شيطان در كمين گاه

نعمت الله صالحى حاجى آبادى

- ۱ -


مقدمه

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
پس از آن كه كتاب ((شاهدان صادق )) را نوشتم و نسخه خطى آن را به دوستان و آشنايان و فضلا دادم كه مطالعه كنند، آنان نظر دادند كه اگر كتابى نوشته شود كه جنبه داستانى آن بيش تر باشد، براى خوانندگان جذاب تر خواهد بود. بنده با تاءملى كه داشتم دريافتم كه اين پيشنهاد درست است . مخصوصا زمانى كه هشت سال جنگ را پشت سر گذاشته ايم . ويرانى و كشت و كشتار، بوى خون و باروت ، مجروح و معلول و شهيد همه جا را فرا گرفته است . در زمانى كه افكار خسته ، بدن ها كوفته ، چشم ها در اثر اندوه جبهه و انتظار فرزندان و بستگان كم رونق شده ، گوش ها در اثر شنيدن صداى توپ و تانك و گلوله و خمپاره و انفجار بمب و موشك و راكت ، در وقت و بى وقت ، در سر شب و نيمه هاى آن ، در اول صبح و موقع سحر، در شب عيد، در ماه مبارك رمضان ، در شهر و روستا، پر از صداهاى وحشت ناك شده .
زمانى كه خانه هاى محرومان ، مغازه ها و بازار، مؤ سسه و تجارت خانه ، بهدارى و بيمارستان ، دبستان و دانشگاه ، تلمبه خانه و راه آهن و ويران و به آتش كشيده شده .
در زمانى كه به فرموده امام امت ، خمينى كبير و رهبر بزرگ انقلاب ، اين سلاله نبوت : شيطان بزرگ آمريكا، شرق و غرب ، شياطين بزرگ و كوچك ، هم پيمانان آنان ، سردم داران شرك و كفر، سران مرتجع منطقه ، منافقان كور دل و از خدا بى خبر، همه عليه اسلام و مسلمين كمر بسته و دشمنان ديروز، دوستان و متحدان امروز شده اند؛ در يك چنين روزگارى به كفر افتادم كتابى را بنويسم كه هم جنبه داستانى داشته و هم سازنده باشد. اين بود كه ((موضوع شيطان شناسى )) را برگزيدم . به عقيده من ايمان دو جزء دارد. يكى خداشناسى و ديگرى شيطان شناسى ، اگر بخواهيم به درستى خداشناس و يكتاپرست باشيم چاره اى نيست جز شناخت ضد خدا.
روايتى كه فرمود: ((تعرف الاشياء باضدادها)) بدين معنا است كه هر چيزى را بايد با ضد آن شناخت ؛ يعنى تا ضد نباشد چيزى به خوبى شناخته نمى شود؛ مانند شب كه ضد روز، ظلمت ضد روشنايى ، فقر و گرسنگى و بى چيزى ضد غنا و سيرى و ثروت ، مريضى ضد سلامت ، ناامنى و هرج و مرج ضد امنيت ، سرما ضد گرما، جهالت و نادانى ضد علم و دانايى ، بى عقلى ضد عقل است : كه اگر اين اضداد نباشند ارزش روز، روشنايى ، ثروت ، سلامت ، علم و عقل درست به دست نمى آيد.
از همين رو خداشناسى انسان ، كامل نمى شود مرگ اين كه انسان ، شيطان شناس هم باشد. هر چه انسان شيطان شناسى اش بيشتر باشد، مكر و خدعه هاى شيطان ، قسم دروغ خوردن ، وسوسه ها، فتنه ها، حيله ها، وعده هاى دروغ دادن ، دل سوزى بى جا و هزاران هزار نيرنگ شيطان را مى شناسد و ديگر دنبال او نيم رود و گول وسوسه هاى زودگذر او را نمى خورد و مى داند كه دشمن هر كه باشد، دشمن است . دشمن نااميد از همه چيز، و رانده شده اى مانند شيطان هيچ وقت به راه نمى آيد و آشتى نيم كند، وقتى شخص دنبال او نرفت خواه ناخواه دنبال خدا خواهد رفت . پس ‍ نيمى از خداشناسى ، شيطان شناسى است . كوتاه سخن اين كه ، نوشتار پيش ‍ روى شما مربوط به شيطان و شيطان صفتان مى باشد. اميد كه خوانندگان عزيز و محترم او را به خوبى بشناسند تا در نتيجه ، خدا را بهتر بشناسند.

تعريف شيطان

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
از قديم الايام ، افسانه شيطان ، همواره انسانها را در دنيايى از وحشت و ابهام فرو برده بود و هم چنان ادامه دارد.
مى گويند: بچه هاى بازى گوش و نافرمان و زيرك شيطان اند، افراد منحرف را شيطان اغوا كرده ، هر كار بد فرجامى از وسوسه هاى شيطان است و در هر كار بدشگونى شيطان دست دارد.
مى گويند: شيطان در همه جا هست ، اعوان و انصارش در همه جا وجود دارند، او با همه مردم كار دارد، در برابر همه قد علم مى كند، هر انسانى را به بهانه اى فريب مى دهد و دام هاى گوناگون در اختيار دارد.
شيطان در ذهن بچه ها عامل وحشت و ترس و وسيله اى براى رام كردن و ترسانيدن آنان است . قصه نويسان ، براى سرگرمى كودكان از شيطان يك موجود خيالى ساخته و از نخستين سال هاى زندگى ، يك شبح وحشتناك و يك قدرت اسرارآميز در ذهنشان مى آفرينند.
مى گويند: براى بزرگ سالان ، شيطان عامل فريب و گناه است ، انسان را به معصيت وا مى دارد، تمايلات نفسانى را بيدار مى كند، موجب سقوط و لغزش انسان مى شود، خواسته ها نامشروع را پديد مى آورد، باعث تجاوز و تعدى مى گردد، شهوات ويران گر را تحريك مى كند، خشم و غضب را شعله ور مى سازد، مصيبت و رنج مى آفريند، آدمى را به تباهى و فساد مى كشاند، لجاجت و خودسرى را رونق مى دهد.
و نيز: تمامى اين صفات از شيطان و كار او است ، انسان از روى ندامت با فريادى بلند مى گويد: نفرين بر شيطان ، لعنت خدا و ملائكه بر او باد، اين شيوه از زمان حضرت آدم عليه السلام معمول بوده كه شيطان را مسئول هر كارى و عصيانى مى دانسته اند.
در تعريف او گفته اند: شيطان ، قدرتى است نابكار و بسيار بدكردار، نيرو و روحى است پليد و سركش و طغيان گر؛ حقيقت مطلب اين است كه شيطان ، اسم خاص نيست تا بر موجودى معين و مشخص دلالت كند و وجود مستقلى ندارد، اسمى است بى نشان ؛ مانند سيمرغ كه وجود خارجى ندارد و هيچ نام و نشانى براى او نيست ، اغلب جاها كه نام شيطان برده مى شود مراد همان ابليس است كه از دستورهاى خداوند سرپيچى و تكبر كرد.
شيطان و طرف دارانش در طول تاريخ در مقابل نيكان و نيك سيرتان قرار داشته اند و خواهند داشت ، مثنوى در پى اين معنا بوده كه گفت :


