بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْبراى گمراه كردن هر كس وسيله مخصوصى
لازم است كه بتوان با آن ، طرف را منحرف كرد. با يك وسيله نمى
شود همه افراد را فريب داد.
شيطان ، بعد از آن كه با خدا صحبت كرد و حاجات خود را گرفت ،
به عزت و بزرگى خدا قسم خورد كه من همه بندگان تو را گمراه
خواهم كرد، مگر بندگان خاص را.
(208)
ليكن بدون اسباب نمى شود. وسيله كار مى خواهم كه بتوانم مردم
را وسوسه كنم .
خداوند خطاب نمود: اى شيطان ! از جمله وسايلى كه مى توان مردم
را منحرف نمود، طلا و نقره و پول دنيا است ؛ با اين وسيله كار
خود را شروع كن .
گفت : ابليس لعين دادار را
|
دام سختى خواهم اين اِشكار
را(209)
|
سيم و زر و گله و اسبش نمود
|
كه بدين تانى
(210) خلائق را ربود.
|
شيطان عرض كرد: خدايا! به وسيله طلا و نقره ، اهل بازار فريفته
مى شوند، و به وسيله گله هاى گوسفند و گاو و شتر صحرانشينان
گول مى خوردند؛ به وسيله غذاهاى لذيذ و چرب و شيرين ، كسانى كه
بنده شكم اند منحرف مى شوند و حتى شهادت به ناحق مى دهند. با
زيور آلات ، زنان و جوانان را مى توان فريب داد، ليكن دامى مى
خواهم كه بهتر از اين ها باشد.
گفت : يا رب بيش از اين
خواهم مدد
|
تا ببندم شان به حبل من مسد(211)
|
چرب و شيرين و غذاهاى سمين
(212)
|
كه بگير اين دام ديگراى
لعين
|
گفت : افزونم ده اى نعم
المعين
|
ندا آمد: ساز و آواز، غنا و شطرنج و شراب و سايل ديگرى براى تو
هست كه با آنها مردم را گمراه كنى . عرض كرد: اين ها دام هاى
خوبى است و ليكن موانع بسيارى دارد و خيلى از مردم زير بار اين
ها نمى روند.
بنگ و خمر آورد در پيش نهاد
|
خنده اى زد از دل و شد نيمه
شاد
|
خطاب شد:اى لعين ! زنان (بى تقوا و بى ايمان ) بزرگ ترين وسايل
گمراه كننده اى ، به وسيله آنان مى توانى بزرگ ترين مردان را
به انحراف بكشانى ، شيطان گفت : راضى شدم و اگر هيچ ديگرى در
كار نباشد همين كافى است .
چون كه خوبى زنان او را
نمود
|
كوز عقل و صبر مردان مى
ربود
|
چون بديد آن چشم هاى پر
خمار
|
چون بديد آن زلف هاى تاب
دار
|
پس بزد انگشتك و رقص او
فتاد
|
كه همينم ده كه اين هم
بدمراد(213)
|
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْپس برنده ترين سلاح كه شيطان مى
تواند به آسانى با كمك آن به آرزوهايش برسد، زن است و اين
سلاح ، فراوان و همه جا يافت مى شود.
امير المومنين عليه السلام مى فرمايد: فتنه و فساد از چند چيز
بلند مى شود. يكى از آنها از دوستى بى حد به زنان و علاقه و
محبت زياد به ايشان است . و آن هم شمشير برانى براى شيطان
خواهد بود. كسى كه علاقه و محبت بيش از حد به زنان داشته
باشد، بايد بداند كه بهره اى از عيش و زندگى خود نمى برد.
(214)
پس شيطان با اين حربه بران :
عزيزان را كند كيد زنان
خوار
|
به كيد زن مبادا كس گرفتار
|
تاريخ نمونه هايى زيادى دارد كه نشان مى دهد انسانها به خاطر
علاقه زيادى كه به زن خود داشته اند سقوط نموده و دين و دنياى
خود را از دست داده اند؛ زيرا وقتى كه انسان دل بستگى زيادى به
زن خود داشته باشد عيب هايش را نمى بيند؛ در نتيجه همسرش نيز
از او سوء استفاده مى كند. در اين جا نمونه هايى از اين افراد
را مى آوريم كه در پى آن جنايات و كشتارهايى هم رخ داده است .
از محبت و علاقه به زن بود كه حضرت آدم عليه السلام از بهشت
بيرون شد، هنگامى كه شيطان از آدم ، نااميد گشت سراغ حوا رفت و
وى را فريفت .(215)
از علاقه و محبت به زن بود كه قابيل كينه برادر را به دل گرفت
و سرانجام او را كشت . در بعضى از روايات آمده : حوريه اى براى
هابيل و زن جنيه اى براى قابيل آمد و همين باعث نزاع ايشان شد.(216)
و باز از نااهلى زن بود كه نوح پيغمبر همواره ناسزا و زخم زبان
هاى مردم را بايد تحمل مى كرد.(217)
از رفتارهاى زن بود كه خانه لوط نبى به خاطر يورش عده اى ناامن
مى شود و آن پيغمبر عظيم الشاءن و مظلوم مجبور مى شود به آن
مردم پست پيشنهاد دهد كه به خانه و مهمانانش حمله نكنند و
دخترانش را با اجراى عقد به آنان بسپارد.(218)
و هم چنين از نيرنگهاى زن بود كه عزيز مصر
((يوسف صديق )) را
هفت سال در زندان نگاه داشت و از زندگانى اجتماعى محروم كرد.(219)
از دل دادگى به زن بود كه قدار بن سالف به در خواست آن زن
ناباب ، شتر صالح پيغمبر را پى كرد كه عذاب نازل شد و تمام قوم
هلاك شدند.(220)
از علاقه به زن بود كه بلعم با عورا به دستور عجوزه خود به كوه
رفته و حضرت موسى عليه السلام پيامبر بزرگ الهى را نفرين مى
كند كه هم موسى و هم قومش چهل سال در بيابان در ميان سرما و
گرما حيران مى شوند و هم عبادات و اعمال صالحش از بين مى رود.
