتى قوت روزانهاش را نداشته باشد.
در حاليكه فقر يعنى اينكه زندگى انسان در سطح زندگى ديگران نباشد،گاهى فقير كسى است
كه خانه و اثاثيهاى خوب دارد، امّا در جامعهاى زندگىمىكند كه همه اتومبيل شخصى
دارند و او ندارد. كشورهاى ما عموماً فقير به شمارمىآيند و وقتى مىخواهند ما را
گمراه كنند كشورهاى ما را كشورهاى در حال رشدمىنامند در حاليكه براستى كشورهاى ما
آنچنانكه بايد در حال رشد نيستند، معدّلرشد در كشورهاى ما پايينتر از حدّى است كه
بايد باشد. رشد جمعيّت بيشتر ازرشد اقتصاد است، بنابراين كشورهاى ما در حال رشد
نيستند و دليل آن وجودشكاف گسترده بين شمال و جنوب است و ما بايد اعتراف كنيم كه
فقير هستيم تاآنكه براى به پايان آوردن فقر بكوشيم: "و فقر ما را جبران كن و خلل ما
را مسدودكن" يعنى مواضع فقر را، "و سختى ما را آسان كن" انسان بايد بيارى خدا
براىآسان كردن مشكلات زندگى بكوشد و اين دعا انسان را به سمت كنار انداختنتسليم
در برابر وضعيت دشوار و زندگى سخت خود مىراند، بلكه انسان بايد براىدگرگون ساختن
آن به زندگى بهتر بكوشد: "و روى ما را سفيد كن."
"اسيران ما را آزاد كن و حاجتهاى ما را روا كن" توقّعات ما را از طريق امامغايب كه
او را براى نجات ما بر مىانگيزى تحقّق بخش، "وعدههاى ما را برآوردهكن" خدا ما را
وعده داده است كه بر دشمنان پيروزيمان دهد. و ما به "رهبرى نيازداريم كه به دور آن
جمع شويم تا خدا به سبب آن ما را رهايى بخشد و به وعده خودبا پيروز كردنمان وفا
كند، "و دعاى ما را استجابت كن و خواسته ما را عطا كن و مارا به آرزوهاى دنيا وا
خرت برسان" همه آرزوهاى ما بزودى برا ورده خواهد شدودرست نيست كه انسان از آن
نااميد شود، تحقّق آرزوها احتياج به وسيلهوواسطهاى دارد و آن حجّت غايب و نايبان
اوست.
"و برتر از آنچه ميل آن داريم به ما عطا فرما" از خدا مىطلبيم كه كوتاهى دراجابت
خواستههاى ما نكند زيرا عقل انسان محدود است و خواستههايش نيزمحدود است، خدايى را
مىخوانيم كه عمق نيازهاى ما را مىداند تا بيش از آنچهمىخواهيم و بالاتر از رغبت
ما به ما بدهد: "و برتر از آنچه ميل آن داريم به ما عطافرما اى بهترين كسانى كه
مورد درخواست قرار مىگيرند" چه كسى بهتر از خداستتا انسان از او حاجت بخواهد؟
انسان مىتواند در هر وقتى از او هر چيزى رابخواهد و اينگونه نيست كه پرده دارانى
او را از بندگانش بپوشانند و در او براىداخل شوندگان باز است و تقرّب به او و
درخواست از او به شفيع و راهنما وتشريفات نياز ندارد واو برتر از همه اينهاست، به
خواهنده چندين برابر آنچهبخواهد مىدهد، پس او "بهترين كسانى است كه مورد درخواست
قرار مىگيرندوگسترده عطاترين كسان است."
