داستانهاى كودكى بزرگان تاريخ
جلد ۲
احمد صادقى اردستانى
- ۷ -
در نيمه
جمادى الاول سال 1230 هجرى قمرى در شيراز كودكى چشم به جهان گشود كه نام او را
محمدحسن گذاشتند. اين كودك هنوز روزهاى كودكى خود را پشت سر مىگذاشت كه نعمت
پدرش سيد محمود را از دست داد، ولى دائى مهربانش سيد حسين موسوى معروف به
مجدالاشراف، سرپرستى و نگهدارى او را به عهده گرفت. محمدحسن از همان روزهاى
كودكى هوش و استعداد بالايى داشت، به طورى كه وقتى دائيش در خانه براى او معلمى
قرار داد، وى در حالى كه هشت ساله شد همه مقدمات و علوم ادبى را فراگرفته بود، شيوه
وعظ و خطابه را آموخته بود و هر روز يك صفحه از كتاب ابواب الجنان را از بر مىكرد.
اما در همان ايام دائى مهربان و سرپرست محمدحسن هم از جهان چشم فرو بست و او در
حالى كه از مصيبت پدر و دائى رنج مىبرد، آموختن دو علم مهم فقه و اصول را شروع كرد
و براى ادامه تحصيل در سال 1242 به حوزه علمى بزرگ اصفهان هجرت كرد، در مدرسه صدر
اقامت نمود و از حوزه درسى شيخ محمدتقى و سيد حسن مدرس بهره فراوان علمى برد.
محمدحسن در حالى كه به بيست سالگى رسيده بود و از استاد ديگر خود بيدآبادى اجازه
اجتهاد گرفته بود، سال 1259 روانه نجف اشرف شد و در آن حوزه علمى كهن به ادامه
تحصيل در علوم اسلامى پرداخت. استادان مهم محمدحسن عبارت بودند از: محمدحسن
صاحب كتاب جواهرالكلام، محمدحسن آل كاشف الغطاء و شيخ اعظم، شيخ مرتضى انصارى. اما
رابطه علمى استادى و شاگردى شيخ مرتضى انصارى با محمدحسن شيرازى تا آنجا محكم شد و
استاد براى شاگرد خوش استعداد خود اهميت در نظر مىگرفت، كه بارها مىگفت: من
درس را فقط بخاطر سه نفر مىگويم: ميرزا حسن شيرازى، ميرزا حبيب الله رشتى، آقا
حسن نجم آبادى تهرانى. وضع درس و فهم ميرزا محمدحسن شيرازى، در حوزه درسى شيخ
اعظم انصارى به گونهاى بود و او آن چنان براى ضبط و تحقيق روى مطالب استاد، دقت به
خرج مىداد كه هرگاه او به مطالب درسى استاد ايرادى وارد مىكرد، استاد به حرفها و
نقطه نظرهاى شاگرد خوب گوش فرا مىداد و به ديگران نيز مىگفت: ساكت باشيد،
جناب ميرزا حرف مىزند. كار درس و فضل و علم و دانش و قدرت اجتهاد و استنباط
آيت الله ميرزا محمدحسن شيرازى در حوزه علمى نجف به جايى رسيد، كه وقتى مرجع بزرگ
تقليد شيخ مرتضى انصارى در سال 1281 هجرى رحلت نمود و مردم درباره تكليف خود در
موضوع مهم تقليد از شاگردان فقيه و ممتاز شيخ انصارى، به پرس و جوى مرجع تقليد جديد
پرداختند، شاگردان ممتاز شيخ در خانه عالم بزرگ ميرزا حبيب الله رشتى جلسهاى تشكيل
دادند و به اتفاق نظر ميرزا محمدحسن شيرازى را براى مرجعيت تقليد معرفى كردند.
