1- مشخصات سوره.
اين سوره چه اهدافي را تعقيب مي كند.
هدف سوره، تشريح يك سلسله دستورات زنده و
ارزنده اخلاقي و اجتماعي است كه پديد آورنده مدينه
فاضله واقعى، و سازنده جامعه اي پاك و به دور از
هرگونه اخلاق نكوهيده، مي باشد.
شماره آيه هاي اين سوره، به اتفاق مفسران،
هيجده آيه است و با بيانات روشن مخصوص به خود، يك
رشته دستورهاي جامع و سودمندي براي تهذيب روح و
روان مطرح مي كند و اگر اين قيود و روشهاي اخلاقي
در هر محيطي عملي گردد، محيطي آرام و مملوّ از لطف
و صفا و دور از هرگونه رذيله اخلاقي به وجود مي
آيد.
اين سوره، دورنمايي از جامعه پاك و بي آلايشي
را در نظر ما ترسيم مي كند كه در آن جا زبان و گوش
افراد و حتي انديشه و خيال آنان آزادي مطلق ندارد،
كه هر چه بخواهند، بگويند و هر چه بخواهند، بشنوند
و هركاري را در باره هرفردي بخواهند انجام دهند.
اينك به طور اجمال فهرست بسياري از دستورهايي را
كه در اين سوره وارد شده است، مي آوريم:.
1. اين سوره، نخستين دستور خود را با طرح مسأله
انضباط شديد در برابر خدا و رسول او آغاز مي كند و
منظور از اين انضباط، اين است كه مسلمانان، تشريع
و تقنين را از آن خدا بدانند، و دستگاه قانون
گذاري را بازيچه تمايلات و خواسته هاي خود نسازند.
2. به افراد با ايمان دستور مي دهد كه چگونه با
پيشواي خود سخن بگويند.
3. به افراد با ايمان دستور مي دهد كه شهادت و
گواهي كساني را كه در ميان آنها به فسق و آلودگي
معروف هستند و از گناه پروا ندارند، قبول نكنند و
از هر نوع شايعه سازي پرهيز نمايند.
4. افكار عمومي در برابر دستور پيامبر معصوم،
بي ارزش است.
5. هر فردي داراي وجدان اخلاقي است.
6. بر هر فرد مسلماني لازم است كه در راه صلح
كوشش نمايد، و براي تحقق اين آرمان، ضد ستمگر قيام
كند تا آن كه حق مظلوم را از او بستاند.
7. همه مسلمانان با يكديگر برادر و برابرند و
بايد كوشش كنند كه در ميان آنها صلح و صفا برقرار
باشد.
8. هيچ فرد مسلماني حق ندارد مسلمان ديگري را
مسخره كند.
9. عيب جويي در آيين اسلام ممنوع است.
10. هيچ فرد با ايماني حق ندارد برادر با ايمان
خود را با القاب بد صدا بزند.
11. بدگماني در حق برادر مؤمن حرام است.
12. جاسوسي و دخالت در امور نهاني مردم اكيداً
ممنوع است.
13. بدگويي پشت سر مسلمان، از گناهان بزرگ است.
14 در اين سوره به مسأله تبعيضات نژادي خاتمه
داده شده است و ملاك برترى، فضيلت و تقوا و
پرهيزگاري و اجتناب از گناه شمرده شده است.
پس از اين چهارده دستور، يك سلسله مطالب ديگر
مطرح شده، كه تفسير هر كدام در بخش خود خواهد آمد.
آيا با ملاحظه اين دستورات، برتري مكتب اخلاقي
قرآن بر ساير مكتبهاي اخلاقي جهان روشن و هويدا
نمي گردد.
اين سوره مدني است نه مكي.
سوره هاي مكي و مدني را از دو راه مي توان
شناخت:.
1. روايات و احاديثي كه محل نزول سوره را معين
مي كند.
