2. مراقبت
مراقبت نزد علماي اخلاق ،از جايگاه سترگي برخوردار است و قرآن و روايات ،اگر چه
در اين پيرامون ،تفصيلي در خود ندارند ،ولي در آنها نسبت به مراقبت ،رويكردي به
چشم مي خورد . خداوند عزّ و جلّ مي فرمايد :
(يا ايّها الّذين آمنوا اتّقوا الله و لتنظر نفس ما قدّمت لغدٍ و اتّقوا الله انّ
الله خبير بما تعملون .)109
اي كساني كه ايمان آورده ايد ،از خدا بترسيد ،و هر كس بايد بنگرد كه براي فردايش
چه فرستاده است . از خدا بترسيد كه خدا به كارهايي كه مي كنيد آگاه است .
خداوند در اين آيۀ شريفه ،نخست به تقوا و سپس به مراقبت ،فرمان داده است و در پي
آن ،دستور نخست را چنين مورد تأكيد قرار داده است :
(و اتّقوا الله ) و بر دستور دوم چنين تأكيد كرده : (انّ الله خبير بما تعملون )
امام موسي بن جعفر عليه السلام مي فرمايد:
"ليس منّا من لم يحاسب نفسه في كلّ يوم ."110
از ما نيست هر كه روزانه ،خويش را محاسبه نكند .
نظير اين حديث ،فراوان است كه به خواست خدا ،برخي از آنها را خواهيم آورد .مي
بينيم كه امام چگونه بر محاسبۀ نفس ،پاي مي فشارد تا جايي كه تشيّع هر كس را که،
خويش را هر روز محاسبه نكند ،از او سلب مي كند .
توضيح اجمالي مراقبت :از اين آيۀ شريفه و روايات مشابه ،چنين فهميده مي شود كه
مراقبت ،همان زير نظر داشتن گفتار ،كردار و پندار است . حتي در شب و به هنگام
خواب ،هر كس بايد خويش را دقيقاً محاسبه كند و به هنگام ارتكاب هر صغيره و كبيره
اي ،نفس را مؤاخذه كند و به هنگام مخالفت ،آن را نكوهش كند و هنگام پيروي ،از آن
قدرداني كند و حمد الهي را به جاي آورد .
امّا تفصيل سخن :شايسته است كه آدمي ،پس از پگاه ،با نفس خويش شرط گذارد و در
تهذيب نفس ،به طور كلّي يا ترك رذيلتي به طور خاص يا تخلّق به فضايل يا فضيلتي خاص
،يا انجام واجبات و ترك محرّمات ، به طور كلّي يا انجام واجبي خاص ،چون نمازِ
اوّل وقت يا دوري از حرام خاصّي ،همچون مراقبت از زبان در لغزشهاي آن ،با خود
پيمان بندد .
اين نهادن شرط و بستن پيمان ،بسيار دقيق و سخت و جدّي است . نهادن شرط ،در آغاز
بر سبيل خواهش است و اگر اثر نكرد ،فرمان از سوي اربابي نيرومند به بندۀ سركش و
گنه پيشه شكل گيرد
او سپس نفس را دقيقاً مراقبت كند ،همچون مراقبت از جان و آبرو و مال به هنگام پيش
آمدن خطر . اگر در نفس ،طغيان و مخالفتي ديد ،آرام علت را از او جويا شود و در
گام نخست ،اندكي او را نكوهش كند ، و اگراين مخالفت در او تكرار شد و او شاهد
اصرار نفس خويش بر اين مخالفت بود ،او را شديداً مورد اعتراض قراردهد و به سخني او
را نكوهش كند ،چونان كه اربابي ،بندۀ گنهكارش را نكوهش مي كند ،و اين چنين با او
شرط نهد و پيمان بندد . حتي در شب ،به هنگام خواب ،از او دقيقاً حساب كشد .اگر
او را به شرط و پيمان وفادار يافت چه بهتر و در اين هنگام از او قدرداني كند و خداي
را به سبب نعمتهايش سپاس گزارد ،و اگر او را به پيمانش ، غير ملتزم يافت ،نخست به
باد نكوهش گيرد و اگر باز هم سرپيچي كرد او را به شدت مورد عتاب قرار دهد و اگر به
اين حد نرسيد ،عتابي اندك بر او روا دارد و اگر حدّش فزوني يافت ،عقابي دردناك
،همچون روزه براي يك يا چند روز ،يا يك يا چند شب ،شب زنده داري بر او اعمال كند
. امّا به نظر مي رسد كه مراقبه از طريق زدن و وارد كردن زيان ،بدو روا نباشد
،اگر چه برخي نيز بدان معتقدند .چكيدۀ اين سفارش ،آميزه اي است از نهادن شرط و
زير نظر گرفتن نفس و مراقبت و محاسبه و نكوهش و عقاب آن ،و تسميۀ آن به مراقبت از
بابت تسميۀ كّل است به اسم جزء . اين مراقبت – به ويژه به شكل تفصيلي آن – اگر
پيوسته و همراه با مواظبت باشد ،مؤثر است. اينك براي تأكيد و آوردن دليل و نيز
براي تبرّك ،به ذكر چند روايت در اين باب مي پردازيم .
رواياتي پيرامون مراقبت
امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
"من استوي يوماه فهو مغبون و من كان آخر يومه شرّهما فهو ملعون و من لم يعرف
الزياده في نفسه كان الي النقصان اقرب ،و من كان الي النقصان اقرب فالموت خير له
من الحياه ."111
هر كه دو روزش ،يكسان باشد ،زيانكار است و هر كه روز بعدش ،بدتر باشد ،نفرين
شده است ،و هر كه افزايش را در خويش نشناسد به كاهش نزديكتر است و هر كه به كاهش
نزديكتر باشد ،مرگ براي او از زندگي بهتر خواهد بود .
پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد:
"انّ علي لسان كلّ قائل رقيباً فليتّق الله العبد و لينظر ما يقول ."112
بر زبان هر گوينده اي ،مراقبي است ،پس بنده بايد از خدا تقوا كند و ببيند چه مي
گويد .
اميرمؤمنان (ع)مي فرمايد :
"ليس منّا من لم يحاسب نفسه في كلّ يوم ،فان عمل خيراً حمدالله و استزاده ،و ان
عمل سوءً استغفرالله ."113
هر كه روزانه خويش را محاسبه نكند ،از ما نيست . اگر كار خوبي كرده ،خداي را سپاس
گويد و از او بخواهد كه بر آن بيفزايد و اگر كار بدي كرده از خداي آمرزش طلبد .
حضرت علي (ع)پيرامون اهل ذكر مي فرمايد :
"و قد نشروا دواوين اعمالهم و فرغوا لمحاسبه انفسهم عن كلّ صغيرهٍ و كبيرهٍ امروا
بها فقصّروا عنها او نهوا عنها ففرّطوا فيها ."114
چسان دفتر كردارهاشان را گشاده اند و براي محاسبۀ نفس آماده كرده اند ،و مي
انديشند كه چه كارهاي بزرگ و كوچك را كه بدان مأمور بودند ،واگذاشتند ،يا از
كارهايي بازداشته شدند ،كه كردن آن را به افراط روا داشتند .
حضرت علي (ع) مي فرمايد :
"فحاسب نفسك لنفسك فانّ غيرها من الانفس لها حسيبٌ غيرك ."115
پس حسابِ نفس خود ،گير كه ديگران را حسابرسي است .
امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
"الا فحاسبوا انفسكم قبل ان تحاسبوا ،فانّ في القيامه خمسين موقفاً كل موقف مقام
الف سنه ."116
آگاه باشيد ،خود را محاسبه كنيد پيش از آنكه مورد محاسبه قرار گيريد .
همانا در روز رستخيز ،پنجاه موقف است كه هر موقف پنجاه هزار سال به طول مي انجامد
.
وسپس آيۀ چهارم سوره معراج را تلاوت فرمود كه :
(في يوم كان مقداره خمسين الف سنه .)
روزي كه مقدار آن پنجاه هزار سال است .
امير مؤمنان (ع)مي فرمايد :
"من لم يتعاهد النقص من نفسه غلب عليه الهوي ،و من كان في نقص فالموت خير له ."117
هر كه مراقب كاهش نفس خويش نباشد ،هوي و هوس براو.چيرگي يابد ،و هر كه رو به
نقصان نهد ،مرگ براي او بهتر خواهد بود .
محمّد بن عمران جبلي مي گويد :از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مي فرمايد:
"من لم يجعل له من نفسه و اعظاً فانّ مواعظ النّاس لن تغني عنه شيئاً "118
هر كه خويش را پند دهندۀ خود قرار ندهد ،ديگر پند مردم براي او سودي در بر نخواهد
داشت .
حضرت علي (ع) در صفات پرهيزگاران مي فرمايد :
"ان استصعبت عليه نفسه فيما تكره لم يُعطهما سؤلها فيما تحبّ ."119
اگر نفس او در آنچه بر آن دشوار است ،فرمان وي نَبَرد ،او نيز در آنچه نفس او
دوست دارد ،اطاعتش نكند .
امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
"... و لا حجاب اظلم و اوحش بين العبد و بين الربّ من النفس و الهوي ،و ليس
لقتلهما في قطعهما سلاح و آله مثل الافتقار الي الله و الخشوع و الجوع و الظمأ
بالنّهار و السّهر بالليل ،فان مات صاحبه مات شهيداً و ان عاش و استقام ادّاه
عاقبته الي الرضوان الاكبر . قال الله و عزّوجلّ : (و الّذين جاهدوا فينا لنهدينهم
سبلنا و انّ الله لمع المحسنين ) و اذا رأيت مجتهداً ابلغ منك في الاجتهاد فوبّخ
نفسك و لمها و عيّرها و حثّها علي الازدياد عليه . و اجعل لها زماماً من الامر و
عناناً من النّهي و سقها كالرائض للفاره الّذي لا يذهب عليه خطوه منها الاّ و قد
صحّح اوّلها و اخرها ..."120
ميان بنده و خدا ،حجابي تاريكتر و وحشت زاتر از نفس و هوي و هوس وجود ندارد و براي
كشتن آنها و گسستن شان ،جنگ افزار و ابزاري چون نيازمندي به خدا و خشوع و گرسنگي و
تشنگي در روز ،و شب بيداري نيست . پس اگر بنده در اين حال بميرد ،شهيدمرده است و
اگر زنده بمانَد و استقامت ورزد ،عاقبتش به رضوان اكبر منجر خواهد شد . خداوند عزّ
و جلّ مي فرمايد :"كساني كه در راه ما بكوشند ،راههاي خود را به ايشان بنمايانيم
و همانا خداوند با نيكوكاران است ."و هر گاه سخت كوشي را ديدي كه از تو سخت تر مي
كوشد ،خويش را سرزنش و نكوهش كن و به باد ايرادش بگير و به كار بيشتر تشويقش كن و
لگام بر كارهايش زن و در نبايستها افسارش زن ،و آن را هدايت كن چون كسي كه مي
خواهد استري را تربيت كند ،تا هر گامي كه بر مي دارد بر طبق حساب باشد و آغاز و
پايان آن سنجيده باشد ...
حضرت علي (ع) مي فرمايد :
"اعلموا عباد الله انّ عليكم رصداً من انفسكم و عيوناً من جوارحكم و حفّاظ صدقٍ
يحفظون اعمالهم و عدد انفاسكم . لا تستركم منهم ظلمه ليلٍ داجٍ و لا يكنّكم منهم
باب ذور تاجٍ و انّ غداً من اليوم قريب ."121
بندگان خدا ،اگر بدانيد كه از شما بر شما نگاهباناني است ، و از اندامهاتان
مراقباني ،و حافظاني كه كرده هاي شما را به درستي در حساب مي آرند و نفسهاتان را
مي شمارند ،نه شبي سياه شما را از آنان مي پوشاند ،و نه دري استوار پنهان كردنتان
تواند ،فردا به امروز نزديك است .
مراقبت به مفهومي ديگر
مراقبت ،مفهوم و مصداق ديگري نيز دارد و آن اگر مؤثرتر از مراقبتي نباشد كه بيان
شد ، قطعاً كمتر از آن نيست . اين مراقبت ،عبارت است از توجّه به اينكه بيشتر
موجودات ،مراقب گفتار ،كردار و پندار اويند . اين گونه مراقبت نيز از قرآن و
روايات به دست مي آيد .
الف )از مراقبان بر اعمال ،خداوند متعال است و قرآن بر اين نكته تأكيد فراوان دارد
و مي فرمايد :
(و اعلموا انّ الله يحول بين المرء و قلبه .)122
و بدانيد كه خداوند ،حائل ميان انسان و قلب اوست .
(يعلم خائنه الاعين و ما تخفي الصّدور .)123
او ديدگان خائن را در مي يابد و نيز آنچه را كه در سينه ها نهفته دارند و
(الم يعلم بانّ الله يري .)124
آيا هنوز ندانسته كه خدا مي بيند .
ب) از مراقبان ديگر ،پيامبر اكرم (ص) است و خداوند مي فرمايد:
(قل اعملوا فسيري الله عملكم و رسوله و المؤمنون )125
و بگو عمل كنيد ،خدا و پيامبرش و مؤمنان ،اعمال شما را خواهند ديد .
ج)فرشتگان نيز از مراقبان هستند ، خداوند عزّ و جلّ مي فرمايد :
( كتاب مرقوم . يشهده المقرّبون .)126
كارنامه اي نگاشته شده كه مقرّبان ،گواه آنند .
(ما يلفظ من قولٍ الاّ لديه رقيب عتيد .)127
هيچ كلامي نمي گويد مگر آنكه در كنار او ،مراقبي حاضر است .
د)اعضا و جوارح نيز در شمار مراقبان هستند ، خداوند عزّ و جلّ مي فرمايد :
(حتي اذا ما جاؤها شهد عليهم سمعهم و ابصارهم و جلودهم بما كانوا يعملون . و قالوا
لجلودهم لم شهدتم علينا قالوا انطقنا الله الّذي انطق كل شيءٍ )128
چون به كار آتش آيند ،گوش و چشمها و پوستهايشان به اعمالي كه مرتكب شده اند ،بر
آنها گواهي دهند . به پوستهاي خود گويند : چرا عليه ما شهادت داديد ؟ گويند :آن
خدايي كه هر چيزي را به سخن مي آورد و شما را نخستين بار بيافريد ،ما را به سخن
آورده است .
ه)از جمله مراقبان ديگر ،يكي هم زميني است كه اعمال بر روي آن چهره مي بندند
،خداوند عزّ و جلّ مي فرمايد :
(اذا زلزلت الارض زلزالها و اخرجت الارض اثقالها و قال الانسان ما لها . يومئذٍ
تحدّث اخبارها بانّ ربّك اوحي لها .)129
آنگاه كه زمين به سخت ترين لرزه هايش لرزانده شود ، و زمين بارهاي سنگينش را بيرون
ريزد ،آدمي بگويد كه زمين را چه رسيده است ؟در اين روز ،زمين خبرهاي خويش را
حكايت ميكند ،از آنچه پروردگارت به او وحي كرده است .
و) از جمله مراقبان ، شب و.روز و ساعات زماني هستند ،و در اين زمينه رواياتي رسيده
است كه ازجملۀ آنها ،اين حديث از پيامبر اكرم (ص) است :
" ... فمن عمل صالحاً شهدت له جوارحه وبقاعه و شهوره و اعوامه و ساعاته و ايامه و
ليالي الجمع و ساعاتها و ايّامها فيسعد بذلك سعاده الابد و من عمل سوّء شهدت عليه
جوارحه و بقاعه و شهوره و اعوامه و ساعاته و ليالي الجمع و ساعاتها و ايّامها فيشقي
بذلك شقاء الابد ."130
هر كه ،كار نيكي كند ،اعضا و سرزمين و ماهها و سالها و ساعات و روزهاي او و نيز
شبهاي جمعه و ساعات و روزهاي آن ،به نفع او گواهي دهند و بدين ترتيب ،سعادت ابدي
مي يابد . و هر كه بد كند اعضا و سرزمين و ماهها و سالها و ساعات و شبهاي جمعه و
ساعات و روزهاي آن ،بر ضد او گواهي دهند و او بدين ترتيب نگون بختيِ جاودان يابد .
ز)از جملۀ مراقبان ديگر ،شيطان است و خداوند عزّ و جلّ مي فرمايد :
(و قال الشيطان لمّا قضي الامر انّ الله وعدكم وعد الحق و وعدتكم فأخلفتكم و ما
كان لي عليكم من سلطان الا ان دعوتكم فاستجبتم لي فلا تلوموني و لوموا انفسكم .)131
چون كار به پايان آيد ،شيطان گويد :خدا به شما وعده داد و وعدۀ او درست بود و من
نيز به شما وعده دادم ،ولي خلاف وعدۀ خود عمل كردم ،و برايتان هيچ دليل و برهاني
نياوردم جز آنكه دعوتتان كردم شما نيز دعوت مرا اجابت كرديد ،پس مرا ملامت مكنيد و
خود را ملامت كنيد .
ح)قرين آدمي نيز از ديگر مراقبان اوست ،خداوند عزّ و جلّ مي فرمايد :
(كلما دخلت امّه لعنت اختها حتّي اذا ادّاركوا فيها جميعاً قالت اخريهم لاوليهم
ربّنا هؤلاء اضلّونا فاتهم عذاباً ضعفاً من النّار قال لكّلٍ ضعف و لكن لا تعلمون
وقالت اوليهم لاخريهم فما كان لكم علينا من فضلٍ فذوقوا العذاب بما كنتم
تكسبون.)132
هر امّتي كه به آتش داخل شود ،امّت همكيش خود را لعنت كند ،تا چون همگي در آنجا
گرد آيند .گروههايي كه پيرو بوده اند دربارۀ گروههايي كه پيشوا بوده اند ،گويند :
پروردگارا! اينان ما را گمراه كردند،دوچندان درآتش،عذابشان كن . گويد عذاب همه
،دوچندان است ،ولي شما نمي دانيد .پيشوايان به پيروان گويند : شما را بر ما هيچ
برتري نيست ،اينك به كيفر كارهايي كه كرده بوديد، عذاب را بچشيد.
اين بود چكيده اي از پژوهشي مفصّل ،و آيات و روايات در اين زمينه مفصّل و فراوان
است و ما در قرآن به همين مقدار بسنده مي كنيم و گزيده اي از روايات را بيان مي
داريم .پيش از آوردن اين روايات ،خالي از فايده نخواهد بود كه به يك نكتۀ دقيق
قرآني اشاره كنيم . از قرآن چنين پيداست كه شعور تنها به انسان انحصار ندارد ،چنان
كه سخن گفتن و عمل كردن نيز چنين است ،بلكه هر موجودي ،طبق آيه شريفه ذيل ،هم
شعور دارد و هم كلام و هم عمل .
(يسبّح لله ما في السّماوات و ما في الارض .)133
هر آنچه در آسمانها و زمين است ،خداي را تسبيح مي گويد .
ولي اين آيه ،ظهور بيشتري دارد :
(و ان من شيء الاّ يسبّح بحمده ولكن لا تفقهون تسبيحهم .)134
چيزي نيست ،مگر آنكه تسبيح گوي حمد الهي است ،ولي شما تسبيح آنها را نمي فهميد .
(و لقد اتينا داود منّا فضلاً يا جبال اوّبي معه و الطّير .)135
و داود را از سوي خود ،فضيلتي داديم ،كه اي كوهها و اي پرندگان ،با او هم آواز
شويد .
