كيش پارسايان

دروس استاد آيت الله مجتبى تهرانى
تدوین زیر نظر علی اکبر رشاد

- ۱ -


مقدمه

هجم بهم العلم على حقيقة البصيرة ، و باشروا روح اليقين ، واستلانوا ما استعوره المترفون ، و انسوا بما استوحش منه الجاهلون ، و صحبو الدنيا بابدان ارواحها معلقة بالمحل الاعلى ...(1)

وجود پر بركت استاد فرهيخته ما، فقيه عارف آيت الله مجتبى تهرانى - دام ظله - همچون كوهسارانى است كه بر دامنه هاى نشاطانگيز و طراوت خيز آن ، چشمه ساران زلالى جارى است كه شريعه انبوه دلهاى تشنه ى معرفت و آبشخور خيل جانهاى شيفته و شائق سلوك الهى است .

سالهاست كرسى دروس فقه و اصول استاد، ركن و ركين سطوح عالى حوزه علميه تهران و مجمع فضلاى مجد و مستعد ام القراى انقلاب اسلامى است ، هر صبحدم طلاب تشنه جان در محضر دروس استاد، حاضر و سيراب از آن خارج مى شوند.(2)

جلسات نورانى دروس تفسير استاد نيز، جوانان تحصيل كرده و مشتاق معارف قرآن را كهربا گونه به دور خود گرد آورده است ؛ همچنين از ديرباز، محفل اشراقى دروس اخلاق و عرفان معظم له ، كانون تجمع طالبان طهارت و معرفت است و جعلنا له نورا يمشى به فى الناس (3) سالهاى سال است كه هزاران جوان از سرچشمه ى صافى تعليمات شرقانى استاد سيراب و سرشار مى شوند و انفاس قدسى و مواعظ بالغه او، بر نفوس ‍ مستعد و قلوب معد به گونه اى شگرف تاءثير قرار مى گذارد و آنها را تزكيه مى سازد.

ان فى ذلك لذكرى لمن كان له قلب او الق السمع و هو شهيد (4) چرا كه استاد خود تنديس پارسايى و تجسم ساده زيستى و مظهر فروتنى و نفسانيت ستيزى است .

زمانه افسر رندى نداد جز به كسى
كه سرفرازى عالم در اين كله دانست
بر آستانه ميخانه هر كه يافت رهى
ز فيض جام جم اسرار خانقه دانست

استاد از شاگردان برجسته حضرت امام خمينى - سلام الله عليه - و از يادگاران ملكوتى آن بزرگوار و از ساقه هاى آن طوباى طيبه به شمار مى رود كه بر اثر الفت و مؤ انست بسيار با آن حضرت ، در شخصيت فقهى ، اخلاقى و عرفانى او فانى شده است . توتى اكلها كل حين باذن ربها(5)؛ هم از اين روست كه خوشه چينان محضر تعليم و تربيتش ، از او رايحه روح خدا را به دماغ دل مى شوند. اولئك كتب فى قلوبهم الايمان و ايدهم بروح منه (6)

فيض روح القدس ار باز مدد فرمايد
ديگران هم بكنند آنچه مسيحا مى كرد

دروس معنوى استاد، اخلاق نظرى متعارف نيست و قرابتى با اخلاق فلسفى و يونانى ندارد. تعليمات او با عرفان مسلكى نيز نسبتى ندارد؛ دروس استاد آميزه اى از اخلاق نبوى و عرفان علوى است كه با آيات و روايات آميخته و از جويبار لسان او در كام تشنه طالبان سلوك الى الله فرو مى ريزد.

فطوبى لهم ثم طوبى لهم
هنيئا لارباب النعيم نعيمهم

مجموعه مباحث چندين ساله اخلاق و عرفان معظم له ، از يكهزار و هشتصد درس افزون گشته است . استاد از سر لطف و حسن ظن ، اين ذخيره گرانبها را به اين بى بضاعت وا گذار فرمودند؛ بنده نيز از برخى دوستانم تقاضا كردم تا طبق برنامه و طرحى كه تنظيم و ارائه شد، دروس را از نوار پياده كنند و به نگارش و آماده ساختن آنها جهت نشر اهتمام ورزند و اكنون ، اين مباحث بر حسب موضوع به شكل رساله هايى مستقل سامان يافته است و به تدريج ويراسته شده و در دسترس علاقمندان مباحث معرفتى و اخلاقى قرار مى گيرد. مجموعه اين سلسله نورانى به دو بخش : سيرو سلوك و اخلاق اسلامى تقسيم مى شود كه در حال حاضر بخش سيرو سلوك آماده و عرضه مى شود از حضرت منان توفيق عرضه بخش اخلاق را نيز مسئلت دارم .

