علما پر كارند يا مفتخوار؟
|
اگر در
صفحات كتب تراجم و تاريخ احوالات اهل علم و معرفت مى بينيم
كسانى چون شهيد اول ، مرحوم مقدس اردبيلى ، سيد بن طاوس و...
در كنار فراگيرى معارف اسلامى به كارهاى بدى مى پردازند و حتى
درباره شخصيتى چون شهيد ثانى نوشته اند: شبانه هيزم بر پشت
الاغ گذارده و به خانه خود مى برد و صبحگاهان نماز مى خواند و
به تدريس مى پرداخت
(54).
اين امر اختصاص به فرهنگ تشيع ندارد. بلكه چون چترى گسترده همه
فرق مختلفه اسلامى را در بر مى گيرد. 1 - ابو سعيد سيرافى
(متوفى 368) در هر روز ده ورقه مى نوشت و به ده در هم مى فروخت
، و از اين طريق امرار معاش مى كرد. 2 - ابوبكر صبغى (متوفى
344) كه از فقهاى شافعى مذهب بوده است ، او در دكانش واقع در
نيشابور، رنگ مى ساخت و مى فروخت و بدين وسيله مايحتاج اوليه
زندگى خود را تهيه مى كرد: 3 - ابوالعباس ديبلى ، از فقهاى
آن عصر بوده است كه از طريق كار خياطى در هر روز جمعه پيراهنى
مى دوخته و به يك سوم درهم مى فروخته است ، ارتزاق مى كرده است
(55).
4 - ابوحنيفه يكى از ائمه اهل سنت و جماعت داراى شغل خرازى
بوده است 5 - احمد بن مهران بن عمير مولف كتاب
((خراج )) و جصاص
به ترتيب ((كفاش
)) و ((گچكار))
بوده اند(56).
پس با اين مسئله عدم امكان جمع بين كار عملى صرف و فراگيرى
تخصصى مكتب ، تمامى فرق گوناگون اسلامى درگير بوده و هستند...
نظام علمى اسلام به ما مى آموزد كه براى نشر و تربيت عالمانى
متعهد با نهايت شوق و فروتنى نيازهاى اوليه مادى آنان را فراهم
سازيم تا اين طلايه دران كاروان علم و ايمان بدون هيچ دغدغه و
اضطرابى به تعليم و تربيت عامه ادامه دهند. ذكر اين مطلب نيز
لازم است كه : اساسا كسانى كه مدعيند ((چرا
روحانيون كار نمى كنند؟)) و آن
را همراه با انواع الفاظ زننده و اهانتهاى بيشرمانه بر زبانهاى
شيطانى خويش مى رانند، مفهوم كار را درك نكرده و نمى كنند،
گمان مى كنند مفهون و لفظ كار منحصرا به نوع فعاليتهاى بدنى و
كارهاى دستى اطلاق مى شود، حال آنكه همگى مى دانيد كه كارها
بطور كلى بر سه قسم عمده تقسيم مى شوند:
الف - كارهاى توليدى مانند، كشاورزى ، دامدارى و...
ب - كارهاى خدماتى مانند پزشكى ، پرستارى ، رانندگى و...
ج - كارهاى فرهنگى و ايدئولوژيكى مانند شغل اساتيد دانشگاهيان
، فرهنگيان ، نويسندگان ، شعرا و...
نوع سوم آن كارها كه كار عقيدتى است مهمترين و حساسترين آنها
است كه به اتفاق جميع اصحاب نظر و ارباب معرفت حيات انسانى يك
ملت بدان وابسته است زيرا كه روح فرهنگ و تمدن اقوام مختلف
بشرى در پرتو كارهاى تربيتى و فرهنگى شكل و قيام مى گيرد و كار
روحانيون از اين قسم است .
حضرت امام خمينى (قدس سره ) در كشف الاسرار عباراتى بدين مضمون
دارند كه : چند در صد افرادى را كه با روحانيت سر و كار دارند
مى توانيد در گوشه هاى زندان با پرونده هاى جنائى بيابيد.
پاسبانان نگهبانى شهرها را بعهده دارند ولى علما و روحانيون
نگهبانى قلوب و جهت تمايلات را بعهده گرفته اند، و آنان مردم
را طورى پرورش مى دهند كه مال پيدا شده اى را تا يكسال اعلان
مى كنند تا به صاحبانشان برسانند.(57) |
آيت الله بروجردى غرق در مطالعه
|
آيت
الله بروجردى (قدس سره ) گفت : يك شب درباره يكى از مسائل علم
اصول (ترتب ) فكر مى كردم و مى نوشتم چنان سرگرم مطالعه و فكر
نوشتن بودم كه رنج بى خوابى را ملتفت نبودم يك مرتبه صداى مؤ
ذن به گوشم رسيد، متوجه شوم كه هوا روشن مى شود و من از آغاز
تا پايان شب سرگرم كار بودم
(58).
