بسم الله الرحمن الرحيم
و لقد جمعتحولك يا رسول صحابة.
بعمائم، تزهو على التيجان.
خشنت ملابسهم و لان جوارهم.
بالعدل، فالاعداء كالاخوان (1) .
اى رسول خدا! به راستى يارانى را گرد خود.
فراهم آوردهاى، كه عمامههاى آنان، بر تاجها.
افتخار دارند، لباسهاى آنها خشن است، اما.
جوارح و قلبهاى آنان، در برابر عدالت نرماست، و دشمنان چون برادران
شدهاند.
همچو سلمان
بندگى كن، تا كه سلطانت كنند تن رها كن، تا همه جانت كنند
خوى حيوانى، سزاوار تو نيست ترك اين خو كن، كه انسانت كنند
چون ندارى درد، درمان هم مخواه درد پيدا كن، كه درمانت كنند
بنده شيطانى و دارى، اميد كه ستايش، همچو يزدانت كنند
سوى حق نارفته، چون دارى طمع؟ همسر موسى بن عمرانت كنند؟
از چه شهوت، قدم بيرون گذار تا عزيز مصر و كنعانت كنند
بگذر از فرزند و جان و مال خويش تا خليل الله دورانت كنند
سر بنه در كف، برو در كوى دوست تا چو اسماعيل، قربانت كنند
جسم لاهوتى اگر دارى، بيا تا به بزم قرب، مهمانت كنند
چون على(ع) در عالم مردانگى فرد شو، تا شاه مردانت كنند
همچو سلمان، در مسلمانى بكوش اى مسلمان! تاكه سلمانت كنند
تا توانى، در گلستان جهان خار شو، تا گل به دامانت كنند
همچو خاك افتادگى كن، پيش از آن كه به زير خاك پنهانت كنند
سيد عباس حسينى جوهرى
كليات خزائن الاشعار، ص 28
به نام خدا
مقدمه چاپ پنجم
آن روز كه اين جانب كتاب «سلمان فارسى» را مىنوشتم، حدود 23 سال داشتم،
واكنون 27 سال از آن تاريخ مىگذرد. در همان سالها كه اين كتاب چاپ شد،
مورداستقبال خوب خوانندگان عزيز قرار گرفت، و با تعداد فراوانى، چهار نوبت
تجديدچاپ گرديد.
اما به دليل ضرورت يك باز نگرى كامل در كتاب، تجديد چاپ آن بيش از ده
سالمتوقف شد، تا به دنبال تقاضاى مكرر گروهى از فضلا و طلاب محترم، فرصتى
رافراهم كردم، و طى چند ماه مطالعه و تحقيق، كتاب را با طرحى نو، قالبى جديد،
وامتيازات زير، تقديم مىدارم:
1- در فصل اول كتاب، اصلاحات و اضافات زيادى صورت گرفت.
2- فصلهاى جديد و مشروحى به كتاب افزوده شد، به طورى كه چاپهاى قبلىكتاب،
كه از هفت فصل تشكيل مىگرديد، اكنون با شانزده فصل ارائه مىشود.
3- مطالب كتاب، نسبتبه چاپهاى قبلى بيش از دو برابر افزايش يافت، تا جايى
كهكتاب با قطع جيبى و 344 صفحه، اكنون با 424 صفحه، در قطع وزيرى ارائه
مىگردد.
4- فصل اول كتاب، تقريبا در «قالب داستان» تنظيم شده، اما فصلهاى ديگر،
بهشيوه تحقيقى، و در عين حال با قلمى روان و ساده، نگارش يافته است.
5- برخلاف چاپهاى قبلى، همه مطالب كتاب ماخذ يابى دقيق شده، و ماخذها
درپاورقىها آورده شده است.
6- و بالاخره، در طرح و قالب و محتواى كتاب «سلمان فارسى، استاندار
مداين»تغييرات و اضافات فراوانى صورت گرفته، به گونهاى كه اگر كسى چاپهاى
قبلى اينكتاب را خوانده باشد، اكنون آن را تاليف جديدى خواهد يافت.
