راه روشن ، جلد پنجم
ترجمه كتاب المحجة البيضاء فى تهذيب الا حياء

ملامحسن فيض كاشانى رحمه اللّه عليه
ترجمه : عبدالعلى صاحبى

- ۲۴ -


فرو نشاندن خشم پس از بروز آن 
بدان آنچه نقل كرديم خشم را ريشه كن مى سازد و عوامل آن را قطع مى كند تا آنجا كه تحريك نمى شود. پس هرگاه عامل بروز خشم به حركت آمد لازم است انسان پايدارى كند تا شخص خشمگين مجبور نشود به صورتى نكوهيده به مقتضاى خشم عمل كند و چون خشم تحريك شود بايد با معجون علم و عمل آن را درمان كرد.
امّا معالجه خشم از طريق علم به شش چيز است :
الف در رواياتى كه بزودى در فضيلت فرو خوردن خشم و عفو و بردبارى و تحمّل ذكر خواهيم كرد. بينديشد و به ثواب آن مايل شود تا علاقه زياد او به كسب ثواب فرو خوردن خشم مانع از انتقام شود و آتش خشم او به خاموشى گرايد. يكى از بزرگان بر مردى خشمگين شد آن مرد گفت : (( خذا لعفو واءمر بالعرف و اءعرض عن الجاهلين . )) پس از او صرف نظر كرد.
ب از كيفر الهى بترسد و با خود بگويد: قدرت خدا بر من بيش از قدرت من بر اين انسان است . پس اگر غضب خود را نسبت به او اعمال كنم به چه چيز مطمئن شوم كه خدا در روز قيامت غضب خود را نسبت به من اعمال نخواهد كرد و من به عفو محتاج ترم . خداى متعال در يكى از كتاب ها فرموده : اى پسر آدم در هنگام خشم مرا ياد كن تا تو را در هنگام غضبم ياد كنم و تو را در زمره هلاك شوندگان قرار ندهم . پيامبر صلّى اللّه عليه و آله غلامى را براى كارى فرستاد و او تاءخير كرد چون بيامد پيامبر فرمود: ((اگر از بيم قصاص نبود تو را كتك مى زدم .)) (829) منظور از قصاص ، كيفر در روز قيامت است . گويند در ميان بنى اسرائيل هيچ سلطانى نبود جز اين كه حكيمى با او بود كه هرگاه خشمگين مى شد نامه اى به او مى داد كه در آن نوشته شده بود: به بيچارگان ترحّم كن و از مرگ بترس و آخرت را به ياد آورد. سلطان آن را قرائت مى كرد، تا خشمش فرو مى نشست .
ج براى نفس خود فرجام دشمنى و انتقام را بازگو كند و اين كه دشمن براى مقابله با او آماده مى شود و در نابودى اهدافش مى كوشد و بر مصائبش او را سرزنش مى كند در حالى كه او خالى از مصيبت نيست . پس نفس خويش را از فرجام هاى خشم در دنيا بترساند اگر از آخرت نمى ترسد، و اين امر به مسلّط ساختن شهوت بر غضب باز مى گردد و اين از اعمال آخرت نيست و بر آن ثوابى نيست ، زيرا چنين شخصى در برابر لذّت هاى دنيا حالت ترديد دارد و بعضى از آنها را بر بعضى مقدّم مى دارد، مگر آن كه بترسد فراغت و آسودگى براى علم و عمل و آنچه وى را در كار آخرت كمك مى كند در دنيا بر او مشوّش شود، در اين هنگام اجر و ثواب خواهد داشت .
د به زشتى صورت خود در هنگام خشم بينديشد؛ يعنى صورت ديگرى را در حال خشم به ياد آورد و در زشتى غضب بينديشد و در شبيه شدن آدم خشمگين به سگ درنده و ديگر درندگان و شبيه بودن شخص بردبار هدايتگر و رها كننده خشم به پيامبران و علما و حكيمان فكر كند و خود را ميان شبيه بودن به سگ ها و درندگان و مردم پست و شباهت به پيامبران و علما در عاداتى كه دارند مخيّر سازد تا نفس او به انبياء و علما اقتدا كند، البته اگر عقلى برايش مانده باشد.