دو علم بر ساخت اسپيد و سياه آن يكى آدم ديگر ابليس راه
در ميان آن دو لشگر گاه رفت چالش و پيكار آنچه رفت رفت
هم چنان دور دوم هابيل شد ضد نور پاك او قابيل شد
هم چنان اين دو علم از عدل و جور تا به نمرود آمد اندر دور دور
ضد ابراهيم گشت و خصم او و آن دو لشكر كين گزار و جنگجو
چون درازى جنگ آمد ناخوشش فيصل آن هر دو آمد آتشش
پس حكم كرد آتشى را ونكر تا شود حل مشكل آن دو نفر
دور دور و قرن قرن اين فريق تا به فرعون و به موساى شفيق
سال ها اندر ميانشان حرب بود چون زحد رفت و ملولى مى فزود
آب دريا را حكم سازيد حق تا كه ماند كى برد زين دو سبق
هم چنان تا دور و طور مصطفى با ابوجهل آن سپهدار جفا
هم نكر سازيد از قوم ثمود صيحه اى كه جانشان را در ربود
هم نكر سازيد بهر قوم عاد زود خيز تيز رو يعنى كه باد
هم نكر سازيد بر قارون زكين در حليمى اين زمين پوشيد كين
تا حليمى زمين شد جمله قهر برد قارون را و گنجش را به قعر(1)

كلمه شيطان در قرآن هفتاد بار به صورت مفرد و هيجده بار به صورت جمع به كار رفته است كه روى هم 88 مرتبه مى شود.

شيطان اولين كسى كه .....

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
شيطان : نخستين كسى بود كه بعضى كارها را مرتكب شد و پيش از او كسى آنها را انجام نداده بود. و آنها از اين قراراند:
- اولين كسى كه قياس نمود و خود را از حضرت آدم عليه السلام برتر و بالاتر دانست و گفت : من از آتشم و او از خاك در حالى كه آتش از خاك بالاتر است .(2)
- اولين كسى كه در پيشگاه با عظمت الهى تكبر نمود و به دستور خالق خود عمل نكرد.(3)
- اولين كسى كه كه معصيت و نافرمانى خدا را كرد و آشكارا با او مخالفت نمود.
- اولين كسى كه به دروغ گفت : خدا گفته از اين درخت نخوريد، چون درخت جاويد است و اگر كسى از آن بخورد تا ابد زنده مى ماند و با خدا شريك مى شود.(4)
- اولين كسى كه كه قسم به دروغ خورد و گفت : من شما را نصيحت مى كنم .(5)
- اولين كسى كه نماز خواند و يك ركعت آن چهار هزار سال طول كشيد.(6)
- اولين كسى كه منبر رفت و براى ملائكه سخنرانى و صحبت كرد.
- اولين كسى كه كه به خدا مشرك شد.
- اولين كسى كه كه غنا و آواز خواند، همان زمانى كه آدم عليه السلام از درخت نهى شده خورد.(7)
- اولين كسى كه از خوشحالى سرود خواند و آن هنگامى بود كه آدم به زمين آمد.
- اولين كسى كه نوحه خواند و گريست ؛ چون او را به زمين فرستادند، به ياد بهشت و نعمتهاى آن نوحه و گريه كرد.
- اولين كسى كه لواط كرد(8) چون زمانى كه به ميان قوم لوط آمد خود را در اختيار آنان قرار داد تا با او لواط كنند.
- اولين كسى كه دستور ساختن منجنيق را داد تا حضرت ابراهيم عليه السلام را با آن در آتش اندازند.
- اولين كسى كه دستور ساختن حمام را در زمان حضرت سيلمان عليه السلام داد تا نظافت كنند.
- اولين كسى كه ساختن نوره را در زمان حضرت سليمان داد، براى اين كه موهاى اضافى پاى بلقيس پادشاه سبا را از زمين ببرند.(9)
- اولين كسى كه دستور ساختن شيشه را داد تا حضرت سليمان عليه السلام آن را روى خندق گذارد و بلقيس را آزمايش كند.(10)
- اولين كسى كه دستور ساختن صابون را داد تا مردم بدن و لباس خود را بشويند.
- اولين كسى كه دستور ساختن آسياب را داد تا مردم گندم هاى خود را آرد كنند.
- اولين كسى كه با ابوبكر بيعت كرد تا مردم را منحرف كند و از مسير حق برگرداند.(11)
- اولين كسى كه خدا را در آسمان ها پرستيد.
- اولين كسى كه عبادت و بندگى او، فرشتگان را به تعجب در آورد!
- اولين كسى كه به خداى خود اعتراض كرد.
- اولين كسى كه شبيه شدن به ديگران را مطرح و مردم را به آن تشويق كرد.(12)
- اولين كسى كه كه سحر و جادو كرد و آن دو را به مردم ياد داد.(13)
- اولين كسى كه ساز درست كرد و خود، آن را نواخت .
- اولين كسى كه براى زيبايى ، زلف گذاشت .(14)
- اولين كسى كه براى مخالفت با پيامبران ريش خود را تراشيد.
- اولين كسى كه براى مست شدن مردم ، شراب درست كرد.
- اولين كسى كه ساختن آلات لهو و لعب و موسيقى را به قابيل آموخت .
- اولين كسى كه وقتى وارد جهنم مى شود، خطبه مى خواند.
- اولين كسى كه مكر و حيله و خدعه نمود.
- اولين كسى كه نقاشى كرد و چهره كشيد.(15)
- اولين كسى كه آتش حسدش شعله ور شد.(16)
- اولين كسى كه به ناحق مخاصمه و جدال كرد.
- اولين كسى كه خداى تعالى به او لعنت نمود(17) و از ناراحتى فرياد كشيد.
- اولين كسى كه به خدا كفر ورزيد.(18)
- اولين كسى كه گريه دروغى نمود.(19)
- اولين كسى كه عبادت و خلقت خود را ستود.
- اولين كسى كه صورت هاى مجسمه و بت را ساخت .(20)
- اولين كسى كه جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل او را لعنت كردند.
- اولين كسى كه از ترس ملائكه فرار كرد و خود را مخفى نمود.
- اولين كسى كه دستور مساحقه داد. امام باقر عليه السلام فرمود: ((وقتى خواسته ابليس در قوم لوط عملى شد، خود را به صورت زن در آورد و سراغ زنان آمد و گفت : آيا مردان شما با هم لواط مى كنند؟ در جواب گفتند: آرى . دستور داد شما نيز با هم مساحقه كنيد)).(21)

معنى شيطان

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
شيطان دو معنى دارد: يكى اصطلاحى ، و آن همان معنايى است كه بر سر زبان مردم است . وقتى كلمه شيطان گفته مى شود، ذهن مردم متوجه آن ملعونى مى شود كه رو در روى خدا ايستاد و نافرمانى كرد و در برابر آدم عليه السلام سجده نكرد.
ديگرى معنى لغوى آن است ، شيطان از ((شطش )) و ((شاطن )) گرفته شده و هر دو به معنى پليد، خبيث ، پست و موجودى سركش ، متمرد و نافرمان به كار برده مى شود. به عبارت ديگر، به هر چيز مرموز، موذى و آزار دهنده گفته مى شود. هم چنين به معنى منحرف و منحرف كنند، ياغى و طاغى ، شرير و شرارت كننده ، دور بودن و دور شدن از حق و حقيقت ، دور شدن از رحمت و مغفرت الهى ، بدخوى و سخت دل ، بدجنس و بد ذات و ناپاك ، هلاك شده و هلاك شونده آمده است . اين معانى و صفات در انسان باشد يا در جن ، در چهار پايان باشد يا وحوش ، خزندگان و غيره همه اين ها از معانى و مصاديق شيطان است .
و فرد شاخص آن ، همان معنا و مفهوم اصطلاحى آن است كه در ميان مردم معروف و مشهور است و آن ابليس و لشگريان و اعوان و انصار و ياوران او است . همان كسى كه باعث بدبختى خود و آدم عليه السلام ، باعث بيرون شدن خود و آدم عليه السلام از بهشت شد.