"خدايا دلهاى ما را با او شفا بخش" اين قُلّه خواستههاست، زيرا ممكناست دولتى
اسلامى و جامعهاى مسلمان وجود داشته، دولتى با قوانين اسلامىوجامعهاى كه در
روابط ظاهرى خود تابع ارزشهاى اسلامى است و حالتى ازحركت، ثروت، پيشرفت، رفاه و
عزّت نيز در آن هست، امّا دل همچنان بيمارباشد و انسان از همه اين نعمتها بى بهره
ماند، زيرا دل از سلامت و صفا و اطمينانبى بهره است؛ كاملاً مانند انسان حسودى كه
اگر چه صاحب همه نعمتهاى دنياشود، امّا هرگز آسوده خاطر نيست، زيرا به ديگران به
خاطر نعمتهاى كه دارندحسادت مىورزد.
بنابراين ما به چيزى بزرگتر از همه نعمتها محتاج هستيم و آن شفاى دلهاست.
"و خشم دلهاى ما را ببر" شفاى دلها فقط اين نيست كه خدا ما را شكيباوخرسند و خوشنود
كنند و فقط اين نيست كه دل ما از حسد و كينه پاك باشد،بلكه اين است كه دل ازهر خشمى
تهى باشد از خدا مىطلبى كه اين غيظ را از دلتببرد و اين با ساقط كردن دشمنان
انسانيّت و شكست حكومتهاى اهريمنىوقدرتهاى استكبارى جهان است.
"و هدايتمان كن به اذن خود به حقّى كه مورد اختلاف است" از فوايدحكومت اسلامى و
رهبرى مكتبى آن است كه اختلافات را بر اساس هدايت به حقو صواب از ميان بر مىدارد:
"و هدايتمان كن به اذن خود به حقّى كه مورد اختلاف است تويى آنكه هر كهرا خواهى به
صراط مستقيم هدايت مىكند و ما را با او بر دشمن تو و دشمن خوديارى ده، اى معبود
راستين آمين" و بالآخره اگر دولت وحكومتى اسلامى وجودداشته باشد مجموعهاى از
دشمنان باقى خواهند بود كه اميد پيروزى بر آنان راداريم واز خدا مىخواهيم كه در
اين كار ياريمان دهد.
در پايان دعاى افتتاح از مستكبران، قدرتمندان و چيرگانى كه بر مستضعفانعقب مانده و
متفرّق ستم مىكنند، به خدا شكايت مىبريم و مىگوييم: "خدايا ماشكايت فقدان
پيامبرمان و غيبت وليّمان وفراوانى دشمنانمان و كم شمار بودنخود و سختى فتنهها را
به پيشگاه تو مىآوريم" از فتنههاى بسيار كه از هر ناحيه برامّت هجوم مىآورند
شكايت مىبريم، آيا اسرائيل و نظامهاى طاغوتى و در پشتسر آنها استكبار جهانى
فتنههاى اين امّت نيستند؟
"و از غلبه روزگار بر ما نزد تو شكايت مىكنيم، پس بر محمّد و آل او درودفرست و ما
را با پيروزيى عاجل و بر طرف كردن زيان و ياريى كه بدان عزّتمىبخشى و چيرگى و
دليلى حق كه آشكار مىگردانى و رحمتى كه با آن ما را تجليلمىكنى و عافيتى كه در
ما مىپوشانى يارى ده، برحمتك يا ارحم الراحمين."
