اسقف به سه نفر از همراهان
خود، يعنى عاقب ، عبد المسيح و سيد رو كرد و گفت : ((
به محمد صلى الله عليه و آله بنگريد كه با افراد خاص از فرزندان و
خانواده اش آمده است ، تا به وسيله آنها مباهله كند، در حالى كه به
حقانيت خود اطمينان دارد. سوگند به خدا اگر نگران شكست خود مى بود آنها
را با خود نمى آورد، بنابراين از مباهله با او دورى كنيد. سوگند به خدا
اگر وجود قيصر (شاه روم ) در ميان نبود، من مسلمان مى شدم ولى اكنون با
محمد صلى الله عليه و آله به آنچه كه موافق او و شماست ، مصالحه كنيد،
و به شهرهاى خود بازگرديد، و سپس درباره حفظ خود بينديشيد.
))
همراهان گفتند: ما پيرو شما هستيم ، مباهله نكردند و با پيامبر صلى
الله عليه و آله مصالحه نمودند كه جزيه (ماليات سرانه ) بپردازند، و
پيامبر صلى الله عليه و آله صلحنامه اى با آنها تنظيم كرد...
(296)
علامه طبرسى در پايان اين ماجرا نقل مى كند: رسول خدا صلى الله عليه و
آله وقتى كه به جايگاه مباهله رسيد، بر روى دو زانو نشست . اسقف (ابو
حارثه ) به همراهان گفت :
جثا و الله كما جثا الانبيا للمباهله :
به خدا سوگند محمد صلى الله عليه و آله همانند پيامبران براى مباهله بر
دو زانو نشست .
آنگاه وحشت كرد و از مباهله عقب نشينى نمود.
سيد به او گفت : (( نزديك بيا مباهله كنيم .
))
ابو حارثه گفت : (( نه ! من چهرهايى را مى نگرم
كه اگر ريشه كن شدن كوهى از مكه را بخواهند، خدا آن كوه را ريشه كن مى
كند و ديگر تا روز قيامت ، يك نفر مسيحى باقى نمى ماند.
(297)
99- سفارش پيامبر صلى
الله عليه و آله به فاطمه (س )
جابر انصارى مى گويد: هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در بستر
رحلت قرار گرفت ، فاطمه (س ) در محضر پيامبر صلى الله عليه و آله كنار
بستر آن حضرت بود و مى گفت :
واكرباه لكربك يا ابتاه !
آه ! چقدر از اندوه تو اندوهگين هستم ، اى پدر بزرگوارم .
پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود: (( اى
فاطمه جانم ! از امروز غم و اندوه براى پدرت نخواهد بود، اى فاطمه !
نبايد در وفات پيامبر گريبان چاك كرد و صورت را خراشيد، و صداى واويلا
بلند كرد، ولى تو همان را بگو كه پدرت در مرگ (پسرش ) ابراهيم گفت :
تدمع العينان و قد يوجع القلب و لا نقول ما يسخط
الرب و انا بك يا ابراهيم محزونون :
چشمها اشك مى ريزند، دل به درد مى آيد، اما سخنى كه پروردگار را به خشم
آورد، نمى گويم و ما اى ابراهيم در سوگ تو، غمگين هستيم .
و از امام باقر عليه السلام در تفسير آيه (( و
لا يعصينك فى معروف - زنان با ايمان ، تو را در نيكى ، نافرمانى نكنند.
))
(298) روايت شده رسول خدا صلى الله عليه و آله به فاطمه
(س ) فرمود: (( وقتى كه من از دنيا رفتم ، چنگ
بر صورت نزن ، و موى خود را پريشان مكن و صداى واويلا بلند نكن و در
عزاى من با صداى بلند آه و ناله نكن . ))
سپس فرمود: (( منظور از كلمه ((
معروف )) در سخن خدا (در آيه فوق ) همين است .
))
(299)
100- اجازه گرفتن عزرائيل
براى ورود به خانه پيامبر صلى الله عليه و آله
رسول خدا صلى الله عليه و آله در بستر رحلت قرار گرفت ، ساعت آخر عمر
را مى پيمود. در اين لحظه صداى در شنيده شد. فاطمه (س ) فرمود: كيستى ؟
كوبنده در: من مرد غريبى هستم ، آمده ام از رسول خدا صلى الله عليه و
آله بپرسم ؛ آيا به من اجازه ورود مى دهد تا به محضرش آيم ؟
فاطمه : خدا تو را بيامرزد، بازگرد، رسول خدا صلى الله عليه و آله در
بستر بيمارى است .
مرد غريب رفت ، پس از ساعتى بازگشت و در خانه پيامبر صلى الله عليه و
آله را كوبيد و گفت : غريبى هستم كه از محضر رسول خدا صلى الله عليه و
آله اجازه مى خواهم تا به خدمتش برسم ، آيا به غريبان اجازه مى دهيد؟
(300)
در اين هنگام رسول خدا صلى الله عليه و آله به هوش آمد و به فاطمه (س )
فرمود: (( اى فاطمه جانم ! آيا مى دانى اين غريب
كيست ؟ ))
فاطمه : نه ، اى رسول خدا صلى الله عليه و آله . پيامبر صلى الله عليه
و آله فرمود:
هذا مفرق الجماعات ، و منقض اللذات ، هذا ملك
الموت ، ما استاءذن و الله على احد قبلى ، و لا يستاءذن على احد بعدى ،
استاءذن على لكرامتى على الله ائذنى له :
اين كسى است كه جمعيتها را پراكنده مى سازد و لذتها را از هم مى پاشد،
اين فرشته مرگ است ، سوگند به خدا براى قبض روح هيچ كس قبل از من و نه
بعد از من ، اجازه نمى گيرد، ولى به خاطر مقام ارجمندى كه نزد خدا دارم
، از من اجازه مى خواهد، به او اجازه ورود بده .
فاطمه (س ) به عزرائيل فرمود: خدا تو را رحمت كند، وارد خانه شو!
عزرائيل مانند نسيم ملايم و آرام بخشى وارد خانه شد و گفت :
السلام على اهل بيت رسول الله :
سلام بر اهل خانه رسول خدا
(301)
امير مومنان على عليه السلام وصى و جانشين پيامبر اسلام صلى الله عليه
و آله اشعار زير را در سوگ جانسوز پيامبر صلى الله عليه و آله خواند:
الموت لا والد يبقى و لا ولدا |
|
هذا السبيل الى ان لا ترى احدا |
هذا النبى و لم يخلد لامته |
|
لو خلد الله خلقا قبله خلدا |
للموت فينا سهام غير خاطئه |
|
من فاته اليوم سهم لم يفته غدا: |
مرگ نه پدر و نه فرزند را باقى نمى گذارد، و برنامه مرگ همچنان ادامه
دارد تا همه بميرند.
مرگ ، حتى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله را براى امتش باقى نگذاشت
اگر خداوند كسى را قبل از پيامبر صلى الله عليه و آله باقى مى گذاشت او
را نيز باقى مى گذاشت .
ناگزير ما آماج تيرهاى مرگ كه خطا نمى روند واقع مى شويم . كه اگر
امروز مورد اصابت تير مرگ نشديم ، فردا او ما را از ياد نمى برد.
(302)
پروردگارا! سفر مرگ را براى ما مبارك گردان ، و توفيق بهره مندى صحيح
از زندگى انسان ساز پيامبران بزرگ را به ما عنايت فرما. آمين يا رب
العالمين .
(پايان داستانهاى زندگى حضرت محمد صلى الله عليه و آله )