به ميكرب هم شيطان مى گويند

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
روايات فراوانى داريم كه به موجودات ريز و زيان بخش (ميكرب ها) هم شيطان گفته مى شود. از آن دسته است :
1. امير المومنين عليه السلام فرمودند: از قسمت سوراخ شده و طرف دست گيره و قسمت شكسته كوزه و ظروف ديگر آب نخوريد؛ زيرا شيطان روى دست گيره و قسمت سوراخ شده ظروف لانه مى كند.(22)
2. نيز از امام صادق عليه السلام نقل شده كه ايشان فرمودند: از طرف دست گيره و قسمت شكسته كوزه آب نخوريد كه شيطان هم از آن جا آب مى آشامد.(23)
3. از قول پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مى خوانيم كه فرمودند: موهاى شارب (سبيل ) خود را بلند مگذاريد؛ زيرا شيطان ، آن را جاى امن براى زندگى خويش قرار مى دهد، و در آن جا مخفى و پنهان مى گردد.(24)
بعضى ها (سبيل )هاى خود را كوتاه نمى كنند، به طورى كه وقت غذا خوردن و آشاميدن آب ، با غذا تماس پيدا مى كنند و آلوده مى گردند و در اثر نفى كشيدن هم ، موها مرطوب شده و جاى مناسبى براى رشد ميكربها مى شوند؛ آن گاه هنگام غذا خوردن ميكروب همراه غذا بلعيده شده و مرض هايى ايجاد مى كنند.
4. نيز فرمودند: دستمال آلوده به گوشت را در خانه نگذاريد كه جايگاه شيطان است .(25) و همين ميكرب ها بودند كه حضرت ايوب عليه السلام را احاطه كرده و او را به فزع آوردند به طورى كه با خدا مناجات كرد و گفت : خدايا! شيطان با بدن من تماس گرفته و مرا عذاب مى دهد.(26) مى توان گفت شيطان در روايات فوق و قول ايوب عليه السلام همان ميكرب است .

خلقت شيطان

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
خداوند سه گونه موجود عاقل و با شعور آفريده : يك نوع در آسمان ها هستند كه همان فرشتگان اند و از نور به وجود آمده اند كه شهوت جنسى و خور و خواب و شهوات ديگر ندارند؛ گناه از آنان سر نمى زند، تسليم محض ‍ پروردگار مى باشند و يك لحظه نافرمانى او را نمى كنند، خلقت آنها جلوتر از جن و انس بوده .
نوع ديگر؛ انسان است كه خداوند متعال او را با دو دست قدرت خود پديد آورد و ملائكه بر او سجده كردند و استاد آنان شد، هم عقل و هم شهوت در وجودش گذاشت ، و از خاك و آب به وجود آمده است .(27)
نوع سوم ؛ نژاد جن است كه خداوند ايشان را از آتش بى دود(و باد) پديد آورد، و مثل انسان عقل و شهوت به آنها داده شده است . خلقت جن قبل از خلقت آدم و هم زمان با خلقت نسانس بوده است . خداوند درباره خلقت آنان چنين فرموده :
والجان خلقناه من قبل من نار السموم
((ما طايفه جن را قبل از انسان از آتش گرم و سوزان - و شعله ور بدون دود - آفريديم )).(28)
همان طور كه خداوند، نخست آدم عليه السلام را خلق نمود و همسرش ‍ ((حوا)) را بعد از او از جنس خودش آفريد، پدر جن ها هم كه ((مارج )) نام داشت از آتش و سپس همسرش ((مارجه )) را نيز از او خلق نمود. ((مارج و مارجه )) با هم ازدواج كردند ((جان )) متولد شد و فرزندان ((جان )) دو طايفه شدند، يك طايفه ، همان جن ها كه در ميان آنان ، هم مؤمن پيدا مى شود و هم كافر؛ طايفه دوم ؛ شياطين شدند كه پدر بزرگشان ((ابليس )) مى باشد. ابليس يكى از فرزندان جان است .

نام ها و صفات شيطان

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
براى شيطان اسامى و صفات متعددى ذكر شده و آنها از اين قرارند:
1. ابليس ؛ اين كلمه اى است مفرد و داراى دو جمع (اباليس و بالسه ) از ماده بلى و ابلاس گرفته شده . معناى آن نااميدى ، ماءيوس شدن از رحمت خدا؛ تحير و سرگردانى ، حزنى كه از شدت ياس پيدا مى شود؛ اندوه گين و سر در گريبان كردن ، آمده ابليس ، كلمه عربى و اسم خاص است و معروف شده براى همان كسى كه آدم را فريب داد و باعث بيرون شدن او و همسرش از بهشت گرديد. و الان با تمام قدرت ، خود و لشگريانش در كمين انسان هاى بى ايمان و سست عنصر، بلكه در كمين همه انسان ها بوده مگر بندگان مخلص ، كه از آنان ماءيوس است .(29)
ابليس ، موجودى است حقيقى و زنده ، با شعور، مكلف ، نامرئى و فريب كار؛ همان كه از امر خدا سرپيچى نمود و هم اكنون هم مردم را اغوا مى كند و بر انجام گناه و خلاف تشويق مى نمايد.
چهره ابليس ، چهره تكبر و عصيان ، نخوت و تمرد، خودخواهى و خود محورى و مظهر غرور و خود برتر بينى است .
لفظ ابليس ، به صورت مفرد، يازده بار در قرآن آمده كه جز دو مورد بقيه مربوط به خلقت آدم عليه السلام است . از جمله :
((همانا شما آدميان را بيافريديم و سپس شكل داديم و پس از آن به فرشتگان امر كرديم تا بر آدم سجده كنند، همه سجده كردند، جز ابليس ، كه از سجده كنندگان نبود.)) (30)
((فرشتگان را فرمان داديم كه بر آدم سجده كنند، همه سجده كردند، جز ابليس ، كه سرپيچى و تكبر نمود و از كافران گرديد.))(31)
((چون فرمان سجده بر آدم رسيد، همگى اطاعت كردند جز ابليس ، كه از سجده بر آدم امتناع ورزيد. خداوند فرمود:اى ابليس ! چه شد تو را كه با ديگران بر آدم سجده نكردى .))(32)
((ابليس گمان باطل خود را به صورت صدق و حقيقت ، در نظر مردم جلوه داد تا جز گروه اندكى از اهل ايمان ، همه او را تصديق كردند و پيرو او شدند))(33)
((كافران و معبودان آنها (همگى ) به رو، در آتش جهنم در آيند و با تمام سپاه و لشگريان ابليس به دوزخ وارد گردند))؛ زيرا آنان پيروان او هستند.(34)
و نيز در نهج البلاغه يازده مرتبه كلمه ابليس آمده است :(35)