ه به عاملى بينديشد كه او را به انتقام فرا مى خواند و از فرو خوردن خشم منع مى كند و ناگزير براى اين كار عاملى است ، مثل اين كه شيطان به او بگويد: فرو خوردن خشم را بر ناتوانى و كوچكى نفس و خوارى و پستى تو حمل مى كنند و در چشم مردم حقير مى شوى . در اين صورت بايد به خود بگويد: اى نفس چه شگفت است كار تو! از تحمل لحظه اى ننگ دارى و از خوارى روز قيامت و رسوايى ننگ ندارى ، هرگاه شخصى كه دشنام داده اى دستت را بگيرد و از تو انتقام بكشد؟ از كوچك شدن در چشم مردم مى پرهيزى ولى از كوچك شدن در نزد خدا و فرشتگان و پيامبران به انتقام گرفتنت از اين شخص نمى پرهيزى ؟ پس هرگاه خشم خود را فرو مى خورد سزاوار است كه براى خدا باشد زيرا فرو خوردن خشم وى را در پيشگاه خدا بزرگ مى كند. پس او را با مردم چه كار. خوارى كسى كه به او ستم كرده در روز قيامت بيشتر از خوارى اوست اگر در دنيا انتقام بگيرد، آيا دوست ندارد او نيز بپاخيزد آنگاه كه در روز قيامت ندا دهند كه هر كس اجرش بر خداست به پاخيزد و برنخيزد مگر كسى كه به پاخيزد از حقى گذشته باشد؟ اين اعتقاد و نظاير آن از معارف ايمان است كه بايد در قلبش جايگزين شود.
و بداند خشم او نشاءت گرفته از تعجب اوست كه چرا كار بر طبق خواسته خدا شده و به دلخواه او نشده است . پس چگونه مى گويد: خواسته من سزاوارتر از خواسته خداى متعال است ، در حالى كه خشم خدا بزرگتر از خشم اوست .
امّا درمان خشم با عمل آن است كه به زبانت بگويى : ((از شيطان رجيم به خدا پناه مى برم .)) و اين دستور رسول خدا در هنگام خشم است (830) و هرگاه عايشه غضب مى كرد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بينى او را مى گرفت و مى فرمود: ((اى عويش بگو: بارخدايا پروردگارا محمّد گناه مرا بيامرز و خشم دلم را ببر و از فتنه هاى گمراه كننده مرا حفظ كن .))(831)
مستحب است كه آن دعا را بخوانى و اگر با آن دعا خشم بر طرف نشد در صورتى كه ايستاده اى بنشين و اگر نشسته اى تكيه بده و به زمينى كه از آن آفريده شده اى نزديك شو تا از خوارى نفس خويش آگاه شوى و با نشستن و تكيه دادن آرامش بطلب ، زيرا عامل خشم حرارت است و عامل حرارت حركت است ، چرا كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((غضب پاره آتشى است كه در دل برافروخته مى شود مگر نمى بينى كه (شخص ‍ خشمناك ) رگ هاى گردنش باد مى كند و چشمش سرخ مى شد پس هرگاه يكى از شما در خود احساس خشم كرد در صورتى كه ايستاده است بايد بنشيند و اگر نشسته است بايد بخوابد و اگر خشم بر طرف نشد، بايد با آب سرد وضو بگيرد و بايد غسل كند (خود را بشويد) زيرا آتش را جز آب خاموش نمى كند.))(832)
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((هرگاه يكى از شما خشمگين شد بايد با آب سرد وضو بگيرد چرا كه خشم از آتش است .))(833)
و در روايتى آمده است : ((خشم از شيطان است و شيطان از آتش آفريده شده و آتش را فقط آب خاموش مى كند پس هرگاه يكى از شما خشمگين شد بايد وضو بگيرد.))(834)
ابن عباس گويد: پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((هرگاه خشمگين شدى پس سكوت كن .))(835) ابوهريره گويد: ((هرگاه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در حال ايستاده غضب مى كرد، مى نشست و هرگاه در حال نشستن غضب مى كرد تكيه مى داد. پس ‍ خشمش بر طرف مى شد.))(836)
ابوسعيد خدرى گويد: پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((بهوش باشيد كه خشم پاره آتشى در دل آدميزاده است . مگر به سرخى چشمان و ورم رگ هاى گردنش نمى نگريد. پس هر كس در خود احساس چنين حالتى كرد صورتش را به زمين بچسباند.)) (837) اين سخن پيامبر امر به سجده كردن است و آن مسلّط ساختن پست ترين چيزها يعنى خاك بر عزيزترين اعضا (صورت ) است ، تا نفس با اين عمل احساس خوارى كند و عزّت و افتخار كه عامل غضب است برطرف شود. گويند: مردى از پيشينيان پيوسته خشمگين مى شد. پس سه نامه نوشت و هر نامه اى را به مردى داد. به شخص اول گفت : هرگاه خشمگين شدم اين نامه را به من بده ؛ به دومى گفت : هرگاه خشم من اندكى فرو نشست اين نامه را به من بده ؛ به سومى گفت : هرگاه بكلّى خشم من بر طرف شد اين نامه را به من بده . پس روزى سخت خشمگين شد و نامه اول به او داده شد در آن نوشته شده بود؛ تو را با خشم چه كار تو خدا نيستى ، بلكه بشرى هستى و نزديك است بعضى از اعضاى بدنت بعضى ديگر را از بين ببرد، پس كمى خشم او فرو نشست پس نامه دوم به او داده شد و در آن نوشته شده بود: به كسى كه در زمين است ترحّم كن تا كسى كه در آسمان است (خدا) به تو ترحّم كند، سپس ‍ نامه سوم به او داده شد و در آن نوشته شده بود: مردم را در برابر حق خدا بگير، چون جز اين شايسته آنها نيست ؛ يعنى حدود (الهى ) را تعطيل مكن .