تا جايى كه قرآن او را تشبيه به سگ نموده است .(221)
از محبت و علاقه به زن بود كه بايد سر يحياى پيغمبر از بدن جدا
شود و مهريه عروس گردد و براى خون به ناحق ريخته آن حضرت هفتاد
هزار نفر از مردم آن زمان به دست ((بخت
النصر)) قتل عام مى شوند و آن هم
خون ريخته شود.(222)
نيز از وسوسه زن بود كه جگر حمزه به دستور
((هند)) جنايت كار و
زناپيشه از پهلويش بيرون آورده شود و بدنش مثله گردد.(223)
و به واسطه زن بود كه در خيبر به پيامبر اسلام (ص ) زهرا
خوانده مى شود و آن زن ناپاك يهودى از روى هوى و هوس يا به
دستور عده اى حضرت را مسموم مى كند.(224)
و با پادر ميانى زن بود كه عبدالرحمن بن ملجم مرادى به دستور
قطام ، آن زن بد سيرت ، دست به قتل بزرگ مرد تاريخ
اميرالمؤمنين عليه السلام زد و آن جنايت بزرگ را مرتكب شد، و
امت پيغمبر را بى امام و رهبر نمود.(225)
از خودخواهى هاى زن بود كه جنگ هاى خونينى در تاريخ بشريت واقع
شد و خونهاى زيادى از بى گناهان ، روى زمين ريخته شد، مانند
جنگ جمل كه حدود سى هزار نفر از امت اسلامى قتل عام شدند و به
دنبال آن جنگ صفين و نهروان پيش آمد و عايشه تعزيه گردان آن و
آغازگرش بود.
از ناپاكى هاى زن بود كه فرزند بزرگ پيامبر اسلام صلى الله
عليه و آله به شهادت رسيد، و معاويه مخفيانه زهر هلاهل با
مقدارى پول براى زن امام حسن عليه السلام ((جعده
)) ملعونه ، دختر اشعث بن قيس ،
مى فرستد كه آن ناپاك زهرا را به فرزند فاطمه داد و جگر آن
حضرت را پاره پاره كرد.(226)
از خود محورهاى زن بود كه بدن امام حسن مجتبى عليه السلام تير
باران شد و مروان حكم ملعون و مطرود هم ، عايشه را خبر مى كند
و او هم دستور مى دهد بدن امام را آماج تير قرار دهند.(227)
از نامباركى زن بود كه بايد به امام محمد تقى (ع ) در سن 25
سالگى زهر خورانده شود و ام الفضل دختر ماءمون عباسى و همسر آن
حضرت به دستور عموى خود گرداننده آن مى شود و امام را مسموم
نمايد.
و هزاران جنايت و قتل و كشتار كه واقع شده و در همه آنها دست
خونين زن آشكارا يا پنهانى در آن ديده مى شود كه پرداختن به
همه آنها از حوصله اين كتاب بيرون و تاريخ همه آنها را ضبط
كرده است .
واقعا، شيطان شمشير برانى دارد، و اين ما هستيم كه بايد از آن
بپرهيزيم و دچارش نشويم .
هر فسادى را ببينى در جهان
|
او زشومى زنان مى دان عيان
|
چند با آدم بليس افسانه كرد
|
تا كه حوا گفت ، بخور آن دم
بخورد
|
ماند در زندان براى امتحان
|
نوح بر تابه چون بريان
ساختى
|
واهله برتا به سنگ انداختى
|
لوط را بدهم چنين زن فاجره
|
اولين خون در جهان ظلم و
داد
|
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْاز جاهايى كه خوش آيند شيطان است ،
و بى اختيار مى رقصد و كف مى زند، هنگامى است كه زن با شوهر
خود نزاع كند و سر و صدا راه بيندازد.
در گوشه گوشه خانه ها شيطانى كمين كرده و مراقب اوضاع و احوال
زن و شوهر است كه چه وقت شوهر وارد خانه مى شود. تا پيش زن
بيايد و كارهاى روزانه او را پيش چشمش زينت و بزرگ جلوه دهد و
كارهاى شوهر را كوچك و بى ارزش .
لذا وقتى شوهر، خسته از كار روزانه ، به خانه باز مى گردد، با
وسوسه هاى شيطان و رفتارهاى نادرست زن ؛ در حالى كه گرسنه و
تشنه است ، در برابر پرخاش هاى زن و ايرادهايش از كوره در مى
رود و بگو مگوها گاهى به قهر كردن از هم مى انجامد و گاهى هم
به جدايى مى كشد. اين جا است كه شيطان خرسند و دو مؤمن از
زندگى سرخورده مى شوند. او مى رقصد و اين دو به سوگ مى نشينند.
كف زدن و رقصيدن شياطين ادامه پيدا مى كند تا وقتى كه ميان
آنها صلح و صفا برقرار شود. در اين هنگام شيطان عزادار مى شود
و مى گويد: خدا نور چشم آن كس را ببرد كه نور چشم مرا برد.
در جاى خود گفته شد: شيطان با هر كس كه داخل خانه شود و به اهل
خانه سلام نكند، همراه شيطان است . شيطانى كه اسمش
((داسم
))
است او را همراهى مى كند و آن قدر وسوسه مى كند تا شر و فتنه
ايجاد نمايد و اهل خانه را به جان هم اندازدآن گاه رقص و پاى
كوبى مى كند.