13 - ايمان به آخرت
اللَّهُمَّ بِرَحْمَتِكَ فِي الصَّالِحِينَ فَأَدْخِلْنا، وَفِي عِلِّيِّينَ
فَارْفَعْنا، وَبِكأْسٍمِنْ مَعِينٍ مِنْ عَيْنٍ سَلْسَبِيلٍ فَاسْقِنا، وَمِنْ
الْحُورِ الْعِينِ بِرَحْمَتِكَفَزَوِّجْنا، وَمِنَ الْوِلَدانِ المُخَلَّدِينَ
كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَكْنُونٌ فَأَخْدِمْنا، وَمِنْثِمارِ الْجَنَّةِ وَلُحُومِ
الطَّيْرِ فَأَطْعِمْنا، وَمِنْ ثِيابِ السُّنْدُسِ وَالحَرِيرِوَالاسْتَبْرَقِ
فَأَلبِسْنا، وَلَيْلَةِ القَدْرِ، وَحَجَّ بَيْتِكَ الحَرامِ، وَقَتْلاً
فِيسَبِيلِكَ فَوَفِّقْ لَنا، وَصالِحِ الدُّعاءِ وَالمَسْأَلَةِ فَاسْتَجِبْ
لَنا، وَإِذاجَمَعْتَ الأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ يَوْمَ القِيامَةِ فَارْحَمْنا،
وَبَراءَةً مِنَ النَّارِفَاكْتُبْ لَنا، وَفِي جَهَنَّمَ فَلا تَغُلَّنا، وَفِي
عَذابِكَ وَهَوانِكَ فَلَا تَبْتَلِنا،وَمِنَ الزَّقُّومِ وَالضَّرِيعِ فَلَا
تُطْعِمْنا، وَمَعَ الشَّياطِينَ فَلَا تَجْعَلْنا، وَفِيالنَّارِ عَلَى وُجُوهِنا
فَلَا تَكْبُبْنا، وَمِنْ ثِيابِ النَّارِ وَسَرابِيلِ القَطِرَانِفَلَا
تُلْبِسْنا، وَمِنْ كُلِّ سُوءٍ يا لَا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ بِحَقِّ لَا إِلهَ
إِلَّا أَنْتَفَنَجِّنا.
"خدايا به رحمت خود، ما را در صفوف صالحان داخل كن و به علّيّين، بالاببر و جامى از
آب گوارا از چشمه سلسبيل به ما بنوشان و حور عين را همسر ما قرارده و پسران جاودان
را كه همچون مرواريد پوشيدهاند به خدمت ما بگمار و ازميوههاى بهشت و گوشت
پرندگان، ما را خوراك ده و از پوشش سندس و ابريشمواستبرق ما را بپوشان و ليلة
القدر و حجّ بيت الحرام و كشته شدن در راه خود راتوفيق فرما و دعا و درخواست صالح
را براى ما مستجاب كن و آنگاه كه در قيامت،اوّلين و آخرين را جمعآوردى ما را
ببخشاى و دورى از آتش براى ما بنويس و درجهنّم زنجيرمان نكن.
و به عذاب و خوارى خود مبتلامان نكن و از زقوم و ضريع ما را خوراك ندهوهمراه
شياطين قرارمان نده و در آتش دوزخ ما را بر روى نيفگن و لباس آتشوقطران بر تنمان
نپوشان و از هر بدى، اى معبودى كه جز تو معبودى نيست به حقّتوحيد، ما را نجات
ده...((5)
ايمان به روز قيامت بخشى اساسى از عقايد اسلامى است كه دعاها دربعضى جوانب خود به
تثبيت آن در نفس تأكيد مىورزند، لازم به اشاره است كه دراينجا ميان تثبيت عقيده و
شرح و بيان آن تفاوتى وجود دارد، شرح عقيده گاهى ازطريق سخنى عقلانى است در حاليكه
تثبيت عقيده فقط از طريق سختى كشيدنوروابط متقابل ميان انسان و اين عقيده است،
مثلاً در اينجا تفاوتى واضح ميانآنكه به آخرت ايمانى مبنى بر برهانها و دلايل عقلى
داشته باشيم و اينكه با تصوّرصحنههاى آخرت به آن ايمان آوريم وجود دارد، تشييع
جنازه خود را به تصوّرمىآوريم در حاليكه بر دوش ياران به سوى آخرين جايگاه خود
روانهايم، نمىدانيمسرنوشت ما چه خواهد بود.
و خود را در حاليكه روى مغتسل )ميز غسالخانه( خوابيدهايم و دستدوستان يا همسايگان
درستكار ما را، زير و رو مىكند و متلاشى شدن جسد خود رادر قبر و سپس بيرون آمدن از
قبر در حاليكه برهنه و ذليليم و نمىدانيم به كجا روكنيم، به تصوّر مىآوريم، پنجاه
هزار سال در صحراى محشر مىايستيم.
