فتاوى علما در خودكفائى و بى نيازى از
بيگانگان |
براى
اينكه روشن شود خودكفائى ملت مسلمان و بى نيازى آنان از
بيگانگان هميشه از خواستهاى شرع انور بوده و روحانيت و مراجع
تقليد شيعه مردم را اكيدا به اقدام در راه خودكفائى توصيه و
سفارش مى نمودند و در اين خصوص نوشته چند نفر از مراجع تقليد
بزرگ شيعه حدود صد سال پيش را در اينجا نقل مى كنيم .
1 - يكى از مسلمانان آگاه نامه اى خدمت مرحوم ميرزاى شيرازى مى
نويسد و از اينكه دولت با وارد كردن اجناس خارجى مردم را به
سوى مصارف آن كالاها سوق مى دهد شكايت كرده و ميگويد: در صدد
اقدامى هستيم كه در اين راه سودمند باشد.
آن مرجع عاليقدر در پاسخ او چنين مى نويسد:
بسم الله الرحمن الرحيم ، آنچه نوشته بوديد از ترتب مفاسد بر
حمل اجناس از بلاد كفر به محروسه ايران صائها الله تعالى عن
حوادث الزمان صواب و هميشه ملتفت به آنها باضعاف آن كه مايه
خرابى دين و دنياى مسلمين است بوده ام و از اقدام شما در تهيه
دفع آنها كه بايد از محض غيرت دين و خيرخواهى مسلمين باشد
زياده مسرور شدم و البته به هروسيله كه ممكن باشد رفع اين
مفاسد بايد بشود....
(البته نامه مفصل است به سى مقاله رضا استادى مراجعه شود).
2 - در سال 1318 هجرى قمرى در اصفهان شركتى به نام شركت خيريه
اسلاميه تاءسيس شد كه بلكه بتواند با توليد منسوجات مناسب و
جالب مردم ايران را از مصرف پارچه خارجى بى نياز گرداند، مرحوم
سيد جمال الدين واعظ رساله اى به نام
لباس التقوى در تشويق و ترغيب مردم به شركت در اين كار
و همكارى و هميارى با آن مى نويسد، در مقدمه اين رساله فتاوى
هشت نفر از مراجع بزرگ آن زمان چاپ شده است كه در اين جا
يادآور مى شود.
آيت الله العظمى حاج سيد اسماعيل صدر (عليه الرحمه ) مى نويسد:
بسم الله الرحمن الرحيم : بر كافه مسلمين لازم است كه قدر نعمت
بزرگ تاءسيس شركت خيريه اسلاميه را كه همانا خداوند اقدس جلت
آلائه به بركت عناصر خاصه امام عصر عجل الله تعالى فرجه به اهل
اسلام عنايت موده بدانند و فوائد و كليه نتائج خيريه را كه از
استقرار و استدامه آن عائد ملت و دولت و دنيا و دين خواهد
گرديد ملتفت بشوند و به دقت ملاحظه نمايند تا به حكم فطرت
اصليه خود اداء شكر اين موهبت بزرگ را على الدوام فريضه ذمت
خود شمارند... لهذا رجاء واثق كه هرگونه نقصان و خللى كه
موجبات استمرار آن متصور باشد... بر وجه احسن تدارك پذير گردد
و مسلمانان از گرفتارى به كفار كه آنى زندگى به غير متاع كفر
نتوانند، برهند و مملكت محروسه ايران از احتياج به كفر مستغنى
شود و به تاءييد ملك علام عز اسمه به عكس سابق ، تقويت اسلام و
تضعيف كفر شود انشاء الله تعالى پروردگار عالم جل ذكره ساعيان
خير را كامروا فرمايد. و السلام على من اتبع الهدى حرره
اسماعيل بن صدرالدين العاملى .
43 آيت الله العظمى حاج ميرزا حسين حاج ميرزا خليل رحمة الله
عليهما مى نويسد:
بسم الله الرحمن الرحيم تعاونوا على البر و التقوى فان الله مع
الذين اتقوا و الذين هم محسنون .
فعلى هذا بسيار شايسته است كه عموم رؤ ساى ملت و دولت در ترويج
اين شركت خيريه اسلاميه بذل جهد نمايند، البته بسيار بجا و به
موقع است .
الراجى عبد ربه الخليل نجل المرحوم ميرزا خليل قدس سره
آية الله العظمى آقا سيد محمد كاظم طباطبائى يزدى رحمة الله
عليه مى نويسد:
بسم الله الرحمن الرحيم : بسى شايسته و مناسب است كه عموم مؤ
منين و كافه متدينين از هر صنف هر يك بقدر مقدور و به وجه
ميسور در تشييد اساس و ترويج اين امر اهتمام و بذل جهد و صرف
همت نمايند و مهما امكن از البسه و اقمشه خارج محترز باشند
بلكه سزاوار اين است كه در ساير جهات حركات و سكناث و كيفيات
لباس و طعام و شراب وگفتار و زى و كردار، از وضع و طرز كفار
خود را بر حذر و بركنار دارند.
قال الصادق عليه السلام : و اوحى الله
تعالى الى نبى من انبيائه . قل للمؤ منين لاتلبسوا لباس اعدائى
و لاتطعموا مطاعم اعدائى و لاتسلكوا مسالك اعدائى فتكونوا
اعدائى .
ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم .
5 - آيت الله العظمى حاج ميرزا محمد
غروى شريبانى رحمة الله عليه مى نويسد:
امرى كه مصالح دينيه و دنيويه و رفاه حال عموم مسلمين و آبادى
مملكت محروسه ايران و زيادتى آبروى ملت اسلاميه و ترقى دولت
قاهره عليه در آن شهر باشد بهتر از اين شركت اسلامى به نظر نمى
آيد. معلوم است تكليف متمكنين در ترويج اين مقصد و تشويق اهل
اين مطلب و امداد آن ها به مال و جاه زياده از ديگران است ...
و السلام على اخواننا المؤ منين . من الافقر الجانى محمد
الغروى الشريبانى .
6 - آيت الله العظمى آخوند ملا محمد كاظم خراسانى رحمة الله
عليه مى نويسد:
بسم الله الرحمن الرحيم : چه بسا شايسته كه ... بذل مراحم در
تمشيت اين شركت اسلاميه كه خوشنودى حضرت حجت ارواح العالمين له
الفداء و ترويج ملت بيضاء و تقويت دولت عظمى اسباب آسايش عموم
عباد و ترقيات خاصه قاطنين بلاد محروسه ايران است ، فرموده و
خودشان در لبس البسه مصنوعه اسلاميه مقدم ، و به صدور امر در
مساعدت اين مطلب مهم ، وزراء عظام و اولياء فخام دولت را مفتخر
فرمائيد و بر عموم رعايا و قاطبه مسلمين لازم و متحتم كه ....
