7 - صلح پايدار.
9. (وَاِنْ طائِفَتانِ مِنْ الْمُؤمِنينَ
اقْتَتَلُوا فَاَصْلِحُوا بَيْنَهُما فَاِنْ
بَغَتْ اِحْديِهُما عَلي الْاُخري فَقاتِلُوا
الَّتي تَبْغي حَتّي تَفىَ ء اِلَي اَمْرِ اللّهِ
فَاِنْ فاءَتْ فَاَصْلِحُوا بَيْنَهُما
بِالْعَدْلِ وَاَقْسِطُوا اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ
الْمُقْسِطينَ؛.
اگر دو دسته از مؤمنان با يكديگر جنگ كنند،
ميان آنها صلح دهيد و اگر يكي بر ديگري تجاوز
نمود، با گروه متجاوز جنگ نماييد،تا به فرمان خدا
برگردد و اگر به فرمان خدا بازگشت، ميان آنان با
عدل وداد آشتي بدهيد، به راستي خدا افراد دادگر را
دوست مي دارد).
صلح و سازش براساس عدل و داد، يكي از ارزشهاي
اخلاقي و يا از احكام اجتماعي اسلام است، ولي صلح
واقع بينانه، صلحي است كه در آن، منافع طرفين
متخاصم، به وجه صحيحي تأمين گردد؛ صلحي كه گروهي
از افراد با ايمان و خداشناس بر آن نظارت كنند، و
در صورتي كه يكي از طرفين از دايره عدل وداد گامي
فراتر نهاد، با تمام قدرت او را بكوبند و نيروهاي
خود را براي اثبات محكوميت او و جنگ و نبرد با او
بسيج كنند تا اين كه سرانجام به فرمان حق گردن
نهد.
براي پايداري چنين صلحى، اسلام شرايطي در نظر
گرفته است:.
1. هر نوع پيمان سازش و ترك تعرض و تجاوز، بايد
براساس عدل و داد استوار باشد، و نيرومندي يك طرف،
نبايد موجب شود كه او خواسته هاي خود را بر متخاصم
ضعيف و ناتوان تحميل كند؛ از قديم الايام، گفته
اند: (صلح حقيقي ميان قوي و ضعيف متصور نيست) و
اين همان حقيقتي است كه قرآن آن را با جمله:
(فَاَصلِحُوا بَينَهُما بِالْعَدْلِ وَاَقْسِطُوا؛
ميان آنان با عدل و داد، صلح و صفا برقرار سازيد و
در بستن پيمان، عدالت بورزيد)، بيان نموده است.
2. افراد با ايمان و خداشناسي كه هيچ گونه
منافعي در اين درگيري ندارند، بر اين صلح نظارت
كنند.
3. هر گاه يكي از طرفين به فكر توسعه طلبي
افتاد و برخلاف مواد پيمان صلح گام برداشت، ناظران
بي طرف صلح، بايد با جنگ و نبرد، او را سرجاي خود
بنشانند، تا افراد ستمگر و متجاوز بدانند كه در
جامعه اسلامي براي آنان منزلتي وجود ندارد و اين
دو شرط اساسي را قرآن با جمله زير بيان فرموده
است: (فَاِنْ بَغَتْ اِحديِهُما عَلَي الاُخري
فَقاتِلُوا الَّتي تَبغى؛ هرگاه گروه ناظر بر صلح،
ببينند كه يكي از متخاصمين به فكر تجاوز افتاده
است، بايد با متجاوز نبرد كنند.).
4. نبرد با ستمگر نبايد جنبه انتقامي داشته
باشد، بلكه بايد هرگونه نبرد با او، براي اين باشد
كه او به فرمان خدا گردن نهد و انديشه تجاوز و
تعدي به حقوق افراد با ايمان را از مغز خود بيرون
براند و اين مطلب را با جمله (حتّي تَفى ءَ اِلي
اَمْرِ اللّه؛ جنگ تا آن جا ادامه يابد كه ستمگر
به راه عدل و داد كه فرمان الهي است باز گردد)،
بيان نموده است.
5. در آخر آيه، نكته لازمي يادآور شده است و آن
اين كه افراد با ايمان بايد در تمام حالات براي
صلح تلاش كنند و اين جنگها نبايد آنان را از
برقراري صلح، نا اميد سازد، حتي پس از سركوبي گروه
متجاوز، بايد آستين همت بالا بزنند، و از نو،
پيمان صلح مجدد را براساس عدل وداد ببندند، چنان
كه مي فرمايد:.
(فَاِنْ فاءَتْ فَاَصْلِحُوا بَيْنَهُما
بِالْعَدْلِ وَاَقْسِطُوا؛.
هرگاه متجاوز دو مرتبه بر فرمان حق گردن نهاد،
بار ديگر كوشش كنيد كه ميان آنان بر اساس عدل و
داد صلح و سازش برقرار گردد.).
چنين صلح و سازشي با شرايط ياد شده، صلح واقع
بينانه اي است كه اسلام، آن را براي گروههاي
متخاصم مقرر داشته است و اگر با شرايطي كه گفته شد
اجرا گردد، علاوه بر اين كه مي تواند منافع طرفين
را تأمين كند، مي تواند به يك زندگي مسالمت آميز
كه آرزوي بزرگ جهانيان است جامه عمل بپوشاند.
