با همسايگان
آيا تا به حال، از دست همسايه ناراحت شده ايد؟ يا به عكس، همسايه از شما رنجيده
و دلخور شده است؟ علت چيست؟ و ... چگونه مى توان از آن پيشگيرى كرد و راه همزيستى و
حسن معاشرت با همسايگان چيست؟ اين مساله گاهى به نشناختن «حقوق » همسايه مربوط مى
شود،گاهى هم ريشه در رعايت نكردن آن دارد. ببينيم در دستورالعملهاى مكتب، چه نكاتى
وجود دارد؟
سايه همسايه
آيا دو همسايه، تنها در «سايه » شريكند و نزديك به هم؟ يا حق وحقوق و حد و حدودى
هم وجود دارد؟
بعضى مى گويند: «چهار ديوارى، اختيارى ». اما اين سخن. نه معقول است، نه مشروع.
نه با عرف سازگار است، نه با شرع و عقل. گرچه انسانها را ديوارهاى خانه ها از هم
جدا مى كند و هر كس وارد محدوده خانه و زندگى خويش مى شود، اما زندگى اجتماعى،
افراد جامعه را به صورت اعضاى يك «خانواده » درمى آورد، كه پيوسته با هم در
ارتباط،رفت و آمد، برخورد و تعاون اند و نيازهاى متقابل به يكديگر دارند. ازاين رو،
سايه هر كدام از دو همسايه، بايد آرام بخش ديگرى باشد و هريك زير سايه همسايه خود،
احساس «امنيت »، «آسودگى » و «اعتماد» كنند.اين چيزى است كه دستورهاى معاشرتى و
اخلاقى اسلام بر آن تاكيداكيد دارد.
در متون دينى چيزى به نام «حسن الجوار» يا «تعهدالجيران » و ... ديده مى شود،
يعنى رسيدگى و سركشى به همسايگان و داشتن رفتارى نيك با آنان و هم آزار نرساندن به
همسايه و صبورى و تحمل نسبت به آنچه از ناملايمات، از آن ناحيه سر مى زند. همچنان
كه خود شما نيز ازهمسايه تان توقع داريد سازگارى نشان دهند و با اندك چيزى عصبانى
نشوند و پرخاش نكنند، خودتان نيز در معرض همين خواسته و انتظاراز سوى همسايگانيد.
هر چه روحيه دينى و اخوت اسلامى ميان افراد جامعه حاكم باشد،به همان اندازه
رابطه ها نزديكتر و صميمى تر و فاصله ها كمتر و كمترمى شود و دو همسايه، بازوى
يكديگر مى شوند و در غم و شادى وراحت و رنج، شريك هم مى گردند. برعكس آن در جوامع
غربى واروپايى و غرب زده است،
كه هر چه علايق مذهبى كمرنگ تر وضعيف تر باشد، زندگيها حالت سردى و كسالت بار
مى يابد و به زندگى غربيها شبيه مى شود، كه نه تنها يك ديوار، بلكه ديوارهاى متعددى
ميان دو همسايه و دو هم محل، يا كسانى كه در يك خيابان يا يك و مجتمع مسكونى به سر
مى برند، پديد مى آيد و همسايه از حال و روزگارهمسايه بغلى يا طبقه بالا يا پايين
يا خانه روبه رويى بى خبر است.
راستى ... اين گونه زيستن، انسانى و اسلامى است؟ پس جايگاه عواطف اجتماعى كجاست؟
همسايه كيست؟ وظيفه ما نسبت به او چيست؟ و حد و حريم همسايگى تا كجاست؟...
همسايگى و حسن همجوارى
«حسن همجوارى » تنها يك اصطلاح سياسى در ارتباط ميان كشورهانيست، و تنها كاربرد
بين المللى ندارد. ميان اهل يك محل، يا در روابطدو همسايه نيز مطرح است. داشتن
بهترين خانه، اما با همسايه اى بد وناهنجار و مردم آزار، مفت هم گران است! افراد
عاقل و هوشيار، درجايى خانه مى خرند كه محلش خوب و همسايگانش سالم و بافرهنگ باشند.