بر اصحاب ذوق و معرفت روشن است كه عرفا در عدد و ترتيب منازل سلوك متفق القول نيستند: برخى يك ، برخى دو، بعضى سه ، برخى ديگر هفت ، بعضى هفتاد و كسانى يكصد منزل برشمرده اند و بعضى تا هزار و حتى هفتاد هزار نيز ادعا كرده اند:

اين راه را نهايت صورت كجا توان بست
كز صد هزار منزل بيش است در بدايت

البته غالبا اين راه از يقظه آغاز و به وحدت منتهى دانسته اند، بى گمان بسيارى از نظرات با هم قابل جمع هستند هر چند راههاى سلوك و وصال به شمار آفريدگان است ، (الطرق الى الله بعدد انفاس الخلاق ) (7)

استاد در بيان منازل السالكين نخست از اوصاف الاشراف اثر گرانسنگ خواجه طوسى - رضوان الله عليه - پيروى كرده اند.خواجه منازل سلوك را در سى و يك منزه خلاصه كرده از كه از ايمان آغاز و با توحيد پايان مى پذيرد. اما در ادامه بحث ، بنا را بر تكميل مباحث به رويه منازل السائرين نهادند، لهذا اين مجموعه نيز بر اساس يكصد منزل تدوين و ارائه مى شود. و طبعا سير عناوين سلسله به ترتيب زير خواهد بود:

1.يقظه 2.توبه 3. محاسبه 4. انابه 5. تفكر 6.تذكر 7.اعتصام 8. فرار9.رياضت 10. سماع 11.حزن 12.خوف 13. اشفاق 14. خشوع 15اخبات 16.زهد 17. ورع 18.تبتل 19.رجاء 20. رغبت 21. رعايت 22. مراقبت 23. حرمت 24. اخلاص ‍ 25. تهذيب 26. استقامت 27. توكل 28. تفويض 29. ثقه 30.تسليم 31. صبر32.رضا 33.شكر 34.حياء 35.صدق 36. ايثار37. خلق 38.تواضع 39.فتوت 40.انبساط41.قصد 42. عزم 43. اراده 44. ادب 45. يقين 46. انس 47.ذكر48.فقر 49.غنا 50. مقام مراد51.احسان 52.علم 53.حكمت 54.بصيرت 55. فراست 56.تعظيم 57. الهام 58. سكينه 59.طماءنينه 60. همت 61.محبت 62.غيرت 63. شوق 64.قلق 65.عطش 66.وجد67.هيمان 69.برق 70.ذوق 71.لحظ 72.وقت 73.صفا 74. سرور75.سر 76.نفس ‍ 77. غربت 78. غرق 79.غيبت 80.تمكن 81.مكاشفه 82.مشاهده 83. معاينه 84.حيات 85.قبض ‍ 86.بسط87.سكر88.صحو 89.اتصال 90.انصال 91.معرفت 92.فنا 93.بقا94.تحقيق 95.تلبيس ‍ 96.وجود97.تجريد98.تفريد 99.جمع 100.توحيد.

در خور ياد آورى است :

1. پيش از انتشار دفاتر حاوى منازل نخست دو دفتر: يكى با نام در آمدى بر سيرو سلوك كه حاوى درسهاى استاد در زمينه مبادى و مقدمات مباحث معرفتى است و ديگرى با نام كيش پارسايان كه شامل بحث هايى در باب ايمان و صفات مؤ منان است آماده باشد تا به عنوان مدخلى بر اين مجموعه مينوى و پيش از عناوين بالا، در دسترس ‍ علاقه مندان قرار گيرد. كه - به شكر خدا - اين دو دفتر به طور مكرر به محض انتشار، كمياب شد و اكنون ، به عنوان بار چهارم تجديد چاپ مى شود، و دفتر دوم رساله اى ست كه هم اكنون آن را پيش رو داريد.

اين دفتر مشتمل بر سه بخش است با عنوانهاى :

1- ايمان ؛ 2- صفات مؤ منان ؛ 3- پيام پارسايى .

در بخش نخست ، امهات مسائل ايمان ، همچون : ماهيت ، مراتب ، عوامل كاهش و افزايش ، و آثارى فردى و اجتماعى ايمان بررسى شده است .