اميد است اين نوشتار، يك خدمت مفيد دينى و فرهنگى محسوب گردد، و درجامعه
اسلامى بتوانيم، فضايل اخلاقى، روشهاى حكيمانه، عبادت خالصانه، دانشجهادگرانه،
اطاعت آگاهانه، و منشهاى زاهدانه سلمان فارسى را - به خصوص درشيوههاى مديريتى
و اجرايى نظام اسلامى - ملاك و معيار عملى قرار دهيم، تا قربالهى را تحصيل، و
خدمتبه خلق خدا را، شكوفاتر سازيم.
قم : حوزه علميه، احمد صادقى اردستانى.
6 بهمن 1375 - 15 شعبان 1417.
به نام خداوند
بر چاپ سوم
همچنانكه انتظار مىرفت، با توجه خداوند، اين اثر ناچيز تا اندازه چشمگيرى،
بااستقبال گرم طبقات مختلف روبرو شد، و اكنون براى سومين چاپ، با اضافات
واصلاحات بصورت كاملترى در اختيار خوانندگان محترم قرار مىگيرد.
به راستى مقام و شخصيت والاى سلمان، در خور چنين تجليل و تقديرى هم بود،زيرا
وى از طرفى اولين مسلمان هموطن ما بوده، و از طرف ديگر، در ميان مسلمانانصدر
اسلام، به درجه و مقامى نايل آمده بود، كه رسول اكرم(ص) در باره اين گونهافراد
مىفرمود: كادوا ان يكونوا من الحكمة انبياء (2) .
بعيد نيست كه آنان، در حكمت و شناختحق و باطل، مانند انبياء و
پيامبرانباشند!
آرى، سلمان از ديدگاه پيغمبر(ص) داراى چنين مقامى بود، زيرا در شرايط
وموقعيتهاى مختلف، آنطور با بصيرت و موقع شناس بود، كه به هنگام عبادت به نمازو
روزه مىپرداخت، وقت كار و حفر خندق كلنگ به دست مىگرفت، در ميدان جنگحضور
فعال داشت و حتى فرمانده ارتش بود، به وقتسختى سپاه اسلام، در جنگطائف منجنيق
و تانك اختراع مىنمود، به هنگام كارگشايى و حل مشكلات اجتماعىمردم «مداين»
قلم و دوات به كار مىبرد، و به هنگام مناظره و دفاع از ساحت مقدسعلى(ع) با
حربه علم و منطق وارد صحنه نبرد و مبارزه مىگرديد و اين است راه ورسم يك
مسلمان راستين و آگاه، بخصوص كسى كه مىخواهد عهدهدار رهبرى وهدايتخلق گردد.
و نيز بدين جهت است كه امام صادق(ع) مىفرمايد: العالم بزمانهلا تهجم عليه
اللوابس (3) .
كسى كه به شرايط و مقتضيات زمان خود آگاه باشد، دستخوش اشتباهات ولغزشها
قرار نمىگيرد.
به هر حال، اين استسيره و شيوه سلمان فارسى، كه روزگارى براى نجاتخويش از
ضلالت و بتپرستى با وضع رقتبارى از ايران به شام و حجاز گريخت، وروزگارى هم
به عنوان فرمانده ارتش اسلام به ايران آمد و گفت: انى منكم فىالاصل، ادعوكم
اليها ما يصلحكم، ان تسلموا فاخواننا (4) .
من نيز مانند شما اصالتا ايرانى هستم، و براى دعوت و هدايتى كه به
صلاحشماست آمدهام، اگر مسلمان شويد برادران ما خواهيد بود.
بارى، راه و رسم سلمان، برنامه قرآن است، كه ابتدا با فرمان: امنوا
دستورخودسازى مىدهد، و سپس با بيان: تواصوا بالحق (5) مسلمانان را
به «ديگرسازى» ومسؤوليت نظارت بر اصلاح اجتماع وا مىدارد.