اين صلحي است كه اسلام آن را پيشنهاد كرده است
و شرايطي است كه براي پايداري آن مقرر نموده است.
شما به پيمانهاي صلحي كه ميان دول بزرگ و كوچك
جهان بسته مي شود، نگاهي بيفكنيد. كدام يك از اين
صلحها و سازشها، واقع بينانه است آيا پيمان صلح
همواره ميان دو متخاصمِ متعادل و برابر است و يا
اين كه غالباً صلح ميان دو جناح قدرتمند و ناتوان
مطرح است آيا هيأت نظارت، افراد بي طرفي هستند و
در داوري و حل و فصل خصومت، جاي پايي براي منافع
خود ندارند يا اين كه تمام پيمانها و عهدها و
قراردادها پيش از آن كه متخاصمين از مفاد آنها آ
گاه شوند، به وسيله دولتهاي بزرگ جهان تنظيم مي
گردد، و امضا و اجراي آن به متخاصمين واگذار مي
شود.
مفسران سياسي جهان، همگي به صراحت مي گويند:
برقراري صلح در هر نقطه از نقاط جهان، جز با سازش
دولتها و ابرقدرتهاي بزرگ جهان، صورت نمي پذيرد.
حتي برقراري صلح خاورميانه در صورتي به نتيجه مي
رسد كه سران دو اردوگاه شرق و غرب درباره آن به
توافق برسند. بنابراين، چنين صلحهاي تحميلي دور از
هرگونه واقع بيني بود، و هرگز به ثمر نمي رسد و
صلح پايدار و استواري نخواهد بود.
تلاش براي صلح.
صلح از مفاهيم و ارزشهاي اخلاقي اسلام است كه
با وجود شرايط ياد شده، از فرايض بزرگ مذهبي شمرده
مي شود و در اين صورت فرق نمي كند كه طرفين صلح،
دو فرد مسلمان باشند يا دو طايفه و يا دو دولت
بزرگ؛ در هر حال، بر هر فرد مسلمان لازم است كه
براي برقراري صلح حداكثر كوشش و تلاش را مبذول
دارد.
در نبرد (حديبيه)، پيامبر اسلام خود گذشتگي
عجيبي براي برقراري صلح ميان مسلمانان و مشركان از
خود نشان داد. او حاضر شد گروهي از يارانش را از
خود برنجاند، اما پيمان صلح را به امضا برساند (ما
تفصيل آن را در كتاب (فروغ ابديت) (1) به طور
مشروح نوشته ايم).
اميرمؤمنان درباره اهميت برقراري صلح و دوستي
ميان دو متخاصم چنين مي فرمايد: (وصلاحُ ذاتَ
بَيْنَكُمْ فَاِنِّى سَمِعْتُ جَدَّكُما يَقُولُ:
صلاحُ ذات البينِ اَفضلُ مِنْ عامَّة الصلاةِ
وَالصّيام؛ (2) من شما فرزندانم را سفارش مي كنم
كه براي برقراري صلح ميان دو متخاصم كوشش كنيد؛
چه، من از جد شما پيامبر اكرم شنيدم كه مي فرمود:
ايجاد صلح و صفا ميان دو متخاصم، از يك سال نماز و
روزه برتر است.).
اين امر به حدي در نظر اسلام حايز اهميت است كه
فرد مصلح مجاز است براي برقرار ساختن صلح از هر
نوع ابزار عقلايى، حتي با گفتن دروغ از زبان يكي
از متخاصمين كه به صلح كمك مي كند، استفاده كند.
(3) .
مبارزه با ستمگر.
به راستي مبارزه با ستمگر، از اصول اساسي
تعاليم مقدس اسلام است؛ اصولاً پيامبران آسمانى،
غالباً از خانواده هايي برخاسته اند كه زير ضربات
و شكنجه هاي ستمگران جان مي سپردند.
كمتر سوره اي در قرآن هست كه در آن به طور
تصريح و يا تلويح نامي از ستمگران و كيفر اعمال
آنان برده نشده باشد؛ در همين آيه مورد بحث به
جامعه اسلامي اخطار مي كند كه با ستمگران و افراد
متعدي نبرد كنيد تا به راه راست و فرمان حق باز
گردند؛ آن جا كه مي فرمايد: (فَقاتِلُوا الّتي
تَبْغي حَتّي تَفى ءَ اِلي اَمرِ اللّهِ) و در جاي
ديگر هشدار مي دهد كه هيچ فرد مسلماني نبايد
ستمگران را تكيه گاه خود قرار دهد؛ چنان كه مي
فرمايد:.
(وَلا تَركَنُوا اِلَي الَّذينَ ظَلَمُوا
فَتَمَسَّكُمُ النّارُ؛ (4) .
هرگز بر افراد ستمگر تكيه نكنيد كه دچار عذاب
الهي مي شويد).
پيشواي گرامي جهان شيعه، اميرمؤمنان(ع)مي
فرمايد: بارها پيامبر اسلام مي فرمود:.
(لَنْ تُقَدَّسَ اُمَّة لايُؤْخَذُ للضّعيفِ
فيها حَقُّهُ مِنْ القَوىِّ غَيْرَ مُتَتَعْتِعٍ؛
(5) .
ملتي كه حق ضعيفان را با صراحت و بدون ترديد از
زورمندان نگيرد، هرگز روي سعادت را نخواهد ديد).