2. غور و تدبر در مضامين آيات سوره، كه غالباً
مي تواند سندي گويا، بر مكي و مدني بودن سوره و
آيه هاي آن گردد.
از آن جا كه مكه و مدينه داراي دو محيط مختلف
بودند و بر هر كدام افكار گوناگوني حكومت مي نمود،
و اسلام در هر يك از دو نقطه، با مسائل و مشكلات
خاصي روبه رو بود، به همين جهت، پس از آشنايي با
طرز تفكر و مسائل محيط و بررسي مضامين آيات سوره،
مي توان محل نزول سوره ها و آيه ها را به دست
آورد؛ مثلاً، محيط مكه مركز شرك و بت پرستان بود؛
يهود و نصارا در آن جا نفوذ نداشتند و افراد با
ايمان در آن جا در اقليت بودند. موضوع جهاد و
مبارزه در آن جا مطرح نبود و پيامبر غالباً با بت
پرستان سروكار داشت و نقطه اختلاف پيامبر با
مشركان در مسئله توحيد و يگانگي خدا و تجديد حيات
و زندگي در روز رستاخيز بود.
بنابراين، آياتي كه محور بحث در آنها، مسئله
مبدأ و معاد و نكوهش شرك و بيان سرگذشت ملتهايي كه
بر اثر نافرماني خدا و رسول او گرفتار خشم گرديده
اند، باشد، غالباً در مكه نازل شده است، ولي محيط
مدينه، محيط ايمان و تقوا، مركز نفوذ اهل كتاب و
بالاخص طوايف يهود، زادگاه جوانان و قهرمانان
دلاور اسلام به شمار مي رفت و محيطي بود كه
مسلمانان در آن جا مسائل اصولي را پشت سر گذارده
بودند و نوبت آن رسيده بود كه به يك سلسله وظايف
عملي و دستورات اجتماعي و اخلاقي (مانند: نمازو
روزه و زكات و...) متوجه شوند. بر همين اساس،
آياتي كه درباره تورات و انجيل و عقايد اهل كتاب و
شرح وقايع نبردها و جنگهاي مسلمانان با اهل كتاب و
مشركان نازل گشته و يا متضمن اصول اخلاقي و
دستورهاي مذهبى، از واجبات و مستحبات است، همگي
مدني بوده و به اصطلاح پس از مهاجرت پيامبر از مكه
به مدينه نازل شده اند (1) ؛ زيرا در محيط مدينه،
سروكار پيامبر با انصار و طوايفي بود، كه تدريجاً
اسلام مي آوردند؛ ديگر موقعيت ايجاب نمي كرد كه آن
حضرت درباره نكوهش بتها و بت پرستان، سخن بگويد.
بنابراين، بايد آيات اين سوره را مدني بدانيم؛
زيرا علاوه بر اين كه همه مفسران اتّفاق نظر دارند
كه آيات اين سوره مدني است و فقط از ابن عباس نقل
شده كه به نظر وى، سيزدهمين آيه اين سوره در مكّه
نازل گرديده است مضامين آيات گواه زنده بر مدني
بودن آن مي باشد؛ زيرا محيط مكه براي طرح چنين
مسائل اخلاقي متناسب نبود؛ هنوز آنان در مسائل
اساسي اسلام (مبدأ و معاد) ترديد داشتند، و نبوت
پيامبر را تصديق نكرده و به رسالت جهاني او ايمان
نياورده بودند؛ در چنين محيطى، هرگز موقعيتي فراهم
نبود كه پيامبر درباره مسائل اخلاقى، مانند: سوء
ظن و غيبت سخن بگويد.
گذشته از اين، مخاطب اين سوره، مؤمنان هستند و
خداوند، اين سوره را با عبارت: (يا ايها الذين
آمنوا) آغاز نموده، و تا آخر سوره به جز در يك
مورد روي افراد با ايمان تكيه كرده است؛ اينها
نشانه هايي قطعي بر مدني بودن سوره است.
2- انضباط اسلامي.
