راه روشن ، جلد پنجم
ترجمه كتاب المحجة البيضاء فى تهذيب الا
حياء
ملامحسن فيض كاشانى رحمه
اللّه عليه
ترجمه : عبدالعلى صاحبى
- ۱۸ -
آفت دهم شوخى است
اصل شوخى نكوهيده و ممنوع است ، مگر مقدار اندكى كه استثنا شده . پيامبر خدا صلّى
اللّه عليه و آله فرمود: ((با برادرت مجادله و شوخى مكن
.))
(592) اگر گويى : مجادله آزار دادن است چون برادر يا دوست خود را تكذيب
مى كنى يا به جهل نسبت مى دهى ، ولى شوخى موجب شادمانى و خوشدلى است ، پس چرا ممنوع
شده ؟ بايد بدانى كه افراط و زياده روى يا تداوم در شوخى ممنوع است . امّا تداوم
شوخى سرگرمى به بازى است و بازى مباح است ولى مداومت بر شوخى نكوهيده است . و امّا
زياده روى در شوخى موجب خنده زياد مى شود و آن دل را مى ميراند و گاه موجب كينه مى
شود و شكوه و وقار انسان را از بين مى برد و هر شوخى كه خالى از اين امور باشد
نكوهيده نيست ، چنان كه از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله روايت شده كه فرمود:
((من شوخى مى كنم ولى جز سخن حق نمى گويم .))(593)
شخصيتى مانند پيامبر مى تواند شوخى كند و جز سخن حق نگويد، امّا هرگاه براى ديگران
در شوخى باز شود هدفش خنداندن مردم است به هر صورتى كه باشد. پيامبر صلّى اللّه
عليه و آله فرمود: ((شخصى سخنى مى گويد و همنشينان او
مى خندند و با آن سخن از ستاره ثريا سقوط مى كند.))
(594) يكى از بزرگان مى گويد: هر كس بسيار بخندد شكوهش كم شود و هر كه
شوخى كند سبك شود و هر كس كارى را بسيار انجام دهد به همان معروف گردد و هر كه
بسيار سخن بگويد بسيار اشتباه كند و هر كه بسيار اشتباه كند شرمش كم شود و هر كه كم
حيا باشد ديندارى اش كم است . و هر كه پارسايى او كم باشد دلش مى ميرد؛ و نيز
خنديدن دليل بى خبرى از قيامت است . پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود:
((اگر آنچه من مى دانم بدانيد بسيار خواهيد گريست و كم خواهيد خنديد.))(595)
مردى به برادرش گفت : برادرم آيا به تو خبر رسيده كه به دوزخ مى روى ؟ گفت : آرى ،
گفت : به تو خبر رسيده كه از آن بيرون مى آيى ؟ گفت : نه ، پس گفت : چرا مى خندى
؟ گفت : آن مرد تا هنگام مرگ خندان ديده نشد. يكى از بزرگان به گروهى نگريست كه در
روز عيد فطر مى خنديدند. پس گفت : اگر اينان آمرزيده شده اند اين كار شكرگزاران
نيست و اگر آمرزيده نشده اند اين كار خائفان نيست .
ديگرى به خودش گفت : آيا مى خندى در حالى كه شايد كفنهايت از نزد قصّار بيرون شده
باشد.
ابن عباس گويد: هر كه گناهى كند و بخندد گريان وارد دوزخ شود.