تاءسى و متابعت نمايند و لباس ذلت را از خود خلع و به لبس عزت
البسه اسلاميه صاحب شرع را خوشنود دارند.
الاحقر محمد كاظم خراسانى
7 - آيت الله العظمى حاج شيخ محمد حسن ممقانى رحمة الله عليه
مى نويسد:
بسم الله الرحمن الرحيم ، سد ابواب حوائج مسلمين از ممالك
خارجه از نعم عظيمه اين عصر با بركت است چقدر شايسته است كه
عموم مسلمين با كمال شوق و اتحاد كلمه در رواج آن و هجر
(جتنتاب ) منسوجات ممالك خارجه كه سبب اختلال امور كافه مسلمين
شده جد و جهد سلام را رونقى تازه داده و به اتفاق كلمه اسلاميه
مسلمين را آسوده نمايند، رجاء واثق كه ابناء دولت عليه از
منافع عمومى دينى و ملكى آن غفلت نداشته انشاء الله تعالى در
تقويت و اعانت و نشر اين امر مهم اهتمام تمام خواهند نمود.
والله المستعان و منه التوفيق . من الاقل محمد حسن الممقانى .
8 - آيت الله العظمى محدث عظيم الشاءن حاج ميرزا حسين نورى
رحمة الله عليه مى نويسد:
بسم الله الرحمن الرحيم ، به چه زبان شكر كنيم حضرت ايزد منان
را كه در عصر خود ديديم جمعى را كه حسب سلامتى فطرت و پاكى
طينت و غيرت اسلاميت و تعصب مذهبيت در صدد رواج آئين دين و
رونق كيش مسلمين برآمده بر تهيه و تدارك اسباب تطهير و تزكيه
عمده اسباب زندگى از قذارات شبهات از جهات عديده همت گماشته تا
مسلمانان به اعانت حضرت احديت از مفاسد ظاهريه و باطنيه آن
آسوده شوند، علاوه بر مصالح دنيويه كه بر هيچ ذى شعورى مخفى
نيست ، اميدواريم كه خداوند جلت الاوه قلوب متمكنين از اعانت و
نشر و ترويج اين امر مهم دينى و دنيوى را، مايل و راغب نموده
كه تمام مقدور خود را در انجام و اتمام آن مبذول دارند ولى عصر
صلوات الله عليه را از خود خرسند و مسرور نمايند و خويش را در
زمره خدمه و كاركنان حضرت مقدسش درآورند، حرره حسين النورى .
9 - آيت الله العظمى آقاى ميرزا فتح الله شيرازى معروف به
شريعت اصفهانى رحمة الله عليه مى نويسد:
بسم الله الرحمن الرحيم ، عمارت ديار و آبادى امصار بعد از
معدلت سلاطين با اقتدار و امراء فرمان گذار، منوط به رواج
تجارت است و رونق ملك و دولت به ترقى صنايع اهل صنعت است نان
خود را بر سر سفره مردم خوردن و به نعمت خويش منت از ديگرى
بردن و خانه خود سوختن و چراغ اجانب برافروختن و جامه خويش
دريدن و كلاه بيگانه دوختن ، نه كار عقلاء است گفته اند: ملك
از خردمندان جمال گيرد و دين از پرهيزكاران كمال پذيرد، امرى
كه جامع خردمندى و پرهيزكارى و داراى ديانت و دنيادارى و كمال
ملت و جمال دولت باشد البته اهتمام در آن فريضه همت بزرگان
خواهد بود... معلوم است تساهل و تسامح در ترويج اين مقصد را به
هيچگونه روا نخواهند داشت .
حرره الجانى الميرزا فتح الله الشيرازى الاصفهانى
ختامك مسك :
10 - امروز هم رهبر انقلاب اسلامى ما و مرجع بزرگ تقليد حضرت
آيت الله العظمى حاج سيد روح الله خمينى (ره ) ده ها يار مساله
لزوم اعتماد به خويش و خودكفائى را توصيه مى نمايند از جمله
خطاب به چند نفر از مخترعين كه در تاريخ 17/9/1359 خدمتشان
رسيدند، مى فرمايند:
لرحمن الرحيم : مهم اين است كه ايرانيها بفهمند كه خودشان مى
توانند كار بكنند... استقلال وقتى است كه شما ديگر احتياج به
اينكه دستتان را دراز بكنيد به خارج چيزى بگيريد نداشته باشيد،
مادامى كه ما زراعتمان به اندازه اى شود كه دستمان خودمان را
برسانيم به آن جائى كه ديگر محتاج ديگران نباشيم وابسته ايم ،
بايد همه كوشش كنيم آنهائى كه مخترع هستند آنهائى كه متفكر
هستند زارعين كارخانه دارها، همه كوشش كنند كه خودشان كار
خودشان را انجام دهند.
خداوند توفيق قدردانى از زحمات و خدمات روحانيت شيعه در طول
تاريخ را از ما سلب نفرمايد.(221) |
نقش علما در قلع و قمع با بيان به
گزارش نماينده انگليس |
همبستگى
دين و دولت بويژه نقش روحانيت در پايان دادن به غائله
بابيان در شهر زنجان و يزد و
ساير نقاط آشوب زده عالمان دين در سر كوب شورش نقش تعيين كننده
اى داشتند. چنانچه نماينده دولت انگليس در ايران در گزارشى
خطاب به وزير خارجه كشور خويش (مورخه 12 فوريه 1850 م ) راجع
به آشوب با بيان در يزد مى نويسد:
جناب لرد، افتخار دارم به اطلاع جناب لرد، برسانم كه بلواى
سختى اخيرا در يزد به وقوع پيوست كه سرانجام حاكم آن شهر با
كمك مقامات روحانى موفق به فرو نشاندن آن شد، برانگيزنده گان
اين شورش هواخواهان مسلك جديد موسوم به
بابى للّه بودند و با چنان تعداد ى در شهر اجتماع كرد كه حاكم
مجبور شد به ارك پناه ببرد اما ارك نيز از طرف شورشيان به
محاصره در آمد. در اين ميان ملاها كه متوجه شده بودند پيشرفت
با بيگرى به منزله زوال رفعت و نفوذ خودشان است تصميم گرفتند
حاكم را نجات دهند و امت را به نام دفاع از دين به حمله بر
فرقه بيدينان دعوت كردند.
در اين زد و خورد بابيها مغلوب شده ناچار به كرمان ايالت مجاور
گريختند.