چه تلبيس ابليس منظور شد
ملائك پس سجده ماءمور شد
يكايك بدين سجده اقرار كرد
جز ابليس كز سجده انكار كرد
به خود گفت من ز آتشم او ز خاك
گر از سجده روى از تو تابم چه باك
تكبر به سويش چه آورد روى
بشد طوقى از لعنتش در گلوى
 

2. وسواس ؛ به معناى چيز وسوسه گر، وسوسه كننده ، كلامى كه در باطن انسان مى گذرد از درون خود انسان بجوشد يا شيطان و يا از كس ديگرى - كه از بيرون عامل آن شود وسواس گويند. وسواس در اصل صداى آهسته است كه از به هم خوردن زينت آلات بر مى خيزد و به هر صداى آهسته اى هم گفته مى شود. معناى ديگر آن افكار بد و نامطلوب و مضرى است كه به ذهن انسان خطور مى كند. يا با صداى آهسته به سوى چيزى دعوت كردن و مخفيانه در قلى كسى نفوذ نمودن هم وسوسه نام دارد. كلمه و ماده وسواس ‍ در قرآن پنج بار استعمال شده :
((من شر الوسواس الخناس ، الذى يوسوس فى صدور الناس )) (36)
((فوسوس لهما الشيطان )) (37)
((فوسوس اليه الشيطان )) (38)
((و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما يوسوس به نفسه )) (39)
3. خناس ؛ به معناى كنار رفتن ، عقب گردكردن و پنهان شدن است ؛ چون هنگامى كه انسان به ياد خدا بيفتد و نام او را ببرد، شيطان عقب گرد مى كند. پنهان و مخفى مى شود. اين واژه نيز به چند اعتبار معناى خاصى پيدا مى كند؛ مثلا رجوع كردن و برگشتن به اين اعتبار كه انسان وقتى از خدا غافل شد و او را فراموش كرد، شيطان براى وسوسه و اغوا نمودن بر مى گردد. پنهان كارى ، از اين رو كه انسان وجود وسوسه را كمتر حس مى كند، و همه جا هست ، با ظاهرى مى آيد و خود را در لعابى از حق ، در پوسته اى از راست در لباس عبادت و گمراهى در پوشش هدايت ، جلوه گر مى شود.

دشمنى دارى چنين در سر خويش
مانع عقل است و خصم جان و كيش
يك نفس حمله كند چون سوسمار
پس به سوراخى گريزد در فرار
در دل او سوراخ ‌ها دارد كنون
سر زهر سوراخ مى آرد برون
كه خدا آن ديو را خناس خواند
كو سر آن خار پشتك را بماند
مى نهان گردد سر آن خارپشت
دم به دم از بيم صياد درشت
تا چو فرصت يافت سر آرد برون
زين چنين مكرى شود مارش زبون (40)
 

4. رجيم ؛ به معناى سنگسار كردن ، سنگ زدن ؛ سنگ زده شده ؛ از روى گمان سخن گفتن ؛ رانده شده از خيرات و رحمت خدا و جمع فرشتگان آسمان ؛ زده شده با سنگ هاى شهابى است و وقتى مى خواهد به آسمان عروج كند ملائكه او را با سنگ هاى شهابى مى زنند و بر مى گردانند.
حضرت عبدالعظيم فرمود: از امام هادى عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: ((رجيم )) يعنى رانده شده از مواضع خير، هيچ مؤمنى را به ياد نمى آورد مگر آن كه بر او لعن نمايد. در علم خدا گذشته است : هنگامى كه حضرت مهدى (عج ) قيام كند مؤمنى نيست مگر آن كه شيطان را سنگ مى زند.
از امام صادق عليه السلام مى پرسند: چرا شيطان ((رجيم )) ناميده شده ؟ حضرت فرمود: براى آن كه او رجم و سنگسار مى شود. عرض كردند: آيا به سبب رجم و سنگسار، او از بين مى رود و يا اعضا و جوارحش شكسته و قطع مى شود؟ آن حضرت فرمودند: خير، بلكه از بين نمى رود؛ زيرا در علم خدا گذشته كه شيطان در زمان قيام حضرت قائم رجم و سنگسار مى شود.(41)
5. عزازيل ؛ اين كلمه لغت ((عبرى )) است و به معنى عزيز شده ؛ كسى كه در ميان ملائكه عزيز و با احترام بوده ، كسى كه عزت و توانايى ظاهرى داشته باشد. شيطان را از اين دو عزازيل گفته اند كه در ميان ملائكه عزيز و با احترام و در عبادت خدا كوشا و سخت مقاوم بوده است .

تكبر عزازيل را خوار كرد
به زندان لعنت گرفتار كرد

و نيز عزازيل ، نام بزى است كه كفاره گناهان را بر او مى گذارند و در وادى باير و بى آب و علف رها مى كنند تا كفاره گناهان قوم را به جايى نامعلوم ببرد.(42)
6. حارث ؛ در حديث طولانى از امير المومنين عليه السلام نقل شده كه : از آن حضرت سؤال شد: اسم ابليس در ميان ملائكه آسمان چه بوده ؟ آن حضرت فرمود: حارث .(43) و نيز در حديث صافى از امام رضا عليه السلام نقل شده : نام او حارث بوده ولى ابليس ناميده شد، زيرا از رحمت خدا ماءيوس گرديد.
7. صاغر؛ يكى از صفات شيطان است . به معناى پست و ذليل ، ذليل بودن به واسطه رفتن عزت و حكومت و استقلال ، از بين رفتن حيثيت و مقام و حقير و زبون بودن و.....
بعد از آن كه شيطان انسان را سجده نكرد و در مقابل خدا تكبر نمود، خداوند خطاب به او كرد و فرمود:
فاخرج انك من الصاغرين .
((از بهشت خارج شو؛ زيرا تو از افراد ذليل و زبون و درمانده و پستى )).(44)
به خاطر سجده نكردن از مقام عزت و بلندى به زير افتادى و سرنگون شدى ، نه اين كه سود نبردى ، بلكه ضرر و زيان هم كردى .
8 و9. مذئوم و مدموره ؛(45) يعنى ذليلا نه و با خوارى رانده شده ؛ راندن به قهر و غلبه ؛ طرد كردن از رحمت ، معيوب شده ، ننگ عار و تمام اين ها درباره شيطان صادق است ، چون او را با خفت و خوارى و با قهر و غلبه از بهشت بيرون كردند.
10. مذموم ؛ سرزنش شده ؛ زيرا خداوند بعد از آن كه شيطان سجده نكرد او را سرزنش كرده و خطاب نمود: چرا سجده نكردى ؟ آيا كافر شدى يا از بلند مرتبه گان بودى ؟(46)
11. غوى ؛ يعنى راه هلاكت را در پيش گرفتن ؛ نوميدى از رحمت خدا؛ گمراه شدن و گمراه كردن ؛ كارى جاهلانه كه از اعتقاد نادرست و فاسد سرچشمه گرفته و جهل و نادانى كه ناشى از غفلت باشد؛ از مقصد بازماندن و به مقصد نرسيدن .
چون شيطان در آغاز خودش گمراه شد و بعدا حضرت آدم عليه السلام و اولاد او را گمراه نمود، و آن اعتقاد فاسد و نادرست خود را ظاهر كرد، از مقصد خودش باز ماند و از رحمت خدا نااميد شد.
12. عفريت ؛ يعنى قوى ، پرزور، زيرك ، گردش كش ، و خبيث ؛ اگر جن خبيث باشد همان را شيطان مى گويند و يا اگر با داشتن خباثت و شرارت نيروى زيادى هم داشته باشد عفريت ناميده مى شود. همان طور كه در داستان حضرت سليمان عليه السلام آمده ، وقتى كه حضرت فرمود: چه كسى تخت بلقيس را براى من مى آورد؟ عفريتى از جن گفت : من مى آورم ،(47) معلوم مى شود كه به اسم اعظم واقف بوده است ؛ زيرا مى خواست در يك مدت كمى تخت را كه صدها كيلومتر از آن جا دور بود بياورد.
13 و 14. مارد و مريد؛ كه معنى هر دو تقريبا يكى است و به معنى شيطان سركش و متمرد؛ ظالم و عصيان گر، بى شخصيت اعم از انسان و جن و شيطان ؛ عارى از خير و نيكى و بركت و فايده و (شيطان مارد و شيطانا مريدا) در قرآن به همين معنى آمده است .(48)
15. شيصبان ؛ مرحوم علامه مجلسى مى گويد: يكى از نامهاى شيطان شيصبان است و به بنى عباس هم بنوشيصبان مى گويند؛ زيرا شيطان در نطفه بعضى از آنها رسوخ كرده بود.(49)
16. ابومره 17. ابوخلاف ، 18. ابولبين ، 19.ابيض ؛ كه او مردم را به خشم مى آورد.
20. وهار؛ به خواب مؤمنان مى آيد و آنان را اذيت مى كند.(50)
21. ابولبينى ؛ يكى از دختران ابليس ((لبينى )) است و لقبى براى ابليس ‍ است .
22 و 23. نائل ، و ابوالجان است .(51)