اين است آفت هاى خنده و نكوهيده اش آن است كه انسان در خنده مستغرق شود و خنده
ستوده لبخندى است كه دندان ظاهر شود و صدايى شنيده نشود، و خنده پيامبر صلّى اللّه
عليه و آله چنين بود.(596)
قاسم غلام معاويه گويد: يكى از عرب هاى جاهلى در حالى كه شتر چموشى سوار بود به
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله روى آورد، و به آن حضرت سلام داد و هرگاه مى خواست به
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نزديك شود تا از او سؤ الى كند شتر رم مى كرد و ياران
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بر او مى خنديدند سه بار اين كار را تكرار كرد، آنگاه
شتر رم كرد و سوار خود را كشت . به پيامبر عرض شد: اى پيامبر شتر اعرابى او را بر
زمين زد و هلاك شد. فرمود: ((آرى دهن هاى شما از خون او
مملو شده است .))(597)
امّا اگر شوخى به از بين رفتن شكوه بينجامد گفته شده : هر كه شوخى كند سبك شود. يكى
از بزرگان به پسرش گفت : پسركم با شخص بزرگ شوخى نكن كه بر تو كينه مى گيرد و با
شخص فرومايه شوخى مكن كه بر تو جرى شود. ديگرى گفته : از شوخى بپرهيزيد كه موجب
كينه مى شود و آدمى را به كار زشت مى كشاند؛ سخن از قرآن بگوييد و با آن بياميزيد و
اگر بر شما دشوار بود سخنان خوب مردان را بازگو كنيد. و گفته شده : آيا مى دانيد
چرا مزاح را مزاح ناميده اند؟ نه ، گفت : چون صاحب خود را از حق دور مى كند. و گفته
شده هر چيزى بذرى دارد و بذر دشمنى شوخى است ؛ و گويند: شوخى بزرگى را مى برد و
دوستان را جدا مى كند.
اگر كسى بگويد: نقل شده كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و اصحابش شوخى مى كردند،
پس چگونه از آن نهى شده است ؟ مى گوييم : اگر مى توانى مانند پيامبر شوخى كنى و جز
سخن حق نگويى و دلى را نرنجانى و در آن زياده روى نكنى و به كم اكتفا كنى شوخى كردن
جايز است ؛ ولى اشتباه بزرگى است كه انسان شوخى را حرفه خود قرار دهد و بر آن
مداومت كند و دچار افراط شود، آنگاه به عمل پيامبر تمسك كند. اين كار گناه است و
بعضى از گناهان صغيره با اصرار بر آن ، كبيره مى شود و بعضى از كارهاى مباح با
اصرار بر آن گناه صغيره مى شود، از اين رو سزاوار نيست از اين عمل غفلت شود. آرى
ابوهريره روايت كرده كه اصحاب عرض كردند:
((اى رسول خدا با ما شوخى مى كنى فرمود: من اگر با شما
شوخى مى كنم جز سخن حق نمى گويم .))(598)
عطا گويد: مردى از ابن عباس پرسيد و گفت : آيا پيامبر خدا شوخى مى كرد؟ گفت : آرى .
آن مرد گفت : شوخى اش چه بود؟ ابن عباس گفت : پيامبر صلّى اللّه عليه و آله يكى از
روزها بر يكى از زنانش پيراهن گشادى پوشانيد و به او گفت : آن را بپوش و چشمت را
ببند و خدا را شكر كن و دامن آن را مانند دامن عروس (بر روى زمين ) بكش .
(599) انس روايت كرده ((پيامبر صلّى اللّه
عليه و آله از شوخ ترين مردم بود))
(600) و روايت شده ((پيامبر صلّى اللّه عليه
و آله بسيار لبخند مى زد.))
(601) از حسن روايت شده كه گفت : ((پيرزنى
خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمد حضرت به او فرمود: پيرزن وارد بهشت نمى شود،
آن پير گريست ، پيامبر فرمود: تو در روز قيامت پير نيستى خداى متعال مى فرمايد:
(( انا انشاءنا هن انشاعا فجعلنا هن ابكارا.
))
(602)
زيد بن اسلم كرده زنى به نام امّ ايمن خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمد و عرض
كرد: شوهرم تو را مى خواند پيامبر فرمود: شوهرت كيست آيا همان كسى است كه در چشمش
سفيدى هست ؟ عرض كرد: نه به خدا در چشمش سفيدى نيست . پيامبر فرمود: چرا در چشمش
سفيدى هست ، عرض كرد: نه به خدا پيامبر فرمود: در چشم هر انسانى سفيدى هست .)
(603) مقصود پيامبر سفيديى بود كه پيرامون حدقه چشم است .