در بخش دوم ، صفات و حالات مؤ منان به استناد آيات و روايات ، بررسى و طبقه بندى شده است .

بخش سوم ، به شرح و تفسير خطبه همام روايت منقول در اصول كافى اختصاص يافته است و حقا حاوى بحثهاى روح بخش و دلپذيرى است .

2- در تنظيم مطالب اين مجموعه ، از جمله اين رساله اگر چيزى از محتواى القائات استاد كاسته نشده باشد بر آن افزوده نگرديده است ، لذا آنچه حسن در اين دفترها مشاهده شود از آن استاد است و هر چه عيب در آنها ملاحظه گردد به بنده و همكارانم باز مى گردد و از اخوان الصفا، به ويژه شاگردان و ارادتمندان استاد، مخلصانه تقاضا مى كنم از تذكر خالصانه كاستيها و ارائه راهنماييهاى سازنده جهت تكميل اين مجموعه ارجمند دريغ نفرمايند.

وفقه اللهم و ايانا لما تحب و ترضى و اهدنا الى السداد فانك خير موفق و هاد.

اقل الطلبه على اكبر رشاد

تهران 4/9/76 - 24 رجب 1418

دفتر اول : پيام پارسايى

فصل نخست : ماهيت ايمان

ايمان ، تعلق قلبى است . در روايات از ايمان ، به ما وقرفى القلب يعنى آنچه در دل جايگزين مى شود، تعبير شده است .پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به اميرالمؤ منين عليه السلام فرمودند:

بنويس . عرض كردند.چه بنويسم . فرمودند:

بسم الله الرحمن الرحيم .الايمان ما وقر فى القلوب و صدقته الاعمال (8)

ايمان چيزى است كه در قلوب جاى مى گيرد و اعمال آدمى ملاك درستى آن است .

امام رضا عليه السلام در روايتى از ايمان به عقد قلبى تعبير فرموده اند:

الايمان عقد بالقلب (9)

ايمان بر خلاف اسلام كه امرى زبانى است ، به دل مربوط است .

امام صادق عليه السلام فرموده اند:

ملعون ملعون من قال : الايمان قول بلا عمل (10)

نفرين ، نفرين بر كسى كه بگويد ايمان فقط قول است و با عمل ارتباط ندارد.

بخشى از روايات ، ايمان را عبارت از عمل دانسته اند، چنانكه فرموده اند:

الايمان عمل كله (11)

همه ايمان عمل است .

در خود ذكر است كه مراد از عمل در اين روايات عمل جوارحى ظاهرى نيست ، بل هر يك از اعضاى ظاهرى و قواى باطنى ، عملى متناسب با خود دارد و ايمان كه امرى قلبى است ، عمل دل است .

در روايتى محمدبن مسلم از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه از امام عليه السلام درباره ايمان سؤ ال كردم .فرمودند:

شهادة لااله الا الله و الاقرار بما جاء من عندالله و ما استقر فى القلوب من التصديق بذلك قال : قلت : الشهادة اليست عملا؟ قال بلى . قلت : العمل من الايمان ؟ قال : نعم .الايمان لايكون الا بعمل و العمل منه و لايثبت الايمان الا بعمل (12)

گواهى به واحدانيت حق و اقرار به وحى الهى نبوت و آنچه از تصديق به اين حقايق در دل مستقر مى گردد. گفتم : آيا شهادت خودش عمل نيست ؟ فرمودند: بلى ، شهادت از اعمال زبان است . گفتم : آيا عمل عم از ايمان است ؟ فرمودند: بلى ، ايمان تحقق نمى يابد مگر به عمل و عمل ناشى از ايمان است و ايمان جز به عمل ثابت نمى ماند.

در اين روايت نكات شريف بسيارى است . از جمله اين كه وقتى ايمان در خارج تحقق يافت ، سراسر، عمل است . ابتدا پيوند قلبى و عمل دل پديد مى آيد.سپس زبان كه ترجمان دل است به حركت در مى آيد، آنگاه اعضا و جوارح ديگر متناسب با آن پيوند به كار مى افتند.

اعمالى خارجى انسان ، لازمه وجودى ايمان است . عمل ، جزو ماهيت ايمان نيست ، همان گونه كه شيرينى از اجزاى ماهيت عسل نيست اما هر جا عسل باشد، شيرينى از آن انفكاك ناپذير است ، بنابر اين اعمالى همچون نماز، روزه و حج جزو ايمان نيست ، اما آنگاه كه ايمان تحقق يافت ، اينها مناسك لازمه وجودى آن به شمار مى روند. راوى از امام صادق عليه السلام سؤ ال كرد:

اى دانشمند، مرا از بهترين اعمال در نزد خدا آگاه ساز.