آيۀ : (يسبّح لله ما في السماوات و ما في الارض ) به تسبيح تكويني حمل شده است و
اين در صورتي است كه جواز آن مسلّم انگاشته شود . ولي براي مثال ،دو آيۀ اخير ،
اين حمل را بر نمي تابند و عدم درك ما ،نسبت به اين ظرايف و دقايق قرآني ،نبايد
موجب شود كه اين آيات به مفاهيمي حمل گردد كه محتوايي ندارد و علم ما نسبت به جهل
ما ،چونان قطره ايي است نسبت به دريا ،چنان كه نبايد موجب شود كه از اين همه آيات
و روايات ،دست بشوييم و آنها را ناديده بگيريم .
رواياتي پيرامون مراقبت به مفهوم دوم
سماعه به نقل از امام صادق عليه السلام روايت مي كند:
"في قول الله عزوجل (فكيف اذا جئنا من كلّ امهٍ بشهيدٍ و جئنابك علي هؤلاء شهيداً
)قال : نزلت في امه محمد (ص)خاصه في كل قرن منهم امام منا شاهد عليهم و محمد (ص)
شاهد علينا .)136
حضرت (ع)درباره آيه شريفه "از هر امتي شاهدي ازخودشان به زيان خودشان برانگيزيم تو
را بياوريم تا به زيان آنان شهادت دهي ."
فرمود :اين آيه ،به ويژه در حق امت محمّد (ص)نازل شده است و در هر سده اي
،پيشوايي از ما بر ايشان خواهد بود كه گواه آنهاست و محمّد (ص) گواه ما خواهد بود
.
عجلي مي گويد :
"سئلت أبا عبدالله –عليه السلام – عن قول الله عزّوجلّ: (و كذلك جعلناكم امه وسطاً
لتكونوا شهداء علي الناس .) قال : نحن الامه الوسطي و نحن شهداء الله علي خلقه و
حججه في ارضه ،قلت :قول الله عزّوجلّ : (مله أبيكم ابراهيم ؟) قال :ايانا عني
خاصه ، (هو سمّاكم المسلمين من قبل .)في الكتب الّتي مضت ،(و في هذا ) القرآن
،(ليكون الرسول عليكم شهيداً ) فرسول الله –صلي الله عليه و آله و سلّم – الشّهيد
علينا بما بلّغنا عن الله عزّوجلّ ، و نحن الشهداء علي الناس .فمن صدق صدّقّناه يوم
القيامه ،و من كذّب كذّبناه يوم القيامه ."137
ازامام صادق (ع)دربارۀ آيۀ شريفۀ "و اين چنين شما را امّت ميانه قرار داديم
تاگواهان بر مردم باشيد ."پرسش كردم . حضرت (ع)فرمود :ما امّت ميانه و گواهان خدا
برخلق او و حجّتهاي او بر زمينش هستيم .عرض كردم : دربارۀ "آيين پدرتان ابراهيم "چه
؟ فرمود :به ويژه مقصود ما هستيم . "او شما را از پيش ،مسلمان ناميده است ."در كتب
پيشين "و در اين " قرآن ، "تا پيامبر بر شما گواه باشد"،پس پيامبر اكرم (ص) با
آنچه از خداي بر ما رسانده گواه بر ماست و ما گواهان بر مردم . پس هر كه روز رستخيز
را تصديق كند ،تصديقش كنيم و هر كه آن را تكذيب كند تكذيبش كنيم .
بريد عجلي مي گويد :
"قلت لأبي جعفر- عليه السلام – قول الله تبارك و تعالي : ( و كذلك جعلناكم امّه
وسطاً لتكونوا شهداء علي الناس ويكون الرسول عليكم شهيداً ؟ ) قال :نحن الامه
الوسط ،و نحن شهداء الله تبارك و تعالي علي خلقه و حججه في ارضه . قلت : قوله
تعالي : (يا ايِّها الّذين امنوا اركعوا و اسجدوا واعبدوا ربّكم و افعلوا الخير
لعلكم تفلحون و جاهدوا في الله حق جهاده هو اجتباكم )قال : ايّانا عني و نحن
المجتبون و لم يجعل الله تبارك و تعالي في الدين (من حرج ) فالحرج اشدّ من الضيق .
(مله ابيكم ابراهيم )ايّانا عين خاصه . و (سماكم المسلمين )الله سمّانا المسلمين
،(من قبل ) في الكتب التّي مضت ،(و في هذا)القرآن ،(ليكون الرسول عليكم شهيداً
و تكون شهداء علي الناس .)فرسول الله – صلي الله عليه واله و سلّم – الشهيد علينا
بما بلّغنا عن الله تبارك و تعالي و نحن الشّداءعلي الناس ،فمن صدّق يوم القيامه
صدّقناه و من كذّب كذّبناه ."138
به امام صادق عليه السلام كردم ،خداوند مي فرمايد : " و اين چنين ما ،شما را
امّتي ميانه قرار داديم تا گواهان بر مردم باشيد و پيامبر اكرم (ص) گواه بر شماست "
فرمود :امّت ميانه ما هستيم ،و ما گواهان خداوند متعال بر خلق و حجّتهاي او در
زمينش هستيم .عرض كردم :خداوند عزّ و جلّ مي فرمايد :" اي كساني كه ايمان آورديد
،ركوع و سجود كنيد و خدايتان را بپرستيد و كار نيك به جاي آريد ،باشد كه رستگار
شويد ،و درراه خدا آن گونه كه بايد جهاد كنيد كه او شما را برگزيده است ." فرمود :
مقصود ، ما هستيم و ما برگزيدگان خداوند هستيم و خداوند در دين "حرج و تنگنا " قرار
نداده است و حرج ،سخت تر از ضيق است . مقصود از "آيين پدرتان ابراهيم " به ويژه
،ما هستيم و "شما را مسلمان ناميد " خدا ما را مسلمان ناميد "از پيش " ، در كتب
پيشينيان ،."و در اين "قرآن ،"تا پيامبر بر شما گواه باشد و تو بر مردم گواه باشي
."پس ،پيامبر گواه بر ماست با آنچه از سوي خداوند تبارك و تعالي به ما رسانده است
،و ما گواهان بر مردم هستيم ،پس هر كه روز قيامت را تصديق كند ،ما را تصديق كرده
و هر تكذيبش كند ،ما را تكذيب كرده است .
سليم بن قيس هلالي به نقل از اميرمؤمنان (ع) مي گويد كه ايشان فرمود :
"انّ الله تبارك و تعالي طهّرنا و عصمنا ،و جعلنا شهداء علي خلقه و حجه في ارضه و
جعلنا مع القرآن و جعل القرآن معنا لا نفارقه و لا يفارقنا ."139
همانا خداوند تبارك و تعالي ،ما را پاك و معصوم كرد و ما را بر خلايقش گواه ،و بر
زمينش ،حجّت گرفت ،و ما را با قرآن و قرآن را با ما قرارداد ،نه ما از او جدا
گرديم و نه او از ما جدا گردد .
محمّد بن مسلم مي گويد :
"سئلته عن الاعمال هل تعرض علي النبي (ص) ؟ قال : ما فيه شك .قلت له : ارايت قول
الله تعالي : (اعملوا فسيري الله عملكم و رسوله و المومنون )قال : انهم شهود الله
في ارضه ."140
از امام (ع) پرسيدم كه آيا اعمال بر پيامبر عرضه مي شود ؟ فرمود : در آن ترديدي
نيست . عرض كردم :نظر شما پيرامون آيۀ شريفۀ (اعملوا فسيري الله عملكم و رسوله و
المؤمنون .)چيست ؟فرمود : آنها گواهان خدا در زمين هستند .
سماعه به نقل از امام صادق عليه السلام مي گويد كه شنيدم حضرت (ع)فرمود :
"ما لكم تسوؤن رسول الله ؟ فقال له رجل :جعلت فداك فكيف نسوؤه ؟ فقال : اما تعلمون
ان اعمالكم تعرض عليه . فاذا اري فيها معصيه سائمه ذلك ؟ فلا سوؤا رسول الله (ص) و
سروه .)141
چرا رسول خدا (ص) را آزار مي دهيد ؟ مردي گفت :قربانت گردم : ما چگونه او را آزار
مي دهيم ؟ فرمود : آيا نمي دانيد كه كارهاي شما بر پيامبر (ص) عرضه مي شود و هرگاه
از شما گناهي ببيند او را ناخوش آيد ؟ پس او را آزار ندهيد و شادش كنيد .
در روايتي از حمران رسيده است كه امام (ع)فرموده است :
" انّما انزل الله تعالي : (و كذلك جعلناكم امه وسطاً )يعني عدلاً ،(لتكونوا
شهداء علي الناس و يكون الرسول عليكم شهيداً .) قال : و لا يكون شهداء علي النّاس
الاّ الائمه و الرسل ،فاماّ الامه فانّه غير جايزان يستشهد الله تعالي علي الناس و
فيهم من لا تجوز شهاده في الدنيا علي حزمه بقل ."142
(اليوم نختم علي أفواههم و تكلّمنا ايديهم .) الي قوله (بما كانوا يكسبون .)قال :
اذا جمع الله الخلق يوم القيامه دفع الي كل انسان كتابه فينظرون فيه فينكرون انّهم
عملوا من ذلك شيئاً ،فيشهد عليهم الملائكه . فيقولون :يا ربّ ملائكتك يشهدون لك
،ثمّ يحلفون انّهم لم يعملوا من ذلك شيئاً و هو قوله : ( يوم يبعثهم الله جميعاً
فيحلفوك له كما يحلفون لكم ،فاذا فعلوا ذلك ختم علي السنتهم و ينطق جوارحهم بما
كانوا يكسبون .)143
" (حتّي اذا ما جاءوها شهد عليهم سمعهم و أبصارهم و جلودهم بما كانوا يعملون .)
