ملكا ذكر تو گويم كه تو پاكى و خدائى |
|
نروم جز به همان ره كه توام راهنمايى |
همه درگاه تو جويم همه از فضل تو پويم |
|
همه توحيد تو گويند كه بتوحيد سزائى |
تو حكيمى ، تو عظيمى ، تو كريمى ، تو رحيمى
|
|
تو نماينده فضلى تو سزاوار ثنائى |
برى از رنج و گدازى ، برى از درد و نيازى
|
|
برى از بيم و اميدى برى از چون و چرائى |
نتوان وصف تو گفتن كه تو در فهم نگنجى |
|
نتوان شبه تو جستن كه تو در وهم نيائى |
همه عزى و جلالى همه علمى و يقينى |
|
همه نورى و سرورى ، همه جودى و سخائى |
من به درگاه تو با بار گناه آمده ام |
|
شرمسارم ز تو با روى سياه آمده ام |
چشم پر اشك و دل خسته و بار سنگين |
|
مستمندم به در خانه شاه آمده ام |
آتش معصيتم ، شعله كشد بر آفاق |
|
زير ابر كرمت من به پناه آمده ام |
گر قبولم نكنى ، روى نمايم به كجا |
|
نه به دينجا، ز پى حشمت وجاه آمده ام |
من بيچاره ز فعل بد خود منفعلم |
|
شرمسارم ز پى عذر گناه آمده ام |
بارالها درى از رحمت خود باز نما |
|
كه به شوق كرمت اين همه راه آمده ام |
((مذنب ))
زار و حقير به در خانه دوست |
|
پى پوزش به دو صد ناله و آه آمده ام |