در زندگانى پاستور دانشمند بزرگ فرانسوى مى خوانيم كه شعار او
در زندگى كار بود، گاهى چنان سرگرم كار مى شد كه سر و صداى
بيرون آزمايشگاه را نمى شنيد، حتى هنگامى كه قواى مهاجم آلمان
شهر پاريس را محاصره كردند و غريو توپها در آن كشور محشر بپا
كرده بود متوجه نشد
(59). |
آيت الله بروجردى در بستر مرگ به فكر
چه بود؟ |
مى
گويند: مرحوم آيت الله بروجردى (قدس سره ) در روزهاى آخر عمر
پر بركتشان سكته قلبى نمودند بطورى كه قسمتى از كار قلب مختل
شد.
همه گريان و نالان شدند و تا رسيدن دكترى از تهران به وى آمپول
مسكن تزريق كردند، ايشان بعد از مدتى بيهوشى چشمان مبارك خود
را باز كرده و همه مضطربانه چشم به لبان مبارك آن بزرگوار مى
دوزند، شايد كه ايشان سخنى ، پيامى يا احيانا به عنوان آخرين
كلام وصيتى بفرمايند كه ناگاه رو به خدمتگزار 50 ساله خود كرده
و فرمود: تو چرا نمى روى ؟ خدمتكار عرض كرد: كجا بروم ؟
فرمودند: مگر بنا نبود براى شروع مدرسه ميرزا جعفر و اتفاق
آقاى لرزاده به مشهد بروى ؟(60). |
فخر المحققين به پدرش گفت : در عدالت
شما شك دارم |
نوشته
اند علامه حلى عليه الرحمه يك وقت به قصد استراحت چند روزى به
يكى از ييلاقهاى خوش آب و هوا مسافرت كرد پس از برگشتن به وطن
مدتى گذشت كه فرزند خودش فخر المحققين را در نماز جماعت نمى
ديد، از علت آن جويا شد فخر المحققين به پدر گفت : من در عدالت
شما شك كرده ام . پرسيد چرا؟ جواب داد شما چند روز از عمر خود
را براى تفريح و استراحت گذراندى و هيچ خدمتى انجام ندادى .
علامه در پاسخ فرمود: اتفاقا من در اين چند روز كتاب تبصرة
المتعلمين را نوشته ام ، آنوقت فرزند از پدر عذر خواست .
اين كتاب يكى از مهمترى متون فقهى است كه داراى هشت هزار مسئله
مى باشد.(61) |
تاءليف كتاب عبقات واجب تر است
|
مرحوم
مير حامد حسين هندى را به تشييع جنازه فرزندش دعوت مى كنند مى
فرمايد: تاءليف كتاب عبقات الانوار واجب تر از تشييع جنازه
فرزند جوانم مى باشد، من فرصت اين كار را ندارم شما از طرف من
برويد و وسائل كفن و دفن سوگوارى جوانم را فراهم كنيد و مرا با
تاءليف كتاب خود تنها بگذاريد تا حقانيت على مرتضى - عليه
السلام - را از سخنان اهل سنت ثابت كنم
(62). |
تاءليف كتاب در كنار نعش جوان خود
|
مرحوم
صاحب جواهر در شب وفات فرزندش در كنار نعش جوانش پس از
خواندن مقدارى قرآن به مطالعه و نوشتن كتاب جواهر پرداخت و
نوشت ثواب اين چند صفحه كتاب را هديه روح او كردم
(63). |
اندر اين عالم ز شيطانها
حذر بايد نمود
|
بلكه از شر بشر هم دفع شر
بايد نمود
|
خواهى ار سالم بمانى از
گناه و فتنه ها
|
در مجامع خويشتن را كور و
كر بايد نمود
|
حفظ جان واجب بود اما به
فرمان خدا
|
جان و سر در راه دين حق سپر
بايد نمود
|
خواهى ار باشى عزيز و محترم
در جامعه
|
از گناه و از طمع صرف نظر
بايد نمود
|
گر ندارى خدمتى در جامعه
چون مرده اى
|
قارى و غسال و ملا را خبر
بايد نمود
|
گر نباشى بيمناك از خوردن
مال حرام
|
بر دهانت آتش سنگ سقر بايد
نمود
|
كفر و ايمان نيك و بد گر
نزد تو يكسان بود
|
پشت تو بايد سوارى جاى خر
بايد نمود
|
ترس و وحشت را به قلب پاك
مومن راه نيست
|
نعره بر دشمن بسان شير نر
بايد نمود
|
با زراعت با صناعت با تجارت
با تلاش
|
خاك كشور را سراسر سيم و زر
بايد نمود(64)
|
گر مسلمانى به زير پرچم كفر
رود
|
اى مسلمان از خجالت گل به
سر بايد نمود
|
حرف الاسلام يعلوا و لا
يعلى عليه
(65)
|
پرچمى بايد كه بر هر بام و
در بايد نمود
|
اى كه اندر سر هواى رهبرى
مى پرورى
|
اندر اين راه مقدس ترك سر
بايد نمود
|
عاجزانه بر ابرقدرت بلى
قربان مگو
|
با توكل بر خدا فتح و ظفر
بايد نمود
|
با سلاح دين و با نيروى عدل
و اتحاد
|
كاخ استكبار را زير و زبر