صحرايى كه در احاطه خطرها و ترسهاست، اين چنين بهشت و دوزخ را بهتصوّر مىآوريم و
مجازات و پاداش را.
همه اين تصوّرات، عقيده را در ذهن ما تثبيت مىكند نه صرف اعتقاد ازروى استدلال و
برهان، ايمان به آخرت بايد تا درجهاى در نفس تثبيت شود كهانسان آن را جزئى از
انديشه و رويكردهاى خود قرار دهد.
يكى از دانشمندان غرب بنام "براتراتسن" در كتاب خود، با نام "دربارهتربيت"
مىگويد: روحانيّون فرزندان خود را بر اساس ايمان به آخرت و عمل درجهت آن تربيت
مىكنند. سپس مىافزايد:
من شخصاً به آخرت ايمان ندارم، امّا آنكه به آخرت ايمان دارد و ايمان داردبه اينكه
در آنجا زندگى طولانى و جاويد خواهد داشت، حال يا در آتش و عذاب،يا در بهشت و نعمت،
ناچار فرزندش را بر اين اساس تربيت مىكند، زيرا دنيانسبت به آن روز هيچ نيست، ارزش
هفتاد سال عمر در مقايسه با ميليونها سالچيست؟ لحظهاى بيش نيست؛ بنابراين كسى كه
به آخرت ايمان دارد نمىتواندمانند كسى كه به آن ايمان ندارد زندگى كند، پس اختلافى
وسيع ميان زندگى اين دووجود دارد.
در حديث آمده است:
در شگفتم كسى كه يقين به مرگ دارد چگونه مىخندد؟
تنها تصوّر مرگ و اين پايانى كه از آن نمىتوان بازگشت، كافى است تا باعثشود آدمى
هرگز در زندگى نخندد، چه رسد به تصور آنچه پس از مرگ هست؛ مرگاز سادهترين مراحل
قيامت است، مرگى كه انسان از آن در دنيا مىترسد، دوزخياندر قيامت آن را تمنّا
مىكنند، زيرا بسيار سادهتر از ترسها و رنجهاى عذاب و آتشاست، آيه كريمه
مىفرمايد:
)وَنَادَوْا يَامَالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنَا رَبُّكَ قَالَ إِنَّكُم مَّاكِثُونَ(.
)سوره زخرف، آيه 77)
"ندا كردند كهاى مالك از خداى خود بخواه كه ما را بميراند تا از عذاب برهيم،گفت
شما در اين عذاب هميشه خواهيد بود."
در مجمع از اميرالمؤمنينعليه السلام در تفسير اين آيه آمده است: اهل دوزخ بهخاطر
ضعفشان به همه نمىتوانند سخن بگويند، بلكه خيلى كوتاه حرف مىزنندومىگويند:
خداوند تو، بر ما تمام كند، يعنى از خداوندت بخواه تا بر ما تمام كند،ما را
بميراند. مىفرمايد شما خواهيد ماند و شما را خلاصى با مرگ و جز آن نيست.
بنابراين ايمان تنها به وجود آخرت با تصوّر انسان از مراحل تفصيلى آنتفاوت دارد و
چه بسا در آيه كريمه، كلمه "ظنّ" به اين امر اشاره دارد:
)وَاسْتَعِينُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى
الْخَاشِعِينَ * الَّذِينَ يَظُنُّونَأَنَّهُم مُلاَقُوا رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ
إِلَيْهِ رَاجِعُونَ(.
)سوره بقره، آيات 46 - 45)
"از خدا با صبر و نماز يارى جوييد كه نماز امرى بسيار بزرگ و دشوار است مگر
برخاشعان، آنانكه بر اين ظنّند كه در پيشگاه خدا حاضر خواهند شد وبازگشتشان به
سوىاو خواهد بود."