وگرنه، يا بايد خانه را عوض كنند، يا عمرى در رنج و عذاب به سر برند. توجه به
همسايه در خريدن و ساختن خانه، مغازه و محل كار،نشانه خردمندى است.
پيشواى نخستين ما، در نامه اى كه به فرزندش امام حسن مجتبى(ع) به عنوان توصيه
هايى از پدرى دنياديده و باتجربه مى نويسد، از جمله مى فرمايد:
«سل عن الرفيق قبل الطريق و عن الجار قبل الدار»; (1) .
پيش از سفر، از همسفر بپرس و پيش از خانه، از همسايه!
آرى ... «بسا كس اند، از اين همرهان «آرى » گوى،
كه دل به وسوسه راه ديگرى دارند.
بسا كس اند، كه جايى موافقان رهند،
كه خود، نه جاى هماهنگى است و همراهى است.
بدين سبب،
نخست بايد آيين همرهى دانست!».
همسايه خوب داشتن، نعمتى ارزشمند است و همسايه خوب بودن، محبت آور و رفيق ساز
است. هميشه دلها متوجه جايى مى شودكه دوستى و نيكى از آنجا بجوشد و بتراود. هر جا
كه شهد خير باشد،افراد هم گرد مى آيند و افراد و جامعه، دلگرم شده، محيط هم آبادمى
گردد. نقش رفتار نيك در همسايگى و در ايجاد تجمعهاى پرشكوه و الفتهاى اجتماعى
فراوان است. حضرت على(ع) مى فرمايد: آنكه همسايگى اش نيكو باشد، همسايگانش روزافزون
مى شوند.«من حسن جواره كثر جيرانه » (2) .
در حديث ديگرى از امام صادق(ع) آمده است:
«حسن الجوار يعمر الديار و يزيد فى الاعمار»; (3) .
«خوش همسايگى »، هم آبادييها را آبادان مى سازد و هم عمرها رامى افزايد!
در اين دو حديث، هم به بازده عمرانى و اجتماعى سلوك شايسته در همسايگى اشاره
شده، هم به منافع شخصى و بهداشت روانى. البته در پاداشهاى اخروى آن احاديث فراوانى
نقل شده است. (4) .
توصيه به «حسن جوار»
حضرت امير(ع)، پس از آنكه از دست شقى ترين افراد كوردل وكج فهم، ضربت خورد و در
بستر افتاد، در آستانه شهادت، وصاياى ارزشمندى خطاب به فرزندان و پيروانش فرمود كه
بخشى از آنها هم به حقوق همسايه مربوط مى شود;
«الله الله فى جيرانكم، فانها وصية نبيكم، ما زال يوصى بهم حتى ظننا انه سيورثهم
»; (5) .
اين سفارش على(ع) در واپسين لحظات عمر است كه فرمود:
خداى را، خداى را، در باره همسايگانتان، كه اين وصيت پيامبرشماست. پيامبر خدا
همواره نسبت به همسايگان سفارش مى فرمود، تاحدى كه گمان كرديم آنان را از ارث
برندگان قرار خواهد داد!
امام صادق(ع) نيز در سخنى فرموده است: «بر شما باد نماز خواندن درمسجدها و
همسايگى خوب با مردم ». (6) اگر به دستور مكتب، رفتاربزرگوارانه و
شايسته با همسايگان داشته باشيم، دوستيها را جلب مى كند و افراد در مشكلات و
گرفتاريها و نيازهاى متقابل، با بهره گيرى از اين تكيه گاه، مى توانند از قوت روح
برخوردار باشند.
گاهى هم بايد جور همسايه را كشيد. اين شرط همسايگى خوب است. «حسن جوار» تنها به
اين نيست كه اذيت و رنجى به همسايه نرسانيم. گاهى تحمل سختيها و ناملايماتى كه از
سوى او برايمان پيش مى آيد، مصداق اين «حسن همجوارى » است. اگر بخواهيم روابط از هم
نگسلد، بايد صبور بود و با تحمل، و گرنه، پاسخ بدى را با بدى دادن ودر زشتيها
مقابله به مثل كردن، نشان حقارت روح و دون همتى است. به علاوه اين كار از همه برمى
آيد. گذشت و تحمل است كه اراده و ايمان وبزرگوارى مى طلبد.
