راه روشن ، جلد هفتم
ترجمه كتاب المحجة البيضاء فى تهذيب الا حياء

ملامحسن فيض كاشانى رحمه اللّه عليه
ترجمه : سيد محمّد صادق عارف

- ۸ -


صبر نيمى از ايمان است
بدان ايمان گاهى تنها بر تصديق به اصول دين اطلاق مى شود، و گاهى آن را به اعمال ناشى از آنها اختصاص مى دهند، و زمانى بر هر دو اطلاق مى گردد. معارف دين داراى ابوابى است و اعمال نيز ابواب و انواعى دارد، و چون واژه ايمان همه آنها را شامل مى شود لذا ايمان داراى هفتاد و چند باب مى باشد. ما اختلاف اين اطلاقات را در كتاب (( قواعد العقايد )) از بخش عبادات ذكر كرده ايم . امّا صبر به دو اعتبار و برحسب دو اطلاق نصف ايمان است :
1 - اين كه ايمان در مجموع تصديقات و اعمال اطلاق شود. در اين صورت ايمان داراى دو ركن است : يكى يقين و ديگرى صبر. مراد از يقين معرفت هاى قطعى به اصول دين است كه با هدايت و توفيق الهى حاصل مى شود، و مقصود از صبر عمل به مقتضاى اين يقين است ؛ زيرا يقين به او مى آموزد كه گناه زيانبار و طاعت سودمند است ، و ترك گناه و مواظبت بر طاعت جز به صبر ميسر نيست . صبر در حقيقت به كار بردن انگيزه دين در مقهور كردن انگيزه هوس و كاهلى است ؛ از اين رو به اين اعتبار صبر نصف ايمان است و به همين سبب پيامبر خدا (ص ) صبر و يقين را كنار هم قرار داده و فرموده است : ((از اندك ترين چيزهايى كه به شما داده شده يقين و عزم بر صبر است ... تا آخر حديث )).(258)
2 - اين كه ايمان بر احوالى كه اعمال ثمره و نتيجه آنهاست اطلاق شود نه بر معارف . در اين صورت همه آنچه بر انسان وارد مى شود از دو قسم بيرون نيست : يا براى دنيا و آخرت او سودمند است و يا براى هر دو زيانبار است ؛ بعلاوه آنچه در حال صبر براى او زيان آور و در حال شكر برايش سودمند است . بدين اعتبار شكر يك نيمه ايمان است چنان كه يقين به اعتبار اول يكى از دو نيمه ايمان است . به همين مناسبت ابن مسعود گفته است : ايمان دو نيم است : نيمى صبر و نيم ديگر شكر است . اين حديث از پيامبر خدا (ص ) نيز روايت شده است .(259)
چون صبر، شكيبايى و پايدارى انگيزه هاى دين در برابر انگيزه هاى هوس است و انگيزه هاى هوس نيز دو قسم است . قسمتى برخاسته از شهوات و قسمتى ناشى از خشم مى باشند، و شهوت عبارت از طلب لذت ، و خشم گريز از درد و رنج است و روزه تنها شكيبايى در برابر خواست هاى شهوت است اعم از شهوت بطن و فرج نه شكيبايى در برابر خواستهاى خشم ، لذا پيامبر خدا (ص ) به همين مناسبت فرموده است : ((روزه نصف صبر است ))، زيرا كمال صبر شكيبايى و پايدارى در برابر هر دو انگيزه شهوت و انگيزه غضب است و در اين صورت روزه ربع ايمان خواهد بود.
به همين گونه بايد اندازه هاى شرعى و حدود اعمال و احوال و نسبت آنها را با ايمان درك كرد، و در اين مورد اين اصل اين است كه كثرت ابواب ايمان شناخته شود و بدانند كه واژه ايمان بر وجوه مختلفى اطلاق مى شود.
نام هاى مختلف صبر در نسبت به آنچه بايد از آن صبر كرد
بدان صبر دو نوع است : يكى صبر تن است مانند تحمل سختى هايى كه بر بدن وارد مى شود و پايدارى در برابر آنها و اين دو قسم است : يكى از طريق فعل مانند انجام دادن كارهاى مشقت بار و سخت اعم از عبادات و جز آنها و دوم از طريق تحمل ، مانند شكيبايى در برابر زدن هاى سخت و پايدارى در برابر بيمارى هاى دشوار و زخم هاى هولناك . اين گونه صبر اگر موافق شرع باشد پسنديده است ؛ ليكن ستوده ترين نوع آن صبر روحى در برابر خواست هاى طبع و هوس هاست ، و اين صبر اگر شيكبايى در برابر خواست هاى شكم و فرج باشد عفت گفته مى شود، و اگر صبر در تحمل مكروهى باشد نام هاى آن نزد مردم به اختلاف نوع مكروهى كه صبر بر آن غلبه مى كند مختلف مى شود، و اگر شكيبايى در برابر مصيبتى باشد تنها به واژه صبر اكتفا مى شود؛ و ضد آن حالتى است كه آن را جزع و بى تابى مى نامند. اين حالت عبارت از آزاد گذاشتن انگيزه هوس است تا آواز را بلند كند و بر صورت بزند و گريبان چاك كند و جز اينها. اگر صبر در تحمل رنج باشد آن را ضبط نفس مى نامند و ضد آن حالتى است كه آن را بطر مى گويند؛ اگر صبر در جنگ و كارزار باشد آن را شجاعت مى خوانند و ضد آن جبن يا ترس است ؛ اگر صبر بر فرو بردن خشم باشد حلم گفته مى شود و ضد آن تذمّر يا خشمگينى است ؛ اگر صبر در برابر يكى از حوادث روزگار باشد آن را سعه صدر مى گويند و ضد آن دلتنگى و آزردگى و ضيق صدر است ؛ اگر پايدارى در پوشيده داشتن سخنى است آن را كتمان مى خوانند و صاحب آن كتوم يا رازدار گفته مى شود؛ اگر صبر بر محروميت از زرق و برق زندگى است آن را زهد مى گويند و ضد آن حرص است ؛ و اگر صبر بر مقدار اندكى از بهره هاى زندگى باشد آن را قناعت و ضد آن را شره يا حرص مى خوانند.
بنابراين بيشتر خصلت هاى خوب ايمان داخل در صبر است . از اين رو هنگامى كه از پيامبر خدا (ص ) درباره ايمان پرسيدند، فرمود: ((آن صبر است ))، (260) زيرا صبر بزرگترين و دشوارترين اعمال ايمان است ، همچنان كه فرمود: ((حج عرفه است ))، (261) و خداوند اقسام اين اعمال را در يك آيه جمع كرده و همه را صبر ناميده و فرموده است : (( و الصابرون فى الباءساء و الضراء و حين الباءس اولئك الذين صدقوا و اولئك هم المتقون ؛ )) (262) (( باءساء )) به معناى مصيبت و (( ضرّا، )) فقر و نادارى و (( باءس )) كارزار است .
