آداب راز ونياز به درگاه بى نياز
با ترجمه عدة الداعى و نجاح الساعى ابن فهد حلى (ره )
همراه با شرح اسماء الله

ترجمه و تحشيه :محمد حسين نائيجى نورى

- ۶ -


قسم سوم :

در آدابى كه بعد از دعا بايد مراعات شود، و آن آداب چند چيزند.

امر اول تكرار در دعا و مداومت بر دعا در صورتيكه به اجابت نرسيد و يا به اجابت رسيد، اما علت اينكه بعد از اجابت هم بايد مداومت در دعا كند اين است كه ترك دعا در حال اجابت جفا محسوب مى شود، بلكه شايسته است كه در مقابل اجابت مدح و ثنا كند ،زيرا خداى تعالى در چند جا كسى را ملامت كرد كه در حال گرفتارى دعا مى كنند و وقتى به اجابت رسيد ديگر دعا نمى كنند مثل اين آيه : و اذا مس ‍ الانسان ضر دعا ربه منيبا اليه ثم اذا خوله نعمة منه نسى ما كان يدعو اليه من قبل (98)وقتى به انسان گرفتارى روى مى كند در حال گريه از او درخواست مى كند ولى وقتى كه به او نعمت داده آن در خواست و دعايش فرامووشش مى شود خداى تعالى فرمود و اذا مس الانسان الضر دعانا لجنبه او قاعدا او قائما فلما كشفنا عنه ضره مر كان لم يدعنا الى ضر مسه كذلك زين للمسرفين ما كانوا يعملون (99)وقتى به انسان مصيبتى برسد در حال افتاده و يا نشسته و يا ايستاده دعا كند وقتى گرفتاريش را برطرف كرديم طورى مى شود كه انگار ما را در گرفتارى پيش آمده نخوانده است و كارهاى اسراف كننده ها برايشان زينت داده شده است . و از امام باقر (ع ) آمده است كه فرمود: شايسته است دعاى در راحتى انسان مومن بسان دعاى انسان به هنگام سختى باشد نه آن كه وقتى خداى تعالى به او عطا كرد سست شود و از دعا خسته گردد، زيرا دعا مقام والايى دارد. علت اينكه اگر دعا به اجابت نرسد بايد مدامت در دعا كرد اين است كه چه بسا علت تاخير اين است كه خداى تعالى صدا و زيادى دعايش ‍ را دوست دارد پس سزاوار است كه محبوب خدا را ترك كند. آيا روايت احمد بن محمد بن ابى نصر را نمى نگرى ؟ گفت : به ابى الحسن (ع ) عرضه داشتم : فدايت شوم من در فلان سال حاجتى را از خدا در خواست كردم و از كندى اجابتش در دلم شكى وارد شد. حضرت فرمود: اى احمد از وسوسه شيطان تو را بر حذر مى دارم كه تو را نااميد كند زيرا ابا جعفر (ع ) فرمود:مومن از خداى تعالى حاجتى را در خواست مى كند و خداى تعالى تسريع در اجابت نمى كند، زيرا صداى او را دوست دارد وبه شنيدن خواهشش علاقمند است ،سپس ‍ فرمود:به خدا قسم خداى تعالى هر چه از مطالب دنيوى بر مومنين تاخير بياندازد بهتر است از اينكه متاع دنيوى به ايشان دهد دنيا چه ارزش دارد؟ و از امام صادق عليه السلام آمده است كه فرمود: بنده دوست خدا، در حاجتى كه خداى تعالى را مى خواند خداى به فرشته موكل مى گويد حاجت بنده ام را برآور ولى عجله نكن من دوست دارم كه ندا وصدايش را بشنوم ، ولى بنده دشمن خدا، خداى را در حاجتى مى خواند و به فرشته موكل مى گويد: حاجت بنده ام را برآور! و عجله كن ! زيرا من از شنيدن درخواست و صدايش ‍ بدم مى آيد و فرمود:آنگاه مردم د رمورد وى مى گويند كه به خاطر كرامتش پروردگار به او عطا كرده و آن شخص كه دعايش اجابت نشده است پيش خدا ارزشى نداشت و از آن حضرت (ع ) آمده است فرمود: مومن پيوسته در خير و اميد و (وسعت ) و رحمت پروردگار است تا زمانى كه عجله نكند به اينكه نااميد شود و دعا را ترك كند عرضه داشتم چگونه عجله مى كند؟ فرمود: (به اينكه مى گويد:) من خداى را از فلان موقع تاكنون مى خوانم ولى حاجتم را نمى بينم . و از آن حضرت (ع ) است كه مومن خداى تعالى را در حاجتى مى خواند خداى تعالى مى فرمايد: اجابت او را به تاخير بياندازيد تا آنكه صدا و دعايش را بشنوم و وقتى كه روز قيامت شد خداى تعالى مى فرمايد: بنده ام مرا خواندى و اجابتت را به تاخير انداختم و ثوابت چنين و چنان است و در فلان گرفتارى مرا خواندى من اجابت تو رابه تاخير انداختم و ثواب تو چنين و چنان است . در اين هنگام مومن آرزو مى كند كه اى كاش هيچ دعايى از او در دنيا به اجابت نمى رسيد چون كه ثواب نيكوى آنرا مى بيند و از آن حضرت آمده است كه فرمود رسول خدا(ص ) فرمود خداى تعالى بنده اى را رحمت كند كه از خدا در خواستى كرد و در دعا اصرار كرد ،خواه اجابت شود و خواه نه . و اين آيه را تلاوت كرد و ولم اكن بدعائك رب شقيا (100)و از آن حضرت آمده است كه فرمود:خداى تعالى در خواست كننده مصر را دوست دارد. و كعب الاحبار گفت : در تورات آمده : اى موسى هر كس مرا دوست داشته باشد از يادش نمى روم و هر كس حاجتى را طلب كند در سئوال از آن اصرار كند. اى موسى ! من از خلقم غافل نيستم ولى دوست دارم كه به ملايكه خويش آن و زارى و دعاى بندگانم را بشنوانم و ملايكه حافظ ببينند كه بنى آدم به من نزديكى مى نمايند و به چيزى كه من ايشان را قدرت دادم و مسببش بود. اى موسى ! به بنى اسرائيل بگو نعمت شما را عاصى نكند ،زيرا بزودى از دستتان در ميرود و از شكر غفلت نكنيد كه خوارى شما را فرو مى گيرد و در دعا اصرار كنيد رحمت بواسطه اجابت دعا شما را در بر مى گيرد و عافيت بر شما گوارا مى شود. واز امام باقر (ع ) آمده كه فرمود: بنده مومنى اصرار در گرفتن حاجت خويش نمى كند جز آنكه خداى تعالى او را برآورده مى كند.

و از منصور صيقل روايت شده : به ابى عبدالله عرض كردم آيا ممكن است كسى خدا را بخواند و خداى اجابتش كند ولى آنرا تا مدتى به تاخير بياندازد ،منصور گفت : امام صادق (ع ) در جوابم فرمود: بله عرض كردم علت آن چيست ؟ آيا به خاطر اين است كه دعاى بيشترى كند؟ فرمودبله . و از اسحاق بن عمار روايت شده گفت : به امام صادق (ع ) عرضه داشتم : آيا دعاى كسى به اجابت مى رسد ولى به تاخير مى افتد؟فرمود بله تا بيست سال . و از هشام بن سالم از امام صادق (ع ) روايت شده كه فرمود بين كلام خدا كه به موسى و هارون فرمود قد اجيبت دعوتكما (101)دعاى شما را اجابت كردم . تا فرعون را خدا به عذابش فرو گيرد ،چهل سال فاصله شد.

و از ابى بصير از آن حضرت روايت شد كه فرمود: مومن خداى تعالى را مى خواند و اجابت او تا روز جمعه به تاخير مى افتد.

نصيحت

شايسته عاقل است كه زياد دعا كند و هيچگاه دعا را قطع نكند و دليل آن عبارت است از:

اول : فضيلت خود دعا و اينكه دعا عبادت است بلكه جان عبادت است .

دوم : به مزيت تقديم دعا بر بلا فايز شود ممكن است بلايى مقدر باشد كه شخص نمى داند و آن دعا بلا را بگرداند.

سوم : وقتى زياد دعا كنى صداى تو در آسمان آشنا مى شود و به هنگام احتياج حاجت تو را بر مى آورند.

چهارم : از دعاى پيامبر بهره بگيرد كه فرمود: خداى بنده اى بيامرزد كه از خدا خير طلب مى كند.

پنجم : اگر صداى تو محبوب حق تعالى است . پس با اراده حق سبحانه موافقت كردى و محبوب حق را آوردى و اگر صدايت محبوب حق نيست يا آنكه تو شايسته اجابت نيستى ولى او كريم رحيم است شايد با تكرار دعا بر تو رحم كند و از نعمت ها تو را نااميد باز نگرداند و استغاثه تو را جواب گويد، ودعاى تو را اجابت نكند در حاليكه در هر شب مناديش ندا در مى دهد آيا كسى هست كه سئوال كند تا اجابتش كنم ؟ اى خواهان خير بيا! آيا به گفتار امام عليه السلام نمى نگرى كه فرمود:وقتى در خانه اى را زياد بزنى در برويت باز مى شود. و از پيامبر(ص ) آمده است كه فرمود بنده مى گويد: خدايا مرا بيامرزو خداى تعالى از او رويگردان است باز مى گويد :خدايا! مرا بيامرز باز خداى تعالى از او رويگردان است .بار ديگر مى گويد:خدايا !مرا بيامرز خداى تعالى به ملايكه اش ‍ مى گويد: آيا نمى بينيد كه بنده من از من آمرزش خواست و من از او رويگردان بودم باز از من طلب آمرزش كرد من از او رويگردان بودم باز از من آمرزش خواست بنده من دانست كه گناهان را جز من نمى آمرزم شاهد باشيد كه من او را بخشيدم .

ششم :اگر صداى تو محبوب خدا باشد خداى تعالى اجابتت را به تاخير مى اندازد تا تداوم يابد وقتى كه ادامه دادى تاخير اجابتت بدون فايده مى شود، زيرا مى داند كه تو دعايت را ادامه مى دهى و تاخير در اجابتت بدون فايده مى شود، زيرا مى داند كه تو دعايت را ادامه مى دهى و تاخير دراجابت به خاطر استمرار دعا بوده است مگر آنكه تاخير در اجابت براى اين منظور باشد كه بخواهد ثوابى را كه براى روز جزا آماده كرده است براى تو ذخيره كند تا شادى و خوشحالى تو بيشتر گردد زيرا عطاهاى اخروى دايمى و خوبيهاى دنيا فانى است و اگر بيانديشى مى فهمى تفاوت بين دايم و فانى زياد است .

هفتم :دعا براى رسيدن به محبت الهى است ،زيرا آن حضرت (ع ) فرمود: خداى تعالى بندگان بسيار دعا كننده را دوست دارد.

هشتم :تاسى به امامت مى كنى ، زيرا حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: كه اميرالمومنين مردى بود كه بسيار دعا مى كرد.