(228)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْشياطين بزرگ - آمريكا و انگلستان و
سردمداران كفر و شرك - برنامه مخصوص به خود دارند و با پياده
كردن آن ، حكومت مى كنند. و آن سياست - تفرقه بينداز و حكومت
كن - است . سپس در جايى مى نشينند و به كار دو طرف مى خندند.
در زمان گاندى ، رهبر انقلابى هند، بعد از مبارزات زياد و
تشكيل جبهه آزادى بخش در هند، زمانى كه نزديك بود جبهه آزادى
بخش گاندى به پيروزى برسد، انگليسى ها متوجه خطر شدند، آن نقشه
و سياست ديرينه شان را پياده كردند.
نخست شبانه و مخفيانه گاو ماده اى را كشتند، و در محله هاى گاو
پرست انداختند. آن گاه شايع كردند كه مسلمانان به خدايان آنها
توهين كرده و اين گاو را كشته اند؛ در نتيجه هندوها را به جان
مسلمين انداختند و كشتارهاى خونينى برپا كردند.
سپس مقداراى نجاست داخل مساجد مسلمانان ريختند و گناه آن را به
گردن هندوها انداختند؛ و بار ديگر مسلمانان را به جان هندوها
انداختند و همان كشتارهاى تكرار و خون هاى زيادى روى زمين
ريخته شد و انقلاب در اثر تفرقه و زد و خورد از بين رفت . به
اين ترتيب هر دو طايفه را به سرگرم كردند و از خطر رهيدند و در
گوشه اى نفس راحت كشيدند.
هم چنين محمد بن عبدالوهاب را در حجاز، ميرزا على محمد باب را
در ايران ، غلام احمد قاديانى را در پاكستان به صحنه آوردند و
چه خون ريزى هايى كه به وجود آوردند. بعد از آن هم به عقل همه
آنها خنديد و خوشحالى كردند.
شيطان ملعون هم ، اين سياست را پياده مى كند تا زن و شوهر، پدر
و فرزند، دو برادر، دو رفيق ، دو طايفه ، دو روستا، دو هم كار
و هم كلاس را با هر شيوه و ترفندى كه مؤ ثر باشد به جان هم
اندازد.
در اين باره ، روايتى از معصوم داريم كه : آن ملعون اول ميان
دو نفر يا دو طايفه و فاميل را به هم مى زند و زد و خورد و جنگ
برپا مى كند، بعد از آن به كوتاه انديشى هر دو مى خندد و از
كارى كه كرده لذت مى برد.
(229)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْشيطان هم مثل سردمداران ستم ، براى
مهار و تسليم كردن و بازداشتن از راه حق و كشاندن انسان به سوى
خود، زنجيره هايى دارد كه آنها را به گردن انسان مى اندازد و
ايشان را به راهى كه بخواهد مى كشاند.
آن زنجيره ها عبارت اند از دوستى دنيا، رياست خواهى ، شكم
بارگى ، زن دوستى ، خواب و تن آسايى ، آدم را به گناه مى
كشاند. امام صادق عليه السلام هم فرمود: اولين چيزى كه به
وسيله آنها معصيت خدا شده همين دوستى ها بوده است .
(230)
بنا به گفته قرآن و احاديث معصومان عليهم السلام : دوستى دنيا
زنجيرى است كه از همه دوستى هاى ديگر محكم تر و خطرناك تر، اصل
و ريشه هر معصيت ، اول هر گناه ، اول هر فتنه ، بزرگ ترين گناه
، و سرچشمه هر فتنه و فسادى است . سر آمد همه دوستى ها كه باعث
معصيت خدا مى شود، دوستى دنيا است .
از امام زين العابدين سؤال شد: كدام عمل در پيشگاه خداوند افضل
است ؟
فرمود: هيچ عملى بعد از شناخت خدا و پيغمبر بهتر از بغض و كينه
دنيا نيست ؛ زيرا هر فتنه و فسادى كه در عالم مى شود از دوستى
دنيا سرچشمه مى گيرد. زن دوستى ، رياست خواهى ، راحت طلبى ،
دوستى كلام و سخن گفتن ، چاپلوسى ، خود برتر بينى ، دوستى مال
و ثروت و تمام اينها در دوستى دنيا جمع اند.
(231)
شيطان با اين زنجيرها به ويژه زنجير دنيا خواهى ، همه مردم مگر
عده اى اندك را به گناه و معصيت مى كشاند.
نقل شده : روزى شخصى شيطان را ديد كه زنجيرها، طناب ها، بندهاى
كلفت و نازك را بار الاغ خود كرده و از راهى مى رود. سؤال كرد:
اينها چيست و كجا مى روى ؟ در جواب گفت : اين ها دام هاى من
است و به وسيله اينها مردم را به بيراهه مى كشانم .
آن شخص از يكايك دام ها و زنجيرها پرسيد. او گفت : هر كدام از
اين ها براى شخصى است . گفت : دام من كدام است ؟ جواب داد تو
احتياج به دام ندارى ، خودت بدون دام دنبال من مى آيى .
پرسيد: آن زنجير بسيار محكم از كيست ؟ شيطان گفت : از شيخ
مرتضى انصارى است . ديشب سه بار آن زنجير بسيار محكم را به
گردن ايشان انداختم ، در هر سه مرتبه او آن را گسست و پاره
كرد.
مى گويد: بعد از اين قضيه ، پيش شيخ انصارى رفتم و داستان را
براى ايشان نقل كردم . فرمود: درست است . من ديشب پول براى
خريدن غذا نداشتم ، اما سه مرتبه تصميم گرفتم از وجوهاتى كه
پيشم بود بردارم و غذايى بخرم ، ولى هر سه مرتبه فكرى به خاطرم
رسيد و از دست زدن به آن چشم پوشيدم و گرسنه شب را به پايان
رساندم و اين ، همان زنجيرى بود كه از شيطان پاره كردم .