بايد نمود
|
گر خدا را بنده اى چون
انبيا و اولياء
|
بر عليه كافران محكم كمر
بايد نمود
|
با تحمل كردن تلخى جنگ و
انقلاب
|
بار ديگر زندگى را چون شكر
بايد نمود
|
پيروى از رهبر آگاه و با
تقوا نكوست
|
پس اطاعت از على جاى عمر
بايد نمود
|
دست حاجت سوى استكبار بردن
عار ماست
|
اتكا بر صنعت و علم و هنر
بايد نمود
|
اى حسينى گر ندارى قدرت
رزمندگى
|
پس دعا بر غازيان وقت سحر
بايد نمود
(66)
|
|
علامه سيد محسن امين و مبارزه با سختى
معاش در ايام تحصيل |
مرحوم
علامه سيد محسن امين در زندگينامه خود نوشته است بيش از سه سال
در عراق قحطى پديد آمد عائله من به هفت نفر رسيده بود، همزمان
در جبل عامل نيز قحطى آمده بود از اين رو در سال فقط پنج ليره
عثمانى براى ما مى آمد اين پنج ليره مشكلى را حل نمى كرد، ممر
ديگرى نبود عادت نداشتيم نزد كسى حاجت ببريم سال اول بعضى
اثاثيه را كه تا حدى لازم نبود فروختيم و ميانه روى را مراعات
كرديم آن سال گذشت قحطى همچنان ادامه داشت ولى ما چون گذشته بى
اعتنا به آنچه پيش آمده با عفت نفس ملازم درس و بحث بوديم سال
بعد بعضى از كتابها را كه نياز چندانى به آن نداشتم فروختم ،
سال سوم نيز زيور آلات عيال را فروختم ولى سال چهارم نه اثاثى
بود و نه كتاب و نه زيور آلات و قحط و غلا هم ادامه داشت لكن
براى ما هيچ چيز عوض نشده بود، بى اعتنا مشغول درس و تحصيل و
مطالعه خود بودم گويا اصلا هيچ اتفاقى نيفتاده بود اما خدا مى
دانست كه چه وضعى داشتيم از اين رو خدا ما را رها نكرد و مثل
هميشه بر ما تفضل كرد يك روز موقع عصرى بود مشغول مطالعه بودم
كسى در زد، ديدم شيخ عبداللطيف شبلى عاملى است نامه اى به من
داد از شيخ محمد سلامه عاملى ، مفاد نامه اين بود كه شخصى به
نام حاج حسين مقداد ده ليره عثمانى يا بيشتر به من داده كه به
شما بدهم .
من شخصى را به اين نام نمى شناختم و سابقه نداشت كه شيخ محمد
سلامه با اين همه رفت و آمدى كه پيش ما داشت چنين كارى انجام
دهد، دانستم كه اين وسعت رزق از عنايات خداوند تبارك و تعالى
است .
ايامى كه در نجف بوديم همچون اغنيا زندگى و چون فقرا خرج مى
كرديم و اين نبود جز به خاطر حسن تدبيرى كه در معاش داشتيم از
بازار اجناس را نسيه نمى خريديم بلكه اگر پول نداشتيم قرض مى
كرديم و جنس خوب و ارزان تهيه مى كرديم و هر ميوه اى را در فصل
خود مى خريديم تا ارزان باشد.(67) |
علامه امين و گرفتارى معاش و بيمارى و
با درجبل عامل |
مرحوم
علامه سيد محسن امين در زندگينامه خود مى گويد: جنگ جهانى اول
سال 1332 ق شروع و 1336 ق خاتمه يافت در اين مدت من در جبل
عامل بودم ، به ذهنم رسيد كه چون بعضى از پسرها به سن سربازى
رسيده اند خوب است بچه ها و خانواده را به دمشق منتقل كنم ،
ابتدا همه آنچه داشتيم به قيمت ارزان فروختم و كوچ كرديم ولى
بعد ديديم گويا اگر در ((شقراء))(شقراء
محل اصلى علامه است ) مى مانديم از خطر دورتر بوديم از اين رو
برگشتيم .
گاهى با مشكلات روبرو مى شديم حتى كار به جائى رسيد كه هيچ چيز
براى خوردن نداشتيم ، قحطى شديدى پيش آمد به فضل الهى توانستيم
چند راس حيوان تهيه كرده به كشاورزى بپردازيم بدين جهت وضعمان
بهتر شد.
در زمان بيمارى و با در جبل عامل شايع شد تا آنجا كه يك روز در
روستاى كوچك ((شقراء))
دوازده نفر مردند تابستان بود و ماه مبارك رمضان مردم در غسل
دادن و دفن امواتشان كوتاهى مى كردند حتى برادر از ترس سرايت
بيمارى حاضر نمى شد جنازه برادر را غسل بدهد بلكه مرده ها را
بدون غسل دفن مى كردند از طرف ديگر ژاندارمرى براى گرفتن
سرباز، خانه ها را مى گشتند و اين موضوع وضع را بدتر كرده بود
زيرا مردم از ترس آنها در خانه ها مخفى شده در را مى بستند و
براى تشييع و تجهيز مردگان حاضر نمى شدند.