فانّها نزلت في قوم يعرض عليهم اعمالهم فينكرونها فيقولون : ما عملنا منها شيئاً
،فيشهد عليهم الملائكه الّذين كتبوا اعمالهم . فقال الصادق (ع) فيقولون لله :يا
ربّ هؤلاء ملائكتك يشهدون لك ،ثم يحلفون بالله ما فعلوا من ذلك شيئاً و هو قول
الله : (يوم يبعثهم الله جميعاً فيحلفون له كما يحلفون لكم .)و هم الّذين غضبوا
اميرالمؤمنين ... فعند ذلك يختم الله علي ألسنتهم و ينطق جوارحهم ، فيشهد السمع
بما سمع ممّا حرّم الله و يشهد البصر بما نظر به الي ما حرّم الله اليدان بما اخذتا
،تشهد الرجلان بما سعتا ممّا حرّم الله و تشهد الفرج بما ارتكبت ممّا حرّم الله
.ثم انطق الله السنتهم ،فيقولون هم لجلودهم : ( لم شهدتم علينا ؟ )فيقولون :
(انطقنا الله الّذي انطق كل شيء و هو خلقكم اوّل مرّه و اليه ترجعون و ما كنتم
تستترون .)اي من الله ( ان يشهد عليكم سمعكم و لا ابصاركم و لا جلودكم .)و الجلود
الفروج ( ولكن ظننتم انّ الله لا يعلم كثيراً ممّا تعملون .)144
مقصود خداوند از نزول آيۀ "و اين چنين شما را امّتي ميانه قرار داديم ."دادگري
است ،"تا بر مردم گواه باشيد و پيامبر بر شما گواه است "،يعني بر مردم ،كسي
گواه نيست مگر امامان و پيامبران و روا نيست خداوند تبارك و تعالي امّت را بر مردم
گواه گيرد ،چه ،در ميان آنها كساني هستند كه حتي دربارۀ يك بسته سبزي نبايد از
آنها شهادت طلبيد .
"امروز بر دهان ايشان مُهر مي نهيم و دستهاشان با ما سخن مي گويند "تا آنجا كه مي
فرمايد : " به آنچه انجام داده اند ".امام (ع) مي فرمايد :هنگامي كه خداوند به
روز رستخيز ،مردم را گرد مي آورد ،كارنامۀ هر انساني بدو داده مي شود و آنها در
آن مي نگرند و انكار مي كنند كه حتّي يك كار از آنها را انجام داده باشند ،پس
فرشتگان بر ايشان گواهي مي دهند و اين همان فرمودۀ خداوند است كه : " روزي كه خدا
همۀ آنها را زنده مي كند ،همچنان كه براي شما قسم مي خورند براي او هم قسم
خواهندخورد ."پس چون چنين كنند ،خداوند بر زبانهايشان مهر نهد و اعضايشان در آنچه
كه كرده اند ،به سخن در آيند .
"پس چون بدان در آيند ،گوش و چشمهاشان و پوستهاشان به آنچه كرده اند ،بر ايشان
گواهي دهند " اين آيه دربارۀ قومي نازل شده است كه وقتي اعمالشان بر ايشان عرضه مي
شود ،آنها انكارش مي كنند و مي گويند : ما از اين كارها هيچ آگاهي نداريم ،پس
فرشتگاني بديشان گواهي دهند كه كارهايشان را ثبت كرده اند .
امام صادق عليه السلام مي فرمايد: آنها به خدا عرض مي كنند : بار خدايا ! اين
فرشتگان تو ،به نفع تو گواهي مي دهند و سپس به خدا سوگند مي خورندكه چيزي را انجام
نداده اند و اين است مفهوم سخن پروردگار كه مي فرمايد : "روزي كه خدا همه آنها را
زنده مي كند ،همچنان كه براي شما قسم مي خورند ،براي او هم قسم خواهند خورد
."آنها ،همان كساني هستند كه اميرمؤمنان (ع)را به خشم آوردند ،و در اين هنگام
است كه خداوند بر زبانهاي آنها مُهر مي نهد و اعضايشان به سخن در مي آيند ،پس گوش
به شنيده هاي حرام ،و چشم به ديده هاي حرام ،و دست ،در اندوخته هاي حرام و پا در
پيموده هاي حرام و عورت در انجام امور حرام ،گواهي مي دهند .
خداوند سپس زبان ايشان را به سخن در مي آورد و آنها به پوستهايشان مي گويند :"چرا
بر ما گواهي مي دهيد ؟ " .و آنها مي گويند : " خداوندي ما را به سخن آورده است كه
هر چيزي را به سخن در مي آورد و او براي نخستين بار،شما را آفريده و به سوي او باز
مي گرديد و پنهان نبوده ايد ."يعني از خدا . " اينكه گواهي دهد بر شما ،گوشتان و
نه چشمها و پوستهاتان "و پوستها عورتها هستند ،"ولي پنداشتند كه خدا از بسياري
از آنچه كرده ايد آگاهي ندارد ."
پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد:
"اما انّ الله عزّوجلّ كما امركم ان تحتاطوا لأنفسكم و اديانكم و اموالكم باستشهاد
الشهود العدول عليكم فكذلك قد احتاط علي عباده و لكم في استشهاد عليهم ،فللّه
عزّوجلّ علي كلّ عبد رقباء من كل خلقه و معقبات من بين يديه و من خلفه يحفظونه من
امر الله ويحفظون عليه ما يكون منه من اعماله و اقواله و الفاظه و الحاظه ،و
البقاع الّتي تشتمل عليه شهود ربّه له او عليه ،و الليالي و الايّام و الشهور
شهوده عليه او له ،و سائر عباد الله المؤمنين شهوده عليه او له و حفظته الكاتبون
اعماله شهود له او عليه ،فكم يكون يوم القيامه من سعيد بشهادتها له و لم يكونوا
يوم القيامه من شقي بشهادتها عليه .
انّ الله عزّوجلّ يبعث يوم القيامه عباده أجمعين و إماءه فيجمعهم في صعيد واحد
،ينفذهم البصر و يسمعهم الداعي و يحشر الليالي و الايّام و يستشهد البقاع و
الشّهور علي اعمال العباد ،فمن عمل صالحاً شهدت له جوارحه و بقاعه و شهوره و
اعوامه و ساعاته و ايّامه و ليالي الجمع و ساعاتها و ايّامها فيسعد بذلك سعاده
الابد ،و من عمل سوءً شهدت عليه جوارحه و بقاعه و شهوره و اعوامه و ساعاته و ليالي
الجمع و ساعاتها و ايّامها فيشقي بذلك شقاه الابد ،فاعملوا اليوم القيامه و اعدّوا
الزاد ليوم الجمع – يوم التناد - ..." 145
آگاه باشيد ،خداوند عزّ و جلّ ،همان گونه كه به شما دستور داده است كه براي خود و
دين و مالتان با به گواهي گرفتن گواهان عادل ،براي خودتان وثيقه بگيريد ،خودش نيز
،بر بندگانش وثيقه گرفته و آنها را بر شما به شهادت گرفته است . خداوند عزّ و جلّ
بر هر بنده اي از آفريدگارش از پس و پيش ،مراقبان و نگاهباناني گماشته است كه او
را از امر الهي و رفتار و گفتار و بيان واژه ها و حتّي نگاه كردن ،پاس مي دارند .
سرزميني كه او در آن زندگي مي كند ،گواهان پروردگار بر ضد يا به نفع آن بنده است و
شب و روز و ماهها ،گواهان بر ضد يا به نفع اوست و ديگر بندگان مؤمن خدا ،گواهان
بر ضد او ،يا به نفع او هستند . و پاسداران كارنامه نويس ،گواهان بر ضد او يا به
نفع او هستند . پس چه بسيارند در قيامت ،اشخاص نيكبختي كه اينها به سود آنها گواهي
دهند ،و چه بسيارند اشخاص نگون بختي كه اينها به زيان آنها گواهي دهند
خداوند عزّ و جلّ ،روز قيامت ،همه بندگان زن و مرد را در يك جا گرد مي آورَد .
چشم آنها مي شود وصداي دعوتگر را بشنوند و شب و روز گرد آيند و زمين و ماهها بر
اعمال بندگان ،گواهي دهند و هر كه كار نيك كرده باشد ،اعضا و زمين و ماهها و
سالها و ساعتها و روزها و شبها و شبهاي جمعه و ساعتها و روزهاي آن به سود او گواهي
دهند و بدين ترتيب سعادت ابدي يابد . و هر كه بد كرده باشد،اعضا و زمين و ماهها و
سالها و ساعتها و شبهاي جمعه و ساعتها و روزهاي آن به زيان او گواهي دهند و بدين
ترتيب بيچارگي جاودان يابد .پس براي روز رستخيز بكوشيد و براي هنگام همايش توشه
برگيريد .