اشكال چرا دعا نمى كنم

اشكال : علت دعا نكردن من اين است كه شما شرط كردى كه بايد دعا با حضور قلب و قيام به مناجات پروردگار باشد و شرط ديگرى كه شما از قول امام (ع ) ذكر كردى كه خداى تعالى دعاى شخص دل مشغول را قبول نمى كند و گفتار ديگر امام (ع ) كه خدا دعاى سنگدل را قبول نمى كند و مى بينيم كه حضور قلب در بيشتر حالات ميسر نيست و قساوت بر قلب من غالب است و اين موجب دورى از پروردگارم مى باشد.

جواب

بدانكه اين اوصافى كه در مورد خودت ذكر كردى اگر باز دعا را هم ترك كنى كمك خوبى به دشمنت مى كنى و بر پيروزى بر تو جرى تر مى گردد و نفس اماره تو هم به او كمك مى كند، زيرا دعا بر او سنگين است و گريه بر او دشوار مى باشد و زياد به شهوات ميل دارد، داستان تو مثل داستان دو پهلوانى است كه باهم كشتى گرفتند وقتى كه كسالت و ترس از جنگ با او تو را باز مى دارد پس مبادا مبادا با او بدون سلاح برخورد كنى زيرا فرصت پيروزى بدست مى آورد و تو را زمين مى زند ،بلكه سلاح بپوش و از تحرك نشان بده و به او نشان بده كه تو بر جنگ با او قدرت دارى و به او پشت نكردى شايداو از خود ترسى نشان دهد و از تو روى برگرداند و تسليم تو شود يا شايد وقتى از خود تحرك نشان دهى دل قوى شود و نفس تو با نشاط شود وكسالت و سستى از تو دور شود، يا شايد وقتى چنين كنى خداى تعالى به تو رحم كند و تو را كمك كند تا پيروز شوى . و سر اينكه پيامبر دعا را سلاح ناميد همين است در آنجا كه فرمود: آيا شما را به سلاحى كه با آن از دشمنانتان دفاع كنيد و روزيتان را پايين بكشيد راهنمايى نكنم ؟ عرضه داشتند بله اى رسول خدا(ص ) آن حضرت فرمود: شب و روز پروردگارتان را بخوانيد!زيرا سلاح مومن دعاست .

بدان كه دشمنانت چهار چيزند: هواى نفس و دنيا و شيطان و نفس اماره و اين چهار چيز در اين دعاى ائمه اطهار عليهم السلام جمعند: فياغوثاه ثم و اغوثاه بك يا الله من هوى غلبنى و من عدو استكلب على و من دنيا قد تزنيت لى ، و من نفس اماره بالسوء الا ما رحم ربى : خدايا بفريادم برس ‍ خدايا بفريادم برس . پناه به تو مى برم از هواى نفسى كه بر من غلبه پيدا كرد و دشمنى كه بر من حمله كرده و از دنيايى كه به پيش چشمم زينت كرده است و از نفس اماره اى كه بسيار به بدى امر ميكند جز آنكه پروردگارم مرا رحم كند. به اين دعا نگاه كن چگونه به هنگام يادآورى اينها به عنوان استغاثه به خدا ذكر شد. استغاثه در هنگامى صورت مى گيرد كه انسان از بدترين دشمنان ،بر خود بترسد كه ايشان بر انسان غالب شوند و انسان دچار ايشان گردد. و هر كس كه در جنگ تسليم دشمنش شود به هلاكت مى رسد پس به تو سفارش مى كنم كه دعا و زارى كنى گرچه حضور قلب نداشته باشى و منتظر مباش كه خاطرت آزاد شود،زيرا چنين چيزى كم گير مى آيد و بندرت بدست مى آيد. پس هر طور كه در قدرت توست و در هر حال كه هستى خداى را بخوان زيرا تنها دعا و ذكر خداى سبحان شيطان را طرد مى كند.

از پيامبر (ص ) روايت شده كه بر هر دلى يك شيطان نشسته است و وقتى نام خداى برده شد شيطان پس مى رود و ذوب مى گردد و وقتى نام خداى ترك شد شيطان دل را دهان مى گيرد پس او را به خود مى كشد و اغوايش مى نمايد و به لغزش وا مى دارد و به طغيانش مى كشاند.

چه بسا اتفاق مى افتد كه انسان بدون حضور قلب شروع به دعا مى كند، ولى در نهايت به گريه و زارى و اصرار در سئوال منجر مى شود ،بلكه ترك دعا و در خواست از خدا قلب را سخت مى كند و تاريكش مى نمايد تا به آنجا كه به دليل ترك طولانى دعا ،نفس هرگز به دعا ميل ندارد. وقتى به دعا عادت كند با آن الفت مى گيرد و عاشقش مى گردد و خواسته نفس ‍ انسان و اشتهاى او دعا مى شود و پيامبر (ص ) فرمود: خير و نيكويى به عادت است .

و چه بسا كسانى كه در اوقات مخصوص به گريه و دعا عادت داشتند چنانكه مريض به عافيت و شفاء، و عطشان به نوشيدنى و آب ،عادت داشت . و وقتى با پرودگارش خلوت كند راحتى نفس و فراغت سر و آسايش عقل و آرامش قلب را در آن مى يابد و با نور تابان مواجه مى شود كه او را در برگرفته و تاج ارزشمندى ، كه در سرش قرار گرفته و همنشين پروردگارش شده است و با آفريدگارش گفتگو مى كند و از رازق خود درخواست مى نمايد و مالك داردنيا و دار آخرت را صدا مى كند ودر حضور پادشاه آسمانها تشرف دارد.

از امام صادق عليه السلام پرسيدند :چرا متهجدين و نماز شب خوآنهااز زيباترين مردمند؟ فرمود: زيرا با خداى خود خلوت مى كنند. و خداى تعالى ايشان را از نور خود پوشانيد.

دعاى دوستى خدا با خواب شب نمى سازد

و امام صادق عليه السلام از پدرش امام باقر (ع ) روايت كرده است كه فرمود: از جمله خبرهايى كه خداى تعالى به موسى بن عمران (ع ) وحى فرمود اين است كه آنكس ادعا مى كند كه مرا دوست دارد دروغ مى گويد در صورتيكه وقتى شب شد مى خوابد اى فرزند عمران ! اگر آنانكه در شب تار نماز مى گزارند را مى ديدى كه چگونه مرا پيش خود در نظر مى گيرند و با من گفتگو مى كنند و چشمانشان ا زمشاهده جلا يافته و با من گفتگو مى كنند در حاليكه از حضور معزز مى گردند اى فرزند عمران ! اشك چشمانت را به من نثار كن ! و در دل از من بترس ! و با خضوع نما سپس در شبهاى تار مرا نزديك و جوابگو مى يابى .

و از على بن محمد نوفل روايت شده است گفت : از آن حضرت شنيدم مى فرمود:بنده در شب بلند مى شود و چرت او را به سمت راست و چپ مى كشاند و چانه اش بر سينه اش ‍ قرار گرفته ، و خداى تعالى دستور مى دهد تا درهاى آسمان را باز كنند و ملايكه آنرا باز مى كنند و آنگاه مى گويد اى ملايكه به بنده من نگاه كنيد در راه نزديكى به من متحمل چيزى مى شود كه من بر او واجب نكردم و از من سه خصلت مى خواهد: گناهى كه ببخشم و يا توبه اى كه آنرا تجديد كنم يا روزى كه در او زيادت كنم اى ملايكه من ! شاهد باشيد كه همه را جمعا به او دادم .

و امام صادق عليه السلام روزى به مفضل بن صالح فرمود: اى مفضل خداى تعالى بندگانى دارد كه با سرونهان خالص با او معامله كردند و خداى تعالى نيز با خو بى خالص با ايشان رفتار كرد، ايشانند كه نامه هاى عملشان در روز قيامت بدون عمل مى گذرد و وقتى در پيشگاه خداى تعالى قرار بگيرند خدا آن را از اسرارى كه ايشان در پنهان به او سپردند پر مى كند. عرضه داشتم اى مولاى من ! علت آن چيست ؟ فرمود ايشان بزرگترند از اينكه ملايكه حفظه و موكل اعمال ،بر اسرار بين خدا و ايشان مطلع شوند.

اى خواننده از اين مقامات گرانمايه كه از بهشت با ارزشتر است غافل مشو! چگونه مى تووان از آن غافل شد در صورتيكه راه رسيدن به آن مقام و مقامات بالاتر ،همين قيام در شب است و علت رضوان خدا همين است كه فرمود:رضى الله عنهم و رضوا عنه خداوند از ايشان راضى شد وايشان از خدا خشنود شدند و رضوان من الله اكبر ذلك هو الفوز العظيم (102)رضايت الهى بالاتر است اين رستگارى بزرگ است .

در حديث قدسى آمده : بندگان صديقم به عبادت من در دنيا متنعم شويد،زيرا در بهشت از آن متنعم خواهيد شد.

وسيد اوصيا عليه السلام فرمود: براى من نشستن در مسجد جامع بهتر از نشستن در بهشت است ،زيرا نشستن در بهشت خشنودى نفس است ولى نشستن در مسجد جامع رضايت پروردگارم را تامين ميكند.

به راهبى گفتند، علت تحمل تنهايى چيست ؟ گفت من همنشين پروردگارم هستم وقتى بخواهم خدايم با من نجوا كند، كتابش را مى خوانم ، وقتى خود خواستم با پروردگارم مناجات كنم نماز مى خوانم .

و از امام حسن عسكرى آمده است : هر كس با خداى مانوس ‍ شود از مردم وحشت مى كند و نشانه اش انس با خداى و وحشت از مردم است .

