ملاكى براى انجام عمل بهنگام كسالت
مطلبى كه لازم به توضيح است اينكه : كسى كه مى خواهد عمل كند
اگر گاهى ببيند كسل است و نشاطى براى عمل ندارد، بايد مواظب حالش
باشد و ببيند اگر در اين حال مشغول عمل شود - گرچه عمل صورى - نشاط مى
يابد بايد مشغول عمل شده و آن را ترك نكند تا شيطان بر او مسلط نشود.
زيرا انسان اگر بصرف كسالت عمل را ترك كند اعمال را بطور كلى ترك خواهد
نمود. بايد حال خود را بررسى كند و ببيند كه اگر عملى را ترك كند،
اشتياق او به آن در آينده بيشتر خواهد شد، در اينجا بايد عمل را ترك
نموده ، و خود را به عملى كه همراه با كسالت است عادت ندهد. ولى اگر
ببيند كه ترك اين عمل باعث انجام ندادن عمل ديگرى نيز خواهد شد، بايد
آن عمل را انجام دهد. و خيلى اوقات اتفاق مى افتد كه سالك در عملى
دلتنگ و كسل مى گردد، ولى در اثناى عمل بيش از حد تصور نشاط مى يابد.
اين نكته را نيز بايد در نظر داشت كه كسالت براى انسان از عسل شيرينتر
است و بهمين جهت گاهى واقعيت را آنگونه كه هست ، نمى بيند. بنابراين
بايد مواظب باشد كه در بررسى خود براى يافتن ترجيح ترك عملى اشتباه
نكند.
(6) از كارهاى مهم در اين ماه قرائت قرآن ، دعا و ذكر است كه بايد از
هر كدام مقدار معينى انتخاب و در هر روز انجام شود. در اين انتخاب
اولويت با مواردى است كه باعث افزايش نشاط انسان براى عبادت گرديده و
در قلب او فكر و نورى به وجود مى آورد. البته منظور اين نيست كه نبايد
غير اين موارد را اصلا انجام دهد؛ بلكه بايد اين اعمال را بيشتر انجام
دهد.
دعاهايى را كه براى شب اول انتخاب مى كند، بايد مشتمل بر دعايى كه بعد
از نمازها وارد شده و با «يا على يا عظيم
» شروع مى شود و «دعاى
افتتاح » باشد. دعايى كه با عبارت
«اللهم انى اسئلك من بهائك بابهاه
» شروع مى شود نيز بايد يكى از دعاهايى باشد كه
در سحر مى خواند. دعاى ابى حمزه را هم بايد باندازه اى كه حال دارد، در
تمام شبها يا يك شب در ميان بخواند. بايد هر روز يكى از دعاهاى روزها
را خوانده و براى توفيق در شب قدر و شب عيد فطر زياد دعا نمايد. و
نبايد در روزهاى جمعه نمازى را كه روايت شده است ترك كند.
و از مهمترين دعاها در شب و روز، دعا براى ولى امر، خليفه خداوند،
باقيمانده از جانب خداوند بر روى زمين و حجت او بر مردمان و امام زمان
- روح ما و تمامى جهانيان فدايش باد - مى باشند. و بايد در دعاى خود
بگويد: «اللهم ارنا فيه و...؛ خدايا به ما
بنمايان ، در او و اهل بيتش ، و پيروان و عامه و خاصه اش ، آنچه را كه
آرزو دارد؛ و در دشمنانش آنچه را كه از آن پرهيز مى كنند. و بر ما با
بدست آوردن فرمانبردارى و خوشنوديش منت گذار، ما را به شيعيان مقرب و
دوستان قديمش ملحق ساز و بر او و پدران پاكش درودى كامل فرست . اى
مهربانترين مهربانان !»
و بايد براى پدر و مادر و معلمين و برادران دينى و نزديكان و همسايگان
و هر كسى كه به گردن او حقى دارد و تمام مؤ منين دعا و استغفار نموده و
آنان را در دعاهايى كه براى خود مى نمايد، شريك كند.
(7 - غسل ) از اعمال مهم ماه غسل در شب اول و شبهاى فرد و روز اول آن
است . و در روايت است : «كسى كه شب اول ماه
رمضان در رودى جارى غسل كرده و سى مشت آب بر سرش بريزد تا ماه رمضان
آينده پاك مى شود.» و «كسى
كه در اولين روز سال در آب جارى غسل كرده و سى مشت آب بر سرش بريزد،
همين عمل داروى يك سال خواهد بود» و
«كسى يك مشت گلاب به صورت خود بزند، در آن روز
از خارى و فقر ايمن مى گردد. و كسى كه مقدارى گلاب بر سر خود بگذارد در
آن سال از برسام ايمن مى شود. بنابراين چيزهايى را كه به شما سفارش
نموديم ، ترك نكنيد.»