حضرت فرمودند:

و ما لايقبل الله شيئا الا به

آن چيزى است كه خداوند هيچ عملى را نمى پذيرد مگر به سبب او گفتم : آن چيست ؟ فرمود:

الايمان بالله الذى لا اله الا هو، اءعلى الاعمال درجة و اشرفها منزلة و اشناها حظا.(13)

ايمان به خدايى است كه هيچ معبودى جز او نيست . ايمان به خدا بالاترين اعمال است از حيث درجه ، و شريفترين كارهاست از لحاظ جايگاه و برترين علمهاست از نظر حظ و بهره .

گفتم : آيا به من مى فرماييد: كه ايمان قول همراه با عمل است يا قول بدون عمل است ؟

فرمودند:

الايمان عمل كله

ايمان يكپارچه عمل است .

در برخى روايات ، ايمان را امرى مركب دانسته اند كه عمل جزو آن است . مرحوم مجلسى در بحارالانوار بابى گشوده است با عنوان : ان العمل جزء الايمان اما همان طور كه گفته شد.عمل لازمه وجودى ايمان است نه جزء حقيقت آن .

امام هشتم عليه السلام به نقل آباى گراميشان از رسول اكرم صلى الله عليه و آله نقل كرده اند:

الايمان معرفة بالقلب و اقرار باللسان و عمل بالاركان (14)

ايمان معرفت قلبى و اعتراف زبانى و عمل جوارحى است .

در روايت ديگرى از امام رضا عليه السلام ابوالصلت هروى از ايمان پرسش نموده است . حضرت فرموده اند:

الايمان عقد بالقلب باللسان و عمل بالجوارح ، لايكون الايمان الا هكذا(15)

ايمان گره قلبى و گفتار زبانى و عمل جوارحى است و غير از اين ايمان نيست .

در روايتى ديگر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نيز درباره ايمان ، نظير همين تعبير را فرموده اند:

الايمان اقرار باللسان و معرفة بالقلب بالاركان (16)

ايمان ، اقرار به زبان و شناخت به قلب و عمل به جوارح است .

مجموعه اين روايات حاكى از آن است كه ايمان وقتى پديد آمد، لازمه اش ‍ اعتراف زبانى و عمل جوارحى است .آيه شريفه قرآن نيز به اين مطلب تصريح كرده است :

قلت الاعراف امنا قل لم تومنوا ولكن قولوا اسلمنا(17)

اعراب گفتند ايمان آورديم بگو ايمان نياورده ايد ولى بگوئيد اسلام آورديم .

از آنچه گذشت ، چند نتيجه حاصل مى شود:

1. اسلام ظاهرى ، امكان سازش با كفر باطنى دارد.ممكن است كسى به وحدانيت حق تعالى و رسالت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله شهادت دهد، حتى اقرار به امامت على عليه السلام داشته باشد اما در باطن كافر باشد.منافقين از اين دسته اند. چنانكه در سوره منافقين مى فرمايد:

بسم الله الرحمن الرحيم اذا جاءك المنافقون .قالوا: نشهد انك لرسول الله ، والله يعلم انك لرسوله ، والله يشهد ان المنافقين لكاذبون (18)

فصل دوم : مراتب ايمان و كفر

تعبيرات قرآن درباره ايمان و كفر

1. نور و ظلمت

ايمان نورى از انوار الهى است كه بر قلب مؤ من مى تابد.اين نور در لسان حكما، اسامى مختلف يافته است . برخى عقل بالفعل گفته اند. اما حقيقت همه اصطلاحات به ملكه اى باز مى گردد كه دل را نورانى مى كند.

الله ولى الذين امنوا يخرجهم من الظلمات الى النور والذين كفروا اوليائهم الطاغوت يخرجونهم من النور الى الظلمات (19)

خدا سرپرست مؤ منان است ، ايشان را از تاريكيها به روشنايى مى برد، اما آنان كه كافر شده اند طاغوت سرپرستشان است كه آنها را از روشنايى به تاريكيها مى برد.

حق تعالى ، در اين آيه ، از كفر به ظلمت تعبير مى كند، چون در حقيقت ظلمت حجابى است كه مانع از رؤ يت مى گردد و از ايمان نيز به نور تعبير مى كند چون ايمان ظاهر و مظهر است .