كلمه "ظنّ" چه بسا دلالت به اين تصوّر كند، يعنى تصوّر اينكه انسان قطعاًبا خدا
ديدار خواهد كرد اين تصوّر درون تو را تكان مىدهد، تو را از اعماق تكانمىدهد و
دعاهاى معصومين وقتى بر مسئله آخرت و تفصيلات مرگ، حشر،عذاب و نعيم مىپردازند، اين
تصوّر را براى ما مىآفرينند.
دعاى آتى كه در آن تأمّل خواهيم كرد راهى براى اثبات ايمان به آخرتاست:
"خدايا به رحمت خود ما را داخل ]صفوف[ صالحان كن وبه علّيّين، بالاببر"، مهم نيست
كه اسم انسان در جرايد و مجلّات نوشته شود يا از راديو پخششود، مهم اين است كه خدا
انسان را داخل جبهه صالحان كند و به اعلى علّيّين،بالا برد. پس انسان چقدر نياز
دارد به تثبيت ايمان و باورش تا اين صفت را در خودبپروراند، تا نينديشد به اينكه چه
كسى از او سخن مىگويد، به شهرت فكر نكندوبه نظر مردم درباره خود نينديشد و فقط
بينديشد به نظر خدا درباره او و اينكه او راچگونه مىبيند و آيا او را به اعلى
علّيّين مىبرد يا نه؟
تاريخ شاهد است كه مردمانى همه جهان را صاحب شدند، امّا تار و مارگشتند و به آخر
آمدند، زيرا از صالحان نبودند.
فرعون در عهد خود از امريكا و روسيه امروز و از همه قدرتهاى عالم درروزگار خود
قويتر بود، امّا او امروز كجاست؟ از او جز جسد مومياييش درموزههاى قاهره و آنچه
خدا براى عبرت ديگران قرار داده، بجا نمانده است.
بنابراين شهرت دنيوى مهم نيست، مهم اين است كه شأن انسان نزد خدا بالارود.
مثال قرآنى ديگر اين است كه آيا اسم يكى از جادوگرانى كه به خداوندموسى ايمان
آوردند و سر از فرمان فرعون پيچيدند و بخاطر ايمانشان قربانى شدندشناخته شده است؟
كسى از آنها چيزى نمىداند امّا خدا آنها را به اعلى علّيّين بردهاست.
"و جامى از آب گوارا از چشمه سلسبيل به ما بنوشان."
در حديث آمده است كه آنجا حوض آبى وجود دارد كه مؤمنان پيش از ورودبه بهشت از آن
مىنوشند، اين حوض همان است كه حوض كوثرش مىنامند و اينآب طبق روايات چند خصوصيّت
دارد، از مهمترين آنها اين است:
1 - وقتى انسان مىميرد، جسمش بسيار تغيير مىكند، سپس وقتى درصحراى خوفناك محشر كه
خدا درباره آن چنين مىگويد:
)فَكَيْفَ تَتَّقُونَ إِن كَفَرْتُمْ يَوْماً يَجْعَلُ الْوِلْدَانَ شِيباً(.
)سوره مزمّل، آيه 17)
"پس چگونه در امان خواهيد بود -اگر كافر شويد- از روزى كه كودكان را پيرمىكند."
محشور مىشود جسمش دچار تغييرات بيشترى مىشود و مسخ و تباهمىگردد، از اينرو كه
صحراى محشر با آنكه بسيار بزرگ و گسترده است، امّاميلياردها انسان در آنجا انبوه
شدهاند و در آن تپهها، گودالها، عقربها، آتش، عذابو تاريكى هست و از جهت سوم
بيشتر مردم داخل آتش جهنّم مىشوند اگر چهبراى مدّتهايى بسيار كوتاه:
)وَإِن مِّنكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا كَانَ عَلَى رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيّاً(.
)سوره مريم، آيه 71)
"همه شما وارد دوزخ خواهيد شد و اين حكم حتمى خداوند توست."