ضرار در نزد معاويه از اوصاف على (ع ) سخن مى گويد:

آيا به تعريف ضرار بن حمزه ليثى نگاه نمى كنى : كه به هنگام دخول بر معاويه (لع ) در وصف مقامات سيد الاوصيا چه گفت : معاويه از او پرسيد؟ على (ع ) را براى من وصف كن ! گفت : آيا مى شود مرا از آن معذور دارى ؟ معاويه گفت : خير، گفت : به خدا قسم دور انديش بود و نيرويى عظيم و گفتارى روشن داشت كه بين حق و باطل جدا مى كرد و به عدالت حكم مى كرد از اطرافش علم مى جوشيد ا زتمام وجودش ‍ حكمت فوران مى كرد، از دنيا و زينت آن فرار مى كرد و با شب و وحشت آن مانوس بود. به خدا قسم زياد اشك مى ريخت و بسيار فكر مى كرد دستانش را به هم مى گرداند و به خود خطاب مى كرد و با پروردگارش نجوا مى نمود از لباسهاى زمخت خوشش مى آمد و از غذاهاى سخت لذت مى برد. به خدا قسم در بين ما مثل يكى از ما بود وقتى به پيشش ‍ مى رفتيم به ما نزديك مى شد وقتى سئوال مى كرديم جوابمان مى داد با آنكه خيلى به مانزديك بود و ما با او نزديك بوديم از هيبتش با او سخن نمى گفتيم و از عظمتش نگاه را بالا نمى گرفتيم ، اگر تبسم مى كرد دندانش مثل لولو مرتب مى نمود. اهل دين را بزرگ مى شمرد و فقيران را دوست مى داشت قوى را در باطنش به طمع نمى انداخت و ضعيف از عدالتش مايوس نمى شد و خدا را شاهد مى گيرم كه يك وقت او را در جايگاهش به هنگام شب ديدم كه شب پرده آويخته و ستارگان شب در عمق آسمان فرو رفته بودند او در محراب عبادت ايستاده بود دست بر ريشش گرفته بسان مارگزيده به خود مى پيچيد و با صداى حزين مى گريست مثل اينكه الان صداى ايشان را مى شنويم كه مى فرمايد اى دنيا اى دنيا آيا متعرض من مى شوى يا به من علاقه دارى هرگز! از من دور شو، هرگز! زمانت نرسيده است ،ديگران را بفريب ،من نيازى به تو ندارم ،سه طلاقه ات كردم كه بازگشتى در آن نيست ، مدتت كوتاه است و اهميتى اندك دارى ، آرزوى تو كوتاه است آه ! آه ! از كمى توشه و دورى سفر و وحشت راه و بزرگى آخرت ، اشكهاى معاويه (لع ) بر ريشش فرو ريخت و با آستينش آنرا پاك كرد و قوم نيز از گريه گلوگير شدند. و سپس ‍ گفت : به خدا قسم ابوالحسن چنين بود چه مقدار او را دوست مى دارى ؟ گفت : به مقدار علاقه مادر موسى به موسى (ع ) و از تقصيرم در محبت ، از خداى عذر خواهم . معاويه گفت اى ضرار صبر تو از فراغش چگونه است ؟ ضرار گفت :صبر مادرى كه فرزندش بر سينه آن مادر كشته شده باشد كه گريه اش آرام نمى شود و آه و حرارتش به خمودى نمى گرايد آنگاه ضرار بلند شد در حاليكه هراسناك بود. معاويه رو به اطرافيان خود آورد و گفت : اگر روزى من از بين شما بروم در بين شما كسى نيست كه به همانند اين ثنا، بر من ثنا گويد. كسى از حاضرين گفت : همنشين به مقدار همنشين است .

دومين ادب از آداب متاخر در دعا:

اين است كه دعا كننده دستان خود را بر صورتش بكشد. ابن قداح از امام صادق عليه السلام روايت كرد كه فرمود: بنده اى دستش را به طرف خداى عزيز جبار بلند نكرد جز آنكه خداى حيا نمود كه دستش را خالى برگرداند وقتى شما دعا كرديد دستش را نگيرد جز آنكه بر صورت و سر بكشد. و از امام باقر (ع ) روايت شد: هيچ بنده دستش را به طرف خداى عز و جل دراز نكرده جز آنكه خدا حيا مى كند كه دستش را خالى باز گرداند بنابراين در آن از فضل و رحمت خود آنچه بخواهد قرار مى دهد، وقتى كسى دعا كرد دستش را باز نگيرد جز آنكه بر سرو صورتش بكشد و در خبر ديگر آمده كه دستش را بر صورت بكشد. و در دعاى ائمه عليهم السلام آمده است : هيچ دست خواهانى از عطايت خالى برنگشته و نااميد از بخشش تو نشده است .

سومين ادب بعد از دعا

دعا را با درود بر حمد و صلوات بر محمد والش به پايان برد، چون امام صادق عليه السلام فرمود: هر كس از خداى تعالى حاجتش را بخواهد و پس از آن با صلوات بر محمد و آلش ‍ ختم كند، زيرا خداى تعالى كريمتر از آن است كه دعاى اول و آخر را قبول كند و وسط را رد كند، زيرا دعاى بر محمد و آلش ‍ از خداى تعالى محجوب نمى ماند.

ادب چهارم بعد از دعايش اين جمله را كه روايت شده بگويد:ازامام صادق عليه السلام آمده است كه وقتى مرد دعا كرد بعد از دعايش بگويد ماشاء الله لا قوة الا بالله العلى العظيم خداى تعالى مى فرمايد: بنده من به من منقطع شد و پناه آورد و تسليم امر من گرديد حاجتش را رواكنيد! و در خبر ديگر از على امير المومنين عليه السلام آمده كه فرمود: هر كس دوست دارد كه دعايش به اجابت برسد بعد از اتمام دعا بگويد : ماشاء الله استكانه لله ما شاء الله تضرعا الى الله ماشاء الله توجها الى الله ماشاء الله لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم

ادب پنجم بعد از دعا حالاتش را بهتر از قبل از دعا كند، زيرا گناهانى كه بعد از دعا كند ممكن است از اجرا و امضاى آن جلوگيرى كند، آيا در دعاى ائمه عليهم السلام اين جمله را نشنيدى كه فرمودن : و اعوذ بك من الذنوب التى ترد الدعا و اعوذ بك من الذنوب التى تحبس القسم پناه به تو مى برم از گناهانيكه دعا را بر مى گرداند و پناه به تو مى برم از گناهانيكه روزى را حبس مى كنند (55). ابن مسعود از پيامبر (ص ) نقل كرد فرمود:از گناهان بپرهيزيد زيرا خيرات را از بين مى برد زيرا بده گاهى گناه مى كند و دانشى را كه آموخت از يادش مى رود، و بنده گناهى مى كند و در قيام در شب باز مى ماند، و بنده گناهى مى كند و از روزيش محروم مى شود و حال آنكه روزى براى او گوارا بود. سپس اين آيه را تلاوت كرد انا بلوناهم كما بلونا اصحاب الجنه (103)ما ايشان را مبتلا كرديم چنانكه شركا در باغ را مبتلا كرديم . در زبور داوود روايت شده است كه خداى تعالى فرمود: اى فرزند آدم ! از من درخواست مى نمايى و من به تو نمى دهم زيرا مى دانم كه صلاح خودت را در دعا از من مى خواهى سپس در دعا اصرار مى كنى و من به تو مى دهم و از آن در جهت معصيت كمك مى گيرى و من قصد بر ملا كردن رازت را مى كنم آنگاه دعا مى كنى و من آنرا مى پوشانم و چه خوبيهايى كه من با تو كردم چه بديهايى كه با من كردى نزديك است كه من بر تو خشمى بگيرم كه هرگز راضى نشوم .

از جمله كلماتى كه به حضرت عيسى (ع ) وحى شده اين است كه : گردنكشى ،كه معصيت مرا مى كند ،تو را نفريبد ،روزى مرا مى خورد، و ديگران را عبادت مى كند. به هنگام سختى مرا مى خواند من او را اجابت مى كنم سپس به رفتار نخستين باز مى گردد و آيا مرا عصيان مى كند يا آنكه خشم مرا مى جويد، به خودم قسم خوردم كه او را طورى در عذاب فرو برم كه نجاتى نداشته باشد و پناهگاهى غير من نداشته باشد به كجا فرار مى كند از آسمان و زمين من ؟

از امام ابى جعفر باقر عليه السلام روايت شده كه فرمودند: بنده از خداى تعالى حاجتى از حاجت هاى دنيا را مى طلبد، خداى تعالى مى خواهد آنرا بزودى برآورد و يا آنكه به تاخير اندازد ،ولى در همان وقت شخص گناه مى كند، خداى تعالى فرشته موكل بر حاجتش را مى گويد، حاجت او را بر نياور او داخل خشم من شد و مستوجب محروميت از من شد.

فصل (1)

بدان كه در دعاهاى ائمه اطهار آمده است كه انسان بايد از انواع گناهان به خدا پناه برد. و تفسير از مولى زين العابدين على بن الحسين عليه السلام وارد شده است : آن حضرت فرمود، گناهانيكه نعمت ها را دگرگون مى كنند (56) عبارتند از: ظلم به مردم و عادت خير را از دست دادن و از كار خوب دست كشيدن و نعمت ها را ناسپاسى كردن و شكر نكردن . خداى تعالى فرمود: ان الله لا يغير مابقوم حتى يغيروا ما بانفسهم (104)خداى تعالى آنچه را در مردم است دگرگون نمى كند مگر آن كه خودشان را دگرگون كنند. و گناهانى كه ندامت مى آورند عبارتند: از كشتن بيگناهى كه خداى تعالى حرام كرده است .

خداى تعالى در قصه قابيل هنگامى كه برادرش را كشت و از دفن برادرش ناتوان شد فرمود: فاصبح من النادمين و ديگر از گناهان : ترك صله رحم در صورتى كه قدرت دارد و ترك نماز تا آنكه وقتش فوت شود، و ترك وصيت و رد مظالم و منع زكات تا به هنگامى كه مرگ برسد و زبان بسته شود.

و گناهانيكه نعمت ها را زايل مى كنند عصيان عارفها و علما و گردن كشى و تكبر بر مردم و مسخره و استهزاء كردن ايشان است .

و گناهانيكه روزى را بر مى گرداند: اظهار فقرو بدون خواندن نماز عشا خوابيدن و خوابيدن و نياوردن نماز صبح و كوچك شمردن نعمت ها و شكايت كردن از معبود عز و جل مى باشد.

و گناهانيكه پرده ها را پاره مى كند: شرب خمر ،قمار بازى ، دست به دست كردن چيزى كه مردم را مى خنداند، و لغو و مزاح و ذكر عيوب مردم و با اهل شك نشستن .

و گناهانيكه بلاها را فرود مى آورد: كمك نكردن به غمديده و يارى نكردن ستمديديه وترك امر به معروف و نهى از منكر.

و گناهانيكه به دشمنان دولت وقدرت مى دهد: ظلم علنى كردن ، واعلان فجور، و حرام را حلال كردن ، و خوبان را اطاعت نكردن و منقاد اشرار شدن .

و گناهانيكه شخص را به سرعت از بين مى برد: قطع رحم ، قسم دروغ و دروغگويى و زنا و سد راههاى مسلمين و ادعاى امامت به ناحق مى باشد.

و گناهانيكه اميد را قطع مى كند: مايوس شدن از رحمت الهى و نااميد از رحمت حق تعالى گشتن و اطمينان به غير خدا كردن و تكذيب وعده هاى الهى نمودن است .

و گناهانيكه هوا را تيره وكدر مى كند. سحر و كهانت و اعتقاد به نجوم و تكذيب قدر و عقوق والدين مى باشد.

و گناهانيكه پرده ها را پاره مى كند: قرض بدون نيت ادا واسراف در خرج و بخل بر خانواده و فاميل و بد اخلاقى و كم صبرى و تنگدلى و كسالت و سبك شمردن دين داران است .

و گناهانيكه دعا را رد مى كند: سوء نيت و خبث سريره و نفاق با دوستان و عدم ايمان به اجابت و تاخير نمازهاى واجب تا آنكه وقتشان فوت شود.

و گناهانيكه از نزول باران جلوگيرى مى كند: حكم به ناحق قاضيان و شهادت دروغ و كتمان شهادت و منع زكات و منع از قرض اثاث البيت و سنگدلى بر اهل فقر و حاجت و ستم بر يتيم و بيوه زنان نمودن وسايل را رد كردن و رد كردن سايل رد شب كه از همه اين گناهان به لطف و كرم خداى تعالى پناه مى برويم .