آن گاه به سراغ او فرستادند، او را حاضر نمودند و در مجلسى كه عالمان بزرگ و
پرهيزگار: آقا حسن نجم آبادى، ميرزا عبدالرحيم نهاوندى، ميرزإ؛خخ. حبيب الله رشتى
و ميرزا حسن آشتيانى حضور داشتند، موضوع مرجعيت و رياست دينى را با او مطرح نمودند
و نتيجه بحث و اتفاق نظر خود را بيان كردند، اما او بار اين مسئوليت را نپذيرفت و
ميرزا حسن آشتيانى را از خود لايقتر دانست، ولى ميرزا حسن آشتيانى او را از هر جهت
ممتاز و لايق معرفى كرد و حتى پذيرفتن اين مسئوليت را براى او واجب عينى شمرد و
ميرزاى شيرازى هم در حالى كه به خاطر بيم از مسئوليت مرجعيت تقليد و امكان ناتوانى
خود، اشك بر گونه سرازير داشت، زعامت دينى مسلمانان را قبول كرد. از آن پس
ميرزا محمدحسن شيرازى، معروف به ميرزاى بزرگ، مرجعيت عامه دينى را عهده دار شد و
مردم عرب و عجم و خاص و عام در سراسر بلاد اسلامى به تقليد و متابعت او گردن
نهادند. مدت مرجعيت ميرزاى شيرازى در نجف اشرف ده سال طول كشيد و او در سال
1291 طبق مصالحى نجف را ترك گفت و در سامرا رحل اقامت انداخت. آن گاه اين شهر كه
مدفن امام هادى (ع) و امام حسن عسگرى (ع) هم در آن قرار داشت به مركز عظيم علمى
تبديل گشت و فضاى علم و روحانيت، بر آن حاكم گرديد، و عظمت اسلام از وجود مرجعيت بى
نظير عالم تشيع و پيشواى بزرگ صاحب نفوذ، بر سراسر جهان پرتوافشانى نمود. به
سال 1309 در زمان ناصرالدين شاه، قرارداد امتياز انحصار دخانيات ايران، با يك
كمپانى انگليسى بسته شد و اين كار موجب سلطه استعمار بر يك كشور مسلمان مىگرديد.
اين بود كه علماء بزرگ ايران، در تهران و تبريز و عالم مجاهد سيد جمال الدين
اسدآبادى طى نامهها و تقاضاهايى مبنى بر لغو چنين قرارداد خطرناكى، موضوع را با
مرجع و پيشواى مقتدر جهان تشيع، آيت الله ميرزا محمدحسن شيرازى كه در سامرا
مىزيست، در ميان گذاشتند و آن قهرمان مجاهد و ضد استعمار با نوشتن دو سطر نامه و
بيان فتواى بى سابقهاى، استفاده از دخانيات را براى همه مسلمانان ممنوع و حرام
اعلام كرد و همين فتواى عميق و قهرمانانه موجب لغو قرارداد انگليس با ايران گرديد و شكوه و
عظمت اسلام و مرجعيت عالمگيرتر از گذشته گرديد. ميرزا محمدحسن شيرازى اخلاق گرم و
جذابى داشت، از هوش و فراست بالايى برخوردار بود، مساعدتهاى مالى زيادى نسبت به
محرومين و تهيدستان مىنمود، براى رسيدگى به طلاب نيازمند بازرسينى تعيين كرده بود
تا با حفظ حرمت افراد از آنان حمايت به عمل آيد. برخى از مجموعه آثار علمى او
عبارتند از: كتاب طهارت، كتاب مكاسب، رسالهاى در باب رضاع، رسالهاى در باب اجتماع
امر و نهى، تلخيص مباحث اصول شيخ انصارى، حاشيه بر نجاه العباد، تقريرات اصول،
ذخايرالاصول، مجموعه قتاواى به عربى، صد مسئله فارسى. سرانجام اين مرجع كم نظير
تقليد، بعد از نماز شب چهارشنبه، بيست و چهارم شعبان 1312 هجرى قمرى در اثر بيمارى
سل در شهر سامرا چشم از جهان فرو بست، جسد او را از مسير كاظمين، بغداد و كربلا به
نجف اشرف حركت دادند، از همه اين شهرها ميليونها نفر از عالمان و مردم، فرسنگها
جنازه او را تشيع نمودند و آن را با يك دنيا تجليل و عظمت در جوار امام
اميرالمومنين (ع) به خاك سپردند.
پايان.
|