زن ديگرى خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمد و گفت : ((اى
رسول خدا: مرا بر شترى سوار كن فرمود: تو را سوار بر پسر شتر مى كنم . زن گفت : پسر
شتر به چه كارم مى آيد. او به من سوارى نمى دهد پيامبر خدا فرمود: آيا شترى هست كه
پسر شتر نباشد؟))
(604) و منظور پيامبر شوخى بود.
علقمه از ابومسلمه روايت كرده كه پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله زبانش را براى
حسين بن على عليه السّلام بيرون مى آورد. آن كودك زبان پيامبر را مى ديد و شادى مى
كرد. عيينة بن بدر فزارى گفت : به خدا پسرى دارم كه مردى شده و ازدواج كرده و مو بر
صورتش روييده و هرگز او را نبوسيده ام پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود:
((هر كم رحم نكند رحم نمى شود.))(605)
بيشتر اين شوخى ها كه نقل شد با زنان و كودكان بود و پيامبر اين كار را براى درمان
ضعف دل هاى آنان مى كرد و ميل به شوخى نداشت . پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به
صهيب كه چشم درد بود و خرما مى خورد فرمود: آيا با درد چشم خرما مى خورى ؟ گفت : من
با طرف ديگر خرما مى خورم . پيامبر لبخند زد يكى از راويان گويد: پيامبر چنان لبخند
زد كه دندان هاى آسياى او را ديدم .(606)
روايت شده كه كه خوّات بن جبير در راه مكه كنار زنانى از بنى كعب نشسته بود. پيامبر
صلّى اللّه عليه و آله به او روى آورده فرمود: اى ابوعبداللّه تو را با زنان چه
كار؟ گفت : براى شتر رمنده ام ريسمان مى بافند. خوّات گفت : پيامبر صلّى اللّه عليه
و آله در پى حاجت خود رفت ، آنگاه به من روى آورد و فرمود: اى ابوعبداللّه هنوز آن
شتر، رميدن را ترك نكرده است ؟ خوات گويد: سكوت كردم و شرمنده شدم ، و گويد: پس از
آن هرگاه پيامبر را مى ديدم از خجالت مى گريختم تا به مدينه وارد شدم پس از آن روزى
به من روى آورد در حالى كه در مسجد نماز مى گزاردم حضرت در كنارم نشست و من نماز را
طول دادم فرمود: نماز را طولانى مكن كه من منتظر توام . چون از نماز فراغت يافتم
فرمود: اى ابوعبداللّه هنوز آن شتر، ترك رمندگى نكرده است ؟ خوات گويد: سكوت كردم و
شرمنده شدم . پيامبر برخاست و من همچنان از او مى گريختم تا روزى مرا ديد در حالى
كه بر الاغى سوار بود و هر دو پاى مبارك را به يك طرف آويخته بود. پس فرمود: اى
ابوعبداللّه آيا هنوز اين شتر رمندگى را رها نكرده است ؟ گويد: عرض كردم : به خدايى
كه تو را به حق به نبوت برانگيخته است ، از روزى كه مسلمان شده ام رم نكرده است
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله تكبير گفت و عرض كرد خدايا ابوعبداللّه را هدايت فرما
و فرمود: خدا او را هدايت كرد و خوب مسلمانى شد.))(607)
نعيمان انصارى بسيار شوخ و ميگسار بود. او را خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى
آوردند. حضرت با كفش خود او را مى زد و به اصحابش دستور مى داد كه با كفش هايشان
او را مى زدند و چون ميگسارى او زياد شد مردى از اصحاب به او گفت : خدا لعنتت كند.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: او را لعن نكنيد چرا كه او خدا و رسولش را
دوست مى دارد. هر چيزى نوبرى كه وارد مدينه مى شد نعيمان از آن مى خريد و براى
پيامبر مى آورد و مى گفت : اين را برايت هديه آورده ام و چون صاحب جنس مى آمد و
از نعيمان مطالبه پول مى كرد او را خدمت پيامبر مى آورد. و عرض مى كرد: اى رسول
خدا پول جنس او را بدهيد. پيامبر مى فرمود: مگر آن را به ما هديه نكردى ؟ عرض مى
كرد به خدا پولى در اختيارم نبود و دوست داشتم كه از آن بخورى . پيامبر صلّى اللّه
عليه و آله مى خنديد و پول صاحب جنس را مى پرداخت .(608)
اين است شوخى هايى كه گهگاه نظاير آن مباح است ولى نه هميشه و تداوم آن شوخى
نكوهيده است و موجب خنده اى مى شود كه دلمردگى مى آورد.