در تبيين مختلف آيات قرآن ،از اميرمؤمنان (ع) روايت شده كه فرموده :
"ثم نظم تعالي ما فرض علي السّمع و البصر و الفرج في آيه واحده فقال : ( ما كنتم
تستترون ان يشهد عليكم سمعكم و لاابصاركم و لا جلودكم ولكن ظننتم ان الله لا يعلم
كثيراً ممّا تعملون .)يعني بالجلود ههنا الفروج . و قال الله تعالي : (و لا تقف
ما ليس لك به علم انّ السّمع و البصر و الفؤاد كل اولئك كان عنه مسئولاً .) ساق
الحديث الي ان قال :ثمّ أخبر انّ الرجلين من الجوارح التي تشهد يوم القيامه حتّي
يستنطق بقوله سبحانه : ( اليوم نختم علي افواههم و تكلّمنا ايديهم و تشهد ارجلهم
بما كانوا يكسبون ."146
سپس خداوند متعال ،واجبات گوش و چشم و فرج را در يك آيه گرد آورده و فرموده است :
"از اينكه گوش و چشمها و پوستهايتان به زيان شما شهادت دهند ،چيزي نهان نمي
داشتيد ،بلكه مي پنداشتيد خدا بر بسياري از كارهايي كه مي كنيد آگاه نيست ."مقصود
از پوستها در اينجا فرجها مي باشد .و خداوند مي فرمايد : " از پي آنچه نداني كه
چيست مرو،زيرا گوش و چشم و دل ،همه را بدان بازخواست كنند ." و حديث ادامه دارد
تا جايي كه مي فرمايد : سپس خبر داد كه دو پا ،از اعضايي هستند كه در روز قيامت
،گواهي مي دهند تا جايي كه خداوند با اين فرموده به سخنشان مي آورد : "امروز بر
دهانها يشان مُهر مي نهيم و دستهاشان با ما سخن مي گويند و پاهاشان در آنچه كرده
اند ،گواهي مي دهند ."
ابوكهمس از امام صادق عليه السلام پرسيد :
"يصلي الرجل نوافله في موضع او يفرقها ؟ قال :لا ،بل ههنا و ههنا ،فانها تشهد
له يوم القيامه ."147
آيا شخصي مي تواند نوافل خود را دريك مكان بخواند يا آنها را در مكانهاي مختلف
بخواند ؟ امام (ع)فرمود :نه ،اينجا يا آنجا بخواند ،زيرا زمين در روز رستخيز
براي او گواهي خواهد داد .
محمّد بن علي محبوب ،در نامۀ خود ،با اسنادش به امام صادق عليه السلام مي گويد كه
امام (ع) فرمود :
"ما من يوم يأتي علي ابن آدم الاّ قال ذلك اليوم :يا ابن آدم أنا يوم جديد و أنا
عليك شهيد فافعل بي خيراً و اعمل في خيراً اشهد لك يوم القيامه ،فانّك لن تراني
بعدها ابداً
روزي بر بني بشر نمي گذرد مگر آنكه در اين روز مي گويد :اي آميزاد ! من روز نوي
هستم و بر تو گواهم ،پس به سبب من ،خير انجام بده و در من نيكي كن تا در روز قيامت
به سود تو گواهي دهم كه پس از آن ،ديگر هرگز مرا نبيني .
امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
" الليل اذا أقبل نادي مناد بصوت يسمعه الخلائق الاّ الثقلين :يا ابن آدم انّي علي
ما فيّ شهيد فخد منّي ،فاني لو طلعت الشمس لم تزدد فّي حسنه و لم تستعتب فيّ من
سيّئه ،و كذلك يقول النّهار اذا ادبر الليل ."149
آن هنگام كه شب روي آورد ،منادي با صدايي كه جز ثقلين ،آن را همگان خواهند شنيد
،كه منادي ندا خواهد كرد كه اي آدميزاد ! من با آنچه دارم گواه توام ،پس از من
بستان كه اگر خورشيد برآيد ،ديگر نخواهي توانست در دل من (دردل شب )حسنه اي
بيفزايي و اگر در من بدي كردي ،ديگر از من خشنودي مخواه . روز نيز هنگامي كه شب
رفت چنين مي گويد .
امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
" انّ النّهار اذ جاء قال : يا ابن آدم اعمل في يومك هذا خيراً ،اُشهد لك به عند
ربّك يوم القيامه ،فانّي لم آتك فيما مضي و لا آتيك فيما بقي ،و اذا جاء الليل
قال مثل ذلك ."150
روز ،هنگامي كه بيايد مي گويد ،اي آدميزاد !در اين روز نيكي كن تا در روز قيامت
نزد خدايت به سودت گواهي دهم ،كه من در گذشته پيش تو نيامده ام و در آينده نيز
نخواهم آمد ،و هر گاه شب آيد نيز چنين گويد :
مراقبت به وسيله استاد
هيچ ترديدي در اين نيست كه وجود استاد در هر علم و فنّي ضروري است ،به ويژه در اين
علم كه دربردارندۀ ظرايف و دقايق فراوان است و عدم تعادل در آن ،اگربه قدر مويي به
افراط و تفريط بيانجامد ،سبب ساز گمراهي خواهد گشت . راز اين سخن ،در آن نهفته كه
اين مقوله ،به علاوۀ آنكه يك علم است به استاد و رهنمودها و سفارشهاي كلّي و جزئي
او نيز نيازمند است . نفوذ استاد در جانها ،به ويژه جانهاي ضعيفتر ،از امور غير
قابل انكار است ،زيرا شاگرد خود را در برابر استاد ضعيف و خُرد مي بيند و او را
عظيم و نيرومند و از همين روي ،ناخودآگاه از او اثر مي پذيرد . چه ،معنويت
استاد، موجب تأثير در رفتار و گفتار مي گردد و حتي استاد در حركات و نوع سخن گفتن
شاگرد ،اثر مي گذارد ،ديگر چه رسد به قلب او .
استادي كه اهل عمل باشد و خويش را پاك و دلش را پاكيزه گردانيده باشد ، همان عمل او
دعوتگري به سوي خدا و پاكسازي نفس و تطهير آن و سرشتينه كردن آن به اخلاق الهي است
. سوگند به آن كه ،جان من در يدِ قدرت اوست ،اگر كسي بگويد سزاست كه آدمي عمر
خويش را صرف يافتن استادي كند تا تنها چند روز از او بهره برد ،سخن به نيكي گفته
است چه ،تنها يك سخن استاد ،براي جانهاي آماده ،سعادت هر دو سراي را فراهم
آوَرَد .
آنچه شايستۀ توجه است و امري مهم به شمار مي آيد و حتّي اهميت آن از استاد هم
بيشتر خواهد بود اين است كه گزينش استاد ،مسئله اي به غايت دشوار است كه وجود آن
ناياب تر از گوگرد سرخ است .چنين نيست كه هر كه ادعا كرد استاد است ،يا به استادي
شهرت يافت ،شايستگي استادي داشته باشد .چه بسا استادي كه موجب انحراف ژرف شاگرد
گردد .
استاد بايد شرايطي داشته باشد كه از وجود آنها ناگزير است :
الف )دانش و تخصّص ،به گونه اي كه نزد اهل آن علم ،شهرت يافته باشد كه معلّمي
كاركشته است . پس نادان غير متخصص ،يا كوتاهي مي كند يا زياده روي و در نهايت
،پشت آدمي را مي شكند و موجب انحراف ميگردد
ب) عقل و كياست ؛ زيرا هركه خرد و زيركي نداشته باشد ،موجب انحراف مي شود و چه
بسا استاد به دور از ذكاوتي كه شاگرد را به پرتگاه كشد .بدين ترتيب ،يافتن خردمند
زيرك ،دشوار تر از يافتن عالم متخصّص است .
ج )رسيدن به لقا،يا دست كم ،رسيدن از توبه و تخليه به تحليه و هر كه از توبه و
يقظه ،عبور نكند ،كور است . پس چگونه ممكن است كوري ،عصاكش كوري دگر شود . هر كه
خويش را پاك نسازد ،اسير پلشتيها خواهد بود و چنين كسي چگونه خواهد توانست ديگري
را از اسارت برهاند .
اينها شرايط عمده اي بود كه بيان شد و به هر روي ،يافتن استاد ،به غايت دشوار است
.
لذا توصيۀ ما ،آن است كه استادي عمومي برگزيده شود نه استادي گزينشي و خصوصي
،زيرا گفتگو و بحث و مطالعه و شركت در مجالس عمومي لازم است ،پس هر چه را به تمام
نتوان فرو گرفت ،به تمام هم فرو گذار نتوان كرد و آنچه را دستيابي بدان آسان است ،
نبايد به سبب آنچه دستيابي بدان دشوار است ، رها كرد .
اين در حالي است كه افزايش تقاضا در زمان ما –سپاس خداي را به سبب عرضه و فراواني
شاگردان – و كاهش اساتيد ،موجب مي گردد كه شاگرد به استاد عمومي و مجالس عمومي
بسنده كند .
هر كه اهل سيرو سلوك باشد و آمادۀ آن گردد ،بايد رهنمودهاي كلّي را از درس استاد
يا از شخص استاد بستاند و بدان عمل كند و در جستجوي مشكلات و شبهات آن باشد و از
خدا توفيق بجويد و خداي را به ويژه هنگام رخ نمودن شبهات و مشكلات ،فراموش نكند .
در پايان ،طلّاب اين راه را به امري مهم توجّه مي دهم و آن اين است كه رسيدن از يك
منزلگاه به منزلگاه ديگر ،بسيار دشوار و خطر دار است ،و شيطان در كمين نشسته و
مراقبت كامل دارد و از نيرنگهاي او براي طلّاب اين راه ،ايجاد نوميدي براي آنهاست
. چه ،او استاد را مي بيند كه به كارهايي مي پردازد كه وي از انجام آنها ناتوان
است . ولي مكر مهمتر از آن ،اين است كه شيطان به او فرمان مي دهد كه كمر به انجام
كارهايي ببندد كه در شأن او نيست و به كارهايي بپردازد كه بر عهده سالك نيست و او
را تشويق مي كند به كارهايي روي آورد كه او نبايد انجام دهد ،و بدين ترتيب ،او به
نوميدي و گاهي به جنون يا بيماريهاي رواني كشيده مي شود كه برخاسته از جهلي است كه
آن نيز پرداختۀ مكر ابليس است . او بايد بداند كه شيطان از سمت چپ او با گناه پيش
مي آيد ،گاهي از سمت راست او و با انجام عبادات ،گام پيش مي نهد . خداوند عزّ و
جلّ مي فرمايد :
(قال فبما اغويتني لاقعدنّ لهم صراطك المستقيم . ثمّ لا يتنّهم من بين ايديهم و من
خلفهم و عن ايمانهم و عن شمائلهم و لا تجد اكثرهم شاكرين .)151
ابليس گفت :بر اين گمراهي كه مرا داده اي ،در راه راست تو ، براي آنها (كمين )مي
نشينم ،آنگاه از جلو رويشان و از پشت سرشان و از طرف راست و چپشان به آنها مي تازم
و بيشترينشان را سپاس گزار نخواهي يافت .
