دفتر اول آداب زندگى اسلامى
(ترجمه فارسى مكارم الاخلاق)

حسن بن فضل بن حسن طبرسى
مترجم : عبد الرحيم عقيقى بخشايشى

- ۴۱ -


گفتم : يا رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) بيشتر بفرماييد؛ فرمود: بر تو باد به تلاوت قرآن و ذكر خداوند عزوجل كه تلاوت قرآن براى تو در آسمان ذكر و در زمين نور خواهد بود.
گفتم : يا رسول الله ! بيشتر بفرماييد؛ بر تو باد جهاد كه جهاد رهبانيت امت من است .
گفتم : يا رسول الله بيشتر! فرمود: بر تو باد كه جز از خوبى سكوت كنى ، كه اين كار شيطان را از تو براند و در كارهاى دينت ياريت نمايد.
گفتم : يا رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) بيشتر! فرمود: از خنده بسيار به پرهيز كه دل را مى ميراند، و روشنى چهره (آبرو) را مى برد.
گفتم : يا رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) بيشتر فرما، فرمود: به پايين تر از خود نگاه كن و به بالاتر از خود نظر ميافكن ، كه اين كار وسيله بهترى است براى آن كه نعمتهاى خدا را بر خود كم ندانى .
گفتم : يا رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) بيشتر فرما، فرمود: با خويشان صله كن گرچه از تو ببرند، و مسكينان را دوست بدار! و با ايشان مجالست كن .
گفتم : يا رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) بيشتر فرما! فرمود: حق بگو، گرچه تلخ باشد.
گفتم : يا رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) بيشتر فرما! فرمود: در دره خدا از ملامت مردم مترس .
گفتم : بيشتر، فرمود: عيوب خودت تو را از عيبجويى عيوب مردم باز دارد و آن چه مى كنى بر آنها عيب مگير و همين عيب براى آدمى كافى است كه در مردم عيبهايى را ببيند كه در خود نمى بيند بعد دست به سينه ام نهاد و فرمود: عقلى چون تدبير و پارسايى چون خوددارى از گناه و حسبى چون خوشخويى وجود ندارد.
فصل ششم : در انتخاب روزها
از امام ششم (عليه السلام): روز اول ماه : نيكو است براى ديدار امراء و طلب حوائج و خريد و فروش و زراعت و سفر، روز دوم : براى سفر و طلب حوائج خوب است ، روز سوم ماه : خوب نيست و براى هيچ كارى شايسته نمى باشد، روز چهارم : براى ازدواج و طلب حاجتها است ، روز پنجم : نحس ‍ است ، روز ششم : مبارك است براى تزويج و طلب كارها، روز هفتم : مبارك است و براى هر كار شايسته ، روز هشتم : براى هر حاجتى جز سفر خوب است ، روز نهم : مبارك است و براى هر كارى خوب است و اگر مسافرت كنى مالى به چنگ آرى و خير بينى ، روز دهم : براى هر كارى جز رفتن پيش ‍ سلطان ، كه هر كه در اين روز از سلطان گريزد، گرفتار آيد و هر كه گمشده اى دارد پيدا شود، روز يازدهم : نيك است جهت خريد و فروش و تمام نيازمندى ها جز ورود به پيش امرا چون در آن روز نگهدارى خود از امرا صالح و نيكو است ، روز دوازدهم : روز خوب و مباركى است به دنبال كارها برويد و بكوشيد كه انجام شود، روز سيزدهم : نحس است و از هر كار به پرهيز، روز چهاردهم : براى هر كار نيكو است ، روز پانزدهم : براى هر كار خوب است به دنبال كارها برويد، روز شانزدهم : بد و مذموم است براى هر كار، روز هفدهم : خوب است و به دنبال هر كار برويد، ازدواج و خريد و فروش و كشت و ساختمان انجام دهيد، روز هيجدهم : براى سفر و حاجات خوب است و اگر در اين روز با دشمن به مخاصمه پردازد به يارى خدا پيروز گردد، روز نوزدهم : براى هر كار خوب است و هر كه در اين روز متولد شود مبارك است ، روز بيستم : روز مباركى است و براى كارها و عروسى و ساختمان و سفر خوب است ، روز بيست و يكم : روز نحس است ، روز بيست و دوم : روز خوبى است و براى خريد و فروش و سفر و صدقه مناسب است ، روز بيست و سوم : روز نيكويى است مخصوص ازدواج و تجارت است ، روز بيست و چهارم : روز نحس و شومى است ، روز بيست و پنجم : پست و مذموم است كه از همه چيز بايد اجتناب كرد، روز بيست و ششم : براى همه كارها به جز ازدواج و سفر خوب است و در اين روز حتما صدقه را فراموش نكنيد تا از آن روز بهره بريد، روز بيست و هفتم : خوب و مناسب است براى هر كارى ، روز بيست و هشتم : ممدوح است ، روز بيست و نهم : خوب است براى هر كارى و براى كاتب خوب نيست و روز مكروهى است ، و اگر مى تواند به دنبال حاجتى نرود، و هر كه در اين روز مريض شود، زود شفا يابد، و هر كه سفر كند مال بسيار بدست آرد و بنده فرارى باز گردد، روز سى ام : خوب است براى هر چيز و هر حاجتى ، از خريد و فروش و كشت و ازدواج و مريض در اين روز به زودى شفا يابد، و مولود در اين روز حليم و مبارك باشد، و كارش بالا گيرد، و راستگو و باوفا گردد.