خاصيت اشياء و افعال
شايد بعضى از مردم مشكل بتوانند اينگونه احاديث را كه عقل نمى
تواند حكمتهاى آن را درك كند، باور نمايند. و علتش هم اين است كه خاصيت
كارها و حركات براى آنها مجهول است ؛ بخصوص كارها و حركاتى كه مردم
زياد با آن سر و كار ندارند. والا چه فرقى بين تاءثير آتش و تاءثير
كارهاى مردم وجود دارد كه مردم آن را ديده و مى پذيرند و در آن تعجب
نمى كنند. و همين طور چه فرقى بين اثر حركتهاى افلاك و حركتهاى كارهاى
بندگان است . مگر اينكه اولى به خاطر زياد شنيدن مردم از آن تعجب نمى
كنند. و عجيب ترين اين موارد اثر حركات الفاظ است . مردم درباره اثر
حركات لب سلطان و گفتن يك حكم كه باعث قتل ، خونريزى ، ويرانى شهرها و
از بين رفتن اموال شده و تا ابد اثر آن باقى مى ماند، چه مى گويند! و
تو اى فقير! همانگونه كه علت آن را با نورى كه خداوند در تو قرار داده
است درك مى كنى و از آن تعجب نمى نمايى ، پيامبران نيز علت آن را با
نورى كه خداوند در آن قرار داده مى فهمند، همان نورى كه با آن اثر
كارها و حركات را در عالم انسان درك مى كنند.
بنابراين كسانى كه اديان و پيامبران را قبول دارند، نبايد در چيزهايى
كه پيامبر راستگو درباره اثر كارها به آن مى گويد، شك كنند. زيرا شك از
شاخه هاى كفر بوده و با ايمان سازگار نمى باشد. و كسى كه به عمل
اينگونه احكام كه علت آن بر عقل پوشيده است از روى تعبد عمل كند، برتر
از كسى است كه به احكام عمل مى كند كه عقل علت و جهت آن را درك مى كند.
و اين اعمال به اخلاص نزديك تر است تا غير آن . مبادا خود را به سهل
انگارى در اينگونه اعمال عادت دهى . بلكه بايد با تلاش و كوشش بيشترى
به انجام اين اعمال بپردازى .
قرآن و روايات رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) شاهد بر تاءثير
طهارتهاى گوناگون در عوالم مكلف است ، تاءثيرى كه باعث شده است خداوند
بعضى را واجب و بعضى را مستحب بگرداند. در بعضى از روايات وارد شده است
كه طهارتها در عوالم غيب نورى دارند كه به نفع صاحب آن است ؛ بخصوص در
روز قيامت . و از بعضى روايات بر مى آيد كه آنها شكلهاى خاصى مانند شكل
ساير اشياء و حتى اشخاص دارند كه در روز قيامت با اين شكل آمده و دست
صاحب خود را گرفته و او را از آتش و از مهلكه ها نجات مى دهد. و از يكى
از كاملين نقل شده كه نور وضوى خود را بصورت نور بسيار بزرگى ديده است
.
خلاصه همانگونه كه خدا و پيامبران و كتابهاى او و روز قيامت را قبول
دارى ، و به احاديث آنان در مورد حالات عالم برزخ معتقد هستى آثار اين
اعمال را هم بپذيرى . زيرا اين آثار نيز از روايات ثابت شده است .
روايات متواترى در اين مورد رسيده است كه اعمال و حركات در عالمهاى غيب
داراى شكل و زندگى و درك بوده كه مى آيد و مى رود؛ سخن مى گويد، صاحب
خود را شفاعت كرده و او را از ترسها ايمن مى كند؛ با او همراه بوده و
با او انس مى گيرد.
درباره وقت غسل شبها در بعضى روايات آمده است كه اول شب است ، و در
بعضى ديگر، وقت آن را كمى قبل از غروب آفتاب ذكر نموده اند و در بعضى
ديگر بين نماز مغرب و عشا آمده است . شب بيست و سوم چنانچه خواهد آمد
دو غسل دارد يكى در اول شب و ديگرى در آخر آن .
پيش از اين درباره قصد و نيت روزه و بهترين نيتهاى روزه توضيح داديم كه
براى يادآورى مى توانيد به آنجا مراجعه نماييد.
تفاوت افطار كنندگان
افطار نيز با تفاوت حالت روزه داران متفاوت مى شود:
(الف كسى كه روزه او امساك از خوردنى و نوشيدنى و موارد مذكور در فقه
است ، و بخاطر ترس از عذاب يا اشتياق رسيدن به بهشت نعمتها مى باشد و
روزه خود را تكليفى از جانب خداى متعال مى داند، افطار او نيز طبعا
بخاطر از بين بردن سختى گرسنگى ، و رهايى از بند تكليف ، يا فقط بخاطر
ميل به غذا هنگام پايان تكليف خيالى مى باشد.
(ب كسى كه هنگام روزه از تمام كارها و حركاتى كه خداى متعال حرام كرده
اجتناب مى كند، و هدف او بدست آوردن خوشنودى پروردگار و رسيدن به درجات
بالا مى باشد، افطار او نيز - كه انجام بعضى از چيزهايى است كه در حال
روزه از آن اجتناب مى نمود - با اجازه مولايش بوده و بقصد نيرو گرفتن
براى عبادت و بدست آوردن شناخت و كمالات افطار مى كند؛ گرچه از خوردن و
آشاميدن هم لذت مى برد.