و بدين ترتيب او آدمي را از راه راست و بلكه از دين بيرون مي برد .
پيشتر گفته آمد كه فرورفتن در خواستنيها ،زيانمند است و حتي بيشتر آنها حرام مي
باشد ،چنانچه بايد در بسياري از موارد ،كوتاهي در خواستنيها و تحمّل رياضتهاي
ديني را كه زيانمند هم نيست ،حرام دانست . در پايان اين راه ،سخنان بزرگان اين فن
و اعمال آنها را بيان مي داريم :
سيد مرتضي از جمله عالماني بود كه به شاگردانش شهريه مي داد . او –قدّس الله سره –
علوم فراواني را تدريس مي كرد . در يكي از سالها ،خشكسالي شديدي پديد آمد ، و مردي
يهودي به فكر چاره افتاد تا براي خود ،توشه اي گرد آورد و نگاه دارد . روزي او در
مجلس سيد مرتضي حاضر شد و از او اجازه خواست تا ستارگان را برايش بخواند وسيد به او
اجازه داد و دستور داد به او هر روزه پولي بدهند .او مدتي اين كار را انجام داد و
سپس به دست سيد مرتضي اسلام آورد .152
يكي از حكيمان گفته است : حق استاد بيش از پدر است ،زيرا پدر ،وسيلۀ سامان دادن
به پيكر اوست ،در حالي كه استاد ،حقيقت كمال انساني او را ، تحقّق مي بخشد .153
ملا حسينقلي همداني ، عمر شريفش را صرف تربيت فضلا كرد و لذا آثار اندكي از خود
برجاي نهاد و اين آثار اندك نيز ،شكل پاكنويس به خود نگرفت . از او در اين باره
،پرسش كردند .ايشان پاسخ داد كه وظيفۀ من ،تربيت طلّاب و دانش پژوهان است و آنچه
شما تصنيف و تأليف كرده ايد ،در واقع همگي از من است . او- رحمه الله – با اين
وجود ،در حفظ و ضبط و دقت نظر و سرعت انتقال در مناظره ها و شيوايي زبان ،اعجوبه
اي بود ،و با هيچ كس بحث نمي كرد مگر آنكه بر او چيرگي مي يافت و در علم جدل
مهارتي بسزا داشت .154
امام خميني – قدّس الله سرّه – مي گويد :
"استاد اخلاق براي خود معين نماييد ،جلسه وعظ و خطابه و پند و نصيحت تشكيل دهيد ،
خودرو نمي توان مهذّب شد ،اگر حوزه ها ،همين طور از داشتن مربي اخلاق و جلسات پند
و اندرز خالي باشد ،محكوم به فناست . چطور شد علم فقه و اصول ،به مدرس نياز دارد
،درس و بحث مي خواهد ،براي هر علم و صنعتي در دنيا ،استاد لازم است ،لكن علوم
معنوي و اخلاقي به تعليم و تعلّم نيازي ندارد و خودرو و بدون معلّم حاصل مي گردد .
كراراً شنيده ام سيد جليلي .155معلّم اخلاق شيخ انصاري بوده است .
شيخ طوسي در سن 25 سالگي ،درس مي رفته است ،در صورتي كه درسن بين بيست و سي
،بعضي از اين كتابها را نوشته است ،كتاب تهذيب را گويا در همين سن و سال به رشته
تحرير در آورده و د رسن 52 سالگي ،در حوزۀ درس مرحوم سيد مرتضي ،حاضر مي شده كه
به آن مقام رسيده است ."156
حاج ميرزا علي آقاي قاضي ،قهرمان عرفان و سير وسلوك و استاد علامه طباطبائي
،فرموده است :" اهمّ آنچه در اين راه ،لازم است ،استاد خبير و بصير و از هوي
بيرون آمده و به معرفت الهيّه رسيده و انسان كامل است كه علاوه بر سير الي الله
،سه سفر ديگر را طي كرده و گردش و تماشاي او درعالم خلق بالحق بوده باشد . كسي كه
طالب راه وسلوك طريق خدا باشد ،اگر براي پيدا كردن استاد اين راه ،نصف عمر خود را
در جستجو و تفحّص بگذراند . تا آن را پيدا كند ،ارزش دارد ،كسي كه به استاد رسيد
،نصف راه را طي كرده است ."157
علامۀ طباطبائي (ره) مي گويد :
"ما هر چه در اين مورد داريم ،از مرحوم قاضي داريم ،چه آنچه را كه در حياتش از
او تعليم گرفتيم و از محضرش استفاد كرديم و چه طريقي كه خودمان داريم ،از مرحوم
قاضي گرفته ايم ."158
آقا ميرزا جواد آقا ملكي ،بعد از دو سال تلّمذ خدمت آخوند ،عرض كرد :
"من در سير خود به جايي نرسيدم . آخوند در جواب ،از اسم و رسمش سؤال مي كند .
اوتعجب كرده مي گويد : مرا نمي شناسيد ؟ من جواد تبريزي ملكي هستم . ايشان مي گويد
: شما با فلان ملكي ها بستگي داريد ؟ آقا ميرزا جواد آقا ، چون آنان را خوب و
شايسته نمي دانسته از آنان انتقاد مي كند،آخوند همداني در جواب مي فرمايد : هر وقت
توانستي ،كفش آنها را كه بد مي داني پيش پايشان جفت كني من خود به سراغ تو خواهم
آمد . ميرزا جواد آقا ،فردا كه به درس مي رود ،خود را حاضر مي كند كه در محلي
پايين تر از بقيّه شاگردان بنشيند تا رفته رفته طلبه هايي كه از آن فاميل در نجف
بودند و ايشان آنان را خوب نمي دانسته ،مورد محبّت قرار مي دهد تا جايي كه كفششان
را پيش پاي آنها جفت مي كند . چون اين خبر به آن طايفه كه در تبريز ساكن بودند مي
رسد رفع كدورت فاميلي مي شود . بعداً آخوند او را ملاقات مي كند و مي فرمايد
:دستور تازه اي نيست ،تو بايد حالت اصلاح شود تا از همين دستورات شرعي بهره مند
شوي . ضمناً يادآوري مي كند كه كتاب مفتاح الفلاح شيخ بهائي براي عمل كردن خوب است
."159
"بدان فرزندم محمّد ،كه خداوند تو را از مواضع بي اعتنايي اش حفظ كند و با خلعت
توجّه هميشگي به تو و پذيرفتن اعمال تو ، زيورت بخشد . از جمله مشكلات برخاسته از
آميزش با مردم براي من ،يكي اينكه سلاطين مرا شناختند و به من محبّت يافتند تا
جايي كه نزديك بود سعادت دنيا و آخرت مرا به تباهي كشند و ميان من و مالكم كه صاحب
نعمتهاي باطني و ظاهري است ،مانع گردند . و در اين صورت ،تو ديگر مرا در نمي
يافتي مگر آنكه با طلبيدن سرپرستي سراي غرور فريفتگي ،جامۀ ننگ بر پيكر كشيده باشم
و تو را به سوي هلاكت و عذاب آتش رهنمون گردم . محققاً جز خداوند عزّ و جلّ ،هيچ
قدرت ديگري مرا از خطر رويكرد شاهان جهان و دوستي آنها رهايي نبخشيد و از شرنگ
جانگير نزديكي بديشان سلامتم نداشت . پس من رهانيدۀ آن مالك رحيم و مهر ورزم ،آن
گونه كه نخست در دامان جدم "ورّام " و پدرم ،رشد يافتم كه خداوند روحشان را پاك
گرداند و بر رستگاريشان ،تاج نشاند . آنها دعوتگران به سوي خداوند سبحان بودند و
طالبان حضرت كبرياييش ،پس خداوند عزّ و جلّ ،پيمودن راه آنها و پيروي از راهنماي
ايشان را به من الهام كرد و حال آنكه من براي آنها بسي ارجمند بودم ،و چه نيازمندم
به احسان الهي بديشان و چه محتاج بودم به تعليم خود از سوي استاد ،چه ، بنا به
سرشت كودكانه ،از لغزش بركنار نبودم ."160
مادر محمّد تقي مجلسي (پدر محمّد باقر مجلسي )عارفانۀ صالحه بود و از تقوايش نقل
شده است كه وقتي شوهرش ، مقصود علي ،عازم سفري گرديد ،پسران خود ،ملا محمّد تقي
و ملا محمّد صادق را به جهت تحصيل علوم شرعيه ،خدمت علامه ملا عبدالله شوشتري آورد
و از آن بزرگوار استدعا كرد كه مراقبت آنها را به عهده بگيرد ،پس از آن به مسافرت
رفت . سپس عيدي مصادف شد و جناب ملا عبدالله ،سه تومان به ملا محمّد تقي داد و
فرمود : در ضروريات معاش خودتان صرف كنيد . ملا محمد تقي گفت : بدون اطلاع مادر ،
مجاز نيستيم . وقتي كيفيت امر به مادرشان گفته شد ،فرمود : پدر شما دكاني دارد كه
غلّۀ آن چهارده غاز بيكي است و آن مساوي مخارج شماست ،اگر اين مبلغ را بگيرم ،حال
شما در توسعه مي شود و پس از آن ،عادت اوّل را فراموش مي كنيد و آن وقت به مخارج
كم قانع نيستيد . چون خدمت مولانا اين مطلب گفته شد ،در حق آن جناب دعا كرده و
دعاي آن بزرگوار مستجاب شد ،و اين سلسله جليله را از حاميان دين قرار داد كه از
ايشان آن بحر مواج بيرون آمد ."161
در پايان دوست دارم بر سبيل اختصار ،گزيده اي از حالات اساتيدم را بيان دارم تا
يادماني باشد براي من و شما و اداي پاره اي ازحقوق آنها بر من .
