داستانهاى كودكى بزرگان تاريخ
جلد ۱
احمد صادقى اردستانى
- مقدمه -
بسم الله الرحمن الرحيم دست در دامن مردان زن و انديشه مكن - - هر
كه با نوح نشيند، چه غم از توفانش سعدى شيرازى مىخواهيم يك
سفر طولانى آغاز كنيم، سفر به پهنه تاريخ، سفرى كه چشم اندازهاى فراوانى دارد و
تماشاگر پيروزيها، بزرگيها و عظمتهاى شخصيتهاى درخشانى خواهيم بود، كه چون ستارگان
پر فروغ بر آسمان زندگى بشريت مىدرخشند . آرى، داستانهاى كودكى بزرگان تاريخ
را مىخوانيم، كودكى بزرگان تاريخ داستانهاى شنيدنى و تكان دهندهاى دارد، چون
بسيارى از دانشمندان و انديشمندان بزرگ و افرادى كه در زندگى بشريت موجى آفريدهاند
و خود نيز ماندگارند، اشخاصى بوده كه در همان آغاز زندگى، به درد يتيمى، رنج فقر و
تهيدستى و حتى گاهى به مشكل دردناك نابينائى و محروميت از چشم مبتلا بوده، اما براى
بدست آوردن خوشبختى و سعادت خود، چنين موانع سختى را هم از سر راه خود برداشتهاند
. امام على (ع) به فرزند خود حسن (ع) مىفرمايد: پسرم!من با افرادى كه در
گذشته مىزيستهاند زندگى نكردهام، اما تاريخ زندگى آنان را ملاحظه نمودم، آثار و
اخبار آنها را مطالعه كردم و گوئى كنار آنان قرار گرفتهام و راز زندگى و پيروزى
آنان را بدست آوردهام و خوب و بد و سود و زيان رفتار آنان را سنجيدهام و از هر
چيزى، بهترين و زيباترين آن را براى تو مطرح كردم، تا راه خوشبختى در برابر تو
هموار گردد و زحمت شناختن مجهولات و ناروائيها را نداشته باشى ...
همچنين آن امام بزرگوار فرموده است: انسان خوشبخت كسى است ، كه از سرگذشت ديگران
عبرت گيرد و درس زندگى و سعادت بياموزد .
بنابراين، مطالعه و درس آموزى از سرگذشت كودكى بزرگانى، كه زحمتها كشيده، با مشكلات
جنگيده، حوادث و موانع را از جلو راه پيشرفت برداشته و تجربهها آموخته و آن را از
خود به يادگار گذاشتهاند، مىتواند براى ما فوق العاده آموزنده و سرنوشت ساز باشد.
يكى از دانشمندان بزرگ در اين باره مىنويسد: شخص عاقل و هوشيار از تجربيات ديگران
استفاده مىكند، اما افراد مغرور مىخواهند همه چيز را خود تجربه كنند، ولى زندگى
آنقدر كوتاه و ناپايدار است كه اگر بخواهيم همه چيز را خود تجربه كنيم، فرصتى براى
بكار بستن تجربيات نخواهيم داشت . بنابراين، بايد تجربياتى را كه ديگران به
مرور زمان با هزار زحمت و خون دل از حوادث روزگار اندوختهاند، در برابر چشم خود
قرار دهيم و در عين حال از حوادثى كه براى خود ما پيش مىآيد عبرت بگيريم .
واى به حال كسانى كه نه از تجربيات ديگران استفاده مىكنند، و نه از تجربيات خود!