دعاى عمومى بعد از هر نماز
لا حول و لا قوه الا بالله ، به يارى خدا هر رنجى را گشايشى مى دهم لا حول و لا قوه الا بالله ، گره هر مشكلى را به يارى او مى گشايم ، لا حول و لا قوه الا بالله ، هر تيرگى و ظلمتى را به كمك او برطرف مى كنم ، هيچ حول و قوه اى نيست جز از خدا كه به يارى او همه درها را مى گشايم ، هيچ حول و قوه اى نيست مگر از خدا كه در هر محذورى از او نگهدارى و عصمت مى طلبم ، هيچ حول قوه اى نيست مگر از خدا كه بدان عفو و عافيت و خشنودى خدا را سزاوار مى شوم ، هيچ حول و قوه اى نيست مگر از خدا، دشمنان خدا پراكنده شوند، و حجت خدا پيروز گردد و خداوند پايدار است ، هيچ حول و قوه اى نيست مگر از خدا، اى خداوند آفريدگار ارواح فانى و اجساد فرسوده شدنى و پروردگار عقلهاى ساقط شونده و تحليل رونده ، و خداوند پوستهاى كنده شونده و خداى آفريننده استخوانهاى از هم گسلنده و خداى آورنده قيامت به پا شونده (قيامت )، اى پروردگار مسئلت دارم كه بر محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و آل او درود فرستى ، و براى من اين حاجت را بر آورى به لطف خفى و پوشيده ات اى داراى جلالت و بزرگى ، آمين يا رب العالمين !
فصل هفتم : پايان كتاب
از آن جا كه كتاب را با خطبه اى از امير المؤمنان (عليه السلام) افتتاح كردم ، مايلم آن را با خطبه ديگرى از آن بزرگوار، كه درباره علايم و نشانه هاى متقيان است ، و بهترين راهبر، براى رهبرى شنوندگان و عالى ترين و كامل ترين موعظه است براى پارسايان ، هم براى تبرك و هم براى اين كه جامع همه آداب است ، به پايان برم تا خاتمه كتاب نيز با ذكر اين خطبه عطرآگين و معطر گردد.
يكى از اصحاب امير مؤمنان (عليه السلام): به نام ((همام )) كه مردى عابد بود به حضرت عرضه داشت كه متقيان را برايم چنان توصيف كن كه گويا آنان را مى بينم ، على (عليه السلام) در جواب او تاءمل سنگينى به خرج داد، بعد فرموده : اى همام از خدا بترس ! و نيكوكارى كن كه خدا با متقيان و نيكوكاران است ، همام به اين مقدار جواب قانع نشد تا اين كه امام تصميم گرفت تفصيل دهد و چنين آغاز سخن كرد: حمد و ثناى او بگفت و درود بر پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرستاد، بعد فرمود:
خداوند سبحان خلق را بيافريد و به هنگام خلقت ايشان از اطاعتشان بى نياز و از گناهشان در امان بود، كه گناه گناهكار به او زيانى نرساند و طاعت اطاعت كنند، به او نفعى نبخشد پس روزى هايشان را در بين آنان تقسيم نمود و جايگاه زندگيشان را در دنيا آماده ساخت ، و از ايشان تنها متقيانند كه اهل فضيلتند، گفتارشان صواب و راست ، و جامه شان ميانه روى و رفتارشان فروتنى است (مشخصات آنان چنين است ): چشم هاى خود را از حرام خدا مى بندند و گوش ها را فقط به علم سودمند به حالشان فرا مى دهند، چون جانهاشان گرفتار بلا شود، حالشان مثل كسى است كه در خوشى و راحتى باشد، اگر نبود اجلى كه خداوند برايشان مقدر فرموده جانهاشان در پيكرشان آرام و باقى نمى ماند از شوقى كه به ثواب و ترسى كه از عقاب الهى دارند، خدا در دلشان بزرگ ولى ديگر چيزها و كس ها در نظرشان كوچك است ، آنها نسبت به بهشت چون كسانى هستند كه بهشت را مى بينند و در آن به ناز و نعمت مشغولند، و نسبت به دوزخ چون آنهايى هستند كه آن را مشاهده مى كنند و در آن گرفتار عذابند، دلهاشان محزون ، و شرهاشان از مردم به دور، و بدنهاشان