ازدواج شيطان

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
راجع به ازدواج ابليس كه چه موقع بوده ، و با چه كسى ازدواج نموده و همسر او چگونه پيدا شده و دختر چه كسى است ؟ دو قول نقل شده :
مجمع البحرين در لغت شيطان مى نويسد: وقتى خداوند متعال ، اراده كرد كه براى ابليس همسر و نسلى قرار دهد غضب را بر وى مستولى ساخت و از غضب او تكه آتشى پيدا شد، از آن آتش براى او همسرى آفريد.(52)
در نقل ديگرى آمده : ابليس - كه اسم اولى او عزازيل است - از همان اوان جوانى ، در ميان قوم خود مشغول عبادت و بندگى خداوند بود تا بزرگ شد و موقع ازدواج او رسيد. وقتى تصميم به ازدواج گرفت ، با دختر ((روحا)) به اسم ((لهبا)) كه آن هم از طايفه جن بود، ازدواج نمود. بعد از آن كه ايشان با هم ازدواج كردند، فرزندان زيادى از آن ملعون به وجود آمد كه از شمارش ‍ به طورى كه زمين از آنها پر شد. همه آنها مشغول عبادت شدن و مدتى طولانى ، خدا را ستايش نمودند. در ميان ايشان عبادت و بندگى خود ابليس ‍ از همه آنان بيشتر بود. از همين جهت ، بعد از آن كه خداوند اختلاف و خون ريزى را در ميان طايفه جن و نسناس (طايفه اى به جاى انسان فعلى بودند) ديد، هر دو طايفه را هلاك كرد، و از ميان آن طايفه فقط ابليس را نگاه داشت . بعدا فرشتگان او را به آسمان بردند. آن ملعون هم ، در آسمان اول مدتى در ميان ملائكه ، خدا را عبادت كرد بعد به آسمان دوم و سوم تا آسمان هفتم پيش رفت و با ملائكه هر آسمان خدا را ستايش كرد تا وقتى كه خداوند آدم عليه السلام را خلق فرمود، و دستور سجده داد او هم سرپيچى كرد و رانده شد.(53)
پس زن و فرزندان او هم جزء هلاك شدگان هستند. او بدون زن و فرزند به آسمان رفته و آن جا هم كه احتياج به زن نداشت ، بعد از بيرون آمدن از بهشت هم ، زنى براى او به وجود نيامد.

چرا خداوند شيطان را آفريد؟

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
بسيارى مى پرسند: با اين كه خداوند مى دانست او سرچشمه همه وسوسه ها و گمراهى ها و فريب كارى ها مى شود و همه بدبختى هاى انسان از او خواهد بود، آن هم موجودى هوشيار، زرنگ ، كينه توز، پرفريب و مصمم . چرا او را آفريد؟ اگر خدا انسان را براى تكامل و رسيدن به سعادت ، از طريق بندگى خود آفريده ، وجود شيطان كه يك موجود ويران گر و ضد تكامل است چه دليلى مى تواند داشته باشد؟
در پاسخ مى توان گفت : اولا، خداوند شيطان را از آغاز آفرينش انسان نيافريد، چون خلقت او از اول پاك و بى عيب بود و به همين دليل ساليان درازى در ميان صف فرشتگان مقرب خدا جاى گرفته بود. اگر چه از نظر خلقت و آفرينش جزء آنان نبود، ولى بعدا با سوء استفاده از آزادى ، بنا را بر طغيان و سركشى گذاشت و رانده درگاه خداوند و فرشتگان گرديد و لقب شيطان گرفت .
ثانيا؛ اگر اندكى فكر كنيم خواهيم دانست كه وجود شيطان ، اين دشمن خطرناك نيز كمكى است به پيشرفت و تكامل انسان ها و براى آن كسانى كه ايمان دارند و مى خواهند راه حق را بپيمايند وجود او مضر و زيان آور نيست ، بلكه پيشرفت و تكامل آنان است .
راه دور نرويم هميشه نيروهاى مقاوم در برابر دشمنان سرسخت ، جان مى گيرند و سير تكاملى خود را مى پيمايند، وجود يك دشمن قوى در مقابل انسان باعث پرورش و ورزيدگى او مى گردد. هم چنين هميشه در ميان تضادها بالندگى و رشد معنا پيدا مى كند، هيچ موجودى راه كمال را نمى پويد مگر اين كه در مقابل دشمن نيرومندى قرار گيرد.
به عبارت ديگر، انسان تا در برابر دشمن نيرومند و با قدرت قرار نگيرد هرگز نيرو و نبوغ خود را بروز نمى دهد و به كار نمى اندازد، همين وجود دشمن مايه جنبش هر چه بيشتر انسان و ترقى او خواهد بود. مثلا فرماندهان و سربازان ورزيده و نيرومند، كسانى هستند كه در جنگ هاى بزرگ ، با دشمنان سخت در گير بوده اند. سياست مداران با تجربه و پر قدرت ، آنهايى هستند كه در بحران هاى سخت سياسى با دشمنان نيرومند دست و پنجه نرم كرده اند.
قهرمانان بزرگ ، كسانى هستند كه با حريفان نام آور و سخت ، زور آزمايى كرده اند؛ بنابراين ، چه جاى تعجب كه بندگان بزرگ خدا با مبارزه مستمر و پى گير در برابر شيطان ، روز به روز قوى تر و نيرومندتر شوند. دانشمندان امروز در مورد فلسفه وجود ميكرب هاى مزاحم مى گويند: اگر آنها نبودند، سلول هاى بدن انسان در يك سستى و بى حالى فرو مى رفتند و احتمالا رشد و نمو انسان از 80 سانتى متر تجاوز نمى كرد و همگى به صورت آدم هايى كوتوله بودند و به اين ترتيب ، انسانهاى كنونى با مبارزه جسمانى با ميكرب هاى مزاحم ، نيرو و نمو بيشترى كسب كرده اند.
هم چنين است روح انسان در مبارزه با شيطان ، گر چه او در برابر اعمال خلاف و زشت خود مسئول است ، ولى وسوسه هاى او براى بندگان خدا و آنهايى كه مى خواهند در راه حق قدم بردارند ضرر و زيانى نخواهد داشت ، بلكه به طور غير مستقيم براى آنها ثمر بخش خواهد بود.