آفت يازدهم مسخره و ريشخند است
اين كار هرگاه موجب آزار ديگران شود حرام است . خداى متعال مى فرمايد:
(( لا يسخر قوم من قوم عسى ان يكونوا خيرا منهم .
))
(609)
مسخره به معناى كوچك و خوار شمردن و آگاهانيدن مردم بر نقايص و عيب هاى كسى است ،
به گونه اى كه موجب خنده آنها شود. اين عمل گاه با انجام دادن كار و گفتارى شبيه
شخص مورد مسخره مشخص مى شود و گاه با اشاره است . اگر اين عمل در حضور فرد مورد
استهزا باشد غيبت نيست ، ولى داراى معناى غيبت است . عايشه گويد: تقليد كسى را
درآوردم ، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((من
دوست ندارم تقليد كسى را در آورم ، در حالى كه براى من چنين و چنان (گناهى ) باشد.
(610) ))
ابن عباس در مورد آيه شريفه : (( يا ويلتنا
مال هذا الكتاب لا يغادر صغيرة و لا كبيرة الا احصيها
))
(611) گفت : منظور از صغير لبخند زدن به قصد مسخره كردن مؤ من است و
كبيره بلند خنديدن به همين منظور است و اشاره به اين است كه خنديدن بر مردم از
جرايم و گناهان است .
از عبداللّه بن زمعه روايت شده كه شنيد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله خطبه مى خواند
و مردم را كه از صداى ضرطه مى خنديدند نصيحت مى كرد و مى فرمود بر چه كارى خنده مى
كنيد.))(612)
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((در قيامت براى
يكى از كسانى كه مردم را مسخره مى كنند در بهشت گشوده مى شود و گفته مى شود بيا
بيا. با غم و اندوهى كه دارد مى آيد ولى در بهشت بر رويش بسته مى شود. آنگاه در
ديگرى برايش گشوده مى شود و گفته مى شود: بيا بيا و او غمين و اندوهگين مى آيد و در
بهشت به رويش بسته مى شود. اين كار همچنان ادامه مى يابد تا آن جا كه در بهشت براى
آن مرد باز مى شود و مى گويند: بيا بيا و او نمى رود.))(613)
معاذ بن جبل گويد: پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((هر
كس برادرش را به گناهى سرزنش كند كه از آن توبه كرده است نمى ميرد تا خود آن را
انجام دهد.))
(614)
بازگشت تمام اين روايات به كوچك شمردن ديگرى و خنديدن بر او به قصد خوار ساختن و
كوچك شمردن اوست و گفتار خداى متعال بر آن هشدار داده است :
(( عسى ان يكونوا خيرا منهم .
(615) )) يعنى به منظور كوچك ساختن ديگرى را
مسخره نكن شايد او بهتر از تو باشد و اين در مورد كسى حرام است كه از ريشخند آزار
شود. امّا كسى كه خود را در معرض مسخره قرار دهد و از آن خوشحال شود مسخره كردن او
شوخى به حساب مى آيد و شوخى ستوده و نكوهيده پيش از اين گذشت و نوع حرامش آن بود كه
ديگرى را كوچك قرار دهد به طورى كه شخص مورد مسخره از آن تحقير و توهين آزرده شود و
ممكن است خنديدن بر سخن او باشد آنگاه كه اشتباه مى كند و نامنظم سخن مى گويد يا بر
كارهاى نامرتبش بخندند، مثلا بر دستخط، بر كار، يا بر صورت و آفرينش او بخندند
هرگاه كوتاه قد يا معيوب باشد. بنابراين چنين خنده اى جزء مسخره محسوب مى شود كه
منع شده و نكوهيده است .