لاغر و نيازهاشان اندك ، و جانهاشان عفيف و يارى و سودشان براى اسلام بس بزرگ است ، روزهايى اندك را صبر مى كنند، و به دنبال آن راحتى هميشگى و طولانى به دست مى آورند، و اين تجارتى سود بخش است كه خداوند كريم برايشان پيش آورده است . دنيا به سويشان مى آيد و آنها بدان توجه نمى كنند، و دنيا آنها را مى جويد و مى طلبد ولى آنها او را از دست يافتن به خود عاجز مى گردانند، و مى خواهند آنها را اسير گيرد ولى خود را از چنگال او نجات مى بخشند، اما شب : دو زانو نشسته و مشغول خواندن قرآنند، و شمرده و با توجه كامل مى خوانند، و از آن اندوهناك مى شوند و داروى دردهاشان را پيدا مى كنند، و چون به آيه بگذرند كه در آن تشويق است به آن اطمينان و آرامش پيدا مى كنند و طمع مى بندند و جانهاشان از شوق تلطف به آن پر مى گشايد و آنها را نصب عين خود مى دانند، و چون به آيه اى برسند كه در آن ترس و بيم است ، گوش دل بدان فرا مى دهند و زفير و شهيق جهنم را در بيخ گوش خود مى يابند، از كمر (به ركوع ) خشم شده و خداى جبار عظيم را تمجيد مى كنند و پيشانى ها و دستها و زانوها بر زمين مى گذارند (به سجده مى روند)، از خدا نجات خود را از عذاب مى خواهند.
اما روزها: بردبار، دانشمند، نيكو، متقى مى باشند، ترس از خدا آنان را چون پيكان لاغر ساخته و بيننده چون آنان را مى بيند بيمار پندارد ولى بيمار نيستند و مى گويند: كه در عقلش خللى آمده ولى امرى بزرگ عقل او را پر خلل ساخته است ، از اعمال اندك خشنود نيستند و بسيار آن را زياد نمى شمارند، و خود را همواره متهم مى شمارند، و از اعمال خود ترسان هستند، هرگاه تزكيه و تعريف شوند ترس وجودشان را فرو گيرد مى گويند: من خود را از ديگران بهتر مى شناسم و خدا مرا بهتر مى شناسد (خداوندا! مرا به آنچه مى گويند مؤ اخذه مكن ، و از آن چه مردم مى پندارند بهتر قرار ده و آنچه را كه اينها از من نمى دانند ببخش كه تو بر غيب ها عالمى و عيب ها را پرده پوشانى ).
از علامتهاى ايشان اين است كه : در آنها مى بينى كه در دينش نيرومندى و در نرمخويى اش احتياط و دور انديشى و در يقينش ايمان ، نسبت به علمش ‍ حرص و آزمندى ، و در حال غنا و ثروت ميانه روى و در عبادتش خشوع و در فقر و نداريش خوبى ، و در شدت و سختى بردبارى ، در جستجوى حلال و نشاط در هدايت ، و دورى از طمع وجود دارد، اعمال صالح انجام مى دهند ولى در ترس و بيم هستند، شب كه مى شود همتشان شكر است و صبح كه مى آيد همتشان ذكر است ، شب مى كنند با حذر و صبح مى كنند با فرح و خوشحالى حذر از آن چه كه موجب غفلت است ، و خوشحالى از فضل و رحمتى كه نصيبشان گشته است ، اگر نفس در انجام كارى كه به كامش تلخ است چموشى كند، او نيز از دادن آنچه نفس دوست دارد ابا كند نور چشمش در نعمتهاى زوال ناپذير آخرت است ، زهدش نسبت به ثواب دنياى فناپذير، حلم را به علم ، و گفته را به عمل در آميزد، آرزويش كوتاه ، لغزشش كم ، دلش لرزان ، نفسش قانع ، خوردنش اندك ، ذكرش بسيار، قولش ‍ راست مى باشد، به خيرش اميد است و از شرش امان ، اگر در غافلان نوشته نشود (ذكرش از روى غفلت ، و غفلتش از ذكر همراه با ذكر است ) از آن كس ‍ كه به او ستم كند در گذرد، و به كسى كه او را محروم نموده است عطا كند و با رحمى كه از او بريده است صله كند، و از فحش و دشنام دور، گفتارش ‍ نرم ، ناروا و بدى اش غايب ، و خوبيش حاضر خيرش روى آور، شرش رونده است .
