نظام اخلاقي اسلام

آيت الله شيخ جعفر سبحاني

- ۶ -


9 - احترام به شخصيت مسلمان.

11. (يا اَيُّها الَّذينَ آمَنُوا لايَسْخَرْ قَوْم مِنْ قَوْمٍ عَسي اَنْ يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ وَلانِساء مِنْ نِساءٍ عَسي اَنْ يَكُنَّ خَيْراً مِنْهُنَّ، وَلا تَلْمِزُوا اَنْفُسَكُمْ وَلاتَنابَزوا بالاَلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الايمانِ وَمَنْ لَمْ يَتُبْ فَاُولئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ؛.

اي افراد با ايمان! گروهى، گروه ديگر را مسخره نكنند؛ شايد آن گروه (كه مورد مسخره شما واقع شده اند) از ايشان بهتر باشند؛ همچنين نبايد زنان، زنان ديگر را مسخره كنند؛ چه بسا زناني (كه مورد استهزا قرار گرفته اند) از ايشان شايسته تر و نيكتر باشند؛ به يكديگر طعن مزنيد و عيب جويي ننماييد و با القاب بد يكديگر را ياد نكنيد؛ چقدر بد است كه فرد مؤمني با لقب بد خوانده شود؛ كساني كه از رفتار خود توبه نكنند (و به اين گونه كارها ادامه دهند) ستمگرند).

هدف اين آيه و آيه هاي بعد، بيان يك سلسله حقوق اسلامي است كه برادران با ايمان بايد آنها را در حق يكديگر مراعات كنند؛ از آن جا كه آيه قبلي تمام مسلمانان را برادر يكديگر خوانده است، در اين آيه و آيات بعد، به بيان برخي از اصول اخلاقي مي پردازد كه در واقع از لوازم و آثار برادري اسلامي است.

برادري مسلمانان، برادري ظاهري و زباني نيست، بلكه يك رابطه حقيقي است و لوازم و آثاري دارد كه بايد مسلمانان آنها را در حق يكديگر رعايت نمايند.

در اين آيه، به سه اصل اخلاقي كه فرد با ايمان بايد آنها را رعايت كند، تصريح شده است:.

1. احترام به شخصيت مسلمان؛.

2. عيب جويي ممنوع است؛.

3. خواندن فرد با ايمان با القاب و اسامي بد، حرام است.

و ما هر يك از اين سه اصل را به طور جداگانه مورد بحث قرار مي دهيم:.

نخستين اصلي كه بايد دو مسلمان درباره يكديگر اجرا كنند، (احترام به شخصيت فرد فرد مسلمانان است) و طبق اين اصل، نبايد يكديگر را مسخره نمايند و عواطف يكديگر را از اين طريق جريحه دار سازند. آرى، مقام و منزلت شخصيت افراد در نظرها متفاوت است؛ شخص ظاهر بين، احترام و شخصيت افراد را در اندام موزون و چهره زيبا و ثروت كلان و لباس نو و خانه مدرن و مقامات چشمگير مادي مي داند و طبقاتي كه داراي مزاياي ياد شده باشند، همواره مورد احترام او بوده و هرگز جرأت نمي كند سخني درباره آنان بگويد كه مخالف شخصيت موهوم چنين كساني باشد.

ولي كساني كه از مزاياي ياد شده بهره اي نداشته باشند، غالباً مورد مسخره آنان قرار مي گيرند. طرز تفكر و نحوه داوري يك مسلمان، درست نقطه مقابل فكر يك فرد ظاهر بين و مادي است. در مكتب اسلام، اين مظاهر مادى، ميزان و ملاك برتري شخصيت افراد نيست، بلكه شخصيت انساني افراد، در گرو ملكات انساني و سجاياي اخلاقي است؛ مردان با شخصيتي كه سزاوار احترامند، كساني هستند كه روح و روان خود را به نور خداشناسي روشن سازند و سراسر وجود آنها كانون شرافت و اخلاق باشد و برنامه زندگيشان را عفو و گذشت، مواسات و نيكى، مهر و مودت، شرف و جوانمردى، تواضع و فروتنى، صفا و درستى، تقوا و پرهيزكاري و... تشكيل دهد؛ چنين افرادي با داشتن اين خصال برجسته، ارزش خود را بالا برده و هرگونه گفتار و كرداري كه با شؤون و شخصيت آنان سازگار نباشد، حرام و ممنوع است.