آفت دوازدهم آشكار كردن راز است
آشكار ساختن راز ديگران چون موجب آزار و توهين دوستان و آشنايان مى شود ممنوع است
پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((هرگاه مرد
سخنى بگويد و روى بگرداند آن سخن امانت است .))(616)
و به صورت مطلق فرمود: ((سخن در ميان شما امانتى است .))(617)
حسن گفت : سخن گفتن از راز برادرت خيانت به شمار مى آيد. مطالبى را كه مربوط به
پنهان داشتن راز است در كتاب آداب همنشينى نقل كرديم و تكرار نمى كنيم .
آفت سيزده هم وعده دروغ است
زبان در وعده دادن درنگ نمى كند و بسا كه آدمى به وعده وفا نكند و خلف وعده شود كه
از نشانه هاى نفاق است خداى متعال فرمود: ((
يا ايها الذين آمنوا اوفوا باالعهود ))
(618) و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((وعده
دادن نوعى وام است ))(619)
و نيز فرمود: ((وعده نوعى بخشش است
))(620)
و نيز فرمود: ((وعده دادن مانند وام دادن يا برتر است .))
خداى متعال پيامبرش اسماعيل (ع ) را ستوده و فرموده است :
((
انه كان صادق الوعد و كان رسولا نبيا. ))
گويند اسماعيل با شخصى در جايى وعده گذاشت و طرف به آن جا نرفت و وى بيست و دو روز
به انتظار او بماند.
مى گويم : از طريق شيعه از امام صادق عليه السّلام روايت شده :
((اسماعيل از آن نظر ((
صادق الوعد )) ناميده شده كه در جايى با
مردى وعده گذاشت و در آن جا يك سال به انتظارش ماند. پس خداى متعال او را
(( صادق الوعد )) ناميد. آنگاه
مرد پس از يك سال آمد اسماعيل به او گفت : همچنان منتظرت بودم .))(621)
ابوحامد گويد: از عبداللّه بن ابى حمساء روايت شده كه گويد: با پيامبر بيعت كردم و
با او وعده گذاشتم كه در جاى خودش به خدمتش برسم ، آن روز و روز بعد فراموش كردم و
در روز سوم به خدمتش رسيدم . او را در جاى خود ديدم ، كه فرمود: اى جوان بر من سخت
آمد كه سه روز است در انتظار تواءم .(622)
به ابراهيم عرض شد: مردى با مرد ديگرى جايى را به عنوان وعدگاه معين مى كند و نمى
آيد، فرمود: تا موقع رسيدن وقت نماز منتظر او مى ماند؛ پيامبر خدا صلّى اللّه عليه
و آله : ((هرگاه وعده مى داد مى فرمود: شايد.))(623)
ابن مسعود هيچ وعده اى نمى داد مگر آن كه انشاء اللّه مى گفت ؛ و آن سزاوارتر است ،
آنگاه اگر معناى حتمى بودن وعده را دريافت بايد وفا كند، مگر اين كه غير ممكن باشد؛
ولى اگر در موقع وعده دادن تصميم به وفا نكردن داشته باشد منافق است .
ابوهريره گويد: پيامبر خدا فرمود: ((سه خصلت است كه در
هر كه باشد منافق است اگر چه نماز بگزارد و روزه بگيرد و خود را مسلمان پندارد:
هرگاه حرف بزند دروغ بگويد: و چون وعده دهد وفا نكند، و هرگاه امين واقع شود خيانت
كند.))(624)
عبداللّه بن عمر گويد: پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((چهار
خصلت است كه در هر كه باشد منافق است و هر كس كه يكى از آن خصلت ها را داشته باشد
بخشى از نفاق دارد تا آن را ترك كند: هرگاه حرف بزند دروغ بگويد، و هرگاه وعده دهد
خلاف كند، و چون پيمان ببندد خيانت ورزد، و هرگاه نزاع كند مرتكب گناه شود.))(625)
اين حديث در مورد كسى است كه وعده مى دهد و قصد خلف وعده داشته باشد؛ امّا كسى كه
تصميم دارد به وعده وفا كند و به سبب عذرى نتواند، منافق نيست ، اگر چه به ظاهر حكم
نفاق بر او جارى است ؛ ليكن لازم است از ظاهر نفاق نيز بپرهيزد چنان كه از نفاق
واقعى دورى مى كند؛ و شايسته نيست بدون عذر و مانعى خود را از وفاى به وعده معذور
بدارد. از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله روايت شده كه به ابوالهيثم بن تيهان غلامى
وعده داده بود. پس سه اسير آوردند و پيامبر دو اسير را بخشيد و يك اسير باقى ماند.