1. (بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمِن الرَّحيم. يِا
اَيُّهَا الَّذيْنَ آمَنُوا لاتُقَدِّمُوا بَيْنَ
يَدَىِ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَاتَّقُوا اللّهَ
اِنَّ اللّهَ سَميع عَليم؛.
اي افراد با ايمان! (در هيچ موردى) بر خدا و
پيامبر او سبقت نگيريد و از (مخالفت) خدا
بپرهيزيد؛ خداوند شنوا و دانا است).
هدف آيه، ايجاد روحيه انضباط اسلامى، در همه
افراد با ايمان است؛ انضباطي كه آنان را از هر نوع
تقدّم و پيشي گرفتن بر خدا و پيامبر وي باز دارد و
از ايجاد هر نوع ترديد و دودلى، در دستورات او
جلوگيري كند. روح و حقيقت انضباط اسلامي اين است
كه همه افراد بايد احكام و قوانين و حقوق فردي و
اجتماعي را از يك نقطه الهام بگيرند، و از يك
سرچشمه زلال سيراب شوند، و از يك فكر كه از همه
فكرها برتر و بالاتر است، پيروي نمايند.
چرا زيرا شخصي كه بايد دستگاه تقنين و تشريع را
به گردش درآورد، در درجه نخست بايد يك انسان شناس
كامل باشد و از تمام اسرار و رموز و ريزه كاري هاي
نهاني انسان و روحيات او آ گاه و مطّلع باشد و هيچ
نقطه مبهم و مرموزي در زندگي انسانهايي كه براي
آنان قانون وضع مي كند، براي او باقي نماند؛ از
اين گذشته از هر گونه گناه و لغزش مصون باشد، و
هيچ گونه منافعي در اجتماع نداشته باشد تا منافع
شخصى، فكر او را تحت الشعاع قرار ندهد و در وضع
قوانين، از مصلحت شخصي پيروي نكند و شخصي با اين
خصوصيات، جز پروردگار جهان كسي نيست؛ زيرا او است
كه از تمام اسرار دروني و بروني ما آ گاه است؛ او
است كه از هرگونه لغزش و اشتباه مصون است و
كوچكترين سودي در اجتماع ندارد. بنابراين، بايد
تمام افراد با ايمان در برابر چنين مقامي انضباط
داشته باشند و اراده خود را بر تشريع او مقدّم
ندارند، و همه از آن جا الهام بگيرند و اگر ما اين
انضباط شديد را از دست داديم و دستگاه قانون گذاري
را تابع خواسته هاي باطني خود قرار داديم، در صحنه
زندگي به سان ارتشي خواهيم بود كه فرماندهي واحدي
نداشته باشد، و چنين ارتشي هر چند هم مجهز و آماده
باشد، ولي از آن جا كه فرماندهان مختلفي دارد، آن
چنان دچار هرج ومرج مي شود كه در اندك زماني زير
فشار قدرت دشمن، نابود مي گردد.
صحنه زندگي درست مانند جبهه جنگ است و تمايلات
و خواسته هاي هر فرد و يا هر طبقه و گروهى، مانند
مراكز فرماندهي است و اختلاف مراكز فرماندهى،
افراد را در كشمكش عجيبي قرار مي دهد و آنان را آن
چنان دچار هرج ومرج مي گرداند كه حقوق و عدالت از
ميان مي رود.
خداوند، لزوم پاي بندي به چنين انضباط شديدي را
در اين سوره با اين جمله بيان كرده است:.
(لاتُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَىِ اللّهِ
وَرَسولِه؛در حكم حوادث و وقايع بر خدا و رسول او
پيشي نگيريد)، سپس در آيه هفتم بر عصمت پيامبر از
لغزش و اشتباه تكيه كرده و مي فرمايد: (وَاعلَمُوا
اَنَّ فيكم رَسولَ اللّهِ لَوْ يُطيعُكُمْ في
كثيرٍ مِنَ الاَمرِ لَعَنِتُّم؛ بدانيد پيامبر خدا
در ميان شما است؛ اگر در بسياري از امور از شما
پيروي كند، به زحمت مي افتيد)؛ يعنى، از آن جا كه
پيامبر از سرچشمه وحي الهام مي گيرد، كوچكترين
خطايي در رهبري او نخواهد بود، ولي اگر او از شمار
پيروي نمايد، از آن جا كه شما گرفتار تمايلات و
خواسته هاي شخصي هستيد، چه بسا دانسته يا ندانسته
در ضرر مي افتيد؛ بنابر اين، ما در صورتي يك جامعه
مؤمن و مسلمانان واقعي خواهيم بود كه جمله
(لاتُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَىِ اللّهِ وَرَسُولِهِ)
را سرمشق زندگي خود قرار دهيم.
نمونه هايي از سبقت بر خدا و پيامبر او.
بسياري از افراد با ايمان، در اصلِ تشريع قانون
گذارى، انضباط ياد شده را مراعات مي كنند و بدون
موافقت نظر اسلام، حكم نكرده و نظر نمي دهند، ولي
همين افراد، با اِعمالِ سليقه هاي شخصي و محلىِ
خود در عمل به احكام آسمانى، بر خدا و رسول او
سبقت گرفته و دستور (لاتُقَدِّموا بَيْنَ يَدَىِ
اللّهِ وَرَسُولِه) را ناديده مي گيرند، و گاهي بر
پايه خيالات نفساني و يا تحت تأثير محيط، به افكار
و سليقه هاي شخصي كه مخالف صريح دستور شرع است رنگ
قدس و تقوا داده، و آن را بر فرمان آسماني مقدم مي
دارند.
آفت ما مسلمانان، بيشتر در اين گونه سبقت
جوييها است، كه حاضر نيستيم حق و حقيقت را به دور
از هر گونه پيرايه، مورد عمل قرار دهيم؛ ما اكنون
مي توانيم نمونه هايي از اين سبقت جويي را كه در
واقع، مقدم شمردن سليقه، بر دستور شرع انور، يا
ترس از تفسيق و تكفير گروهي است، بشماريم، ولي
براي اختصار، نمونه هايي از اين اِعمال سليقه ها
را كه در صدر اسلام اتفاق افتاده، بيان مي نماييم
و مثالهاي مناسب زمان حاضر را به خود خوانندگان
واگذار مي كنيم:.
در ماه مبارك رمضان يكي از سالهاي هجرت، پيامبر
با عده اي از اصحاب خود به سوي مكه حركت كردند؛
وقتي به (كراع الغميم) رسيدند، آن حضرت ظرف آبي
خواست و روزه خود را ميان دو نماز ظهر و عصر شكست
و دستور داد كه ديگران نيز افطار كنند؛ زيرا
خداوند روزه را بر غير مسافر قرار داده است، ولي
دسته اي مقدس نما تصور كردند كه اگر با حالت روزه
مسافرت كنند، اجر بيشتري خواهند داشت؛ آنان خيال
نفساني خود را بر دستور پيامبر مقدم داشتند و به
حالت روزه باقي ماندند، و پيامبر نام اين دسته را
(جمعيت گناهكار) ناميد. (2) .
بزرگترين آفت براي اين افراد همين بود كه در آن
لحظه كه به سوي جهاد في سبيل اللّه مي رفتند، از
يك نقطه الهام نگيرند و هر دسته اي از فرماندهي
خاص پيروي كند.
در دوران عرب جاهلى، ازدواج با همسرِ پسر
خوانده، پس از طلاق بر انسان حرام بود؛ خداوند
براي كوبيدن اين سنت غلط دستور داد كه پيامبر
عملاً اين سد را بشكند و با زينب مطلَّقه پسر
خوانده خود (زيد) ازدواج نمايد؛ پيامبر با زينب
ازدواج كرد؛ برخي از افراد با ايمان، با اين كه مي
دانستند افعال و اقوال پيامبر بي ملاك نيست و او
در تمام اين قسمتها از عالم وحي الهام مي گيرد،
شروع به انتقاد كرده، در گوشه و كنار، ازدواج
پيامبر را ازدواجي غيرقانوني شمردند.