تكيه گاه قرآن در تحكيم اين اصل.

جمله (عَسِي اَنْ يَكونُوا خَيراً مِنْهُم؛ شايد آنها از شما بهتر باشند)، دليل تحريم و جلوگيري قرآن از مسخره كردن افراد با ايمان است. از آن جا كه افراد بشر از درون و روحيات يكديگر اطلاع ندارند و انسانهاي واقعي با انسان نمايان از نظر قيافه و اندام مشابه همند، چه بسا ممكن است افرادي كه بر اثر نداشتن قيافه زيبا و يا ثروت دنيا و منصب ظاهري مورد مسخره گروهي قرار مي گيرند، از نظر روح و روان پاكتر از آنها بوده و ارزش انساني آنها بر اثر داشتن ملكات عالي انساني و سجاياي اخلاقى، در پيشگاه خداوند به مراتب بالاتر و برتر از آنها باشد و اگر عظمت روحي و كمالات نفساني آنها براي مسخره كنندگان مجسم مي شد، به جاي مسخره كردن، دربرابر آنها سر تسليم فرود مي آوردند.

بر همين اساس (از آن جا كه ملاك و محور شخصيت انسانى، يك سلسله امور ناپيدا و غير قابل رؤيت است) مسخره كردن هيچ فرد با ايماني جايزشمرده نشده است؛ زيرا احتمال مي دهيم كه چنين فردى، از نظر روحيات و ملكات انساني و فضايل اخلاقي به مراتب، از شخص مسخره كننده بهتر و بالاتر باشد.

انگيزه رواني براي تمسخر افراد.

از نظر روانكاوي كساني كه مردم را مسخره مي كنند، نوعي كمبود شخصيت دارند و از طريق كوچك كردن مردم، مي خواهند كمبودهاي خود را جبران و از اين راه خود را اشباع نمايند ولذا افراد با شخصيت كه كمبود و نقصاني در خود احساس نمي كنند، هرگز دست به اين كار نمي زنند و از مشاهده چنين رفتاري سخت رنج مي برند.

علاوه بر اين، عامل ديگري نيز به اين كار كمك مي كند و آن اين است: كساني كه از تخريب شخصيت مردم و مسخره نمودن آنان لذت مي برند و انبساط روحي پيدا مي كنند روح سبعيت و درندگى، بر روان آنها حكمفرماست و اين حالت دروني با يك سلسله حالات رواني آميخته شده و به صورت مسخره كردن افراد، تجلي مي كند. درندگان با كشتن و پاره نمودن و دريدن جانداران ضعيف، سد جوع مي كنند و لذت مي برند؛ چنين افرادي نيز با حمله به افرادِ به ظاهر ناتوان و بيچاره و خورد كردن شخصيت و حيثيت آنان، گرسنگي رواني خود را رفع نموده و لذت مي برند.اسلام براي تحكيم شخصيت تمام طبقات، دستور مي دهد كه به تمام افراد احترام بگذاريم و هيچ فرد مسلماني را كوچك و سبك نشماريم: (لاتَحْقِرَنَّ اَحَداً مِنَ الْمُسلِمينَ فَاِنَّ صَغيرَهُمْ عِنْدَ اللّهِ كبير؛ (1) هيچ فردي از مسلمانان را كوچك مشماريد؛ زيرا مسلماني كه در نظر شما كوچك است، در پيشگاه خداوند مقام بزرگي دارد).