فضيلت فرو خوردن خشم 
خداى متعال فرمود: (( و الكاظمين الغيظ )) (838) و اين آيه را به عنوان ستايش ذكر كرده است .
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((هركس جلو خشم خود را بگيرد، خدا عذابش را از او باز دارد، و هركس از پيشگاه خدايش عذر بخواهد خدا عذرش را بپذيرد، و هر كه زبانش را نگاه دارد خدا عيبش را بپوشاند.))(839)
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((نيرومندترين شما كسى است كه در هنگام خشم بر نفس خويش مسلط باشد و بردبارترين شما كسى است كه در هنگام قدرت عفو كند.))(840)
و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((هر كه خشم خود را فرو خورد در صورتى كه اگر بخواهد آن را اعمال كند مى تواند، خدا دلش را در روز قيامت مملوّ از خشنودى سازد))؛ و در روايت ديگرى است ((خدا دلش ‍ را پر از امن و ايمان كند.))(841)
و از آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله روايت شده : ((هيچ بنده اى جرعه اى ننوشيد كه ثوابش بيش از جرعه خشمى باشد كه براى خدا آن را فرو خورد.))(842)
و از آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله روايت شده : ((براى جهنّم درى است كه وارد آن نشود مگر كسى كه خشم خود را با معصيت خداى متعال درمان كند.))(843)
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((هيچ جرعه اى در نزد خدا محبوب تر از جرعه خشمى نيست كه بنده اى آن را فرو خورد و هيچ بنده اى خشم خود را فرو بخورد مگر اين خدا دلش را پر از ايمان كند.))(844)
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((كسى كه خشمى را فرو بخورد در حالى كه مى تواند چنين نكند خدا او را در حضور تمام مخلوقات فرا خواند و در انتخاب هر حوريه اى كه بخواهد مخيّر سازد.))(845)
لقمان به پسرش گفت : پسركم آبرويت را با سؤ ال مبر، و خشمت را با رسوا ساختن خود درمان مكن ، و اندازه خود را بشناس تا از زندگى ات بهره مند شوى . ايوب گفت : يك ساعت بردبارى شرّ زيادى را دفع مى كند)).
مى گويم : از طريق شيعه روايتى در كافى از امام چهارم عليه السّلام نقل شده كه فرمود: رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((محبوب ترين راه به خداى متعال دو جرعه است : جرعه خشمى كه آن را حلم برگرداند و جرعه مصيبتى كه آن را با صبر دفع كند.))(846)
از امام ششم عليه السّلام روايت شده كه فرمود: ((امام چهارم عليه السّلام مى فرمود: دوست ندارم كه نفس خود را در عوض نعمت هاى بزرگ يا شتران سرخ مو خوار سازم ، و هيچ جرعه اى ننوشيدم كه در نزد من محبوب تر از جرعه خشمى باشد كه مغضوب را مجازات نكنم .))(847)
از امام باقر عليه السّلام روايت شده كه فرمود: ((هر كس خشمى را فرو خورد در حالى كه مى تواند آن را اعمال كند خدا در روز قيامت دلش را پر از امن و ايمان سازد.))(848)
حضرت صادق عليه السّلام فرمود: ((جرعه خشم براى كسى كه بر آن صبر كند نيكو جرعه اى است زيرا اجر بزرگ براى كسى است كه گرفتارى بزرگ داشته باشد، و خدا هيچ گروهى را دوست ندارد مگر اين كه آنها را گرفتار مى كند.))(849)
از امام صادق عليه السّلام روايت شده است : ((هيچ بنده اى نيست كه خشمى را فرو خورد مگر اين كه خدا در دنيا و آخرت بر عزّت او بيفزايد و خداى متعال فرمود: (( و الكاظمين الغيظ و العافين عن الناس و اللّه يحب المحسنين . )) (850) حدا براى فرو خوردن خشم به او ثواب مى دهد.))