(ج كسى كه در روزه خود علاوه بر موارد مذكور، از هر فكر پستى گرچه مباح
نيز باشد خوددارى مى كند، افطارش نيز براى خدا و در راه خدا و و با
يارى او خواهد بود. بهمين جهت افطار اين گروه براى ميل به غذا و
خوراكشان بيش از اندازه نبوده و آنان را از ياد حضور پروردگار باز نمى
دارد.
اى فقير! بنگر كه افطار و غذاى حلال تو اگر فقط بخاطر ميل به غذا باشد
شبيه غذا خوردن حيوانات است ؛ بخصوص اگر زياده روى نمايى . و اگر حرام
باشد از حيوانات نيز پايينتر خواهى بود. ولى اگر بخاطر انجام دستور
خداوند و نيرو گرفتن براى عبادت و بدست آوردن نزديكى و قرب خدا باشد،
شبيه عمل پيامبران و اوليا و فرشتگان مقرب مى باشد. اگر فرض كنيم آنان
هنگام غذا خوردن لذتى نفسانى نيز دارند ولى همين لذت هم بهمراه نيتهاى
عالى مى باشد. چنانچه نگاه آنان به اين دنيا و استفاده از آن و دخل و
تصرف در آن با كارهاى عموم مردم فرق مى كند. آنان با اين كه در اين
دنيا بوده و توجهى به دنيا ندارند؛ باين معنى كه آنها نعمتها را
نگريسته ولى نه از اين جهت كه نعمت است بلكه از اين جهت كه آنها در آن
مى ديدند كه اين نعمتى است از جانب خدا و حتى بخشنده نعمت را در اين مى
ديدند، و باين جهت لذت مى بردند. بنابراين تو نيز نيت خوبى را براى
روزه خود انتخاب كن .
خوردن سحرى
خوردن سحرى مستحب است . روايت شده است : «سحرى
بخوريد؛ گرچه جرعه آبى باشد. توجه داشته باشيد كه خدا بر كسانى كه سحرى
مى خورند درود مى فرستد.» علاوه بر خوردن سحرى
خواندن سوره «انا انزلناه »
نيز مستحب است در روايت آمده است : «هيچ مؤ منى
روزه نمى گيرد و در موقع سحرى و افطار «انا
انزلناه » را نمى خواند، مگر اين كه مابين اين
دو مانند كسى است كه در راه خدا آغشته به خون باشد.»
و بايد بنيت استحباب سحرى نزد خدا، و نيرو گرفتن بر عبادتها در طول
روز، سحرى بخورد.
دعا براى درك شب قدر و
فطر
از مهمترين دعاها در ماه رمضان ، دعاى زياد براى توفيق عبادت شب
قدر و شب فطر، از اول ماه تا رسيدن اين دو شب است . اگر در دعاى خود
راست بگويد، كريم متعال دعاى او را رد ننموده و به اين خير بزرگ مى
رسد. خيرى كه در قرآن كريم آمده و سزاوار است مؤ من جهت اطمينان از
رسيدن به آن ، يك سال شب زنده دارى نموده و به عبادت مشغول باشد، و چرا
چنين نكند در حالى كه در قرآن كريم تصريح شده است كه آن بهتر از هزار
ماه است و هزار ماه بيش از هشتاد سال مى باشد. پس كسى كه عمل يك سال را
بجا آورد و به پاداش هشتاد سال برسد از برندگان خوشبخت مى باشد؛ چه رسد
به اين كه با دعاى توفيق عبادت شب قدر در كمتر از يك ماه به اين پاداش
دست يابد.
كسى كه همتى به اين مقدار كم نيز براى درك شب قدر در خود نبيند، ايمان
او مريض است ؛ كه بايد آن را معالجه نمايد.
شب عيد فطر و روز آن نيز همين قدر اهميت دارد. از امام سجاد (عليه
السلام ) روايت شده است كه مى فرمودند: «اين شب
كمتر از آن شب - يعنى شب قدر - نيست .» و افراد
بلندنظر همتشان اين بود كه در اين شب فرشتگان و مقدراتى را كه از آسمان
به زمين فرود مى آيد ببينند. بنابراين چرا ما براى توفيق عبادت اين شب
همت ننماييم ؛ گرچه بخوبى نمى دانيم كدام شب است .