(232)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْشيطان از بعضى كارها خوش حال مى شود
و از بعضى كارهاى ديگر ناراحت . از بعضى كارها آن قدر ناراحت
مى شود كه جز گريه كار ديگرى از دست او ساخته نيست . آن ملعون
در چند جا گريه مى كند. از جمله :
1. وقتى مؤمنى ، مؤمن ديگر را ملاقات
نمايد و بر او سلام كند.
اين جا ابليس از ناراحتى گريه مى كند و مى گويد: واى بر من ،
اين دو نفر از هم جدا نمى گردند، مگر اين كه خداوند هر دو را
مى آمرزد و داخل بهشت مى نمايد و زحمات من در گمراهى آنان از
بين مى رود. در تاريخ آمده : اول كسى كه سلام كرد و شيطان را
به گريه انداخت ، حضرت آدم عليه السلام بود. وقتى خدا روح در
او دميد به ملائكه سلام كرد و آنها هم جواب او را دادند.
خداوند به او خطاب نمود كه : اين سنتى شد در ميان فرزندان تو
تا روز قيامت . شيطان از اين كار گريه كرد.
(233)
2. وقتى كسى براى رضاى خدا ازدواج كند.
و با عيال حلال و شرعى خود، هم بستر شود و سپس غسل كند. شيطان
از ناراحتى گريه مى كند و مى گويد: واى بر من ، اين بنده براى
رضاى خدا و بقاى نسل خود و براى فراوانى
((لا اله الا الله
)) گويان ، با عيال خود
نزديكى كرد و بعد از آن غسل نمود و خود را پاك و پاكيزه كرد،
دستور خدا را اطاعت نمود و خدا هم آنها را آمرزيد و از گناهان
آنان درگذشت . (اول كسى كه غسل كرد و شيطان را به گريه انداخت
، حضرت آدم عليه السلام بود.) وقتى او به زمين آمد با همسر
خود، هم بستر شد و غسل نمود.
(234)
3. وقتى كسى عطسه كند
و بعد از آن بگويد:
((الحمد لله رب العالمين ))
شيطان از ناراحتى گريه مى كند. و نيز اول كسى كه عطسه
كرد و بعد از آن
((الحمد
لله )) گفت ، آدم
ابوالبشر عليه السلام بود.
(235)
4. زيد شحام مى گويد، از امام صادق عليه السلام شنيدم كه
فرمود: وقتى انسان در برابر خداى خود سجده كند و آن را طول
دهد. شيطان از ناراحتى فريادش بلند مى شود و به كنارى مى رود،
شروع به گريه مى كند و مى گويد: واى بر من ، اين بنده خدا
چگونه او را اطاعت مى كند و در مقابل او به خاك مى افتد، در
حالى كه من او را معصيت نمودم و به آدم سجده نكردم .
(236)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْاولين كسى كه به دروغ گريه نمود
شيطان بود. (آن ملعون به واسطه گريه ، دل بعضى را مى سوزاند،
بعضى را غافل گير مى كند و بر آنها مسلط مى شود و منحرفشان مى
سازد.) اولين گريه دروغين او پيش حوا بود. وقتى كه از فريب
دادن آدم عليه السلام ماءيوس شد، در حالى كه گريه مى كرد و اشك
مى ريخت نزد حوا آمد و او دلش به حال شيطان سوخت . پرسيد: چرا
گريه مى كنى ؟ گفت : اى حوا! دلم به حال تو مى سوزد حيف از اين
زيبايى و جوانى تو كه مى ميرى و زير خاك مى شوى .
حوا گفت : چه كنم كه نميرم ؟ گفت : اگر تو و همسرت از اين درخت
بخوريد، ديگر مرگ به سراغ شما نخواهد آمد. حوا رفت پيش آدم
عليه السلام و داستان گريه او را بيان كرد و هر دو از آن درخت
خوردند و از بهشت بيرون شدند.
(237)
نيز نقل شده كه : حضرت يحيى بن زكريا (س ) روزى به ابليس
برخورد نمود، در حالى كه آن ملعون گريه مى كرد. يحيى علت گريه
او را پرسيد؟ گفت : اى پيامبر خدا! هر چه در خانه خدا مى روم و
او را مى خوانم ، جوابم را نمى دهد و عنايت در حقم نمى فرمايد.
يحيى از روى دل سوزى عرض كرد: خدايا! چه مى شد اگر درب عنايت
خويش را به روى اين مرد باز مى كردى و او را مشمول رحمت خود مى
فرمودى ؟!
خطاب رسيد: اى يحيى ! شيطان به دروغ گريه مى كند، گريه او براى
فريب دادن بندگانم است . اگر مى خواهى دروغ او بر تو هويدا شود
به او بگو: خدا تو را مى بخشد، در صورتى كه بروى كنار قبر آدم
عليه السلام و بر خاك او سجده كنى !
يحيى جريان را براى شيطان بازگو كرد و از خواست تا بر سر آدم
عليه السلام رود و سجده كند! گفت اى يحيى ! آن وقت كه آدم عليه
السلام بر مسند عزت و قدرت تكيه زده بود او را سجده نكردم ،
چگونه حال كه مرده و زيرخاك رفته است بروم و خاكش را سجده كنم
؟ هرگز چنين كارى نخواهم كرد.
خطاب از جانب خدا رسيد:اى يحيى ! حال دانستى كه گريه آن ملعون
نيرنگ بوده و مقصودش منحرف كردن مردم است ؟!