در اين ميان اهل علم را براى سربازى فرا خواندند و هيچكس از
اين قانون جز ائمه جماعات مستثنى نبود. قانون عثمانى چنين بود
كه منتخبين براى امامت بايد يا مدارك شرعى داشته باشند و يا از
طريق حكومت برگه معافيت داشته باشند و شيعيان هيچيك را
نداشتند. اين مسئله نيز به فضل الهى به آسانى حل شد و از
استامبول تلگرافى رسيد كه ائمه جماعت شيعه و سنى از معافيت
سربازى بر خوردارند.(68) |
كوشش و پشتكار حجة الاسلام آخوند ملا
قربانعلى زنجانى درتحصيل علم |
از جديت
و پشتكارى مرحوم ملا قربانعلى زنجانى در امر تحصيل در نجف اشرف
داستانها گفته اند. داستانهاى شگفتى كه بجاست سر مشق همگان
بويژه طلاب جوان كه آرزومند فتح قله ها هستند باشد.
فاضل دانشور مرحوم محمد رضا روحانى كه سالها عمر خويش را به
پژوهش و تحقيق در باب زندگى حجة الاسلام گذرانده مى نويسد:
مى گويند اين عالم ربانى در تمام 24 ساعت از شبانه روز جز دو
ساعت نمى خوابيده اند و خود آن فقيد سعيد مى فرمود: براى من
ايام تعطيل مفهومى نداشت ... و در باره استراحتشان مى فرمودند:
باديه يا ديگ منفذدارى را در حالى كه پيه سوزى زيرش قرار مى
دادم و در مقابل خود قرار مى دادم ، و مدت خواب من اختصاص به
دقايق يا ساعتى داشت كه آن ظرف گرم گردد و مرا از خواب بيدار
سازد كه باز مطالعه ام آغاز شود. ايام تحصيل نجف روزهاى تحصيل
را جائى نرفته و در مدرسه مى ماندم ، پيش از رسيدن روز تحصيل
در طول هفته ضمن درس و بحثى كه داشتم مواظب طلاب بودم و دقت مى
كردم كه آنان چه كتابى و كدام قسمت آن را درس مى گيرند؟
آنگاه روزهاى تعطيل همان قسمتها را بدقت مرور مى كردم تا اگر
در روزهاى تحصيل اشكال يا سؤ الى از من شد در جواب عاجز نمانم
.
و اين تلاش و كوشش در حالى بود كه به نوشته مرحوم شيخ الاسلام
زنجانى وضع آخوند از حيث معاش در نهايت سختى بود و تنها به وجه
اندكى كه از سوى بستگان او مى رسيد اكتفا مى كرد. و خود آن
مرحوم مى فرمودند: در غربت ساليان درازى در نهايت تنگدستى
تحصيل مى كردم و از خيلى چيزها محروم بودم ، شبى در ايام
زمستان مشغول مطالعه بودم كه ديدم از طبقه دوم مدرسه پوست
هندوانه اى توسط برخى از طلاب به صحن مدرسه پرتاب مى شود و بوى
هندوانه در حجره مى پيچيد وى يك قطعه كوچك از پوست هندوانه را
برداشته مى شويد و به دندان مى كشد تا به نفس خود پاسخ گفته
باشد.
با اين همه رنج فقر و بى چيزى قادر نبود كمترين خللى در عزم
استوار وى كه پيمودن راه دشوار اجتهاد بود بيفكند.
آن مرحوم همانگونه كه در ((تحصيل
علم ))گرم و پركار بوده در
((تزكيه نفس و روح
))و ((سلوك
معنوى ))نيز كوشش بسيار داشت .
اصولا دقت در زندگى حجة الاسلام نشان مى دهد كه وى در هر جبهه
اى از جبهات نظرى و عملى كه وارد مى شده تلاش و پشتكارى شگرف
همراه با شهامت و شجاعتى شگفت از خود نشان مى داد.
فى المثل در عصر پر آشوب مشروطه كه به تعبير شيخ شهيد، كودكان
را جوان و جوانان را پير مى ساخت ، از انجام تكليف شرعى كه حكم
استقبال از مرگ را داشت ، باز نايستاد و شهر زنجان و حومه شاهد
مبارزات سخت آن فقيه استوار و دور انديش بود به يمن همين همت
بود كه منطقه حساس زنجان را در كشاكش سخت مشروطه دست كم تا
سقوط پايتخت از رخنه آنچه كه به زيان اسلام و ايران مى انگاشت
حفظ كرد.
در باب لزوم جديت طلاب به تحصيل علوم تا مقام عالى اجتهاد و
ضرورت يارى ديگران به آنان در رساله علميه خود فرموده اند:
بدان كه اجتهاد در اين زمان ظاهرا واجب عينى شده به جهت اينكه
اينقدر مجتهد نيست در اين زمان كه كفايت مردم كند...