شناخت شب قدر و درك فضيلت
آن
در روايتى ، صد بار خواندن سوره دخان ، تا شب بيست و سوم ، براى
شناخت اين شب ، آمده است ؛ و در روايت ديگر آمده است كه بجاى آن مى
توان هزار بار سوره قدر خواند. در اقبال روايتى آمده است كه گرچه صحت
آن ثابت نشده ولى بخاطر اهميت زياد آن و باميد صحت و ثبوت آن در واقع ،
سزاوار است به آن عمل شود. و آن روايتى است از ابن عباس كه مى گويد:
به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) عرض كردم :
((رسول خدا! درود و سلام خدا بر تو. خوشا به حال كسى كه شب قدر
را ببيند؛ فرمودند: ابن عباس ! آيا نمازى به تو ياد ندهم كه در صورت
بجا آوردن آن در هر شب ، بيست بار و بيشتر شب قدر را ببينى . عرض كردم
: بفرماييد - درود خدا بر تو. فرمود: يك نماز چهار ركعتى بعد از نماز
مغرب و قبل از نماز «وتر»
بجا مى آورى ؛ در هر ركعت يك بار فاتحة الكتاب و سه بار سوره جحد و سه
بار سوره توحيد مى خوانى ؛ و بعد از سلام سيزده بار «استغفرالله
» مى گويى . بحق كسى كه من را به پيامبرى
برانگيخت ، كسى كه اين نماز را بجا آورد و در آخر آن سيزده بار تسبيح
بگويد و از خدا آمرزش بخواهد، شب قدر را خواهد ديد. و روز قيامت شفاعت
او در مورد هفتصد هزار نفر از امتم قبول مى شود. و خداوند او را و پدر
و مادرش را مى آمرزد. اگر خدا بخواهد.»
منظور از بيست بار ديدن شب قدر و بيشتر در اين روايت بروشنى معلوم نيست
و ممكن است منظور اين باشد كه پاداش او بهتر از لذت بيست بار ديدن شب
قدر است ؛ مانند اين روايت كه : ثواب يك تسبيح بهتر از ملك سليمان است
. كه چنين چيزى هم بعيد نيست . ولى اين كه بگوييم مراد اين است كه ثواب
اين نماز بالاتر از ثواب شب قدر و بيش از بيست برابر ثواب عبادت شب قدر
مى باشد، بعيد است ؛ چنانچه صاحب كتابى كه سيد (قدس سره ) اين روايت را
از آن نقل كرده اينطور فهميده است .
مراد از ديدن شب قدر و
لذت آن
چنانچه قبلا اشاره كرديم ، ديدن شب قدر بمعنى كشف وقايعى است كه
در اين شب اتفاق مى افتد. يعنى فرود آمدن مطالب مهم بر زمين ؛ همانگونه
كه براى امام عصر (عليه السلام ) در اين شب آشكار مى گردد.
توضيح مطلب اينكه : خداوند متعال بين عالم ارواح و عالم اجسام عالمى
بنام عالم مثال و برزخ دارد. عالمى كه بين اين دو عالم است . نه مانند
عالم اجسام تنگ و تاريك و نه مانند عالم ارواح وسيع و روشن است . زيرا
عالم ارواح عارى از كدورت ماده و تنگى شكل و اندازه بوده و عالم اجسام
در بنده ماده و شكل است و عالم مثال عارى از ماده ولى در بند صورت و
اندازه است كه خود مشتمل بر عالمهاى زيادى است . و هر موجودى در عالم
اجسام ، شكلهاى مختلفى غير از شكلى كه در عالم اجسام دارد در عالمهاى
مثال دارا مى باشد. و هر موجودى در اين عالم بعد از پيدايش در دو عالم
اول ، بگونه اى كه مناسب با آن دو عالم است ، بوجود مى آيد. بلكه منشا
هر موجودى در عالم مثال از گنجينه هاى خداوند است كه در اين آيه به آن
اشاره شده است : «چيزى نيست مگر اين كه گنجينه
هاى او نزد ماست .»(19)
و هر جسم يا حسيّى در اين عالم از عالم مثال و توسط فرشتگان خداوند
بهره مى گيرد.
روايات دال بر اين است كه مقدار ارزاق موجودات اين عالم و اجلهاى آنان
، در شب قدر بر زمين نازل مى شود. و اين مطلب براى خليفه خداوند در اين
شب آشكار مى گردد و هويدا شدن نزول اين مطلب مهم ، توسط فرشتگان براى
او، ديدن شب قدر ناميده مى شود. و لذت اين آشكار شدن و ديدن نزول اين
مطلب مهم و فرود آمدن فرشتگان را فقط اهل آن درك مى كنند و شايد ملكوت
آسمانها و زمين كه ابراهيم خليل آن را ديد از همين قبيل باشد.
هر انسانى نصيب كاملى از اين عالمها دارد كه مخصوص به خود اوست ؛ ولى
بيشتر مردم از عالمهاى مثالى خود غافل بوده و از غفلت خود نيز غافل
هستند، و همينطور نسبت به عالمهاى روحانى خود؛ مگر كسانى كه خداوند با
اعطاى معرفت نفس به آنان بر آنان منت گذاشته است . معرفت عالم مثال از
راه معرفت نفس مى باشد. زيرا روح حقيقت نفس است . بنابراين كسى كه حجاب
ماده از روى روح و نفسش برداشته شود و نفس خود را در عالم مثال مجرد
از آن ببيند، مى تواند براحتى ، به حقيقت روح خود كه مجرد از شكل است ،
نيز منتقل شود. و اين شناخت همان است كه در اين فرمايش پيامبر (صلى
الله عليه و آله و سلم ) آمده است : «كسى كه
خود را شناخت ، پروردگار خود را شناخته است .»
