شناخت و مراعات حقوق ديگران

جواد محدثي

- ۱۳ -


سازگارى

تلاش براى داشتن يك زندگى دور از تنش و پرخاش و مشكلات رفتارى، موجب آسايش روح و سلامت خانواده است. همه افراد، در خصلتهاى اخلاقى و شيوه رفتار، يكسان نيستند.اين تفاوت در برخى موارد بروز مى كند و مايه اختلاف مى شود،اختلافى كه البته قابل اجتناب است، آن هم با شيوه «مدارا و سازگارى » دراخلاق و برخورد.

بعضيها با ديگران، چه در محيط خانه و محل كار، يا در محله ومنطقه سكونت، با ديگران «ناسازگارند». ناسازگارى با ديگران، نشانه نوعى غرور و خودخواهى و خودبرترى بينى نسبت به مردم است ونتيجه آن هم تنها ماندن و انزواست.

از سوى ديگر، بى طاقتى در مقابل حالات و رفتار دشوار وناهنجار ديگران نيز، ريشه در كم ظرفيتى دارد و به تشديد اين تعارض و ناسازگارى مى انجامد. اگر در دستورهاى دينى ما به «حسن خلق »، تاكيد شده است، يكى ازمصداقهاى بارز آن «مدارا» است. آسايش دو گيتى تفسير اين دو حرف است:

با دوستان مروت، با دشمنان مدارا.

«مدارا» يك تكليف اخلاقى در اسلام است. از رسول خدا(ص)روايت است:

«امرنى ربى بمداراة الناس كما امرنى باداء الفرائض »; (1) .

همان گونه كه پروردگارم مرا به انجام واجبات فرمان داده است، به مدارا با مردم دستور داده است. در حديث ديگرى چنين آمده است كه جبرئيل، به محضر رسول خدا(ص) آمد و از سوى خدا چنين پيام آورد كه: «اى محمد! پروردگارت سلام مى رساند و به تو مى گويد: با بندگان من مدارا كن.» (2) .

نيز در حديث است از پيامبر اكرم(ص) كه فرمود:

«مداراة الناس نصف الايمان و الرفق بهم نصف العيش »; (3) .

نيمى از ايمان، مداراى با مردم است و نيمى از زندگى، رفق وملاطفت با آنان است. حتى خارج از قلمرو دين و آيين هم، آنان كه خواستار يك زندگى دلنشين و پسنديده باشند، در سايه همزيستى مسالمت آميز و رفق ونرمش با ديگران و رفتار شايسته، بهتر به اين خواسته مى رسند، تا درسايه خشونت و برخورد ناسازگارانه و بهانه جويانه و عيب گيرانه وخودپسندانه!

سعه صدر و ظرفيت براى تحمل ديگران، لازمه دست يافتن به يك زندگى خوب است. در مواردى كه اختلاف سليقه و ديدگاه، ياتفاوت در مشى و رفتار و روش وجود دارد، باز هم با وسعت نظر و«مدارا» مى توان مانع بروز مشكلات شد.

مدارا، يا تولى و تبرى

تعيين مرزهاى دقيق در مباحث اخلاقى و مسايل فرهنگى، مهم است. ما به همان اندازه كه به مدارا و حسن خلق و حلم و معاشرت شايسته ماموريم، به تولى و تبرى و مرزبندى مكتبى در دوستيها ودشمنيها و صف آرايى در برابر دشمن و مقاومت بر سر «مواضع » وبى تفاوت نبودن در مقابل بديها و بدان موظف هستيم. و اين دو مساله از هم جداست و هر كدام جاى خاص خود را دارد.

درست است كه در مسايل اعتقادى نبايد كوتاه آمد و ارزشها رانبايد فروخت و با دشمنان فكرى و مرامى و سياسى نبايد كنار آمد، امامعاشرت با مردم موضوع ديگرى است. حتى در ارتباط با دشمن هم بحث «مدارا» تاكيد شده است، چرا كه گاهى سبب جذب آنان مى شود،بى آنكه از مبانى و اصول خويش، دست برداريم.