ه اى را كه حاكم يزد به يكى از دوستانش به تهران نوشته بود
ديدم در اين نامه با التماس تقاضاى كمك كرده وضع آشفته حكومت
خود را در برابر با بيان شديدا منعكس كرده بود، وى به دنبال
اين نامه از منصب خود استعفا داده و حتى بدون آنكه منتظر اجازه
كناره گيرى شود يزد را ترك گفت ، مقامات شرعى و عرفى هر دو به
قلع و قمع اين فرقه ذى علاقه هستند.
(222)
جاهل به روز فتنه ره خانه
گم كند
|
عالم چراغ جامعه و چشم عالم
است |
|
مبارزه علما و مجتهدين با جريان
خطرناك اخبارى گرى |
حجه
الاسلام و المسلمين آقاى سيد ابو الفضل زنجانى گفته است : يك
جريان مهم و خطرناكى كه در عالم تشيع در چهار قرن پيش تقريبا
در موضوع اجتهاد پيدا شد موضوع اخبارى گرى است و اگر گروهى از
علماى مبرز و دلير نبودند، در جلوى اين جريان نمى ايستادند و
آن را نمى كوبيدند معلوم نبود كه امروز چه وضعى داشتيم .
مؤ سس اين مكتب ملا امين استرآبادى است كه مرد باهوشى بوده
اتباع زيادى از علماى شيعه پيدا كرد. خود اخباريها مدعى هستند
كه قدمهاى شيعه تا زمان صدوق همه مسلك اخبارى داشتند ولى حقيقت
اين است كه اخبارى گر به صورت يك مكتب با يك سلسله اصول معين
كه منكر حجيت عقل باشد و همچنين حجيت و سنديت قرآن ، قرآن را
به بهانه اينكه فهم قرآن مخصوص اهل بيت پيغمبر است و وظيفه ما
رجوع به احاديث اهل بيت است منكر شود، و همچنين بگويد اجماع
بدعت اهل تسنن است پس از ادله اربعه يعنى كتاب و سنت و اجماع و
عقل تنها سنت حجت است ، و همچنين مدعى شود كه همه اخبارى كه در
كتب اربعه يعنى كافى و من لا يحضره الفقيه و تهذيب و استبصار
آمده صحيح و معتبر بلكه قطعى الصدور است ، خلاصه مكتبى با اين
اصول بيش از چهار قرن پيش وجود نداشته .
شيخ طوسى در كتاب عده الاصول از گروهى از قدما به عنوان
مقلده ياد مى كند و انتقاد مى
نمايد ولى آنها مكتبى از خود نداشته اند، علت اينكه شيخ آنها
را مقلده مى خواند اين است كه در اصول دين هم به اخبار استدلال
كرده اند.
به هر حال مكتب اخبارى گرى صد مكتب اجتهاد و تقليد است ، و آن
اهلبيت و صلاحيت و تخصص فنى كه مجتهدين قائلند او منكر است ،
تقليد غير معصوم را حرام مى داند، به حكم اين مكتب چون حجت و
سند منحصر به احاديث اس ، و حق اجتهاد و اعمال نظر هم نيست ،
مردم موظفند به همين اخبار و احاديث عمل كنند و بس .
ملا امين استرآبادى كه موسس اين مكتب است و شخصا مردى باهوش و
مطالعه كرده و مسافرت رفته بوده كتابى دارد به نام فوائد
المدينة در آن كتاب با سرسختى عجيبى به جنگ مجتهدين آمده ،
مخصوصا سعى دارد كه حجيت عقل را منكر شود، مدعى است كه عقل فقط
در امورى كه مبدء حسى دارند يا قريب به محسوسات مى باشد (مثل
رياضيات ) حجت است ، در غير اينها حجت نيست .
از قضا اين فكر تقريبا مقارن است با پيدايش فلسفه حسى در
اروپا، آنها در علوم حجيت عقل را منكر شدند و اين مرد در دين
منكر شد، حالا اين فكر را اين مرد از كجا آورده ؟ آيا ابتكار
خودش بود يا از كسى ديگر گرفته ؟ معلوم نيست .
دم هست در تابستان 1322 شمسى كه به بروجرد رفته بودم و آن وقت
هنوز آقاى بروجردى اعلى الله مقامه در بروجرد بودند و به قم
نيامده بودند يك روز سخن از همين فكر اخباريين شد، ايشان در
ضمن انتقاد از اين فكر فرمودند كه پيدايش اين فكر در ميان
اخباريين اثر موج فلسفه حسى بود كه در اروپا پيدا شد. اين را
من آن وقت از ايشان شنيدم ، بعد كه به قم آمدند و درس اصول
ايشان به اين مبحث يعنى مبحث حجيت قطع رسيد من انتظار داشتم
اين مطلب را از ايشان بشنوم ولى متاسفانه چيزى نگفتند. الان
نمى دانم كه اين فقط حدسى بود كه ايشان ابراز مى داشتند يا
مدركى داشتند، من خودم تاكنون به مدركى بر نخورده ام و بسيار
بعيد مى دانم كه اين فكر حسى در آن وقت از غرب به شرق آمده
باشد، ولى از طرف ديگر ايشان هم بى مدرك سخن نمى گفتند: اكنون
متاءسفم كه چرا از ايشان استفسار نكردم .
به هر حال اخبارى گرى نهضتى بود بر ضديت عقل ، جمود و خشكى
عجيبى در اين مسلك حكم فرما است ، خوشبختانه افراد رشيدى مانند
وحيد بهبهانى معروف به آقا كه
آقايان آل آقا از نسل ايشان هستند و شاگردان ايشان و بعد هم
مرحوم حاج شيخ انصارى اعلى الله مقامه با اين مسلك مبارزه
كردند.
وحيد بهبهانى در كربلا بود، در آن وقت صاحب حدائق هم كه اخبارى
متبحرى است در كربلا بود و هر دو حوزه درس داشتند، وحيد مسلك
اجتهاد داشت و صاحب حدائق مسلك اخبارى گرى ، و قهرا مبارزه
سختى بود، بالاخره وحيد بهبهانى صاحب حدائق را شكست داد، مى
گويند شاگردهاى مبرز وحيد بهبهانى را قبيل كاشف الغطاء و بحر
العلوم و سيد مهدى شهرستانى همه اول شاگرد صاحب حدائق بودند و
بعد آمدند به درس وحيد و درس حدائق را ترك كردند.
ولى البته صاحب حدائق يك اخبارى ملايمى است ، خودش مدعى است كه
مسلك او با مسلك مرحوم مجلسى يكى است ، متوسط بين اخبارى و
اصولى است ، بعلاوه مردى متقى و خدا ترس و با ايمان بوده ، با
همه اينكه وحيد بهبهانى با شدت با او مبارزه كرد و نماز جماعت
خواندن با او را منع كرد. او بر عكس مى گفت نماز جماعت با آقاى
وحيد صحيح است و مى گويند وقت مردن وصيت كرد كه نماز ميت او را
وحيد بهبهانى بخواند.