فصل 2 در مباهله (57)

اگر ممكن است در زمان مباهله مراعات روايات كند و آن روايت از ابوحمزه ثمالى از امام ابى جعفر باقر (ع ) است فرمود: ساعتى كه در آن بايد مباهله كنى بين طلوع فجر تا طلوع آفتاب باشد.

اما كيفيت مباهله در روايت محمد بن ابى عمير از محمد بن حكم از ابى مسروق از امام صادق (ع ) آمده است گفت : عرضه داشتم ما با اهل سنت بحث مى كنيم و به گفتار خداى تعالى بر آنها احتجاج مى كنيم كه فرمود : اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم (105)خداى را اطاعت كنيد! و از پيامبر و ولايت امر پيروى نماييد! مى گويند اين آيه در مورد فرماندهان گردآنهارسيده است و با آنها احتجاج مى كنيم به قول خداى تعالى انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يوتون الزكوة و هم راكعون (106)ولى شما خدا وپيامبر و آنهايى كه ايمان آوردند مى باشند آنها كه نماز را بر پا مى دارند و در حالت ركوع زكات مى دهند. باتفاق مفسرين عامه و خاصه مراد از اين آيه حضرت على (ع ) است .)

ايشان مى گويند اين آيه در مورد مومنين نازل شده است . ما با ايشان به گفتار خداى تعالى كه فرمود: لا اسالكم عليه اجرا الا المودة فى القربى (107)(بگو من از شما اجر رسالت جز اين نخواهم كه مودت و محبت مرا در حق خويشاوندان منظور داريد( و دوستدار آل محمد باشيد كه اين اجر هم به نفع امت و براى هدايت يافتن آنهاست ) احتجاج مى كنيم ايشان مى گويند: در اقرباى مسلمانان وارد شده است . پس هر چه در ياد من بود با حضرت بيان كردم وى به من فرمود: در اين صورت با ايشان مباهله كن ! به حضرت عرضه داشتم : چگونه مباهله كنم ؟ فرمود: سه روز خودت را اصلاح كن ! گمان دارم كه فرمود: سه روز روزه بگير و توو و او به صحرا برويد! و انگشتان دست راست خود را با انگشت طرف چپ او شبكه نما و خودت شروع كن و بگو: اللهم رب السموات و رب الارضين السبع عالم الغيب و الشهاده الرحمن الرحيم ان كان مسروق جحد حقا وادعى باطلا فانزل عليه حسبانا من السماء او عذابا اليما* .

خدايا پروردگار آسمانها و زمينهاى هفت گانه ! داناى نهان و آشكار !بخشنده مهربان ! اگر ابى مسروق حقى را انكار كرده و يا باطلى را ادعا نموده بر وى صاعقه اى از آسمان يا عذابى دردناك بفرست .

و بگو اگر فلانى ادعا حقى را انكار كرده ، صاعقه اى از آسمان بر او بفرست !يا عذابى دردناك براى او در نظر بگير! تو آن عذاب را در او مى بينى ابى مسروق گفت : به خدا قسم !مردى را نيافتم كه مرا در آن اجابت كند.

از ابن عباس روايت شده كه : انگشتان خود را در انگشتان او در هم فرو بر! و باز كن سپس بگو: اللهم ان كان فلانا جحد او اقربباطل فاصبه بحسبان من السماء او بعذاب اليم من عندك . خدايا اگر فلانى حقى را انكار كرد، يا باطلى را تثبيت نمود، صاعقه اى از آسمان يا عذابى دردناك بروى فرو فرست ! و آنرا هفتاد بار تلاوت كن !

خاتمه

وقتى آداب و شرايط قبل و مقارن و بعد از دعا را دانستى . ازجمله آن آداب پنهان داشتن دعا و مخفى نگه داشتن آن است كه اين پادشاه آداب و حافظ آنهاست ، زيرا به آن واسطه از دشمنان اعمال و از بين برنده آن حفظ مى شود كه به واسطه آن اعمال هدر مى رود، بلكه دعا را وبال گردن آدم مى كند، و آن دورى از رياست و اگر ثواب دعا دستگيرش نشود اقلا از عقاب آن به سلامت مى ماند و نظير آفت ريا، عجب و خود پسندى است ،زيرا خودپسندى عمل را از بين مى برد و باعث دشمنى خدا مى شود.

مهلكات انسان

و آن دو قسم است : اول ريا و حقيقت ريا تقرب به مخلوق به وسيله اظهار طاعت و منزلت خواهى در نفوس مردم و تمايل به بزرگداشت و اكرام و تسخير مردم در برآوردن مقاصد خويش مى باشد (1-58)، و همين شرك خفى است . رسول خدا(ص ) فرمود:هر كس نماز بگذارد و در آن ريا كند شرك ورزيده است سپس اين آيه را قرائت فرموده است قل انما انا بشر مثلكم يوحى الى انما الهكم اله واحد فمن كان يرجو لقائ ربه ليعمل عملا صالحا و لا يشرك بعبادة ربه احدا (108)بگو من بشرى مثل شما هستم كه به من وحى مى شود. پروردگار شما خداى يگانه است پس هر كس اميد لقاى وى را دارد كارهاى شايسته انجام دهد و در عبادت پروردگارش ‍ كسى را شريك نكند.

و از آن حضرت است كه فرمود: خداى تعالى مى فرمايد: من شريك خوبى هستم هر كس در عبادتش مرا با ديگرى شريك كند آن عبادت را به شريك مى دهم و خود بر نمى دارم ، زيرا من تنها عملى را قبول مى كنم كه خالص باشد. و در حديث ديگر آمده است : من بى نيازترين شريكم هر كس عملى كند و مرا در آن باديگرى شريك كند من از او برى هستم و آن عمل از آن شريكم مى باشد و آن حضرت فرمود: هر حقى حقيقتى دارد و هيچكس به حقيقت اخلاص نمى رسد مگر اينكه علاقمند باشد كه كسى بر عمل خدايى ، او را سپاس نگويد.

بدان كه : پنهان كارى چنان كه در ابتدا مطلوب است بعد از دعا نيز مطلوب است سپس توصيه مى كنم كه شما به پنهان كارى ادامه دهى و بواسطه آشكار كردن دعا آنرا از بين نبرى و خلوت از مردم را طلب كن زيرا خلوت كمك بزرگى بر پنهان كارى دعا است و اگر با مردم هستى ولى خودت را مخلص ‍ مى يابى كه هيچ شايبه ريا در او نيست ، اين درجه از بزرگترين درجات مخلصين است كه غيبت و حضور معرفت خدا و معرفت به خلق خدا برسد و شرافت نفس و علو همت داشته باشد در اين صورت بود و نبود مردم براى او مساوى است و شايد به همين مطلب پيامبر گرامى (ص ) اشاره فرمود: اى اباذر! مرد به حقيقت معرفت نرسد تا آنكه مردم را به صورت شتران بيند و به حضورشان اعتنايى نكند، وجود مردم او را دگرگون نكند چنانكه حضور شتر را دگرگون نمى كند. ايطور گفتند: ولى بقيه حديث يك معناى ديگرى را مى رساند و آن اينكه مراد از اين حديث تواضع و فرو گذاشتن نفس است ، زيرا پايان حديث اين است : سپس به خود برگردد و خود را حقيرتر از همه پنداشته باشد.

و همانند اين حديث حديثى است كه بعضى از اصحاب براى من حديث كرد كه خداى تعالى به موسى (ع ) وحى فرمود: كه وقتى براى مناجات آمدى كسى را كه تو بهتر ا زاو هستى به همراه بياور. حضرت موسى به هر كس كه مى رسيد، جرات نمى كرد كه بگويد من بهتر از او هستم مردم را رها كرد و در اصناف حيوانات جستجو كرد تا آنكه به سگ گر گرفته اى رسيد. حضرت با خود گفت اين سگ را با خود مى برم . آنگاه ريسمانى در گردن سگ كرد و با خود برد وقتى در بين راه رسيد طناب را از سگ باز كرد و رهايش نمود وقتى به مناجات پروردگار رسيد پروردگار فرمود: اى موسى ! چرا آنچه كه من امر كردم نياوردى ؟ عرضه داشت : پروردگارا! من آنرا نيافتم . خداى تعالى فرمود قسم به عزت و جلالم ! اگر كسى را با خود مى آوردى ،اسم تو را از ديوان پيامبرى محو مى كردم .

توضيح و تقسيم : خطرات ريا سه قسم است :

خطر اول :آنكه :انسان قبل از عمل به آن مبتلا مى شود و وادار مى گردد كه به خاطر مردم عمل را انجام دهد و انگيزه او دين نيست . اين قسم را بايد ترك كرد، زيرا اين نافرمانى و معصيت صريح است و اصلا طاعت نيست و اين قسم همان مطلب مورد اشاره اين جمله آن حضرت است كه فرمود: ريا شرك خفى است . اگر انسان قدرت دارد كه انگيزه ريا را در خودش ‍ از بين ببرد و نفس را وادار كند كه براى خدا كار كند تا اينكه نفس عقوبت شود و ريا نكند و عمل كفاره گناه نفس باشد، بنابراين به عمل مشغول شود، در غير اين صورت ترك عمل بهتر است .

خطر دوم : انگيزه عمل خداى تعالى مى باشد ،ولى ريا در همان ابتداى عبادت به سراغ آدم بيايد در اين صورت سزاوار نيست كه عمل را ترك كند، زيرا انگيزه دينى باعث عمل شده كه عمل را شروع كند بنابراين از راهى كه بعد گفته مى آيد، در رفع ريا مجاهده كند و اخلاص را بدست اورد. علت ادامه در عمل اين است كه اگر عمل را ترك كند با شيطان موافقت كرده و او را مسرور ساخته است و مقصود شيطان در القاى ريا همين است ،بنابراين با ترك عمل ، شيطان به مقصود خود رسيده و شخص او را به منظور و مراد خود رسانيده است .

خطر سوم : اخلاص قلبى حاصل مى شود ولى بعدا ريا و انگيزه هايش عارض او مى شود پس بايد در رفع آن مجاهده كند و عمل را ترك نكند. ولى به اخلاص باز گردد و نفسش را بواسطه عقل و دين به سوى اخلاص باز آورد تا آنكه عمل تمام شود،زيرا شيطان ابتدا به ترك عمل مى خواند و اگر او را اجابت نكردى و دفعش كردى و به عمل مشغول شدى ، تو را به ريا مى خواند، وقتى جوابش را ندادى و دفعش كردى بر مى گردد و مى گويد اين عمل خالص نيست و تو ريا كار هستى و رنج تو بيهوده است فايده كارى كه اخلاص ندارد چيست ؟ و هر عملى كه خالص نباشد وبال گردن صاحبش مى گردد، و تركش بهتر است . و با اين گفتارها ترك عمل را براى تو زينت مى دهد و اينگونه با تو كلنجار مى رود تا آن كه تو را وادار به ترك عمل كند وقتى عمل را ترك كردى غرض او برآورده مى شود. قصه كسى كه عمل را به خاطر ترس از ريا ترك كند همانند قصه بنده اى است كه مولايش به او گندمى دهد كه كمى ناخالص از جو يا خاك دارد و مولا به او دستور مى دهد كه ناخالصى را از بين ببرد بنده با خود مى گويد: مى ترسم كه به طور كامل خالص نشود و كلا ترك دستور مولى كند. و نظير همين رفتار،رفتار كسى است كه به خاطر ترس از مردم ،كه بگويند فلانى ريا كار است ترك عمل كند و اين خود ريايى مخفى است ، زيرا عمل را به خاطر ترس از مذمت مردم ترك مى كند. او همانند كسى است كه كار مى كند تا به او نگويند:بيكاره است و از گفتار مردم چه گناهى دامنگير وى مى شود بلكه ثوابش بيشتر است پس مثل مخفيكارى و پرده دارى در عمل است . بلكه وقتى به اين پايه رسيد كه ايشان او را متهم كردند و عملى را براى او قايل نيستند، بلكه به خاطر آن كار او را اهانت كردند، بنابراين قدرش در پيش ‍ مردم مجهول است و در آسمان معروف است و تعريف آن حضرت شامل حالش مى شود كه فرمود دوستى خدا به آن بندگان متقى مخفى كه وقتى يادشان كنند، مردم ايشان را نشناسند، از همه بيشتر است و همانند كسى است كه در پنهان عمل كرده و كسى برآن مطلع نشده است و اين خيال از كيد شيطان است و در اينگونه كارها شيطان حيله هاى فراوانى دارد.