اينها اقسام صبر بنابر اختلاف متعلقات آن است . كسى كه معانى را از نام ها مى گيرد تصور مى كند اينها احوالى است كه در ذات و حقيقت خود با هم اختلاف دارند، زيرا او نام ها را مختلف ديده است . ليكن كسى كه پوياى راه راست است و در پرتو نور الهى به اشيا مى نگرد نخست به معانى نظر مى كند و بر حقايق آنها مطلع مى شود سپس اسامى را مورد ملاحظه قرار مى دهد؛ چه اسامى براى دلالت بر معانى وضع شده اند، و معانى اصول ، و الفاظ توابع مى باشند، و كسى كه اصول را از توابع طلب كند بتحقيق دچار لغزش شده است . قول خداوند متعال كه فرموده است : (( اءفمن يمشى مكبا على وجهه اءهدى اءمن يمشى سويا على صراط مستقيم ؛ )) (263) اشاره به همين دو دسته است ، زيرا غلطهاى كافران جز نظير اين گونه برداشت هاى وارونه چيز ديگر نيست .
اقسام صبر برحسب اختلاف در قوّت و ضعف
بدان انگيزه دين در مقابله با انگيزه هوس سه حالت دارد:
اوّل آن كه انگيزه هوس را مقهور كند، بطورى كه نيروى جدل و توان كشمكش در آن باقى نماند، و با ادامه صبر مى توان به اين حالت رسيد، و در اين مورد گفته مى شود:
(( من صبر ظفر ((ع يعنى هر كس صبر كند پيروز مى شود، و كسانى كه به اين مرتبه رسيده اند اندكند و آنها صديقان مقربند كه خداوند درباره آنها فرموده است : (( الذين قالوا ربنا اللّه ثم استقاموا. )) اينان همواره در راه راست گام برمى دارند، و بر صراط قويم دين استوار ايستاده اند و نفوس ايشان بر آنچه انگيزه هاى دين از آنها خواسته آرامش يافته است و منادى كننده آنها را ندا مى كند: (( يا اءيتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربك راضية مرضية . ))
دوم اين كه انگيزه هوس غلبه يابد و كشمكش ميان آن و انگيزه دين بكلى از ميان برود و خود را به لشكر شيطان تسليم كند و چون از مجاهده نوميد شده است دست از آن بردارد. اينان همان بى خبران و غافلانند و اكثريت خلق را تشكيل مى دهند، و همان هايى هستند كه شهواتشان آنها را به بردگى گرفته و بدبختى بر آنها غلبه يافته است . آنان در دل خويش كه سرّى از اسرار خدا و امرى از اوامر اوست دشمنان خدا را داورى و حاكميت داده اند و قول خداوند به آنها اشاره دارد كه فرموده است : (( و لو شئنا لا تينا كل نفس هديها و لكن حق القول منى لا ملئن جهنم من الجنة و الناس ‍ اءجمعين . )) (264) اينان كسانى هستند كه آخرت را داده و در برابر آن دنياى خود را خريده و در اين معامله سخت دچار خسران شده اند؛ و به كسى كه بخواهد آنان را ارشاد كند گفته مى شود: (( فاءعرض عمن تولى عن ذكرنا و لم يرد الا الحياة الدنيا ذلك مبلغهم من العلم . )) (265) نشانه اين حالت ياءس و نوميدى و يا فريفتگى به آرزوهاست ، و اينها ناشى از نهايت حماقت است ، چنان كه پيامبر خدا (ص ) فرموده است : ((زيرك كسى است كه نفس خويش را خوار سازد و براى پس ‍ از مرگ كار كند و احمق كسى است كه از خواهش نفسش پيروى كند و از خداوند آرزو داشته باشد.)) (266) اگر كسى را كه داراى اين حالت است پند دهى مى گويد: من مشتاق توبه هستم ليكن برايم امرى غير ممكن شده و اميدى به آن ندارم ؛ يا آن كه رغبتى به توبه ندارد و مى گويد: خداوند آمرزنده و بخشنده و مهربان است و نيازى به توبه مؤ من ندارد. اين بيچاره عقلش با شهوتش يار و همراه شده و آن را تنها در راه تدابير دقيقى كه بتواند شهوات خود را ارضا كند به كار مى برد، و مانند مسلمانى كه در دست كافران اسير شده باشد و او را به چرانيدن خوك و نگهدارى و حمل شراب وادارند عقلش در چنگ شهواتش اسير و گرفتار مى باشد؛ و منزلت او در نزد خداوند منزلت كسى است كه مسلمانى را مقهور كند و او را به كافران بسپارد و اسير دست ايشان كند؛ و سبب زشتى جنايتش آن است كه كسى را مسخر ديگرى كرده كه سزاوار است خودش مسخر او باشد و كسى را تسلط داده كه شايسته است بر او تسلط داشته باشد. مسلمان از آن جهت شايستگى سلطه بر غير را دارد كه داراى معرفت و انگيزه دينى است ، و كافر بدان سبب مستحق آن است كه بر او تسلط داشته باشند كه فاقد اين معرفت و داراى انگيزه شياطين است ، و حق مسلمان بر نفس خويش واجب تر از حق غير بر اوست ؛ و هر زمان معناى شريفى را كه متعلق به حزب خدا و لشكر فرشتگان است براى معناى پستى كه تعلق به حزب شياطين كه رانده شدگان درگاه الهى هستند به كار گيرد مانند كسى است كه مسلمانى را به بردگى كافر درآورده بلكه همچون كسى است كه به قصد آزار پادشاهى كه بر او حق نعمت دارد عزيزترين فرزندان او را بربايد و به سخت ترين دشمنان او بسپارد. پس بنگر كه چگونه نعمت پادشاه را ناسپاسى كرده و خود را مورد خشم و انتقام او قرار داده است ، زيرا هواى نفس در پيشگاه خداوند منفورترين خدايى است كه در روى زمين پرستش مى شود، و عقل عزيزترين موجودى است كه در زمين آفريده شده است .