روى اين حساب، با مطالعه پنجاه سرگذشت از عالمان و شاعران، قاريان و حافظان قرآن،
فلاسفه و نويسندگان، مخترعان و مكتشفان و افراد نمونه تاريخى و خلاصه اشخاص دانشمند
و مجاهدى كه تاريخسازان جامعه بشريت در طول قرنها بودهاند، مىتوان تجربههاى
ارزشمند و درسهاى فراوانى آموخت . اين را هم بايد بدانيم، كه عمده مجموعه
((پنجاه داستان از كودكى بزرگان تاريخ))
نوشتارى است، كه ليسانسيه رياضى، فاضل دلسوز، آقاى حسين تمنائى در كنار تلاشهاى فوق
العاده خود، آن را از كتاب ((داستانهاى كودكى
مردان بزرگ)) تأليف اينجانب، برگزيده و تنظيم
كرده است . كتاب، داستانهاى كودكى مردان بزرگ، در سال 1371 در 390 صفحه چاپ
شده و مجموعه داستانها و سرگذشتها و مطالب علمى و اخلاقى است، اما براى اينكه
داستانهاى آن كتاب براى نوجوانان قابل استفاده باشد، آقاى تمنائى آن را خلاصه و به
زبان ساده و قلمى روان در آورده و با همكارى اينجانب چند داستان ديگر هم به آن
افزوده، و به صورت كتابى كه پيش روى داريد در آمده است . همه داستانها را هم
اينجانب مطالعه كردم، در آن اصلاحها و اضافاتى هم صورت دادم و به راستى مطالعه
اينگونه سرگذشتها و تاريخهاى تكان دهنده نوابغ و شخصيتهاى علمى و تاريخى مىتواند
در تعيين سرنوشت جوانانى كه به ترقى و تكامل خود و جامعه خويش مىانديشند، نقش فوق
العاده مؤثرى داشته باشد . اين را هم بايد توجه داشته باشيم، كه كتابى كه
داستانهاى كودكى بزرگان تاريخ و مخصوصا شخصيتهاى بزرگ اسلامى را بررسى كرده باشند،
تاكنون در ميان نويسندگان مسلمان چيزى را نيافتهايم و به همين جهت اين كتاب در
موضوع خود تأليف تازهاى است و جنبه ابتكارى دارد . موضوع ديگر اينكه، در
تنظيم داستانهاى اين كتاب، ترتيب خاصى رعايت نشده، بلكه تقريبا آنها بر اساس ترتيب
بحثهاى كتاب ((داستانهاى كودكى مردان بزرگ))
آورده شده و چون اين روش خود موجب تنوع و جاذبه براى مطالعه كنندگان مىگردد،
اينجانب نيز به جز در مورد داستانهاى اضافه شده و چند مورد ديگر، در آن تركيب،
تغيير چندانى ندادهام . خداوند مهربان، تنظيم كننده اين نوشتار را بهبودى
كامل عنايت فرمايد، تا بيشتر بتواند خدمات فرهنگى و انسانى خويش را دنبال كند و
مراحل بعدى اين مجموعه را به پايان برساند. بيش از اين شما نوجوانان و جوانان
عزيز را معطل نمىكنيم، تا به مطالعه دقيق داستانهاى كودكى بزرگان تاريخ بپردازيد .
تهران: احمد صادقى اردستانى - 5/9/1372 . ماه اوت سال 571 ميلادى، يا عام الفيل بود،
سالى كه ابرهه پادشاه متجاوز يمن، با سپاهى فيل سوار، به شهر مكه حمله كرد، در همين
سال حضرت محمد (ص) در مكه به دنيا آمد، در حالى كه دو ماه قبل از تولد، پدرش را از
دست داده بود . هنوز بيش از شش بهار، از عمر خود را پشت سر نگذاشته بود، كه
مادرش آمنه بيمار شد و درگذشت . محمد (ص) در شش سالگى به سوگ مادر نشست . از
آن به بعد عبدالمطلب پدربزرگش، سرپرستى او را به عهده گرفت . هشت ساله بود كه
پدر بزرگ را نيز از دست داد و تحت سرپرستى ابوطالب عموى خود قرار گرفت . با
اينكه محمد (ص) در دوران كودكى، درد يتيمى و بىسرپرستى را احساس كرد، اما با توجه
به عنايات خداوند توانا و استعداد ذاتى، به مقام نبوت و هدايت و نجات جامعه بشرى
دست يافت و با ايمان و كوشش خود، دنيا را تحت تأثير مكتب حيات بخش اسلام قرار داد .
حضرت محمد (ص) بنيانگذار مكتبى بود، كه با گذشت چهارده قرن، هنوز هم در دنيا زنده
است و دوست و دشمن در مقابل عظمت اسلام و پيامبر (ص) سر تعظيم فرود آوردهاند .