2. حيات و موت

ايمان ، حيات و زندگى است و كفر موت و مرگ است .

او من كان ميتا فاحييناه و جعلنا له نورا يمشى به فى الناس كمن مثله فى الظلمات ليس بخارج منها(20)

آيا كسى كه مرده بود و او را حيات بخشيديم و برايش نورى قرار داديم كه در بين خلق با آن نور حركت كند همانند كسى است كه در ظلمات گرفتار آمده است و قادر به خروج از آن نيست ؟

در توصيف منافقين در روز قيامت مى فرمايد:

يوم يقول المنافقون و المنافقات للذين امنوا انظرونا نقتبس من نوركم قيل ارجعوا ورائكم فالتمسوا نورا(21)

اهل نفاق به مؤ منان مى گويند كمى از نورتان به ما بدهيد.گفته مى شود به دنيا باز گرديد و از آنجا نور طلب كنيد.

در برخى آيات خطاب به رسول الله عليه السلام مى فرمايد: براى هدايت دسته اى از كفار تلاش مكن ، زيرا آنها مرده اند و مرده نمى شنود:

فانك لاتسمع الموتى (22).

پس تو اى رسول ما اين مردم مرده دل را نتوانى سخن حق شنوائى .

و ما انت بمسمع من فى القبور(23)

تو آن كسى را كه در گورستان فرو رفته است شنوا نتوانى كرد.

توضيح آنكه آدمى در اين نشئه دنيا دو تولد دارد: تولد غير اختيارى و تولد اختيارى .

تولد اول ، طبيعى و غير اختيارى است .تولد دوم كه اختيارى است ، تولد معنوى و ولادت ملكوتى و ايمان است كه در نزد عرفا به ولادت ثانيه يا ثانوى مشهور است .در آيات فوق به همين تولد اشاره شده است .هر حياتى ، منوط به ولادتى است .تا قبل از ايمان آوردن ، شخص مرده است . آنگاه كه ايمان آورد، تولدى جديد پيدا مى كند. تولدى انسانى ، الهى و معنوى كه در روايات از آن به روح ايمانى تعبير كرده اند: تا قبل از ايمان ، روح آدمى حيوانى است ، اما با ولادت معنوى انسان ، روح انسانى در او پديد مى آيد. از عيسى عليه السلام منقول است :

لن يلج ملكوت السموات من لم يولد مرتين (24)

محال است كه شخص به ملكوت آسمانها راه يابد بدون آنكه دو مرتبه متولد شده باشد.

انسان بدون ايمان ، حيوان دو پاست . مستقيم القامه اى كه در بساط طبيعت مى چرد و از آن جهت كه در ابتدا زمينه ولادت ملكوتى داشت ، اما آن را ضايع كرد، از هر حيوانى بدتر است .

اولئك كالانعام بل هم اضل (25)

آنها چون چارپايان و بلكه گمراه ترند:

انواع راههاى تحصيل ايمان

علماى بزرگوار شيعه ، سه راه براى تحصيل ايمان پيشنهاد مى كنند. مرحوم ميرزا جواد ملكى تبريزى در كتاب اسرار الصلوة در بحث خوف ، وقتى مسئله خوف ناشى از ايمان را مطرح مى فرمايند، به سه نوع يا سه مرتبه ايمان اشاره مى كنند.

يك مرتبه از ايمان ، تقليدى سماعى است . دوم تحقيقى برهانى و سوم شهودى عيانى . ديگران نيز، از جمله محقق سبزوارى ، در منظومه به اين سه مرتبه اشاره كرده اند:

1. در خصوص ايمان تقليدى سماعى ، در باب خوف ناشى از ايمان ، مرحوم ملكى در مقام تمثيل مى فرمايند: پدر و مادر به كودكى مى گويند: فلان جنبنده ، موذى و كشنده است . اين اعتقاد در دل بچه نقش مى بندد و طريقش شنيدن است . اكثر مردم عوام كه با مسائل تحقيقى و برهانى بيگانه اند، طريق تحصيل ايمانشان تقليدى سماعى است . در موارد بسيارى ، اين ايمان در دل جايگزين و منشاء آثار و بركات خير مى شود. بسيارى از مردم افراد صالحى از اوليا را شناسايى مى كنند و آنها را از هر جهت صادق و صالح و وارسته مى بينند. رفتار و گفتار آنان در دل اين افراد تاءثير مى كند و به معارف الهى باور قلبى مى آورند، اگر چه از اقامه برهان در اين مسائل ناتوان باشند.