اميرمؤمنان علت پذيرفتن خلافت را پس از 25 سال
محروميت، چنين تشريح مي فرمايد:.
(اَما وَالّذي فَلَقَ الحَبَّة، وَبَرَءَ
النَّسَمَةَ لَوْلا حُضُورُ الحاضِر وَقيامُ
الحُجَّةِ بِوُجودِ النّاصِرِ، وَما اَخَذَ اللّهُ
عَلي العُلماءِ اَنْ لايُقارّوا عَلي كظَّةِ ظالمٍ
وَلاسَغَبِ مَظلومٍ، لأَلْقَيْتُ حَبْلَها عَلي
غارِبِها وَلَسَقَيتُ آخِرَها بِكأسِ أوّلِها؛ (6)
.
سوگند به خدايي كه دانه را شكافت و انسان را
آفريد؛ اگرنبودحضور مردم و اين كه حجت خدا به وجود
ياران فداكار،تمام گرديد،و اين كه خداوند از
دانشمندان پيمان گرفته كه در برابر سيري ستمگر و
گرسنگي ستمديده سكوت نكنند. از پذيرفتن خلافت روي
بر مي تافتم، و مهار خلافت را بر كوهان آن مي
انداختم و پايان آن را با نخستين ظرف آن، سيراب مي
كردم).
با اين بيانات روشن، و تاريخ واضح شرايع و اين
كه پرچمداران مذهب، در تمام ادوار، طبقات محروم
اجتماع بودند، و حاميان و طرفداران جدي پيامبران
را طبقه استثمار شده تشكيل مي داد، آيا صحيح است
كه ماترياليست هاي عصر درباره مذهب داوري كنند
كه:.
(مذهب، مردم را به صبر و بردباري در برابر ستم
طبقه استثمار كننده دعوت كرده و آن را جزء قضا
وقدر حتمي شمرده است و همواره حافظ منافع استثمار
كنندگان است).
(فشار و شدت عمل اربابان در مقابل بردگان و
اجحاف و تعدي فئودالها (خوانين) و اريستوكرات ها
(اشراف) نسبت به طبقه رنجبر و زير دست، گرچه باعث
قيامهاي شديدي مي شده است، ولي به موازات اين
قيامها و نتيجه نگرفتن از آن، افكاري كه بتواند
مايه تسلي خاطر براي توده محروم باشد، در بين
اجتماع شيوع پيدا مي كرده و كم كم (مذاهب)، كه اثر
تخديري روحي دارد ظاهر شد).
كساني كه حتي اطلاعات اندكي از برنامه هاي
مذهبي دارند، مي دانند كه همه اين تعبيرهاي ناروا
براي اغفال توده هاي بي اطلاع از حقيقت مذهب،
ساخته شده است.
اما موضوع صبر كه دستاويز ماترياليست هاي عصر
ما شده، يكي از اصول پسنديده اخلاقي است كه تمام
ملل، حتي ماترياليست ها عملاً به آن ايمان راسخ
دارند، و بدون اين اصول اخلاقي هيچ فرد هدفداري به
هدف خود نخواهد رسيد؛ زيرا هرگز معناي صبر، تن
دادن به ستم ستمگر و دست روي دست گذاردن و عرصه را
به او سپردن نيست، و در هيچ فرهنگي و يا كتاب
اخلاقيى، از صبر چنين تفسيري نشده است، بلكه منظور
از صبر همان استقامت در راه هدف، و شكيبايي در
برابر مصايب است و هيچ ملتي بدون شكيبايي و به كار
بستن شيوه استقامت به جايي نرسيده است. (7) .
بنابراين، حقيقت صبر بر خلاف آنچه كه
ماترياليست ها تصور كرده اند، به معناي استقامت در
برابر دشمن ستمگر و تمايلات غيرصحيح نفساني يا
رويدادهاي ناگوار زندگي است؛چنين اصل اخلاقى،
شكننده ظلم ستمگران، ويران كننده كاخ ظالمان و
پديد آرنده موفقيتها در صحنه هاي مختلف زندگي است.
نفرت اسلام از ظلم و ستم، به حدي است كه كساني
را كه راضي به تداوم زندگي ستمگران هستند، جزء
ستمگران شمرده است.
امام صادق(ع)مي فرمايد: (العامِلُ بِالظُّلمِ
وَالمعينُ لَهُ وَالرّاضي به شُركاء؛ (8) .
كسي كه مستقيماً عامل ظلم است و كسي كه او را
ياري مي كند و يا به كردار او راضي است، همگي در
يك رديف قرار دارند).
صفوان بن مهران شتردار، از دوستان نزديك امام
كاظم(ع)بود. روزي امام(ع)او را به سبب يك عمل
نكوهش كرد و گفت: همه كارهاي تو پسنديده است، جز
يك كار وآن اين كه شتران خود را به هارون ستمگر
كرايه مي دهى،وي در پاسخ امام گفت: به خدا سوگند!
من هرگز شتران خود را براي كار لغو يا حرام در
اختيار اين مرد نمي گذارم، بلكه در ايام حج براي
رفتن وي به زيارت خانه خدا شتران خود را به او
اجاره مي دهم و خود نيز همراه او نمي روم، بلكه
كارگران خود را همراه او مي فرستم.