(238)
چند نفر از شاگردان و پيروان شيطان هم از او پيروى نمودند و به
دروغ گريه كردند. يكى پسران يعقوب كه شبانه پيش پدر آمدند، در
حالى كه گريه دروغين مى كردند و گفتند:اى پدر! يوسف را گرگ
خورد و پيراهن خون آلود او را به پدر نشان دادند.
(239)
هم چنين در شام ، به امر معاويه به بهانه پيراهن عثمان كه خون
آلود بود عده اى گريه هاى دروغين كردند و مردم را عليه حضرت
على عليه السلام شوراندند. و نيز ماءمون عباسى كه در شهادت
امام رضا عليه السلام در خراسان به دروغ گريه كرد.
(240)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْبعضى كردارهاى انسان آن قدر بر
شيطان ناگوار است كه او را به فرياد و فغان مى آورد و از
ناراحتى رنجور و نحيف مى شود. به اين داستان توجه كنيد:
روزى شيطان در گوشه مسجد الحرام ايستاده بود. حضرت رسول صلى
الله عليه و آله هم سرگرم طواف خانه كعبه بودند. وقتى آن حضرت
از طواف فارغ شد، ديد ابليس ضعيف و نزار و رنگ پريده ، كنارى
ايستاده است ، فرمود:اى ملعون ! تو را چه مى شود كه چنين ضعيف
و رنجورى ؟!
گفت : از دست امت تو به جان آمده و گداخته شدم . فرمود: مگر
امت من با تو چه كرده اند؟
گفت : يا رسول الله ! چند خصلت نيكو در ايشان است ، من هر چه
تلاش مى كنم اين خوى را از ايشان بگريم نمى توانم . فرمود:
آن خصلت ها كه تو را ناراحت كرده كدام اند؟
گفت : اول اين كه ، هرگاه به يك ديگر مى رسند سلام مى كنند، و
سلام يكى از نامهاى خداوند است .
(241)
پس هر كه سلام كند حق تعالى او را از هر بلا و رنجى دور مى
كند. و هر كه جواب سلام دهد، خداوند متعال رحمت خود را شامل
حال او مى گرداند.
دوم اين كه ، وقتى با هم ملاقات كنند به هم دست مى دهند. و آن
را چندان ثواب است كه هنوز دست از يك ديگر برنداشته حق تعالى
هر دو را رحمت مى كند.
(242)
سوم ، وقت غذا خوردن و شروع كارها
((بسم
الله
)) مى گويند و مرا از خوردن
آن طعام و شركت در آن دور مى كنند.
چهارم ، هر وقت سخن مى گويند:
((ان
شاءالله
)) بر زبان مى آورند و
به قضاى خداوند راضى مى شوند و من نمى توانم كار آنها را از هم
بپاشم ، آنان رنج و رحمت مرا ضايع مى كنند.
پنجم ، از صبح تا شام تلاش مى كنم تا اينان را به معصيت بكشانم
. باز چون شام مى شود، توبه مى كنند و زحمات مرا از بين مى
برند و خداوند به اين وسيله گناهان آنان را مى آمرزد.
ششم ، از همه اينها مهمتر اين است كه وقتى نام تو را مى شنوند
با صداى بلند
((صلوات
)) مى فرستند و من چون صواب
((صلوات
))
را مى دانم ، از ناراحتى فرار مى كنم ؛ زيرا طاقت ديدن ثواب آن
را ندارم .
هفتم : ايشان وقتى اهل بيت تو را مى بينند، به ايشان مهر مى
ورزند و اين بهترين اعمال است . پس حضرت روى به اصحاب كرده و
فرمودند: هر كس يكى از اين خصلت ها را داشته باشد از اهل
بهشت است .
(243)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْدشمن وقتى نتوانست از راه هاى ساده
و عادى بر حريف خود غالب شود و او را به زمين زند، دنبال كمين
گاهى مى گردد، تا در پناه آن و در وقت مناسب ، بر حريف خود
حمله كند و ناگهان او را در جاى خود از پاى در آورد و اين شگرد
خوبى است .
حيوانات براى اين كه طعمه خود را به آسانى به دست آورند، كمين
مى كنند، انسان براى نابودى دشمن خود كمين مى نمايد، كمين گاه
جاى امنى براى دشمن است ، نزديك ترين راهى است كه انسان و هر
حيوانى را به مقصود مى رساند. شيطان هم از اين حربه استفاده مى
كند و اگر نتوانست از راه عادى و ساده بر انسان غالب شود، بايد
كمين كند و از اين راه به مقصود برسد. كمين گاه شيطان ، مال و
ثروت است .
غياث بن ابراهيم از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه آن
حضرت فرمود: شيطان ، فرزند آدم عليه السلام را در هر چيز مى
چرخاند و به هر راهى مى برد - و هر گناهى را به او پيشنهاد مى
كند - همين كه او را خسته و ناتوان ديد، نيرو و توانش را از او
گرفته ، در كنار مال و ثروت كمين مى كند و چون انسان به آن جا
رسد - كه آخرين مرحله شانس شيطان است - ناگهان گريبانش را مى
گيرد كه ديگر راه فرارى براى او نيست .
(244)
مقصود اين است كه مال و ثروت بزرگ ترين كمين گاه شيطان است ؛
زيرا بسيار كم اتفاق مى افتد كه انسان به مال و ثروت برسد و او
را نفريبد و منحرف نكند. قرآن در اين باره مى فرمايد:
كلا ان الانسان ليطغى ان راه اسغنى
((چنين نيست كه نعمت هاى الهى و
مال و ثروت شكرگزارى را براى هميشه در انسان زنده كند، بلكه او
مسلما طغيان مى كند، چون خود را مستغنى و بى نياز مى بيند.