خلاصه، اين را هم به خاطر داريد، كه در هر شبانه روز، در هر اذان و نماز، نام بلند
و زيباى محمد (ص) را بارها به زبان جارى مىكنيم و مقاومت و رسالت و عظمت او را،
مورد ستايش و تجليل قرار مىدهيم . ((حافظ
شيرازى)) هم درباره آن حضرته سروده است:
ستارهاى بدرخشيد و ماه مجلس شد - - دل رميده ما را، انيس و مونس شد
نگار من، كه به مكتب نرفت و خط ننوشت - - به غمزه، مسئلهآموز صد مدرس شد . هفت ساله بود، كه در مجلس پدر بزرگش حضرت
محمد (ص) شركت مىكرد، مجلس درس و احكام الهى و معارف اسلامى . حضرت مجتبى (ع)
به معارف آسمانى، كه بر پيغمبر (ص) نازل مىشد، گوش فرا مىداد و آنها را حفظ
مىكرد و خوب به خاطر مىسپرد. آنگاه كه به خانه مىآمد، چنانچه برخى
نوشتهاند، كودك هفت ساله، چند متكا روى هم مىگذاشت و منبرى مىساخت و بر فراز آن
مىنشست، آنچه را كه از مجلس پيامبر (ص) آموخته بود، مثل يك سخنران توانا، براى
مادرش بيان مىكرد. هنگامى كه پدرش حضرت على (ع) به خانه مىآمد و مىديد كه
همسرش فاطمه (س)، از مطالب وحى و اخبار مسجد با خبر مىباشد، راز آن را سؤال
مىكرد، جواب مىشنيد كه حسن (ع) مطالب را براى مادرش تعريف كرده است . حضرت
على (ع) يك روز در خانه ماند و در پشت پردهاى پنهان شد و به انتظار نشست و گوش به
زنگ ماند، تا از شيوه سخنرانى كودك هفت سالهاش آگاه گردد . خيلى طول نكشيد، حسن
(ع) به خانه آمد و آماده سخنرانى شد، اما احساس كرد، وحشت و اضطرابى مانع سخنرانى
اوست و مانند روزهاى قبل نمىتواند سخن بگويد. مادر نيز در شگفت بود، زيرا در آن
روز، فرزندش را در بيان مطالب ناتوان مىديد! كودك كه احساس كرده بود، شخصيت
بزرگى در حال شنيدن سخنرانى اوست، گفت: مادر!تعجب نكن، گمان مىكنم، شخصيت
بزرگى سخنرانى مرا گوش مىكند. ناگاه پدر از پشت پرده بيرون آمد، فرزند خويش
را در آغوش كشيد و صورتش را بوسه باران كرد . مأمون خليفه عباسى، با تشريفات و تشكيلات
حكومتى، همراه با اطرافيان، به طرف خارج شهر بغداد مىرفت، او قصد شكار داشت.
عدهاى از كودكان، در محوطهاى مشغول بازى بودند و پسر بچهاى در كنار آنان ايستاده
بود و آنان را تماشا مىكرد. كودكان سخت گرم بازى بودند، كه ناگاه متوجه شدند،
سواران حكومتى به آنها نزديك مىشوند، آنان بازى را رها كردند و پا به فرار گذاشتند
و هر كدام به سوئى متفرق شدند. اما پسرك همچنان در جاى خود ايستاده بود، با
وقار و متانت و بدون ترس و اضطراب ! مأمون كه شاهد فرار كودكان بود، از اعتماد
به نفس پسرك تعجب كرد، نگاهى به او انداخت و گفت: چرا مانند ساير كودكان فرار
نكردى و همچنان در جاى خود ايستادى؟ پسرك به آرامى پاسخ داد: اولا راه
تنگ نبود كه با رفتن من، راه وسيع گردد، ثانيا خطائى مرتكب نشده بودم، كه از ترس آن
فرار كنم، از آن گذشته، تو بدون علت و خطا، كسى را مجازات نخواهى كرد! مأمون:
نامت چيست؟ - نام من، محمد است . - پسر كيستى؟ - پسر على بن موسى
الرضا (ع) هستم . مأمون از تعجب بيرون آمد، چون بزرگى و بزرگوارى از خانواده
حضرت رضا (ع) و فرزند نه ساله او يك امر طبيعى بود . روح الله موسوى خمينى، در سال 1280 شمسى و
در سالروز تولد حضرت فاطمه زهرا (س) در خمين به دنيا آمد، پدرش به نام آيت الله حاج
آقا مصطفى كه براى تبليغات اسلامى از خمين خارج شده بود، در مسير جاده تهران اراك
به دست عوامل رضا شاه به شهادت رسيد در زمان شهادت، فقط هشت يا نه ماه عمر داشت .