سلمان هم از ايران به حجاز رفت و ابتدا خود را اصلاح نمود، سپس به ايران
بازگشت، تا ديگران را نيز به راه ارشاد و اصلاح برساند.
اميد است، شيوه سلمان براى همه مسلمانان هم، راه و رسم زندگى اسلامى
قرارگيرد.
قم : احمد صادقى اردستانى
14 رجب 1397 هجرى.
به نام خدا
مقدمه استاد: مصطفى زمانى
اولين مسلمان ايرانى
اگر چه على بن ابيطالب(ع) تا آنجا مورد توجه ايرانيان قرار گرفت كه چند
مرتبهآن حضرت را براى تدريس در دانشگاه جندى شاهپور دعوت كردند، و اگر
چهايرانيان آنقدر علاقه به خاندان رسالت پيدا كردند كه از على(ع) و همچنين از
امامحسين(ع) چندين مرتبه دعوت كردند كه حكومت ايران را بپذيرند و براى
رياستبرايرانيان به ايران سفر كنند، و اگر چه مقام ايرانيان مسلمان به آنجا
رسيد كه در وزارتدارايى مسلمانان داراى مقامات عالى گرديدند، زيرا ايرانيان در
كار اسلحهسازى،خدمات شايانى به مسلمانان كردند، اما تمام اين توجهات ايرانيان
به اسلام ومسلمانان و خاندان رسالت(ع) و نفوذ در ميان مسلمانان، پس از مسلمان
شدنايرانيان بود (6) .
آرى، اولين ايرانى كه براى شناسايى خداى يكتا و فرار از ظلم و ستم و
بيدادگرىبار سفر بست و به سياحت و مسافرت پرداخت، سلمان فارسى بود.
با توجه به هدف سلمان فارسى درك مىكنيم كه، اگر آن همه رنج و ناراحتى
رامشاهده كرد، در راه هدف عالى و الهى او ارزش داشته است و براى همين ارزش فكرو
هدف اوست كه رسول اكرم(ص) و خاندانش سلمان را به بزرگى ياد مىنمودند و ازاو
احترام مىكردند.
روش محمد(ص) نسبتبه سلمان
از آن روزى كه رسول خدا(ص) سلمان را خريدارى كرد و آزادش نمود (7)
او رامورد لطف و مرحمت قرار داد و تا آنجا لطف رسول خدا(ص) افزايش يافت
كه،آنگاه كه ميان سلمان و ابوذر پيمان «اخوت» برقرار مىكرد و آنان را با
يكديگر برادرمىنمود، با ابوذر شرط كرد كه نافرمانى سلمان را ننمايد (8)
.
آن روزى كه رسول خدا(ص) با سلمان درباره مبارزه با نيروى دشمن مشورتمىكرد
و سلمان عرضه مىداشت: در ايران ما، در چنين مواردى خندق حفر مىكنند ومسلمانان
از پيشنهاد سلمان به تعجب مىافتادند و دوست مىداشتند كه او را به خودمنتسب
گردانند و به همين منظور گفتند: سلمان از ماست، رسول خدا(ص) سلمان رابيش از پيش
مورد لطف قرار داد و فرمود: «سلمان از ما اهل بيت است» (9) .
كار مهربانى رسول خدا(ص) نسبتبه سلمان به آنجا كشيد كه براى دفع توهم و
يااعتراض عدهاى فرمود: «من مامور شدهام چهار نفر را دوستبدارم و دستور بدهم
كهآنان را دوستبدارند، اين چهار نفر عبارتند از: على(ع) سلمان، ابوذر، و
مقداد» (10) .
سلمان نه تنها مورد محبتحضرت رسول اكرم(ص) بود، بلكه تا آنجا مورداعتماد و
امين پيامبر اسلام(ص) و على بن ابيطالب(ع) قرار گرفت كه، شب عروسىحضرت زهرا(س)
مركب سوارى آن مخدره را از جلو مىكشيد ورسول خدا(ص)از عقب سر، آن را مىراند
تا به خانه على(ع) رسيدند (11) .