سوّم آن كه ميان دو لشكر برابرى برقرار باشد گاهى اين بر آن پيروز شود و زمانى آن بر اين . كسى كه داراى اين حالت است از مجاهدان به شمار مى آيد نه از پيروزمندان . اينها كسانى هستند كه خداوند درباره آنها فرموده است : (( خلطوا عملا صالحا و آخر سيئا عسى اللّه اءن يتوب عليهم ؛ )) (267) اين حالت از نظر قوت و ضعف ايمان است امّا از حيث عدد آنچه بر آن صبر مى كند سه حالت بر او راه دارد: يا بر همه شهوت ها غلبه مى كند، يا بر هيچ شهوتى غالب نمى شود، يا تنها بر برخى از شهواتش چيره مى گردد. و قول حق تعالى كه فرموده است : (( خلطوا عملا صالحا و آخر سيئا. )) بر كسى حمل مى شود كه از غلبه بر برخى از شهواتش ‍ ناتوان است . كسانى كه مجاهده با شهوات نفس را مطلقا ترك مى كنند به چهارپايان شبيه تر بلكه از آنها گمراه ترند، زيرا در چهارپايان معرفت و قدرتى كه به وسيله آنها با شهوات مبارزه كنند آفريده نشده و حال كه اين نيروها در انسان نهاده شده و او آنها را مهمل و بلااستفاده گذارده است . از اين رو بحق ، اينان از چهارپايان ناقص ترند و به يقين پشت كرده اند، به همين مناسبت گفته اند:

(( و لم اءرفى عيوب الناس عيبا
كنقص القادرين على التمام )) (268)
صبر از نظر آسانى و دشوارى نيز تقسيم پذير است ، چه نوعى صبر است كه براى نفس دشوار و مشقت بار است و دوام بر آن جز با كوشش زياد و رنج بسيار ميسر نيست . و اين را (( ((تصبّر)) )) مى نامند. نوعى ديگر از صبر وجود دارد كه با رنج و زحمتى همراه نيست و با اندكى تحمل ، نفس آن را بر خود هموار مى سازد، اين را ((صبر)) مى خوانند. هرگاه بر تقوا و پرهيزگارى مداومت شود، و تصديق به حسن عواقب امور قوت گيرد صبر آسان مى گردد، به همين سبب خداوند فرموده است : (( فاءما من اءعطى و اتقى ، و صدق بالحسنى فسنيسره لليسرى . )) (269) مثال اين تقسيم توانايى كشتى گير نسبت به ديگران است ، چه مرد نيرومند مى تواند مرد ضعيف را به اندك حمله و كمترين نيرو به خاك افكند بى آن كه در درگيرى با او دچار زحمت و خستگى و اضطراب شود، و نفسش به شماره افتد. ليكن مرد نيرومند را جز با زحمت بسيار و رنج و عرق پيشانى نمى توان به زمين زد. نبرد ميان انگيزه دين و انگيزه هوس نيز به همين گونه است زيرا به تحقيق آن نبرد ميان فرشتگان و شياطين است ، و هرگاه شهوت ها رام و ريشه كن شوند و انگيزه دين غلبه و استيلا يابد، و بر اثر طول مداومت صبر آسان گردد حالت رضا به وجود مى آيد، چنان كه شرح آن در كتاب رضا خواهد آمد؛ و مقام رضا عالى تر از صبر است . از اين رو پيامبر خدا (ص ) فرموده است : ((خدا را با رضا بندگى كن ، و اگر نمى توانى در صبر بر چيزى كه از آن كراهت دارى خير بسيار است )).(270)
يكى از عارفان گفت است : صابران از سه مقام برخوردارند: نخستين ترك شكايت است اين درجه توبه كنندگان است ؛ دوم راضى است به آنچه برايش مقدر شده و اين مرتبه زاهدان است ؛ سوّم دوستدار چيزى است كه خداوند درباره اش انجام مى دهد. و اين مقام صديقان است . ما در كتاب محبت روشن خواهيم كرد كه مقام محبت برتر از مقام رضاست همان طورى كه مقام رضا بالاتر از مقام صبر است ؛ و اين انقسام در صبر خاصّ كه صبر بر بلايا و مصايب است جارى است .
بدان صبر به اعتبار حكم آن نيز بر واجب ، مستحب ، مكروه و حرام منقسم مى شود: چه صبر در برابر محرمات واجب است ، و صبر بر مكروهات مستحب ، و صبر بر آزار حرام حرام است مانند آن كه كسى دستش يا دست فرزندش را ببرند و او صبر كند و خاموش گزيند، يا كسى براى شهوتى حرام قصد حرم او كند، و غيرت او به هيجان آيد ليكن بر آن صبر كند و نسبت به آنچه بر كسانش مى رود خاموش بماند و اين صبر حرام است . صبر مكروه صبر بر آزارى است كه به سبب چيزى كه در شرع مكروه است به انسان برسد. و بايد شرع محك صبر باشد، و نبايد تصور شود كه چون صبر نصف ايمان است همه اقسام آن خوب و پسنديده مى باشد بلكه مقصود اقسام خاصى از آن است .
مواردى كه به صبر نياز است و بنده در هيچحال از آن بى نياز نيست
بدان همه آنچه در زندگى دنيا به انسان مى رسد از دو نوع بيرون نيست : يكى آنچه موافق با هوس هاى اوست ، و ديگر امورى كه موافق با هوس هاى او نبوده بلكه مكروه اوست . وى در هر يك از اينها به صبر نيازمند است ، و در همه احوال از اين دو نوع امور يا يكى از آنها فارغ نيست ، و به همين سبب هرگز از صبر بى نياز نمى باشد.
