فصل سوم
رذيلت سوم: غفلت
يكي از اضداد تفكر، غفلت است كه صفت بس، ناپسند است. بنا به فرمودة قرآنكريم،
اين صفت ناپسند، انسان را از انسانيت خارج ميسازد و حداقل موجب كوري دل و از بين
رفتن بصيرت ميگردد و سرانجام، انسان را به جهنم ميافكند.
خداوند متعال ميفرمايد:
(و لقد ذرانا لجهنّم كثيراً من الجنّ و الانس لهم قلوبٌ لا يفقهون بها و لهم اعين
لايبصرون بها و لهم اذان لا يسمعون بها اولئك كالانعام بل هم اضل اولئك هم
الغافلون) [116]
و محققاً، بسياري از جن و انس را براي جهنم واگذارديم، چه آنكه آنها را دلهايي
بيادراك و معرفت است، و ديدههايي بينور و بصيرت، و گوشهايي ناشنواي حقيقت؛ آنها،
همان مردمي هستند كه غافل شدند.
(اولئك الذين طبع الله علي قلوبهم و سمعهم و ابصارهم و اولئك هم الغافلون) [117]
هم اينان هستند كه خدا بر دلها و گوشها و چشمهايشان مهر زده است و اينان، همان مردم
غافلند. اين صفت، ناپسند پيامدهاي بسيار سوي دارد كه موجب زيان دنيا و آخرت است.
اينك برخي از آنها را بيان ميكنيم:
مفاسد غفلت
الف) غافل شدن از مراقباني است كه انسان را در تنهايي و نيز در ملاء عام زير
نظر دارند كه هنگام بحث از قانون مراقبه، از اين مراقبان سخن به ميان آمد.
اگر اين صفت ناپسند، جز غفلت از مراقبت خداوند متعال، پيامدي نداشته باشد، براي
ناپسندي آن كافي است و در قرآن اين سخن بارها تكرار شده است. كه:
(و ما الله بغافلٍ عمّا تعملون) [118]
و خدا از آنچه كه ميكنيد غافل نيست.
بايد توجه داشت هك غفلت از مراقبت خداوند متعال، صفتي بس ناپسند است.
ب) غفلت از خشم خداي تعالي.
خداوند ميفرمايد:
(افامن اهل القري ان ياتيهم باسنا بياتاً و هم نائمون. او امن اهل القري ان ياتيهم
باسنا ضحيً و هم يلعبون. افامونا مكر الله فلا يا من مكر الله الا القوم الخاسرون)
[119]
آيا اهل شهر و ديار، از آن ايمنند كه شبانگاه كه در خوابند، عذاب ما آنها را
فراگيرد؟ ايا اهل شهر و ديار از آن ايمنند كه روزي كه سرگرم بازيچة دنيا هستند،
عذاب ما آنها را فرا رسد؟ آيا از مكر خدا غافل و ايمن گرديدهايد؟ كه از آن غافل
نشوند مگر مردم زيانكار.
(و لا تحسبّن الله غافلاً يعمل الظّالمون انّما يؤخپرهم ليومٍ تشخص فيه الابصار.
مهطعين مقنعي رءوسهم لا يرتدّ اليهم طرفهم و اقئدتهم هواء) [120]
و هرگز مپندار كه خدا از كردار ستمكاران غافل است، بلكه كيفر ظالمان را به تأخير
ميافكند تا آن روزي كه چشمهايشان در آن روز، خيره و حيران است. در آن روز سخت، آن
ستمكاران، همه شتابان سر به بالا كرده و چشمها واله مانده و دلهايشان از شدت عذاب
به دهشت و اضطراب است.
ج) غفلت از خود و استعدادها و كمالات خود كه ممكن است براي انسان حاصل شود اما به
سبب غفلت، از آن كمالات محروم ميشود و استعدادهايش به هدر ميرود.
خداوند ميفرمايد:
(يا ايها الذين آمنوا اتّقوالله و لتنظر نفس ما قدّمت لغدٍ و اتّقوا الله انّ الله
خبير بما تعملون. و لا تكونوا كالذين نسوا الله فانساهم انفسهم اولئك هم الاسقون لا
يستوي اصحاب النار و اصحاب الجنة اصحاب الجنة هم الفائزون) [121]
اي اهل ايمان، خدا ترش شويد و هر نفسي بنگرد تا چه عمل براي فرداي خود پيش ميفرستد
و از خدا بترسيد كه او به همه كردارتان به خوبي آگاه است. و شما مؤمنان مانند آنها
نباشيد كه به كلي خدا را فراموش كردند، خدا نيز نفوس آنان را زا يادشان برد، آنها
به حقيقت، بدكاران عالمند. هرگز اهل جهنم اهل بهشت با هم يكسان نيستند، اهل بهشت به
حقيقت سعادتمندان عالمند.
(يا ايتها النّفس المطمئنّه ارجعي الي ربّك راضيةً مرضيّةً فادخلي في عبادي و ادخلي
جنّتي)[122]
اي نفس قدسي مطمئن و دل آرام، امروز به حضور پروردگارت باز آي كه تو خشنود از اوي و
او راضي از توست. بازآي و در صف بندگان من در آي و در بهشت من داخل شو.
د) غفلت از عمر كه سرمايه و ذخيره و شرافت انسان است و نميتوان براي آن بهايي
برشمرد و ميتوان با غفلت از آن، خير دنيا و آخرت را از دست داد. چنان كه خداوند
متعال ميفرمايد:
(و هم يصطرخون فيها ربّنا اخرجنا نعمل صالحاً غيرالذي كنا نعمل او لم نعمركم ما
يتذكر فيه من تذكر و جاءكم النّذير فذوقوا فما للظالمين من نصيرٍ) [123]
و آن كفار، در آتش دوزخ، فرياد و ناله كنند كه اي پرودرگار، ما را از اين عذاب
بيرون آور تا بر خلاف گذشته به اعمال نيك بپردازيم. آيا شما را عمري مهلت نداديم و
رسولان بر شما نفرستاديم تا هر كه قابل تذركر و پند شنيدن است، متذكر شود؟ و شما را
بيم دهنده، بيم داد. پس امروز عذاب دوزخ را بچشيد كه ستمكاران را هيچ ياور و نجات
دهندهاي نخواهد بود.