امام فرمود: آيا هارون كرايه را قبلاً مي
پردازد يا مقداري از كرايه باقي مي ماند كه بعداً
بپردازد عرض كرد: مقداري از آن را قبلاً مي دهد و
مقداري از آن باقي مي ماند؛ امام فرمود: آيا دوست
داري كه هارون تا آن روز زنده بماند تا بقيه كرايه
تو را بپردازد عرض كرد: بلى؛ فرمود: كسي كه راضي
به بقا و ادامه زندگي ستمگري گردد، خود جزء
ستمگران است و سرانجامِ او آتش دوزخ. (9) .
آرى، آنچه كه ماترياليست ها درباره مذهب مي
گويند، درباره مسيحيت كه عصاره افكار كشيشان است،
به حقيقت نزديك است؛ زيرا به عقيده آنان، يكي از
تعاليم مسيح اين است كه اگر ستمگري به يك طرف صورت
تو سيلي زد، سمت ديگر صورت را جلو آر كه به آن نيز
سيلي بنوازد. (10) .
8 - اخوت اسلامي.
10. (اِنَّما الْمُؤمِنُونَ اِخْوَة
فَاَصْلِحُوا بَيْنَ اَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا
اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ؛.
افراد با ايمان برادر يكديگرند؛ پس ميان
برادران خود صلح برقرار كنيد، و از نافرماني خدا
بپرهيزيد تا مورد لطف و رحمت خدا قرار گيريد).
نزديكترين رابطه و پيوند ميان دو انسان كه در
يك زمان زندگي مي كنند، پيوند برادري است؛ پيوند
پدري و فرزندي اگر چه محكمتر و نيرومند تر از
رابطه برادري است، ولي اين رابطه ميان دو انساني
است كه در يك سطح زندگي نمي كنند و از نظر زمان و
موقعيت و شخصيت و مراتب احترام، با هم متفاوتند؛
تنها رابطه اي كه مظهر كامل همبستگي و علاقه و
الفت شديد ميان دو انساني است كه در يك افق زندگي
مي كنند، همان پيوند برادري و خواهري است؛ اين
پيوند ناگسستني تكويني همواره در محيطها و
جمعيتها، رمز مهر و محبت و الفت است؛ از اين رو،
قرآن درندا و دعوت خود براي اتحاد و يگانگي و
استواري مباني الفت و محبت، افراد جامعه با ايمان
را برادر يكديگر خوانده است و براي نخستين بار در
تاريخ بشرى، يك جامعه بزرگ چند صدميليوني را برادر
هم نموده و شعار آنها را جمله زير قرار داده است:
(اِنَّما الْمُؤمِنُونَ اِخْوَة) افراد جامعه با
ايمان، صميمي ترين رابطه و پيوند را دارند و آن
اين كه برادر يكديگرند.
شايد از خود خواهيد پرسيد كه چرا دايره اين
پيوند را وسيعتر نگرفته و تمام افراد بشر را برادر
همديگر قرار نداده است، و پيوند برادري را مخصوص
جامعه با ايمان دانسته است!.
ولي پاسخ اين پرسش معلوم است؛ زيرا يك توجه
كوتاه كافي است كه علت اين امر را بفهميم؛ چه اين
كه اخوت مذهبي يك عنوان تشريفاتي آن هم براي يك
سلسله اغراض سياسي نيست تا عموم مردم را خواه ملاك
برادري در آنها باشد يا نباشد برادر يكديگر قرار
دهد، بلكه هدف از مطرح ساختن اين عنوان، اشاره به
يك رشته تكاليف و اهداف عالي اجتماعي و اخلاقي است
كه در پرتو اخوت اسلامي صورت مي گيرد، و كليه اين
تكاليف و آثار در كتابهاي حديث و فقه بيان شده
است. بنابراين، (تا يك وحدت فكري و روحي و يگانگي
در هدف و عقيده در كار نباشد، اتحاد و پيوستگي
افراد، پايدار نخواهد بود) و اگر گروه هاي دو دل،
روزي براي يك سلسله مصالح سياسي دست اتحاد به سوي
هم دراز كنند و دست همديگر را به انگيزه برادري
بفشارند، چيزي نخواهد پاييد كه ضربه هاي اختلاف
فكري و روحي و تصادم منافع و تضاد مبانى، دستها را
از هم جدا خواهد ساخت.
جامعه اي كه محور فكري و عقيدتي نداشته باشد و
به صورت دسته هاي گوناگون، بر محور افكار مختلف و
متضاد دور بزند و مايه وحدت روحي و قدر مشترك فكري
در ميان آنها نباشد، فقط تا آن جا كه وحدت و
اتحاد، ضامن منافع مادي آنهاست، مي توانند به طور
موقت زندگي مسالمت آميزي داشته باشند و اگر روزي
يكي از متحدان، خود را بي نياز از وحدت ببينند و
خود را در صحنه زندگي پيروز تشخيص دهند، تمام
پيوندهاي الفت كه جنبه سياسي داشت، مبدل به اختلاف
و نفاق مي گردد.
هرگز يك فرد مسلمان، كه به خداي يگانه و روز
رستاخيز، به حكومت عدل و داد و لزوم پيروي از
ملكات فاضله و سجاياي انسانى، ايمان دارد، با يك
فرد ملحد كه به خدا و روز باز پسين اعتقاد ندارد و
مسائل اخلاقي را بازيچه گرفته و آنها را افسانه مي
پندارد، نمي تواند برادر باشد.