انگيزه آنها بر اين انتقاد، همان افكار محلي و
سليقه هاي شخصي موروثي بود، كه ازدواج با همسرِ
پسر خوانده را يك عمل نامشروع جلوه مي داد؛ قرآن
در تخطئه و كوبيدن اين گونه انتقادهاي نا به جا كه
حاكي از عدم ايمان به حقيقت نبوت و شرع انور است
در سوره احزاب آياتي دارد كه به نقل و ترجمه يكي
از آنها اكتفا مي كنيم: (3) .
(وَما كانَ لِمُؤمِنٍ وَلامُؤمِنَةٍ اِذا قَضَي
اللّهُ وَرَسُولُهُ اَمْراً اَنْ يَكونَ لَهُمُ
الْخِيَرَةُ مِنْ اَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللّه
ورَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبيناً؛ (4) .
هنگامي كه خدا و رسول او دستوري دادند، براي
مردان و زنان با ايمان جاي اعتراض و اختيار نيست؛
هر كس خدا و رسول او را نافرماني كند، آشكارا
گمراه شده است).
مرحوم طبرسي مي فرمايد: منظور از جمله
(لاتُقَدِّمُوا...) يك معناي وسيعي است حاكي از آن
كه افراد با ايمان بايد در هيچ كاري و مطلبي بر
خدا و پيامبر او سبقت نگيرند، و آن چه ما آن را
تشريح كرديم، در حقيقت مصداقي از اين معناي وسيع
بود.
اسلام واقعي همان تسليم است.
اسلام واقعي همان حالت تسليم در برابر خدا است؛
حتي اميرمؤمنان(ع)در معرفي حقيقت اسلام، به يك
جمله اكتفا مي كند و مي فرمايد: (اسلام همان تسليم
در برابر دستورات خدا است) (5) ؛ يعني مسلمان
واقعي كسي است كه همه فرمانهاي خدا را خواه به سود
او تمام گردد يا به زيان او، خواه مطابق خواسته
دروني او باشد، يا مخالف آن براي خاطر خدا، و به
منظور كسب رضاي او انجام دهد؛ ولي گروهي كه اين
حالت در آنها نيست، در صورتي سنگ دين و مذهب را به
سينه مي زنند كه دين را حافظ منافع خود ببينند؛
يعني هر موقع كه آيين و مذهب را مطابق خواسته هاي
دروني خود تشخيص دهند، جانانه از اسلام و مذهب
دفاع مي كنند، ولي وقتي آن را مخالف منافع و
تمايلات خود تشخيص دادند، به بهانه هاي مختلفي از
آن شانه خالي مي نمايند؛ در چنين افرادى، تسليم
واقعي كه اساس و ريشه اسلام است وجود ندارد، چنان
كه در داستان زير اين حقيقت به خوبي منعكس است:.
تميم بن جراشه با گروهي به نمايندگي از طرف
قبيله (ثقيف) رهسپار مدينه شدند، و آمادگي قبيله
خود را براي پذيرفتن اسلام تحت شرايطي اعلام
كردند؛ پيامبر فرمود: شروط خود را بنويسيد تا
ببينيم. آنان در نوشتن شروط، به علي(ع)مراجعه
كردند و در خواست نمودند كه علي(ع)قراردادي را به
شرح زير تنظيم كند:.
قبيله ثقيف با يك سلسله شرايطي اسلام مي آورند
كه ربا و زنا براي آنان حلال باشد و پيامبر، آنان
را از خواندن نماز معاف بدارد، علي(ع)از نوشتن
چنين قراردادي خودداري كرد. آنان به خالد بن سعيد
بن عاص مراجعه كردند؛ او صورت قرارداد را تنظيم
كرد. وقتي نامه را خدمت پيامبر بردند و براي او
خواندند، سخت ناراحت شد و با انگشت خود نامه را
تغيير داد، سپس نامه را امضا نمود. (6) .