و وجه ارتباط شناخت نفس با معرفت پروردگار را نمى داند مگر كسى كه به
اين شناخت رسيده باشد. براى برطرف كردن انكار و استبعاد درك شب قدر
براى عاملين عابد، و ايجاد شوق براى رسيدن به آن همين مقدار بيان كافى
است .
افطارى دادن و خوردن
از كارهاى مهم در اين ماه افطارى دادن به روزه داران است كه
پاداش آن را در سخنان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) شنيدى . و
مهمترين مطلب در آن اخلاص نيت و بجا آوردن آداب الهى است و اين كه
انگيزه او فقط بدست آوردن رضايت او باشد؛ نه اظهار شرف دنيايى يا آخرتى
يا تقليد يا پيروى از عادات مرسوم . و بايد در خالص كردن عمل خود از
اين قصدها همت نموده و نيت خود را امتحان كند و از پوششهاى هواى نفس
و شيطان مطمئن نشده و در اين مورد و در مورد اصل افطار و تعيين مؤ
منينى كه مى خواهد دعوت كند، و تعيين غذايى كه براى افطار مصرف مى كند،
و روش برخورد با ميهمانها از خداوند كمك بخواهد. زيرا كيفيت هر كدام از
موارد مذكور به نيت و قصد وابسته است ؛ و اهل بيدارى راههاى ورود شيطان
را در آن دانسته و از انجام اوامر او اجتناب و بدنبال دستور مولاى خود
و خوشنودى مالك دين و دنياى خود حركت نموده و با رسيدن به قبول و
پاداشهاى او رستگار شده و به بالاتر از آرزو و خواسته هاى خود مى رسند.
و همينطور بايد در خالص كردن نيت براى قبول دعوت افطارى ديگران همت و
تلاش كند. زيرا گاهى انسان مخلص از قبول كردن دعوت مومنين و حضور در
مجلس او و افطار با او به اندازه اى منتفع مى شود كه ديگران با عبادتى
بسيار طولانى به اين مقدار سود نمى برند.
بهمين جهت اولياء با پند گرفتن از عمل آدم و ابليس ، در پى خالص كردن
عمل بودند نه زياد كردن آن . عبادت چند هزار ساله آن ناپاك رد شد ولى
يك توبه خالصانه آدم قبول شده و باعث انتخاب و برگزيدن او شد.
امامت جماعت و وعظ
از كارهاى مهم در اين ماه براى اهل علم ، امامت جماعت و وعظ مى
باشد. آنچه بطور اختصار درباره اين دو مى توان گفت اين است كه اگر عالم
، قوى و مجاهد بوده و از كسانى باشد كه مدتى با نفس خود جهاد كرده ، و
در طول جهاد راههاى پنهان نفوذ شيطان و پوششهاى هواى نفس را پيدا كرده
نبايد امامت جماعت و وعظ را بكلى رها كند. زيرا اين دو، مورد اهتمام
شرع است ؛ بخصوص وعظ. زيرا هيچكدام از كارهاى خوب فايده وعظ را نداشته
و تمامى اعمال خير نتيجه وعظ است . و سخن گفتن بطور مفصل در اين مورد و
ذكر فوايد آن از عهده اين كتاب خارج است .
عالم بايد با جديت در جهت اخلاص نيت ، و صدق در اخلاص تلاش نمايد.
زيرا آفات وعظ و امامت نيز خيلى زياد است و كمتر از فضايل و فوايد آن
نيست . بنابراين پس از مراقبت كامل ، اگر انگيزه خود را خالص ديد،
اقدام كند. و اگر ديد برعكس است ، يا هم براى خدا و هم براى غير اوست
يا نفهميد كه مخلص است يا نه ، بايد آن را ترك و به تحصيل صدق و اخلاص
بپردازد. و اگر در بدست آوردن صدق در اخلاص راستگو باشد، خداوند به حكم
اين آيه : «و آنان كه در راه ما تلاش و كوشش
كردند، آنان را حتما به راه خويش هدايت مى كنيم .(20)»
او را هدايت مى كند.
آزمايش و اخلاص در امامت
و وعظ
براى شناخت نيت خالص در امامت جماعت بايد خود را بيازمايد.
مثلا:
(الف خود و ميل خود را به امامت ملاحظه كرده و بنگرد كه آيا بخاطر
دوستى مقام و عزت امامت به آن راغب است يا بخاطر امر خدا و خوشنودى او.
اگر ديد در صورتى كه ماءمومين او كم يا كسانى كه از امامت او اطلاع
دارند، كم مى باشند ميل او هم به امامت كمتر است ؛ يا ببيند رغبت او به
امامت اعيان و اشراف و پادشاهان بيش از رغبت او به امامت ديگران است ،
بايد بداند قصدش يا خالص براى جاه و مقام است يا مخلوط با آن . و اگر
نفس و شيطانش ميل او را آراسته و به او بگويند: ميل تو به زيادى
ماءمومين بخاطر زيادى ثواب و از جهت ترويج دين و بزرگداشت شعائر خداوند
است ، نبايد با اين وسوسه فريب بخورد؛ مگر زمانى كه صدق قصد خود را در
بدست آوردن ثواب بيشتر، بررسى نمايد.