از امام صادق عليه السّلام روايت شده است : ((هر كه خشمى را فرو خورد در صورتى كه مى تواند چنين نكند، خداوند دلش را در روز قيامت پر از خشنودى سازد.))(851)
از اميرالمؤ منين عليه السّلام روايت شده كه فرمود: ((در برابر دشمنان نعمت شكيبا باش زيرا بهترين مقابله به مثل نسبت به كسى كه درباره تو مرتكب معصيت شده ، آن است كه تو در برخورد با او از خدا اطاعت كنى .(852)
فضيلت بردبارى 
بدان كه بردبارى برتر از فرو خوردن خشم است ، زيرا فرو خوردن خشم عبارت است از اين كه انسان به زحمت خود را به حلم وادار سازد و كسى به فرو خوردن خشم محتاج نيست ، مگر خشمش تحريك شود و در آن سخت محتاج به مجاهده است ؛ ولى هرگاه مدتى آن را تكرار كند به آن عادت مى كند و ديگر خشمش تحريك نمى شود و اگر تحريك شد در فرو خوردن خشم خود رنج نمى برد و آن حلم طبيعى است ، و دلالت بر كمال عقل و تسلط آن و شكسته شدن نيروى خشم و تواضع آن در برابر عقل دارد، امّا در آغاز حلم ورزيدن و فرو خوردن خشم با زحمت همراه است . پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((علم با فراگيرى تواءم با زحمت است و حلم با تكلف به حلم حاصل مى شود و هر كه خوبى بطلبد به او داده شود و هر كه خود را از شرّ نگاه دارد نگاهداشته شود.))(853)
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با اين سخن اشاره فرموده كه راه به دست آوردن حلم در آغاز حلم ورزيدن با زحمت است چنان كه راه به دست آوردن علم فراگيرى آن است كه با مشقت همراه مى باشد.
از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله روايت شده است : ((دانش بجوييد و با دانش ‍ آرامش و بردبارى طلب كنيد و در برابر كسى كه از او دانش فرا مى گيريد نرمش نشان دهيد و از دانشمندان متكبّر نباشد كه نادانى شما بر بردبارى تان غالب آيد.))(854) در اين سخن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اشاره فرموده است كه تكبّر خشم را به هيجان مى آورد و مانع از بردبارى و نرمش ‍ مى شود.
يكى از دعاهاى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اين بود: ((خدايا مرا به علم بى نياز گردان و به حلم بياراى و تقوا گرامى بدار و با عافيت مرا زينت ده .))(855)
از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله روايت شده : ((از پيشگاه خدا بلندى مقام بخواهيد، گفتند: اى رسول خدا بلندى مقام چيست ؟ (چگونه به دست مى آيد) فرمود: به كسى كه با تو قطع رابطه كرده بپيوند، و كسى كه تو را محروم ساخته است ببخش و نسبت به كسى كه به تو ستم كرده يا خشونت ورزيده است بردبارى كن .))(856)
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((پنج چيز از سنت هاى پيامبران مرسل است : آزرم ، بردبارى ، خون گرفتن ، مسواك ، استعمال عطر و خوشبو ساختن بدن .))(857)
على عليه السّلام فرمود: پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرود: ((مرد مسلمان با بردبارى درجه انسان روزه دارى را به دست مى آورد كه شب ها به عبادت قيام كرده باشد، در حالى كه بدون بردبارى ستمكار مخالف حق به شمار مى آيد و جز بر خاندان خويش سيطره اى ندارد.))(858)
روايت شده كه مردى گفت : ((اى رسول خدا من خويشاوندانى دارم كه به آنها مى پيوندم و آنان با من قطع رابطه مى كنند؛ من به آنها نيكى مى كنم و آنان نسبت به من بدى روا مى دارند؛ آنها با من بدرفتارى مى كنند و من نسبت به آنها حلم مى ورزم . فرمود: اگر چنان باشد كه مى گويى گويى به آنها خاكستر داغ مى خورانى و همواره تا چنين هستى خدا پشتيبان توست .)) (859) ، و مقصود پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از مل ، رمل ، يعنى ريگ مى باشد.