خداوند به وسيله سفير خود حضرت ختمي مرتبت، چنين پيامي فرستاده است: (وقُلْ لِعبادي يَقولُوا الّتي هِىَ اَحْسَنُ؛ (2) اي پيامبر! به بندگان من بگو به هنگام گفتن با مردم، به نيكي سخن بگويند).

امام باقر(ع)چنين مي فرمايد: (عَظِّمُوا اَصحابَكُمْ وَوَقِّروهم ولايَتَجَهَّمَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً؛ (3) .

دوستان خود را گرامي بداريد و هرگز با آنان با چهره گرفته برخورد ننماييد.).

زندگاني پيشوايان بزرگ اسلام درباره احترام گذاردن به شخصيت افراد، براي ما مسلمانان درس بزرگي است؛ پيامبر اكرم به همه طبقات مردم احترام مي گذاشت؛ هرگاه كسي بر او وارد مي شد، قباي خود را زير پاي او پهن مي كرد و بالشي را كه تكيه گاه خود بود، به او مي داد.

شأن نزول آيه.

1. مفسران در شأن نزولي كه براي آيه نقل كرده اند، چنين مي نويسند:.

ثابت بن قيس كه قوه شنوايي او ضعيف شده بود، وارد مسجد شد و صفوف مردم را شكافت تا خود را به نزديكي پيامبر برساند؛ يكي از مسلمانان از جلو رفتن او مانع گرديد و او را پشت سر خود نشانيد؛ وقتي كه پيامبر از سخنان خود فارغ گرديد؛ (ثابت) براي انتقام گيري رو به آن مرد كرد و گفت: تو كيستى وي به او گفت: فرزند فلاني هستم. ثابت براي مسخره كردن وي گفت:هان! فرزند فلان زن! و نام مادر او را برد كه در جاهليت مورد طعن قرار داشت. آن مرد از شنيدن نام مادر خود خجلت زده شد و سر به زير افكند.

2. ام سلمه، همسر پرهيزگار پيامبر اسلام، كمر خود را با پارچه سفيدي بسته بود؛ قسمت كوچكي از پارچه آويزان بود؛ عايشه به حفصه گفت:ام سلمه قطعه اي مانند زبان سگ به دنبال خود مي كشد.

براساس همين مناسبتها، آيه مورد بحث نازل گرديد و به عنوان تذكري به عموم مردان و زنان چنين مي فرمايد: (مردان نبايد يكديگر را مسخره كنند و همچنين هيچ زني نبايد زني ديگر را استهزا نمايد).

10 - عيب جويي ممنوع!.

11. (... وَلاتَلْمِزُوا اَنْفُسَكُمْ؛.

به يكديگر طعن مزنيد و عيب جويي ننماييد).

يكي از پايه هاي تكامل روحي اين است كه هر فردى، وضع روحي خود را از نظر عيوب و نقايص اخلاقى، مورد بررسي قرار دهد و چهره باطني خود را از نزديك، در آيينه (خودشناسى) مشاهده كند، تا ريشه رذايلي را كه در روح و روان او پديد آمده است، قطع نمايد.

مسأله (خودشناسى) ازنظر دانشمندان به قدري اهميت دارد كه مي گويند: كسي كه مي خواهد زنجيرهاي ناپاكيها را از هم بگسلد و از آثار منفي عيوب رواني نجات يابد، نه تنها در فصول خاصي ازعمر بايد به اين موضوع بينديشد، بلكه همه روزه به هنگامي كه غوغاي زندگي به سكوت و خاموشي مي گرايد، نتيجه و علل اعمال روز گذشته خود را روي كاغذ بياورد و با بي طرفي كامل آنها را مورد بررسي قرار دهد و آنچه را ناشايست يافت، تصميم بر ترك آنها بگيرد.

اميرمؤمنان(ع)مي فرمايد:.

(عَلَي العاقِلِ اَنْ يُحْصي مِنْ نَفْسِهِ مَساويها في الدّين والرأي والاخلاق وَالآداب فيجمَعَ ذلكَ في صَدره اَو في كتابٍ وَيَعْمَلَ في اِزالَتِها؛ (4) .

