(38) ديگر سرتان درد نخواهد گرفت
مرحوم آيت الله فقيد (آقا ميرزا محمود
حسينى ) امام جمعه زنجان نقل كردند شبى
ديروقت با پدرم كه سخت مريض بودند به حضور حضرت حجت الاسلام (آخوند ملا قربانعلى )
شرفياب شديم ، مقصود از شرفيابى آن بود كه از مرحوم
(عدالت الملك
) رئيس دادگسترى زنجان كه در خانه ما بست نشسته بود نزد آخوند شفاعت
كنيم .
(ماجرا از اين قرار بود كه عدالت الملك از سوى مشروطه چيان رئيس عدليه زنجان شده
بود، مرحوم حجت الاسلام كه بر پايه موازين مسلّم شرعى تصدى منصب قضا را تنها شايسته
فقيهان پارسا مى دانست و دخالت ديگران را در اين كار بى مورد و موجب ظلم و فساد مى
انگاشت شديداً به مخالفت برخاست و از آنجا كه انبوه جمعيت چشم به فرمان وى داشتند
عدالت الملك كه آخوند وى را (ظلميه چى ) مى خواند سخت بر جان خويش ترسيد و شبانه
براى حفظ جان خويش پناهنده خانه امام جمعه شد كه با آخوند رابطه صميمى داشت و مى
توانست نزد آخوند از وى شفاعت كند).
بارى پدرم بعد از مقدمه چينى فراوان با ذكر اين مطلب كه عدالت الملك در خانه ديگر
شما بست نشسته است . قضيه را به عرض آخوند رسانيد، آخوند دستشان را روى چشمشان
نهاده گفتند: آقاى امام جمعه هر چه كه بخواهيد به روى چشم ولى در باب آن (ظلميه چى
) حرفى نزنيد.
پس از مدتى سكوت مجدداً پدرم قضيه را به شكل ديگرى مطرح كرد و باز همان جواب را
شنيديم و اين امر چندين بار تكرار شد. در اين اثنا خادم چاى شيرين آورد پدرم كسالتى
مزمن داشت و به خاطر نگرانى از اينكه چاى بر كسالتش بيفزايد با اشاره از خادم معذرت
خواست ، مرحوم آخوند حبه اى قند در چاى فرو برده به پدرم داد و فرمود: اين را ميل
بفرمائيد انشاء الله بعد از اين ديگر سرتان درد نخواهد گرفت ، پدرم چاى را خورد و
مجدداً مطلب را تكرار كرد آخوند اين بار سكوت كرد و ما سكوت را حمل به رضا كرده
راهى خانه شديم وعدالت الملك را همان شبانه روانه تهران كرديم . وفرداى آن روز اثرى
از آن ناراحتى و كسالت پدرم باقى نبود وآن كسالتى كه با مختصر ناپرهيزى شدت مى يافت
كلى رفع شد.(36)
(39) (آيت الله
شاهرودى )
مسافرى از مرحوم آيت الله العظمى سيد محمود شاهرودى (ره ) پولى خواست براى خرجى
مسافرتش آقا نصف آن مبلغ درخواستى را دادند و فرمودند به همين مقدار هم كه همراه
خود دارى ترا بس است . از او پرسيدند آقا درست فرمودند؟ آن شخص پولهايش را بيرون
آورد و شمرد درست همان قدر بود كه فرمودند.(37)
عربى آمد خدمت ايشان عرض كرد هيچ پولى ندارم آقا فرمودند: چرا دروغ مى گوئى يازده
درهم در جيب دارى .
چون عرب از منزل آقا خارج شد من به او گفتم : اگر راست بگوئى چقدر پول دارى من نيم
دينار به تو مى دهم ، چون پولهايش را بيرون آورد ديدم درست يازده درهم بود ما هم
نيم دينار را داديم .(38)
(40) (آزار
جنّيان )
پس از فوت مرحوم (شيخ هرندى
) واعظ معروف فرزندان آن مرحوم آمدند نزد مرحوم
(آيت الله شاهرودى
) از اذيت و آزار جنيّان در منزل شكايت كردند.
ايشان فرمودند: برويد بر سر چاه منزل و بگوئيد: سيد محمود شاهرودى مى گويد از اينجا
برويد و ما را اذيت نكنيد، همان دستور را عمل كردند و ديگر از آنها خبرى نشد.(39)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الرَّحيْمِ
اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ ابْنِ الْحَسَنْ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى
آبائِه في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ السَّاعَة وَلِيَّاً وَحافِظاً وقاعِداً
وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتى تُسْكِنَهُ ارْضَكَ طَوْعاً.
وتُمَتِعَهُ فيها طَويلا.
بِرَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ الرّاحمين.