نوع اوّل - امورى كه موافق خواهش نفس ، سلامت ، مال ، مقام ، كثرت خويشاوندان ، توسعه اسباب ، كثرت پيروان و ياران و همه لذت هاى دنياست ، و بنده در اين امور بى نهايت بى صبر نياز دارد، چه اگر ضبط نفس نكند و به اين امور گرايش يابد و در لذت هاى مباح فرو رود اين امر را به تباهى و سركشى خواهد كشاند، زيرا خداوند فرموده است : (( ان الانسان ليطغى اءن رآه استغنى ، )) تا آن جا كه يكى از عارفان گفته است : مؤ من بر بلا صبر مى كند، و بر عافيت جز صديق شكيبايى نمى ورزد، هنگامى كه اموال دنيا به طرف صحابه سرازير شد گفتند: ما به فتنه فقر و نادارى دچار شديم توانستيم صبر كنيم اكنون به فتنه توانگرى مبتلا شده ايم و نمى توانيم بر آن شكيبايى ورزيم . به همين سبب خداوند متعال بندگانش را از فتنه مال و زن و فرزند بيم مى دهد و مى فرمايد: (( يا اءيها الذين آمنوا لا تلهكم اءموالكم و لا اءولادكم عن ذكر اللّه ، )) (271) و نيز فرموده است : (( ان من اءزواجكم و اءولادكم عدوا لكم فاءحذروهم ، )) (272) و پيامبر خدا (ص ) فرموده است : ((فرزند بيم آور، بخل آور و اندوه آور است ))؛ (273) و هنگامى كه به فرزندش ‍ حسين (ع ) نگريست كه پايش در پيراهنش بند آمد و لغزيد از منبر فرود آمد و او را در آغوش گرفت ، سپس فرمود: ((خداوند راست فرموده است : (( انما اءموالكم و اءولادكم فتنة ، ع(( من هنگامى كه ديدم فرزندم لغزيد بى تاب شدم و او را گرفتم )). (274) اين امر براى اهل بينش مايه عبرت است . مرد كامل كسى است كه در حال عافيت صبر كند، و معناى صبر بر عاقبت آن است كه بدان ميل نكند و بداند كه آنچه در نزد اوست وديعه است و شايد بزودى برگردانيده و مسترد شود. و نيز بايد نفس خود را باز دارد از اين كه بدانها شاد شود؛ و در خوشگذرانى و لذت طلبى و بازى و سرگرمى حريص باشد، و بايد حقوق الهى را در مال خود با انفاق به مستحقان ، و در بدنش به وسيله كمك به مردمان ، و در زبانش با راستگويى و همچنين در ديگر چيزهايى كه خداوند به او ارزانى داشته است . رعايت كند. اين صبر با شكر پيوند دارد، زيرا چنان كه شرح داده خواهد شد شكر زمانى كامل است كه حق آن ادا شود. صبر بر خوشى و توانگرى سخت تر است ، زيرا آن مقرون به قدرت است و از حفظ الهى است كه بر آنها قادر نباشى ، صبر بر حجامت و زدن رگ اگر به وسيله ديگرى انجام شود آسان تر از صبر بر حجامت و رگ زدن خويش به وسيله خود اوست . همچنين گرسنه به هنگامى كه طعامى در پيش روى او نيست بر صبر قادرتر است تا زمانى كه خوراكى هاى پاكيزه و گوارا در نزد او حاضر و بر استفاده از آنها قادر است ؛ از اين رو فتنه توانگرى بزرگتر و سخت تر مى باشد.
نوع دوم - امورى است كه با هوس ها و طبع انسان موافق و هماهنگ نيست و اينها سه گونه است :
1 - اعمالى كه به اختيار بنده است مانند طاعات و معاصى .
2 - امورى كه انسان در شروع آن اختيار ندارد ليكن در برطرف كردن و زدود آن داراى اختيار است مانند تشفى يافتن از طريق انتقام گيرى از آزار دهنده .
3 - امورى كه از اختيار انسان بيرون است مانند مصايب و حوادث .
قسم اوّل كه در آنها اختيار دارد افعال اوست كه آنها را طاعت يا معصيت گويند و اينها دو نوع است :
نوع اوّل طاعت است و بنده نيازمند است كه بر آنها صبر كند، و صبر بر طاعت دشوار است ، زيرا طبع آدمى از عبوديت تنفر و به ربوبيت رغبت دارد. به همين سبب يكى از عارفان گفته است : هيچ كس نيست جز اين كه آنچه را فرعون با گفتن (( اءنا ربكم الا على )) اظهار كرد و در ضمير او نهفته است ليكن فرعون قول خود را مقبول دانست و مجال يافت آن را اظهار كند، چه خداوند فرموده است : (( فاستخف قومه فاءطاعوه . )) (275) و هيچ كس نيست جز اين كه نسبت به برده و خدمتكار و پيروان و زيردستان خود همين را ادعا مى كند هر چند اظهار آن برايش غير ممكن است ، زيرا برآشفتن و خشم گرفتن او به هنگامى كه در خدمت به او كوتاهى مى كند و به بندگى گرفتن آنها تنها از كبر و منازعه با ربوبيت كبريايى حق سرچشمه مى گيرد.
بارى بندگى مطلقا بر نفس گران است ، پس از آن برخى عبادات مانند نماز به سبب كسالت ، و بعضى مانند زكات به علت بخل و پاره اى به هر دو سبب مانند حج و جهاد مكروه طبع است . از اين رو صبر بر طاعت صبر بر سختى هاست ، و بنده فرمانبردار در سه حالت به صبر بر طاعت نياز دارد:
حالت اوّل - پيش از طاعت است و آن سعى در تصحيح نيت و اخلاص ، و دورى از آلودگى به ريا و انگيزه هاى مضر و عزم بر خلوص و وفاست و اين صبر از ديدگاه كسانى كه به حقيقت نيت و اخلاص و آفات ريا و مكرهاى نفس آگاهند بسيار سخت است . پيامبر خدا (ص ) به همين مطلب اشاره كرده و فرموده است : ((صحت اعمال به نيات است و هر كسى آنچه را نيت مى كند به دست مى آورد))؛ (276) خداوند فرموده است : (( و ما اءمروا الا ليعبدوا اللّه مخلصين له الدين )) (277) به همين سبب خداوند صبر را بر عمل مقدم داشته و فرموده است : (( الا الذين صبروا و عملوا الصالحات . )) (278)
حالت دوم حال عمل است كه بايد در اثناى اداى آن از خداوند غافل نشود، در اجراى آداب و سنت هاى عمل سستى نكند و با رعايت شرايط ادب تا آخرين جزء عمل ادامه دهد، و در برابر انگيزه هاى فتور و سستى تا پايان كار شكيبايى ورزد. و اين نيز صبرى سخت و دشوار است ، و شايد در قول حق تعالى كه فرموده است : (( نعم اءجر العاملين ، الذين صبروا )) (279) مراد همين صبر باشد، يعنى تا اتمام عمل شكيبايى كردند.
حالت سوم پس از فراغت از عمل است ، زيرا در خوددارى از افشا و ظاهر نكردن به آن به قصد سمعه و ريا و همچنين از اين كه با ديده عجب و خودپسندى بدان بنگرد و بالاخره در هر چه عملش را باطل و اثرش را زايل كند نيازمند به صبر است ، چنان كه خداوند فرموده است : (( و لا تبطلوا اءعمالكم ، )) (280) و نيز (( لاتبطلوا صدقاتكم بالمن و الا ذى . )) (281) كسى كه پس از دادن صدقه نتواند از منت نهادن و رنجانيدن خوددارى كند عمل خود را باطل كرده است .