دخترش فاطمه سلام اللّه عليها نزد پدر آمد و از او غلامى خواست در حالى كه عرض مى
كرد: اى رسول خدا آيا اثر دستاس را در دستم نمى بينى ؟ پيامبر صلّى اللّه عليه و
آله وعده اى را كه به ابوالهيتم داده بود به ياد آورد و مى فرمود: با وعده اى كه به
ابوالهيتم داده ام چه كنم . پس او را بر فاطمه سلام اللّه عليها ترجيح داد، چرا كه
قبلا به او وعده داده بود، با اين كه فاطمه سلام اللّه عليها با دست ناتوان خود
دستاس مى چرخاند.(626)
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در قبا نشسته بود و غنايم هوازن را كه در حنين شكست
خورده بودند تقسيم مى كرد. مردى خدمت پيامبر ايستاد و عرض كرد: اى رسول خدا من با
شما وعده اى داشتم . حضرت فرمود: راست مى گويى هر حكمى كه خواهى صادر كن آن مرد گفت
: به هشتاد ميش و شبان آنها حكم مى دهم . حضرت فرمود: مال تو باشد ولى كم حكم دادى
. زنى كه همنشين موسى بود و او را به استخوان هاى يوسف (قبر او) راهنمايى كرد
دورانديش تر و حكمش قاطع تر از تو بود، آنگاه كه موسى او را داور قرار داد، پس آن
زن گفت : حكم من اين است كه مرا به حال جوانى برگردانى و با تو وارد بهشت شوم ،
گويند مردم حكم مرد مذكور را پست شمردند تا آنجا كه به صورت ضرب المثل درآمده و مى
گويند: بخيل تر از صاحب هشتاد ميش و شبان آنها.(627)
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((خلف وعده اين
نيست كه مردى به مردى وعده دهد و نيتش آن است كه وفا كند.))
و در عبارت ديگرى است : ((هرگاه مرد به برادرش وعده دهد
و نيت وفا كردن داشته باشد ولى نتواند وفا كند، گناهى بر او نيست .(628)
مى گويم : پيش از اين گذشت كه خلف وعده زنان و كودكان در صورتى كه براى آرامش خاطر
آنها باشد، جايز است .
آفت چهاردهم گفتار و سوگند دروغ است
گفتار و سوگند دروغ از زشت ترين گناهان و بدترين عيب هاست . پيامبر صلّى اللّه عليه
و آله فرمود: ((خيانت بزرگى است كه به برادرت سخن بگويى
و او تو را تصديق كند در حالى كه تو به او دروغ گفته اى .))(629)
ابن مسعود گويد: پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((بنده
همواره دروغ مى گويد و آن را طالب است تا اين كه نام او در پيشگاه خدا جزء كذاب ها
نوشته مى شود.))(630)
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بر دو مرد گذشت كه گوسفندى معامله مى كردند و سوگند
مى خوردند يكى از آنها مى گفت : به خدا از اين مبلغ كم نمى كنم ، و ديگرى مى گفت :
به خدا بيشتر از اين مبلغ نمى دهم سرانجام خريدار گوسفند را خريد پيامبر صلّى اللّه
عليه و آله فرمود: ((يكى از آنها موجب گناه و كفاره شده
است .))(631)
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((دروغ روزى را كم
مى كند.))(632)
و نيز فرمود: ((بازرگانان گنهكارند، عرض شد اى رسول خدا
مگر خدا خريد و فروش را حلال نكرده است ؟ فرمود: چرا ولى آنها سوگند مى خورد و گناه
مى كنند و در سخن دروغ مى گويند.))(633)
و نيز فرمود: ((خدا در روز قيامت با سه نفر سخن نمى
گويد و به آنان توجه نمى كند و آنها را پاك نمى گرداند: كسى كه بخشش خود منت مى
گذارد، و آن كه كالاى خود را با سوگند ترويج مى كند و كسى كه لباس خود را متكبرانه