در عالم رفاقت، شراكت، دوستى، ازدواج و همسرى، همسفرى،محيط كار و ... نيز بايد
گاهى «سنگ زيرين آسيا» بود، نه كم ظرفيت وبى طاقت.
امام كاظم(ع) فرمود: حسن جوار و همسايه خوب بودن، تنها آزارنرساندن نيست، بلكه
آن است كه بر اذيت همسايه صبور و بردبارباشى: «ليس حسن الجوار كف الاذى و لكن حسن
الجوار صبرك على الاذى.» (7) .
روشن است كه اين گونه حديثها هرگز مجوز «همسايه آزارى »نيست. اگر توصيه به
بردبارى نسبت به آزار همسايه شده، بيش از آن واكيدتر و شديدتر، سفارش به خوش رفتارى
و نرساندن آسيب و آزار به همسايگان شده است. مزاحمت براى همسايه، از بدترين
رفتارهاى اجتماعى است.
آخرين مرز
در هر چيزى حد و مرز و حريمى وجود دارد. وقتى از اندازه گذشت، صفحه برمى گردد و
اوضاع، به گونه اى ديگر مى شود. تحمل نسبت به آزار و زحمت آفرينى همسايه نيز اين
گونه است. گاهى مزاحمت به حدى مى رسد كه پايان خط است و حريمها و حرمتها ديگرفرومى
ريزد، چون خود همسايه مردم آزار، حريم نگه نداشته است.
در تاريخ است كه مردى خدمت پيامبر رسيد و از آزار همسايه اش شكايت كرد. حضرت
فرمود: برو و تحمل كن. بار دوم كه به شكوه آمدو ناليد، پيامبر باز هم دستور صبر و
تحمل داد. آزار همسايه به اوج رسيد و خارج از مرز تحمل. وقتى براى سومين بار، شكايت
از همسايه كرد، حضرت رسول چنين راهنمايى و سفارش كرد: «روز جمعه، وقتى مردم به سوى
نماز جمعه مى روند، تو وسايل و اسباب و اثاث خويش را بيرون بريزو در رهگذار مردم
قرار بده، تا همه آنان كه به نماز مى روند،
اين صحنه را ببينند.وقتى علت را مى پرسند، ماجرا را به آنان بگو.» آن مرد نيز
چنان كرد. همسايه مردم آزار (كه آبروى خود را در خطر ديد) بى درنگ به سوى او شتافت
و ملتمسانه از او خواست كه وسايلش را به خانه برگرداند و قول داد وعهد و پيمان بست
كه ديگر آن گونه رفتار نكند. (8) .
اين نتيجه بى پروايى و قدرنشناسى نسبت به لطفها و مداراهاست.لطف خدا هم با انسان
خطاكار مدارا مى كند، ولى ... «چون كه از حدبگذرى، رسوا كند». از حلم و بردبارى
ديگران نبايد سوءاستفاده كرد ونجابت و بزرگوارى ديگران را نبايد به حساب ضعف يا بى
عرضگى آنان گذاشت.
حد و حق همسايه
محدوده رعايت حقوق همسايگان و داشتن رفتار شايسته، تنها به همسايه دست راست و چپ
خانه منحصر نمى شود و تنها به پرهيز ازآزار هم خلاصه نمى گردد.
سركشى، رسيدگى، احوالپرسى، رفت و آمد، مساعدت و يارى،عيادت، انفاق و صدقه، رفع
نياز، همدردى و ... از جمله امورى است كه بر عهده هر همسايه است و اينها نشانه فتوت
و جوانمردى است.پيشواى جوانمردان، على بن ابى طالب(ع) فرمود: «من المروة
تعهدالجيران »; (9) رسيدگى به همسايگان از مروت و جوانمردى است. حضرت
امام باقر(ع) نيز در بيان صفات و خصال شيعه و پيروان ورهروان خط اهل بيت، يكى هم
همين را دانسته و فرموده است:
«و التعاهد للجيران من الفقراء و اهل المسكنة و الغارمين و الايتام ...»;
(10) .