اتحاد در پرتو ايمان.
اگر ما در هر مسأله اي از مسائل اجتماعي شك و
ترديد كنيم و يا در ثبوت آن به تجربه و آزمايش و
گواه نيازمند باشيم، درباره لزوم اتحاد و همبستگي
اجتماع و منافع سرشار آن، شك و ترديد به خود راه
نمي دهيم؛ هرگز در جهان كسي را پيدا نمي كنيم كه
بگويد پراكندگي و دو دستگى، خوب و سودمند و اتحاد
و اتفاق بد و مضر است؛ زيرا كوچكترين سودي كه از
وحدت و اتفاق عايد اجتماع مي گردد، همان پيوستن
نيروهاي كوچك و پراكنده به يكديگر است و در سايه
چنين پيوستگى، نيروي عظيمي به وجود مي آيد كه مي
تواند مبدأ تحولاتي در شؤون مختلف زندگي گردد.
سدهاي بزرگ جهان كه به صورت درياچه هايي جلوه
مي كنند، از پيوستن رودهاي كوچك به وجود مي آيد و
هر يك از اين رودهاي كوچك، نه قدرت توليد برق را
دارد و نه چندان به حال كشاورزي مفيد است، اما از
اجتماع اين رودهاي كوچك در يك نقطه، درياچه اي به
وجود مي آيد كه قدرت توليد صدها هزار كيلو وات
ساعت برق را دارد و با آن، هزاران هكتار زمين را
مي توان زير كشت برد، اين منافع سرشار از كجا
فراهم مي آيد از به هم پيوستن قطرات كوچك و رودهاي
ضعيف و ناچيز.
قدرت اتم براي همه روشن است. يك اتم قدرت و
نيرويي ندارد و به قدري ضعيف و ناچيز است كه حتي
با قويترين ميكروسكوپها نمي توان آن را ديد، اما
از به هم پيوستن اتمهاي بي شمار، قدرتي به وجود مي
آيد كه انفجار چند عدد از بمبهاي اتمى، مي تواند
به تمدن و زندگي بشر در روي زمين خاتمه دهد و در
مدت چند دقيقه، كره زمين را به صورت توده اي از
آتش و تلّي از خاكستر در آورد.
و به قول شاعر:.
غرض ز انجمن و اجتماع جمع قواست. چرا كه قطره
چو شد متصل به هم، درياست. ز قطره هيچ نيايد، ولي
چو دريا گشت. هر آنچه نفع تصور كني در او، آن
جاست. ز قطره ماهي پيدا نمي شود هرگز. محيط باشد
كزوي نهنگ خواهد ساخت. زگندمي نتوان پخت نان و قوت
نمود. چو گشت خرمن و خروار، وقت برگ و نواست. ز
فرد فرد محالست كارهاي بزرگ. ولي زجمع توان خواست
هر چه خواهي خواست. بلي چو مورچگان را وفاق دست
دهد. به قول شيخ، هژبرِ ژيان اسير و فناست. ولي چو
تفرقه اندر ميان جمع افتد. همان حكايت صوفي و سيد
و ملاست. نه تنها بايد از نيروي جسماني افراد
استفاده نمود و همه را در نقطه اي متمركز ساخت،
بلكه بايد هميشه به ياري تفكر جمعي و مشورت و گرد
هم آيي و تبادل نظر، مشكلات بزرگ را از ميان
برداشت. قرآن مجيد، مشاوره و تبادل نظر را يكي از
صفات برجسته افراد با ايمان مي داند و مي فرمايد:
(وَالّذينَ استَجابُوا لِرَبِّهِمْ وَاَقامُوا
الصّلوةَ وَاَمْرُهُمْ شوري بَيْنَهُمْ وَمِمّا
رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون؛ (11) كساني كه به نداي
پروردگار خود پاسخ گفته و نماز را بر پا مي دارند
و امور آنان براساس مشورت و تبادل نظر استوار است
و از آنچه بديشان روزي داديم، انفاق مي كنند)؛ و
نكته اين مطلب همان است كه سراينده اشعار ياد شده
نيز در دو شعر زير به آن توجه داده است:.
اگر مرا و تو عقل خويش كافي بود. چرا به امر
خداوند، امر بر شوري است. بدين دليل (يداللّه مع
الجماعة) سرود. كه با جماعت، دستي قوى، يدي طولي
است.
ملاك و سرچشمه اتحاد چيست.
اكثر جامعه شناسان مي گويند: انسان يك موجود
اجتماعي است و در ساختمان وجودي و آفرينش وى،
تمايلات شديدي به زندگي دسته جمعي نهفته است.
اكنون بايد ديد كه اين حيات اجتماعي در سايه چه
عواملي تحقق مي پذيرد.
امروز گروهي از جامعه شناسان معتقدند كه عواملي
همچون: (نژاد)، (زبان)، (وحدت تاريخ)، (وحدت ارضى)
و (خون)، عناصر سازنده مليت و وحدت ملتهاست؛
اجتماعي كه از عناصر مزبور به وجود مي آيد، همان
است كه در علم حقوق به آن (ملت) مي گويند و در
سايه يكي از اين عوامل، مي توان اجتماع واحدي ساخت
كه اعضاي آن در كنار يكديگر، زندگي صميمانه اي
داشته باشند.