(رب ارجعون لعلي اعمل صالحاً فيما تركت كلا) [124]
بارالها مرا به دنيا بازگردان تا شايد كارهاي شايستهاي را كه ترك كرده بودم به جاي
آورم. به او خطاب شد كه هرگز نخواهد شد.
هـ) غفلت از قيامت، مرگ، بهشت و جهنم
خداوند ميفرمايد:
(الهيكم التكاثر حتي زرتم المقابر) [125]
شما مردم را، بسياري اموال و فرزند و عشيره، سخت غافل داشته است، تا آنجا كه به گور
و ملاقات قبور رفتيد.
(يود المجرم لو يفتدي من عذاب يومئذٍ ببنيه و صاحبته و اخيه و فصيلته التي تؤيه و
من في الارض جميعاً ثمّ ينجيه كلا) [126]
كافر بدكار، آرزو كند كه كاش ميتوانست فرزندانش را فداي خود سازد و از عذاب برهد و
هم زن و بردارش و هم خويشان و قبيلهاش كه هميشه حمايتش كردند و هر كه روي زمين
است، همه را فداي خويش گرداند تا مگر آنكه خود از آن عذاب رهايي يابد، و هرگز نجات
نيابد.
(جنات عدنٍ يدخلونها يحلّون فيها من اساور من ذهب و لؤلؤاً و لباسهم فيها حريز و
قالوا الحمدالله الذي اذهب عنا الحزن انّ ربّنا لغفور شكور. الذي احلّنا دارالمقامة
من فضله لا يمسّنا فيها نصب و لا يمسّنا فيها لغوب. و الذين كفروا لهم نار جهنّم لا
يقضي عليهم فيموتوا و لا يخفف عنهم من عذابها كذلك نجزي كل كفورٍ) [127]
همان بهشت ابدي كه در آن داخل شده، با زر و گوهرهاي آن به دست زيور بندند و جامه
حرير در بر كنند و به سپاس آن نعمتهاي بيحساب، زبان به ستايش خدا گشوده و گويند
حمد خدا را كه حزن و اندوهها ببرد. همانا، خداي ما بسيار بخشنده و پاداش دهنده است.
شكر آن خدايي را كه از لطف و كرم، ما را به منزل دائمي بهشت وارد كرد كه در اينجا
هيچ رنج و المي به ما نرسد و ابداً ضعف و خستگي نخواهيم يافت. و آنان كه كافر شدند،
عذاب ايشان، آتش دوزخ است كه به پايان نرسد تا بميرند و تخفيف نيابد تا آسوده شوند،
و اين گونه هر كافر لجوجي را كيفر ميكنيم.
و) غفلت از دنياي پست
(يا ايها الناس ان وعد الله حق فلا تعزنكم الحياة الدنيا و لا يغرنكم بالله
الغرور)[128]
اي مردم البته وعده خدا، حق و حتمي است. پس زنهار، زندگي دنيا، شما را فريب ندهد و
از عقاب خداوند، عفو و كرمش سخت مغرورتان نگرداند.
(و يوم يعرض الذين كفروا علي النار اذهبتم طيباتكم في حياتكم الدنيا و استمتعتم بها
فاليوم تجزون عذاب الهون بما كنتم تستكبرون فيالارض بغير الحقّ و بما كنتم تفسقون)
[129]
و روزي كه كافران را بر آتش دوزخ مواج سازند، شما لذات و خوشيهايتان را در زندگاني
دنيا به شهوتراني و عصيان برديد و بدان لذات دنيوي برخوردار بوديد، پس امروز به
عذاب ذلت و خواري مجازات ميشويد، چون در زمين به ناحق تكبر كرديد و راه فسق و
تبهكاري پيش گرفتيد.
(و ما هذه الحياة الدنيا الا لهو و لعب و ان الدّار الاخرة لهي الحيوان لو كانوا
يعلمون)[130]
اين زندگاني چند روزه دنيا، سرگرمي بازيچهاي بيش نيست و زندگاني، اگر مردم بدانند
به حقيقت در آخرت است.
ز) غفلت از شيطان، دشمن آشكاري كه قرآنكريم بارها نسبت به آن هشدار داده است، از
جمله:
(قال فبما اغويتني لا قعدن لهم صراطك المستقيم ثمّ لا تينّهم من بين ايديهم و من
خلفهم و عن ايمانهم و عن مشائلهم و لاتجد اكثرهم شاكرين) [131]
شيطان مذهب جبر را بنياد نهاد و گفت: چون كه مرا گمراه كردي، من نيز بندگانت را از
راه راست كه شرع و آيين توست، گمراه گردانم. آنگاه از پيش روي و از پشت و طرف راست
و چپ آنان در ميآيم، تا بيشتر آنان شكر نعمتت را به جاي نياورند.
(قال فبعزتك لا غوينهم اجمعين الا عبادك منهم المخلصين) [132]
شيطان گفت: به عزت و جلال تو قسم كه تمام خلق را گمراه خواهم كرد، مگر خاصان از
بندگان را كه براي توخالص شدند.