از نشانه هاى پيروان ما، رسيدگى به همسايگان نيازمند و تهيدست و بدهكاران و
يتيمان است. چگونه انسان شرافتمند و باوجدان مى تواند آسوده و با شكم سير بخوابد و
مرفه و برخوردار باشد، درحالى كه در همسايگانش محرومان تهيدست، يتيمان بى
سرپرست،گرسنگان بينوا و بدهكاران درمانده باشند و او بتواند گرهى بگشايد، امابى
تفاوت باشد؟ اينجاست كه كلام نورانى پيامبر خدا، بر تارك تاريخ مى درخشد كه فرمود:
هر كس سير بخوابد، در حالى كه همسايه مسلمانش گرسنه باشد، به من ايمان نياورده است.
«ما آمن بى من بات شبعانا و جاره المسلم جايع » (11) آرى، مسلمانى به
عمل است، نه به ادعا وشعار!
اين حقوق و رعايتها به تعبير احاديث، تا مرز چهل همسايه از هرطرف است. امام
صادق(ع) از رسول اكرم(ص) نقل مى كند كه فرمود:هر چهل خانه از هر چهار طرف، همسايه
محسوب مى شود. (12) .
امام باقر(ع) نيز فرمود:
«حد الجوار اربعون دارا من كل جانب من بين يديه و من خلفه و عن يمينه وعن شماله
» (13) . كه مضمونش همان حد و حريم همسايگى تا چهل خانه ازچهار طرف است.
اگر اين حق و حد و حريم كه اسلام بيان كرده است، مسؤولانه شناخته و رعايت شود، در
جامعه اسلامى نيازمند و گرفتار و بينوايان بى سرپرست و رنجديدگان دست از همه جا
كوتاه و آبرومندانى كه صورت خود را با سيلى سرخ نگه مى دارند يافت نخواهد شد. سخن
رادر اين بخش، با كلامى از محدث بزرگوار، مرحوم «شيخ عباس قمى » به پايان مى بريم،
كه چنين نوشته است:
«... در زمينه معاشرت نيكو با همسايه، حديث بسيار است و «حسن جوار»هم تنها پرهيز
از همسايه آزارى نيست. بلكه تحمل جفا و ناملايمات همسايه هم ازآن جمله است. همچنين
از امور مربوط به «خوش همسايگى »، ابتدا كردن به سلام،عيادت در هنگام بيمارى، تسليت
و تعزيت گفتن در سوگها و مصيبتها، تبريك وتهنيت گفتن در شاديها و اعياد، چشم پوشى
از لغزشها، سرك نكشيدن به رازها وامور پنهانى همسايه، مضايقه نكردن از كمكهايى كه
مورد نياز او است، حتى اگرمى خواهد چوبى (و تيرآهنى) بر ديوارت بگذارد، يا ناودانى
را بر خانه تو بگذارد واز اين گونه امور ... مضايقه نكنى و سخت نگيرى ... .»
(14) .
سوغات و عيادت
چه خوب است كه ديدارها، همراه با تحفه و هديه اى باشد، تالذت بخش تر و مودت
آميزتر گردد. اصل هديه، جلب محبت و مودت مى كند، اگر در ديدارهاى پس ازمسافرت و
زيارت باشد، چه بهتر و بيشتر!
از مولايمان على(ع) است:
«الهدية تجلب المحبة »; (15) .
هديه، دوستى مى آورد.