چرا شيطان را مهلت داد؟

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
سئوال ديگرى پيش مى آيد و آن چنين است : بعد از اين كه شيطان خلق شد و نافرمانى خدا را نمود، در مقابل عظمت ، بزرگى و شوكت او تكبر ورزيد، از ميان ملائكه ، بهشت و نعمت هاى آن رانده شد. چرا خداوند به او مهلت داد؟ چرا در خواست او را درباره عمر طولانى و ادامه حيات او پذيرفت ؟ چرا فورا او را نابود نكرد كه اين گونه به جنايت و خيانت خود ادامه دهد و مردم را بيشتر به سوى بدبختى و شقاوت و جهنم و عذاب بكشاند؟
جواب اين كه : جهان جاى آزمون است ، و مى دانيم كه آزمايش جز در برابر دشمنان سرسخت و طوفان ها و بحران هاى خطرناك ، امكان پذير نيست . وجود نامبارك شيطان و حيات و زندگى او به عنوان يك دشمن و نقطه منفى براى تقويت پايه هاى دين باورى و نقاط مثبت ديگر، نه تنها ضرر نداشته و ندارد، بلكه مؤ ثر نيز خواهد بود.
قطع نظر از وجود شيطان ، در وجود خود ما، غريزه هاى ديگرى نيز هست كه انسان در همه زمينه ها، مى آزمايند تا در برابر نيروهاى عقلانى و روحانى قرار گيرد. به اين ترتيب ، در اين ميان روح انسان پروش مى يابد. مهلت شيطان و ادامه حيات او نيز تقويت اين تضاد است ، و تا او نباشد راه راست و مستقيم شناخته نخواهد شد و صفت خوب نيكو سيرتان و بد بدسيرتان مشخص نمى شود.
ديگر اين كه ، اگر به او مهلت داده شد به خاطر آن همه ستايش و بندگى در برابر خداوند متعال بوده و عمر طولانى و مهلت او مكافات و پاداش ‍ عبادتهاى او است .
سوم اين كه ، خواسته تا وى بيش تر در عذاب خدا غرق شود، زيرا هر چه عمر او طولانى تر گردد و مهلت بيشتر يابد، گناهش بيشتر خواهد شد. چنان چه خداوند مى فرمايد:
((آنها كه كافر شدند (راه طغيان را پيش گرفتند) تصور نكنند اگر به آنان مهلت مى دهيم به سود آنها است . ما به آنها مهلت مى دهيم كه بر گناهان خود بيفزايند و عذاب خوار كننده اى براى آنها مى باشد))(54)
از اين مهم تر، هر چند خداوند شيطان را در انجام وسوسه هايش آزاد گذاشته ، ولى انسان را در برابر او بى دفاع نيافريده است . به او نيروى عقل و شعور، و خرد داده كه مى تواند شد محكم و نيرومندى در مقابل وسوسه هاى شيطان بسازد.
يكى ديگر از راههاى دفاعى او، انگيزه پاك و عشق به تكامل است كه به عنوان يك عامل سعادت در نهادش گذارده شده است .
هم چنين ، فرشتگان را كه الهام بخش نيكى ها هستند. به كمك انسان هايى كه مى خواهند از وسوسه هاى شيطانى بر كنار بمانند فرستاده . قرآن مى فرمايد:
((فرشتگان بر آنها نازل مى شوند و براى تقويت روحيه آنان انواع بشارت ها و دل گرمى ها را به آنها الهام مى كنند و مى گويند: نترسيد و غمگين نباشيد، بشارت باد بر شما به آن بهشتى كه به شما وعده داده شده است .(55)

شيطان سنگ محك عمل كردها

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
به بيان ديگر، شيطان و وسوسه هاى او، بارى امتحان و جدا كردن افراد پاك از ناپاك است . براى مشخص نمودن ايمان ثابت و استوار از ايمان ناپايدار بندگان ، وسيله خوبى به شمار مى آيد. اين كه خداوند شيطان را خلق نمود عبث و بيهوده نبوده و نيست . پروردگار عالم آنها را از روى مصلحت و غرض آفريد، و به واسطه آنها خبيث از طيب شناخته و جدا مى شود. تمام افراد، از سعيد و شقى ، پاك و ناپاك ، مؤمن و منافق و كافر، عادل و ظالم ، همه مى خواهند به سوى خدا بروند و در مقام امن الهى بيارامند همه در دستان شيطان امتحان و آزمايش مى شوند و خدا با محك خاص خود آنها را از هم جدا مى كند.
آنهايى كه پيروان خدا و پيامبران او هستند، هيچ گاه فريب شياطين را نمى خورند. اما آنهايى كه ايمانشان ريشه دار و محكم نيست ، بلكه سطحى و تقليدى است ، دعوت آنها را زود مى پذيرند و تسليم ايشان مى شوند.
شيطان يكى از ماءموران خداوند است كه حكم بازرس را دارد و نمى گذارد اشخاص پليد و آلوده ، در حرم خداوند قدم گذارند. مردم را بازرسى دقيق و تفتيش صحيح مى كند.
الا عبادك منهم المخلصين
((مگر بندگان مخلص كه شيطان را به آنان دسترسى نيست ))(56)
آنان كه بر خدا پيشى مى گيرند و تكبر مى ورزند و صفات بلند اسمهاى نيك خدا را دزديده و خود را بدان مى چسبانند، جلو آنها را گرفته و نمى گذارد در حرم خداوندى كه جاى بندگان وارسته و پاك سرشت است ، وارد شوند.
نكته ديگر اين كه اگر شيطان نبود، دنيا به اين صورت نبود و آدم از بهشت به دنياى خاكى نمى آمد. آدم نخست در بهشت بود و جايگاه ويژه داشت . از آنجا كه خداوند مى خواست انسان راه كمال را بپيمايد، شيطان را آزاد گذاشت تا او را وسوسه كند و از بهشت رانده شود و در دنياى خاكى بر خلاف فرشتگان كه راه كمال بر آنان بسته است ، راه ترقى و سعادت را طى كند، اين بود كه او را از ((اسفل السافلين ))(57) با گامهاى استوار و مجاهده و با اراده پروردگار حى قيوم به ((اعلا عليين ))(58) رسيد. انسان از ملائكه اشرف شد و اين همه فضايل و درجات را كسب نمود. همه اينها در اثر خلقت شيطان و فوايد آفرينش او است ، پس خلقت او و مهلت دادن به او همه از روى مصلحت بوده و امر ماءمورى از جانب خداوند است .