ح) غفلت از نعمات نهان و آشكار الهي
خداوند ميفرمايد:
(الم تروا ان الله سخر لكم ما في السماوات و ما في الارض و اسبغ عليكم نعم ظاهرةً و
باطنةً) [133]
آيا شما مردم، مشاهده نميكنيد كه خدا انواع موجوداتي را كه در آسمانها و زمين است
براي شما مخسر كرده و نعمات ظاهر و باطن خود را براي شما فراوان فرموده است؟
ط) بعد از غفلت از اين نعمات، غفلت ديگري بعد از آن ميآيد و آن فرو نهادن
سپاسگزاري در برابر نعمات و ناسپاسي كردن است. خداوند متعال ميفرمايد:
(لئن شكرتم لا زيدنكم و لئن كفرتم ان عذابي لشديد) [134]
شما بندگان، اگر شكر نعمت به جا آوريد، بر نعمت شما ميافزاييم و اگر كفران كنيد،
به عذاب شديد گرفتارتان ميكنيم.
(و ضرب الله مثلاً قريةً كانت امنةً مطمئنةً رزقها رغدً من كل مكانٍ فكفرت بانعم
الله فاذاقها الله لباس الجوع و الخوف بما كانوا يصنعون) [135]
و خدا مثل آورد، مثل شهري را كه در آن، امنيت كامل حكمفرما بود و اهلش در آسايش و
اطمينان زندگي ميكردند و از هر جانب روزي فراوان به آنها ميرسيد، تا آنكه اهل آن
شهر نعمت خدا را كفران كردند و خدا هم به موجب آن كفران و معصيت، طعم گرسنگي و
بيمناكي را به آنها چشانيد.
ي) غفلت از قرآنكريم و عمل به آن تدبر در آيات آن، و چنين غفلتي بزرگترين مفسده
است.
خداوند ميفرمايد:
(و من اعرض عن ذكري فانّ له معيشةً ضنكاً و نحشره يوم القيامة اعمي قال ربّ لم
حشرتني اعمي و قد كنت بصيراً قال كذلك اتتك اياتنا فنسيتها و كذلك اليوم تنسي)
[136]
و هر كس از ياد من اعراض كند، همانا معيشتش تنگ شود و روز قيامت نابينا محشورش
كنيم. او در آن حال گويد: الها! چرا مرا نابينا محشور كردي و حال آنكه من بينا
بودم. خدا به او ميفرمايد: آري چون آيا ما كه براي هدايت تو آمد، همه را به طاق
فراموشي و غفلت نهادي، امروز هم ملائكه رحمت تو را فراموش خواهند كرد.
آنچه بيان شد خلاصة كلام بود كه تفصيل آن نيازمند كتابي جداگانه است و از خداوند
مسئله داريم كه به ما توفيق دهد تا بر اساس آيات و روايات و سخنان بزرگان، كتاب
مستقلي در اين باره بنگاريم. در اينجا بحث را با نقال كلامي از استاد علامه
طباطبايي در هنگام مرگشان به پايان ميبريم كه فرمود: «توجه، توجه، توجه».
آياتي دربارة غفلت
(و لقد ذرانا لجهنم كثيراً من الجن و الانس لهم قلوب لا يفقهون بها و لهم اعين
لا يبصرون بها و لهم اذان لا يسمعون بها اولئك كالانعام بل هم اضل اولئك هم
الغافلون) [137]
و محققاً بسياري از جن و انس را براي جهنم واگذاريم، چه آنكه آنها را دلهايي است
بيادراك و معرفت، و ديدههايي بينور بصيرت و گوشهايي ناشنواي حقيقت آنها مانند
چهارپايانند، بلكه بسي گمراهترند، زيرا قوة ادراك مصلحت و مفسده داشتند و باز عمل
نكردند. آنها همان مردمي غافل هستند.
(فاليوم ننجيك ببدنك لتكون لمن خلفك ايةً و انّ كثيراً من الناس عن اياتنا
لغافلون)[138]
پس ما امروز بدنت را براي عبرت خلق و بازماندگانت، به ساحل نجات ميرسانيم، با
آنكه بسياري از مردم از آيات قدرت ما سخت غافل هستند.
(ان الذين لا يرجون لقاءنا و رضوا بالحياة الدنيا و اطمانوا بها و الذين هم عن
اياتنا غافلون اولئك مأويهم النار بما كانوا يكسبون) [139]
البته آنهايي كه به لقاي ما دل نبسته و اميدوار نيستند و به زندگي حيواني و پست
دنيا، دل خوش و دل بستهاند، و آنهايي كه از آيات و نشانههاي ما غافلندن، هم اينان
هستند كه عاقبت به كردار زشت خود در آتش دوزخ مأوا ميگيرند.
(يعلمون ظاهراً من الحياة الدنيا و هم عن الاخرة هم غافلون) [140]
آنان به امور ظاهري دنيا آگاهند و آز عالم آخرت به كيل بيخبرند.
(سأصرف عن آياتي الذين يتكبرون في الارض يغير الحق و ان يروا كل آيةٍ لا يومنوا بها
و ان يروا سبيل الرشد لا يتخذوه سبيلاً و ان يروا سبيل الغي يتخذوة سبيلاً ذلك
بانهم كذبوا باياتنا و كانوا عنها غافلين) [141]
من آنان را كه در زمين به ناحق و از روي كبر دعوي بزرگي كنند، از آيات رحمتم
روگردان و دور گردانم، كه هر آيتي ببينند به آن ايمان نياورند و اگر راه رشد و دايت
يابند. پيش گيرند. اين بدين جهت بود كه آيات خدا را تكذيب كرده و از فهم آن غافل و
دور شدند.
(و لقد خلقنا فوقكم سبع طرائق و ما كنا عن الخلق غافلين) [142]
و همانا ما فوق شما، هفت آسمان را فراز يكديگر آفريديم و لحظهاي از توجه به خلق
غافل نبوده و نخواهيم بود.
(و اذ اخذ ربك من بني ادم من ظهورهم ذريتهم و اشهدهم علي انفسهم الست بربكم قالوا
بلي شهدنا ان تقولوا يوم القيامة انا كنا عن هذا غافلين) [143]
و به ياداور هنگامي كه خداي تو از پشت فرزندان آدم، ذرية آنها را بر گرفت و آنها را
بر خود آگاه ساخت كه من پروردگار شما نيستم؟ همه گفتند: بلي، ما به خدايي تو گواهي
ميدهيم؛ كه ديگر در روز قيامت نگوييد ا از اين واقعه غافل بوديم.