مبارزه شيخ انصارى از اين جهت بود كه يك پى ريزى متقنى براى
علم اصول فقه كرد كه مى گويند خودش مى گفت اگر امين استرآبادى
زنده بود اصول من را مى پذيرفت .
البته مكتب اخبارى گرى در اثر مقاومتها شكست خورد و الان جز در
گوشه و كنارها پيروانى ندارد، ولى همه افكار اخبارى گرى كه به
سرعت و شدت بعد از پيدايش ملا امين در مغزها نفوذ كرد دو حدود
دويست سال كم و بيش سيادت كرد، از مغزها بيرون نرفته ، الان هم
مى بينيد خيلى ها تفسير قرآن را اگر حديثى در كار نباشد جايز
نمى دانند، جمود اخبارى گرى در بسيارى از مسائل اخلاقى و
اجتماعى و بلكه پاره اى مسائل فقهى هنوز هم حكومت مى كند، فعلا
مجال شرح و بسط نيست .
يك چيز كه باعث رشد و نفوذ و طرز فكر اخبارى گرى در ميان مردم
عوام مى شود آن جنبه حق به جانب عوام پسندى است كه دارد، زيرا
صورت حرف اينست كه مى گويند ما از خودمان حرفى نداريم ، اهل
تعبد و تسليم هستيم ، ما جز قال الباقر(ع ) و قال الصادق (ع )
سخنى نداريم ، از خودمان حرف نمى زنيم ، حرف معصوم را مى گوئيم
.
شيخ انصارى در فوائد الاصول مبحث برائت و احتياط، از يكى از
اخباريين نقل مى كند كه مى گويند: آيا
هيچ عاقلى احتمال مى دهد كه در روز قيامت يك بنده اى از بندگان
خدا را (يعنب يك اخبارى را) بياورند و از او بپرسند تو چگونه
عمل مى كردى ؟ و او بگويد به فرمايش معصومين عمل مى كردم و
هر جا كه كلام معصوم نبود احتياط مى كردم و آن وقت يك همچو
آدمى را ببرند به جهنم و از آن طرف يك آدم لاقيد و بى اعتنا به
سخن معصوم (يعنى يك نفر اصولى و پيرو مسلك اجتهاد را كه هر
حديثى را به يك بهانه طرد مى كند ببرند بهشت ؟! حاشا و كلا
.
جوابى كه مجتهدين مى دهند اينست كه اينگونه تسليم ها، تسليم ها
به قول معصوم نيست ، تسليم به جهالت است . اگر واقعا محرز بشود
كه معصوم سخنى گفته ما هم تسليم هستيم ولى شما مى خواهيد
جاهلانه به هر چه مى شنويد تسليم شويد.
در اينجا براى نمونه كه فرق بين طرز فكر جامد اخبارى گلو
افتاده باشد، نه فقط در حال نماز بلكه در همه احوال ، يكى از
آن احاديث اينست :
الفرق بين المؤ
منين و المشركين التلحى .
يعنى فرق بين مسلمان و مشرك تحت الحنك در زير گلو انداختن است
.
عده اى از اخباريين به اين حديث و امثال آن تمسك كرده مى گويند
هميشه بايد تحت الحنك افتاده باشد، ولى مرحوم فيض با اينكه به
اجتهاد خوشبين نبوده در وافى باب الزى و التجمل اجتهادى دارد،
مى فرمايد: در قديم مشركين شعارى داشتند كه تحت الحنك را به
بالا مى بسته اند و نام اين عمل را
اقتعاط مى گذاشته اند، اگر كسى اين كار را مى كرد
معنايش اين بود كه من جزء آنها هستم ، اين حديث دستور مبارزه و
عدم پيروى از آن شعار را مى دهد، ولى امروز ديگر آن شعار از
بين رفته پس موضوعى براى اين حديث باقى نيست ، حالا برعكس چون
همه تحت الحنك را به بالا مى بندند، اگر كسى تحت الحنك را در
زير چانه چرخ بدهد حرام است . زيرا لباس شهرت مى شود لباس شهرت
حرام است .
در اينجا جمود اخبارى گرى حكم مى كند كه بگوئيم در متن اين
حديث دستور تحت الحنك انداختن رسيده و ديگر فضولى است كه ما در
اطراف آن حرف بزنيم و نظر بدهيم و اجتهاد كنيم ، ولى فكر
اجتهادى مى گويد ما دو دستور داريم : يكى دستور احتراز از شعار
مشركين كه روح مضمون اين حديث است و يكى دستور ترك لباس شهرت ،
در ايامى كه آن شعار در دنيا موجود بوده و مسلمانها از آن شعار
احتراز مى كرده اند بر همه واجب رفته و از شعار بودن خارج شده
و در عمل هيچكس تحت الحنك نمى اندازد اگر كسى اين كار را بكند
مصداق لباس شهرت است و حرام است . اين يك نمونه است كه خواستم
عرض كنم و امثال آن زياد است .
از وحيد بهبهانى نقل شده كه فرمود كه يكوقت هلال ماه شوال به
تواتر ثابت شد، اينقدر افرادى آمدند و گفتند ما ماه را ديديم
كه براى من يقين حاصل شد، من حكم كردم كه امروز عيد فطر است ،
يكى از اخباريين به من اعتراض كرد كه تو خودت نديده اى و اشخاص
مسلم العداله هم شهادت نداده اند چرا حكم كردى ؟ گفتم متواتر
است و از تواتر براى من يقين پيدا شد، گفت در كدام حديث وارد
شده كه تواتر حجت است ؟!!
ايضا وحيد مى گويد: جمود اخباريها به اين حد است كه اگر فرضا
مريضى رفته باشد پيش يكى از ائمه و آن امام به او فرموده باشد
آب سرد بخور، اخباريها به همه مريض هاى دنيا خواهند گفت : هر
وقت مريض شديد و هر مرضى پيدا كريد علاجش آب سرد است ، فكر نمى
كنند كه اين دستور مخصوص حال آن مريض بوده نه همه مريضها.