بر هر خردمندي لازم است كه عيوب مذهبي و فكري و اخلاقي و معاشرتي خود را دقيقاً مورد بررسي قرار دهد و آنها را در سينه خود ضبط نمايد و يا روي كاغذي بنويسد و سپس كوشش كند كه تمام آنها را ريشه كن سازد).

ولي گروهي به نام (عيب جويان)، بر اثر ناآ گاهي از اوصاف روحي خود و بي خبري از وضع و حال خويشتن، به دنبال لغزشهاي مردم رفته و پرده از معايب و لغزشهاي آنان بر مي دارند؛ اينان مردمي هستند كه از ذكر و بيان عيوب مردم لذت مي برند؛ زيرا در خود، نوعي حقارت احساس مي كنند، و با بيان نقاط ضعف مردم و آشكار ساختن عيوب آنان و كاستن از ارزش و موقعيت اجتماعي آنها، احساس حقارتِ خود را تسكين مي دهند.

گاهي غرور و خودخواهي و حس جاه طلبى، انگيزه عيب جويي مي شود و انسان زبان به بدگويي مردم مي گشايد.

ما در اين جا به انگيزه عيب جويي كاري نداريم؛ آن چه براي ما مهم است، اين است كه در نتايج شوم و وخيم آن كمي فكر كنيم؛ بدگويي و انتقاد مغرضانه از اعمال مردم، صفا و صميميت را از بين مي برد؛ دوستي و صداقت را به بي مهري و گاهي به دشمني تبديل مي كند؛ همچنان كه تمجيد از نيكيها و ستودن خوبيها، نهال دوستي را ريشه دار تر مي سازد.

امام باقر(ع)مردم را به نقاط ضعف و لغزشهاي آنان توجه داده و مي فرمايد: (كَفي بِالمَرءِ عَيباً اَنْ يُبصِرَ مِنَ النّاسِ مايَعمي عَنْهُ مِنْ نَفْسِهِ؛ (5) بزرگترين عيب براي انسان، اين است كه عيب ديگران را با كنجكاوي به دست آورد و خود، داراي همان عيب باشد، ولي آن را حس نكند.).

گروه عيب جو، اگر نيرويي را كه در راه بدگويي و سرزنش ديگران به كار مي برند، در اصلاح خود به كار مي بردند و به جاي عيوب مردم شناسى، به (خودشناسى) مي پرداختند، چه بسا به سعادت نزديكتر بودند؛ اين جاست كه به ارزش حديثي كه از يكي از پيشوايان بزرگ ما رسيده است پي مي بريم كه فرموده اند: (مَنْ بَحَثَ عَنْ عُيُوبِ النّاسِ فَلْيَبْدَأ بِنَفْسِه؛ (6) هر كس در عيوب ديگران كنجكاوي كند، بهتر است كه نخست معايب خود را مورد بررسي قرار دهد).

بزرگترين عيب چنين كسانى، اين است كه هرگز قابل معاشرت وزندگي نيستند؛ زيرا رازهاي دروني و اسرار باطني انسان را آشكار مي سازند و هيچ همنشيني از زيان مصاحبت آنها در امان نيست؛ بر همين اساس، اميرمؤمنان(ع)از معاشرت با اين گروه نهي كرده و مي فرمايد: (إيّاك ومُعاشِرَةَ مُتَتَبِّعى عُيوبِ الناسِ! فإنَّهُ لمْ يَسْلَمْ مُصاحِبُهم مِنْهُم؛ (7) از معاشرت عيب جويان بپرهيزيد؛ زيرا هيچ كس از ضرر آنها در امان نمي ماند).

انتقاد مشفقانه غير از عيب جويي است.