پس از ازدواج على(ع) هم سلمان، مشاور حضرت زهرا و رازدار آن بانوى عزيزبود و
گاه و بيگاه درد دلهاى آن مخدره را براى رسول خدا و على(ع) بيان مىنمود.
سلمان فارسى، تنها در زمان زندگى خود و يا سلامتى رسول خدا(ص) و على
بنابيطالب(ع) مورد لطف و مرحمت و ستايش نبود، بلكه پس از مرگ هم تا آنجا
مورداحترام و عنايت اين خانواده بود كه حضرت صادق(ع) در اين باره، مورد
اعتراضقرار مىگرفت!
ولى آن حضرت در برابر اعتراضات ديگران مىفرمود: «علت اينكه من سلمان رابه
نيكى ياد مىكنم اين است كه، او داراى سه خصلتبود: خواسته على(ع) را برخواسته
خود مقدم مىداشت، فقراء را دوست مىداشت و آنان را بر ثروتمندان برترمىدانست،
و دوستدار علم و دانشمندان بود» (12) .
روش امنيتى سلمان
سلمان كه با اذن على(ع) از سوى خليفه دوم، سمت استاندارى مداين را قبولكرد
(13) وقتى وارد مداين شد، به زنبيل بافى مشغول گرديد تا زندگى خويش را
تامينكند، زيرا با اينكه سهميه او پنج هزار درهم بود، آن را در راه خدا انفاق
مىكرد ومىگفت: دوست مىدارم از دسترنجخود ارتزاق كنم، و به كارهاى مردم هم
رسيدگىنمايم (14) .
شغل اختصاصى سلمان، سبب شد كه، عدهاى از آنان كه چشمشان به ظواهردوخته بود،
نسبتبه وى و دستوراتش بىاعتنا گردند و به همين جهت، دزدى و فسادرواج يابد،
اما سلمان از مسجد خارج شد و به يك سگ كه در كنار راه بود جملهاىگفت...
(15) .
به دنبال جمله سلمان، ديگر كسى جرات نداشتشبها خارج از وقت مقرر، ازمنزل
خارج گردد، زيرا آنان كه شب خارج شده بودند مورد حمله سگها قرار گرفتند وبه قتل
رسيدند! (16) .
سلمان فارسى
كتاب «سلمان فارسى» نوشته جناب دانشمند ارجمند آقاى احمدصادقىاردستانى، كه
اينك در اختيار خوانندگان كتابهاى مذهبى قرار مىگيرد، يكى از آثارمتعددى است،
كه عدهاى از فضلاى حوزه علميه قم تاليف نموده و يا در دست تاليفدارند و به
تدريج چاپ مىگردد و در اختيار طبقه جوان قرار مىگيرد.
اميد است اين نوشتار مورد توجه صاحبنظران قرار گيرد و نه تنها
نويسندهمحترم اين كتاب، در تكميل آثار ديگرش تشويق گردد، بلكه ساير دوستان
عزيزمانهم كه تشخيص دادهاند، از راه قلم بهتر مىتوان به اجتماع خدمت كرد به
كار خويشدلگرمتر شوند و در راهى كه در پيش گرفتهاند، بيش از پيش كوشا باشند
و محصولزحمات خود را به تدريج در اختيار خوانندگان عزيز قرار دهند.
قم - ديماه 1348
مصطفى زمانى نجفآبادى
پيشگفتار
در اين كتاب از يك قهرمان برگزيده مسلمان سخن به ميان مىآوريم، از
سلمانفارسى، از سلمان محمدى(ص)، يار ممتاز و عالى رتبه پيامبر اسلام(ص).
نويسندهدر آثار مختلف اسلامى به كاوش پرداخته و اين كتاب محصول مطالعات
تاريخىاوست كه اينك به صورت كارنامه خواندنى و درخشان از يك شخصيتبزرگمسلمان
در برابر خواننده عزيز گشوده مىشود.