شيطان سگ تربيت شده خدا

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
عده اى از بزرگان مى گويند: شيطان سگ خدا است ، پروردگار عالم آن را خلق و تربيت كرد كه به موقع به دشمنان خدا حمله كند. مانند سگى كه صاحبش آن را تربيت مى كند كه به موقع به دشمن حمله كند. اموال و ثروت صاحبش را از گزند غارت گران حفظ نمايد و دشمنان را از در خانه او براند و دور كند.
آرى ، خداوند متعال شيطان را آفريد تا هر كس از زير فرمانش خارج شود، شيطان همچون سگ تعليمى او را بربايد و به زير فرمان خود ببرد. از همين رو است كه هر كس از ولايت الهى و حزب خدا بيرون رود بى شك داخل در ولايت كفر و شيطان و حزب او شده در قرآن كريم هم ، فقط از اين دو حزب نام برده شده است .(59)
وقتى بنده اى بر گناه اصرار ورزد خداوند ولايت خود را از او بر مى دارد، سپس آن بنده اسير دست شيطان گرديده و در ضلالت و گمراهى فرو مى رود. از اين رو در قرآن كريم آمده :
فيضل الله من يشاء و يهدى من يشاء و هو العزيز الحكيم .
((آنگاه خداوند هر كس را بخواهد به ضلالت وا مى گذارد و هر كس را بخواهد به مقام هدايت مى رساند و او خداى مقتدر و داناست .))(60)
اين دو موجود در بعضى از صفات با هم اختلاف دارند و در بعضى ويژگى ها متحداند. موارد اختلافشان از اين قرار است :
1- سگ ها در روز مى خوابند و شب ها براى پاسدارى از اموال صاحبشان بيدار مى مانند. اما شيطان نه روز مى خوابد و نه شب ؟! او در تمام اوقات كارش سر راه گرفتن و حمله كردن به مردم مى باشد، آنان را از راه مستقيم منحرف نمودن است .
2- سگ ها ميان دشمنان و دوستان صاحبانشان فرق مى گذارند. به دوستان صاحب خود حمله نمى كنند، جلوى آنها را نمى گيرند، حمله آنها فقط به دشمنان است ، ولى شيطان به دوست و دشمن حمله مى كند، هر دو را اذيت مى نمايد و راه را بر هر دو مى بندد.
3- سگ ها به اهل خانه و صاحب خود حمله نمى كنند، به خلاف شيطان كه به اهل خانه هم حمله مى كند!؟ پيامبران الهى اهل خانه اند كه اگر بتواند حمله مى كند و ايشان را از اوج عزت پايين مى آورد. نمونه آن حضرت آدم و حوا پدر و مادر آدميان است . به قول شاعر:
آن عدوئى كز پدرتان كين كشيد
سوى زندانش ز عليين كشيد
مادر و باباى ما را آن حسود
تاج و پيرايه به چالاكى ربود
كردشان آن جا برهنه خوار و زار
سالها بگريست آدم زار زار
با خدا گفتى شنيدى رو به رو
من كيم در پيش مكر آن عدو
خدايا در كف شيطان زبونم
زحيرت من نمى دانم كه چونم
زچنگ اين سگم آزاد گردان
به آزادى دلم را شاد گردان
شيطان حتى به صاحب خانه (خدا) هم حمله مى كند و در برابر او فرياد مى زند. و به فرموده قرآن مجيد، آن ملعون مى گويد:
رب بما اغويتنى لازينن لهم فى الارض و لاغوينهم اجمعين
شيطان آن گاه كه مهلت يافت ، به مبارزه با خدا برخاست و - گفت : ((خدايا حالا كه مرا گمراه نمودى ، من هم در زمين - همه چيز را - در نظر فرزندان آدم آراسته مى كنم كه از ياد تو غافل شوند و همه آنان را گمراه خواهم كرد)).(61)
باز آن ابليس بحث آغاز كرد
كه بدم من سرخ رو كرديم زرد
رنگ رنگ توست صباغم توئى
اصل جرم و آفت و داغم توئى
همچون آن ابليس و ذريات او
با خدا در جنگ و اندر گفت و گو
4 - سگ ها متملق و متواضع اند، خود را از ديگران و هم نوعان خود برتر و بالاتر نمى دانند. اما شيطان ، به فرموده خداوند متعال متكبر است ، آن جا كه مى فرمايد:
ابى واستكبر و كان من الكافرين
((وقتى فرشتگان به دستور خداوند به آدم سجده كردند مگر شيطان - ابا كرد و تكبر ورزيد و از گروه كافرين گرديد)).(62)
5 - سگ ها زياد بچه مى زايند - ديده شده كه سگى 12 بچه زاييد- بچه هاى آنها مى ميرند يا كشته مى شوند. شيطان هم زياد بچه مى زايد، ران هاى خود را به هم مى مالد و تخم مى ريزد، از هر تخمى شيطانى بيرون مى آيد - ولى آنها تا روز موعود سالم و باقى مى مانند! در روايتى وارد شده :
نسبت يك انسان مؤمن با شياطين ، نسبت لاشه گوشت است به زنبورهايى كه اطراف آن را گرفته اند. امام صادق عليه السلام در اين باره مى فرمايد: ((قسم به خدايى )) كه محمد صلى الله عليه و آله را به حق مبعوث فرمود، شياطينى كه بر يك مؤمن مسلطاند، زيادتراند از زنبورهايى كه اطراف لاشه گوشتى را گرفته اند)).(63)
و امام باقر عليه السلام درباره شمارش شياطين در اطراف يك نفر مؤمن مى فرمايد: ((زمانى كه انسان مؤمن از دنيا برود به اندازه جمعيت ربيعه و مصر - كه دو طايفه بسيار پرجمعيتى بودند - آن مكان و همسايگان آن مؤمن را رها مى كنند و مى روند)).(64)
تمام اين شياطين ، در اطراف مؤمنان لانه كرده و ايشان را وسوسه مى كنند و از راه مستقيم مى گردانند. در روايتى آمده است :
((اگر شياطين بر قلوب بنى آدم احاطه نداشتند، هر آينه آنان مى توانستند به ملكوت آسمان ها راه يابند و آن جا را ببينند)).(65)
6 - اگر كسى به سگ ها نان دهد و با آنها مهربانى كند با او آشنا مى گردند، هر كجا او را ببينند تملق مى گويند، خود را به خاك مى اندازند و سر و دم مى جنبانند. اما شيطان را هر چه محبت كنى رام نمى شود! بلكه عداوتش ‍ بيشتر مى شود، قرآن در اين باره مى فرمايد:
فمثله كمثل الكلب ان تحمل عليه يلهث او تتركه يلهث
((مثل آن مثل سگى است كه اگر او را تعقيب كنى يا به حال خود واگذارى به سوى تو ((عو عو)) مى كند و حمله مى نمايد)).(66)
كيست كار دست تو جامه اش پاره نيست
آتشى از تو نسوزم چاره نيست