حيله اول شيطان اينكه : گمان بد به مسلمانان برده است (2-58) و حق مسلمانان نيست كه به ايشان گمان بد ببرند.

دوم : اگر اين گمان بد به مسلمانان درست باشد بنابراين شيطان او را در ريايى افكنده كه خود او از آن فرارى بود و در غير اين صورت گفتارشان به او ضررى نمى رساند و ريا همين است كه عبادت را ترك كند واز ثواب آن محروم شود به خاطرترس از آنكه مردم به او نگويند رياكار است پس اگر دوست نمى داشت كه مردم مدحش كنند و از مذمت ايشان نمى ترسيد و عمل را ترك نمى كرد و الا به كار مردم و گفتارشان چه كار دارد؟ خواه بگويند ريا كار است و خواه بگويند مخلص است و لذا ترك عمل به خاطر اينكه مردم او را رياكار بخوانند چه فرقى با ترك عمل دارد كه مردم او را غافل بخوانند.

سوم : خواست شيطان را برآورده و او را خوشحال ساخته است .

حيله هاى نفس را بشناسيم

بدان كه : در اينجا نفس حيله اى بسيار بد از حيله هاى شيطان خبيث را به كار مى برد، از نفس بپرهيز و به هوش باش (109)و آن جمله اى است كه مى گويد: به خاطر دلسوزى بر مومنين عمل را ترك كن ، زيرا ممكن است ايشان در گناه گمان بد بيافتند و در اين صورت اگر به خاطر دلسوزى بر مومنين گناهكار شدن مسلمانان ،عمل را ترك كنى خود ثواب مى برى و اين ثواب جاى خود عمل مى نشيند و خود حسنه اى است كه معادل ثواب حاصل از دعاست ،بلكه اين منفعت هم به ديگران مى رسد بنابراين ترك عمل بهتر است .

جواب : اين خيال از بدى هاى نفس اماره است كه تمايل به كسالت و بيكارى دارد و حيله اى بزرگ از شيطان خبيث مى باشد. وقتى راهى براى نفوذ بر تو نيافت از اين راه پيش ‍ مى آيد و اين نيرنگ خود را مزين به اين زينت نمود. دلايلى در بطلان اين نيرنگ وجود دارد:

اول : تو را در گناه يقينى و حتمى انداخت زيرا تورا در اين گمان انداخت كه مردم تو را رياكار مى دانند و اين خود گمان بد است و اگر هم گفته باشند گناه ، برايشان است و گمان گناهكارى مردم گمان بد است و اگر گمان ايشان مطابق با واقع نباشد تو هم عملى را به اين خاطر ترك كردى در اين صورت از گمان موهوم به گناه معلوم رسيدى و ترس از گناهكارى ديگران تو را در گناه افكند.

دوم :وقتى با مراد شيطان موافقت كردى ترك عمل و موافقت شيطان موجب مى شود كه شيطان بر تو جرات پيداكند و بر تو مسلط شود زيرا ذكر و قيام به خدمت خداى تعالى تو را نزديك به خداى تعالى مى كند و هر چه به خدا نزديك تر شوى از شيطان دور مى شوى ، ولى در ترك عمل با نفس اماره موافقت مى كنى زيرا نفس اماره به كسالت و بيكارى ميل دارد و اين دو سرچشمه همه آفت ها هستند و شخص بينا آن ضررها را مى داند.

سوم :نشانه آن كه اين حيله گرى از نفس است و علت آن ميل نفسانى به بيكارى و بطالت است اينكه : فوات ثواب بيكارى را بر عدم وقوع مسلمانان در سوء ظن مى سنجى و مصالح ايشان را بر خودت بر مى گزينى ، به اينكه مردم به گناه گمان بد نيفتند و تو نيز ثواب نبرى . در نفس خودت تفكر نما و با چشم انصاف نگاه كن ! اگر همين قضيه در مورد منافع دنيايى اتفاق مى افتاد و بين شما و ايشان دعوايى در خانه و يا مال در مى گرفت و يا تو روش زندگى را پيدا مى كردى كه بهره در مال در پى دارد آيا ديگران را بر مى گزيدى ؟ و خود ازآن صرف نظر مى كردى ؟ و آن روش را در اختيار آنها مى گذاشتى ؟ بخدا قسم چنين نيست ،بلكه با ايشان همچون دشمن سخت در جنگ و نزاع در مى افتادى و اگر فرصت گزينش بود بهترين نوع زندگى رابراى خود بر مى گزيدى و دوست را طرد مى كردى و نزديك را دور مى ساختى . و زياد ديديم كه شخصى از دوست خود دورى گزيد و به او ستم روا داشت و پسر و دوستان را از خود دور كرد!و چه دوستانى كه زمانى طولانى دوست بودند و زمانى طولانى ملاطفت و برادرى داشتند تا آنكه دنيا به خاطر معامله و يا شراكت بين ايشان جدايى انداخت ! سبب اين جدايى ها گزينش منافع خويش ‍ است . بنابراين ترك عمل به خطر دلسوزى و رحمت به ايشان نيست ، بلكه نيرنگى از نيرنگ هاى شيطان و تمايل نفس به ولنگارى و راحتى است . وقتى به ترك حطام دنيا براى مردم راضى نيستم چگونه ترك عمل آخرت مى كنى و حال آنكه ارزش آن بيشتر است و تو در فقر قيامت به آن نياز بيشترى دارى و از بهره هاى دنيايى براى تو بهتر است . آيا اين ترك جز به خاطر سنگينى عمل نيست و جز به خاطر ميل به ولنگارى چيز ديگرى است ؟ و به خاطر حيله هاى پوچ و نيرنگهاى بيهوده شيطان كه به آن رنگ و روغن زده در كار و فعاليت براى خدا درنگ مى كنى وتعلل مى ورزى . و اگر به عمل مشغول شوى به خود منفعت رساندى و دشمنت را معصيت كردى و به بندگان خدا نفع رساندى چون ممكن است مردم نيز در عمل با تو موافقت كنند و اگر عمل تو علت موافقت ايشان باشد، اجر عمل ايشان به خاطر موافقت ايشان نيز به تو مى رسد و هر كسى سنت نيكويى بگذارد، اجر كسانى كه به آن عمل مى كنند به او مى رسد و چه مى دانى ؟ شايد از ايشان نيز كسانى هستند كه مى خواهند عمل كنند، ولى مثل همين گمان باعث ترك عملشان شده باشد پس رد را بروى شيطان ببند و بندگان پروردگار رابراى عمل به راه بيانداز! و در مورد آن از ائمه عليهم السلام كلامى رسيده است ك : عاقل كارى را به ريا انجام نمى دهد و به خاطر حيا تركش نمى كند.

حيله ديگرى نيز در اينجا وجود دارد كه از اولى پيچيده تر است كوشش كن كه آن حيله را نيز جلوگيرى كنى و راه نفوذ آنرا ببندى ،زيرا در غير اين صورت راه را باز مى كند وقتى در اول را گشود بر درهاى ديگر نيز قدرت پيدا مى كند (110)و آن اينكه شيطان مى گويد: عمل را ترك كن ! تا مردم به تو گمان نيكو برند، و مشهور به بدى باشى ، زيرا بهترين بندگان خدا متقيان مخفى هستند، ولى اگر در بين مردم به عبادت مشهور شدى اين تعريف شامل حال تو نمى شود. لازم است از اين حيله نيز بر حذر باشى و قلب خود را مراقبت كنى بنابراين اگر مردم تو را ببينند و مشهور شوى و دلت يكى باشد و با دانستن و ندانستن مردم فرقى نكند بر تو گناهى نيست . چگونه مشهور نشوى در صورتى كه خداى تعالى مى فرمايد: بر توست بپوشى و بر من است كه اظهار كنم ، بلكه بر توست كه قلب خودت را نگه دارى و تمايل به شهرت نداشته باشى راه رسيدن به اين مقصود اين است كه در اين فكر كنى كه مدح و ذم مردم و زهد بين ايشان براى تو فايده اى ندارد و به نياز به عمل در صحراى قيامت نگاه كنى و در نعمت هاى آخرت تفكر كنى پس عمل را ترك نكن ! زيرا همه آفت ها در ترك عمل است ،زيرا عمل باعث ترك كردن و دور شدن شيطان از تو مى شود و باعث خشوع و نشاط و اشتياق به كارهاى اخروى است و ترك عمل ضد آن است .

اشكال(عمل بدون ريا از من ساخته نيست )

علت اينكه به بسيارى از دعاها و اعمال نيكو دست نمى زنم ، چون آوردن اين اعمال به صورت حقيقى به طورى كه اخلاص كامل در آن مراعات شده باشد، ممكن نيست . آن اخلاصى كه در روايات تعريف شده كه بندگى به اخلاص ‍ كامل نمى رسد جز آنكه دوست نداشته باشد به خاطر اعمالى كه براى خداآورده كسى كه او را مدح كند و لذا آگاهى انسان عمل خالصى را انجام مى كند ولى وقتى مردم بر آن اطلاع يافتند و مطلع شدند و او را ستودند خوشحال مى شود و اين خصوصيت از بشر جدايى ناپذير است جز در مورد انسانهايى كه گفته شده است به اخلاص كامل رسيدند ،يه همين خاطر گاهى انسان با اخلاص نماز مى گزارد و دعا مى خواند، ولى همينكه كسى بر آن مطلع شد خوشش مى آيد در حاليكه بنا به سخناان شما ريانه تنها ثواب را از بين ميبرد بلكه باعث عذاب دردناك هم مى گردد.