طاعات دو قسمند: بعضى از آنها واجبند و برخى مستحب ، و انسان در هر دو قسم به صبر نياز دارد. خداوند متعال آن دو را در اين آيه جمع كرده و فرموده است : (( ان اللّه ياءمر بالعدل و الاحسان و ايتاء ذى القربى ؛ )) (282) مراد از عدل طاعت هاى واجب ، و احسان طاعات مستحب ، و (( ايتاء ذى القربى )) جوانمردى و صله رحم است ، و همه اينها به صبر نيازمند است .
نوع دوّم ، از اعمالى كه انسان در آنها اختيار دارد معاصى است و بنده در برابر آنها سخت به صبر محتاج است . حق تعالى همه گناهان را در قول خود جمع كرده و فرموده است : (( و ينهى عن الفحشاء و المنكر، )) (283) و پيامبر خدا (ص ) فرموده است : ((مهاجر كسى است كه از بدى هجرت كند و مجاهد كسى است كه با خواهش هاى نفس خويش بجنگد.)) (284) گناهان بر وفق انگيزه هوش است ، و سخت ترين نوع صبر در برابر معاصى صبر بر گناهانى است كه به صورت عادت درآمده ، زيرا عادت طبيعت در برابر معاصى صبر بر گناهانى است كه به صورت عادت درآمده ، زيرا عادت طبيعت پنجم آدمى است و چون به شهوت اضافه شود دو لشكر از لشكرهاى شيطان بر ضد لشكريان خدا هم پشت و متحد شده است ، در نتيجه انگيزه دين نخواهد توانست آنها را سركوب كند، سپس هرگاه گناهى را كه مرتكب مى شود از جمله افعالى باشد كه انجام دادن آن آسان است صبر بر آن براى نفس دشوارتر است مانند صبر بر معاصى زبان از قبيل غيبت ، دروغ ، جدال ، خودستايى خواه به تصريح يا به كنايه ، انواع شوخى هاى دل آزار، اقسام كلماتى كه مقصود از آنها عيبجويى و تحقير مردم و ذكر مردگان به زشتى و بدگويى از آنها و عيبجويى در علوم و روش زندگى و مناصب آنان باشد، زيرا اين سخنان در ظاهر غيبت و در باطن خودستايى است ، چه در نفس (آدمى ) دو شهوت است يكى نفى ديگران و ديگر اثبات خويش ، و با اين دو شهوت است كه حالت ربوبيت كه در سرشت او نهفته است كامل مى شود، و اين ضد حالت عبوديت است كه انسان بدان ماءمور مى باشد، و به سبب اجتماع دو شهوت و آسان بودن حركت زبان و اعتياد به اين گونه سخنان صبر بر آن دشوار مى شود تا آن حد كه بر اثر تكرار و انس ، بدى و زشتى آنها از دل زايل مى گردد. فى المثل مشاهده مى شود كه اگر مردى جامه ابريشمين بر تن كند آن را بى نهايت زشت مى شمارند ليكن اگر كسى زبانش را آزاد بگذارد و در تمام روز پيرامون شؤ ون و اعراض مردم سخن گويد اين را زشت نمى شمارند با آن كه در خبر آمده است كه : ((غيبت از زنا بدتر است ))، (285) و كسى كه نمى تواند زبانش را در مكالمات نگه دارد و قدرت بر صبر ندارد بر او واجب است عزلت و تنهايى اختيار كند و چيزى جز اين او را نجات نمى دهد، چه صبر تنهايى آسان تر از صبر بر خاموشى در ميان جمع است ؛ و صبر بر هريك از گناهان با اختلاف انگيزه هر گناه از حيث شدت و ضعف مختلف است .
آسان تر از حركت زبان حركت خطورات قلبى بر اثر وسوسه هاست از اين رو حديث نفس در تنهايى باقى مى ماند و به هيچ روى صبر در برابر آن ممكن نيست مگر آن كه انديشه دينى ديگرى بر دل غلبه كند و آن را به خود مشغول بدارد، مانند كسى كه همه انديشه هاى خود را منحصر به يك انديشه كرده باشد، و اگر فكر خود را در يك چيز معين به كار نبرد وسوسه ها از او دور نخواهد شد.
قسم دوّم امورى است كه بروز آنها در اختيار انسان نيست ، ليكن در دفع آنها داراى اختيار است مانند اين كه او را با عملى يا سخنى برنجانند و يا جنايتى بر جان يا مال او وارد كنند. در چنين صورتى صبر كردن بر ترك مكافات گاهى واجب و زمانى فضيلت است . يكى از صحابه گفته است : ما ايمان كسى را كه بر آزارها صبر نمى كند ايمان نمى شماريم ، خداوند متعال فرموده است : (( و لنصبرن على ما آذيتمونا و على اللّه فليتوكل المتوكلون . ع(( (286) در موقعى پيامبر خدا (ص ) مالى را در ميان مسلمانان تقسيم فرمود، يكى از اعراب مسلمان به وى گفت : در اين تقسيم رضاى خدا خواسته نشده است . اين سخن را به اطلاع پيامبر (ص ) رسانيدند؛ رخسار مبارك آن حضرت سرخ شد و فرمود: ((خداوند برادرم موسى را رحمت كناد كه او را بيشتر از اين آزار دادند و صبر كرد.)) (287) خداوند متعال فرموده است : (( ودع اءذاهم و توكل على اللّه ؛ )) (288) و نيز فرموده است : (( واصبر على ما يقولون واهجرهم هجرا جميلا؛ )) (289) و نيز: (( و لقد نعلم اءنك يضيق صدرك بما يقولون فسبح بحمد ربك ؛ ((ع (290) و نيز: (( و لتسمعن من الذين اوتوا الكتاب من قبلكم و من الذين اءشركوا اءذى كثيرا و ان تصبروا و تتقوا فان ذلك من عزم الامور؛ )) (291) يعنى هرگاه در اقدام به مكافات صبر كنيد، از اين رو خداوند كسانى را كه از حقوق خود در قصاص و جز آن صرف نظر مى كنند ستوده و فرموده است : و اءن عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به و لئن صبرتم لهو خير للصابرين . )) (292)
پيامبر خدا (ص ) فرموده است : ((با كسى كه از تو بريده بپيوند، و به كسى كه تو را محروم گردانيده بخشش كن ، و از كسى كه به تو ستم كرده درگذر.)) (293) در انجيل ديدم كه عيسى (ع ) فرموده است : پيش از اين به شما گفته شده است : دندان در برابر دندان ، بينى در برابر بينى ، و من به شما مى گويم : بدى را به بدى تلافى نكنيد بلكه كسى كه بر سمت راست رخسار شما بزند سمت چپ آن را نيز در اختيار او بگذاريد، و هر كس رداى تو را برد ازار خود را نيز به او بدهيد، و آن كه شما را ناگزير كند تا با او يك ميل راه برويد دو ميل با او برويد. و همه اين سخنان امر به صبر در برابر آزار است . بنابراين شكيبايى در برابر آزارهاى مردم از عالى ترين مراتب صبر است ، چه در اين مورد انگيزه دين و انگيزه هاى خشم و شهوت همگى يار و همكارند.