7 - يورش بعضى از سگ ها ناگهانى است و از پشت سر افراد مى آيند و آنان را مى گيرند. شيطانى هم غافل گير است . از پشت سر كمين مى كند، بر سر راه هاى مستقيم مى نشيند. قرآن در اين باره چنين مى فرمايد:
قال فبما اغويتنى لاقعدن لهم صراط المستقيم
((شيطان در برابر خدا ايستاد - و گفت : حال كه مرا گمراه نمودى ! من نيز بر سر راه بندگانت مى نشينم و آنان را از راه راست كه آيين شرع تو است منحرف و گمراه مى گردانم )).(67)
آن ملعون نه اين كه فقط از پشت حمله مى كند بلكه در چهار جهت كمين كرده و از هر چهار سو حمله را شروع مى كند. خداوند در اين زمينه مى فرمايد:
ثم لاتينهم من بين ايديهم و من خلفهم و عن ايمانهم و عن شمائلهم و لاتجد اكثرهم شاكرين
((آن گاه من از پيش رو و از پشت سر، از طرف راست و چپ در مى آيم و به انحرافشان مى كشانم تا آنان شكر نعمتهاى تو را به جاى نياورند)).(68)
8 - سگ حيوان نجس العين است . اما در چند مورد پاك مى شود، يكى در جايى كه استحاله شود؛ يعنى از حالت اول بيرون آيد و به صورت چيز پاكى درآيد، مانند سگى كه در نمك زار فرو رود و نمك شود.(69) ديگر اين كه بدن سگ تبديل به كرم شود. اما شيطان به هيچ عنوان پاك نمى شود، حتى در قيامت و آتشى كه از مطهرات است . اگر چيز نجسى را بسوزاند و خاكستر شود پاك مى گردد. اما اگر شيطان را بسوزاند پاك نمى شود.
9 - سگ ها ظاهر و آشكاراند و مبارزه با آنان آسان ، اما شيطان ناپيدا و مبارزه با او بسى مشكل است .
دشمن اگر ظاهر بود از وى توان كرد حذر
ليك ، ايمن بودن از خصم نهانى مشكل است .
10 - يكى ديگر از اختلاف هاى سگ و شيطان اين كه : اگر سگى را نان و طعام دهى تا وقتى كه مشغول خوردن طعام خويش است تو در امان و آسايشى هستى و آزارى از آن نمى بينى . اما اگر خواسته شيطان را هم بر آورى و به اصطلاح طعامش دهى در همان لحظات هم از شر او در امان و آسايش نيستى و او به تو حمله ور است و لحظه اى آرام ندارد.(70)
اما جاهايى كه سگ با شيطان با هم متحداند، از اين قرار است :
1 - مردم سگ ها را در كوچه و بازار سنگ مى زنند و آنها از دست مردم مى گريزند. شيطان را هم چه الان كه از ديدگان پنهان است و چه زمانى كه ظاهر و آشكار مى گردد، سنگ باران مى كنند. در زمانى كه مخفى است ، دو طايفه او را سنگ مى زنند، يكى مؤمنان كه با لعن و نفرين خود آن ملعون را هدف قرار مى دهند و بدنش را مجروح مى نمايند، اين زخم او باقى مى ماند تا زمانى كه آن مؤمن از ياد خدا غافل شود در اين صورت شيطان او را به معصيت مى كشاند! وقتى كه مؤمن گناهى مرتكب شد جراحتش بهبود پيدا مى كند.(71) ديگرى فرشتگان با تيرهاى شهابى . قرآن در اين باره مى فرمايد:
الا من خطف الخطفة فاتبعه شهاب ثاقب
((فرشتگان اطراف شياطين را با قهر و غلبه مى گيرند و با تيرهاى شهابى فروزان آنان را مورد حمله قرار مى دهند و تير باران مى كنند)).(72)
اما در زمان حضرت مهدى عليه السلام كه او آشكار مى شود، مردم از هر طرف او را سنگ باران مى كنند تا سرانجام به دست آن حضرت يا به دست جبرئيل به قتل مى رسد.
چون نور رحمت در رسد شيطان چه سان تاب آورد
خورشيد چون گردد عيان شب را نهان بايد شدن
2 - صاحب سگ آن را عليه دشمنان خود تحريك مى كند تا به آنان حمله نمايد. خداوند هم شيطان را عليه دشمنان خود - معصيت كاران ، كفار و مشركان ، فجار و بى دينان - تحريك مى كند و مى فرمايد:
((اى شيطان ! برو، تو و جمله لشكريانت ، سواره و پياده نظامت ، بر آنان كه از تو پيروى كرده اند، محاصرشان كن و بر آنها بتاز)).(73)
اين نهيب بانگ آن ملعون بود
هيبت بانگ خدائى چون بود
3 - صاحب سگ هنگامى كه مهمان داشته باشد سگ خود را مى بندد كه مهمان را اذيت نكند. خداوند هم چون در ماه مبارك رمضان بندگان خود را به مهمانى دعوت كرده ، شيطان را نيز به غل و زنجير مى كشد تا آنان را اذيت و آزار نكند.(74)
4 - صاحب سگ دوستان خود را به آن مى شناساند كه مزاحم شان نشود. خداوند هم دوستان خود را به شيطان معرفى مى نمايد. قرآن درباره مى فرمايد:
((هرگز تو بر بندگان خالص من تسلطى ندارى ، بر دوستان مخلص من راهى ندارى و نمى توانى بر آنان دست پيدا كنى ، تو فقط بر مردم نادان و گمراه تسلط دارى )).(75)
5 - اگر شخصى بخواهد بر طايفه يا ايلى وارد شود و سگشان مانع باشد، وى صاحب سگ را صدا مى زند، و او هم سگ خود را صدا مى زند تا حيوان ساكت شود و برگردد.
تركمان را گر سگى باشد بدر(76)
بر درش بنهاده باشد رو و سر
كودكان خانه دمش مى كشند
باشد اندر دست طفلان خوارمند
يا اگر بيگانه اى معبر كند(77)
حمله بر وى همچو شير نر كند
كه اشداء على الكفار شد
با ولى ، گل (78) با عدو(79) چون خار شد
مؤمن هم اگر بخواهد به درگاه خداوند روى آورد، شيطان از او جلوگيرى مى كند! پس نخست بايد از شر شيطان به خدا پناه برد. قرآن در اين رابطه مى فرمايد:
((اگر از طرف شيطان بخواهد در تو وسوسه اى ايجاد شود و جنبشى از آن پديد آيد، بايد از شر آن به خدا پناه برى )).(80)
ملك ، ملك اوست فرمان ، آن اوست
كمترين سگ بر در، آن شيطان اوست
پس سگ شيطان كه حق هستش كند
اندر او صد فكرت و حيلت تند
بر در كهف الوهيت چو سگ
ذره ذره امر جو بر جسته رگ
اين اعوذ آن است كه از لطف اى خدا
بانگ برزن بر سگت ره برگشا
تا بيايم بر در خرگاه تو
حاجتى خواهم ز وجود و جاه تو(81)

6 - وقتى سگ در مقابل انسان ((عو عو)) زوزه مى كند، بايد آيه مباركه ((وكلبهم باسط ذراعيه بالوصيد))(82) را تلاوت نمود، كه سگ برمى گردد.
وقتى هم كه شيطان راه را بر بندگان بست و حمله كرد، بايد ((اعوذ بالله من الشيطان الرجيم )) را قرائت نمود تا فرار كند.