2. طريق تحقيقى برهانى كه مخصوص علماست . مرحوم سبزوارى در منظومه مى فرمايند روايت تفكر ساعة خير من عبادة سبعبن سنة (26) يك ساعت تفكر بهتر از هفتاد سال عبادت است . اختصاص به اين دسته از علما و اوليا دارد.

ذكر اين نكته ضرورى است كه كسانى كه از طريق برهان وارد مى شوند لزوما اهل ايمان نخواهند شد. چه بسا در استدلال استوار باشند اما اعتقاد به قلبشان رسوخ نكرده باشد، از اين رو آنان ايمان تقليدى سماعى عوام الناس ‍ از اين اعتقاد برهانى كه اثرى بر قلب نگذارده است افضل است . روايتى در موضوع بهشت است كه فرموده اند هفتاد غير عالم وارد بهشت مى شوند، آنگاه يك عالم قادر به دخول در بهشت خواهد بود معناى اين روايت چيست ؟ به نظر مى رسد مقصود، هفتاد مؤ من سماعى در مقابل يك محقق اهل برهان است .

3. مومنان شهودى عيانى ايمانشان نه تقليدى است و نه تحقيقى ، بلكه ديدارى و شهودى است . عيانى بدين معنى است كه اين دسته ، حقايق معنويه ، نظير توحيد، نبوت ، معاد و جز آن را شهود مى كنند. محقق سبزوارى اين اوليا را به پروانه اى تشبيه مى كند كه داخل آتش مى شود و مى سوزد و حرارت را با همه وجودش لمس مى كند. يا نظير آهنى كه در آتش گداخته شده و بر اثر حرارت ديدگى زياد، خود نيز جزيى از آتش و سوزندگى مى شود. وضع خواص اوليا چنين است ؛ يعنى معرفتشان به حقايق اين گونه است .

در مقايسه ميان سه نوع ايمان ، نوع سوم ، اشرف و افضل است .مؤ من اهل شهود مى گويند: ديدمش و عاشقش شدم

طرق زدودن حجابهاى ايمان

براى وصول به ايمان ابتدا بايد حجابهاى كه مانع از ديدار مى گردد بر طرف شود. البته در هر سه دسته از مؤ منان حجاب هست اما به انحاى گونانگون . شهود ديدار است . بنابراين ، براى ديدار، حجابها بايد رفع شود. برطرف شدن حجابها به سه نحو متصور است .

1. در هنگام مرگ حجابها بر طرف مى شود.اما آيا ايمان در هنگام مرگ ارزش دارد؟ هرگز! مهم اين است كه انسان بر اثر كوشش و رياضات شرعيه حجابها را بر طرف كند.

2. انسان با عمل به دستورهاى شرعى ، رذايل را زايل كند و به فضايل آراسته شود. حجابها كه از ميان مى رفت ، شهود تحقق پيدا مى كند. بنابراين ، ابتدا از طريق تقليد و استماع ، پيوند قلبى پديد مى آيد و سپس سير برهانى تحقيقى پيش مى آيد و شخص به مرتبه ايمان تحقيقى نايل مى شود و بر اثر سلوك عملى و معنوى نيز ايمان شهودى و عيانى حاصل مى شود. تا اين مرحله جنبه عمومى دارد و براى همه كس مقدور است . حتى شخص ‍ مى تواند اهل برهان نباشد اما بر اثر تهذيب نفس و تحمل رياضات شرعيه ، چشم باطنى پيدا كند و آنچه را كه به چشم ظاهر ديدنى نيست ، ببيند.

3. ممكن است افرادى به لحاظ روحى و قلبى قابليت شهود حق را داشته باشند؛ يعنى ، بر اثر ارتباط با يكى از اولياى خاص الهى ، رفع حجاب خدا صورت گيرد. از اين نمونه ها در تاريخ كم نبوده اند، اينان همچون آهنى بوده اند كه در كنار آتش قرار گرفته اند و قابليت اشتغال يافته اند. از اين رو اوليا را به كيميا تشبيه كرده اند. اوليا، مس وجودى مستعدين را طلا مى كنند. حافظ مى گويد:

دست از مس وجود چو مردان ره بشوى
تا كيمياى عشق بيابى و زر شوى

از نمونه هاى بارز اشخاصى كه بر اثر ارتباط با ولى خدا دگرگون شدند و به مرتبه شهود رسيدند زهير از اصحاب عاشورايى امام حسين عليه السلام است .