اين كار، هم بازگشت از سفرها را شيرين مى سازد، هم در يادهازنده نگه مى دارد و
خاطره انگيز مى شود. چه بسيار كسانى كه خاطره شيرين يك سفر را تنها از رهگذر هديه و
سوغاتش در ياد خود نگه داشته اند. عيدى گرفتنهاى دوران كودكى و جوايزى كه دانش
آموزان دريافت مى كنند، اغلب جزء شيرين ترين و فراموش نشدنى ترين خاطرات زندگى
آنهاست.
وقتى افراد يك خانواده، چشم به راه بازگشت مسافرشان از «حج »،«مشهد»، شهرهاى
داخلى يا سفرهاى خارجى باشند، هنگام آمدنش كلمه «سوغات »، شيرين ترين وردى است كه
بر زبانهايشان جارى مى شود و بر خاطرشان مى گذرد. از اين طريق، خانواده نيز خوشحال
مى شوند. سوغات آوردن (اگر در حد و حدود مناسب و در شان انسان باشد) سنتى اسلامى
است و نشانه آن است كه «مسافر»، در سفر هم به يادآنها بوده است.
مهم، اصل هديه و سوغات است، قيمت آن چندان مهم نيست.يعنى ارزش معنوى و عاطفى
هديه جاى توجه است، نه ارزش مادى وريالى آن. گاهى يك شيشه عطر، يك تسبيح و سجاده،
يك كتاب و مجله،يك دست كفش و لباس، يك كيف و جوراب، يك شيرينى و ميوه محلى از محل
سفر و ... حلاوتى فراموش نشدنى پديد مى آورد. هديه، هر چه باشد. لازم نيست سفر،
حتما طولانى يا به جاهاى دور باشد، تا «هديه »بطلبد!
و ضرورت هم ندارد كه سوغات، گرانبها و داراى ارزش مادى بالاباشد! گفتيم كه خود
سوغات و هديه سفر، ارزشى معنوى و اخلاقى دارد، هر چند قيمتش نازل ومقدارش اندك
باشد. بشنويم از اسوه اخلاق، حضرت رسول(ص) كه فرمود:
«اذا خرج احدكم الى سفر ثم قدم على اهله فليهدهم وليطرفهم ولوبحجارة »; (16)
. هر گاه يكى از شما به سفر رفت، هنگامى كه به سوى خانه وخانواده اش برمى
گردد، حتما برايشان هديه و سوغات آورد، حتى اگرشده، سنگى باشد! ...
روشن است كه هدف آن حضرت، آوردن سنگ نيست، بلكه مى خواهد بفرمايد هديه، هر چند
ارزان و ناچيز هم باشد، «موضوعيت »دارد و خوب است كه مرد خانه و بزرگ خانواده، دست
خالى وبى سوغات به خانواده اش برنگردد.
البته اگر سفر، سفرى معنوى باشد (مانند حج، عمره، سوريه،مشهد و ...) از مسافر
آگاه و مكتبى انتظار مى رود كه رهاوردهاى معنوى از اين سفر براى خانواده و دوستان
بياورد و دريافتها، معرفتها،آموختنيهاى سفر را به عنوان يك «ارمغان » براى
ديداركنندگانش بازگوكند و آنان را در فضاى معنوى و روحانى مسافرت خويش قرار دهد.
متاسفانه اين گونه تحفه ها بسيار اندك است و زائران ما، كيف وچمدان خويش را از
هر چيز پر مى كنند، جز خاطرات معنوى ورهاوردهاى روحى و تربيتى; مگر كسانى انگشت
شمار، كه خداوند برشمارشان بيفزايد.
عيادت بيمار
از نمونه هاى بارز اخلاق معاشرت، رفتن به عيادت بيماران است.چه در شهرى كه
هستيم، چه با سفر به شهرى ديگر، چه بيمارانى كه ازخويشاوندان و فاميل اند، چه آنان
كه دوست و آشنايند، و چه حتى عيادت بيماران غريب و بى دوست و آشنا! به قول سعدى:
«قدر عافيت كسى داند كه به مصيبتى گرفتار آيد.» (17) . تندرستى از
نعمتهاى ناشناخته الهى است. آنكه بيمار مى شود،چشم به راه ديدار و سركشى و
احوالپرسى دوستان و بستگان است و ازتفقد آنان خرسند مى شود.