رها مى سازد.))(634)
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((هر كس به خدا
سوگند ياد كند و به اندازه بال پشه اى دروغ در آن داخل كند تا روز قيامت به صورت
نقطه اى در قلبش خواهد بود.))(635)
ابوذر گويد: پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((سه
گروهند كه خدا دوستشان دارد: مردى كه در ميان گروهى است و خود را براى كشته شدن
مهيا مى كند تا اين كه كشته مى شود و خدا فتح را نصيب او و يارانش مى كند و مردى كه
همسايه بدى دارد و آزارش مى دهد و او بر آزار همسايه صبر مى كند تا مرگ يا نقل مكان
آنها را از يكديگر جدا سازد، و مردى كه با گروهى در سفرى يا با گروهى جنگجو باشد و
شب هاى زيادى راه بروند تا آنجا كه دوست بدارند براى استراحت روى زمين بخوابند. پس
فرود آيند و از يارانش دور شود و نماز بگزارد تا يارانش براى كوچ كردن بيدار شوند؛
و سه گروهند كه مورد خشم خدايند: بازرگان و فروشنده اى كه بسيار سوگند مى خورد و
فقير حيله گر و بخيلى كه بسيار منت مى نهد.))(636)
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((واى بر كسى كه
حرف مى زند و براى خنديدن مردم دروغ مى گويد. واى بر او واى بر او!))(637)
و نيز فرمود: ((در رؤ يا ديدم مردى را كه نزد من آمد و
گفت : برخيز. پس برخاستم . ناگاه دو مرد را ديدم كه يكى ايستاده و ديگرى نشسته
بود. در دست مرد ايستاده آهنى سرخميده بود كه به دهان مرد نشسته فرو مى برد. سپس آن
را جا به جا مى كرد تا به پشت گردنش (شانه اش ) مى رسيد، آنگاه آهن را مى كشيد و به
سمت ديگر دهانش فرو مى برد و آن را مى كشيد و لب ديگر به حال اول باز مى گشت . پس
به مردى كه مرا برپا داشت گفتم : اين چيست ؟ گفت : مردى كذاب است كه تا روز قيامت
در قبرش عذاب مى شود.))(638)
از عبداللّه بن جراد روايت شده كه از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله پرسيد و عرض
كرد:
((اى پيامبر خدا آيا مؤ من زنا مى كند؟ فرمود: گاه ممكن
است ، عرض كرد: اى رسول خدا آيا مؤ من دروغ مى گويد؟ فرمود: نه . آنگاه پيامبر اين
آيه را آورد: (( انما يفترى الكذب الذين لا
يؤ منون . ))
(639)
ابوسعيد گويد: شنيدم پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله در دعا عرض مى كرد:
((خدايا دلم را از نفاق پاك و مرا از زنا و دروغ حفظ كن .))(640)
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((سه گروهند كه
خدا با آنان سخن نمى گويد و در روز قيامت به آنها توجه نمى كند و آنان را پاك نمى
سازد و براى آنان عذاب دردناكى است : پير زناكار، سلطان كذاب و فقير متكبر.))(641)
عبداللّه بن عامر گويد: پيامبر خدا به خانه ما آمد در حالى كه من طفلى خردسال بودم
پس براى بازى رفتم ، مادرم گفت : عبداللّه بيا به تو چيزى بدهم ، پيامبر فرمود: چه
مى خواهى به او بدهى ؟ مادرم عرض كرد: خرما، پيامبر فرمود: ((اگر
به او خرما بدهى گناه يك دروغ بر تو نوشته مى شود.))(642)
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((اگر خداى متعال
به عدد اين سنگريزه ها به من شتر و گاو و گوسفند بدهد آنها را ميان شما تقسيم مى
كنم و مرا بخيل ، كذاب ، ترسو نخواهيد يافت .))(643)