در منازل سلوك از انقباض و انبساط بحث مى شود. انبساط مخصوص اولياى خداست و در اين منزل تصرفاتى در وجود سالك مى كنند. امام حسين عليه السلام آنگاه كه از مكه حركت كردند، در بين راه كوفه توقف فرمودند و متوجه خيمه شخصى شدند.اين خيمه ، جايگاه شخصى عثمانى مسلك بود و اصولا با اهل بيت ميانه اى نداشت . بر طبق نقل ، تعهد هم داشته كه با امام حسين عليه السلام روبرو نشود. راوى مى گويد امام حسين عليه السلام دركنار اين عثمانى مسلك يهنى زهير خيمه اى بر پا كرد. وى نقل مى كند كه زهير در خيمه اش مشغول غذا خوردن بود كه پيكى از جانب حسين عليه السلام به در خيمه او آمد. زهير انسان معنوى است و داراى كاروان و خويشاوندان زيادى بوده است . نماينده حسين عليه السلام رو به زهير مى گويد: يا زهير اجب اباعبدالله يعنى بيا به سوى حسين عليه السلام .

راوى مى گويد: وقتى پيك اين جمله را مى گفت ، تمام مجلس در سكوت فرو رفت .لقمه در دهانها خشك شد. كانه على روسهم الطير يعنى چنان كه پرنده اى به سرهايشان نشسته باشد، از حركت باز ايستادند. در اين هنگام همسر زهير سكوت را شكست . فرمود: اى زهير، برو ببين حسين عليه السلام چه مى گويد. زهير به خيمه امام حسين عليه السلام رفت اما طولى نكشيد كه چهره زهير عوض شد.قد اشرق وجهه چهره اش از نورانيت و انبساط مى درخشيد. حسين عليه السلام با يك نگاه تمام حجابها را از پيش روى او كنار زد. عثمانى بود، حسينى شد. وقتى از او حكايت حال را جويا شدند، گفت : انى عزمت بصحبة الحسين عليه السلام تصميم گرفته ام كه با حسين عليه السلام باشم .

انواع كفر

كفر، پوشاندن حق و عدم بستگى دل به حقايق معنوى است . منشاء و سبب كفر گوناگون است . ارباب معرفت كفر را بر سه قسم مى دانند:

1. كفر جحود

كفر جحود، انكار حقايق بر سبيل استكبار نفس و عناد ورزى با حق است . تكبر نفس در پاره اى افراد به حدى است كه در هر استدلال و تحقيقى ، حقايق را تحقير مى كنند و ناچيز مى انگارند. دشمنى نفس با حقايق به حدى است كه اجازه خطور ذهنى به حقايق نمى دهد. منشاء اين كفر، تكبر نفس است .

بنابراين ، سخن گفتن درباره معنويات با افراد مبتلا به اين حالت با سكوت كردن يكسان است . حالت نفسانيشان مانع و رادع تفكر در حق است .قرآن درباره اين قسم از كفر مى فرمايد:

ان الذين كفروا سواء عليهم ءانذرتهم ام لم تنذرهم لايومنون (27)

بدرستيكه كسانى كه كافر شدند مساوى است برايشان چه انذارشان دهى يا انذارشان ندهى ايمان نمى آورند.

انذار و عدم انذار درباره ايشان يكسان است و قابليت ايمان ندارند.

2. كفر نفاق

صاحب اين نوع كفر فاقد ايمان قلبى ندارد، اگر چه زبانى هم به حقايق و عقايد اعتراف كند و اعمال ظاهرى عبادى را نيز انجام دهد. عاملى كه موجب چنين كفرى مى شود حب دنيا است . علاقه به مال ، آبرو، مقام و امور دنيوى از او مسلمانى رياكار ساخته است .اين مرتبه از كفر، باطنى است اگر چه دارنده آن اقرار ظاهرى به اسلام و معارف الهى دارد. اين دسته مصداق اين آيه شريفه قرآن اند:

و من الناس من يقول امنا بالله و باليوم الاخره و ما هم بمومنين (28)

و ايشان ايمان آورنده نيستند. برخى از مردم به زبان مى گويند ايمان به خدا و روز بازپسين داريم اما دلشان پيوند نخورده است .

اذا جاءك المنافقون قالوا: نشهد انك لرسول الله ، و الله يعلم لرسوله والله يشهد ان المنافقين لكاذبون (29)

و آنگاه كه منافقان نزد تو آيند گويند شهادت مى دهيم كه تو رسول خدايى و خدا مى داند كه تو رسول اويى و خداوند گواهى مى دهد كه منافقان دروغ مى گويند.