پاسخ

بنا به نقل مفسرين ، در مورد همين مطلب از پيامبر خدا(ص ) سوال شد روايت از سعيد بن جبير است گفت مردى خدمت پيامبر(ص ) رسيد عرضه داشت : من صدقه مى دهم و صله رحم مى كنم و قصدى جز خدا ندارم همينكه كسى از آن ياد كند و مرا بستايد خوشحال مى شوم و خوشم مى آيد رسول خدا ساكت شد و چيزى نگفت تا اينكه اين آيه نازل شد : قل انما انا بشر مثلكم يوحى الى انما الهكم اله واحد فمن كان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لا يشرك بعبادة ربه احدا(111) بگو كه من هم بشرى مثل شما هستم كه به من وحى مى شود كه خدايتان يكى است هر كس اميد ملاقات پروردگارش را دارد عمل صالح انجام دهد و در آن احدى را شريك خدا قرار ندهد، و تحقيق آن است كه خوشحالى از اينكه مردم با خبر از اعمال شدند دو قسم است خوشحالى پسنديده و خوشحالى ناپسند خوشحالى پسنديده هم سه قسم است :

اول : آنكه قصد او اخفاى طاعت باشد و اخلاص براى خدا دارد، ولى وقتى مردم مطلع شدند، بداند كه خداى تعالى به كرم و فضل خويش مردم را آگاهانيد و برايشان خوبيها را نماياند و اين كرم و تفضل در آشكار ساختن اعمال نيكو، از صفات الهى است ، ايا در جملات دعا نمى بينى كه : يا من اظهر الجميل و ستر القبيح : اى خدايى كه خوبيها را آشكار مى كنى و بديها را مى پوشانى . و در وحى آمده است : وظيفه تو پوشاندن عمل صالح است و بر من است كه آنرا آشكار كنم بنابراين بنده وقتى كه ديد اعمال نيكويش بر ملا شده است از اين مطلب مى فهمد كه خداى تعالى با او نيكى نموده و نظر لطفش شامل حال او شده است ، زيرا بنده طاعت و معصيت را در خفا انجام مى دهد، ولى خدا طاعت را آشكار مى كند و معصيت را مى پوشاند و هيچ لطفى بهتر از اين نيست بنابراين خوشحالى او به خاطر كار خدايى است ، نه به خاطر ستايش مردم و مقام و منزلت در دلهاى خلق قل بفضل الله و برحمته فبذلك فليفرحوا (112)بگو به فضل و رحمت الهى پس مردم به اينها خوشحال شوند.

دوم : از اظهار خوبيها و پوشاندن بديها در دنيا بفهمد كه خداى تعالى در آخرت نيز چنين با او رفتار مى كند ،زيرا رسول خدا (ص ) فرمود: خداى تعالى بر بنده اى در دنيا لغزشهايش را نپوشاند جز آنكه در آخرت نيز بپوشاند.

سوم : وقتى مردم فهميدند و او را ستودند خوشحال مى شود زيرا مى فهمد كه مردم در اين زمينه اطاعت خداى تعالى كردند ،زيرا هر مسلمانى دوست دارد كه مردم در اطاعت حق تعالى باشند و با دل و جان به طاعت الهى راغب باشند، زيرا گروهى از مردم وقتى اهل طاعت را ببيند با آنها دشمنى و حسادت مى كنند و آنها را مسخره مى نمايند و ايشان را رياكار مى خوانند اين گونه از خوشحالى خوب است و ناپسند نيست و علامت اخلاص در اين نوع اين است كه اطلاع ايشان در عمل تاثيرى نكند بلكه كار او در صورت اطلاع مردم و يا عدم اطلاع آنها يكى باشد. و اگر حركت و نشاط بيشترى از نفس مشاهده كرد بداند كه رياكار است و دراز بين بردن و علاج ريا با ارشاد عقل ودين و كوشش كند و در غير اين صورت او از هلاك شدگان است .

و اما خوشحالى ناپسند اين است كه علت خوشحالى اين باشد كه مقامش درنزد مردم بالا رفته است و مردم او را مى ستايند و بزرگش مى دارند و نيازهايش را بر مى آورند و در مقابل اعمال نيكش او را اكرام و بزرگ مى دارند اين همان رياى حقيقى است كه از بين برنده عمل است و عمل را از كفه حسنات به كفه سيئات مى برد و از كفه ترازوى سعادت به كفه خسارت مى برد و از درجات بهشتى به دركات جهنم مى كشاند.

بدان كه اصل ريا دنيا دوستى و فراموشى آخرت و فكر نكردن در اجر و پاداشهاى الهى و فكر نكردن در آفت هاى دنيا و در نظر نگرفتن عظمت نعمت هاى آخرت است ،وريشه همه اينها دوستى دنيا و شهوات است واين ريشه همه بديها و منبع هر گناهى است ،زيرا وقتى عبادت براى خدا باشد از هر نوع شايبه اى خالى است و جز براى خدا و دار آخرت عبادت را نمى خواهد. و نيز تمايل به جاه و مقام در دلهاى مردم و رغبت درنعمت هاى دنيوى دل را مى ميراند و جلوى تفكر در عاقبت را مى گيرد و نمى گذارد كه از علوم الهى بهره بگيرد.

سوال :

هر كس از ريا بدش آيد نفرت از ريا او را وادار مى كند كه از ريا دورى كند و ريا را دشمن داشته باشد و عمل خود را جز براى خدا نمى آورد و اطلاع مردم باعث تحرك و نشاط در عملش ‍ نمى شود، بلكه بود و نبود مردم و كم و زياد خوب و بد عمل در نزد او يكى است و عقل او دوست ندارد كه مردم از او مطلع شوند، ولى به همه اين اوصاف ،طبيعت او تمايل به ريا دارد و دوست دارد و خوشحال مى شود كه مردم بدانند، ولى خود متنفر از اين طبيعت و تمايل و دوستى است و عقلش ‍ دشمن آنست و خود را بر آن ملامت مى كند و آيا چنين شخصى از جمله رياكاران است ؟!

جواب :

خداى سبحان بندگان را به اندازه طاقت ايشان تكليف مى كند و چون بنده از وساوس شيطان نمى تواند جلوگيرى كند و نمى تواند جلوگيرى كند و نمى تواند طبيعت را از مقتضياتش ‍ باز دارد تا آنكه اصلا به شهوت ميل نكند و بااو منازعه ننمايد بنابراين چون جلوگيرى از آن درقدرت انسان نيست به همين خاطر پيامبر(ص ) بشارت داده كه از اينگونه تمايلات گذشت مى شود، (59) براى اينكه بندگان از رحمت الهى نا اميد نشوند و حرج لازم نيايد و مردم به خدا نزديك شوند. و به رحمت واسعه الهى اميد بندند، آنجايى كه مى فرمايد: خداى تعالى حديث نفس را گذشت مى كند مادامى كه آنرا بزبان نياورده باشد و يا به آن عمل نكرده باشد، زيرا حركت زبان و اعضا مقدور بشرند، ولى خطور اوهام و وسوسه هاى دل در حيطه قدرت بشرى نيستند، و اين مطلب واضح است و هر عاقلى آنرا در مى يابد. بله بايد با اين خاطرات و وسوسه هاى نفسانى بواسطه ضد آنها مبارزه كند(60) و در مقابل شهوات زشتى آنها را در نظر بگيرد و اين مبارزه تنها با شناخت عواقب شهوات و وساوس و علم دين و راهنمايى عقل ممكن است وقتى چنين كرد،نهايت تلاش خود را در اداى تكاليف انجام داده زيرا خاطراتى كه باعث ريا مى شوند، شيطانى هستند و نفس اماره بعد از آن تمايل به ريا پيدا مى كند ولى احساس ‍ تنفر از ريا از ايمان و راهنمايى عقل نشات مى گيرد.

علاج ريا:

بدان كه ريشه اخلاص (61) يكسانى نهان و آشكار است چنان كه به كسى گفتند كه سفارش مى كنم كه اعمالى علنى پرسيد: مقصود از چنين اعمالى چيست ؟ پاسخ داد مقصود آن است كه وقتى خدا مردم را بر آن مطلع كرد از آن حيا نكنى ، و اين كلام از سيد اوصيا و مكمل اوليا و مرشد علما و امام اتقيا و والد ائمه امناء اميرالمومنين على بن ابى طالب (ع ) است در آنجا كه مى فرمايد: تو را از اعمالى كه عذر خواهى كنى ، بر حذر مى دارم ، زيرا عملى كه به عذر خواهى نيازمند باشد عمل خوبى نيست . و سفارش مى كنم كه در پنهان ،كارى نكنيد كه در آشكارا از آن حيا كنيد و تو را از كار پنهانى كه وقتى به صاحبش بگويند انكار مى كند بر حذر مى دارم . و رسول خدا(ص ) فرمودند: بالاترين منازل ايمان يك درجه است و هر كس به آن برسد رستگار شده و پيروز گرديده است ، و آن اينكه در نهان خود به صلاح عمل كند به طورى كه اگر آشكار شود برايش مهم نباشد و در صورت پنهانى از عواقب آن نترسد. و حضرت در جواب سوالى كه نجات در چيست ، فرمودند: در طاعت خدا كارى نكند كه هدفش مردم باشد. و از آن حضرت عليه السلام وارده شده است كه خداى تعالى هر عملى راكه ذره اى از ريا در آن نباشد قبول نمى كند. و از آن حضرت نقل شده است كه خداى تعالى به هر سه طايفه : كشته در راه خدا و صدقه دهنده به مال در راه خدا وقارى كتاب خدا مى گويد: اى كشته شده ، دروغ گفتى ! زيرا ميل داشتى به تو بگويند :فلانى شجاع است و به صدقه دهنده مى فرمايد: دروغ گفتى !زيراتمايل داشتى به تو بگويند فلانى بخشنده است . و به قارى مى فرمايد: دروغ گفتى بلكه مى خواستى به تو بگويند: فلانى قرآن خوان است . آن وقت رسول خدا(ص ) خبر داد كه خداى تعالى به ايشان پاداش ‍ نمى دهد. رسول خدا(ص ) فرمود: بيشتر از همه از شرك اصغر بر شما مى ترسم از آنحضرت پرسيدند: اى رسول خدا شرك اصغر چيست ؟ پاسخ داد: ريا شرك اصغر است خداى تعالى در روز قيامت مى فرمايد: وقتى به بندگان در قبال اعمالشان جزا مى دهند به ايشان بگويندبروند به پيش كسانى كه در دنيا براى آنها خود نمايى مى كرديد آيا ثواب اعمالشان را پيش آنها مى يابند؟ و در حديث آمده است : امر مى شود كه گروهى را به جهنم برند،خداى تعالى به خازن جهنم مى گويد كه : اى مالك ؟ بگو به آتش كه قدمهاشان را نسوزاند! زيرا ايشان به مسجد مى رفتند و به آتش بگو كه صورت هايشان را نسوزان زيرا وضو را كامل مى گرفتند به آتش بگو كه دست هاى شان را نسوزاند، زيرا زياد تلاوت قرآن مى كردند. مالك به ايشان مى گويد اى شقاوتمندان ! اعمال شما در دنيا چه بوده است ؟ پاسخ دهند: ما براى غير خدا عمل مى كرديم . مالك به ايشان مى گويد: برويد و پاداش خود را از آنكس بگيريد كه براى او كار مى كرديد.