ايضا معروف است كه بعضى اخباريها دستور مى دادند كه به كفن ميت
شهادتين بنويسند و به اين صورت بنويسند: اسماعيل اشهد ان لا
اله الا الله . يعنى اسماعيل شهادت مى دهد به وحدانيت وارده
شده كه حضرت صادق (ص ) در كفن فرزندشان اسماعيل به اين عبارت
نوشته بودند، يگر فكر نمى كردند كه در كفن اسماعيل كه اينطور
مى نوشتند چون اسم او اسماعيل بود حالا كه مثلا حسن قلى يك رده
چرا اسم خودش را ننويسم و اسم ديگرى را بنويسيم . اخباريين مى
گفتند اينها ديگر اجتهاد و اعمال نظر و اتكاء به عقل است ، ما
اهل تعبد و تسليم و قال الباقر(ع ) و قال الصادق (ع ) مى باشيم
از پيش خود دخالت نمى كنيم .(223) |
شيخ انصارى و دخالت در امور سياسى و
اجتماعى |
شاگردان
مرحوم شيخ مرتضى انصارى همگى در مسائل سياسى ، اجتماعى دخالت
داشتند مانند آخوند خراسانى و ميرزاى شيرازى و آقا سيد جمال ،
گرچه معروف است كه خود شيخ در مسائل سياسى دخالت نمى كردند ولى
چند حكايت نقل شده است كه نشان مى دهد كه شيخ در مسائل سياسى و
اجتماعى هم دخالت داشتند.
در قزوين يكى از علما تحركاتى بر ضد فتحعلى شاه انجام داد و
توسط حكومت دستگير شد و شيخ پس از اطلاع نامه اى نوشت و سبب
آزادى او شد.
ماجراى ديگر دخالت شيخ در خصوص آزار و اذيتى بود كه از طرف
ماءموران نسبت به زوار نجف و كربلا در بين راه داشتند شيخ
اقدام كرد و تذكراتى را در اين خصوص به نماينده والى داد. و
ديگر اينكه در عصر عثمانى تصميم گرفتند كه در نجف از ميان طلاب
سى نفر سرباز بگيرند و چون با مقاومت روبرو مى شوند مى گويند:
يا بايد سى نفر سرباز بدهيد يا به عوض هر نفر صد تومان
بپردازيد و شيخ اين مبلغ را مى دهد و به سفير ايران در عثمانى
كه نزد شيخ آمده بود مى گويد: از قول من به خليفه بگوئيد كه از
نجف سرباز نگيرد.
آن سفير مى گويد: من جرات نكردم اين پيغام را به خليفه بگويم
تا اينكه روزى شيخ الاسلام خودشان بالاى منبر و در حضور خود
خليفه گفت : امروز دعا كردن براى شيخ انصارى مرجع شيعيان بر
همه مسلمانان واجب است و من فرصت را غنيمت شمردم و پيغام را به
خليفه رسانيدم و تا زمانى كه شيخ زنده بود از نجف سرباز
نگرفتند. پس شيخ مستقيما در گود سياست نبود اما در اين گونه
امور دخالت داشت .(224) |
مبارزه و نقش مرحوم سيد على اكبر
مجتهد فال اسيرى در تحريم تنباكو
|
مرحوم
شيخ آقا بزرگ تهرانى در كتاب ميرزاى
شيرازى زير عنوان روند مبارزه عليه امتياز تنباكو در
صفحه 242 چنين مى نويسد: در شيراز همزمان باورود ماءمورين
انگليسى رژى بازارها و دكاكين بسته شد و مردم در مساجد اجتماع
كردند، پيشتاز مردم ، عالم مجاهد سيد على اكبر فال اسيرى
برفراز منبر رفته و از زير عبا شمشيرى بيرون كشيد و فرياد و
برآورد: موقع جهاد عمومى است اى مردم بكوشيد تا جامه زنان
نپوشيد من يك شمشير و دو قطره خون دارم هر بيگانه اى كه براى
انحصار دخانيات به شيراز بيايد شكمش را با اين شمشير پاره
خواهم كرد.
شيخ حسن كربلائى نيز در اين باره در كتاب
قرار داد رژى صفحه 29 مى نويسد:
فرنگيان تا چندى دور از شهر اقامت گزيدند تا حكومت شيرازشرح
واقعه را به دولت اطلاع داده از جانب دولت به حكومت شيراز
دستور رسيد كه : جناب شريعت مآب آقا سيد على اكبر فال اسيرى را
كه در خصوص اينگونه اقدامات ظهور نموده و اختصاص و امتيازى از
ساير علماى اعلام آن بلد مى داشتند تا يك چندى عذر اقامت
بخواهيد.
با ربوده شدن سيد على اكبر توسط عمال دولت و تبعيد او به بوشهر
و سپس به بصره مردم با تجمع در شاه چراغ به ابراز تنفر از اين
عمل رژيم مى پردازند ولى حكومت قوام الملك شيرازى با گلوله به
استقلال طلبان پاسخ مى دهد و سواران وحشى و خون آشام بهارلوبه
دستور قوام الملك مردم بى گناه را به خاك و خون كشيده سپس
نمايندگان خارجى در پناه سرنيزه حكومت وارد شهر مى شوند،
روحانيون از رفتن به مساجد خوددارى مى كند و مقاومت مردم ادامه
مى يابد.
ابراهيم تيمورى در كتاب تحريم تنباكو
مى نويسد: سيد در يكى از روزها به همراهى يكى از نوكرهاى خود
در خارج از شهر راه مى رفته عده اى از سواران قوام الملك او را
دستگير كرده عبا و عمامه اش را برداشته يك كلاه نمدى بر سر او
مى گذارند و با حداكثر سرعت و با وضع بدى او را به طرف بوشهر
بردند او در راه هر كسى را مى ديد فرياد مى كرد: من سيد على
اكبر فال اسيرى هستم كه به دست ظلم گرفتارم تا به بوشهر رسيد و
پس از چند روز توقف بدون آنكه با كسى ملاقات كند سوار كشتى شده
به طرف بصره حركت دادند. به طورى كه صدرواثقى مى نويسد او
تقريبا نيمه شعبان 1308 قمرى وارد بصره شد و اوائل همان ماه
نيز سيد جمال الدين را كه در عراق تبعيد بود يكديگر را ملاقات
نموده درباره اين گرفتاريها با هم مشورت كردند.