3. كفر تعبد

در اين مرتبه ، شخص از نظر علمى ، حق را دريافته است اما درك علمى را به مرتبه قلب نرسانده و برهان را به باور تبديل نكرده است . به تعبير ديگر باطنا به حقايق اقرار دارد اما ظاهرا انكار مى كند. درست در نقطه مقابل منافقين ، قرآن درباره برخورد برخى با نبوت رسول الله صلى الله عليه و آله مى فرمايد:

فلما جائهم ما عرفوا كفروا به فلعنة الله على الكافرين (30)

و آنگاه كه آن پيامبر آمد و با مشخصات شناختند كه همان پيامبر موعود است بر او كافر شدند، پس خشم و لعنت خدا بر كافران باد.

علماى يهود از تمام خصوصيات بعثت رسول الله صلى الله عليه و آله مطلع بودند و حتى به اطراف يثرب كوچ كرده بودند. اما آنچه را شناختند، انكار كردند. اين كفر ، كفر تعبد است .

الذين اتيناهم الكتاب بعرفونه كما يعرفون ابنائهم (31)

براى آنهايى كه كتاب فرستاديم همان گونه كه فرزندان خود را مى شناختند به پيامبر علم داشتند.

و ان فريقا منهم ليكتمون الحق و هم يعلمون (32)

برخى از ايشان حقق را كتمان مى كردند و حال آنكه به آن علم دارند!

تفاوت اين كفر نفاق ، ظريف است . اهل معرفت ، ايمان را از مقوله علم نمى شناسند.و اگر برخى بزرگان از ايمان به ادراك قلبى تعبير كرده اند، مقصودشان پيوند قلبى است نه ادراك علمى .

اما سبب كفر تعبد چيست ؟ پاسخ اين است : دنياى مذموم .علماى يهود مى ديدند اگر به حقيقت اعتراف كنند، تمام دستگاه دنيايى شان تعطيل خواهد شد.از اين رو حق را پوشاندند. كفر ورزيدن به معنى پوشاندن است . اينان براى دنيا حقيقت را پوشاندند.

اگر در روايت ، اختلاف ميان ايمان و كفر را از مقوله تضاد دانسته اند و نه تناقض ، به جهت امورى است كه منشاء كفر و ايمان مى شوند. در روايت مشهورى كه امام صادق عليه السلام جنود عقل و جهل را شمارش ‍ مى فرمايند، ايمان را ضد كفر مى دانند. الايمان وضده الكفر (33)، حال آنكه نسبت كفر و ايمان نسبت عدم و وجود است و از نظر منطقى ، اين نسبت تقابل تناقض دارد. البته در اين روايت ، نظر به پيوند ناشى از كفر و ايمان دارد. پيوند با هواهاى نفسانيه و امور دنيويه يا پيوند با حق كه نسبت متعلق دو نوع پيوند از نوع تضاد است .

اهل معرفت نيز به چند گونه كفر قائل اند كه هيچ يك از نظر فقهى كفر به شمار نمى آيد اما در مسلك محبت مراتبى از كفرند.از جمله آنها جهل به امامت است ؛ كسى كه امامش را نشناسد، كافر است .

من مات و لم يعرف امام رمانه مات ميتة الجاهلية (34)

كسى بميرد بى آنكه امام زمانش را شناخته باشد به مرگ جاهلى مرده است .

مرگ جاهلى ، يعنى مرگ كفرى ، اين افراد از نظر فقهى چه بسا پاك هستند اما به لحاظ باطنى دچار كفر شده اند.

ضديت با امام نيز نوعى كفر است .در اين مرتبه ، شخص مطيع اوامر امام معصوم نيست . در مرتبه اول به مقام امام عليه السلام جاهل بود و چون نمى شناخت پيوند قلبى با امامت نداشت .اما در اين مرتبه از كفر، مى شناسد و تخلف مى ورزد.

كسانى كه خود را اهل ولايت مى دانند اما در عمل ، متهورانه از دستورهاى شريعت تخلف مى كنند، از نظر اهل سلوك كافرند. كسانى در وادى امامت و ولايت مى توانند گام بردارند كه امام شناس و مطيع امام باشند.مؤ من اهل ولايت آنچه طلب مى كند، رضاى ولى است و همه زندگى براى وى ، در برابر رضاى اوليا و اطاعت از آنان جنبه ابزارى دارد.