مردى از مسلمانان گفت : ((خدايا صدقه اى ندارم كه بپردازم . پس هر مردى كه به آبروى من صدمه اى برساند از سوى من بر او صدقه باشد (او را مى بخشم ) خدا به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله وحى كرد كه در برابر اين كار او را آمرزيدم .))(860)
در گفتار خداى متعال : (( ربانيين )) (861) به دانشمندان بردبار تفسير شده است و در گفتار خداوند: (( يمشون على الارض هونا، )) مقصود اين است كه با حلم بر زمين راه مى روند (( و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما )) (862) يعنى در برابر بدى نادانان حلم مى ورزند و مقابله به مثل نمى كنند، و در (تفسير) اين گفتار خداوند: (( و اذا مروا بااللغو مروا كراما )) (863) گفته شده كه هرگاه مورد آزار واقع شوند گذشت مى كنند و در گفتار خداوند: (( و كهلا )) (864) گفته شده مقصود از كهل آخرين درجه حلم و بردبارى است .
پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((خدا شخص بردبار و پرآزرم و بى نياز پاكدامن را دوست مى دارد و شخص دشنام دهنده بد زبان را كه در تكدّى پافشارى مى كند دشمن مى دارد.))(865)
ابن عباس گويد: پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((سه خصلت است كه در هر كس يكى از آنها نباشد به هيچ كار او اعتنا نكنيد: تقوايى كه او را از معصيت خدا منع كند، حلمى كه نادان را از او باز دارد و اخلاقى كه با آن در ميان مردم زندگى كند.))(866)
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((آنگاه كه خدا در روز قيامت آفريدگان را گرد بياورد فريادگرى فرياد مى زند: اهل فضيلت كجايند؟ پس گروهى اندك بر پا مى خيزند در حالى كه راه مى روند و بسرعت به سوى بهشت روانه مى شوند. پس فرشتگان آنها را ملاقات مى كنند و مى گويند: شما را مى بينيم كه به طرف بهشت مى شتابيد مى گويند: ما اهل فضيلت هستيم . فرشتگان مى گويند: فضيلت شما چه بود؟ مى گويند: هرگاه به ما ستم مى شد صبر مى كرديم و هرگاه به ما بدى مى شد مى بخشيديم ، و هرگاه حق ما پايمال مى شد حلم مى ورزيديم . پس به آنان گفته مى شود: به بهشت درآييد. پاداش اهل عمل (خير) نيكوست .))(867)
على عليه السّلام فرمود: ((خير آن نيست كه مال و فرزندت زياد شود، بلكه خير اين است كه عملت زياد شود و حلمت رشد كند و اين كه به عبادت پروردگارت بر مردم مباهات نكنى ، پس هرگاه نيكى كردى خدا را ستايش كنى و هرگاه بدى كردى از خدا آمرزش بخواهى )).
از امام چهارم عليه السّلام روايت شده كه مردى او را دشنام داد. پس پيراهن مشكى خود را به او بخشيد و دستور داد هزار درهم به او بدهند. (868) يكى از حاضران گفت : پنج خصلت در آن حضرت جمع شده است : حلم ، آزار نرساندن به ديگران ، رهايى مرد از آنچه انسان را از خدا دور مى سازد، تشويق به پشيمانى و توبه و بازگشت به ستايش پس از نكوهش امام سجّاد عليه السّلام تمام اينها را با اندكى از مال دنيا خريد.
مردى به جعفربن محمّد عليهما السّلام عرض كرد: ((ميان من و گروهى بر سر مالى نزاع روى داد و من قصد ترك آن مال را داشتم . پس به من گفته شد ترك آن ذلّت و خوارى است . پس امام ششم عليه السّلام فرمود: ذليل و خوار شخص ستمگر است . مسيح بن مريم عليه السّلام بر گروهى از يهوديان گذشت ؛ به او سخن بدى گفتند. عيسى عليه السّلام به آنها سخن خوبى گفت . به او عرض شد: آنها بد مى گويند و تو خوب مى گويى ؟ عيسى فرمود: هر كس از آنچه دارد خرج مى كند. لقمان گفت : سه گروهند كه جز در سه وقت شناخته نمى شوند: بردبار شناخته نمى شود جز در هنگام خشم و شجاع جز در جنگ ، و برادرت را نمى شناسى مگر زمانى كه به او محتاج شوى .))