(ب يا اين كه فرض كن ، اگر امامت يك يا دو نفر را كه به جهات مختلفى به
رضايت خداوند نزديكتر و پاداش آن ، از امامت انبوهى از مردم بيشتر است
را داشته باشى ، آيا رغبت و ميل تو در اين صورت به اين جماعت كم ،
بيشتر از جماعت زياد است ، يا نه . شناخت صدق نيت در ترويج دين و
بزرگداشت شعائر از اين راه نيز ميسر است كه فرض كنى اين مطلب ، با
امامت شخص ديگرى بيش از امامت تو تحقق پيدا مى كند- بخصوص زمانى كه تو
نيز به او اقتدا كرده اى - و ببينى آيا رغبت تو به ترويج و بزرگداشت در
اين صورت ، با زمانى كه تو امام جماعت بودى ، تفاوت دارد يا نه .
و اگر نفس و شيطان باز وسوسه كند كه ميل تو، به ترويج با امامت خودت
باين جهت است كه مى خواهى سعادت اين عبادت نصيب تو شود، نه ديگران زيرا
عابدين در اين عبادت با هم مسابقه مى دهند، باز هم تا موقعى كه صدق نيت
را آزمايش ننموده اى از صدق اين نيت مطمئن نشو. و امتحان اين نيت هم به
اين ترتيب است كه فرض كنى ، اگر به ديگرى اقتدا كنى و اين ترويج و
بزرگداشت تحقق پيدا كند، آيا رغبت تو به «اقتدا
نمودن » بيش از «امامت
» خواهد بود يا خير؟
امر صدق و اخلاص باريكتر از مو و بر بسيارى از عاملين مدتهاى طولانى
پوشيده مانده و با اتفاق رويدادى ارشاد شده اند.
از بعضى از علماى بزرگتر نقل شده است كه سى سال در صف اول نماز جماعت
حاضر مى شد، بعد از سى سال بخاطر مانعى نتوانست به صف اول برسد و در صف
دوم ايستاد و گويا از اين كه او را در صف دوم مى ديدند، خجالت مى كشيد
اين جا بود كه فهميد مواظبت او بر صف اول همراه با ريا بوده است .
بهمين جهت تمام نمازهاى اين مدت را قضا كرد.
برادرم ! به اين عالم مجاهد بنگر و در مقام والاى او در تلاش و كوشش
تاءمل كن كه چگونه در اين مدت طولانى هميشه در نماز جماعت در صف اول
حاضر بود و عهده دار امامت جماعت نشد و آنگاه بخاطر اين شبهه نماز سى
سال را قضا كرد. و از اين مطلب به عظمت كار و اهتمام زياد گذشتگان در
اخلاص و تلاش پى ببر.
وعظ نيز مانند امامت است . علاوه بر اين كه وعظ نيز خود آفات بسيار
دقيقى دارد و اكثر آن از آفات زبان بشمار مى آيد. آفاتى كه بزرگان
نتوانسته اند از آن دورى كنند و بهمين جهت سكوت را اختيار كرده و آن را
مطلقا بهتر از سخن دانسته اند؛ با اين كه سخن قطعا بهتر از آن است .
زيرا تمامى خيرات با سخن گفتن بوجود آمده ، و با كلام است كه خير در
ميان مردم جارى مى گردد.
آداب وعظ و آفات زبان
مجاهد بايد تمام مراتب صدق و اخلاص را كه در مورد امامت گفتيم
رعايت نموده ، و علاوه بر آن مواظب آفت سخنان نيز باشد كه مبادا دروغى
بر خدا بسته يا آنچه كه نمى داند بگويد يا خود ستايى كرده يا كلامى
بگويد كه در ضمن آن فضيلتى را براى خود ثابت كند يا مردم را در نادانى
بيندازد يا فتنه انگيزى نموده و باعث قتل و تاراج و اسارت و ساير
ضررهايى كه ممكن است به مسلمين برسد، بشود؛ يا عقيده اى انحرافى در
مردم بوجود آورد - گرچه با اين شكل باشد كه مثلا شبهات شيطان و جواب آن
را بيان كند و شنوندگان از درك جواب عاجز بوده و به اين ترتيب گمراه و
كافر شوند - يا در ترسانيدن يا اميدوار كردن آنقدر زياده روى كند كه
شنوندگان ماءيوس يا مغرور شوند؛ يا چيزى بگويد كه شنونده غلو و زياده
روى كند؛ يا او را نسبت به ائمه و پيامبران بدعقيده نمايد؛ يا بى
احترامى ، بخصوص به خواص ، نموده و در مورد گذشتگان بدگويى كرده و به
پيامبران و اوصيا و علما تهمت بزند؛ يا با سخت گيرى به بندگان و گفتن
چيزهايى كه مردم نمى توانند انجام دهند، آنان را متنفر و موجب بيزارى
مردم از خير و شرع ، عبادات ، علوم ، پيامبران و خداى متعال گردد؛ يا
با نقل كارهاى فاسقها و اشرار شر بپا كند؛ يا بعضى از چاره هاى شرعى
ناپسند را به مردم ياد داده يا در منبر بى پرده سخن بگويد؛ بخصوص در
جايى كه زنان او را ديده و صداى او را مى شنوند؛ يا سخنان زشتى بر زبان
رانده يا كارهاى قبيحى را انجام دهد. زيرا از بعضى از واعظين نقل شده
است كه چگونگى استبراء را بطور عملى و از روى لباس ، بر منبر آموزش مى
دادند؛ و از بعضى از آنان نقل شده است كه با فحشهاى زشتى به افراد
گناهكار دشنام مى دادند. تمام اين موارد از آفات وعظ است كه البته آفات
زياد ديگرى نيز غير از آنچه گفتيم دارد.