پس اكثر طلاب كه در خودشان صلاحيت استعداد را مى دانند لازم
است كه مساجد در تحصيل ننمايند و بلكه بر ديگران از غير
مشتغلين هم لازم است كه اعانت آنها نمايند در تحصيل علم كه
آنها هستند حافظ دين و مروج شريعت ...
(69). |
بخش سوم : زهد،
تقوا، اخلاص و ساده زيستى |
درك ابعاد معنوى بزرگان نياز به بلوغ
دارد |
براى
شناخت ابعاد ناشناخته ((بزرگان و
پيشوايان و علماى دين ))بايد
ابتدا از مقياسها و معيارهائى سخن گفت كه آنها نيز ناشناخته
اند تقوا، اخلاص ، زهد، بى علاقه گى به دنيا و ساده زيستى
عبادت ، عبادت ، مناجات و گريه هاى نيمه شب از خوف خدا يا از
عشق به خدا، دلجوئى و يارى رساندن به مستمندان ، تواضع و
فروتنى و همه اينها و جز اينها از ارزشهاى بى شمارى است كه در
قاموس ((دين
))و ((روحى
))و ((نبوت
))و در قلمر معنويات و روحيات و
در مقام شناخت انسان شناسانه و تربيتى مكاتب الهى و اديان
آسمانى از آنها سخن بسيار فراوان رفته است .
راستش آن است كه مردم دنيا عموما - مگر آنها كه با روح و جان
اين آموزشهاى ملكوتى والا آشنايند - در درك اين مفاهيم و
ارزشها، همچون كودكان نابالغى اند كه تو بخواهى با آنها از جفت
جوئى و همسر خواهى و كامجوئى سكرآور دختران و پسران بالغ و
سالم و پر نشاط و پر نشاط و پر احساس سخن گوئى !... كودك از
اين همه جز الفاظى گنگ و نامفهوم هيچ نمى فهمد! حقيقت اين كه
درك و احساس دينى و معنوى و اخلاقى يك نوع است و اگر كسى به
اين بلوغ نرسيده باشد با او سخن از اين مفاهيم گفتن آب در
هارون كوبيدن است و اين است رمز ناشناخته ماندن ابعاد شخصيت
مردان الهى
(70).
بهلول عاقل گفته است : ((البلوغ
بلوغان : بلوغ الاطفال و بلوغ الرجال . اما بلوغ الاطفال
فبخروج المنى و اما بلوغ الرجال فبا لخروج و عن المنى
)).
بلوغ دو نوع است : بلوع الاطفال و بلوغ رجال . اما بلوغ
الاطفال با خارج شدن منى از آنها است و اما بلوغ رجال خارج شدن
آنها از منى است
(71). |
بزرگانى كه نفس خود را تنبيه و تاءديب
كرده و گوشمالى نموده اند |
يكى از
اركان سير و سلوك معاتبه و معاقبة و مجاهده است معاتبة عبارت
از آنست كه سالك پس از محاسبه اگر مشاهده كرد كه گناهى در خلال
روز مرتكب شده است و در اداى حق الهى تقصيرى كرده نبايد نسبت
به آن بى تفاوت باشد كه اگر بى تفاوتى از خود نشان دهد براى
بار ديگر ارتكاب گناه در نظر نفس آسانتر مى شود و با چند بار
تكرار انس با گناه در نظر نفس آسانتر مى شود و با چند با
تكرار انس با گناه پيدا مى كند كه ديگر باز گرفتنش همچون
طفلى كه بر پستان مادر انس گرفته مشكل خواهد شد علاوه از
ظلمتهائى كه در اثر گناه بر صفحه دل مى نشيند و آن را تاريك مى
كند بنابراين بايد به مجرد مشاهده خلاف از او باز خواست كند و
با رياضت نفس آن گناه را جبران نمايد.
مرحوم سيد احمد فهرى پس از ذكر اين مقدمه گويد: از يكى از
دوستان شنيدم كه گفت : در مجلس مرحوم حاج ميرزا جواد آقاى ملكى
قدس الله نفسه يكى از حضار غيبتى كرد آن بزرگوار خيلى ناراحت
شده خطاب به غيبت كننده كرده فرموده بود ((چهل
سال مرا به زحمت انداختى )) آرى
چنين است برادر ما آثار شوم گناه را در خود احساس نمى كنيم كه
اين چنين بى پروا مرتكب آن مى شويم .
و از بعضى از بزرگان نقل شده كه در محراب خود تازيانه اى
گذاشته بود كه پس از مشاهده تقصير نفس خود را با تازيانه
تاءديب مى كرد.