قسم سوّم امورى است كه به هيچ وجه در اختيار آدمى نيست از قبيل مصيبت هايى همچون مرگ عزيزان ، از ميان رفتن اموال ، ابتلاى به بيمارى ، كورى و تباهى اعضا به طور خلاصه ساير انواع بلاها، صبر بر اينها از بالاترين مقامات صبر است . ابن عباس ‍ گفته است : صبر در قرآن بر سه گونه است : صبر بر اداى واجبات و آن را سيصد درجه است ، و صبر بر محرمات و آن را ششصد درجه است و ديگر صبر در مصيبت به هنگام نخستين صدمه و آن را نهصد درجه است . رجحان مرتبه اخير كه از مستحبات است بر مراتب پيش كه از واجباتند بدين سبب است كه هر مؤ منى به صبر در برابر محرمات قادر است ليكن صبر بر بلاهاى آسمانى تنها در توان پيامبران و صديقان است ، چه صبر بر بلا بر نفس گران است و به همين سبب پيامبر (ص ) به خداوند عرض مى كند: ((از تو آن يقين را مى خواهم كه بدان مصيبت هاى دنيا بر من آسان گردد؛ (294) و اين صبر زاييده حسن يقين است .
ابوسليمان گفته است : به خدا سوگند بر آنچه محبوب ماست صبر نمى كنيم ، پس ‍ چگونه بر آنچه مكروه ماست صبر كنيم .
مى گويم :
گفتار غزالى در اين جا با سخنان او در آغاز اين فصل مبنى بر اين كه صبر بر عافيت سخت تر و برتر از صبر بر بلاست منافات دارد، و درست همان است نه آنچه در اين جا گفته است ، و خبرى را كه از ابن عباس نقل كرده با آنچه ما از طريق اهل بيت (ع ) روايت مى كنيم مخالف است . كافى به سند خود از على (ع ) نقل مى كند كه : ((پيامبر خدا (ص ) فرموده است : صبر سه گونه است : صبر در معصيت ، صبر بر طاعت و صبر در برابر گناه . هر كس بر معصيت صبر كند تا به نيكويى از آن تسلى يابد خداوند براى او سيصد درجه ثبت مى كند كه ميان هر درجه تا درجه ديگر مانند فاصله ميان آسمان و زمين است ؛ و هر كس بر طاعت صبر كند خدا برايش ششصد درجه مى نويسد كه ميان هر درجه تا درجه ديگر مانند فاصله ميان قعر زمين تا عرش ‍ است ؛ و كسى كه در برابر گناه صبر كند خدا برايش نهصد درجه ثبت مى كند كه ميان هر دو درجه مانند فاصله ميان قعر زمين تا پايان عرش است )).(295)
از ابى جعفر امام باقر (ع ) روايت است كه : صبر دو گونه است : ((صبر بر بلا كه خوب و نيكوست ، ليكن بهترين اين دو صبر پرهيز از محرمات الهى است .)) (296) و اين روايت از امير مؤ منان (ع ) نيز نقل شده است .
غزالى مى گويد :
از پيامبر خدا (ص ) نقل شده كه ((خداوند فرموده است : هنگامى كه بر يكى از بندگانم مصيبتى در بدن يا مال يا فرزندش وارد مى گردد، و او با صبر جميل با آن روبرو مى شود من در روز بازپسين شرم مى كنم كه براى او ميزانى نصب يا دفتر عملى باز كنم )).(297)
و نيز فرموده است : ((انتظار فرج با صبر عبادت است )).(298)
و نيز: ((هر بنده مؤ منى به او مصيبتى برسد و چنان كه خداوند امر كرده بگويد: (( انا للّه و انا اليه راجعون ، اللهم اءجرنى فى مصيبتى و اءعقبنى خيرا منها )) خداوند با او به همين گونه رفتار مى كند)).(299)
و نيز از پيامبر خدا (ص ) نقل شده كه : ((خداوند فرموده است : اى جبرئيل ! پاداش ‍ كسى كه از دو چشم خود محروم شود چيست ؟ عرض كرد: (( سبحانك لاعلم لنا الا ما علمتنا، )) فرمود: پاداش او جاودان در خانه من بودن و به رخسار من نظر كردن است )).(300)
و نيز از پيامبر (ص ) روايت شده كه خداوند فرموده است : ((هرگاه بنده ام را به بلايى گرفتار كنم ليكن او صبر كند و نزد عيادت كنندگانش از من شكوه كند من گوشتش را به گوشتى بهتر و خونش را به خونى بهتر بدل مى كنم و هرگاه به او بهبودى بخشم در حالى خواهد بود كه بر او هيچ گناهى نيست ، و اگر او را بميرانم رحمت من وى را فرا خواهد گرفت )).(301)
داوود (ع ) گفته است : ((پروردگارا! پاداش غمزده اى كه براى رضاى تو بر مصيبت ها صبر مى كند چيست ؟ فرمود: پاداش او آن است كه لباس امن بر او بپوشانم و آن را هرگز از او جدا نسازم )).
داوود به سليمان (ع ) فرمود: ((سه چيز را مى توان دليل تقواى مؤ من دانست : حسن توكل در آنچه به آن نرسيده ، و حسن رضا بر آنچه بدان رسيده ، و حسن صبر در آنچه از وى فوت شده است )).
پيامبر (ص ) فرموده است : ((از بزرگداشت خدا و شناخت حق اوست كه از درد خود شكايت نكنى و مصيبت خود را نگويى )).(302)
مى گويم :
از طريق خاصه (شيعه ) كافى از ابى جعفر امام باقر (ع ) از پيامبر خدا (ص ) روايت كرده كه خداوند فرموده است : ((كسى كه سه روز بيمار شود و نزد عيادت كنندگانش شكايت نكند گوشتش را به گوشتى بهتر و خونش را به خونى بهتر بدل مى كنم ، اگر به او بهبودى بخشم در حالى است كه هيچ گناهى بر او نيست و اگر او را بميرانم مشمول رحمت من خواهد بود.)) (303) در اين معنا اخبار ديگرى نيز وارد شده است .