تهد مبرز فالى چنين اظهار داشت كه نياز كامل به حركت مرجعيت
عاليقدر شيعه هست و بايد از نفوذ و قدرت ميرزاى شيرازى در اين
مبارزه استفاده نمود البته سيد جمال الدين آن موقعيت و وجهه را
نداشت تا بتواند حالت احراز وظيفه در مرجع عاليقدر ايجاد نمايد
و نياز به تاييد شخصى بود كه هم خود از مراجع محسوب شود و هم
مورد وثوق مرجع بزرگ باشد، لذا ايشان گفتند: نامه اى بنويس تا
من با خود به سامراء ببرم و در تاييد مطالب نيز اظهارات حضور
بنمايم ، نامه نوشته شد و ايشان به سامرا بردند مضامين اين
نامه به ضميمه گزارشات و توضيحات ايشان و همچنين محتويات گزارش
برخى ديگر از علما و مومنين و نيز تقوا و فراست ميرزاى شيرازى
سبب گرديد كه ميرزاى شيرازى احراز تكليف نمايد و آن حكم كفر
شكن و استبداد برانداز را صادر نمايد، سيد جمال الدين در آخر
نامه اش مى نويسد: چون مجتهد و عالم نمونه حاجى سيد على اكبر
وارد بصره شد و از من خواست نامه اى به رئيس مذهب بنويسم و اين
مفاسد را متذكر شوم ، من هم امتثالا به نوشتن اين نامه مبادرت
نمودم .(225)
دكتر فووريه مى نويسد: اين فتوا با انضباط تمام رعايت شده ،
تمام توتون فروشان دكانهاى خود را بسته و تمام قليانها را
برچيدند و احدى نه در شهر و نه در ميان نوكردهاى شاه در
اندرونى او لب به استعمال دخانيات نمى زند... امروز اختيار كلى
در قبضه آخوندها است .
نفوذ حكم تحريم تا حرمسراى شاهى نيز رسيد كه داستانش در جلد
اول اين كتاب ذكر و در جلد ششم مشروحا بيان شده است .
حتى بعضى از مشروب خوارها را ديدند كه استعمال دخانيات را ترك
كرده و مى گفتند: ما حاضر نيستيم با نقض حكم مرجع تقليد جزء
محاربين با امام زمان محسوب شويم .
ارنده با خواندن اين داستان به ياد جريان تحريم پپسى كولا در
زمان آيت الله العظمى بروجردى افتادم ، در آن زمان حزب بهائيت
به وسيله پپسى كولا و تلويزيون و ريزه كاريهائى كه با آنها
انجام مى داد و پشتوانه اقتصادى و فرهنگى به دست مى آورد .آن
مرجع بزرگ تقليد با عبارت ظريفى بنا به مقتضياتى (پپسى ) را
منع كرد، مردم با ايمان از خوردن آن پرهيز نمودند.. حتى بعضى
از مشروب فروشها در عين حال مشروب فروشى پپسى فروشى را ترك
كردند و گفتند مرتكب هر گناهى مى شويم اما حاضر نيستيم در صف
كمك كنندگان به دشمنان امام زمان عليه السلام قرار گيريم .(226) |
برخورد مجتهد فال اسيرى با فرهاد
ميرزا حاكم فارس |
هنگامى
كه شاهزاده فرهاد ميرزا حاكم فارس بود، او كه خود فضل و
تحصيلاتى داشت سعى مى كرد علماى شيرازى را امتحان نمايد...
بدين مناسبت كتاب قاموس را نزد آنها مى گذارده و با مهارت خاصى
آنها را در سنگ ولاخ پرسشهاى خود گرفتار و احيانا به آنها
اهانت مى نموده ، روزى در حضور مجتهد بزرگ فال اسيرى مبحثى را
عنوان و قاموس را به دست ايشان مى دهد و مى گويد فلان قسمت از
اين كتاب را باز كنيد و پاسخ مرا بدهيد ايشان كه هم از معلومات
خود مطمئن بوده و هم در برابر حكام تواضع نمى نمود و عظمت
روحانيت را حفظ مى كرده قاموس را مى گيرد و به طرف حوضآبى
پرتاب مى نمايد و مى گويد: هر مسئله اى دارى بپرس ، سينه من
قاموس است و نيازى به روخوانى نيست بپرس تا پاسخ بدهم و حاكم
نيز حق ندارد علما را امتحان كند. مراجع بايد روحانيين را
امتحان نمايند.
فرهاد ميرزا در اين جلسه به قدرى شكست مى خورد كه از آن روز به
بعد با هيچ عالمى به عنوان امتحان برخورد نمى نمايد و معلومات
خود را به رخ آنها نمى كشد، سپس متوجه ادبا و شعرا مى شود كه
در اين باره نيز شاعر گرمسيرى مشفق گله
دارى للّه جوابى دندان شكن مى دهد، وى كه قيافه نازيبائى داشته
روزى فرهاد ميرزا از او مى پرسد: وقتى كه جمال را تقسيم مى
كردند تو كجا بودى ؟ پاسخ داد: من در اوج كمال معنوى بودم .(227) |
مجتهد فال اسيرى و مقبره حافظ شيرازى
|
نويسنده
محترم سيماى يك مجاهد آقاى سيد
فخر الدين فال اسيرى نوشته است : از افراد مسن و مورد اعتماد
شنيدم كه در زمان مجتهد بزرگ فال اسيرى عده اى از گبرها بر اين
عزم بودند كه حافظ را منسوب به خود و آئينشان نمايند و بدين
منظور اقدام به ساختمان نمودند. قسمتى از آن را ساخته بودند كه
خبر به ايشان رسيد بلافاصله دستور داد خراب كردند آنگاه در يكى
از روزها كه براى فاتحه به كنار قبر حافظ رفته بودند به او
خطاب كرده و گفتند: اى حافظ من حق بزرگى برتو دارم مى خواستند
تو را متهم به گبر بودن نمايند و من آبروى تو را حفظ نمودم .
همانگونه كه بعضى از نادانان و يا مغرضان هر مسئله اى را كه به
دستور روحانيين انجام پذيرد به صورت ديگرى منعكس مى كنند و از
آن سوء استفاده تبليغاتى مى نمايند و افراد ساده لوح را به
اشتباه مى اندازند در اين مورد نيز شايعه پردازيهاى بى اساس
شده است و برخى قلم به دستان نيز در كتابهايشان اين داستان را
به صورت كاملا تحريف شده نقل كرده اند.(228) |
مجتهد فال اسيرى نماينده انگليس را از
اسب غرور پياده مى كند
|
نويسنده
محترم سيماى يك مجاهد مى گويد:
از پدرم و افراد ديگر شنيده ام مرحوم
سيد على اكبر فال اسيرى در يكى از روزها به هنگام رفتن
به مسجد مشاهده مى كند يك نفر با لباس فرنگى بر اسب سوار است و
با كبر و غرور عبور مى نمايد، مى پرسد: اين سوار كيست ؟ مى
گويند: قنسول انگليس است .