نكته قابل توجهي كه در اين جا بسياري از آن غافلند، اين است كه عيب جويي و سرزنش كردن مردم، امري است و راهنمايي آنان به كارهاي نيك و متوجه ساختن آنان به معايب كار خود، مطلبي ديگر. عيب جويي از رذايل اخلاقي است؛ در حالي كه هدايت مردم و توجه دادن آنها به نقاط ضعف خويش، از طريق نصيحت و اندرز، از وظايف مذهبي و انساني به شمار مي رود و بر هر انسان آ گاه و بيداري لازم است كه همنوعان خود را از بدبختي و تيره روزي نجات بخشد.

آ گاهانيدن مردم به عيوب زندگي خودشان، به قدري مهم و با ارزش است كه امام صادق(ع)آن را بزرگترين هديه انساني شمرده است كه يك فرد مي تواند آن را به فرد ديگر تقديم نمايد و چنين مي فرمايد: (رَحِمَ اللّهُ امْرَأً اَهدي اِلَىَّ عُيُوبى؛ (8) خداوند بيامرزد كسي را كه عيوبم را به عنوان هديه به من تذكر دهد).

اميرمؤمنان مي فرمايد: (لِيَكُنْ آثرُ النّاسِ عِنْدَك مَنْ اَهْدي اِلَيكَ عَيْبَكَ؛ (9) .

برگزيده ترين فرد در نظر تو كسي باشد كه عيوب زندگي تو را به عنوان هديه به تو ببخشد).

اصولاً نخستين گام براي درمان بيماريهاي جسمي و روحي و از بين بردن بحرانهاي اجتماعى، اين است كه قبل از هر چيز، ريشه بيماري و نوع مرض، به طور دقيق شناخته شود و تا اين كار درست انجام نگيرد، هر نوع معالجه اي بي اثر و غير مفيد خواهد بود.

كساني كه از صراحت گفتار و بيان حقايق تلخ و فاش ساختن عيوب اجتماع، واهمه و ترس دارند، افرادي هستند كه مي خواهند نقايص روحي و اجتماعي آنها زير سرپوش سكوت و بستن زبانها و شكستن قلمها مخفي بماند و هرگز راضي نمي شوند كه اشكالات كار آنها در آيينه بيان نويسندگان و گويندگان منعكس گردد و هر گاه ديدگان آنها به چنين آيينه هايي افتاد، مي خواهند آنها را بشكنند؛ بايد به چنين كساني گفت: (خود شكن! آيينه شكستن خطاست).

تنها اين مورد نيست كه يك رذيله اخلاقى(بدگويي و عيب جويى) با يك سجيه انساني (راهنمايي كردن مردم به نقايص و معايب خود) با يك ديگر مشتبه مي شوند، بلكه ممكن است بسياري از سجاياي انساني و اصول اخلاقي با يك سلسله رذايل روحي و اخلاقي قابل اشتباه باشند و با بررسي دقيق مي توان مرزهاي هر كدام را از ديگري متمايز و جدا ساخت.

تحريك عواطف.

قرآن در اجراي اين اصل اخلاقي از تحريك عواطف مدد جسته است و هنگامي كه مي خواهد بگويد: از يكديگر عيب جويي مكنيد، چنين مي فرمايد: (وَلاتَلْمِزُوا اَنْفُسَكُمْ؛ از خود عيب جويي منماييد) و مقصود از اين تعبير، همان تحريك عاطفه انساني است؛ زيرا اخوت مذهبي و برادري دينى، آن چنان رشته الفت و مودتي در ميان مؤمنان به وجود آورده و آنها را مانند يك تن و يك مجموعه واحد زنده قرار داده است كه عيب جويي از يك فرد مسلمان، به منزله عيب جويي از خود محسوب شده است.

پى‏نوشتها:‌


1. مجموعه ورام، ج 1، ص 31.

2. اسراء (17) آيه 53.

3. كافى، ج 2، ص 173.

4. غرر الحكم، ص 559.

5. كافى، ج 2، ص 459.

6. غرر الحكم، ص 659.

7. همان، ص 148.

8. تحف العقول، ص 366.

9. غرر الحكم، ص 558.