با توجه به حديث ياد شده از اميرمؤمنان در باره
اسلام، چنين افرادى، فاقد اسلام واقعي كه همان
تسليم مطلق در برابر حق است مي باشند؛ آنان اسلام
را از آن نظر مي خواهند كه با شهوات و تمايلات
آنها سازگار باشد، و در غير اين صورت آن را از
صحنه زندگي طرد مي نمايند.
ابن هشام نقل مي كند كه آنان از پيامبر درخواست
كردند كه بزرگترين بت آنها (لات) تا سه سال شكسته
نشود و بزرگترين فريضه الهي (نماز) از آنان
برداشته شود، پيامبر فرمود: يك لحظه هم اجازه نمي
دهم بت قبيله، مورد پرستش قرار گيرد و (آيينى) هم
كه در آن، نماز و ارتباط با خدا، و مراسم بندگي
نباشد، پيكر بي روحي است كه حاصلي در بر ندارد.
(7) .
شگفت انگيزتر از همه، اعتراضي بود از طرف برخي
از ياران رسول خدا به افرادي كه از احرام در آمده
و با زنان خود نزديكي كرده، و قطرات آب غسل از
صورت آنها مي ريخت؛ آنان به ايشان مي گفتند: آيا
شرم نمي كنيد كه رسول خدا در حال احرام باشد، و
شما از احرام بيرون آييد و آب غسل از سروصورت شما
فرو ريزد پيامبر خدا از شنيدن اين سخن، سخت ناراحت
شد و فرمود: من خود گفتم كه چنين كنند، و اگر من
نيز قرباني همراه خود نمي آوردم، مانند آنها از
احرام بيرون مي آمدم. (8) .
بزرگترين آفت و شديدترين ضربه بر پيكر آيين
الهي اين است كه بشر خطاكار، سليقه هاي شخصي خود
را جزء دين قرار دهد و نتواند آيين خدا را از آنها
پيراسته سازد؛ ما در طول زندگي خود چه حرامهايي را
ديديم كه بعداً به صورت حلال درآمدند، چه
محدوديتهايي را مشاهده كرديم كه بعداً به دست خود
همان كساني كه آنها را به وجود آورده بودند، شكسته
شده همه اين نوع دخل و تصرفها در آيين خدا از يك
نقطه سرچشمه مي گيرد، و آن اين كه در ما، انضباط
اسلامي به مفهوم واقعى، كه جمله (لاتُقَدِّمُوا
بَيْنَ يَدَي اللّهِ وَرَسُولِه) گوياي آن است،
پيامبر عالي قدر اسلام در سال حجةالوداع، پس از آن
كه از سعي ميان صفا و مروه فارغ گرديد، رو به
زايران خانه خدا كرد و فرمود: كساني كه قرباني
همراه خود نياورده اند، با كوتاه كردن مو و يا
گرفتن ناخن از احرام خارج شوند، ولي كساني كه
مانند من قرباني همراه خود آورده اند، بايد به
حالت احرام باقي بمانند، تا لحظه اي كه قرباني خود
را در (منا) سر ببرند.
اين كار بر گروهي سخت و گران آمد، و عذر آنان
اين بود كه براي ما گوارا نيست كه پيامبر در حال
احرام باشد و ما از احرام خارج شويم و چيزهايي كه
بر او حرام است، براي ما جايز و حلال گردد. و گاهي
مي گفتند: صحيح نيست، ما جزء زايران خانه خدا
باشيم و قطرات آب غسل، از سروگردن ما فرو بريزد.