خواندن اين سرگذشت تاريخى براى ملت ايران، بيشتر از ديگران در خور مطالعهو
دقت است، چون در روزگارى كه فضاى وطن ما را اوهام و خرافات مجوسيت وآتش پرستى
فراگرفته و تاريك ساخته بود، اول كسى كه سد رؤيا پرستى وخيالپرورى و تبعيض
نژادى را در هم شكست و شجاعانه و آزادانه براى يافتن يكمذهب واقعى و آرامش
آفرين قدم استوارى برداشت، سلمان فارسى ايرانى بودهاست. از اين نظر لازم است
پيرامون اين شخصيت فوقالعاده كه بيش از دو قرنزندگى كرد و اكنون حدود هيجده
قرن از آغاز زندگى او مىگذرد عميقتر مطالعهكنيم، تا شخصيت درخشان و پرعظمت
هم ميهن پيشقدم خود به اسلام را، درستتربشناسيم.
از كدام شهر بوده است؟
وقتى به كتابهاى تاريخى مراجعه مىكنيم در اين زمينه، كه آيا سلمان از كدام
يكشهرهاى ايران بوده است غوغايى مىيابيم، كه مورخين در ميدان تاريخ به پا
كردهاند!
گروهى او را اصفهانى دانسته، برخى وى را شيرازى خوانده و احيانا عدهاى
همنوشتهاند: قهرمان كتاب ما، از سرزمينهاى اهواز، شوشتر، رامهرمز و بهبهان
برخاسته است و كسانى هم خواستهاند اصلا وجود چنين شخصى را در تاريخ اسلام
انكار كنند!!
محمد بن عبدالبر، مورخ بزرگ اسلامى مىنويسد: «سلمان اصالتا از رامهرمز
فارس، از قريهاى كه آن را «جى» (17) مىناميدند مىباشد و بعضى هم
او را اصفهانى معرفى كردهاند» (18) .
نويسنده كتاب «قاموس الرجال» در مورد اصالتسلمان اظهار نظرى نكرده،
بلكهبا ترديد اينگونه نوشته است: «سلمان يا از شيراز يا اهل رامهرمز يا اهواز
يا شوشتر ويا قريه «جى» در اصفهان مىباشد» (19) .
بعضى هم گفتهاند: وى اهل بهبهان بوده است. ولى آنچه قفل اين مشكل
رامىگشايد و شعله اين جدال را خاموش مىكند اين است كه بگوييم: پدر و
مادرسلمان از اصفهان بودهاند و سپس به كازرون رفتهاند و در آنجا زندگى خويش
را آغازنمودهاند. زيرا در متون تاريخى سخن از اصفهانى بودن سلمان زياد آمده و
آنگاه همكه سلمان به تحريم اسلام قدم مىگذارد، وقتى رسول خدا(ص) به او دستور
مىدهدتا سرگذشتخود را بيان كند، وى ضمن توضيحات زيادى مىگويد: «من
مردىپارسى، اهل اصفهان از قريهاى كه آن را «جى» مىنامند مىباشم»
(20) .
از طرف ديگر در تاريخ مىخوانيم كه رسول خدا (ص) نامه دامنهدارى براى
برادرو بستگان سلمان به كازرون مىنويسد و اعلام مىدارد كه: مردم خاندان سلمان
رامورد تكريم و احترام قرار دهند (21) .
روى اين حساب، سلمان هم اصفهانى بوده، چون در آنجا متولد شده و مىزيسته،و
بعد هم چون برادر و بستگان او به كازرون رفتهاند، و اعضاى خانواده وى دركازرون
مىزيستهاند، مىتوان سلمان را هم اهل كازرون دانست.