ولي آنان از يك مطلب غفلت ورزيده اند و آن اين
كه اجتماعي كه افراد آن داراي عقايد گوناگون و
خواسته هاي متفاوت هستند، و هر كدام و يا هر طبقه
اي براي خود (ايده) و فكري دارند، چگونه مي توانند
به صورت يك ملت واحد كه همبستگي كاملي در ميان
آنها حكمفرما باشد، زندگي نمايند.
درست است كه عوامل مزبور بر اتحاد و اتفاق و
همبستگي جامعه كمك مي كند، ولي تا زماني كه يك
وحدت فكري و روحي و يگانگي در هدف و عقيده در كار
نباشد، اتحاد و پيوستگي افراد، تحت اين عوامل و
عناصر غير ارادى، پايدار نخواهد بود و اگر روزي
براي هدف مشتركي دست اتحاد به سوي هم دراز كنند و
دست همديگر را به عنوان برادري بفشارند، پس از نيل
به هدف، مدتي نخواهد پاييد كه اختلاف فكري و روحي
و اختلاف خواستها و اراده ها، تصادم و تضاد عجيبي
در ميان آنان به وجود خواهد آورد و آنها را از هم
جدا خواهد ساخت.
جامعه اي كه محور فكري و عقيدتي واحدي نداشته
باشد و افراد آن به صورت دسته هاي گوناگون بر محور
يك سلسله عناصر غير ارادي گردآيند، وحدت اجتماعي
آن ضمانت ندارند؛ زيرا مسير زندگي انسان را فكر و
عقيده تعيين مي كند، نه عوامل غير ارادى؛ و اگر
روزي در ميان يك ملت هم نژاد و هم خون و هم زبان،
پيوند معنوي و اتحاد فرهنگي به وجود آيد، هرگز،
ضربه اي بر اتحاد و مليت آنها وارد نمي شود.
اين جاست كه پيشوايان بزرگ بشر كه از مكتب وحي
الهام مي گيرند اساس مليت را (وحدت فكري و عقيدتى)
دانسته و افراد آن اجتماع را كه از نظر عقيده و
طرز تفكر، وحدت نظر دارند، برادر يكديگر خوانده
اند و شعار آنان را جمله (اِنَّما المُؤمنونَ
اِخْوَة) تشكيل مي دهد.
بزرگترين پيشواي بشر، حضرت محمد(ص) در سخنان
تاريخي خود، افراد اجتماع با ايمان را به سان
اعضاي يك بدن انساني دانسته است كه يك وحدت فكري و
عقيدتي همچون روح واحد بر آنها حكومت مي كند و
قلوب آنان را به هم پيوند مي دهد. (12) .
خلاصه، عناصر مادي بي روح مانند: نژاد، زبان،
خون و...كه سازنده وحدت فكري نبوده و الهام يافته
از درون انسان نيستند نمي توانند مبناي يك مليت و
اساس يك زندگي مشترك و سازنده يك جامعه واحد كه
الفت و صميميت و همبستگي كامل ميان افراد آن وجود
داشته باشد قرار گيرند، بلكه افرادي كه در پرتو
اين عناصر گرد هم آمده اند، سرانجام بر اثر تضاد
افكار و اختلاف در تشخيص و تباين هدف، وحدت و
اتفاق و هماهنگي خود را از دست مي دهند.
علاوه بر اين، كساني كه مي خواهند تحت لواي اين
عناصر مادى، ملتهايي بسازند، هرگز مدعي آن نيستند
كه مي توان با اين عوامل همه افراد بشر را با
يكديگر برادر نمود و همه جامعه را در هم ادغام
كرد، بلكه مدعي آن هستند كه تحت لواي اين پديده
ها، مي توان افراد زيادي را با هم پيوند داد و
متحد ساخت.
اگر پيامبر عالي قدر اسلام دلهاي گروههاي مختلف
را به هم پيوند داد و از ملتهاي مختلف كه هر كدام
داراي نژاد و زباني خاص بودند، ملت واحد به هم
پيوسته اي ساخت و آنها را برادر و برابر يكديگر
قرار داد، به سبب اين بود كه توانست يك وحدت فكري
و عقيدتي در ميان آنان به وجود آورد، و مسير زندگي
همه را يكسان و برابر قرار دهد و تمام (ايده ها)
را به (ايده واحد) مبدل سازد.
آفرين بر همت آن اوستاد صدهزاران ذره را داد
اتحاد.
داروي مؤثر.
روزي كه پيامبر از طرف خداوند، مأمور ابلاغ اين
حكم آسماني گرديد، محيط مسلمانان در مدينه دچار
اختلافاتي بود كه جز در سايه اتحاد و يگانگي و
وحدت فكرى، بيماري دو دستگي آنها بهبود پذير نبود؛
زيرا مهاجر و انصار در دو محيط گوناگون پرورش
يافته و هر كدام خواهان تفوق بر ديگري بودند؛
جمعيت انصار هم از دو طايفه تشكيل يافته بود كه
ساليان درازي آتش نبرد ميان آنها شعله ور بود؛
مسلماناني كه از نقاط دور، از حبشه و نقاط ديگر
وارد سرزمين مدينه مي شدند، از نظر نژاد و زبان با
اكثريت اختلاف داشتند، نيرومندترين رشته اي كه همه
آنان را با آن همه اختلاف به هم پيوند داد، همان
ايمان و برادري مذهبي بود كه كينه و دشمني و آثار
اختلاف و دو دستگي را از دل آنان زدود.