و اين از جهت پاك كردن مردم از گناهانشان است اگر در دنيا با استغفار پاكنشدهاند
و هنگامى كه اين جسم از آتش خارج مىشود، بدون شك داراى صورتىتباه و ناخوشيهايى
رنج آور است و براى آنكه انسان مؤمناز دگرگونيهاى قبر ومحشرو از بيماريهاى جهنّم
خلاص شود، از اين آب مىنوشد.. آبى كه جسم انسان را بهزيباترين صورت در اوج جوانى
باز مىگرداند و بعد از آن انسان داخل بهشتمىشود.
2 - اين آب، آب حيات است و هر كه از آن بنوشد گرفتار مرگ، رنج،ناخوشى و بيمارى
نمىشود، از اينجاست كه مؤمن به فضل اين آب جوان، زيباوبهبود يافته و از سوى ديگر
در امان از هر عامل منفى و بيمارى جسمى داخلبهشت مىشود.
دعا مىگويد: "و جامى از آب گوارا از چشمه سلسبيل به ما بنوشان."
"و حور عين را همسر ما قرار ده" حور جمع حوراء است به معنى زنى كهسياهى چشمش بسيار
سياه و سفيدى آن بسيار سفيد است، يعنى عنبيه چشمرنگى جز سياهى ندارد، همچنانكه
سفيدى چشم نيز به هيچ رنگ ديگرى آميختهنيست. و "عين" جمع عيناء است به معنى زنى كه
"چشمهاى درشتى" دارد.بنابراين هر دو صفت به چشم باز مىگردد به اعتبار اينكه چشم
انسان بسيارى ازنشانههاى زيباى، بلكه تجسّم زيباى انسان را با خود دارد، كه روح از
چشم جلوهگرمىگردد: "و حور عين را همسر ما قرار ده و پسران جاودان را كه همچون
مرواريدپوشيدهاند به خدمت ما بگمار" پسران جاودان مجموعههايى بزرگند از جوانان
كمسال كه خدا به خدمت مؤمنان در بهشت و آماده كردن همه وسايل راحت و رفاهبراى
آنان گمارده است و آنها در خدمت مؤمنان هستند در هر آنچه بخواهند: "وپسران جاودان
را كه همچون مرواريد پوشيدهاند به خدمت ما بگمار"، مرواريدچيزى بسيار زيباست، امّا
گاه غبارى روى آن مىنشيند، ولى مرواريدى كه درپوشيدگى است و قتى در معرض نور قرار
گيرد با سپيدى و زيبايى مىدرخشد،پسران جاودان نيز اين چنين هستند.
"و از ميوههاى بهشت و گوشت پرندگان ما را خوراك ده" در بهشت ميوههاوگوشتهاى
گوناگونى هست كه طبق اشتها و ميل انسان در پيش او نهاده مىشود،در مورد پرندگان
آنچه از روايات استفاده مىشود اين است كه پرندگان بهشت دستهدسته در آسمان پرواز
مىكنند و هرگاه مؤمن به يكى از آنها ميل كند كافى است كه بهآن اشارهاى كند تا
فوراً به شكل كباب در برابرش حاضر شود، عجيبتر اين استكه بعد از آن كه مؤمن از آن
خورد، اجزاى پرنده جمع مىشود و از نو به پرواز بازمىگردد و در حاليكه به ديگر
پرندگان فخر مىفروشد كه مؤمن او را خورده است.
براستى مؤمن پادشاهى است در بهشت و فرشتگان، حور، ولدان،پرندگان، درختان و جويها و
همه چيز به يك اشاره اوست. طبق آنچه در حديثآمده است مؤمن در بهشت از زمين،
خدمتكار، دشت، خانه، گلههاى اسبودرختان آنقدر دارد كه مىتواند همه اهل زمين را
در يك روز به ميهمانى و خوراكدعوت كند.