ديگر آن كه ريا باعث دشمنى خداست و انسان را در معرض ‍ رسوايى در دنيا و آخرت قرار مى دهد، زيرا در حضور مردم در روز قيامت به ايشان ندا در مى دهند اى فاجر! اى حيله گر! اى رياكار! آيا خجالت نكشيدى طاعت خدا را به متاع دنيا فرخوتى و دلهاى بنده گان را در نظر گرفتى و پادشاه معاد را سبك شمردى و محبوبيت بين مردم را با دشمنى خدا خريدى و پيش آنها با كارهاى خدايى خود را آراستى و با دورى از خدا به مردم نزديك شدى و رضايت آنها را جستى و خشم الهى را متعرض شدى ؟ آيا هيچكس بى بهاتر از خدا در نزد تو نبود؟ هر گاه بنده در اين رسوايى فكر كند و با چشمداشتى كه بواسطه رياكارى از مردم داشت مقايسه كند و در اين فكر كند كه آراستن خويش براى مردم باعث از بين رفتن ثواب اعمالش گرديده است كه اگر خالص مى بود و بواسطه ريا از بين نمى رفت ميزان اعمالش سنگين مى شد، ولى اكنون همين اعمال به كفه گناهان پيوسته و اگر د رريا همين جابجايى عمل از ثواب به عقاب نبود در شناخت ضرر ريا كافى بود و انسان را از توجه به آن باز مى داشت و مى توانست با اين حسنات به رتبه صد يقين به پيوندد ،ولى اكنون در درك سافلين قرار گرفته است .

واى بر حسرتى بى پايان و لغزشى كه جبرانش ممكن نيست !و با رسوايى و توبيخ در حضور مردم در معاد توام است ، علاوه آنكه رياكارى در دنيا، باعث صرف همت ، در جلب قلوب مردم مى شود، زيرا خشنودى مردم هدفى دست نيافتنى است ،زيرا هرگاه عده اى خشنود شوند، عده اى ديگر خشمگين مى شوند و رضايت عده اى در خشم ديگران است و هر كس خشم خدا را به خاطر رضايت مردم براى خود بخواهد خداى بر او خشم گيرد و مردم نيز بر او خشمگين شوند. هدف از مدح مردم چيست كه به خاطر مدح مردم مذمت الهى رابرخود بپسندد در صورتيكه مدح مردم نه روزى را زيادى مى كند و نه مرگ را به تاخير مى اندازد و در فقر و تنگدستى و سختى قيامت فايده اى ندارد و اگر طمع در مال دارد خداى تعالى روزى مى دهد و عطاى الهى بهترين عطاهاست . و هر كس در خلق طمع ورزد، از خوارى و نااميدى در امان نيست و اگر به مراد برسد از منت و خوارى خالى نيست . چگونه عاقل پاداش الهى را به اميد واهى و خيال نادرست وا مى گذارد كه گاهى درست در مى آيد و گاهى نادرست از آب در مى آيد؟ و اگر درست از آب در آيد لذت دريافت آن با درد و رنج منت و خوارى برابرى نمى كند، در صورتيكه روزى را، خدا قسمت كرده و به عنوان رزق او محسوب مى دارد. پس عاقل بايد براى خود اين مطلب را ياد آورى كند و ضرر و عاقبت آن را بيان كند در اين صورت رغبت او به ريا كم مى شود و با قلبش به سوى خدا روى مى آورد زيرا عاقل در مواردى كه ضرر چيزى زياد باشد به آن رغبتى نمى كند و علاوه آنكه براى كندن ريشه ريا همين او را كافى است كه اگر مردم قصد باطنى او را ريا و اظهار اخلاص ‍ مى دانستند او را دشمن مى داشتند و اتفاقا خداى تعالى راز وى را بر ملا مى كند تا آنكه همه خلق او را دشمن داشته باشند و نيز خداى شخص ريا كار را به مردم معرفى مى كند و خشم خويش را نسبت به او عيان مى كند و اگر اخلاص ‍ مى داشت خداى اخلاص او را بر ملا مى كرد و او را در نزد مردم عزيز مى نمود و مردم را مسخر او مى كرد و زبانها را براى سپاس بر او مى گشود.

حكايت شده است كه مردى از بنى اسرائيل با خود گفت : خداى را چنان عبادت كنم كه مردم از عبادتهاى من بگويند! مدت مديدى عبادت مى كرد و در آوردن طاعت و عبادت كوشش وافر مى نمود، ولى از هر محلى عبور مى كرد به او مى گفتند :ريا كار! سپس به خود روى آورد و به خود گفت : رنج بيهوده بردى و عمر خودت را به پوچ هدر دادى !حال وقت آنست كه براى خداى عبادت كنى نيت خود را دگرگون كرد و عملش را براى خدا خالص نمود، اين بار از هر محلى كه عبورمى كرد مى گفتند: انسان متقى و با ورعى است . ومانند اين گفتار از قول پيامبر سابقا گذشت كه فرمود: خداى تعالى فرمود بر توست كه عملت را بپوشانى و بر من است كه اظهارش كنم .ائمه اطهار عليهم السلام فرمودند: خداى تعالى ثنا را قسمت مى كند ،همانطور كه روزى را تقسيم مى كند، با آنكه مدح مردم نفعى به حال او ندارد و او پيش خدا مذموم است و از اهل آتش مى باشد و در صورتيكه در نزد خداى تعالى شخصى صالح و مورد رضايت باشد و از جمله مقربان الهى باشد مذمت مردم به او ضررى نمى رساند. چگونه مذمت و يا كيد مردم به او ضرر مى زند در صورتيكه پيامبر (ص ) مى فرمايد: هر كس ستايشهاى خدا را بر ستايشهاى مردم برگزيند خداى تعالى امر دنيايش را اصلاح مى كند و هر كس بين خود و خداى را درست كند خداى تعالى بين او و بين مردم را درست مى كند.

و شايسته است كه نياز سخت و بيچارگى روز قيامت را متذكر شود كه چگونه به ثواب اعمال نياز دارد، زيرا يوم لا ينفع مال و لا بنون الا من اتى الله بقلب سليم (113)روزى كه مال و فرزندان فايده اى نمى بخشد مگر آنكه كسى قلب سالم آورده باشد. (62) لا يجزى والد عن ولده (114)پدر از فرزند كفايت نميكند و صديفين به خود مشغول مى شوند و هر كدام مى گويند وانفسا! وانفسا! چه برسد به ديگران . پس ‍ شايسته نيست كه اعمال غير خالص را يدك بكشند. همانطور كه مسافر به راه دور و مخوف باخود جز طلاى ناب همراه نمى برد ،زيرا مى خواهد سبكبار باشد و به هنگام نياز منفعت زيادى از آن ببرد. هيچ نيازى بيشتر از نياز روز قيامت نيست و هيچ عملى منفعتش از عمل خالص براى خدا بيشتر نيست زيرا عمل خالص نفيس ترين ذخاير است و براى حمل مطمئن تر است ، بلكه عمل خالص الهى شخص را حمل مى كند چنانكه در تفسير قول خداى سبحان ينجى الله الذين التقوا بمفازتهم (115). خداى تعالى بواسطه اعمال رستگار كنندگانشان كسانى را كه تقوا پيشه كردند نجات مى دهد. به هنگام اهوال قيامت عمل صالح به صاحبش ‍ مى گويد مرا سوار شو! و چه زياد در دنيا سوارت بودم پس ‍ شخص بر عمل صالح مى نشيند و بر سختى هاى قيامت گام ميزند. داوود بن فرقد از ابو عبد الله عليه السلام نقل كرد كه فرمود: عمل صالح جاى صاحب خود را در بهشت آماده مى كند چنانكه مرد غلام خود را قبلا مى فرستد تا بسترش را بگستراند سپس فرمود من عمل صالحا فلانفسهم يمهدون (116)هر كس عمل صالحى انجام دهد براى خود آماده كرده است . پس هر كس آخرت و اهوال و منازل بلندش را در دل خود سان دهد چيزهايى كه در زندگانى دنيا مربوط به مردم است ، پست مى شمارد. و ريا را با رنجها و تلخيها توام مى يابد. با اين اوصاف شخص همت خود را متمركز مى كند و قلبش را بسوى خدا مى كشاند و از خوارى ريا و رنجهاى ناشى از ملاحظه دلهاى مردم مى رهد و از اخلاص او انوارى بر قلبش مى تابد،

سينه اش را وسعت مى دهد و زبانش را باز مى كند والطاف الهى براى او درى را مى گشايد كه بر انس او بيافزايد و به وحشت از مردم اضافه كند و اينكه دنيا را پست مى شمارد و آخرت را بزرگ مى دارد خلق از دلش مى افتد و انگيزه ريا از او رخت بر مى بندد و خلوت را انتخاب مى كند و دوست دارد (117)و ابرهاى رحمت بر او ميريزند و زبانش به حكمت هاى لطيف گويا مى شود. و در خبر از پيامبر(ص ) آمده است كه فرمود: هر كس چهل روز براى خدا اخلاص ورزد خداى تعالى چشمه هاى حكمت را از قلبش به زبانش سرازير مى كند. و عبيدبن ضراره از امام صادق عليه السلام حديث كرد كه فرمود: هيچ مومنى نيست جز آنكه خداى تعالى او را با ايمانش مانوس كرده است اگر بر بالاى كوه باشد نمى هراسد. حلبى از ابى عبدالله نقل كرده است فرمود:براى آزمايش با مردم بنشين ! وقتى ايشان را بيازمايى باايشان دشمن مى شوى .

و ابى محمد امام حسن بن على (ع ) فرمود: وحشت از مردم به اندازه شناخت از مردم است . كعب الاحبار روايت كرد گفت : خداى تعالى به بعضى از پيامبرانش وحى كرد: اگر ملاقات مرا در حظيره قدس مى خواهى در دنيا غريب و يكه و تنها و غمگين و ترسان باش مثل پرنده اى تنها كه در سرزمينى بى آب و علف مى پرد و از ميوه درختان مى خورد. وقتى شبانگاه رسيد به لانه اش پناه مى برد و با پرندگان همراه نيست ، چون با من مانوس است و از مردم هراسناك مى باشد.

و از فاطمه زهرا سيده زنان عالم و محبوب خاتم و مادر ائمه اطهار كه درود بر او و پدر و شوهر و فرزندانش باد روايت شده است كه فرمود: هر كس عبادت خالص خود را به طرف بالا فرستد، خداى تعالى بهترين مصالح خود را براى او پايين مى فرستد. و از امام باقر(ع ) روايت شده است كه :بنده به حقيقت ،عابد خداى تعالى نمى شود مگر آنكه از همه خلق ببرد و تنها به خداى تعالى متكى شود در حاليكه خدا مى گويد اين شخص صالح از آن من است ، به كرمش وى را قبول مى كند. و از امام صادق عليه السلام آمده است كه فرمود: خداى تعالى هيچ نعمتى را برتر از اين نعمت قرار نداد، كه در قلب بنده با خدا، هيچكس نباشد و امام صادق عليه السلام به هشام بن حكم فرمود: اى هشام ! صبر بروحدت نشانه عقل قوى است هر كس را كه خداى تعالى عقل داد از اهل دنيا و راغبان به آن دورى مى جويد و راغب ثواب الهى مى شود و خداى تعالى ،انيس او در وحشت مى گردد و در وحدت همصحبت او مى شود و در تنگدستى بى نيازش مى نمايد و در غير فاميلش عزيزش مى دارد اى هشام ! عمل كم با علم مقبول مى شود و چند برابر مى شود و عمل زياد با جهل بر مى گردد. از امام ابى جعفر جواد عليه السلام نقل است كه فرمود: افضل عبادت ها اخلاص است . و از ابوالحسن هادى عليه السلام نقل شده است كه اگر مردم در راه وسيعى حركت كنند من در راه بنده اى حركت مى كنم كه خداى را به اخلاص عبادت كرده است . و از امام حسن عسگرى (ع ) آمده است كه : اگر دنيا در يك لقمه قرار داده شود من آنرا در دهان بنده اى خواهم گذاشت كه خداى تعالى را به اخلاص عبادت مى كند باز مى بينم كه من در حق او تقصير و كم كارى كرده ام و اگر كافر را از دنيا منع كنم تا آنكه گرسنگى و تشنگى به حد مرگ برسد، آنگاه مقدارى آب به او دهم فكر مى كنم اسراف كرده ام . اينها مقدارى از دواهاى علمى بود كه شخص رياكار را دوا مى كند و روزنه هاى هواى نفس را مى بندد.