طلحه گويد: يكى از اصحاب روزى از ميان مردم بيرون رفت و جامه
هاى خود را از تن بيرون كرد و در ميان سنگريزه هاى داغ صحراى
عربستان مى غلطيد و مى گفت : اى نفس بچش كه آتش جهنم از اين
داغتر است ، اكنون كارت به جائى رسيده كه شبها همچون مردارى مى
افتى و روزها را به بطالت بسر مى آورى ؟
(جيفة بالليل و بطالة بالنهار) گويد: او در اين حال
رسول خدا را كه در سايه درختى نشسته بود ديد و نزد آن حضرت آمد
عرض كرد نفسم بر من چيره شده بود، حضرت فرمود: بجز اين چاره
ديگر نداشتى ؟ هان كه درهاى آسمان براى تو گشوده شد و خداى
عزوجل بواسطه تو بر فرشتگان خود مباهات فرمود.
سپس به اصحاب فرمود: از اين برادرتان توشه بگيريد! اصحاب هر يك
به او مى گفتند فلانى مرا دعا كن ، رسول خدا فرمود: براى همه
يك دعا كن . عرض كرد بارالها تقوا را توشه اينان قرار ده و
كارشان بر محور هدايت گردآور...
و نيز مرحوم فهرى گويد: يكى از علماى آخرت روزى نتوانست نماز
عصر را به جماعت بخواند در عوض زمينى را كه يكصد هزار در هم
ارزش داشت در راه خدا صدقه داد.
و ديگرى را نقل كند: هر شب كه به نماز نمى رسيد آن شب را تا
صبح احياء مى گرفت .
و از ابن ربيعه دو ركعت نماز صبح فوت شد يك بنده آزاد كرد همه
اين كارها بر مبناى مجاهده و معاقبه بود كه گفته شد.(72) |
عبدالله بن مسعود خزانه دار بيت المال
در پاسخ خليفه چه گفت ؟
|
در زمان
خلافت عثمان عبدالله بن مسعود خزانه دار بيت المال بود وليد بن
عقبة از رئيس بيت المال مبلغ گزافى را كه كمتر از صد هزار نبود
قرض گرفت زيرا پيش از وى واليان كوفه گاهى مبلغى را از رئيس
بيت المال قرض مى گرفتند و بعدا مى پرداختند ولى او
((وليد))
بر خلاف اصول و مقررات در برابر فشار خزانه دار كه حتما بايد
مبلغ مزبور را به صندوق بيت المال باز گرداند سماجت به خرج مى
داد و خليفه وقت ((عثمان
)) كه برادر وى بود مكاتبه نمود
و از او خواست به متصدى بيت المال دستور دهد كه از اين مبلغ
صرف نظر كند.
خليفه تحت تاءثير عاطفه غلط برادرى قرار گرفت و به عبدالله ابن
مسعود نوشت : تو خزانه دار ما هستى متعرض وليد مباش خزانه دار
كه دست پرورده رسول خدا - صلى الله عليه و آله - و مردى پرهيز
كار بود از ريخت و پاش خليفه سخت ناراحت گرديد و به خليفه چنين
نوشت : من تصور مى كردم كه خزانه دار صندوق مسلمانان هستم
اكنون كه معلوم شد من خزانه دار شخص خليفه مى باشم مرا به چنين
منصبى نياز نيست و از اين سمت رسما استعفا مى دهم سپس در خطابه
اى آتشين مردم كوفه را از جريان آگاه ساخت .(73) |
پرهيز از حيف ميل بيت المال مسلمين
|
روز
حركت از سرزمين خيبر ناگهان بر غلامى كه ماءمور بستن كجاوه هاى
پيامبر بود تيرى اصابت كرد و همان دم جان سپرد ماءموران به
جستجو پرداختند، تحقيقات آنها بجائى نرسيد همگى گفتند: بهشت بر
او گوارا باشد، ولى پيامبر فرمود: من با شما در اين جريان هم
عقيده نيستم ، زيرا عبائى كه بر تن او است از غنائم است و او
آن را به خيانت برده است ، و روز رستاخيز به صورت آتش او را
احاطه خواهد كرد.
در اين لحظه يك نفر از ياران پيامبر گفت : من دو بند كفش بدون
اجازه از غنائم برداشته ام ، پيامبر فرمود: آن را برگردان و
گرنه روز رستاخيز به صورت آتش در پاى تو قرار مى گيرد.(74) |
پاسخ پيامبر اسلام در برابر توقعات
همسران |
همسران
رسول خدا(ص ) پس از جنگ بنى قريظه كه اسلام غنيمتى بدست آورده
بود از آن حضرت در خواست خرجى بيشترى و در واقع در خواست يك
زندگى تجملى كرده بودند پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله -
اين در خواست را نپذيرفت و فرمود: ((من
رئيس اسلام و مسلمين هستم و بايد بسيار زندگى عادى داشته باشم
تا فقرا و بينوايان احساس حقارت نكنند))
اما آنان حضرت را آزردند سرانجام رسول خدا از آنها اعراض و
دورى كرد.