در شدايد آرام و باوقار، و در ناملايمات شكيبا، در راحتى شاكر، بر كسى كه خشمگين است تجاوز خلاف ، حق رفتار نكند، و براى خاطر آن كه را دوست دارد گناه مرتكب نگردد، مدعى چيزى كه از او نيست ، نشود، و حقى را كه به ضرر اوست انكار نكند، پيش از آن كه عليه او شهادت دهند خود به حق اعتراف دارد، و آن چه را كه بايد نگهبانى كند ضايع نمى سازد، و آن چه را كه به او تذكر داده مى شود فراموش نمى كند و به القاب زشت كسى را طعنه نمى زند و به همسايه اذيت نمى رساند و مردم را بر مصيبت شماتت نمى كند، به نمازها شتاب دارد، و امانتها را ادا مى كند و در ارتكاب منكرات كند است ، امر به معروف و نهى از منكر مى نمايد، در باطل وارد نمى شود و از مسير حق ، خارج نمى گردد، اگر ساكت بنشيند سكوت او را غمگين نسازد، و اگر سخن بگويد تا سالم بماند و مى پرسد تا بفهمد، تجارت مى كند تا سود برد، خوبى را براى فخر فروشى انجام نمى دهد، و براى تسلط و تبحر بر ديگران سخن نمى گويد، اگر به او ستمى رود، صبر مى كند، تا خدا انتقامش را بگيرد، خود را به رنج افكند تا مردم از او در آسايش باشند، جان و نفس از او در رنج است ، و مردم را از او در راحتند، دوريش از كسانى كه از آنان دورى مى كند از راه زهد و پاكى است و نزديك شدنش به مردم از راه نرمى و مهربانى است ، دورى گزيدنش از تكبر و بزرگ منشى نيست و نزديك شدنش براى نيرنگ و خدعه نمى باشد.
راوى گويد: وقتى سخن امام به اينجاها رسيد همام ناله و بانگى برآورد كه جانش با آن ناله به در رفت ، امير المؤمنين (عليه السلام) فرمود: به خدا قسم من از همين امر درباره او مى ترسيدم ، بعد فرمود: موعظه هاى رسا و كامل ، با اهل آن چنين مى كند. كسى به حضرت عرض كرد پس چرا گفتى (كه سبب مرگ او شود) امام (عليه السلام)، فرمود: واى بر تو هر اجلى وقت معينى دارد كه از آن نمى گذرد، و سببى دارد كه از آن تجاوز نمى نمايد، مواظب باش كه ديگر اين گونه حرف ها را نزنى ، و بدان كه شيطان اين سخن را بر زبانت آورد.
سخن مؤلف :
به شرط خود وفا نموديم و از حالات نبى اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و اهل بيت (عليهم السلام )، و آداب روايت شده از ايشان را نقل كرديم . از خداى سبحان مى خواهيم كه ما را توفيق عنايت كند كه با اخلاص به آنها عمل نماييم ، تا موجبات خشنودى و مغفرت او را فراهم سازيم و وسيله رسيدن به بهشت و كرامت خود را به بركت احسان ، جود و بخشش خاص ‍ او تاءمين نماييم . توفيق من جز از خداوند متعال نمى باشد تنها به او توكل مى كنم و به سوى او بازگشت مى نمايم .
سخن مترجم :
سپاس خداوندى را كه توفيقى به اين بنده عنايت فرمود تا اين اثر پرارج را كه يكى از سودمندترين كتاب هاى اخلاقى از اهل بيت (عليهم السلام ) مى باشد، را به فارسى ترجمه نمايم . اميدوارم كه خداوند آن را وسيله تربيت و تاءديب مردان و زنان مسلمان و برنامه زندگى آنان قرار دهد و مرا هم در راه پياده كردن اين برنامه آسمانى ، توفيق عنايت فرمايد. از خدا يارى مى طلبم و بر او توكل مى نمايم ، كه تمام عنايات و فيوضات از اوست و اوست كه مبداء تمام خيرات و نيكى ها مى باشد.