))(245)
طغيان كردن طبيعت غالب انسان ها است ، طبيعت كسانى كه در مكتب
عقل و وحى پرورش نيافته اند، آنان وقتى خود را مستغنى مى
پندارند، شروع به سركشى و طغيان مى كنند.
از همين جهت است كه پيشواى ششم امام صادق عليه السلام فرمود:
سر هر خطاكارى دوستى (و علاقه ) به دنيا است .
چون دنيا انسان را از كسب كمالات و تحصيل آخرت باز مى دارد، او
را به پرت گاه مى برد. دوستى مال و ثروت باعث فراموشى خدا و
آخرت ، دشمنى با خدا و پيامبران الهى و اولياى او و مؤمنان مى
شود.
حضرت يوسف عليه السلام وقتى گرفتار آن همه بلا و فتنه مى شود و
در چنگال زيباترين زنان آن زمان گرفتار مى گردد نمى گويد:
خدايا! مرا مسلمان بميران ، اما وقتى به رياست و حكومت مى رسد
از خدا مى خواهد كه حكومت و رياست و مال و منال ، او را منحرف
نكند و بر خداشناسى ثابت قدم بدارد و هنگام مردن مسلمان بميرد.
(246)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْشيطان هم مانند شهروندان كشورها
رئيس جمهور، دولت و كابينه اى دارد. و كابينه او مركب از بيست
نفر است . كارهاى خود را با كمك آنها انجام مى دهد. براى هر
كارى وزيرى تعيين كرده ، به انحراف كشيدن مردم را به آن كابينه
سپرده است . افراد كابينه اش از فرزندان خود او هستند. در هر
صبح و شام تخت خود را مى گذارد و بر آن مى نشيند، افراد كابينه
دورش جمع مى شوند، او هم دستورهاى لازم را به آنها مى دهد، هر
كس در پى ماءموريت خود مى رود. اسامى كابينه او از اين قرار
است :
1. ولها يا ولهان ؛
او ماءمور طهارت و نماز و عبادت است . او انسان را در طهارت و
نماز وسوسه مى كند و به شك مى اندازد كه اين نماز باطل است ؛
نماز ديگرى شروع كن ؛ وضوى تو ناقص بود؛ دو مرتبه تجديد كن .
گاهى در سجده در بدن انسان چيزى مى دمد، به طورى كه انسان خيال
مى كند وضوى او باطل شد و مجبور شد دو مرتبه وضو بگيرد.
(247)
2. هفاف ؛
ماءموريت دارد كه در بيابانها و صحراها انسان را اذيت كند و
براى ترسانيدن او را به وهم و خيال اندازد يا به شكل حيوانات
گوناگون به نظر انسان درآيد.
3. زلنبور (ياركتبور)؛
كه آن موكل بازارى ها است . لغويات و دروغ ، قسم دروغ و مدح
كردن متاع را نزد آنها زينت مى دهد. آنها هم براى اين كه جنس
خود را به فروش رسانند آن اعمال را انجام مى دهند.
(248)
4. ثبر؛
در وقتى كه مصيبتى به انسان وارد مى شود، صورت خراشيدن ، سيلى
به خود زدن ، يقه و لباس پاره كردن را براى انسان پسنديده جلوه
مى دهد.
(249)
5. ابيض ؛
انبيا را وسوسه مى كند - يا ماءمور به خشم در آوردن انسان است
و غضب را پيش او موجه جلوه مى دهد و به وسيله آن خونها ريخته
مى شود.
6. اعور؛
كارش تحريك شهوات در مردان و زنها است و آنها را به حركت مى
آورد! و انسان را وادار به زنا مى كند.
از زنا افتد و با اندر جهات
|
اعور، همان شيطانى است كه بر صيصاى عابد را وسوسه كرد تا با
دخترى زنا كند و بعد او را به قتل رساند. (داستانش خواهد آمد.)
روزى اعور پيش هود پيغمبر رفت ، آن حضرت ضربه اى به چشم او
زد، كج شد.
(250)
7. داسم ؛
همواره مراقب خانه ها است . وقتى انسان داخل خانه شد و سلام
نكرد و نام خدا را بر زبان نياورد، با او داخل خانه مى شود و
آن قدر وسوسه مى كند تا شر و فتنه ايجاد نمايد و اهل خانه را
به جان هم اندازد. اگر انسان سر سفره غذا نشست و
((بسم الله
))
نگفت با او غذا مى خورد. هرگاه انسان داخل خانه شد و سلام نكرد
و ناراحتى پيدا شد بايد بگويد (داسم ، داسم ، اعوذ بالله منه
).
(251)
8. مطرش يا مشوط و سا وشوط؛
كار او پراكندن اخبار دروغ يا دروغ هايى است كه خود جعل كرده ؛
در حالى كه حقيقت ندارند.
(252)
9 . قنذر؛
او نظارت بر زندگى افراد مى كند. هر كس چهل روز در خانه خود
طنبور داشته باشد؛ غيرت را از او بر مى دارد، به طورى كه انسان
در برابر ناموس خود بى تفاوت مى شود.
(253)
10. دهار؛
ماءموريت او آزار مؤمنان در خواب است . به طورى كه انسان خواب
هاى وحشت ناك مى بيند، يا در خواب به شكل زنان نامحرم در مى
آيد و انسان را وسوسه مى كند تا او را محتلم كند.
(254)
11. اقبض ؛
وظيفه او تخم گذارى است . روزى سى عدد تخم مى گذارد. ده عدد در
مشرق و ده عدد در مغرب و ده عدد زمين ، از هر تخمى عده اى از
شياطين و عفريت ها و غول ها و جن بيرون مى آيند كه تمام آنها
دشمن انسان اند.