ايشان دستور مى دهند كه از اسب پياده شود او مرعوب مى شود و
كلاهش را به عنوان سلام بر مى دارد آقا مى فرمايند: كلاهت را
به سر بگذار و به هر مسلمانى مى رسى بگو: سلام . و يهود و
نصارا كه اهل ذمه اند و جزيه مى دهند حق ندارند در معابر
مسلمين سواره ظاهر شوند. بدين وسيله قدرت انگلستان استعمارگر و
كفار را تضعيف نمود و قدرت اسلام و مسلمين و روحانيت را ثابت
مى نمايد.(229) |
آيت الله سيد على اكبر فال اسيرى و
هوشيارى او در فتوا |
يكى از
شيرازيان با ذوق پس از تحمل رنجها با آموزش كامل صنعت و حرفه
عكاسى از بمبئى به شيراز آمد و اولين فردى بود كه در فارس به
وسيله دوربين عكاسى مى نمود سپس عكس را ظاهر و چاپ مى نمود و
به تازگى لقب عكاسى باشى را به خود اختصاص داده بوده كه ناگاه
مواجه با تحريم گروهى از مردم شد، اين افراد اسلام را نشناخته
و تصور مى كنند كه اسلام با هر نوآورى مخالف است و با اين تصور
غلط خود مانع پيشرفت مسلمانان مى شوند... در برابر شيوه تكاملى
جعفرى كه امام صادق عليه السلام فرمود
و من ساوا يوماه فهو مغبون للّه
كسى كه هر روزش از روز قلبش ترقى و تكامل نيافته و درجا زده
باشد زيان ديده .
به هر حال بيچاره عكاس باشى خود را
مواجه با چنين سدى ديد، او را راهنمائى كردند به بيت سيد على
اكبر مجتهد فال اسيرى و گفتند: در آنجا كارت يكسره مى شود و از
بلا تكليفى نجات خواهى يافت ، اگر مجتهد فال اسيرى تجويز كند
ديگران نمى توانند تحريم نمايند و اگر هم تحريم نمايد تكليف تو
مشخص خواهد شد عكاس باشى خود را به محضر ايشان رسانيد در حالى
كه آقا مشغول قرائت قرآن بودند فورا به او دستور دادند عكسى از
خودشان بردارد تا با رويت و تشخيص ، حكم شرعى آن را بگويد،
عكاس دوربين را آورد و عكسى از ايشان برداشت و در يك اطاق
تاريك عكس را ظاهر كرد و به دست آقا داد. آقا فرمودند: صنعتى
است مشروع و حلال و دليلى بر حرمت آن نيست و آن عكاس را مورد
تشويق و تقدير قرار دادند او با كمال خوشحالى و انبساط خاطر
اجازه تكثير آن عكس آن عكس و الصاق آن در معابر عمومى را از
آقا گرفته و بدين ترتيب تاييد و اجازه و حكم ايشان را به مردم
تفهيم نمود بالنتيجه عكس بردارى با دوربين رايج شد و اين اولين
عكسى است كه با دوربين در ايران و يا لااقل در شيراز برداشته
شده و تكثير گرديد.
بر خورد ايشان با ديگر علوم و صنايع جديد نيز بدينگونه بوده
است مقلدين و مسلمانان را به علم و صنعت و كار و كوشش ارشاد مى
نمود با حفظ شئون اسلامى و ارزشهاى حقيقى .
صدر واثقى در صفحه 140 از روزنامه اعتماد السلطنه مورخ ج 1 سال
1309 نقل مى كند كه از صدر اسلام تاكنون در مملكت شيعه اين طور
ايستادگى از علما ديده نشده بود.(230) |
علامه امينى در يك شب هزار ركعت نماز
خواند تا مخالفين را محكوم نمايد
|
گفته
اند كه عده اى از علماى اهل سنت به علامه امينى صاحب
الغدير گفتند در حالات على عليه
السلام آمده است كه بعضى شبها هزار ركعت نماز مى خوانده است در
حالى كه براى هيچ انسانى ممكن نيست كه از اول شب تا صبح بتواند
هزار ركعت نماز بخواند. بنابراين ما اين دعا را قبول نداريم .
مه به آنها گفت : من به شما ثابت مى نمايم كه اين عمل نه تنها
براى على عليه السلام بلكه براى افراد عادى ديگر بشر هم ممكن
است . و به آنها پيشنهاد كرد كه شبى به منزل او بيايند تا
ايشان از اول شب تا به صبح هزار ركعت نماز بخواند علماى اهل
سنت قبول نموده به منزل علامه آمدند و علامه از اول شب تا اذان
صبح هزار ركعت نماز خواند و ثابت كرد كه اين عمل ممكن است .(231) |
علامه امينى شفاى زن سنى را گرفت
|
باز نقل
شده است كه بعد از اين قضيه علامه را به سيمنارى در بغداد دعوت
مى كنند كه همه حاضران در جلسه سنى بودند فقط علامه امينى شيعه
بوده هنگامى كه علامه وارد مى شود كسى به او اعتنائى نمى كند و
علامه در پائين مجلس مى نشيند بعد از چند لحظه اى پسرى نوجوان
روبروى علامه آمده و به او خيره نگاه مى كند و سپس جملاتى عربى
به شخصى در آنجا گفته و آن نوجوان مى رود علامه از آن شخص سوال
مى كند كه اين نوجوان چه كسى بود و چه مى گفت ؟
آن شخص جواب داد كه مادر اين جوان به مرض صرع دچار بوده و چون
علاج پزشكان فايده اى نداشته پيش يكى از علماى شيعه رفته و
ايشان دعائى نوشتند و دستور دادند كه اين خانم دعا را در روسرى
خود نگاه دارد و همراه خود داشته باشد و چون اين كار را كردند
مرض صرع او خوب شد حالا چند روزى است كه آن دعا را گم كرده است
و اين خانم مرضش عود كرده و اين پسر مى گفت : آيا اين شيخ همان
عالم است و من گفتم : نه آن كسى ديگر بوده است .