(اقترب للناس حسابهم و هم في غفلةٍ معرضون) [144]
روز حساب مردم بسيار نزديك شد و مردم سخت غافلند و اعراض ميكنند.
(و اقترب الوعد الحق فاذا هي شاخصة ابصار الذين كفرو يا ويلنا قد كنا في غفلةٍ من
هذا بل كنا ظالمين) [145]
آنگه وعده حق بسيار نزديك شود و ناگهان چشم كافران از حيرت فرو ماند و فرياد
كنندهاي گويد: واي بر ما كه از اين روز غافل بوديم و سخت به راه ستمكاري شتافتيم.
(و انذرهم يوم الحسرة اذ قضي الامر و هم في غفلةٍ و هم لايؤمنون) [146]
و اي رسول ما، امت را از روز غم و حسرت بترسان كه آن روز، ديگر كارشان گذشته است و
مردم، سخت از آن روز غافلند و به آن ايمان نميآورند.
(من يضلل الله فلا هادي له و يذرهم في طغيانهم يعمهون) [147]
هر كه را خدا گمراه خواست، هيچكس راهنماي او نباشد و چنين گمراه را، خدا واگذارد
تا در طغيان و سركشي به حيرت و ضلالت بماند.
(قل الله ثم ذرهم في خوضهم يلعبون) [148]
بگو آن خداست، آنگاه آنها را بگذار تا به بازيچة خود فرو روند.
(ذرهم ياكلوا و يتمتعوا ويلههم الامل فسوف يعلمون) [149]
اي رسول ما، اين كافران را به خوردن و خواب طبيعت و لذات حيواني واگذار تا آمال و
اوهام دنيوي آنان را غافل گرداند تا نتيجة اين كامراني بيهوده را بهزودي بيابند.
(فذرهم يخوضوا و يلبوا حتي يلاقوا يومهم الذي يوعدون) [150]
اي رسول، كافران را بگذار تا به عالم حيوانيت فرو روند و به بازيچه، سرگرم باشند تا
روزي كه به آنها وعده داده شده است، ببينند.
(فذرهم حتي يلاقوا يومهم الذي فيه يصعقون) [151]
اي رسول ما، اينان را به جهل خود رها كن تا به روز سختشان كه آن روز يكسر هلاك
ميشوند، عاقبت برسند.
رواياتي دربارة غفلت
جابر ميگويد:
«دخلت علي ابن أبي جعفر(ع) فقال: يا جابر و الله اني لمحزون و اني لمشغول القلب!
قلت: جعلتُ فداك، و ما شغللك و ما حزن قلبك؟
فقال: يا جابر انّه من دخل قلبه صافي خالص دين شغل قلبه عما سواه
يا جابر ما الدنيا و ما عسي أن تون الدنيا؟ هل هي الا طعام أكلته أو ثوب لبسته او
أمراة اصبتها؟
يا جابر انّ المؤمنين لم يطمئنّوا الي الدنيا ببقائهم فيها و لم يأمنوا قدومهم
الاخرة.
يا جابر الاخرة دار قرار، و الدنيا دار فناء و زوال، و لكن اهل الدنيا اهل غفلة،
كان المؤمنين هم الفقهاء اهل فكرة و عبرة، لم يصمهم عن ذكر الله ما سمعوا باذانهم و
لم يعمهم عن ذكر الله ما رأوا من الزينة ففازوا بثواب الاخرة فازوا بثواب الاخرة
كما فازوا بذلك العلم»[152]
به حضور امام باقر(ع) رسيدم. آن حضرت فرمودند: اي جابر، سوگند به خدا، من محزون و
دل مشغولم. عرض كردم: فدايت شوم، سبب دل مشغولي و اندوه شما چيست؟ پس فرمود:اي
جابر هر كه دين ناب و خالص خدا بر قلبش در آيد، از هر چه جز خداست دل بركند.
اي جابر، دنيا چيست و چه ميتواند باشد؟ آيا دنيا، جز غذايي است كه خوردهاي يا
لباسي كه پوشيدهاي يا زني كه اختيار كردهاي؟
اي جابر، همانا مؤمنان راستين به بقاي خويش در دنيا دل نبستهاند و هيچگاه از
انديشة رسيدن به آخرت آسوده نيستند.
اي جابر، آخرت، منزل آرامش و دنيا، خانه فنا و زوال است و ليكن اهل دنيا، اهل
غفلتند و گويي كه مؤمنان ژرفنگر انديشمند و عبرتآموز هستند كه آنچه با گوشهايشان
ميشنوند و آن زينتهايي كه ميبينند، آنها را از ياد خدا غافل نميسازد. پس به
پاداش آخرت دست يافتند، آن چنان كه به اين آگاهي رسيدند.
امام صادق(ع) از اميرمؤمنان(ع) روايت كردند كه حضرت فرمودند:
«لمتان: لمة من الشيطان و لمة من الملك، فلمة الملك، الرقة و الفهم، و لمة الشيطان،
السهو و القسوة»[153]
آدمي، دو مونس و همدم دارد: مونسي از شيطان و مونسي از فرشته پس مونسي كه از جانب
فرشته است، رقت و فهم ميباشد و مونسي كه از جانب شيطان است، غفلت و سنگدلي است.
امام صادق(ع) فرمود:
«ان كان الشيطان عدواً فالغفلة لماذا؟ و ان كان الموت حقاً فالفرح لماذا؟» [154]
اگر شيطان، دشمن است، پس چه جاي غفلت است؟ و اگر مرگ حق است، پس چه جاي شادماني
است؟
امام رضا(ع) به نقل پدرانش از اميرمؤمنان(ع) نقل كردند كه حضرت فرمود:
«كلما الهي عن ذكر الله فهو من المسير»[155]
هر چند موجب غفلت از ياد خدا گردد، مصداق «مسير» است.