الف)سرور ما ،استاد امام خميني – رضوان الله تعالي عليه – به ظواهر شرع حتي
مستحبّات غير معروف هم ، پايبند بود ،چه رسد به نماز اول وقت و تهجّد و تلاوت قرآن
و دعا و همچون پذيرفتن دعوت مؤمنان و پيشي گرفتن در سلام و ... و از آنچه ايشان در
ميان شاگردانش بدان شناخته شده بود ،برآوردن نياز تهيدستان بود ،هرگاه از نياز
آنها آگاهي مي يافت و از همين روي پيوسته مي گفت اگر به نياز مبرم كسي آگاهي يابيم
،سزد كه حتّي با فروش جامه مان ،درصدد برآوردن آن باشيم . چنان كه ايشان از اظهار
تهيدستي هنگامي كه مي دانست شخص در آن لحظه نيازي ندارد ،بيزار بود . از آنچه او
بدان شهرت يافته بود و به غايت به آن پايبندي مي ورزيد ،دوري از محرمات بود .
اينك خاطره اي را باز مي گويم كه هرگز آن را فراموش نمي كنم . روزي او با پريشاني و
ناآرامي بر سر درس حاضر شد و گفت : امروز براي درس و بحث نيامده ام ،بلكه بر سر
درس حاضر شدم تا شما را نصيحتي كنم كه از برخي روايت وارد شده است . اين نصيحت از
سيد ميرزا كبير شيرازي است . به او نوشتند كه ايشان براي اهل علم ،وجود علم و تقوا
و عقل را شرط مي داند و اگر علم نداشته باشند بايد از تقوا و عقل برخوردار باشند و
اگرنه ،دست كم بايد عقل داشته باشند تا اسلام را با عقلشان حفظ كنند و من عرض مي
كنم : به دنبال يافتن عقل و فكر باشيد تا حوزۀ مقدّسه حفظ شود . او رفت در حالي كه
تب رهايش نمي كرد و چند روز از انجام مباحثه ناتوان بود ،و دليل اين همه ،آن بود
كه گروهي از شاگردانش ،سيد ميرزا كبير شيرازي را چنان معرفي كرده بودند كه شخصيت
برخي از مراجع را خدشه دار مي كرد و او با شنيدن اين غيبت ،پريشان و بيمار شده بود
. او از ارتكاب گناه تنفّر داشت ،به ويژه در چنين غيبتي كه تجاوزي بود بر حق مردم
،چنان كه از اسراف و زياده روي در بيت المال ،به سختي بر مي آشفت .
اين قطره اي از درياي فضايل او در پايبندي اش به ظواهر شرع بود امّا در مورد تخليه
و تحليه ،معتقد بود كه همۀ علوم ،حتّي علم توحيد به تهذيب و تخلّق به فضايل
،موكول است .
هنگامي كه در آغاز پيروزي انقلاب اسلامي ،گروهي به خدمت ايشان رسيدند و يكي از
ايشان اظهار داشت كه ما نيامده ايم تا بگوييم از انقلاب چه مي خواهيم ،بلكه آمده
ايم تا بپرسيم انقلاب از ما چه مي خواهد .امام از لطافت و دقت و ظرافت كلام گوينده
،شاد گشت و گفت : انقلاب از ما مي خواهد كه به تزكيه روي آوريم و خويش را مهذّب
كنيم . به حقيقت ،اين كلام ارزشمندي پيرامون مقام تجليه و لقاست . ما معتقديم برخي
از كلمات ايشان ،برخاسته از رسيدن ايشان به هر دو مقام بوده است . براي مثال ،او
در آغاز وصيّتنامه سياسي – الهي خود ،درباره ثقلين و عدم تفرق آنها از يكديگر مي
نويسد :
"شايد جمله "لن يفترقا حتي يردا علي الحوض ." اشاره باشد بر اينكه ،بعد از وجود
مقدس رسول الله (ص)هر چه بر يكي از اين دو گذشته است ،بر ديگري گذشته است و
مهجوريت هر يك ،مهجوريت ديگري است . تا آنگاه كه اين دو مهجور ،بر رسول خدا
(ص)در "حوض" وارد شوند و آيا "حوض" مقام اتصال كثرت به وحدت است و اضمحلال قطرات
در درياست ،يا چيز ديگر كه به عقل و عرفان بشر راهي ندارد ."
اين سخن ايشان ،شگفت انگيز است و فردي ديگر كه اين سخن را گفته باشد ،نمي شناسيم
.
مشهور است كه اسم مستأثر و اسماي مستأثره ،درذات خداوند پنهان است و به خودِ مقام
كبريايي اختصاص دارد ،ولي امام (ره) مي فرمود :وجود اسم ،بدون آشكار كننده
،مفهومي ندارد ،اگر چه پنهان و مختصّ به مقام كبريايي باشد . براي مثال ،پيامبر
اكرم (ص) ناگزير بايد مظهر و مجلاي ذات و صفت و حتي اسم مستأثر باشد . آن چنان كه
مي فرمود : از قرآن ،چنين پيداست كه ولايت به منزله فصل و اسلام به منزلۀ جنس است
و قوام و مايۀ جنس ،به فصل است ،لذا مفهوم آيه : ( اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت
عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام ديناً)162 "امروز دين شما را كامل كردم و نعمتم
را بر شما تمام كردم و اسلام را به عنوان دين شما ،برگزيدم ."
در كنار اين آيۀ شريفه : (يا ايّها الّرسول بلّغ ما انزل اليك من ربّك و ان لم
تفعل فما بلّغت رسالته .)163 "اي پيامبر !آنچه را از سوي پروردگارت به تو نازل
شده ،برسان و اگر چنين نكني ،رسالت او را به جاي نياورده اي ."همين مفهوم را
بيان مي كند .
بر اين اساس ،در رواياتي همچون :
"بني الاسلام علي خمس علي الصلوه الزكاه و الصّوم و الحج و الولايه و لم يناد بشيءٍ
كما نودي بالولايه ."164
اسلام بر پنج پايه استوار است ،بر نماز ،زكات ،روزه ،حج و ولايت و به چيزي
چونان ولايت دعوت نشده است
ناگزير بايد مفهوم ولايت ،همان محبّت اهل بيت و شيعيان آنها باشد ،نه ولايت
اصطلاحي ،زيرا آن جز اصول و شالوده هاي دين است و مفهومي ندارد كه آن را به دنبال
فروعاتي همچون نماز ،زكات ،روزه و حج ،قرار داد .
نظير چنين سخناني از ايشان ،آنقدر فراوان است كه براي نقل آنها به كتابي مستقل
نياز است و ما تنها به گفتن همين سخن بسنده مي كنيم كه دليل وصول ايشان به مقام لقا
،تصّرف ولايي او در نفوس بود و ما در اين زمينه ،شواهدي داريم و آنچه از آغاز
انقلاب اسلامي تا امروز رخ داده ،ما را بس است .چه ،چندين سال از رحلت ايشان مي
گذرد و بارها دشمنان متعدّد ،اسرار مهمّمي را فاش كرده اند و اين در حالي است كه
چه در هنگام ورود امام ،يا هنگام رحلت ايشان ،يا اينك كه چند سال ا زارتحال ايشان
مي گذرد ،مردم همچنان در عرصه اند و هر زمان كه نياز باشد ،چون سيلي به خيابانها
مي ريزند و اين نيست مگر همان كرامت ،يا اگر مي خواهيد بگوييد "تصرّف ولايي "
قلم سركشي كرد و برخي اسرار ،نگاشته آمد و البته جاي شگفتي هم نيست ،چه ،مانند
اين كرامات در ميان علماي شيعه ،فراوان است و عامل پاياني شيعه ،وجود همين كرامات
و عنايات است كه حضرت بقيّة الله الاعظم - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف – به شيخ
بزرگوار ،مفيد – رضوان الله تعالي عليه – چنين نوشتند : " ما از نظر كردن به شما
،روي بر نتافته ايم و ياد شما را فراموش نكرده ايم و اگر نه چنين بود ،دشمنان ،
شما را ربوده بودند ."
برآيند سخن اينكه ،نظير چنين كلمات و كراماتي از علماي شيعه ،از زمان غيبت صغرا
تا زمان غيبت كبرا و تا امروزمان ،آنقدر فراوان است كه به مجلّداتي جداگانه
نيازمند است .
ب)سرور ما علامه طباطبائي ،از فلا سفه و عرفا بود و در پايبندي به ظواهر شرع
،همگان با اشاره او را به يكديگر نشان مي دادند . او در اخلاق ،زير نظر عارف كامل
،قاضي طباطبايي ،رشد كرد و به مقام كشف و شهود رسيد ،تا جايي كه خود مي گويد :
در عالم كشف ،حوريه اي را ديدم كه جام شرابي از فردوس در دست داشت ،من بدو توجّهي
نكردم ،پس از سمت راست آمد و باز از او روي بر تافتم و اين بار از سمت چپ آمد و
چون به او توجّهي نكردم ،نوميد برفت . علامه – رضوان الله تعالي عليه هنگام نقل
اين روايت لبخندي زد و فرمود :هر گاه اين ماجرا را به خاطر مي آورم براي آن حوريه
ناراحت مي شوم .
سخن واپسين اينكه ،استاد او ،در ترقي و عروج علامه ، از منزلگاهي به منزلگاه ديگر
،مؤثر بود تا جايي كه در علم و عمل به مقام لقا رسيد و لذا بارها مي فرمود كه :
هر چه داريم از استاد قاضي داريم .