در برخى روايات اين تبديل تفسير شده است به اين كه خداوند گوشت و خون پوستى به او مى دهد كه در آنها گناه نكرده است ؛ (304) و شكايت تفسير شده است به اين كه بگويد: به چيزى گرفتار شده ام كه كسى بدان مبتلا نشده ، و آنچه به من رسيده به هيچ كس نرسيده است ، گفته اند: شكايت اين نيست كه بگويد: ديشب را بيدار بودم ، و امروز تب دارم و امثال اينها.(305)
در روايتى از امام صادق (ع ) آمده است : ((كسى كه شبى را با حالت بيمارى بسر آورد و آن را بر خود بپذيرد و شكر آن را به جا آورد، ثواب شصت سال عبادت براى اوست .)) پرسيدند: پذيرفتن آن چگونه است ؟ فرمود: ((بر آن صبر مى كند و درد خود را به كسى اظهار نمى كند و چون بامداد شود خدا را در آنچه بر او گذشته است سپاس مى گويد)).(306)
از امام باقر (ع ) درباره صبر جميل پرسيدند، فرمود: ((آن صبرى است كه از آن به مردم شكايت نمى كند)).(307)
غزالى مى گويد :

اگر بگويى : با چه چيزى به درجه صبر بر مصيبت ها مى توان رسيد در حالى كه اين امر در اختيار انسان نيست و وى چه بخواهد و چه نخواهد چاره اى ندارد، و اگر مراد از صبر آن است كه در نفس وى نسبت به مصيبتى كه بر او وارد شده نفرت و كراهتى نباشد اين امر نيز از اختيار او بيرون است ؟
پاسخ اين است كه بدانى تنها زمانى از جرگه صابران بيرون مى رود كه در برابر مصيبت جزع و بى تابى ورزد و گريبان چرك كند و به صورت بزند و در شكايت و اظهار اندوه و افسردگى مبالغه كند و عادت خود را در لباس و خوراك و فرش تغيير دهد؛ و اين امور همگى در اختيار اوست . از اين رو بايد از همه اينها دورى جويد و خشنودى خود را به قضاى الهى اظهار كند، و بر روش معمول خود ادامه دهد، و معتقد باشد كه آنچه از دست او رفته وديعه اى بوده كه مسترد شده است . چنان كه از رميصاى امّ سليم نقل شده كه گفته است : مرا پسرى بود و از دنيا رفت در حالى كه شوهرم ابوطلحه نمى دانست . من برخاستم و او را كفن كردم و در گوشه خانه قرار دادم . پس از آن ابوطلحه وارد شد، برخاستم و افطارى برايش آماده كردم . او شروع به خوردن كرد و گفت : پسر چگونه است ؟ گفتم : (( بحمداللّه )) در نيكوترين حال است ، و از آنگاه كه بيمار شده هيچ وقت بهتر از شب گذشته نبوده است . سپس ‍ براى او بهتر از هر موقع ديگر آرايش كردم تا حاجت خود را از من برآورد، سپس ‍ گفتم : آيا از همسايگان ما به شگفت نمى آيى ، گفت : آنها را چه شده است ؟ گفتم : چيزى را به طور عاريت به آنها داده بودند هنگامى كه از آنها خواستند آن را برگردانند آنان جزع و بيتابى كردند. گفت : بد كارى كرده اند. گفتم : اين پسر تو است او امانتى از حق تعالى بوده و خداوند او را به سوى خود باز گردانيد. ابوطلحه حمد خدا را به جا آورد، (( انا للّه و انا اليه راجعون )) گفت . چون فردا شد نزد پيامبر (ص ) رفت و آن حضرت را از ماجرا آگاه كرد. پيامبر خدا فرمود: ((خداوندا شب را براى آن دو مبارك گردان .)) راوى گفته است : پس از آن هفت تن از فرزندان او را در مسجد ديدم كه همه قرآن مى خواندند؛ (308) جابر روايت كرده كه پيامبر (ص ) فرموده است : ((در خواب ديدم كه وارد بهشت شده ام و ناگهان با رميصا، همسر ابى طلحه برخورد كردم )).
گفته شده است : صبر جميل آن است كه صاحب مصيبت شناخته نشود و شبيه ديگران باشد، و آزردگى دل و ريزش اشك او را از حد صابران بيرون نبرد، چه او هم يكى از جمع حاضران به خاطر مرگ است و از اين حيث با ديگران برابر مى باشد، و تا رسيدن مرگ از آدمى جدا نمى شود، از اين رو هنگامى كه ابراهيم فرزند پيامبر خدا (ص ) وفات كرد، پيامبر (ص ) گريست . به او عرض كردند: آيا شما ما را از اين نهى نكرده اى ؟ فرمود: ((اين رحمت است و خداوند بر بندگان رحيم خود رحم مى كند.)) (309) اين گريه انسان را از حالت رضا بيرون نمى برد، چه كسى كه بر رگ زدن و حجامت اقدام مى كند با آن كه بدين سبب ، دچار درد و رنج مى شود و ممكن است به سبب شدت درد اشكش جارى شود با اين حال به آن راضى است . ما به خواست خدا در كتاب رضا اين مطلب را شرح خواهيم داد.
ابن ابى نجيح براى يكى از خلفا تسليت نامه اى فرستاد و در آن نوشت : سزاوارترين كس به شناخت حق خداوند در آنچه از او مى گيرد كسى است كه حق خداوند نزد وى در آنچه برايش باقى گذاشته است بزرگ باشد، و بدان آن كه پيش از تو درگذشته براى تو باقى است و آن كه پس از تو باقى مى ماند به سبب تو ماءجور خواهد بود؛ و بدان پاداش صبر كنندگان در مصايبى كه بر آنها وارد مى شود بزرگ تر از نعمتى است كه به آنها داده و در آن با عافيت بسر مى برند. در اين صورت هرگاه با تفكر در نعمت هايى كه خداوند به او ارزانى داشته و ثواب هايى كه به او مى دهد كراهت درونى را از خود دور كند به درجه صابران نايل شده است . آرى از كمال صبر كتمان بيمارى و فقر و ديگر مصيبت هاست . گفته شده است از گنج هاى نيكوكارى پنهان داشتن مصيبت ها و دردها و صدقه است .