حضرت امير(ع) مى فرمايد: «خالطوا الناس مخالطة ان متم معها بكواعليكم و ان عشتم حنوا اليكم »; (4) . با مردم آن گونه مخالطت و معاشرت داشته باشيد كه اگر مرديد، بارفتارى كه داشته ايد، بر شما گريه كنند و اگر زيستيد، بر شما دلسوزى وشفقت كنند.

اين همان مفهومى است كه در شعر «عرفى » آمده است:

چنان با نيك و بد خو كن، كه بعد از مردنت «عرفى ».

مسلمانت به زمزم شويد و هندو بسوزاند.

و اين، نه به معناى بى تفاوتى در مقابل حق و باطل و صلاح و فساد،يا زير پا نهادن ارزشهاى مكتبى و ناديده گرفتن اصول و مبانى است،بلكه «سلوك شايسته » و «حسن خلق » و اخلاق نيك و جاذبه رفتارى است،كه حتى بيگانه را هم جذب مى كند.

از امام صادق(ع) در تفسير آيه «و قولوا للناس حسنا» (با مردم نيكوسخن بگوييد) نقل شده كه فرمود: «يعنى با همه مردم، چه مؤمن چه مخالف(خودى و بيگانه). اما رفتار با مؤمنان، همراه با چهره گشاده باشد و اما با مخالفان،گفتارى مداراتى باشد، تا آنان را هم به ايمان (و خط فكرى) خويش جذب كنيد،چرا كه خيلى با كمترين از اينها مى توان شر آنان را از خود و از برادران ايمانى باز داشت.» (5) .

مدارا با دشمن

مدارا، سلاح پيامبران در جامعه پر از دشمن و مخالف بود و بدين وسيله، هم مخالفان را جذب مى كردند، هم با اين شيوه، به پيروان باايمان، در مقابل دشمنيها و كينه توزيهاى عنودان و دشمنان سرسخت،مصونيت مى بخشيدند.

امام سجاد از حضرت رسول(ص) روايت كرده كه فرمود: خداى متعال، از اين رو پيامبران را بر مردم ديگر برترى و فضيلت بخشيد، كه با دشمنان دين خدا بيشترين مدارا را مى كردند و به خاطر خدا و حفظجان پيروان خويش، بهترين «تقيه » را به كار مى بستند. (6) .

روشن است كه اين در دوران خاصى بوده كه پيامبران (و حتى رسول اكرم) از نظر نيرو و نفرات و شرايط، دوران سخت و عسرت وكمى ياران را مى گذراندند. آنگاه كه فداكاران راه خدا افزون شدند،دشمنيهاى كفار و منافقان را با شدت عمل جواب دادند و به فرمان «جهاد» و «برخورد قاطع » عمل كردند، نه سازشكارانه و مداهنه جويانه، كه البته آن هم به اقتضاى شرايط و موقعيت بود.

در برخوردهاى اجتماعى با مردم كه قلمروى جدا از برخورد بادشمنان داخلى و خارجى دارد مدارا و نشان دادن ملاطفت و روحيه سازگارى، كار انسان را هم بيشتر پيش مى برد و دلها را هم بيشتر جلب و جذب مى كند. بويژه در مواجهه با كسانى كه به هر حال، مثل استخوان لاى زخم و مانند يك جراحت اند كه ناچار بايد به نحوى آنان را تحمل كرد. به اين تحمل از روى ناچارى امام على(ع) اشاره فرموده و آن رانوعى حكمت به شمار آورده است. مى فرمايد:

«ليس الحكيم من لم يدار من لا يجد بدا من مداراته »; (7) .

كسى كه مدارا نكند، با شخصى كه چاره و گريزى از مدارا كردن بااو ندارد، حكيم و فرزانه نيست.

راستى!... با يك جراحت و زخم، چه مى توان كرد، جز ساختن ومدارا و تحمل، تا خوب شود؟ گاهى بعضيها مثل همان زخمند بايد باآنان ساخت و جز نشان دادن صبورى و سازگارى هيچ راهى نيست.