از بهترين كارها كه پاداش بسيار نيز دارد و موجب رضاى خالق ومخلوق است، «عيادت
بيمار» است. اين عمل در اسلام، آداب خاصى دارد. نيكو است كه انسان به عنوان سركشى و
احوالپرسى از مريض، به سراغ او برود، كم بنشيند(مگر آنكه خود بيمار، طالب و مشتاق
باشد بيشتر بنشينيد) دست ونبض بيمار را بگيرد، دست بر پيشانى اش بگذارد، به مريض
دعا كند،ازاو دعا بخواهد، ولى به گونه اى باشد كه اسباب زحمت بيمار وخانواده اش را
فراهم نسازد. (18) .
حتى چيزى با خود بردن هنگام رفتن به عيادت بيمار (همان گونه كه رايج و مرسوم
است) بسيار پسنديده است. يكى از غلامان امام صادق(ع) مى گويد: يكى از آشنايان بيمار
شد.جمعى از دوستان به ملاقات او مى رفتيم كه در راه، به امام صادق(ع)برخورديم. امام
پرسيد: كجا؟ گفتيم: به عيادت فلانى مى رويم. فرمود:بايستيد. ما نيز ايستاديم.
پرسيد: آيا ميوه اى، سيبى، گلابى، عطر و ...چيزى همراه داريد؟ گفتيم: نه، هيچ يك از
اينها را نداريم. فرمود: آيانمى دانيد هر چه كه نزد بيمار برده شود، با همان خوشحال
مى شود ومايه راحت و استراحت او است؟ (19) .
اين، حتى نشانه كاهش دردهاى جسمى در سايه خرسنديهاى روحى است، چيزى كه در
روانشناسى و درمان جديد، به عنوان يك دستور درمانى مورد توجه است.
اخلاق پيامبرانه
رفت و آمد به خانه بيماران و عيادتشان و تفقد از حالشان، ازاخلاق انبيايى است و
سبب تحكيم رابطه ها و تقويت دوستيها و الفت خانواده هاست. پيامبر اسلام(ص) نيز به
عيادت بيماران مى رفت. حتى يك بار ازيك يهودى نيز عيادت فرمود كه همسايه او بود.
(20) .
آنچه به عيادت، ارزش مى بخشد، خدايى بودن آن و اخلاص درعيادت است، حتى خارج از
مرز دوستى و رفاقت و آشنايى و شغل وموقعيت طرف به عيادت رفتن مهم است. اين در آنجا
جلوه مى كند كه مريض، گمنام و بى كس و ناشناخته و غريب باشد كه بيش از ديگران چشم
به راه ديداركنندگان است. تعبير «فى الله » كه در روايات عيادت بيماران به چشم مى
خورد، به همين نكته حساس اشاره مى كند.
چگونه مى توان به اين گوهر دست يافت و از كجا مى توان «نيت خدايى » را در
عيادتها تشخيص داد؟
عيادت بى ريا
وقتى به عيادت بيمارى مى رويد، روى چه انگيزه اى است؟ آيا ازترس گلايه هاى بعدى
او و خانواده او است؟ يا اينكه چون همسايه وآشناست و فردا چشم در چشم هم خواهيد
انداخت؟ يا چون رئيس ومسؤول است؟ يا براى خدا؟
البته دلجويى از يك بيمار و خانواده اش يا رعايت حق همسايگى و حق رئيس، جاى خود
دارد، ولى آيا شده كه جعبه شيرينى يا پاكت ميوه اى بگيريد و به عيادت بيمارانى در
بيمارستانها برويد كه كسى راندارند و شما را هم نمى شناسند؟ در ايام جنگ، بعضيها به
ديدار وعيادت رزمندگان مجروح مى رفتند كه در شهرستانهايى دور از بستگان خود تحت
درمان بودند، بى آنكه سابقه آشنايى با مجروحان جنگى داشته باشند، تنها به خاطر خدا
و انجام وظيفه دينى و انسانى.