عليبنجعفر از برادرش نقل ميكند كه امام صادق(ع) فرمود:
«اوحي الله عزوجل الي موسي عليهالسلام يا موسي لا تفحر بكثرة المال و لا تدع ذكري
علي كل حال،فان كثرة المال تنسيء الذنوب و ان ترك ذكري يقسي القلوب»[156]
خداوند عزوجل به موسي عليهالسلام وحي فرمود كه اي موسي از مال بسيار شادمان مشو و
در هيچ حالتي از ياد من غافل مشو، همانا مال بسيار، گناهان را از ياد انسان ميبرد
و غفلت از ياد من، دلها را سخت ميسازد.
امام صادق(ع) فرمود:
«اعراف القلوب علي اربعة انواع: رفع و فتح و خفض و وقف، فرخ القلب في ذكرالله، و
فتح القلب في الرض عنالله، و خفض القلب في الاشتغال بغير الله و وقف القلب في
الغفلة عن الله الا تري ان العبد اذا ذكر الله بالتعظيم خالصاً ارتفع كل حجاب كان
بينه و بين الله من قبل ذلك. و اذا انقاد القلب لمورد قضاء الله بشرط الرضا عنه كيف
ينفتح القلب بالسرور و الروح و الراحة. و اذا اشتغل قلبه بشيء من اسباب الدنيا كيف
تجده اذا ذكر الله بعد ذلك و آيات منخفضاً مظلماً كبيت خراب خاوياً، و ليس فيه
العمارة و لا مونس و اذا غفل عن ذكر الله كيف تراه بعد ذلك موقوفاً محجوباً قد قسي
و أظلم منذ فارق نور التعظيم»[157]
اعراب قلبها چهار نوع است: رفع، فتح خفض و وقف. رفع قلب، در ياد خداست و فتح قلب،
در خشنودي از خداست و خفض قلب، در سرگرم شدن به خداست و وقف قلب، در غفلت از خداوند
است. آيا نميبيني هنگامي كه بنده از روي اخلاص، خدا را به بزرگي ياد ميكند، تمام
حجابهايي كه بين او و خداوند وجود دارد از بين ميرود. و آيا نميبيني آن هنگام كه
قلب در برابر قضاي الهي با رضايت خاطر خاضع ميشود، چگونه با شادماني و آرامش و
آسايش، گشايش مييابد. آنگاه كه دل آدمي به يكي از اسباب دنيوي سرگرم شود، و سپس
به ياد خدا و آيات او افتد، چگونه او را همانند ويرانهاي فرو ريخته، در هم شكسته
و تاريك مييابي كه در آن نه از آبادني نشان است و نه از يار و همدمي در آن. و
آنگاه كه از ياد خدا غافل شود، چگونه آن را در بند و حجاب ميبيني، چنان كه از نور
بزرگداشت ياد حق، سنگدل و تيره ميشود.
از پيامبر(ص) روايت است كه حضرت فرمودند:
«علي كلّ قلب جاثم من الشيطان، فاذا ذكر اسم الله خنس و ذاب، و اذا ترك ذكر الله
التقمه الشيطان فجذبه و اغواه و استزله و أطغاه»[158]
بر هر قلبي از شيطان، كابوسي است، پس چون نام خدا را ببرد از او دور شود و ذوب گردد
و چون از ياد خدا غافل شود، شيطان او را در كام خود فرو ميبرد، او را جذب كرده،
ميفريبد و به لغزش طغيان وا ميداردد.
رسول خدا(ص) فرمود:
«اغفل الناس من لم يتعظ بتغير الدنيا من حال الي حال»[159]
غافلترين مردم كسي است كه از دگرگوني اوضاع و احوال دنيا پند نگيرد.
فصل سوم
رذيلت چهارم: مكر و فريب و نيرنگ
يكي از اضداد تفكر، مكر و فريب و نيرنگ است. بلكه ميتوان گفت، نيرنگ، آن نوع
فكري است كه به هنگام غلبة هواي نفس بر انسان، پديد ميآيد. به عبارت ديگر، فريب،
آن فكري است كه زير سلطة نفس اماره شكل ميگيرد و معناي آن منصرف كردن ديگري به طور
پنهاني از كاري است كه وي در صدد انجام آن است بيآنكه او متوجه گردد.اگر اين كار
در مورد كارهاي شر صورت گيرد، مكري پسنديده و نيكو است و اگر در مورد كارهاي خير
انجام شود، مكر سوء و ناپسند به شمار ميآيد. خداوند متعال ميفرمايد:
(و مكروا و مكر الله و الله خير الماكرين) [160]
و آنان دست به فريب زدند و خدا هم مكر كرد و خداوند بهترين مكركنندگان است.
و نيز ميفرمايد:
(يخادعون الله وهو خادعهم) [161]
آنان با خدا مكر و حيله كردند و خدا نيز با آنان مكر ميكند.
و نيز ميفرمايد:
(انهم يكيدون كيداً و اكيد كيداً) [162]
همانا، آنان دست به مكر و حيله زدند و من هم، با آنان مكر ميكنم. فريبكاري از
مهلكات بزرگ است و گناه آن از گناه عمل ناپسند آشكار، نسبت به ديگران بيشتر است.