حكمت بودن «مدارا با مردم » را در سخن ديگرى، حضرت على(ع)چنين بيان فرموده است:

«راس الحكمة مداراة الناس.» (8) .

نشان دادن سازگارى و خوشرفتارى، حتى كينه ها را هم ميزدايد وبه جاى آن دوستى و علاقه مى آورد. باز هم از حضرت امير(ع) بشنويم كه مى فرمايد:

«دار الناس تستمتع باخائهم و القهم بالبشر تمت اضغانهم »; (9) .

با مردم مدار كن، تا از برادرى آنان بهره مند شوى و با آنان با روى گشاده ملاقات كن، تا كينه هايشان بميرد.

تحمل ناسازگارى

در يك زندگى جمعى، آيا چاره اى جز حسن سلوك و مدارا وجوددارد؟

«گذشت »، يكى ديگر از جلوه هاى «مدارا» است. اگر بنا باشد درمقابل هر مساله انسان حساسيت و سرسختى نشان دهد و هر حرف رابه دل بگيرد و از هيچ چيز نگذرد، پديد آمدن ناهنجارى در زندگى جمعى، حتمى است.

تحمل كردن ناسازگارى ديگران، پديد آورنده سازگارى است. اگربدى را با بدى و تندى را با تندى جواب دهيم، مشكلات بالا مى گيرد.گاهى بايد چشم را بست و بعضى رفتارهاى آزاردهنده و ناراحت كننده ديگران را ناديده گرفت، يا درگذشت و بخشود، تا ريشه بحران درروابط بخشكد.

در تفسير آيه «يدرؤن بالحسنة السيئة » (بدى را با نيكى رفع مى كنند)آمده است كه به وسيله حلم، جهل و نابخردى جاهل را دفع مى كنند و به وسيله مدارا با مردم، اذيت و آزار آنان را از خودشان دور مى سازند. (10) .

بالاتر از اين چشم پوشى، آن است كه بدرفتاريهاى ديگران را باخوشرفتارى مقابله كنيم، نه مقابله به مثل، بلكه مقابله به بهتر و برتر.اين اوج كرامت نفس و اخلاق والا و پيامبرانه است كه مى سزد در امت پيامبر(ص) تجلى يابد.

در اخلاق خانواده، بروز اين نمونه مكارم اخلاقى به آن است كه هر يك از زن يا شوهر، ضعفها و بداخلاقيهايى در طرف مقابل ديد،تصميم بر مقابله به مثل و شاخ به شاخ شدن نگيرد، بلكه بنا را برسازگارى و تحمل بگذارد، آن هم به حساب خدا و براى رضاى اوتحمل كند، تا به دو نتيجه خوب برسد: يكى بهبود وضعيت داخلى خانه، ديگرى رسيدن به اجر و پاداش الهى.

امام صادق(ع) فرمود:

«ثلاث من مكارم الدنيا والاخرة: تعفو عمن ظلمك و تصل من قطعك و تحلم اذا جهل عليك »; (11) .

سه خصلت، از بزرگواريهاى دنيا و آخرت است: يكى آنكه ازكسى كه بر تو ستم كرده، درگذرى، ديگر: با كسى كه از تو بريده است،پيوند برقرار كن. سوم: اگر با تو به جهالت رفتار شد، حلم وخويشتن دارى نشان دهى.

حلم و بردبارى در برابر جهالت، عفو و گذشت در مقابل ستم وجفا، صله رحم با خويشاوندانى كه قطع رابطه كرده اند، ادب و متانت واحترام در مقابل آنكه بى ادبى كرده است، خوبى و احسان در برابر بديهاو بدرفتاريهاى ديگران، همه و همه از نشانه هاى «سازگارى » و كرامت نفس و روح بلند است.

در مسايل تربيتى نيز، تحمل فرزندان «دشوار» و ساختن باناهنجاريهاى رفتارى آنان و به هنجار آوردن آن، هم دشوار است، هم گامى مهم در ساختن انسانهاى بالنده و مستعد. از اين رو، معلم و مربى،همچنين پدر و مادر براى تربيت شايسته فرزندان، نيازمند«سازگارى »اند، نيز تحمل در برابر ناسازگاريهاى شاگردان و فرزندان.