ديدگان پيامبر به (عمر) افتاد كه در حالت احرام
باقي بود، و به او گفت: آيا همراه خود قرباني
آورده اى! گفت: نه، فرمود: چرا از احرام خارج
نشدى.
وي گفت: براي من گوارا نيست كه از احرام خارج
شوم، ولي شما به همان حالت احرام بمانيد، پيامبر
فرمود: تو نه حالا، بلكه تا روز مرگ به همين عقيده
باقي خواهي ماند.
پيامبر از ترديد و دو دلي مردم ناراحت شد و
گفت: (لَوْ كُنْتُ اِستَقْبَلْتُ مِنْ اَمري ما
اسْتَدْبَرْتُ، لَفَعْلتُ كما اَمَرْ تُكُم) اگر
آنچه را كه پشت سر نهادم پيش بيني مي كردم، مانند
شما بدون اين كه قرباني همراه داشته باشم، به
زيارت خانه خدا مي آمدم، اما چه كنم، من قرباني
همراه خود آورده ام و به فرمان خدا: (حتّي
يَبْلُغَ الْهَدْىُ مَحِلَّه) (9) بايد در حال
احرام بمانم، تا روز منا، قرباني خود را در
قربانگاه منا سر ببرم، ولي هر كسي كه قرباني همراه
نياورده، بايد از احرام خارج شود و آنچه را كه
انجام داده است، عمره محسوب نمايد و بعداً براي
حج، احرام ببندد. (10) .
ما در اين جا چهار نوع از نمونه هاي سبقت و
پيشي گرفتن بر خدا و رسول او را آورديم، و در
صفحات تاريخ اسلام و بالاخص در تاريخ زندگاني
خلفاي سه گانه نمونه هاي برجسته اي براي اين موضوع
ديده مي شود، كه بحث و گفت وگو درباره آنها در خور
كتاب جداگانه اي مي باشد. (11) .
ما پس از نوشتن اين قسمت، به مقاله محققانه
(12) يكي از دوستان دانشمند خود بر خورديم كه
موضوع بحث ما را به صورت دل پذيري تعقيب نموده
بود، و ما قسمت زير را از آن مقاله (با تلخيص و
تصرف) نقل مي نماييم:.
اسلام واقعي آن است كه هنگامي انسان بر سر دو
راهي اختلاف ميان (مذهب) و (خواسته هاي درونى)
قرار گرفت، دستور مذهبي را ترجيح دهد؛ زيرا تسليم
در غير اين صورت، يعني انطباق مذهب با تمايلات
درونى، نشانه اسلام واقعي نيست.
مثلاً محبت و علاقه فردي به ديگرى، زماني مسلم
و ثابت مي شود كه هنگام بروز اختلاف ميان وي و كسي
كه مورد علاقه اوست، نظر دوست را ترجيح دهد و اگر
در اين مورد نظر خود را مقدم بدارد، معلوم مي شود
كه موافقت با او در موارد ديگر به منظور علاقه به
وي نبوده است، بلكه از آن جهت بوده كه منافع خود
را در خواسته هاي دوست تأمين مي ديده است و اين
حقيقت در آيه زير به خوبي منعكس است:.
(اِنَّ الّذين يَكْفُرُونَ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ
وَيُريدونَ اَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللّه
وَرُسُلِهِ وَيَقُولُونَ نُؤمِنُ ببَعْضٍ
وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَيُريدونَ اَنْ يَتَّخِذُوا
بَيْنَ ذلكَ سَبيلاً اُولئكَ هُمُ الكافِرونَ
حَقّاً (13) ؛.
افرادي كه خدا و پيامبران او را انكار كرده اند
و مي گويند: به بعضي ايمان مي آوريم، و بعضي ديگر
را قبول نداريم و مي خواهند راهي ميان اين دو
انتخاب كنند؛ اينان درحقيقت همان كافران هستند.).
اين آيه به صورت روشن، تفكيك كنندگان دستورهاي
الهي از يكديگر را كافر واقعي و حقيقي خوانده و
هرگز در آنها سهمي از ايمان نمي بيند.