بنابراين، سلمان اصالتا اهل اصفهان بوده، بعد به كازرون هجرت كرده، برادر
وخانواده وى هم به آنجا مهاجرت نمودهاند. و شايد هم او براى مدتى به شيراز و
اهوازو شوشتر و بهبهان و رامهرمز كه در تاريخ آمده مهاجرت داشته، و شايد هم آن
روز بههمه اين مناطق، شيراز اطلاق مىشده است.
آنچه مسلم استسلمان مسلمانى رشيد و ممتاز و سر سلسله تمام ياران
پيامبراسلام بوده است، و ما هم هدف خود را كه عبارت است از آشنايى با مقام
درخشانوى و سرمشق و آموزش گرفتن از آن شخصيت ايمانى و اخلاقى دنبال مىكنيم و
بهقول خود او مىگوييم: «سلمان فرزند اسلام است» (22) .
اما وجود چشمه سلمان، در مشرق دشت ارژن، قبرستان سلمانيها در كازرون، كههم
اكنون آثارى از آن هست، مسجد جامع عقيق كه به مسجد ملابرات معروف استو نامه
رسول خدا به عنوان معافيتخاندان سلمان و بلكه تمام اهالى كازرون، اينهانشانه
و دليلى است، كه برادر و اعضاى خانواده سلمان از اصفهان به كازرون مهاجرتكرده
باشند.
سلمان پاك
«سلمان پاك» نام كتابى است كه دكتر عبدالرحمن بدوى براى يك قسمت از
چهارقسمت كتاب خويش تحت عنوان «شخصيات قلقة فى الاسلام» انتخاب كرده است.اصل
اين كتاب را پروفسور «لوئى ماسينيون» اسلامشناس فرانسوى نگاشته و«عبدالرحمن
بدوى» آن را به عربى آورده، و آقاى دكتر على شريعتى هم آن را ازعربى و فرانسه،
به پارسى ترجمه كرده است.
در اين كتاب به خوبى روشن است كه «ماسينيون» به همه كتابهاى مستند
تاريخىدسترسى كامل نداشته و تنها از چند كتاب دستخورده و رسالههايى كه
مورخينمرموز از گوشه و كنار، افسانهها را با مطالب تاريخى بهم بافتهاند
استفاده كرده است!
ماسينيون مىنويسد: «در سال 1992 «هوروويتز» در رساله موجز و فشرده و
بسيارتندى كوشيد تا نشان دهد كه سيره سلمان خرافهاى بوده كه از بحث اشتقاقى
مربوط بهكلمه «خندق» زائيده شده است، و در اين موضوع از نظريه «ماكس مولر» كه
ريشهخرافه را در يك نوع بيمارى زبان مىداند پيروى كرده است. به نظر وى در
آغاز تنهايك نام ساده «سلمان» در فهرستهاى غيردقيقى يافت مىشده است، كه
مدافعين اسلاممىكوشيدند تااز اسامى «شهود اهل كتاب» (23) يهوديان
و مسيحيانى كه در آغاز كار بهرسالت پيغمبر (ص) ايمان آوردهاند، تنظيم كنند.
اين نام كه بطور مبهمى به يك ايرانىنسبت داده شده استبراى آراستن جنگ خندق
بكار رفته است.
كلمه خندق، كه از زمان قديم معرب شده، ولى از اصل ايرانى آمده است و يك
كاراستراتژيكى را كه فكر مىكنند ريشه ايرانى داشته استبيان مىكند، اين فكر
را القاءكرد، كه از نام سلمان (فارسى) كه از او هيچ خبر نمىشناختند، يك مهندس
ايرانى،يك مزدكى مسلمان شده، و مشاور خاص محمد (ص) بسازند و بدين طريق زمينه
رامهيا كردند، تا نامش را در فهرستشيعى اولين مدافعان آل على(ع) ثبت كردند.
براساس اين فرضيه هورو، ساير تفاصيل مربوط به حيات سلمان را زاييده همين
خرافهاشتقاقى مىداند!» (24) .