مى گويم : مرحوم كلينى (ره ) از طريق شيعه روايتى را در كافى از امام پنجم عليه السّلام روايت كرده كه گفت : رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((خدا انسان پرآزرم بردبار و پاكدامن و كسى كه خود را از حرام نگاه دارد دوست مى دارد.))(869)
از امام صادق عليه السّلام روايت شده كه گفت : ((پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: خدا هرگز كسى را به جهل عزّت نداد و هيچ كس را هرگز با حلم خوار نساخت .))(870)
از امام باقر عليه السّلام روايت شده كه گفت : ((امام سجّاد عليه السّلام مى فرمود: مرا مردى به شگفت مى آورد كه در هنگام غضب حلمش او را دريابد.))(871)
از امام صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: ((حلم براى نصرت كافى است و فرمود: هرگاه حليم نبودى پس به زحمت خود را به حلم وادار.))(872)
از حفص بن ابى عايشه روايت شده كه گفت : ((امام صادق عليه السّلام غلام خود را براى حاجتى فرستاد و او دير كرد. امام صادق عليه السّلام به دنبالش رفت ، او را خفته يافت . پس بالاى سرش نشست و او را باد مى زد تا بيدار شد و چون بيدار شد امام عليه السّلام به او فرمود: اى فلان به خدا چنين حقى ندارى شب و روز بخوابى شب از آن توست (شب بخواب ) و روز تو از آن ماست (بايد در اختيار ما باشى ).))(873)
از امام صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: ((هرگاه ميان دو مرد نزاعى روى دهد دو فرشته فرود مى آيند و به آن كه نادان است مى گويند: آنچه خواستى گفتى و تو خود شايسته گفته هايت هستى و بزودى به آنچه گفتى پاداش داده شوى ، و به آن كه بردبار است مى گويند: شكيب و بردبارى كردى اگر آن را كامل كنى بزودى خدا تو را مى آمرزد، و فرمود: اگر شخص حليم جواب سفيه را بدهد دو فرشته بالا مى رود.))(874)
از حضرت رضا عليه السّلام روايت شده كه فرمود: ((مرد تا حلم نباشد عابد نمى شود و هرگاه در ميان بنى اسرائيل مردى به عبادت مى پرداخت عابد شمرده نمى شد تا ده سال پيش از آن به سكوت نمى گذرانيد.))(875)
ابوحامد مى گويد: دوست حكيمى بر او وارد شد و برايش غذا آورد. پس ‍ زن بدخوى حكيم بيرون آمد، غذا را جمع كرد و حكيم را دشنام داد. دوست حكيم خشمگين بيرون رفت و حكيم در پى او روان شد و گفت : آيا روزى را كه ما در منزلت مشغول خوردن غذا بوديم . به ياد دارى كه مرغ خانگى بر روى غذا و سفره پريد و تمام غذاها را تباه ساخت و هيچ يك از ما خشمگين نشديم ؟ دوست گفت : آرى به ياد دارم . حكيم گفت : چنين فرض كن كه اين زن مانند آن مرغ خانگى است . پس آن مرد شادمان شد و برگشت و گفت : حكيم راست گفته است كه ، بردبارى دواى هر دردى است .
مردى بر پاى حكيمى زد و پايش را به درد آورد ولى او به خشم نيامد. در اين مورد به او گفته شد. حكيم گفت : او را به جاى اتاقى گرفتم كه در آن لغزيدم و افتادم ، پس غضب را سر بريدم .