واعظ بايد بعد از رعايت تمام موارد فوق (تكميل مراتب اخلاص و صدق در
اخلاص ) به اين آيه نيز عمل كند: «آيا مردم را
به نيكى امر مى كنيد در حالى كه خودتان را فراموش كرده ايد.»
او بايد اول خود را موعظه نموده و خود را به آن بيارايد، آنگاه با نرمى
و مدارا و حكمت ، مردم را موعظه نمايد.
اگر شنوندگان معمولى بودند، بيش از آنكه آنان را اميدوار نمايد، آنان
را ترسانيده و انذار دهد و اگر در ميان آنان كسى باشد كه اين مطلب براى
او ضرر دارد، بايد از حضور او در جلسه وعظ جلوگيرى نموده يا حال او را
در نظر بگيرد. از ذكريا (عليه السلام ) نقل شده است كه وقتى يحيى (عليه
السلام ) در مجلس وعظ او حاضر مى شد، از آتش ، عذاب و انذار نمى گفت .
برعكس ، گاهى شنوندگان غرق در گناهان بوده و بيان روايات اميدوارى به
خدا و كرم و بردبارى زيادش ضرر داشته و باعث نابودى آنان مى گردد.
خلاصه واعظ بايد مانند پدرى دانا كه در تربيت فرزندان خود در پى اصلاح
آنان است نه زيان رساندن به آنان مصالح و منافع آنان را در نظر گرفته و
به حال آنان مفيد باشد. و نيز وعظى مؤ ثر و مفيد است كه همراه با كار و
عمل باشد نه سخن تنها، و گاهى تفاوت عمل واعظ با سخنش باعث جراءت
شنونده بر گناهان و بى اعتقاد شدن او به علما و حتى به پيامبران مى
گردد؛ بگونه اى كه او را از دين خارج مى كند. حتى نبايد ثوابهاى زيادى
را كه در بعضى از روايات براى عمل كوچكى آمده كه قبول آن براى عقل سخت
مى باشد را بگويد؛ مگر اين كه همراه با آن قدرت خدا را بيان و علت اين
مقدار ثواب را براى اين عمل بگويد تا كسى آن را انكار نمايد؛ و بدين
ترتيب وعظ او باعث انكار روايات يا انكار اصل ثواب و عقاب نشود؛ بخصوص
در زمان ما كه كفار شك و شبهه هاى زيادى ايجاد، و ايرادهاى زيادى از
مسلمين عوام مى گيرند، تا آنان را از دين خارج نمايند.
نمى گوييم اصلا اين مطالب را بيان نكنند. بلكه منظور اين است كه بهمراه
ذكر اين گونه موارد، مطالبى بگويند كه عقل براحتى بتواند آن را بپذيرد.
مثلا اگر نقل كند كه خداوند متعال به كسى كه دو ركعت نماز بگذارد، در
مقابل هر حرفى از قرائتش ، قصرى از مرواريد و زبرجد به او مى دهد،
همراه با گفتن اين ثواب ، براى اين كه آن را بعيد نشمارند بگويد: به
عالم خيال بنگريد كه آن را بدون عمل و درخواستى به هر انسانى داده اند
و انسان مى تواند با آن در يك ساعت هزار شهر از مرواريد را در خيال خود
بوجود آورد. و خداوند متعال همانگونه كه توانايى دارد عالم خيال را
ايجاد كند همينطور مى تواند آنچه را كه در عالم خيال است به واقعيات
خارجى تبديل نمايد. همانگونه كه در روايات درباره بهشتيان آمده است كه
آنها هر چه را كه بخواهند مى توانند بوجود بياورند. و اين نيست مگر
بخاطر نيروى وجود و توانائيشان بر تبديل شكلها به واقعيات خارجى . و
هيچ بعيد نيست كه خداوند در عالمهاى آخرت چنين قدرتى به بندگان مؤ منش
بدهد، و در همين دنيا نيز خداوند به بعضى از بندگانش چنين قدرتى را
عنايت كرده است ؛ چنانچه مى بينيم كه بعضى از پيامبران و اوليا چنين
قدرتى داشته اند. امام رضا (عليه السلام ) تصوير شير را به شير واقعى
تبديل نموده و به او دستور داد كه آن شخص پليد را بخورد. و اين نمونه
اى است . و نيز خداوند به همصحبت خود موسى (عليه السلام ) توانايى داد
تا عصا را به مار تبديل نمايد؛ و به روح خود عيسى (عليه السلام )
توانايى داد كه مردگان را زنده كند؛ و به محبوب خود، پيامبر (صلى الله
عليه و آله و سلم ) توانايى داد كه ماه را دو نيم و مردگان را زنده
نمايد و سنگريزه را به سخن آورد و مريضان را شفا دهد و در طبيعت دخل و
تصرف نمايد. بلكه همان قدرتى كه در حال حاضر دارى و مى توانى در خواب
يا عالم خيال تصويرهاى بزرگ و بسيارى را ايجاد كنى ، اگر اين تصاوير
باقى مانده و بعضى از موانع خارجى نيز كه در مقابل اوست از بين برود،
دقيقا مانند عالم واقعيات خارجى خواهد بود. و اگر آنچه را كه در خواب
مى بينى ، هميشگى ، و آنچه را كه در بيدارى مى بينى ، گاهى اوقات باشد،
مطلب براى تو برعكس مى شد و مى گفتى : آنچه را در خواب مى بينم ،
واقعيات خارجى و آنچه را در بيدارى مى بينم ، چيزهاى خيالى مى باشند.