محقق ارجمند، مرحوم نراقي در كتاب جامعالسعادات مينويسد:
«مكر ونيرنگ از مهلكات بزرگ است، زيرا آشكارترين صفت شيطان است و بيشترين سپاهيان
او داراي اين صفت ميباشند و گناه آن از گناه آزار رساندن به ديگران به صورت آشكار،
بيشتر است. زيرا در آن حالت، طرف مقابل با آگاهي از سوءقصد فرد مهاجم، احتياط
ميكند و خود را در برابر او حفظ ميكند و چه بسا آزار او را دفع كند. اما فرد
غافل، احتياط نميكند، زيرا گمان ميكند كه اين فريبكار حيلهگر، دوستدار و دلسوز
اوست و بدين سان در لباس دوستي و محبت در معرض آزار و نيرنگ او قرار ميگيرد»[163]
به طور خلاصه بايد گفت كه مكر و نيرنگ، كيفري دردناك را در دنيا و آخرت در پي خواهد
داشت خداوند متعال ميفرمايد:
(يخادعون الله و الذين امنوا و ما يخدعون الا انفسهم و ما يشعرون في قلوبهم مرض
فزادهم الله مرضاً و لهم عذاب اليم) [164]
آنان در برابر خدا و مؤمنان دست به فريب زدند، ولي جز خودشان را نخواهند فريفت، در
حالي كه نميدانند. در دلهايشان مرضي است كه خدا بر آن، مرضي ديگر ميافزايد و براي
آنان كيفري دردناك است.
(و الذين يمكرون السّيئات لهم عذاب شديد و مكر اولئك هو يبور) [165]
و براي آنان كه با مكر و فريب، كارهاي زشت ميكنند، كيفري سخت خواهد بود و فريب
آنان نابود خواهد داشت.
و نيز ميفرمايد:
(و لا يحيق المكر السّيي الاّ باهله فهل ينظرون الاّ سنّت الاوّلين فلن تجد لسنّت
الله تبديلاً و لن تجد لسنت الله تحويلاً) [166]
و مكر زشت، جز اهلش، احدي را هلاك نخواهد كرد. آيا آنان جز سرنوشت پيشينيان انتظاري
دارند؟ پس سنت خدا هرگز مبدل نميشود و سنت خدا هرگز تغيير نميپذيرد.
فريبكاري نوعي نفاق و دورويي است، از اينرو، گناهش بزرگتر و كيفرش شديدتر از سوء
قصد آشكار، حتي اگر قتل باشد، است. مثلاً كسي با خوراندن سم، ديگري را به قتل
ميرساند، گناهش بيشتر و بزرگتر از كسي است كه آشكار به كشتن ديگري دست ميزند زيرا
آن قتل پنهاني، و از طريق سم، تحت پوشش احسان و نيكي انجام ميگيرد، چنانچه بعضي از
خلفاي بنيعباس از اين شيوه براي به شهادت رساندن امامان معصوم(ع) و برخي اولياي
الهي استفاده كردند و فرد قاتل، منافق نيز هست و جايگاه منافق و در قعر آتش دوزخ
است.
اگر كسي العياذ بالله با همسر برادر و دوستش خصوصاً در خانه او، زنا كند، او، هم
زناكار است، هم منافق و خائن همچنين اگر كسي به مال برادر مؤمنش با مكر و فريب
دستبرد بزند، او يك دزد منافق است. پس اگر گفته شود فريب و حيله و نيرنگ، پليدترين
رذايل و فريبكار در شمار منافقان است، سخني بجا و درست است و قرآن هم آن را تأييد
ميكند، چنانچه در اوايل سوره بقره ميفرمايد:
(و من الناس من يقول امنا بالله و باليوم الاخر و ما هم بمؤمنين يخادعون الله و
الذين امنوا)[167]
و برخي از مردم، كساني هستند كه ميگويند ما به خدا و روز قيامت ايمان آورديم، در
حالي كه مؤمن نيستند. آنان در برابر خدا و مؤمنان دست به فريب زدند.
و در سوره منافقون، خداوند به دوري جستن از منافقان چنين امر فرموده است:
(فاحذرهم قاتلهم الله اني يؤفكون) [168]
پس، از آنان دوري كنيد. خدا آنان را بكشد؛ چقدر از حق باز ميگردند.
همچنين، قرآنكريم، كسي را كه پس از طلاق از روي مكر و فريب و براي آزار رساندن، به
زن، به او رجوع ميكند، بسيار نكوهش كرده است تا بدان پايه كه او را در شمار
استهزاءكنندگان آيات الهي محسوب داشته است.
خداودن متعال ميفرمايد:
(و اذا طلقتم النساء فبلغن اجلهن فامسكوهن بمعروفٍ او سرحوهنّ بمعروفٍ و لا
تمسكوهن ضراراً لتعتدوا و من يفعل ذلك فقد ظلم نفسه و لا تتخذوا آيات الله هزواً)
[169]
و هرگاه زنان را طلاق داديد، بايد تا رسيدن عدة آنان، يا آنها را با خوبي در خانه
نگاه داريد، يا به نيكي رهايشان كنيد و نبايد آنها را به قصد آزار رساندن و ستم
كردن بر ايشان، نگهداريد و كسي كه چنين كند، پس به راستي بر خود ستم كرده است و
آيات خدا را به مسخره نگيريد.
خداوند. قوم يهود را به سبب حيلهگري آنان پس از حرام شدن صيد ماهي در روز شنبه،
مسخ فرمود. زيرا آنها حوضچههايي ايجاد كردند و ماهيان را در روز شنبه به سوي آن
سوق ميدادند و روز يكشنبه آنها را صيد ميكردند. خداي متعال فرمود:
(فلما عتوا عن ما نهوا عنه قلنا لهم كونوا قردةً خاسئين) [170]
پس، آن هنگامي كه سر پيچيدند از آنچه از آن نهي شده بودند، به آنان گفتيم كه
بوزينگاني مطرود باشيد.
پس اگر در آيات و روايات، در نكوهش مكر و فريب، هيچ سخني جز اين فرمودة خداي تعالي
نبود كه آيات خدا را به مسخره نگيريد براي اين ادعا بس بود كه مكر و فريب و نيرنگ
از پليدترين كارهاي زشت است.