با اين تقسيمات و توضيحاتى كه ذكر شد روشن گرديد كه وجوب صبر در همه احوال و افعال تعميم دارد، چه كسى كه زمان همه شهوت هاى خود را به دست گرفته و عزلت اختيار كرده نيز در ظاهر از صبر بر گوشه گيرى و تنهايى ، و در باطن از صبر در برابر وسوسه هاى شيطان بى نياز نيست ، زيرا خطورات قلبى پيوسته در تحرك بوده و براى آنها سكون و آرامشى نيست ، و تحرك خطورات بيشتر پيرامون امورى است كه از دست رفته و قابل تدارك نيست و يا درباره امور آينده است كه ناگزير آنچه مقدر است تحقق خواهد يافت . به هر صورت توجه به اين خطورات مايه تضييع زمان است ، چه آلت و وسيله انسان دل او و سرمايه اش عمر اوست ، و هرگاه دل در يك نفس كشيدن از ذكرى كه به وسيله آن با خدا انس گيرد غافل شود، و يا از فكرى كه به سبب آن به خدا معرفت پيدا كند تا با اين معرفت محبت او را به دست آورد غفلت ورزد بى شك مغبون است ؛ و اين در صورتى است كه انديشه و وسوسه هاى او منحصر در امور مباح باشد.
ليكن غالبا چنين نيست ، بلكه انسان پيوسته به اقسام تدابيرى كه شهوات او را ارضا كند مى انديشد، و همواره با كسى كه برخلاف مقصود او حركتى كند در تمامى عمر دشمنى مى ورزد يا به گمان آن كه فلان كس با هدف او مخالفت مى كند با ديدن نشانه اى به نزاع و كشمكش مى پردازد بلكه به خالص ترين دوستان خود و كسان و فرزندان خويش نيز بدگمان مى شود و مخالفت آنها را نسبت به خود تصور مى كند. سپس درباره چگونگى مجازات و سركوب آنها و پاسخى كه در توجيه مخالفت خود به او مى دهند مى انديشد و پيوسته افكارش مشغول و درگير است . چه شيطان را دو لشكر است : يكى پرواز مى كند و ديگرى روان مى گردد. وسوسه عبارت از حركت لشكر پرنده و شهوت حركت لشكر رونده است ، و اين بدان سبب است كه شيطان از آتش ، و انسان از گلى كه پخته شده و همچون سفال است آفريده شده اند و در سفال هم آتش است و هم گل . طبيعت گل آرامش و طبع آتش حركت و سوزش ‍ است ، چه هيچ آتش افروخته اى نيست كه در حركت نباشد بلكه به طبع خود پيوسته در حركت مى باشد. شيطان همان ملعون آتشين را تكليف كردند كه از حركت باز ايستد و مخلوق آفريده شده از گل را سجده كند، او سرباز زد و نافرمانى كرد و تكبّر ورزيد، و علت نافرمانى خود را بدين گونه بيان كرد كه : خدايا تو مرا از آتش آفريدى و او را از گل . از آن ملعون كه براى پدر ما آدم (ع ) سجده نكرد چگونه مى توان انتظار داشت كه براى فرزندان او سجده كند. و هر زمان وسوسه و عدوان و طيران و جولان او در دل انسان متوقف شود حالت فرمانبردارى و تسليم ظاهر مى گردد و همين حالت تسليم به منزله سجود اوست و آن روح سجده است و گذاردن پيشانى بر زمين قالب اين روح است و نشانه اى است كه بر حسب اصطلاح دلالت بر اين روح تسليم و انقياد دارد. گذاردن پيشانى بر زمين بر طبق عرف نشانه استخفاف و حقارت است چنان كه بر روى خوابيدن در پيش روى انسانى معظّم و محترم بر حسب عادت نشانه سبك شمردن و تحقير است .
بنابراين نبايد صدف گوهر از گوهر، و قالب روح از روح ، و پوست از مغز تو را غافل و به خود مشغول سازد، و در زمره كسانى قرارگيرى كه عالم شهود بكلى او را از عالم غيب دور و مهجور ساخته است و به طور قطع بدان كه شيطان از مهلت يافتگان است و تا روز بازپسين نسبت به تو فروتنى نخواهد كرد و از ايجاد وسوسه دست باز نخواهد داشت مگر آن كه انديشه هاى تو يكى شود و دلت تنها به خدا مشغول گردد، و آن ملعون در تو مجالى براى خود نبيند، در اين صورت از جمله بندگان مخلص خدا خواهى بود و در زمره كسانى قرار مى گيرى كه از سلطه اين ملعون مستثنا شده اند، و گمان مبر كه دلى از شيطان فارغ باشد بلكه او مانند خون در بدن آدميزاده سيال و روان است و جريان او در بدن انسان مانند جريان هوا در قدح است كه اگر بخواهى قدح را از هوا خالى كنى بى آن كه آن را از آب يا چيز ديگرى پر كنى انتظارى نابجا دارى بلكه قدح به اندازه اى كه از آب خالى مى شود از هوا پر مى گردد، به همين گونه دل اگر به يكى از امور مهم دين مشغول شود از جولان شياطين خالى و آسوده خواهد شد و اگر از ياد خدا غافل شود هر چند يك لحظه باشد در آن همنشينى جز شيطان نخواهد داشت . از اين رو خداوند فرموده است : (( و من يعش عن ذكر الرحمن نقيض له شيطانا فهو قرين . )) (310)
پيامبر (ص ) فرموده است : ((خداوند جوان بيكار را دشمن مى دارد))؛ (311) و اين بدان سبب است كه جوان هرگاه به كارى كه باطن او را به امر مباحى كه به دين او كمك كند مشغول نسازد هر چند در ظاهر بيكار است امّا دل او فارغ نيست بلكه شيطان در آن لانه مى كند و تخم مى گذارد و جوجه بيرون مى دهد؛ سپس ‍ جوجه هايش جفت گيرى مى كنند و تخم مى گذارند و جوجه بيرون مى دهند. به همين گونه نسل شيطان سريع تر از ديگر حيوانات زاد و ولد مى كند و گسترده مى شود، زيرا سرشت شيطان از آتش است ، و هرگاه آتش گياه خشك بيايد دامنه اشتعالش گسترده مى شود، و پيوسته آتش از آتش مى زايد و منقطع نمى شود بلكه اندك اندك به همه جا سرايت مى كند. شهوت در نفس جوان مانند هيزم خشك براى آتش است ، و همان گونه كه آتش بدون وجود قوت خود كه هيزم است باقى نمى ماند اگر شهوت در انسان وجود نداشته باشد براى شيطان نيز مجالى باقى نخواهد بود تا او را گمراه سازد. بنابراين هرگاه دقت و تاءمل كنى خواهى دانست كه دشمن ترين دشمنانت شهوات تو است و شهوت صفت نفس است كه اگر او را مشغول نكنى او تو را مشغول خواهد كرد. از اين رو حقيقت صبر و كمال آن صبر كردن از اقدام به هر حركت ناپسنديده است و صبر در برابر حركات باطن سزاوارترين صبر است ، و آن بايد پيوسته ادامه داشته باشد و چيزى جز مرگ آن را قطع نكند.

 

next page

fehrest page

back page