روزى مردى اعرابى وارد مدينه شده پرسيد سخاوتمندترين مردم مدينه كيست . حسين بن على
(ع ) را به او معرفى نموده به محل حضرت راهنمائيش كردند وارد مسجد شد، آنجناب را در
حال نماز ديد ايستاد و اين چند شعر را خواند.
كانت علينا الجحيم منطبقه
(2)
|
سيدالشهداء(ع ) نماز را تمام كرده به قنبر فرمود از مال حجاز چيزى باقيمانده عرض
كرد چهار هزار دينار موجود است دستور داد بياور، كسى كه سزاوارتر به آن بوده رسيد
وقتى دينارها را حاضر نمود امام (ع ) دو برد خود را از تن درآورده پولها را در آنها
پيچيد، بواسطه ى شرم و حيا دستش را از شكاف درب خارج نموده به اعرابى تسليم كرد اين
شعر را نيز آنجناب خواند.
لو كان فى سيرنا الغداة عصا
|
والكف منى فليله النفقه
(3)
|
اعرابى پول را گرفته شروع به گريه كرد. امام (ع ) فرمود شايد آنچه ما داديم كم بود.
گفت هرگز، گريه ام براى اينستكه چگونه دست سخاوتمند شما در دل خاك جاى ميگيرد.(4)
شعيب بن عبدالرحمن گفت : هنگام دفن حضرت ابا عبدالله (ع ) بر پشت مباركش اثرى غير
متعارف مشاهده كردند، زين العابدين (ع ) سبب پيدايش آن اثر را پرسيدند فرمود
بواسطه انبانهاى نان و خرمائيكه بر در خانه بيچارگان يتيمان و بيوه زنان مى برد اين
اثر پيدا شده .(5) |