برخورد با سالمندان

برخلاف فرهنگ غرب، كه وجود سالمندان را در خانواده ها،زائده اى مزاحم مى پندارند و مى كوشند براى آنكه آزاديهاى شخصى شان محدود نشود و مزاحمى نداشته باشند، به نحوى آنان را ازمحيط خانه و روابط خانوادگى دور كنند و به «خانه سالمندان » بفرستند،اسلام به آنان ارج مى نهد و حرمت قائل است و به رعايت حقوق واحترام آنان سفارش كرده و به بهره گيرى از تجارب و افكار پخته آنان تشويق مى كند.

در اين بخش، شيوه صحيح برخورد با پيران و سالمندان را - چه پدر و مادر باشند، چه سالخوردگان ديگر - بر اساس تعاليم مكتب،بررسى مى كنيم.

الف - محور وحدت

مجموعه افراد يك فاميل، نسبت به بزرگ خاندان احترام مى گزارند و در كارها با آنان مشورت مى كنند و در اختلافات، به راى وحكميت و داورى آنان ارج مى نهند و گاهى يك سخن از سوى آنان،آتش فتنه اى را خاموش مى سازد، يا تفرقه و كدورتى را به وفاق وهمدلى و آشتى مبدل مى سازد.

نعمت وجود بابركت آنان، اغلب تا هستند، ناشناخته است. وقتى به جايگاه حساس و مهم و نقش كارگشاى آنان پى مى برند كه از دست بدهند. چه بسيار اختلافها و قهرها و نزاعهاى خانوادگى كه پس ازدرگذشت «بزرگ خاندان » چهره نشان مى دهد و چه بسيار رابطه ها ورفت و آمدها كه قطع مى شود، يا به سردى مى گرايد، و علت آن فقط ازدنيا رفتن محورى است كه مايه دلگرمى، اميد، انس و معاشرت فاميل است.

رسول خدا(ص) فرمود: «البركة مع اكابركم »; (12) .

بركت و خير ماندگار، همراه بزرگترهاى شماست.

در سخن ديگر فرمود: «الشيخ فى اهله كالنبى فى امته »; (13) .

پيرمرد در ميان خانواده اش، همچون يك «پيامبر» در ميان امتش است.

اين اشاره به همان نقش محورى، فروغ بخشى، صفاآورى، هدايت و ارشاد، تجمع و الفت است كه در وجود آنان نهفته است. پس اگربزرگترها در فاميل و خانواده، چراغ روشنى بخش و محور وحدت وهمدلى و عامل انس و ارتباط و رفت و آمدهاى خانوادگى اند، بايد اين جايگاه، محفوظ بماند و مورد حراست و تقويت قرار گيرد.

ب - حرمت بزرگترها

رعايت ادب و مقتضاى حق شناسى نسبت به عمرى تلاش صادقانه و ايثارها، گذشتها، دلسوزيها و سوختن و ساختنها كه بزرگان از خود نشان داده اند، آن است كه در خانواده ها مورد تكريم قرار گيرند،عزيز و محترم باشند، به آنان بى مهرى نشود، خاطرشان آزرده نگردد،به توصيه ها و راهنماييهايى كه از سر سوز و تجربه مى دهند، بى اعتنايى نشود.

خود «بزرگسالى » و «سن بالا» در فرهنگ دينى ما احترام دارد. اين سخن پيامبر خدا(ص) است: «من عرف فضل كبير لسنه فوقره، آمنه الله تعالى من فزع يوم القيامة »; (14) . هر كس فضيلت و مقام يك «بزرگ » را به خاطر سن و سالش بشناسد و او را مورد احترام قرار دهد، خداى متعال او را از هراس ونگرانى روز قيامت ايمن مى دارد.

احترام به بزرگترها و ترحم و مهربانى نسبت به كوچكترها، ازدستورالعملهاى اخلاقى اسلام است و كانون خانواده ها را گرم و مصفامى سازد و اين، توصيه امام صادق(ع) است كه فرمود:

«ليس منا من لم يوقر كبيرنا و لم يرحم صغيرنا»; (15) .