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در حالى كه تكيه كرده بود فرمود: ((آيا
شما را از بزرگترين گناهان كبيره خبر دهم ؟ شرك به خدا، نارضايى والدين ، آنگاه
نشست و فرمود: ((آگاه باشيد ديگر از گناهان كبيره گفتار
دروغ است .))(644)
ابن عمر گفت : پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((بنده
دروغ مى گويد و فرشته از بوى بد دروغ او به اندازه يك ميل راه از او دور مى شود.))(645)
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((شش چيز را براى
من بپذيريد، من برايتان بهشت را تعهد مى كنم . عرض كردند: اى رسول خدا آنها چيست ؟
فرمود: هرگاه يكى از شما حرف بزند دروغ نگويد: و چون وعده دهد خلف وعده نكند، و
هرگاه امين شود خيانت ننمايد، چشمانتان را (از حرام ) بپوشيد، دستهايتان را نگاه
داريد، و فروجتان را حفظ كنيد.))(646)
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((شيطان سرمه و
چيزى ليسيدنى و دارويى بوييدنى دارد، ليسيدن شيطان دروغگويى است و داروى بوييدنى او
خشم است ، و سرمه اش خواب است .))(647)
و نيز فرمود: ((هر كه از من حديثى نقل كند و معتقد باشد
كه دروغ است ، يكى از دروغگويان است .))(648)
و نيز فرمود: ((هر كس سوگند دروغ بخورد تا مال مسلمانى
را به ناحق مالك شود، خدا را در روز قيامت ديدار كند در حالى كه خدا بر او خشمگين
باشد.))(649)
روايت شده : ((پيامبر صلّى اللّه عليه و آله شهادت مردى
را كه دروغ گفته بود نپذيرفت .))(650)
و نيز فرمود: ((مؤ من بر هر خصلتى خو مى گيرد يا نيت آن
مى كند جز خيانت و دروغ .))(651)
عايشه مى گويد: هيچ خلقى در نزد اصحاب پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بدتر از دروغ
نبود. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله هرگاه اطلاع مى يافت كه مردى از اصحابش دروغ
گفته است ، تا از توبه او آگاه نمى شد سينه مباركش صاف نمى شد.))(652)
موسى عليه السّلام گفت : ((پروردگارا كدامين بنده ات از
نظر عمل بهتر است ؟ فرمود: كسى كه زبانش دروغ نگويد و دلش گناه نكند و فرجش زنا
ننمايد.)) لقمان به پسرش گفت : ((پسركم
از دروغ بپرهيز چرا كه مانند گوشت گنجشك لذيذ است و بزودى صاحب دروغ را كباب مى
كند.))
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در مدح راستگويى گفت : ((چهار
خصلت است كه هرگاه در تو باشد هر چه از دنيا از دست بدهى به تو زيانى نمى رسد:
گفتار راست ، نگهدارى امانت ، خوشخويى ، رعايت عفت در خوراك .))(653)
معاذ گويد: رسول خدا به من فرمود: ((تو را به تقواى
الهى و راستگويى و اداى امانت و وفا كردن به پيمان ، و سلام دادن و فروتنى سفارش
مى كنم .))(654)
على عليه السّلام فرمود: ((بزرگترين گناه در نزد خدا
زبانى است كه بسيار دروغ بگويد و بدترين پشيمانى ها پشيمانى روز قيامت است .))
مالك بن دينار گويد: ((در يكى از كتاب ها خواندم : خطبه
هر خطيبى بايد بر كردارش عرضه شود اگر راستگو بود تصديق مى شود و اگر دروغگو باشد
لبهايش با قيچى آتشين بريده مى شود، و هر چه بريده شود دوباره گوشت برويد.))
ابن سماك گويد: عقيده ندارم كه بر دروغ نگفتن پاداش داده شوم زيرا، با بى ميلى آن
را ترك مى كنم .
|