محمود وراق مى گويد:
(( سالزم نفسى الصفح عن كل مذنب
و ان كثرت منع على الجرائم
و ما الناس الا واحد من ثلاثة
شريف و مشروف و مثل مقاوم
فاما الذى فوقى فاعرف فضله
و اتبع فيه الحق و الحق لازم
و امّا الذى دونى فان قال صنت عن
اجابته عرضى و ان لام لائم
و امّا الذى مثلى فان زلّ اوهفا
تفضلت ان الفضل باالخير حاكم )) (876)
شرح مقدار سخنى كه مى توان به قصد انتقام گرفت 
بدان كه هر ظلمى كه از شخصى سر بزند مقابله به مثل آن جايز نيست . بنابراين مقابله غيبت به غيبت جايز نمى باشد و نيز مقابله جستجو به جستجو و دشنام به دشنام . همچنين است ديگر گناهان تنها قصاص و غرامت به مقدارى كه در دين وارد شده و در كتاب هاى فقهى مفصل شرح داده ايم جايز است . پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((اگر شخصى تو را به عيبى كه دارى سرزنش كرد تو او را به عيبى كه دارد سرزنش ‍ مكن .))(877)
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((دو شخص دشنام دهنده دو شيطانند كه يكديگر را تكذيب مى كنند.)) (878) ((مردى ابوبكر را دشنام داد در حالى كه پيامبر ساكت بود. پس چون ابوبكر شروع كرد تا انتقام بگيرد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به پا خاست : ابوبكر عرض كرد: چون مرا دشنام داد ساكت بودى و چون من سخن گفتم برخاستى ؟ فرمود: چون فرشته از طرف تو جواب مى داد و چون سخن گفتى فرشته برفت و شيطان بيامد و من در مجلسى كه شيطان باشد نمى نشينم .))(879)
گروهى گفته اند: مقابله به مثل به سخنى كه دروغ نباشد جايز است و نهى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از سرزنش كردن به مثل سخن او، نهى تنزيهى است و بهتر آن است كه ترك شود ولى اگر انجام دهد گناه نكردن است و سخنى كه به گفتن آن مجازى اين است كه بگويى : تو كه هستى مگر تو از فلان طايفه نيستى و گفتن اى احمق . مطرف گفته است : تمام مردم در مورد آنچه ميان آنها و پروردگارشان هست احمقند، جز اين كه بعضى از مردم حماقت كمترى دارند، ابن عمر در حديثى طولانى گفت : تمام مردم را نسبت به ذات خدا نادان مى بينى و همچنين گفتن ((اى نادان )) به ديگرى ، چون در هر فردى نادانى هست بنابراين طرف را به سخنى آزار داده اى كه دروغ نيست همچنين گفتن ((اى بداخلاق !)) به ديگرى و نيز، ((اى پر رو!)) و ((اى كسى كه به آبروى مردم عيب مى گيرى !)) در حالى كه اين عيب ها در او باشد و همچنين اين گفته كه ((اگر حيا مى داشتى حرف نمى زدى )) و ((اين كارت چقدر تو را در چشم من كوچك كرد)) و ((خدا ذليلت كند و از تو انتقام بگيرد))؛ با چنين حرف ها، ديگرى آزرده مى شود و دروغ هم نيست .
امّا سخن چينى و غيبت و دروغ و دشنام به پدر و مادر به اعتقاد همه علماء حرام است و دليل بر اين كه آنچه دروغ نيست گفتن آن جايز است اين سخن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است كه فرمود: ((دو نفر كه به يكديگر دشنام مى دهند كسى كه آغازگر است گنهكار است ، مگر آن كه مظلوم در پاسخ به دشنام از حدّ خود تجاوز كند.))(880)
مى گويم : از طريق شيعه روايتى در كافى از امام كاظم (ع ) درباره دو مردى كه به هم دشنام مى دادند نقل شده كه حضرت فرمود: ((آن كه به دشنام آغاز كند ستمگرتر است و گناه او و رفيقش بر عهده اوست تا از مظلوم عذر نخواسته است .))(881)
ابوحامد مى گويد: پس براى شخص مظلوم انتقام گرفتن ثابت است تا زمانى كه مورد ستم و تجاوز قرار مى گيرد. و اين همان مقدارى است كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مباح ساخته يعنى به اين مقدار در آزار دادن طرف ، در مقابل آزار سابق او اجازه داده است و دور نيست كه اين اندازه اجازه داده باشند، ولى بهتر است آن را ترك كند زيرا انتقام او را به بيش از مقدار مجاز مى كشاند و نمى تواند به اندازه اى كه لازم است اكتفا كند شايد سكوت از شروع به جواب و توقف حد شرعى آسان تر باشد، ولى بعضى از مردم نمى توانند نفس خود را در جوشش خشم نگاه دارند چرا كه مردم در مقابل خشم چهار دسته اند، بعضى از آنها مانند تند زبان ها زود برافروخته و زود خاموش مى شوند و بعضى از آنها مانند پاره آتش دير برافروخته و زود خاموش مى شوند، و اين ستوده تر است تا آنجا كه به بى غيرتى و بى تفاوتى نينجامد؛ بعضى از آنها زود برافروخته و دير خاموش مى شوند و اين بدترين انسانهاست . در روايت است كه : ((مؤ من زود خشمگين مى شود و زود خشنود مى گردد و اين به آن جبران مى شود.))(882)
ابوسعيد خدرى گويد: پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((بهوش ‍ باشيد آدميزادگان به چند طبقه آفريده شده اند بعضى دير به خشم مى آيند و زود بر مى گردند؛ بعضى زود خشمگين مى شوند و زود بر مى گردند، اين به آن جبران مى شود، و بعضى زود خشمگين مى شوند و دير بر مى گردند، بهوش باشيد بهترين آنها كسى است كه دير خشمگين مى شود و زود بر مى گردد و بدترين آنان كسى است كه زود خشم بگيرد و دير برگردد)) (883) و چون خشم در هر انسانى در يك آن تحريك مى شود بر سلطان لازم است كه هيچ كس را در حالى كه بر او غضب كرده ، مجازات نكند؛ چرا كه گاه از مقدار لازم تجاوز مى كند و براى اين كه بر او خشمناك است پس خشم خود را درمان مى كند و نفس خود را آسوده مى سازد و از تشفى آن بهره مى برد، و سزاوار است كه انتقام او براى خدا باشد نه براى خودش . يكى از واليان شخص مستى را ديد و قصد كرد او را بگيرد و تازيانه بزند. پس مست او را دشنام داد والى برگشت و گفت : مرا به خشم آورد و اگر او را تازيانه بزنم به خاطر خشم خودم خواهد بود و دوست ندارم مسلمانى را براى جانبدارى از خودم بزنم .