بنابراين از جهت توانايى و از جهت كرم خداى متعال بعد از اينكه فهميديم
خداى متعال براحتى مى تواند اين كار را انجام بدهد، اين ثوابها هيچ
بعدى ندارد. علاوه بر اين كه مى بينيم چگونه با لطف و كرم خود با كفار
رفتار كرده و با وجود كفر و انكار طولانى و دشمنى آنان ، آنها را از
بخششهاى خود بهره مند و نعمتهايى به آنان عطا كرده است كه واقعا غير
قابل شمارش است . و وقتى با آنان اينگونه رفتار مى كند، با كسانى كه او
را شناخته و به او ايمان آورده و از او فرمانبردارى كرده اند، چگونه
رفتار مى كند.
وقتى واعظ همراه با بيان ثوابها، عقلهاى آن را بعيد ندانسته و وعظ او
براى دين آنان ضررى نخواهد داشت . واعظ بايد شنوندگان خود را بيمارانى
كه مبتلا به امراض معنوى مختلفى مى باشد دانسته ، خود را طبيب معالج ،
و سخنان و موعظه هاى خود را داروها و معجونهايى بداند كه مى خواهد آنان
را با آن معالجه كند. بنابراين لازم است طبيب در معالجه بيمارها -
بخصوص وقتى كه بيماريهاى آنان متفاوت و معالجه آن مشكل باشد - بطور
كامل احتياط كرده و مواظب باشد. به همين جهت بايد بيش از طبيب جسم و تن
دقت نمايد. زيرا روح مهتر و بالاتر از جسم است . بهمين جهت نابودى آن
جاويد و خطر آن بزرگ است .
و براى موفقيت در اين مطلب مى تواند خود و اعمالش را در روز و شب به
نگهبانان معصومش (عليهم السلام )، با در نظر گرفتن اين كه اين روز يا
شب در پناه كداميك از آنان (عليهم السلام ) است تسليم نمايد. و قبل از
وعظ براى اين مطلب به درگاه خداوند دعا نموده و در آغاز وعظ از
«بسم الله الرحمن الرحيم »
يارى خواسته و بعد از حمد و ثناى الهى مختصرى دعا نموده و از شيطان و
نفس پناه جويد. آنگاه وعظ خود را آغاز و جلو اشتباهات خود را بگيرد.
اگر اين كارها را انجام داده و در تسليم امور خود به خداوند و اوليايش
راست بگويد قطعا خداوند او را حفظ مى نمايد، سخن و وعظ او را مفيد و مؤ
ثر نموده و آن را نور و حكمت مى گرداند.
و بايد همت او محكم نمودن عقيده آنان در بزرگداشت امور دين بوده و
دوستى خداوند متعال و پيامبران و اوليا را در دلهاى آنان قرار دهد و از
نعمتهاى خداوند متعال و بزرگى او و سختى خشم و شدت عذابش خيلى بگويد.
آداب و رفتار شايسته ، با خداوند متعال و پيامبران و دوستانش را به
شنوندگان آموزش داده و آنان را ترغيب به بى اعتنايى به شكوفه ها،
زيبايى و آرايش دنيا نموده و آنان را از آن پرهيز دهد. از حالات
مراقبين و ترس آنان و عبادات و مراقبتهايشان و اشتياق آنان به ديدار
خداوند و لطف زياد و كرامتهاى فراوان و بخششهاى بزرگ خداوند به آنان
بسيار بگويد. در خلال سخنانش ، با نرمى و مدارا و بيانى ساده و به روش
پيامبران ، به حقيقت عقايد حقه اشاره ، و با بيانى لطيف و الفاظ
معروف دينى كه اهلش با آن ماءنوس هستند، اين حقايق را به اذهان نزديك
نمايد.