روزي پيامبر اسلام در مسجد به پا خاست و رو به
مسلمانان كرد و فرمود: (تَ آخوا في اللّه
اَخَوَينِ اَخَوَين؛ اي مردم! برخيزيد دو تا دوتا
با يكديگر برادر شويد) سپس مسلمانان برخاستند و هر
كدام با فردي كه بيشتر مورد علاقه اش بود، برادر
شد، و خود پيامبر اميرمؤمنان را برادر خود اتخاذ
نمود. (13) اين گونه برادري كه در دايره كوچكتري
صورت پذيرفت، نمونه اي كوچك از وحدت و همدلي حاكم
بر جامعه اسلامي بود كه بر سر تمام افراد مسلمان
سايه افكنده و همه را برادر يكديگرقرار داده بود.
مسلمانان در پرتو اين اخوت اسلامي بر تمام
مشكلات پيروز شدند و تا روزي كه رشته صميميت مذهبي
در ميان آنها برقرار بود، سيادت جهان را در اختيار
داشتند.
دشمنان بيدار.
دشمنان بدخواه مسلمانان، همواره كوشيده اند و
مي كوشند كه رشته استوار وحدت آنان را از هم
بگسلند و وحدت و يگانگي آنان را از ميان ببرند و
با عنوان كردن يك سلسله مسائل غير اساسى، آتش
اختلاف را ميان آنها روشن سازند؛ اين امر نه تنها
هدف دشمنان عصر حاضر ماست، بلكه از روزي كه اين
پيوند اسلامي به وجود آمد، بدخواهان ما كوشيده اند
كه بر وحدت و پيوستگي ما ضربه بزنند.
روزي جوانان قبيله هاي (اوس) و (خزرج) (اين دو
قبيله ساليان درازي با هم جنگ كرده بودند، ولي در
سايه اسلام و ايمان، پيوند برادري و الفت ميان
آنها برقرار شده بود) در نقطه اى، دور هم نشسته
بودند، شخصي از يهوديان مدينه به نام (شاس بن قيس)
بر اين يگانگي رشك برد و خود را به انجمن آنها
وارد كرد و با زيركي خاصي رشته سخن را به دست گرفت
و خاطرات تلخ و جانگداز جنگ (بعاث) را كه پيش از
ورود اسلام به سر زمين مدينه، ميان اين دوقبيله رخ
داده بود، تجديد نمود و آن چنان در اين موضوع به
سخن سرايي پرداخت كه چيزي نمانده بود دست جوانان
هر دو قبيله به شمشير برود و بار ديگر جنگ (بعاث)
ميان دو تيره بر پا گردد.
پيامبر از جريان آ گاه گرديد و خود را به محفل
آنان رسانيد و در ضمن خطبه اى، به آنان چنين گفت:.
اسلام، شماها را با يكديگر برادر نموده و دستور
داده كه آثار كينه و عداوت را از دلها بزداييد...
وقتي سخنان پيامبر به اين جا رسيد، صداي گريه و
ناله آنها بلند شد و براي تحكيم مباني اخوت مذهبى،
همديگر را در آغوش گرفتند و از درگاه خداوند، طلب
آمرزش نمودند. (14) اگر آن روز فتنه گري به نام
(شاس) وجود داشت امروز فتنه انگيزان ديگري به
نامهاي گوناگون و قيافه هاي مختلف و اشكال
رنگارنگ، در جامعه مسلمانان وجود دارند كه ضربات
شديد خود را بر اتحاد و يگانگي ما وارد مي سازند.
نمونه اي از آثار اخوت اسلامي.
يكي از بزرگترين مظاهر و تجليات برادرى، اين
است كه برادر، به جان و ناموس و مال برادر خود
تعدي نمي كند.
اين نكته در يكي از بيانات گرانبهاي رسول
خدا(ص) كه در گردهم آيي بزرگي در منا ايراد نموده
است، منعكس مي باشد؛ او رو به ياران خود كرد و
فرمود: امروز، روزي است كه در پيشگاه خداوند
احترام بزرگي دارد و اين سرزمين منا نيز همچنان
محترم است و اين ماه (ماه ذي الحجه) كه اكنون در
آن قرار گرفته ايم، پيش خداوند، محترم مي باشد؛
هان اي مردم! (اِنّ دماءَكُم وَاَموالَكُم
وَاَعراضَكُم عَلَيكُم حَرام كَحُرمَةِ يَوْمِكُم
هذا وَبَلَدِكُمْ هذا وَشَهْرِكُمْ هذا؛ (15) جان و
مال و ناموس شما بر يكديگر همان احترامي را دارد
كه اين روز و اين سرزمين و اين ماه دارد) پيامبر
اين جمله را سه بار تكرار كرد، سپس رو به آسمان
كرد و گفت (اللّهُمَّ بَلَّغْتُ؛ خدايا گواه باش
كه من وظيفه خود را در بيان مباني برادري
رسانيدم).
اسلام براي پرورش اين علاقه روحي دستور مي دهد
كه مسلمانان، برادري و محبت يكديگر را عملاً ابراز
دارند. مردي در مسجد پيامبر به امام باقر(ع)عرض
كرد كه من اين مرد (اشاره به دوست خود كرد) را
دوست دارم؛ فرمود: مراتب دوستي خود را به او اعلام
كن؛ زيرا اظهار دوستي باعث بقاي الفت است. (16) .