داورى ماسينيون
ولى «ماسينيون» كه تا اندازهاى عادلانهتر فكر كرده، در صفحه بعد و همچنين
دراواخر كتاب خود به دفاع از حريم سلمان پرداخته و در مطالب تاريخى كه همه
بايدمقلد باشيم، اينگونه به اجتهاد پرداخته است: «اشكالى نخواهد داشت كه فكر
كنيمپيغمبر (ص) - در كنار همكاران بزرگ سياسى و آن همه هم پيمانان سودجو
ومشكوكش - دوستانى مطمئن داشته كه دلش به آنها نزديكتر بوده است، تا بهتحريكات
سياسى حرمش. و پس از خديجه وزيد، و بيشتر از اين دو به حذيفه وسلمان دلبستگى
داشته است» (25) .
نيز ماسينيون مىنگارد: «زهرى كه «هورووتيز» در اينجا از او پيروى
مىكند:مزدور بنىاميه بوده است و مىكوشيده ارزش «شاهدى» را كه از جانب
شيعيانانقلابى ستايش شده است، تباه سازد»! (26) .
حديث: سلمان منا
از پروفسور «ماسينيون» اسلامشناس فرانسوى، تاكنون با احترام نام برديم و
او رايك مورخ و محقق منصف قلمداد كرديم، و در كتاب «سلمان پاك» هم مطالب مهم
وقابل دقتى آورده است.
اما نبايد غافل بود كه همه اظهارات و نوشتههاى چنين افرادى براى ما قابل
قبول واعتماد نيست! چون گاهى اين محققين و مورخين به كتابهاى اصيل و صحيح
اسلامىدسترسى نداشته و گاهى هم دستخوش وسوسهها و ماموريتهايى مىشدهاند،
كهمجبور بودهاند نابجا اظهارنظر كرده و مسائل اعتقادى و مذهبى را با اوهام و
افسانههادرآميزند! تا در نتيجه ديگران از اين آب گل آلود، بهتر ماهى بگيرند!
اكنون ما به عنوان نمونه سه مورد از سهلانگاريهاى آقاى «ماسينيون»
راخاطرنشان ساخته و به پاسخ آن مىپردازيم:
الف: يك مورد مربوط به: «سلمان منا اهل البيت»، حديث معروف نبوى (ص)است، كه
همه مورخين اسلامى آن را ثبت كردهاند، ولى ماسينيون به استناد
«سيرهابنهشام» اينطور نوشته است:
«درباره حديث: «سلمان منا اهل البيت» اين حديثبر يك روايت واحد، از
يكراوى مدنى (كثيربن عبداللهبنعمروبن عوف يشكرى) استوار است، كه ابن هشام
و«واقدى» آن را ضعيف و «يقال» تلقى كردهاند» (27) .
در پاسخ اين ادعا مىگوييم:
1- ابنهشام و «واقدى» حديث را ضعيف ندانسته، بلكه با صحت و قاطعيت، آنرا
روايت كردهاند (28) .
2- غير از اين دو تاريخنگار، مورخان فراوانى، از شيعه و اهل سنت، حديث
راروايت نموده، كه براى اطلاع بيشتر به كتابهاى: الاصابة، الاستيعاب، اسد
الغابة، صفةالصفوة، قاموس الرجال، نقد الرجال و كتب صحيح ديگرى كه در
پاورقيهاى اينكتاب نشانى آنها آمده، لازم است مراجعه شود.
ب: مورد دومى كه «ماسينيون» را دچار اشتباه كرده، مسئله بردگى و آزادى
سلماناست، كه وى اينطور به سؤال شگفتمندانه خويش مىپردازد: «چگونه سلمان
كهعرب نبود پس از آزادى از بردگى توانست در ميان اين امت جوانى كه در
مدينهپديد آمده بود جاى بگيرد؟
چون وى به وسيله عدهاى آزاد شده بود، و بايد برده آزاد شده همه كسانى
باشد،كه در بازخريد وى سهيم بودهاند!؟
با اين حال، كمى بعد اعلام مىشود كه: وى آزاد شده شخص پيغمبر (ص)است!»