"و از پوشش سندس و ابريشم و استبرق ما را بپوشان" لباس ابريشم،معروف است، سندس
ديباى نازك است، استبرق ديباى ضخيم است يا ابريشم زربافت. اين است چشم داشتهاى مؤمن
در آخرت، امّا براى رسيدن به آنها ما در دنيابه توفيقى الهى نياز داريم كه راهى
براى رسيدن به بهشت و نعم دائمى آن باشد:
"و ليلة القدر و حجّ بيت الحرام و كشته شدن در راه خود را توفيق فرما" كسىكه خدا
او را در دگرگون ساختن خود در شب قدر و براى آغاز زندگى نو كه رضاىخدا در آن است،
موفق مىكند و سپس به حجّ مىرود و با حجّ اعلان مىكند كههمه خدايان ساختگى در
زمين و طاغوتها را كه از خود همتايان و انبازانى براى خداقرار مىدهند، را رها كرده
است، سپس در حال جهاد در راه دين و خداوندش بهشهادت مىرسد، بدون شك از اهل بهشت
خواهد بود.
انسان را ناچار مرگ مىيابد، امّا مرگ چه شيرين است وقتى از طريقشهادت باشد و
مهمترين فوايد شهادت در راه خدا بخشودگى همه گناهان است،زيرا خدا وعده بهشت به شهيد
راه خود داده است.
"و دعا و درخواست صالح را براى ما مستجاب كن" ما بسيار دعا مىكنيم،امّا برخى از
اين دعاها گاهى به حال ما سودى ندارد، بنابراين از خدا مىخواهيم كهدعاهاى صالح ما
را اجابت فرمايد.
"و آنگاه كه در قيامت، اوّلين و آخرين را جمع آوردى ما را ببخشاى" رواياتمىگويند
كه خدا رحمتش را به صد جزء تقسيم كرده، پس رحمت خدا در اين روزواسع است و اگر رحمت
او نباشد مردم همگى هلاك مىشوند و چه بسا بتوانگفت: اگر رحمت خدا نباشد حتى يك
نفر داخل بهشت نمىشود. در اينجا بهداستان آن مرد عابد زاهد كه براى عبادت، نماز و
ابتهال خود را از هر چيزى فارغكرده بود و پيوسته خدا را مىخواند كه او را به سبب
عملش داخل بهشت كند، نهبه سبب رحمت خدا اشاره مىكنيم.
آن مرد شبى خواب ديد كه قيامت برپا شده و نوبت حساب رسى او رسيدهوترازو در برابرش
قرار گرفته و اعمالش در يكى از كفّههاى ترازو نهاده شده وديد كهعملش بسيار است،
اعمالى همچون نمازها، ابتهالات، عبادات و... ولى در كفّهدوم گناهان او نهاده نشده،
يا براى آنكه گناهانى قابل ذكر نداشته يا اينكه خداگناهانش را بخشيده، فقط انارى كه
در زندگيش خورده بود در كفّه تراز و نهاده شدواين انار بالطبع نعمتى است از
ميليونها نعمتى كه خدا با او داده و ديد كه كفّهاى كهانار در آن بود در كفّه
اعمال صالح بسيارش چربيد و مرد خطاى تصوّرش را فهميد،زيرا همه اعمالش در دنيا، حتّى
مساوى يك انار از ميان همه نعمتهاى خدا نبود.
بنابراين ما هر چند صالح و پاك باشيم در آخرت نيز همچون دنيا به رحمتخدا
نيازمنديم. "و دوريى از آتش براى ما بنويس" از اين عبارت چنين مىفهميم كهكسانى كه
داخل آتش نمىشوند شايسته است كه "برائت" ويژهاى نزد آنان باشد كهبه مثابه ورقه
دخول به بهشت باشد و از برخى احاديث بر مىآيد كه آتش جهنّم ميانصحراى محشر و بهشت
فاصله مىاندازد و كسى كه داخل بهشت مىشود ناچاربايد از طريق جهنّم عبور كند، پس
كسى كه داراى برائت از آتش باشد از طريق پلىموسوم به صراط از جهنّم عبور مىكند؛
كسى كه از امتيازات بزرگ بهرهمند باشد ازجهنّم در زمانى بسيار كوتاه در يك چشم بهم
زدن عبور مىكند. امّا كسى كه صاحبورقه برائت نباشد بايد داخل آتش جهنّم شود سپس
به سختى از آن راه خود را بهبهشت بيابد، وقتى داخل جهنّم شود از آن كى خارج
مىشود؟ اين مربوط است بهاندازه گناهانش و اعمال صالح و اعمال بدش، روايات
مىگويند بعضى از مردمسيصد هزار سال در جهنّم مىمانند تا بدنهاشان پاك شود و
نفسهايشان از آثارگناهان پاكيزه گردد، سپس بعد از آن داخل بهشت مىگردند؛ بنابراين
ما دعامىكنيم كه: "و دوريى از آتش براى ما بنويس و در دوزخ زنجيرمان نكن"، در
جهنّمزنجيرهايى از آتش هست كه پيرامون اهل آتش را گرفته است و زنجيرگاه ممكناست
هفتاد متر باشد به شكلى كه از سر تا پاى انسان به آن پچيده شود.