آياتي دربارة نيرنگ
(يوم لا يغني عنهم كيدهم شيئاً و لا هم ينصرون) [171]
آن روزي كه مكر و تدبيرشان، هيچ به كارشان نيايد و هيچكس ياريشان نكند.
(فقاتلو اولياء الشيطان ان كيد الشيطان كان ضعيفاً) [172]
(ذلكم و ان الله موهن كيد الكافرين) [173]
اين شما را نصيب شد و محققاً خدا سست و بياثر كنندة مكر كفار است.
(ذلك ليعلم اني لم اخنه بالغيب و ان الله لايهدي كيد الخائنين) [174]
يوسف گفت من اين كشف حال را نه براي خودنمايي، بلكه براي آن خواستم تا عزيز مصر
بداند كه من هرگز در نهاني به او خيانت نكردم و بداند كه خدا هرگز خيانتكاران به
مكر و خدعه را به مقصود نميرساند.
(و ما كيد الكافرين الا في ضلالٍ) [175]
مكر و تدبير كافران، جز در ضلالت خسرانشان به كار نيايد.
(الم يجعل كيدهم في تضليلٍ) [176]
آيا كيد و تدبيري را كه انديشيدهاند، تباه نكرد؟
(و املي لهم ان كيدي متين) [177]
و روزي چند، به آنها مهلت داديم كه همانا مكر و عقاب ما بس شديد به آنها رسد.
(ام يريدون كيداً فالذين كفروا هم المكيدون) [178]
يا كه ميخواهند با تو مكر و تزويري انديشند كه كافران خود به مكر گرفتارند.
(انهم يكيدون كيداً و اكيد كيداً) [179]
به راستي ايشان هر چه بتوانند كيد و مكر كنند و ما هم در مقابل مكرشان، مكر خواهيم
كرد.
(و الا تصرف عني كيدهن اصب اليهن) [180]
اگر تو حيله اينان را به لطف و عنايت خود از من دفع نفرمايي، به آنها ميل ميكنم.
آياتي دربارة مكر
(و مكروا و مكر الله و الله خير الماكرين) [181]
و با خدا مكر كردند و خدا هم در مقابل با آنها مكر كرد و از هر كس، خدا بهتر
ميتواند مكر كندد.
(و قد مكر الذين من قبلهم فلله المكر جميعاً يعلم ما تكسب كل نفسٍ و سيعلم الكفار
لمن عقبي الدار) [182]
و پيش از اين هم بسياري از كافران، مكر كردند، پس همه مكر و تدبيرها نزد خداست و او
ميداند هر كس به چه كار و انديشه است و كافران به زودي خواهند يافت كه عاقبت خوش و
منزل سعادت براي كيست.
(قد مكر الذين من قبلهم فاتي الله بنيانهم من القواعد فخر عليهم السقف من فوقهم و
آتاهم العذاب من حيث لا يشعرون) [183]
و پيش از اين هم بسياري از كافران مكر كردند، ليكن خدا سقف بناي آنها را از پايه
ويران كرد و بر سرشان فرو ريخت، و عذاب خدا از جايي كه نميفهميدند، آنها را فرا
رسيد.
(و مكروا مكراً و مكرنا مكراً و هم لا يشعرون فانظر كيف كان عاقبة مكرهم انا
دمرناهم و قومهم اجمعين) [184]
و آن كافران، مكر و حيله به كار بردند و ما آنها را از جايي كه هيچ نفهميدند، سخت
به كيفر مكرشان رسانيديم. بنگر كه پايان مكرشان چه شد. عاقبت، ما آنها را از جايي
كه هيچ نفهميدند با بستگانشان هلاك كرديم.
(و كذلك جعلنا في كل قريةٍ اكابر مجرميها ليمكروا فيها و ما يمكرون الا بانفسهم و
ما يشعرون) [185]
و بدينسان ما قرار داديم كه در هر دياري، رؤساي بدكار ستمگر با مردم آنجا مكر كنند،
ولي در حقيقت، مكر جز با خويشتن نميكنند و به اين هم آگاه نيستند.
(و اذا جاءتهم اية قالوا لن نومن حتي نوتي مثل ما اوتي رسل الله، الله اعلم حيث
يجعل رسالته سيصيب الذين اجرموا صغار عند الله و عذاب شديد بما كانوا يمكرون) [186]
و چون آيتي براي هدايت آنان نازل شد، گفتند: ما ايمان نياوريم تا مانند آنكه به
رسولان خدا نازل شده، به ما نازل شود. خدا بهتر ميداند كه كجا رسالت خود را مقرر
دارد. به زودي مجرمان را، خدا خوار سازد و عذابي سخت به واسطه مكري كه
ميورزيدهاند بر آنان فرو فرستد.
(و الذين يمكرون السيئات لهم عذاب شديد و مكر اولئك هو يبور) [187]
و بر آنان به مكر و تزوير اعمال بد كنند، عذابي سخت خواهد بود و نيز مكرشان به كلي
نابود خواهد شد.
(افامونا مكر الله فلا يأمن مكر الله الا القوم الخاسرون) [188]
آنان پنداشتند كه از مكر خدا غافل و ايمن گرديدهاند، ولي از آن غافل نشوند، مگر
مردم زيانكار.
(فلما جاءهم نذير مازادهم الا نفورا. استكباراً في الارض و مكر السيي و لا يحيق
المكر السئي الا باهله) [189]
و آنگاه كه رسول آمد، بر آنها چيزي جز مخالفت و نفرت نيفزود و بدين جهت كه
ميخواستند در زمين تكبر و گردنكشي كنند و مكر انديشند و مكر زشت و نيرنگهاي بد، جز
صاحبش، احدي را هلاك نخواهد كرد.