(29) .
جواب قسمت اول سؤال، در دو محور توضيح داده مىشود:
1- توجه داريد كه ماسينيون در وهله اول تعجب مىكند كه، سلمان پارسى
چگونهتوانسته است در ميان ملت عرب زندگى كند؟ در صورتى كه خود در صفحه 91 و
74«سلمان پاك»، موضوع اخوت اسلامى را ميان «صهيب يونانى»، بلال حبشى و
سلمانايرانى عامل وحدت و معاشرت دانسته است و مىبايست اين شبهه او
برطرفگرديده باشد.
2- اضافه بر اين، در مكتب صلحآفرين اسلام هر يك از عرب و عجم و اروپايىو
آفريقايى بر ديگرى امتيازى ندارند و تنها ملاك ارزشها و برترىها، مقام ايمان
وخداشناسى در افراد مىباشد و اسلام با هرگونه خرافهپرستى و افتخار به رنگ
وپوستبدن و نژادپرستى، شديدا مبارزه كرده است (30) .
همان روز هم اگر كسى چنين خيالى را در ذهن خود مىپرورانيد و احيانا به
زبانمىآورد كه: سلمان پارسى است و ما عربها، بر او امتياز داريم، با مخالفت
وسرزنش رسول اكرم (ص) مواجه مىشد! (31) .
ج : مورد سومى كه «ماسينيون» راه خيال را پيموده است، مسئله بردگى و
آزادىسلمان است كه: «سلمانى كه برده يك يهودى بوده بعد به همكارى چند مسلمان
وسرپرستى پيغمبر (ص) خريدارى و آزاد شده، بايد بنده همه كسانى باشد كه او
راخريدهاند» (32) .
در صورتى كه خيلى روشن است، كسى كه آزاد شد، ديگر بنده نيست، بلكهمسلمانان
او را خريدند و در راه خدا آزاد كردند، و از حالت «بردگى» بيرون آمد،
مثلپارچه سفيدى كه به رنگ «مشكى» در آمده و رنگ ديگرى به خود گرفته است.
بنابراين، سلمانى كه «برده» بود و سپس آزاد شد، ديگر بردگى او معنايى
ندارد، تاانگشتحيرت به دندان بگيريم كه متعلق به كداميك از خريدارانش مىباشد؟
بلكههمه او را خريدند و در راه خدا آزاد كردند، و رسول خدا (ص) هم بانى آزادى
وىبوده است. با اين بيان مشكل «ماسينيون» حل مىشود، و تناقضى هم وجود
نخواهدداشت.
البته، كتاب «سلمان پاك» مطالب جالب و قابل مطالعهاى هم دارد، غير از
ايرادهاىبالا هم در اين كتاب مسايل ديگرى كه سزاوار بحث و بررسى است، به
چشممىخورد، كه در فرصت مناسب، مىبايستبه آن پرداخت.
هدف ما
منظور ما در اين نوشته اين است كه، يك مسلمان پيشقدم ايرانى را به
همميهنانعزيز معرفى كنيم و از سرگذشت آموزنده اين مرد بزرگ درس فضائل و
انسانيتبگيريم. در اين زمينهها گروهى ديگر از دوستان ما نيز قدمهاى مثبت و
فعالانهاىبرداشتهاند، كه در شرف اتمام است، ما كاميابى آنها را آرزومنديم تا
مردان رشيد وعاليمقام اسلام را به دوستداران اصحاب رسول خدا (ص) و شخصيتهاى
بزرگ وخدمتگزار اسلام، معرفى نمايند.
در پايان اين پيشگفتار، از فداكاريها و دلسوزيهاى بزرگوارانه استاد
ارجمندجناب آقاى مصطفى زمانى كه از راهنمايىهاى دلسوزانه خويش مرا
بىبهرهنگذاشتهاند، سپاسگزارم.
قم - احمد صادقى اردستانى - پائيز 1348.