بيانات پيشوايان اسلام در تحكيم اين علاقه
مذهبى، بيش از آن است كه ما بتوانيم يك صدم آن را
در اين جا بياوريم، ولي از ميان آن همه اخبار و
دستورات، دو حديث زير را نقل مي كنيم:.
1.پيامبر اسلام فرمود: (اِنَّما الْمُؤمِنُونَ
فى تَراحُمِهِمْ وَتَعاطُفِهِم بِمَنْزِلَةِ
الْجَسَدِ الْواحِدِ اِذا اشْتَكي مِنهُ عُضو واحد
تَداعَي لَهُ سائِرُ الجَسَدِ بالحِمي
وَالسَّهَرِ؛ (17) .
همانا مؤمنان، از نظر مهر و عاطفه به سان يك
پيكرند؛ هرگاه عضوي از آن دچار دردي گردد، ساير
اعضا، با تب و بيداري و ناراحتي مراتب هم دردي خود
را با آن عضو اعلام مي دارند و به كمك آن مي
شتابند.).
همچنين هرگاه فرد مسلماني دچار دردي و محنتي
شود، بر تمام افراد جامعه لازم است به كمك او
بشتابند و شريك غم او گردند.
سعدى، شاعر زبر دست و سخن سازشيراز از اين حديث
الهام گرفته و چنين سروده است:.
بني آدم اعضاي يكديگرند كه در آفرينش ز يك
گوهرند. چو عضوي به درد آورد روزگار دگر عضوها را
نماند قرار. 2. (الْمُسلِمونَ تَتَكافِئُ دِماؤهُم
وتَسعي بِذِمَّتِهِمْ اَدناهُمْ وَهُمْ يَد عَلي
مَنْ سِواهُمْ؛ (18) .
ارزش خون مسلمانان با يكديگر برابر است؛ اماني
كه كوچكترين فرد آنها مي دهد، براي همه آنها محترم
است و آنان در برابر بيگانگان متحد بوده و قدرت
واحدي هستند).
ما درباره اخوت اسلامي كه اساس بقاي اسلام و
كيان مسلمانان است، به همين اندازه اكتفا مي ورزيم
و توضيح و بيان حقوق برادر مؤمن را به جاي ديگر
موكول مي كنيم (19) .
به راستي مي توان گفت كه صميمي ترين پيوند و
نيرومندترين رابطه ناگسستني ميان افراد يك جامعه،
همان پيوند مذهبي است كه مي توان تمام مردم را كه
از طبقات و نژادهاي گوناگون و روحيات مختلف تشكيل
يافته اند براي حفظ منافع آن بسيج نمايد؛ آرى، اين
عامل همان رابطه مذهبي و به تعبير قرآن، اخوت
اسلامي است و صلح پايدار جز در پرتو اين عامل
امكان پذير نيست.
يكي از لوازم اين اخوت ديني اين است كه هر گاه
دو طايفه از مسلمانان به دليل تحريكات خاصي به جان
هم افتادند، بر همه افراد با ايمان لازم است كه
كوشش كنند تا آتش نبرد را ميان آنان خاموش نمايند
و پرچم صلح را بار ديگر برافراشته سازند.
ولى، اسلام خواهان صلح به هر قيمت و هر نحو
نيست، بلكه صلحي را مي خواهد كه براساس عدل و داد
شكل بگيرد و حقوق هر دو طايفه در آن محفوظ باشد؛
به همين دليل مي فرمايد: (فَاَصْلِحُوا بَيْنَهُما
بِالْعَدْلِ...).
وگرنه صلح و سازشي كه بر پايه پايمال كردن حقوق
يكي از دو طرف قرار گيرد، نه تنها پايدار نيست،
بلكه زمينه ساز دشمني ها و تشنجات بيشتري است و از
نظر شارع اسلام مردود است.
پىنوشتها:
1. ج 2، ص 603 580 (چاپ
سوم).
2. نهج البلاغه عبده، ج 3، ص 85 (از وصاياي
اميرمؤمنان به فرزندان خود).
3. شيخ انصارى، مكاسب محرمه، بحث تحريم دروغ.
4. هود (11) آيه 113.
5. نهج البلاغه عبده، ج 3، ص 113 (نامه امام به
استاندار مصر مالك اشتر).
6. همان، 1، خطبه 3.
7. ما در تفسير سوره لقمان ، ذيل آيه 11
(وَاصْبِرْ عَلي ما اَصابَك)، نظر قرآن را در باره
حقيقت صبر بيان كرده ايم.
8. وسائل الشيعه، ج 12، ص 128.
9. همان، ج 12، ص 132.
10. انجيل متى، فصل پنجم.
11. شوري (42) آيه 38.
12. شيخ عباس قمى، سفينة البحار، ج 1، ص 13.
13. سيره ابن هشام، ج 1، ص 124 123.
14. همان، ص 555.
15. همان، ج 2، ص 605.
16. سفينة البحار، ج 1، ص 12.
17. التاج، ج 2، ص 136.
18. وسائل الشيعه، باب 31، از ابواب قصاص نفس؛
مغازي واقدى، ج 2، ص 836.
19. بسياري از اين حقوق، در كتاب وسائل الشيعه
در ابواب (احكام العشرة) ج 8، ص 166 به بعد بيان
شده است.