گفتارى در معناى كينه و نتايج آن و فضيلت عفو و مدارا 
بدان كه هرگاه فرو خوردن خشم لازم باشد و آدمى از انتقام گرفتن در همان حال ناتوان شود خشم در درون جايگزين مى شود و به صورت كينه در مى آيد و معناى كينه اين است كه سنگينى خشم و تنفّر از شخص در دل بماند در حالى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرموده است : ((مؤ من كينه توز نيست .))(884) بنابراين كينه نتيجه خشم است و كينه هشت نتيجه دارد: 1-حسد؛ به اين معنى كه كينه آدمى را بر آرزوى زوال نعمت از محسود وا مى دارد از اين رو اگر نعمتى به محسود برسد غمگين و اگر به او معصيتى برسد شادمان مى شود، و حسد از صفات منافقان است و بزودى نكوهش حسد خواهد آمد.
2- اين كه حسد در دل پنهان شود و هر بلايى به محسود برسد، مورد سرزنش قرار گيرد.
3- اين كه او را ترك كنى و با او قطع رابطه كنى اگر چه او به تو روى بياورد و دوستدار تو باشد.
4- كسى را كه در رتبه پايين تر از توست كوچك شمارى .
5-اين كه درباره او سخنى كه جايز نيست بگويى مثلا دروغ به او نسبت دهى ، غيبت او كنى ، رازش را فاش كنى و نسبت به او پرده درى كنى و جز اين كارها.
6- به ريشخند و مسخره از او نقل قول و عمل كنى .
7- با زدن و آنچه بدنش را به درد مى آورد آزارش دهى .
8- از اداى حق او از قبيل صله رحم و اداى قرض و يا ردّ مظلمه اى ممانعت كنى كه تمام اينها حرام است . كمترين درجات كينه اين است كه از آفت هاى هشتگانه ياد شده بپرهيزى و به سبب كينه به معصيت خدا نيفتى امّا قلبا نسبت به او كدورت خاطر داشته باشى و در دل از دشمنى با او بازنايستى تا آنجا كه از انجام امورى كه نسبت به او بايد رعايت كنى از قبيل خوشرويى ، مدارا، توجه ، برآوردن نيازهايش و همنشينى با او در ياد خدا، كمك در بهره رساندن به او يا دعا و ستايش بر او با مواسات و نيكى با او خوددارى كنى امّا بدان كه خوددارى از انجام اين امور از درجه دينى ات مى كاهد و تو را از فضيلتى بزرگ و پاداش فراوان محروم مى كند، اگر چه تو را در معرض كيفر خدا قرار نمى دهد. پس شايسته تر آن است كه انسان بر همان حالى كه دارد بماند و اگر بتواند از باب مبارزه با نفس و مخالفت با شيطان بر احسان خود بيفزايد كه اين مقام صديقين است و از كارهاى با فضيلت مقربان ، بنابراين براى شخص در هنگام قدرت سه حالت است : يكى اين كه به طور كامل و بى كم و كاست به حق خويش برسد و آن عدالت است ، اين آخرين درجه صالحان خواهد بود دوم اين كه به شخص مورد كينه با عفو و پيوند نيكى كند و اين بخشش است كه انتخاب صديقان مى شود. سوم اين كه چيزى كه استحقاق ندارد بطلبد (885) و اين ستم است كه افرا پست آن را بر مى گزينند و اينك به نقل فضيلت عفو و احسان مى پردازيم .

next page

fehrest page

back page