علامه به آن شخص گفت : من هم دعا بلدم و مى توانم مرض اين خانم
را علاج كنم و بلافاصله آيه اى از قرآن نوشته و به آن شخص داد
تا به آن خانم برسانند، همين كه آن شخص رفت دعا را بدهد علامه
عبا را بر روى سر انداخته و به طرف مرقد حضرت على عليه السلام
توجهى نموده عرض كرد: يا اميرالمؤ منين من همان كسى هستم كه
جهت ثابت نمودن اينكه شما بعضى شبها هزار ركعت نماز مى خوانديد
يك شب تا صبح در حضور علماى اهل سنت هزار ركعت نماز خواندم
حالا از شما مى خواهم اين خانم را شفا بدهيد پس از چند دقيقه
آن پسر با آن شخص برگشته و با حالت خوشحالى گفتند: خانم خوب
شد همين كه اين مطلب به گوش اهل جلسه رسيد همه به احترام علامه
بلند شده و او را با احترام در صدر مجلس قراردادند و تجليل
نمودند.(232) |
موضع گيريهاى سياسى مرحوم علامه محسن
امين عاملى |
مرحوم
علامه محسن امين را زندگينامه خود مى نويسد: فرانسويها قانونى
به نام قانون طوائف صادر كردند قانونى كه نه با مصلحت مسلمانان
دمساز بود و نه با صريح شرع مقدس اسلام بسيارى از علماى دمشق
عليه صدور اين قانون اعتراض كردند تا جائى كه اجراى آن متوقف
شد و فرانسويها اعلاميه صادر كردند كه اين قانون نسبت به
مسلمانان سنى مذهب ملغى است من نامه اى سرگشاده به نماينده
عالى دولت فرانسه در بيروت به عربى و فرانسوى نوشتم اين نامه
كه روزنامه ها آن را انتشار دادند موثر افتاد و فرانسويها
متقاعد شدند. |
تعيين منصب رئيس العلماء از ناحيه
فرانسويها |
مى
خواستند به نام رئيس علما براى شيعيان لبنان ترتيب بدهند آنها
مرا به عنوان كسى كه شايستگى اين مقام را دارد در نظر گرفتند
از اين رو نامه اى بلند بالا به من نوشتند به گمان اينكه من با
كمال افتخار خواهم پذيرفت ، من به فرستاده آنها كه عامل نامه
بود گفتم به رفيقت بگو من كوچكترين تمايلى به احراز اين مقام
ندارم و نيز گفتم :
(برو اين دام بر مرغ دگر نه
|
كه عنقا را بلند است آشيانه
)
|
لب به فرانسويها رسيده بود آنها منشى اوقاف و امور دينى را
فرستادند تا به من بقبولانند، وى مرا ترغيب مى كرد كه بعدها
متولى امور اوقاف و غيره خواهى شد. دو نفر از سران قوم نيز
براى دعوت از من به دمشق آمدند، آنها مى گفتند: اين مسئله
احتياج به مقدارى فداكارى دارد، گفتم : براى مرد مشكل نيست كه
در راه مصلحت عامه مردم از خون خويش بگذرد ولى هرگز كرامت
انسانى خويش را قربانى نمى كند. |
- حكومت
سوريه در زمان استقلال دستورى صادر كرد طى اين دستور مسلمانان
سنى مذهب حق داشتند در انتخابات نمايندگان مجلس تعداد معينى از
كرسى ها را احراز كنند براى ساير مليتها و اقليتهاى مذهبى نيز
هر كدام سهم مشخصى پيش بينى شده بود، براساس اين قانون
مسلمانان شيعه جزو اقليتها به حساب مى آمدند از اين رو نامه اى
براى حكومت وقت نوشتم و در آن گوشزد كردم كه شيعه مسلمانان را
يك مليت بيشتر نمى داند و نمى خواهد از برادران اهل سنت خود
جدا باشد. اين سخن به ذوق وطن دوستان خوش آمد و حكومت اعلام
كرد كه مسلمانان يك مليت بيشتر نيستند و فرقى بين سنى و شيعه
آنها نيست و اين تعداد كرسيهاى مجلس مربوط به مسلمانان اعم از
شيعه و سنى است .(233) |
امام جمعه تهران در مسئله كشف حجاب از
دستور رضا شاه سر باز زد
|
دو نفر
از علماى سرشناس تهران گاهى با هم به قم مشرف مى شدند مرحوم
آيت الله العظمى حاج شيخ عبدالكريم حائرى يزدى به ديدن يكى از
آن دو مى رفت چون سابقه آشنائى داشت ولى به ديدن آن ديگرى نمى
رفت چون با دربار سلطنتى ارتباط داشت و امام جمعه تهران بود و
اين روش مرحوم حائرى تا زمانى بود كه مسئله كشف حجاب رضا شاه
پيش نيامده بود ولى وقتى كه مساله كشف حجاب پيش آمد پس از آن
روش مرحوم حائرى كاملا برعكس شد يعنى وقتى كه آن دو عالم به قم
مشرف مى شدند مرحوم حائرى به ديدن امام جمعه دربارى مى رفت ولى
به آن دوست قديمى اش اصلا توجه نمى كرد و بلكه بى اعتنائى مى
كرد.
جهت اين تغيير عقيده اين بود كه وقتى رضا شاه كشف حجاب را براى
زنان اجبارى كرد براى اينكه آن عمل ضد اسلام و قرآن در كشور
رسميت پيدا كرده و عملا اجرا شود يك روزى را براى آن جشن قرار
داد و براى شركت در آن مجلس از همه طبقات و اصناف دعوت كرد كه
با زنانشان و همسرانشان و يا با يك زن بى حجاب ديگرى در آن جشن
حاضر شوند، از جمله از علما و روحانيون و در راس آنها از امام
جمعه تهران دعوت به عمل آمد. مرحوم امام جمعه تهران به آن
قاصدى كه نامه دعوت آورده بود فرمود: برو به رضا شاه از قول من
بگو: ما مسلمان و ه قرآن و پيرو مكتب امير مؤ منان على عليه
السلام هستيم كه : آن بزرگوار به ما دستور داده است كه در
واقعى كه دين ما در خطر افتد كه با دادن مال و جان مى شود آن
را از خطر حفظ كند بايد مال و حتى اگر لازم باشد جان فداى دين
و براى حراست از دين قربانى كرد، اكنون كار به اينجا كشيده شده
و اين را بداند كه من حاضرم براى اجراى فرمان و دستور
اميرمومنان در اين موقعى كه دينم به خطر افتاده مال و ثروت و
مقام حتى جانم را از دست بدهم و كشته شوم ولى هيچ وقت تسليم
فرمان و دستور خلاف احكام اسلامى رضا شاه نشوم ... و چون اين
پيام به رضاشاه رسيد ناچار از دعوت علماى تهران صرفنظر كرد ولى
آن عالم ديگر كه مورد احترام حاج شيخ بود براى حفظ موقعيت خود
مقاومت نكرد و در مقام مخالفت بر نيامد، از آن پس مرحوم حائرى
به امام جمعه تهران ارادت پيدا كرد و از آن آقا اظهار تنفر
كرد.
آرى عند الامتحان يكرم الرجل او يهان
در هنگام آزمايش و امتحان و در كشاكش روزگار و انقلابها
قدر و قيمت و ارزش و احترام هر كسى معلوم شود چنانچه در اين
انقلاب و جمهورى اسلامى ايران اين موضوع كاملا روشن شد.
مطلب فوق را نويسنده از دانشمند ارزشمند جناب آقاى استادى در
ضمن سخنرانى در دفتر رهبرى در قم به مناسبت ايام فاطميه
پانزدهم جمادى الاول سال 1416 هجرى شنيده است .
يونس بن يعقوب از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است كه
فرمود:
ملعون عالم يوم
سلطانا جائرا معينا له على جوره .
ملعون است آن عالم كه خود را پيشواى دربار پادشاه ستمگر قرار
دهد و به ستمگرى او كمك كند.(234)
|