(و اذا اذقنا الناس رحمةً من بعد ضراء مستهم اذا لهم مكر في اياتنا قل الله اسرع
مكراً ان رسلنا يكتبون ما تمكرون) [190]
ما هر گاه بر آدمي بعد از آنكه او را رنج و زياني رسيد، رحمتي فرستيم؛ آيا در اين
صورت بايد براي محو آيات و رسولان حق، مكر و سياست به كار برند؟ بگو مكر و سياست
الهي، كاملتر و سريعتر است كه رسولان ما، مكرهاي شما را خواهند نوشت.
رواياتي دربارة مكر
امام صادق(ع) فرمود:
«ان كان العرض علي الله عزوجل حقاً فالمكر لماذا»[191]
اگر روبرو شدن با خدا عزوجل حق است، پس چه جاي مكر و فريب است.
امام حسن مجتبي(ع) از پدرش، اميرمؤمنان(ع) روايت كرد كه رسول خدا(ص) فرمود:
«المكر و الخديعة في النار»[192]
جايگاه مكر و فريب، آتش دوزخ است.
امام صادق(ع) از رسول خدا(ص) روايت كرد كه حضرت فرمودند:
«ليس منا ما ماكر مسلماً»[193]
از ما نيست كسي كه مسلماني را فريب دهد.
حضرت علي(ع) فرمود:
«لولا ان المكر و الخديعة في النار لكنت امكر العرب»[194]
اگر جايگاه مكر و فريب، آتش دوزخ نبود، هر آينه من فريبكارترين قوم عرب بودم.
زاذان گويد، شنيدم، علي صلواتاللهعليه فرمود:
«لولا انّي سمعت رسول الل صلياللهعليهوآلهوسلم يقول: ان المكر و الخديعة و
الخيانة في النار لكنت امكر العرب»[195]
از رسول خدا(ص) شنيدم كه فرمود: اگر جايگاه مكر و فريب و خيانت، آتش دوزخ نبود، هر
آينه من فريبكارترين قوم عرب بودم.
حضرت علي(ع) فرمود:
«لولا ان المكر و الخديعة في النار لكنت امكر الناس»[196]
اگر جايگاه مكر و نيرنگ، آتش دوزخ نبود، هر آينه من فريبكارترين مردم بودم.
پی نوشتها
[116]. قرآن، اعراف / 179.
[117]. قرآن، نحل / 180.
[118]. قرآن، بقره / 74.
[119]. قرآن، اعراف / 97ـ99.
[120]. قرآن، ابراهيم / 42ـ43.
[121]. قرآن، حشر / 18ـ20.
[122]. قرآن، فجر / 27ـ30
[123]. قرآن، فاطر / 37.
[124]. قرآن، مؤمنون / 99ـ100.
[125]. قرآن، تكاثر / 1ـ2.
[126]. قرآن، معارج / 11ـ15.
[127]. قرآن، فاطر / 33ـ36.
[128]. قرآن، لقمان / 33.
[129]. قرآن، احقاف / 20.
[130]. قرآن، عنكبوت / 64.
[131]. قرآن، اعراف / 16ـ17.
[132]. قرآن، ص / 82ـ83.
[133]. قرآن، لقمان / 20.
[134]. قرآن، ابراهيم / 7.
[135]. قرآن، نحل / 112.
[136]. قرآن، طه / 124ـ126.
[137]. قرآن، اعراف / 179.
[138]. قرآن، يونس / 92.
[139]. قرآن، يونس / 7ـ8.
[140]. قرآن، روم / 7.
[141]. قرآن، اعراف / 146.
[142]. قرآن، مؤمنون / 17.
[143]. قرآن، اعراف / 172.
[144]. قرآن، انبيا / 1.
[145]. قرآن، انبيا / 79.
[146]. قرآن، مريم / 39.
[147]. قرآن، اعراف / 186.
[148]. قرآن، انعام / 91.
[149]. قرآن، حجر / 3.
[150]. قرآن، زخرف / 83.
[151]. قرآن، طور / 45.
[152]. بحارالانوار، ج73، ص36، باب 122، ح17.
[153]. همان، ص397، باب145، ح2.
[154]. همان، ص157، باب 125، ح1.
[155]. همان، ص157، ح2.
[156]. همان، ج70، ص55، ح23.
[157]. همان، ص55، ح25.
[158]. همان، ص61، باب 44، ح12.
[159]. همان، ج71، ص324، ح12.
[160]. قرآن، آلعمران / 54.
[161]. قرآن، نسا / 142.
[162]. قرآن، طارق / 15ـ16.
[163]. جامعالسعادات، ج1، ص328.
[164]. قرآن، بقره / 9ـ10.
[165]. قرآن، فاطر / 10.
[166]. قرآن، فاطر / 43.
[167]. قرآن، بقره / 8ـ9.
[168]. قرآن، منافقون / 4.
[169]. قرآن، بقره / 231.
[170]. قرآن، اعراف / 166.
[171]. قرآن، طور / 46.
[172]. قرآن، نسا / 76.
[173]. قرآن، انفال / 18.
[174]. قرآن، يوسف / 52.
[175]. قرآن، غافر / 25.
[176]. قرآن، فيل / 2.
[177]. قرآن، اعراف / 183.
[178]. قرآن، طور / 42.
[179]. قرآن، طارق / 15ـ16.
[180]. قرآن يوسف / 33.
[181]. قرآن، آلعمران / 54.
[182]. قرآن، رعد / 42.
[183]. قرآن، نحل / 26.
[184]. قرآن، نمل / 50ـ51.
[185]. قرآن، انعام / 123.
[186]. قرآن، انعام / 124.
[187]. قرآن، فاطر / 10.
[188]. قرآن، اعراف / 99.
[189]. قرآن، فاطر / 42ـ43.
[190]. قرآن، يونس / 21.
[191]. بحارالانوار، ج75، ص284، باب72، ح1.
[192]. همان، ص285، ح7.
[193]. همان، ص285، ح8.
[194]. همان، ص285، ح9.
[195]. همان، ص285، ح10.
[196]. همان، ص285، ح11.