پيغمبر (ص ) به ((حفصه
)) فرمود: آيا داورى مردى بين من
و تو را مى پذيرى ؟ ((حفصه
)) عرض كرد: آرى . آنگاه رسول
خدا (ص ) بدنبال عمر فرستاد، چون عمر آمد پيامبر به
((حفصه ))
فرمود: سخن بگو، عرض كرد شما سخن بگوئيد ولى حق را بگوئيد، با
شنيدن اين سخن ، عمر به گوش حفصه سيلى زد.(75)
پيامبر ناراحت شد و آثار خشم بر چهره ايشان نمايان شد عمر را
فرمود: من تو را بر زدن دخترت طلب نكردم بلكه تو را خواستم تا
ما را آشتى دهى و سپس با ناراحتى مجلس را ترك گفتند و چندى بعد
اين آيات بر پيامبر (ص ) نازل شد.
((يا ايها
النبى قل لازواجك ان كنتن تردن الحياة الدنيا و زينتها فتعالين
امتعكن و اسر حكن سراجا جميلا و ان كنتن تردن الله و رسوله
والدار الاخرة فان الله اعد للمحسنات منكن اجرا عظيما يا نساء
النبى لستن كاحد من النساء...))(76)
اى پيغمبر به همسران خود بگو اگر شما زندگانى و زينت و زيور
دنيا را طلب هستيد بيائيد تا مهريه شما را بپردازم و همگى شما
را به خوبى طلاق بدهم . و اگر طالب خدا و رسول و مشتاق آخرت
هستيد خداوند هم به نيكوكاران شما اجر عظيم خواهد داد. اى زنان
پيغمبر شما مانند ديگر زنان نيستيد(77)...
و در آيه ديگر مى فرمايد: لقد كان لكم
فى رسول الله اسوة حسنة لمن كان رجوا الله و اليوم الاخر و ذكر
الله كثيرا.))(78)
چه خوب است هر مسلمانى مخصوصا پيشوايان و زمامداران و علماء
اين آيه را با آيه اى كه قبلا ذكر شد و شان نزول آن را با دقت
مطالعه و در اطراف آن تفكر نموده سپس به حساب زندگى خويش رسيده
و مقايسه نمايد. |
ساده زيستى امامان عليهم السلام
|
عجلان
كه شبى ميهمان حضرت صادق - عليه السلام - بود مى گويد: مقدارى
سركه و روغن زيتون و گوشت سرد بر سر سفره حاضر شد امام گوشتها
را جدا و به من تعارف نمود و خود به خوردن سركه و روغن زيتون
مشغول شد و فرمود ((ان
هذا طعامنا و طعام الانبياء))
اين غذاى ما و غذاى پيامبران است
(79).
امام صادق - عليه السلام - روزى وارد حمام شد صاحب حمام اجازه
خواست كه حمام را به احترام حضرت چنانچه براى افراد مهم و
سرشناس قرق مى نمايد براى حضرت نيز قرق كند. امام فرمود
((لا حاجة
لى فى ذلك المومن اخف من ذلك ))
مرا به اين كار نيازى نيست مؤ من سبكبارتر از اين
تشريفات است .(80)
يكى از اصحاب وارد منزل حضرت صادق عليه السلام شد پيراهنى وصله
دار در تن امام ديد كه توجهش را جلب نمود امام كتابى را كه در
پيش خود داشت به او داد كه در آن كتاب نوشته شده بود:
((لا
ايمان لمن لاحياء له و لا مال لمن لا تقدير له ولا جديد لمن لا
خلق له )).(81)
كسى كه شرم و حيا ندارد ايمان ندارد، و آنكه برنامه ريزى و
اندازه گيرى در مصرف ندارد مال و ثروت ندارد، و كسى را كه جامه
كهنه نيست جامه نو هم برايش نخواهد ماند.(82)
- شعر
شعرى از مؤ لف
ماه رويانى كه عالم را منور
ساختند
|
گلرخانى كه گلستان را معطر
ساختند
|
آن فرشته سيرتان در صورت
انسان پاك
|
خاك را با تربيت كبريت احمر
ساختند
|
بهتر از هر گنج زر گنج
قناعت يافته
|
از هوا بگذشته عالم را مسخر
ساختند
|
با عبادت با رياضت روز شب
كوشيده اند
|
خويش را آماده فرداى محشر
ساختند
|
دست از دنيا كشيده علم دين
آموختند
|
پادشاهان را براى خويش نوكر
ساختند
|
هر گياه تلخ تر از زهر را
آن عارفان
|
بانگاه خويش شيرين تر ز شكر
ساختند
|
آمدند از عرش تا با فرشيان
آميختند
|
خاكيان را چون ملائك بلكه
بهتر ساختند
|
چون مسيحا باز مى كردند
زنده مرده را
|
هر كجا پا نهادند خاك را زر
ساختند
|
اى خوشا بر همت مردانه
مردان علم
|
با عمل عمامه را چون تاج بر
سر ساختند
|
از خلايق چشم پوشيدند و در
هر مشكلى
|
تكيه گاه خويش را الله اكبر
ساختند
|
اى خوشا آنانكه درس عاشقى
در مكتب
|
اهلبيت آموختند و جمله از
بر ساختند
|
اى حسينى شكر اين نعمت نما
كاندر دلت
|
مهر حيدر را عجين با شير