كسى كه بزرگ ما را احترام نكند و كوچك ما را مورد شفقت وعطوفت قرار ندهد، از ما نيست.

اين سخن را نيز از على(ع) به ياد داشته باشيم كه فرمود:

«يكرم العالم لعلمه و الكبير لسنه »; (16) .

دانشمند را به خاطر علمش و بزرگسال را به خاطر سن او، بايداحترام كرد.

اگر جوانان قدر پيران را نشناسند و به جايگاه آنان حرمت ننهند،هم رشته هاى عاطفى پيوندهاى انسانى از هم گسسته مى شود، هم ازرافت و عاطفه و تجربه سالخوردگان محروم مى شوند، هم نشانه بى توجهى خود به ارزشها را امضا كرده اند. حضرت على(ع) در يكى ازسخنان خويش، ضمن انتقاد از اوضاع زمانه و ناهنجاريهاى رفتارى مردم، از جمله بر اين دو مساله تاكيد مى فرمايد: 1- بى احترامى كوچكترها نسبت به بزرگترها 2- رسيدگى نكردن توانگران به نيازمندان:

«انكم فى زمان ... لا يعظم صغيرهم كبيرهم و لا يعول غنيهم فقيرهم »; (17) .

شما در زمانه اى به سر مى بريد كه كوچك به بزرگ تعظيم و تكريم نمى كند و ثروتمند، به فقير رسيدگى نمى كند!

ج - نسبت به والدين

سالمندان به طور عموم، از احترام برخوردارند. اگر پدر و مادرباشند كه اين وظيفه، سنگين تر و مسؤوليت مضاعف است. قرآن كريم از تندى و پرخاش نسبت به پدر و مادر پير نهى مى كند و به سخن نيك و لحن شايسته و خضوع و تواضع و گستردن بال رافت در برابر آنان وخيرخواهى و دعا در حق آنان دعوت مى كند.

فرمان خداوند، چنين است:

«اما يبلغن عندك الكبر احدهما او كلاهما فلا تقل لهما اف و لا تنهرهما و قل لهما قولا كريما، واخفض لهما جناح الذل من الرحمة و قل رب ارحمهما كما ربيانى صغيرا»; (18) . هر گاه يكى از آن دو (پدر و مادر) يا هر دو نزد تو به سن پيرى وسالمندى رسيدند، به آنان اف مگو، آنان را طرد مكن و به آنان سخن كريمانه بگو و بال فروتنى را از روى رحمت و شفقت براى آنان بگستر، و بگو: پروردگارا! همان گونه كه مرا در خردسالى ام تربيت كردند، تو نيز بر آنان رحمت آور.

ادب و احترام نسبت به پدر و مادر بزرگسال، آن است كه: آنان را به اسم، صدا نكنى، به احترامشان برخيزى، از آنان جلوتر راه نروى، باآنان بلند و پرخاشگرانه سخن نگويى، نيازهايشان را برآورى،خدمتگزارى به آنان را وظيفه اى بزرگ بدانى و از آنان در سن كهولت وپيرى مراقبت كنى.

در حديث است كه امام باقر(ع) فرموده است: پدرم به مردى نگريست كه همراه پسرش راه مى رفتند و پسر به بازوى پدرش تكيه داده بود. پدرم تا زنده بود، با آن جوان (به خاطر اين بى حرمتى نسبت به پدرش) صحبت نكرد. (19) .

به همان اندازه كه آزردن آنان و «عاق » شدن، حرام و نكوهيده است و از آن نهى شده است، دل به دست آوردن و جلب رضايت و نيكى به آنان سفارش شده است و اين خدمتگزارى، سبب بهشتى شدن فرزندان به شمار آمده است.