(255)
12. تمريح ؛
امام صادق عليه السلام فرمودند: براى ابليس - در گمراه ساختن
افراد - كمك كننده اى به نام
((تمريح
)) وى در آغاز شب بين مغرب و
مشرق به وسوسه كردن ، وقت مردم را پر مى كند.
(256)
13. قزح ؛
ابن كوا از اميرالمؤمنين عليه السلام از قوس و قزح پرسيد، حضرت
فرمود: قوس قزح مگو؟! زيرا نام شيطان
((قزح
)) است بلكه بگو
((قوس اله و قوس الرحمن
)).
14. زوال ؛
مرحوم كلينى از عطية بن المعزام روايت كرده كه وى گفت : در
خدمت حضرت صادق عليه السلام بودم و از مردانى كه داراى مرض
((ابنه
))
بوده و هستند ياد كردم . حضرت فرمود:
((زوال
)) پسر ابليس با آنها مشاركت مى
كند ايشان مبتلا به آن مرض مى شوند.
15. لاقيس ؛
او يكى از دختران شيطان و كارش وادار كردن زنان به مساحقه . و
هم جنس بازى زنان است او مساحقه را به زنان قوم لوط ياد داد.
يعقوب بن جعفر مى گويد: مردى از حضرت صادق عليه السلام از
مساحقه بازى زن با زن ديگر- پرسيد: حضرت در حاليكه تكيه كرده
بود نشست و فرمود: زن زير و زن رو - هر دو ملعون اند. پس از آن
فرمود: خدا بكشد
((لاقيس
)) دختر ابليس را كه چه عمل زشتى
را براى زنها آورد. آن مرد گفت : اين كار اهل عراق است ؟ حضرت
فرمود سوگند به خدا كه اين عمل در زمان رسول خدا صلى الله عليه
و آله بود، قبل از آن كه در عراق باشد.
(257)
16. متكون ؛
شكل خود را تغيير مى دهد و خود را به صورت بزرگ و كوچك در مى
آورد و مردم را گول مى زند و اين وسيله آنان را وادار به گناه
مى كند.
(258)
17. مذهب ؛
خود را به صورت هاى مختلف در مى آورد، مگر به صورت پيغمبر و يا
وصى او. مردم را با هر وسيله كه بتواند گمراه مى كند.
(259)
18. خنزب ؛
بين نمازگذار نمازش حايل مى شود؛ يعنى توجه قلب را از وى برطرف
مى كند. در خبر است كه : عثمان بن ابى العاص بن بشر در خدمت
حضرت رسول صلى الله عليه و آله عرض كرد: شيطان بين نماز و
قرائت من حايل مى شود - يعنى حضور قلب را از من مى گيرد - حضرت
جواب داد: نامش شيطان
((خنزب
)) است . پس هر زما از او ترسيدى
به خدا پناه ببر.
(260)
19. مقلاص ؛
موكل قمار است . قمار بازها همه به دستور او رفتار مى كنند. به
وسيله قمار و برد و باخت اختلاف و دشمنى در ميان آنان به وجود
مى آورد.
(261)
20. طرطبه ؛
يكى از دختران آن ملعون مى باشد. كار او وادار كردن زنان به
زنا است و هم جنس بازى را هم به آنان تلقين مى كند.
(262)
با توجه به مطالب فوق به دست مى آيد كه ابليس به صورت يك
فرمانده ويران گر كه نقش فرماندهى را به عهده دارد فرمان مى
دهد و بچه هايش در اجراى دستورات او مى كوشند و با تلاش ها و
تغيير شكل هاى مختلف ، جوامع انسانى را به بدبختى مى كشانند.
(263)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْاحمد حرب كه يكى از زهاد و اهل حال
و كشف بوده بامدادى از بازارى در نيشابور مى گذشت . ديد شيطان
، پرچمى بر افراشته و دور او شياطين صف بسته اند.
گفت : اى بيچاره ! به چه طمع اين جا آمده اى ؟ پاسخ داد: بازار
دنيا، خانه من است ؛ به خانه خود آمده ام ، تو از مردم بپرس كه
چرا به خانه من آمده اند؟ احمد گفت : آنان آمده اند تا كسبى
كنند و نانى براى رفاه زن و فرزند و زندگى خود به دست آورند.
شيطان گفت : من نيز مى كوشم تا يكى را به جهنم ببرم ؟ آنان به
مال من دست مى زنند، من نيز در سينه آنان دست مى زنم و وسوسه
مى كنم . به آنها بگو از خانه من بيرون روند و آن را به من
واگذارند تا من هم از سينه آنها بيرون روم .
حضرت رسول فرمود: شيطان بار اول كسى كه داخل بازار مى شود،
داخل و با آخرين كسى كه بر مى گردد، او هم برمى گردد.
(264)
و نيز حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود: بدترين بقعه هاى
زمين بازار است و آن ميدان ميدان و محل جولان دادن شيطان مى
باشد. اول صبح با پرچم خود مى آيد و آن را نصب مى كند، تخت خود
را در بازار مى گذارد و فرزندان خود را در آن پراكنده مى كند،
به هر كدام از آنها دستور مى دهد كه مردم بازار را وسوسه كنند.
در متر كردن پارچه خيانت و از آن كم نمايند. به عده اى ديگر مى
گويد: وسوسه كنيد كه اهل بازار در تعريف جنس خود قسم دروغ
بخورند و با قسم ، جنس پست خود را خوب جلوه دهند و بفروشند.
بعد از آن به فرزندان خود خطاب مى كند و مى گويد: بر شما باد
مردمى كه پدر آنها مرده - مراد حضرت آدم عليه السلام است - ولى
پدر شما هنوز زنده مى باشد. كوشش كنيد كه با اول كس داخل بازار
شويد و با آخرين كس خارج شويد.