و اما دواى عملى ريا:

شخص بايد خود را عادت دهد كه عبادت هاى خود را در پنهانى انجام دهد و درها را ببندد، چنانكه كسى كه كارهاى زشت انجام مى دهد، چنين مى كند. و به اطلاع خدا و علم او بسنده كند و نفسش از او نخواهد كه ديگران بدانند، هيچ دوايى در علاج ريا از اين موثرتر نيست . عيسى (ع ) به حواريين مى فرمود: وقتى روزه گرفتيتد سر و ريش را روغن بماليد و لبان را به روغن زيتون آغشته نماييد مبادا مردم بفهمند ك شما روزه دار هستيد وقتى به دست راست صدقه داديد از چپ مخفى كنيد. وقتى نماز مى گزاريد ،پرده در را بكشيد.

خداى تعالى ثنا را بسان روزى تقسيم مى كند. رسول خدا(ص ) فرمود: در سايه عرش خدا سه نفرند كه خداى تعالى به سايه خويش ايشان را در سايه مى گيرد، روزى كه هيچ سايه اى جز سايه خدا نيست . دو نفر كه در راه خدا دوستى كردند و در همان راه جدا شدند، و مردى كه به دست راست صدقه داد و آنرا از دست چپ پوشانيد، و مردى كه زنى صاحب جمال او را به خود خواند ولى او گفت من از رب العالمين مى ترسم . و حفص بن بخترى از امام جعفر صادق (ع ) روايت كرد گفت : پدرم از پدرانم عليهم السلام روايت كردند كه امير المومنين عليه السلام به كميل به زياد نخعى فرمود: صدقه بده ولى آشكارش مكن ! خودت را پنهان كن ! و مشهور مساز! و بياموز و عمل كن و ساكت شو! به سلامت مى مانى پس خوبان را خوشحال مى كنى و بدان را به غضب مى آورى و اگر خداى تعالى دين خود را به تو شناساند ضررى ندارد كه تو مردم را نشناسى و تو را نشناسند.

دنباله

وقتى عمل را پنهان كردى و آن را مخفى نمودى و عمل خالص را براى خدا قرار دادى بعدا بين مردم بر ملا نكن به اينكه بگويى عمل به اخلاص واقع شد و در دفتر حسنات نوشته شده و دركفه اعمال حسنه قرار گرفت بعدا عمل را آشكار كنى و همت و كوشش تو بر كتمان آن كم شود سفارش ‍ مى كنم و بر حذر مى دارم تو را كه تلاش و رنج خود را ضايع مكن ! و از دفتر پنهان به دفتر آشكار انتقالش مده ! اگر بر اخلاص خود باقى هستى نود و نه برابر از عمل آشكار ،هفتاد برابر است . و از امام صادق عليه السلام است كه فضيلت عمل پنهانى بر عمل آشكار ،هفتاد برابر است و از امام صادق عليه السلام است كه هر كسى در خفا عمل نيكى به جاى آورد به عنوان عمل خفايى نوشته مى شود و وقتى آن را بيان كند و آشكار نمايد از آن محو مى شود و به عنوان عمل آشكارا نوشته مى شود، وقتى بار ديگر اقرار كنى و بيان نمايى از آنهم محو شده و به عنوان عمل ريايى نوشته مى شود. واى بر تو از آن سخنى كه اين مقدار نحس بود! و چه مصيبتى بزرگ براى تو ببار آورد. اى كاش لال بودن ، تو را حفظ مى كرد و سكوت ،تو را نگه مى داشت .

بله از ائمه عليهم السلام روايت شده است كه ايشان اجازه نقل آنرا دادند اگر بيان آن براى برادر مومنش سود دارد و او را در آن مورد بيان شده به نشاط در مى آورد.

قسم دوم عجب است

كه از هلاك كننده هاست . رسول خدا(ص ) فرمود سه چيز هلاك كننده اند: آزى كه شخص از آن پيروى كند، و هواى نفس كه پيروى شود و از خود راضى بودن و عجب . و عجب عمل را از بين مى برد و باعث دشمنى خداى سبحان مى شود. حضرت على (ع ) مى فرمايد: اگر گناهى براى مومن بدتر از عجب و خود بينى نبود، خداى تعالى راه مومن را براى گناه باز نمى گذاشت (63). و اميرالمومنين عليه السلام فرمود: گناهى كه بدت بيايد بهتر از خوبى است كه خوشت بيايد، يعنى باعث عجب شود و حضرت فرمود، حسب و نسبى بهتر از تواضع نيست و تنهايى ، وحشتناك تر از عجب نيست .

از امام صادق از پيامبر(ص ) روايت شده كه فرمود: خداى تعالى به داوود وحى فرمود كه اى داوود گناهكاران را بشارت بده و صديقان را بترسان !عرضه داشت : چگونه به گناهكاران بشارت دهم و صديقان را انذار كنم ؟ فرمود: اى داوود! به گناهكاران بشارت بده كه من توبه گناهكاران را مى پذيرم و از گناه مى گذرم و صديقان را بترسان مبادا از اعمالشان عجب پيدا كنند ،زيرا هيچ بنده اى نيست كه به حسنات عجب و خود ستايى كند، جز آنكه هلاك مى شود.

و در روايت ديگر آمده است : هيچ عبدى نيست كه حسنات خود را حسابرسى كند، مگر آنكه هلاك شود. و از ابى جعفر (ع ) از پيامبر آمده است كه فرمود:خداى تعالى فرمود: مى دانم كه چه چيز كار بنده مومن مرا درست مى كند و از جمله بندگان مومنم ،كسانى هستند كه شب زا بستر بلند مى شود و از بالش نرم دست مى كشد و در عبادت مى كوشد و خود را در عبادت به زحمت مى اندازد من يك شب يا دو شب او را ضرر مى زنم و خوابش مى كنم ، زيرا مصلحت او را در نظر مى گيرم برخلاف ميل او كه دوست ندارد بخوابد، پس ‍ در خواب مى ماند تا صبح شود و بلند مى شود در صورتى كه بر خويش خشمگين است و نفس را ملامت مى كند و اگر بين او و مرادش كه عبادت من است او را واگذارم (تا عبادت كند) ا زعبادتش دچار عجب مى شود و باعث هلاكت و رضايت نفسانى مى گردد، حتى گمان مى كند كه از عبادت كندگان پيشى گرفته و در عبادت ، خود را از حد تقصير بيرون مى بيند و از من دور مى شود در صورتى كه گمان مى كند به من نزديك شده است . از طريق ديگر صاحب جواهر جمله اى زياده بر اين روايت بعنوان تتمه آن آورده است . پس عمل كنندگان بر اعمالى كه انجام مى دهند تكيه نكنند، زيرا اگر بكوشند و خودشان را در زحمت اندازند و عمرهاشان را در عبادت فنا كنند، ا زمقصرين محسوب مى شوند و به مقصودشان كه كرامت و متنعم شدن در بهشت و درجه بلند در دارين است دست نمى يابند ولى به رحمت من (نه از اعمال خود) بايد دست پيدا كنند و به فضل من اميد ببندند و به حسن ظن من مطمئن شوند و آرام گيرند، زيرا رحمت من ايشان را در مى يابد و به رضوان و مغفرت من مى رساند و لباس عفو به ايشان مى پوشاند زيرا من خداى رحمان و رحيم هستم و به همين اسم ناميده شدم ، و از امام باقر (ع ) منقول است كه خداى سبحان مى فرمايد: كسى از بندگان مومن من از من اطاعتى را مى خواهد من او را به خاطر ترس از عجبش از آن طاعت باز مى دارم . و مسيح (ع ) فرمود: اى جمع حواريين : چه چراغهايى ك باد خاموششان كرد و چه عابدهايى كه عجب خرابشان كرد. و بدان كه حقيقت عجب آن است كه عمل را بزرگ بشمارد و زيادش بداند و به آن مسرور شود. (64)

اشكال :اگر كسى از طاعت خوشحال و مبتهج گردد، ولى آنرا بزرگ نشمارد ،بلكه از انجامش خوشحال شود و عمل بيشتر را دوست بدارد و هيچ انسانى از اين خوشحالى و سرور جدا نيست زيرا وقتى شبانگاه برخيزد و يا روزى روزه بگيرد و يا به مقامى بزرگ دست پيدا كند و يا به انجام دعا و عبادتى موفق شود ناچار خوشحال مى شود آيا اين اعجابى است كه عمل را باطل مى كند و او را به جمع عجب كنندگان مى كشاند.

جواب : عجب اتبهاج به عمل صالح و ناز كردن به عمل و بزرگ دانستن آن است و با آن خود را در مرز تقصير بيرون ببيند و اين هلاكش مى كند و عمل را از كفه حسنات به كفه سيئات مى آورد و از درجات بلند به دركات پست جهنم مى كشاند. سعيد بن ابى خلف ا زامام صادق عليه السلام روايت كرد كه فرمود: بكوشش و عمل سفارش مى كنم و اينكه خود را از مرز مقصر بودن در عبادت خدا و اطاعت او بيرون ببينى ، زيرا كسى نمى تواند خداى تعالى را آنطور كه سزاوار است اطاعت كند و اما خوشحالى با فروتنى در نزد خداى جل جلاله و شكر بر توفيق عبادت و طلب زيادت از خداى كارى نيكو و پسنديده است . امير المومنين (ع ) فرمود: هركس حسنه اش او را خوشحال كند و گناهش او را ناراحت كند مومن است و فرمود هر كسى كه خويش را در هر روز به حساب نكشد از مانيست اگر عمل خوبى كند خداى را سپاس گويد و از خداى طلب زيادت كند و اگر بد كرده است از خداى استغفار كند. وفرمود: بندگان خدا عمل كنيد! مومن صبح و شب نمى كند، جز آنكه به خو بد گمان است و پيوسته نفس را ملامت مى كند و از او مى خواهد كه بيشتر تلاش كند پس هماند گذشتگان باشيد خيمه تان را از دنيا بر كنيد بسان مسافرى كه خيمه را بر مى كند و آن را باطى منازل به پيمايد.