از اين به بعد، مادر امام و عمهاش كه خانم دانشمندى بود و برادرش آيت الله سيد
مرتضى پسنديده، كه ده سال از امام بزرگتر بود، سرپرستى امام را بر عهده گرفتند.
بيش از پانزده سال از عمر امام خمينى نگذشته بود، كه عمهاش از دنيا رفت، و چند ماه
بعد، مادرش نيز چشم از جهان فرو بست . امام با اينكه با از دست دادن عزيزانش، دچار
رنجها و ناكاميها شد، هيچگاه خود را نباخت و در سايه اعتماد به نفس، به كوشش در راه
تكامل و پيشرفت تحصيل علم و كسب فضائل پرداخت. امام تا سن هيجده سالگى نزد
برادرش تحصيل كرد و بعد به اصفهان، اراك و قم رفت و از محضر استادان علوم اسلامى
استفاده كرد . او در سن بيست و پنج سالگى به درجه بالاى اجتهاد رسيد . زندگى
امام طورى بود، كه همه اطرافيان شيفته نظم و دقت در درس و زندگى و همه شؤن او
گرديدند . او در انجام وظائف و تكاليف اسلامى جدى بود، حتى در كارهائى كه با خطرهاى
حتمى روبرو بود، امام پيشقدم بود. امام در مقابل انحرافهاى دستگاه سلطنتى بدون
هيچ ترس و واهمهاى فرياد بر مىآورد و جنايات دولت طاغوت را افشاء مىكرد . او در
مقابل همه تهديدهاى شاه فرمود: من اكنون قلب خود را براى سرنيزههاى مأمورين
شما حاضر كردهام، ولى براى قبول زورگوئيها و خضوع در مقابل جبارهاى شما حاضر
نخواهم بود .
سرانجام با دستگيرى امام و تبعيد ايشان به تركيه و عراق به مدت پانزده سال، با
اراده و خواست خداوند، انقلاب شكوهمند اسلامى به دست پرتوان اين مرد الهى پايه ريزى
شد و جهان را تحت تأثير عميقى قرار داد . امام خمينى تنها به تأسيس جمهورى
اسلامى ايران اكتفا نمىكرد، بلكه او درصدد جهانى كردن اسلام، به عنوان تنها مكتب
نجات بخش بشريت بود و در اين راه به موفقيتهاى چشمگيرى دست يافت، كه آثار آن را در
همه كشورهاى اسلامى و غير اسلامى مشاهده مىكنيم . از امام خمينى تأليفات و
آثار فراوان علمى و فقهى هم به يادگار مانده، كه تعدادى از آنها بدين ترتيب است:
1 تحرير الوسيله در 2 جلد 2 مكاسب المحرمه در 2 جلد 3 كتاب البيع 5 جلد .
4 مختصر الاحكام . 5 رساله عمليه 6 ولايت فقيه . 7 جهاد اكبر .
8 چهل حديث 9 استفتا آت 2 جلد 10 صحيفه نور 22 جلد، مجموعه پيامها،
اعلاميهها و سخنرانيهاى از سال 1342 تا 1368 . امام خمينى در شامگاه سيزدهم
خرداد 1368 هجرى شمسى ساعت بيست و دو و بيست دقيقه در تهران زندگى را به درود گفت و
در جوار ((بهشت زهرا))
مزار شهيدان انقلاب اسلامى آرميد .
|