اين كار، بس عظيم است و الهى! و مايه آسانى حساب خداوند درقيامت مى گردد. در
حديث قدسى آمده است:
«من عاد مؤمنا فى فقد عادنى »; (21) .
هر كس در راه من (به خاطر خدا) مؤمنى را عيادت كند، مرا عيادت كرده است.
در حديث است كه روز قيامت، پروردگار به بنى آدم خطاب مى كند: مريض شدم چرا به
عيادتم نيامدى؟ مى گويد: خدايا! توپروردگار جهانيانى، چگونه به عيادت تو مى آمدم؟
پاسخ مى شنود:فلان بنده ام بيمار شد و از او عيادت نكردى! مگر نمى دانستى كه اگر به
عيادتش مى رفتى، مرا نزد او مى يافتى؟ (22) .
به علاوه، عيادت بيمار، انسان را به ياد قيامت مى اندازد و او رامتوجه نعمت
تندرستى مى سازد و زمينه ساز شكر به خاطر سلامتى مى گردد. از رسول خدا(ص) روايت است
كه: به عيادت بيمار و تشييع جنازه برويد، كه شما را به ياد آخرت مى اندازد.
(23) .
عيادت و سوغات بى توقع
دانستيم كه اگر به عيادت بيمار، يا هديه و سوغات، جنبه الهى بدهيم و آن را به
حساب خدا بگذاريم، هم پاداش بيشترى مى بريم، هم به ترويج اين گونه سنتهاى اسلامى در
اخلاق معاشرت، كمك كرده ايم.
با اين حساب، نبايد در دادن هديه و بردن سوغات يا رفتن به عيادت بيمار، حساب عوض
و جايگزين آن را كرد. گلايه از اينكه چراما كه به عيادتش رفتيم، او به عيادت ما
نيامد، كم ظرفيتى است، يا اگركسى هنگام بيمارى تان از شما عيادت نكرد، شما «مقابله
به مثل » نكنيد وكريم و بزرگوار باشيد.
رسول اكرم(ص) فرموده است:
«عد من لا يعودك و اهد من لا يهدى لك »; (24) .
به عيادت كسى برو كه از تو عيادت نكرده است و براى كسى هديه ببر كه براى تو هديه
و سوغات نياورده است.
و ... اخلاص و وسعت نظر و بزرگ منشى، از همين جاها شناخته مى شود! ...
پىنوشتها:
1) نهج البلاغه، صبحى صالح، نامه 31.
2) غررالحكم ،چاپ دانشگاه، ج 7، ص 49.
3) كافى، كلينى، ج 1، ص 667، احاديث 8، 10 و 7.
4) در اصول كافى، ج 2 (عربى) باب «حق الجوار»، همچنين در سفينة البحار، واژه «جور»
ملاحظه شود.
5) نهج البلاغه، صبحى صالح، نامه 47، خطاب به امام حسن و امام حسين(ع).
6) كافى، ج 2، ص 635.
7) همان، ص 667.
8) سفينة البحار، ج 1، ص 191 (واژه جار)، كافى، ج 2، ص 668.
9) غررالحكم، چاپ دانشگاه، ج 7، ص 49.
10) كافى، ج 2، ص 74.
11) سفينة البحار، ج 1، ص 192.
12) كافى، ج 2، ص 669، باب «حد الجوار».
13) همان.
14) سفينة البحار، ج 1، ص 192 «حسن الجوار».
15) غررالحكم، چاپ دانشگاه، ج 7، ص 421.
16) مكارم الاخلاق، طبرسى، ص 266، بحارالانوار، ج 79، ص 283.
17) گلستان سعدى، باب هشتم.
18) روايات بيمارى و عيادت و ... را در «مكارم الاخلاق »، باب 11 مطالعه فرماييد.
19) مكارم الاخلاق، ص 361.
20) همان، ص 359.
21) همان، ص 360.
22) ميزان الحكمة، ج 9، ص 128.
23) همان، ص 130.
24) كنزالعمال، متقى هندى، حديث شماره 25150.