مادر ساختند
|
|
مرحوم ملا جعفر بواسطه مسامحه در حقوق
مردم در عذاب بود |
محدث
نورى (قدس سره ) در دار السلام نقل كرده از عالم فاضل حاج ملا
ابوالحسن مازندارنى كه گفت من دوستى داشتم از اهل فضل و كمال و
تقوى به نام ملاجعفر ابن عالم صالح ملا محمد حسين طبرستانى از
اهل قريه اى كه آن را ((تيلك
)) گويند، وقتى طاعون عظيم آمد
كه تمام بلاد را فرا گرفت اتفاق افتاد كه جماعت بسيارى پيش از
او وفات كردند در حالتى كه او را وصى خود قرار داده بودند و
اموال ايشان در نزد او جمع شده بود و هنوز به مصرف نرسانده ،
او نيز به مرض طاعون وفات كرد و آن مالهاى امانت ضايع گرديد و
به مصارفى كه بايد برسد نرسيد و چون حق تعالى زيارت عتبات
عاليات را نصيب من كرد، شبى در كربلا در خواب ديدم دو نفر
زنجير آتشين به گردن رفيقم ملا جعفر گذاشته مى كشند، او چون
مرا ديد خواست با من سخن بگويد آن دو نفر مانع شدند تا سه
مرتبه او به من نزديك شد و خواست حرفى بزند ماءمورين زنجير را
كشيدند و مانع شدند من از ديدن آن حال و منظره وحشت كرده و
ترسيدم و فرياد كشيده از خواب بيدار شدم و يك نفر از علما كه
نزديك من خوابيده بود از صيحه من بيدار شد، پس من خواب را بر
او نقل كردم ، اتفاقا هنگام باز كردن درهاى حرم بود، من و
رفيقم برخاسته به حرم مشرف شديم و پس از زيارت براى آن مرحوم
طلب آمرزش كرديم و تا بيست سال ديگر از حال آن مرحوم مطلع نشدم
و چنان فهميدم كه اين عذاب به واسطه كوتاهى او باشد در اموال
مردم كه نزد او به امانت بود و به مصارف خود نرسيده بود، پس از
بيست سال به زيارت حج مشرف شدم و چون از اعمال حج فارغ شدم در
مراجعيت به مدينه منوره مشرف شدم ، در مدينه مرا بيمارى سختى
عارض شد كه قادر به حركت نبودم به رفقا التماس كردم تا مرا به
دوش گرفته به حرم محترم حضرت رسول - صلى الله عليه و آله بردند
و چون داخل حرم شدم از هوش رفتم چون به هوش آمدم مرا به نزديك
ضريح مطهر حضرت رسول بردند، پس بردند نزديك خانه فاطمه زهرا
كه محل زيارت آن بانوى بزرگ اسلام است پس نشستم و زيارت كردم و
طلب شفا براى خود نمودم و حضرت حسين عليه السلام را در نزد آن
بى بى شفيع قرار دادم و عرض كردم بى بى جان من مجاور قبر حسينت
هستم به حق آن بزرگوار شفاى مرا از خداوند متعال مسئلت نما پس
به جانب حضرت رسول رو كرده آنچه حاجت داشتم عرض كردم ، از جمله
طلب كردم شفاعت آن حضرت را براى بعضى از رفقا و دوستان كه وفات
كرده بودند و اسمهاى آنها را يك يك ذكر مى كردم تا رسيدم به
اسم ملا جعفر آنوقت يادم آمد خوابى كه از او ديده بودم حالم
منقلب شد پس اصرار كردم در طلب مغفرت و سؤ ال شفاعت براى او و
عرض كردم من بيست سال قبل او را در حال بدى ديدم به هر حال
بسيار الحاح و تضرع و زارى كردم در حق او پس در حال خود خفتى
ديدم برخاستم با پاى خود به منزل آمده و به بركت حضرت زهرا
عليها السلام شفا يافتم و چون خواستيم از مدينه حركت كنيم در
احد منزل كرديم و شهداى احد را زيارت كرديم تا اينكه خوابيديم
من در خواب ديدم ملاجعفر رفيق خود را به هيئت خوبى و با
لباسهاى فاخرى نزد من آمد و سلام كرد و گفت مرحبا به تو برادر
با صداقت ، شايسته است كه رفيق با رفيق اين چنين باشد كه تو با
من كردى ، من در اين مدت در شدت بلا و محنت گرفتار بودم ، پس
تو از روضه منوره بيرون نيامدى مگر آنكه خلاص كردى مرا از آن
گرفتارى و الان دو روز يا سه روز است كه مرا آزاد كردند و حضرت
رسول صلى الله عليه و آله اين جامه ها را براى من فرستاده و
حضرت صديقه صلوات الله عليها اين عبا را براى من فرستاده و كار
من بحمدالله به عافيت و خير منجر شد و من آمدم براى مشايعت تو
و آنكه بشارت دهم ترا پس خوشحال باش كه به سلامت سوى اهل خود
بر مى گردى و آنها هم سالم هستند، پس بيدار شدم شكر گويان و
شادى كنان
(83). |