«ابراهيم بن شعيب » گويد: به امام صادق(ع) عرض كردم: پدرم بسيارپير و سالخورده و ناتوان شده است. هر گاه حاجتى داشته باشد او رابرمى داريم و بر دوش مى كشيم. حضرت فرمود: «ان استطعت ان تلى ذلك منه فافعل و لقمه بيدك، فانه جنة لك غدا»; (20) اگر بتوانى عهده دار كارهاى اوشوى چنين كن، حتى با دستانت لقمه در دهان او بگذار، كه اين فرداى قيامت، براى تو بهشت (يا سپر از آتش: جنه) خواهد بود.

د - انتقال فرهنگ

از عمده ترين راههاى انتقال يك فرهنگ به نسلهاى آينده، رفتارپدر و مادر و مربيان است. كودكان، آنچه را در رفتار بزرگترها ببينند، ازآن الگو مى گيرند. احترام به بزرگترها و رعايت ادب و تكريم نسبت به سالخوردگان، اگر در عمل و رفتار ما تجلى يابد، فرزندان ما نيز، اين فرهنگ را مى آموزند و با همين آداب و سنن بار مى آيند. كسى كه انتظارادب و معرفت و حق شناسى از فرزندانش دارد، بايد همين حالت رانسبت به پدر و مادر و بزرگترها نشان دهد، تا كوچكترها هم از اوبياموزند.

اين يك سنت تاريخى و تاثير و تاثر از اعمال و رفتار است. هركس چيزى را درو مى كند كه كشته است. اگر در حديث است كه «لاميراث كالادب »; هيچ ارثى همانند ادب نيست كه از بزرگان به فرزندان برسد، در اين مورد هم مصداق مى يابد.

امام على(ع) فرمود:

«وقروا كباركم، يوقركم صغاركم »; (21) .

به بزرگانتان احترام كنيد، تا كوچكترها هم به شما احترام كنند.

امام صادق(ع) نيز فرموده است:

«بروا آباءكم، يبركم ابناؤكم »; (22) .

به پدرانتان نيكى كنيد، تا فرزندانتان هم به شما نيكى كنند.

اين دقيقا برداشت محصول، از زراعتى است كه انسان با رفتارش در زمين دل و لوح جان كودكان انجام مى دهد.

دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر.
كاى نور چشم من، بجز از كشته، ندروى!

مهمترين درس تربيتى، آن است كه با عمل داده شود. كودكان نيزمستعدترين شاگردانى اند كه «درسهاى عملى » را با دقت، از رفتار مامى آموزند. اگر ما به سالمندانمان احترام نگذاريم، از خردسالان ونوجوانان چه انتظارى داشته باشيم كه با سالخوردگان و خود ما بااحترام و تعظيم و تكريم، برخورد كنند؟ اين ارتباط متقابل درتاثيرگذاريهاى رفتارى را نمى توان ناديده گرفت. به قول معروف، اگراحترام امامزاده، توسط متولى رعايت نشود، از ديگران چه انتظارى است؟!

جاى سالمندان، پيش از آنكه در «آسايشگاه »ها و «سراى سالمندان »باشد، كانون گرم و بامحبت خانه هاست، تا چراغ خانه روشن بماند ومحور تجمع و الفت افراد گردند. و از انديشه آنان نيز استفاده شود.بالاخره آنان، حاصل يك عمر، تجربه و چشيدن سرد و گرم روزگارندو مى توانند «مشاور» خوبى در تصميم گيريهاى زندگى باشند.

آنچه در آينه جوان بيند.
پير در خشت خام، آن بيند.

اين هم بعد ديگرى از برخورد با پيران است.

ه - تاثير رفتار

همچنان كه كودكان و نوجوانان، از رفتار و عمل بزرگترها درس والگو مى گيرند، سالخوردگان نيز گاهى از نظر فكرى و قضاوت وديدگاه، تحت تاثير رفتار جوانان قرار مى گيرند. بسيار اتفاق افتاده است كه خانواده اى غير متدين و بى تفاوت نسبت به ارزشها و پاكيها، در اثرمشاهده رفتار شايسته از جوانشان، به راه آمده اند. در واقع، جوان پاكدل پاك رفتار، با نحوه عملش بر بزرگترها هم تاثير بگذارد.