(265)
از حضرت رسول صلى الله عليه و آله نقل شده كه فرمود: بازار
خانه سهو و غفلت و بى خبر شدن از خداست . كسى كه در بازار
تسبيح بگويد، خداوند براى هر تسبيح او هزار هزار حسنه مى
نويسد. و در قيامت او را مى بخشد. بخشيدنى كه به قلب احدى خطور
نكرده باشد.
(266)
و حضرت على عليه السلام فرمود: اگر مى خواهى شيطان را دور كنى
ياد خدا كن . چون خدا را ياد كردن باعث راندن و فرار شيطان مى
شود.
(267)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْميدان محل اجتماع و محل تجارت و
خريد و فروش اجناس گوناگون است .
جايى كه رفت و آمد در آن براى همه آزاد است و هر كس هر چه
بخواهد در آنجا به دست مى آورد.
از جمله كسانى كه در آن ميدان رفت و آمد مى كند و آن جا را از
نظر دور نمى دارد و بيشتر وقتش را در آن صرف مى كند شيطان است
. از اين رو، پيامبر صلى الله عليه و آله آن جا را بدترين بقعه
هاى زمين مى داند.
(268)
از امام باقر عليه السلام نقل شده كه : يك نفر اعرابى (از
طايفه بنى عامر) خدمت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مشرف
شد و پرسش هايى از آن حضرت كرد. از جمله سؤ ال ها اين بود كه
گفت : يا رسول الله ! بدترين بقعه هاى زمين كجاست ؟ بعد از آن
كه جبرئيل نازل شد و آن حضرت را آگاه نمود. فرمود: اى اعرابى !
بدترين بقعه هاى زمين بازارها است . آن جا ميدان و محل تاخت و
تاز شيطان مى باشد. بامدادان با پرچم خود وارد آن جا مى شود و
آن را بر مى افرازد و تخت خود را كنار آن بر زمين مى گذارد و
بر آن مى نشيند. فرزندانش را در بازار مى پراكند و به هر كدام
دستورى جداگانه مى دهد.
بعضى از آنان ، با كيل سروكار دارند، وسوسه مى كنند كه كيل
درست نباشد. عده اى از آنان كسانى كه اجناس را به درستى وزن مى
كنند وسوسه مى كنند كه در آن دست ببرند. عده اى را وسوسه مى
كنند كه در ذرع و متر دزدى كنند، در فروختن اجناس خود قسم دروغ
بخورند به بعضى دستور تقلب ، غش در معامله ، ربا و سود گرفتن
مى دهند. به ذريه و فرزندان خود مى گويد: كوشش كنيد درباره
كسانى كه پدرشان (حضرت آدم عليه السلام ) مرده ، ولى پدر شما -
كه من باشم - زنده است و - شما را راهنمايى مى كند. شيطان با
اول كسى كه داخل بازار مى شود داخل مى گردد و با آخرين كسى كه
از بازار خارج مى شود بيرون مى رود.
(269)
حضرت على عليه السلام به حارث همدانى مى فرمايد: بپرهيز از
نشستن بر سر گذرها و در مراكز عمومى و بازارها و مراكز تجارت ؛
زيرا در آن جاها محل حضور شيطان - و وسوسه هاى او است - محل
پيشامد فتنه ها و تباه كارى ها است . شيطان سعى مى كند افراد
را براى تاءمين منافع خودشان به دروغ ، تهمت و انحراف بكشاند و
به دنبال آن اضطراب و آشوب و نگرانى به وجود آورد. غالبا مردم
در اين جاها به امور دنيا و كارهاى خلاف دين مشغول اند. پس تا
مى توانى بايد از مراكز و بازارها كه ميدان ابليس است دور شوى
تا داخل فتنه و فساد نشوى .
(270)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْشيطان براى خود زندگانى مخصوصى
مانند: شهر، رودخانه ، خوابگاه ، نهارخورى و فرودگاه دارد.
فرودگاه جايى است كه اجازه مى دهند روز و شب وسايل حمل و نقل
از اطراف آسمان به آنجا فرود آيد. فرودگاه شياطين يعنى جايى كه
هميشه آن جا مى نشينند! و آن روح پليد كسى است كه به زبان و
اعضاى ديگر خود گناه مى كند، دروغ مى گويد، فحاشى مى كند، تهمت
مى زند، غيبت مى نمايد، آبروى مردم را مى برد. زخم زبان مى
زند، به ناموس مردم نگاه مى كند، با دست و پا و جميع اعضا و
جوارح مرتكب گناه مى شود.
فرودگاه شياطين قلب آن كاهنان و جادوگرانى است كه با شياطين
ارتباط دارند. آنان مطالب حقى را كه شياطين از ملائكه مى
شنوند، با ده ها دروغ به كاهنان ديگر مى گويند، آنها هم ده ها
دروغ ديگر را به آنها مى افزايند و به خورد مردم مى دهند. قرآن
فرودگاه او را اين طور بيان مى نمايد:
هل انبئكم على من تنزل الشياطين تنزل
على كل افاك اثيم يلقون السمع و اكثرهم كاذبون
((آيا به شما خبر دهم ، شياطين
بر چه كسى نازل مى شوند؟ بر هر دروغ گوى گنه كار نازل مى
گردند. آنها آن چه را مى شنوند به ديگران القا كنند و اكثرشان
دروغ گو هستند
)).
(271)
شيطان موجودى است ويران گر، موذى و مخرب ، القائات او در مسير
فساد و تخريب است . مشتريان او دروغ گويان و گنه كاراند كه قلب
آنها مانند لانه زنبور محل آمد و شد شيطان ها است ، مانند
فرودگاه هاى بزرگ دنيا كه در هر ساعت ده ها طياره فرود مى آيند
و بلند مى شوند.