"و به عذاب و خوارى خود مبتلامان نساز" با مسلّط كردن عذاب و خوارىبر ما، ما را
آزمايش مكن، "و از زقوم و ضريع ما را خوراك نده" زقّوم گونهاى استاز "درختان آتش"
آنچنانكه اين آيات قرآنى وصف مىكنند.
)إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِي أَصْلِ الْجَحِيمِ * طَلْعُهَا كَأَنَّهُ رُؤُوسُ
الشَّيَاطِينِ * فَإِنَّهُمْلَآكِلُونَ مِنْهَا فَمَالِؤُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ(.
)سوره صافّات، آيات 66 - 64)
"آن درختى است كه در بُن جهنّم مىرويد، ميوهاش همچون سرهاى شياطيناست، پس آنان
از آن خواهند خورد و شكمها را پُر خواهند كرد."
زقّوم آنچنانكه گفتهاند نام درختى است با برگهاى، تلخ و بدبو، داراىشيرهاى كه
اگر به تن آدمى بخورد باعث ايجاد ورمهاى عفونى در آن مىشود.وضريع گونهاى ديگر از
غذاهاى اهل آتش است، آيه ششم از سوره غاشيه به آناشاره دارد:
)لَيْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلَّا مِن ضَرِيعٍ * لاَ يُسْمِنُ وَلاَ يُغْنِي مِن
جُوعٍ(.
)سوره غاشيه، آيات 6 - 5)
"طعامى جز ضريع ندارند، كه نه فربه مىكند و نه رفع گرسنگى."
گفتهاند كه ضريع خبيثترين و زشتترين گونههاى خاراست.
"و ما را با شياطين قرار مده"، در آتش هر انسانى در كنار خود شيطان خود راكه در
دنيا او را وسوسه مىكرد مىيابد، شيطان جزاى خود را در آتش مىبيندوعذاب مىشود،
امّا در همان زمان انسان را نيز آزار مىدهد.
"و در آتش ما را بر رو نيفكن" خداوند اساس آتش جهنّم را در جايى بسيارعميق نهاده
است، از اينرو مجرمان را كه بر رو در آتش مىافكنند زمان سقوط آنان تارسيدن به قعر
جهنّم به هفتاد سال مىانجامد، پس از خدا مىخواهيم كه ما را بر رودر آتش نيندازد.
"و از پوشش آتش و قطران بر ما نپوشان" قطران مادهاى سياه و بد بوست كهبدنهاى
دوزخيان را با آن مىآلايند آنچانكه همچون شلوارى براى آنها مىشود.
و آتش پيرامون اهل جهنّم را فرا مىگيرد آنچنانكه همچون لباسى مىشود كهآنها را
پوشانيده است.
"و از هر بدى، اى معبودى كه جز تو معبودى نيست، به حقّ توحيد ما رارهايى ده."
خداى تعالى تواناست بر اينكه ما را از هر بدى در دنيا و آخرت نجات دهد،امّا بر ما
ست كه از او با جدّيّت و اصرار بخواهيم كه با ما چنين كند.