نقل اين نمونه تاريخى جالب است:

جوانى به نام «زكريا بن ابراهيم » مسيحى بود. چون مسلمان شد به سفر حج رفت. در اين سفر، امام صادق(ع) را ديدار كرد. از جمله سؤالاتش از امام اين بود كه: پدر و مادر و بستگانم هنوز نصرانى اند. چه كنم؟ مادرم نيز نابيناست. آيا با آنان باشم و با آنان غذا بخورم؟ امام صادق(ع) پرسيد: آيا گوشت خوك مى خورند؟ گفت: نه، اصلا دست به آن نمى زنند. امام فرمود: با آنان باش و به مادرت رسيدگى كن و اگر ازدنيا رفت، خودت كارهاى مربوط به كفن و دفن او را انجام بده و به ديگران واگذار مكن.

زكريا پس از بازگشت از سفر حج، به توصيه امام صادق(ع) به مادرش بسيار نيكى و ملاطفت مى كرد، به او غذا مى خوراند، لباس وسر و وضع او را تميز مى كرد و در خدمت وى كوشا بود. مادرش از اين تغيير رفتار، سؤالى به ذهنش رسيد، پرسيد: پسرم! قبلا كه نصرانى بودى با من چنين رفتارى نداشتى،

 چه شده كه پس از هجرت و مسلمان شدن چنين شده اى؟ گفت: يكى از فرزندان پيامبر اين دستور را به من داده است. مادر پرسيد: آيا او پيامبر نيست؟ پسر گفت: خير، او پسرپيامبر است. مادر اصرار داشت كه نه، او حتما پيامبر است، چون اين گونه تعليمات، از تعاليم پيامبران است. پسرش جواب داد: خير، پس ازپيامبر اسلام، پيامبرى نخواهد آمد. او يكى از فرزندان آخرين پيامبرالهى است.

مادرش گفت: پسرم! بهترين دين را برگزيده اى. به من هم ارايه بده و آن دين را بر من عرضه كن. فرزند، تعاليم اسلام را بر مادر مسيحى خويش عرضه كرد. او هم به اسلام گرويد و مسلمان از دنيا رفت. (23) . اين شاهدى بر تاثير عمل به «دستورهاى دين » در مورد نحوه معاشرت با والدين و برخورد با سالمندان است كه يك مسيحى را به اسلام جذب مى كند و نور هدايت را در دل او مى تاباند.

بر اين اساس، با ادب نسبت به بزرگان و گراميداشت خاطرسالمندان و تحويل گرفتن آنان و نيكى و مراقبت از آنان، جامعه اى خوب و خانواده اى باصفا و روابطى مستحكم و عاطفى داشته باشيم. و نيز ... قدر نعمت جوانى را بدانيم كه اين گوهر، هميشه با مانيست.

و چه نيكو سروده است ملك الشعراى بهار:

سحرگه به راهى يكى پير ديدم.
سوى خاك، خم گشته از ناتوانى.

بگفتم: چه گم كرده اى اندرين ره؟
بگفتا: جوانى، جوانى، جوانى.

پى‏نوشتها:‌


1) وسائل الشيعه، ج 8، ص 540.
2) همان.
3) ميزان الحكمه، ج 3، ص 239.
4) نهج البلاغه، صبحى صالح، حكمت 10.
5) بحارالانوار، ج 72، ص 401.
6) همان.
7) ميزان الحكمه، ج 3، ص 239.
8) غررالحكم، چاپ دانشگاه، ج 4، ص 52.
9) همان، ص 16.
10) بحارالانوار، ج 72، ص 423.
11) همان، ج 71، ص 400.
12) بحارالانوار، ج 72، ص 137.
13) همان.
14) همان.
15) همان، ص 138.
16) غررالحكم، چاپ دانشگاه، حديث 11007.
17) همان، حديث 3857.
18) اسراء، آيه 23 و 24.
19) بحارالانوار، ج 71، ص 64.
20) همان، ص 56.
21) غررالحكم، چاپ دانشگاه، حديث 10069.
22) بحارالانوار، ج 71، ص 65.
23) همان، ص 52.