هنگامي كه خدا به شيطان دستور داد كه به آدم
سجده كند، او از فرمان خدا سرپيچي كرد و چنين
گفت:.
(اگر مرا از سجده آدم معاف داري تو را آن چنان
عبادت مي كنم كه هيچ كس پيش از من آن طور عبادت
نكرده باشد. (14) .
او از يك حقيقت غافل بود كه معني و روح عبادت و
پرستش، همان تسليم است و آن چه او به خيال خود
عبادت مي پنداشت، عبادت نبود و ارزش نداشت.
بنابراين، اسلام يك واحد به هم پيوسته است كه
به هيچ وجه تجزيه بردار نيست و در حقيقت ايمان به
خدا، ايمان به نبوت پيامبر وى، ايمان به جانشينان
او و عمل به احكام و قوانين آيين او، يك واحد مركب
است كه از اموري تشكيل يافته است و جدايي افكندن
ميان آنها در اعتقاد و يا عمل، خروج از تسليم
واقعي است كه اساس اسلام را تشكيل مي دهد.
بر همين اساس، خداوند منكران پيامبر را منكر
خدا معرفي كرده، و ريشه انكار نبوت پيامبر اسلام
را، انكار خدا دانسته است؛چنان كه در آيه اي چنين
فرموده است: (فَاِنَّهُمْ لايُكَذِّبُونَكَ
وَلكِنَّ الظالمينَ بِاياتِ اللّهِ يَجْحَدُون؛
(15) آنان تو را تكذيب نمي كنند، بلكه ستمگران به
آيات الهي انكار مي ورزند)؛ زيرا اگر آنان در
برابر خدا تسليم بودند، ديگر به پيامبر او اعتراض
نمي كردند و با ديدن معجزات و دلايل كافى، بر سر
دو راهي نمي ماندند، ولي چون خداوند متعال بالاتر
از آن بود كه با او مخالفت ورزند، خواه ناخواه
نسبت به وى، تظاهر به تسليم نموده و با فرستادگان
وي به مخالفت بر مي خاستند.
پىنوشتها:
1. آياتي كه در (حجة
الوداع)، در مكه بر پيامبر نازل شده، اصطلاحاً
مدني است، اگر چه در سرزمين مدينه نازل نشده است؛
زيرا معيار مدني بودن آيه ها، اين است كه پس از
مهاجرت به مدينه نازل شده باشد و ما با ملاحظه
همين مطلب، اين اصطلاح را در عبارات فوق متذكر
شديم.
2. (سمّاهم رسول اللّه
عصاة) (وسائل الشيعه، ج 7، ص 125).
3. ر . ك: احزاب (33) آيه 4، 5، 36 و 40.
4. همان، آيه 36.
5. (الإسلام هو التسليم) (نهج البلاغه، حكمت
125).
6. ابن اثير، اسد الغابة، ج 1 ص 216.
7. سيره ابن هشام، ج 2، ص 540.
8. بحار، ج 2، ص 386.
9. به حال احرام باقي بمانيد تا اين كه قرباني
را درمحل خود، (منا) سر ببريد.
10. بحار، ج 21، ص 319؛ مرحوم فيض كاشاني در
وافي (ج 8، ص 32) كلام پيامبر را به گونه ديگري
تفسير نموده است.
11. علامه عالي قدر، مجاهد بزرگوار اسلام،
مرحوم سيد شرف الدين عاملى، قسمت عمده اين نوع
مخالفتها را در كتابي به نام (النص و الاجتهاد)
گردآورده است.
12. اين مقاله در مجله مكتب اسلام، در شماره
يكم از سال نهم چاپ شده است.
13. نساء (4) آيه 151.
14. (لَئِن أعْفَيتَنى من سَجْدَةِ آدمَ
لَأعْبُدْك عبادةً لايعبدُها أحد من قبلى.).
15. انعام (6) آيه 33.