انصافاً ،استاد به مقام تذكر رسيده بود و لذا پيوسته بدان فرا مي خواند . گفته مي
شود كه هنگام مرگ ،مكرّراً مي فرمود :توجّه ،توجّه ،توجّه .
در اوايل همان مرضي كه به مرگ ايشان انجاميد ،به عيادت او رفتيم و من عرض كردم
:سرورم ! ما را سفارشي كن تا رفع مزاحمت كنيم . گفت :خداوند فرموده است :
(فاذكروني اذكركم .)165
مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم .
به علاوه آنكه ،ايشان در معارف اسلامي تخصّص داشتند و در بيشتر معارف اسلامي كتاب
نگاشته اند او از مفسّراني به شمار مي آيد كه تفسير او ،موجب عزّت مسلمانان است و
شاگردان ايشان به تفسير الميزان مي بالند . اين تفسير در بردارندۀ ظرايفي باريك
،به ويژه در توحيد و ولايت است . ولي متأسفانه ،موانع جسمي و رواني و اجتماعي
،او را از انجام خواسته اش باز داشت و مانع از آن شد كه آنچه را كه مي خواهد ،در
آن بياورد ،ولي با اين حال ،در آن ،مرواريدهايي درشت و دقايقي نو نهفته است كه
خداوند از اين رو پاداش نيكش دهد .
در پايان ،مايلم پيرامون "لقا " به نقل از ايشان مطالبي را بياورم كه معتقدم در
اين زمينه به نكتۀ لطيفي دست يافته است .
در مفهوم "لقا " در قرآن ،اختلاف نظر وجود دارد و آنچه ميان مفسران مشهور است
،اين است كه لقايي روز رستاخيز است كه رحمت و كيفر پروردگار در آن نمود مي يابد .
آنها به اين آيۀ شريفه استدلال مي كنند كه :
(امّا الّذين كفروا و كذّبوا بآياتنا و لقاء الآخره فاولئك في العذاب محضرون .)166
و امّا كساني كه كفر ورزيدند و آيات ما و لقاي آخرت را تكذيب كردند ،پس ايشان به
عذاب ،حاضر گردند .
امّا مشهور در ميان اهل دل ،منظور از لقا همان فناست ،همچون فناي قطره در دريا و
آنها استدلال مي كنند كه خداوند فرموده است :
(انّا للّه و انّا اليه راجعون .)167
ما از خداييم و به سوي خدا باز مي گرديم .
(يا ايّها الانسان انّك كادح الي ربّك كدحاً فملاقيه .)168
اي انسان ! تو به سوي رسيدن به خدايت ،سخت در تكاپويي ،پس او را ملاقات خواهي كرد
.
ليكن استاد –رضوان الله تعالي عليه – در درسهاي اخلاق خود به اين دو ،اعتقاد نداشت
و مي گفت : اعتقاد به باور دوم ،ايجاد و وجود به مفهوم لغوي را اقتضا مي كند ،و
اعتقاد به باور نخست ،خلاف ظواهر آيات است ،به علاوۀ آنكه مسئله مهمّي نيز ناديده
گرفته شده است . باور محقّقانه ،پايانيِ اعيان ثابته است همراه با فناي انانيّت و
دريافتن امكان ذاتي آن و درك اين مفهوم كه " در سراي ،جز او كسي نيست "پس آن در
هر زماني با عنايت الهي فاني و قائم است . خداوند عزّ و جلّ مي فرمايد :
(الله لا اله الاّ هو الحيّ القيّوم .) 169
جز الله ،الهي نيست كه تنها زندۀ پاينده اوست .
و به حقيقت موجودي جز او نيست و جز او ،هر چيز ديگر سراب است كه تشنه ،او را آب
مي پندارد .
پس انسان در پرتو سير سلوك و رسيدن به مقام حقّ اليقين ،جز الله را نمي بيند
،همان گونه كه در نفس الامر و واقعيت " ليس في الدّار غيره ديار."
خداوند عزّ و جلّ مي فرمايد :
(انّي وجّهت وجهي للّذي فطر السّماوات و الارض .)170
همانا من روي به سوي كسي آوردم كه آسمانها و زمين را آفريد .
(و عنت الوجوه للحيّ القيّوم .)171
و چهره ها در برابر خداي زندۀ پاينده ،خاضع مي شوند .
پس توجّه به خداي متعال و خضوع چهره ها براي خداي زندۀ پاينده ،اقتضاي بقاي اعيان
ثابته را دارد ،چنان كه خداوند عزّ و جلّ مي فرمايد :
(لمن الملك اليوم لله الواحد القهّار .)172
امروز سلطنت از آن كيست ؟ از آن خداي يگانۀ چيره .
(و اليه يرجع الامر كلّه .)173
هر امري به سوي او باز مي گردد.
كه اين نيز مقتضي فناست ،و جمع ،مقتضي بقاي اعيان ثابته است .
حتّي پس از فنا و بقا در پرتو وجود خداوند متعال با رسيدنش به مقام لقا و در پيمودن
منزلگاهها ،و به ديگر سخن ،رسيدنش به مقام حقّ اليقين ،و به سخن سوم ،رسيدنش به
هستي قلبش ،كه همان عرش رحمان است .
ج )سرور ما ،استاد بروجردي از فقهاي برجسته بود و هرگاه به بحث فقه و اصول وارد
مي شد ،چونان دريايي خروشان بود .
پايبندي او به ظواهر شرع ،براي ما الگو بود و تأكيدايشان در بقاي حوزه و ترقّي آن
،كاملاً محسوس بود . و جدّيت ايشان در درس ،از آغاز تا پايان عمر ،در ميان ما
شهرت داشت . ايشان مي گفت: من در نجف ،شب را با مطالعه سپري مي كردم . مرحوم
بروجردي هوي و هوس خويش را لگام زده بود و در طول هشت سالي كه در درس ايشان حاضر مي
شديم ،حتّي يك نقصان اخلاقي از ايشان نديديم . مرحوم آيت الله بروجردي ،پيوسته ما
را به ترك هوي و هوسها ،به ويژه دنيا طلبي و رياست طلبي سفارش مي كرد و مي گفت :
من قبلاً خود را براي اين رياست و مرجعيّت آماده نكرده بودم و آن بر من ،باري گران
است و اي كاش بر دوش من نهاده نمي شد .او اظهار مي كرد كه پيش از مرجعيت ،الهامات
و كشفيّات و سماعاتي داشته است و مي گفت :اشتغالات ،ما را عملاً از اين فيوضات بي
بهره ساخته است .در حالي كه پيشتر به مراتب والايي دست يافته بود .
درپايان ،داستان مشهوري از ايشان نقل مي كنيم كه دلالت بر روحيۀ تعبّد ايشان دارد
– كه قبلا ً گفته آمد – و پيشتر گفتيم كه اين از فوايد تهذيب است و تهذيب ،موقوف
بدان . گفتيم كه آن در شمار برترين فضايل است و حتي مي توان گفت فضيلتي برتر از اين
فضيلت وجود ندارد .
آيت الله بروجردي در نور همچون نور بصيرت ،توانمند بود و تا پايان عمر هم ،بدون
عينك مطالعه مي كرد . ايشان مي گفت :در جواني چشماني ضعيف داشته تا جايي كه بدون
عينك نمي توانسته مطالعه كند .يك بار كه هيئت حسيني مي گذشته ،مقداري گِل از سر يك
عزادار برگرفته و آن را بر چشم خويش ماليده و ديگر از آن پس ،نيازي به عينك نيافته
و ديدگانش در دوران پيري در كمال تيز بيني و قوّت بود .
اين روحيه اي از عنايات خاصۀ الهي است كه جز به بندگان صالح ارمغان نمي شود . خداي
را سپاس كه اساتيد ما ،از كساني بوده اند كه اين روحيه در آنها دميده شده بود .
رضوان الهي گوارايشان باد . و از خداوند ،اميد داريم كه ما را نيز هدايت كند و شرح
صدر عنايتمان كند و سينه هاي ما را جايگاه اين فضايل سترگ گرداند .
مراقبت به وسيله دوست
مراقبت به وسيله دوست نيز از عواملي است كه در سير وسلوك تأثير مي نهد و اگر مهمتر
از ديگر مراقبتها نباشد ،َبدو ن اشكال در حدّ آنهاست ،تا جايي كه روايت شده :
"المرء علي دين خليله ."174
آدمي بر آيين دوستش است .
بهره بردن دو دوست از يكديگر و مراقبت از هم و گوشزد كردن عيبهاشان به يكديگر ،از
عواملي است كه در سير وسلوك و در آداب و عادات اجتماعي و انجام واجبات و ترك
محرّمات مؤثر به شمار مي آيد .
دوست بد ،بدتر از شيطان است و قرآن ،آن را از نشانه هاي شياطين شمرده است و مي
فرمايد :
و من شرّ الوسواس الخنّاس . الّذي يوسوس في صدور النّاس . من الجّنه و النّاس
.)175
از شرّ وسوسۀ وسوسه گر نهاني ،آن كه در دلهاي مردم وسوسه مي كند ،خواه از جنيان
باشد يا از آدميان .
بر شما باد ،باز هم بر شما باد دوست خوب ،زيرا دوست خوب ،خير دنيا و آخرت است و
بهايش فزونتر از دنيا و هر آن چيزي است كه در آن هست ،و بر حذر باشيد و باز هم بر
حذر باشيد از همنشين بد كه از هر شرّي بدتر است و موجب شرّ دنيا و آخرت است .
شرايطي كه دربارۀ استاد گفتيم ،بدون هيچ تفاوتي در اينجا نيز مطرح است .يكي از
شرايط دوست ،آن است كه عاقل باشد ،زيرا نادان نه تنها سود نمي رساند كه زيان مي
رساند . در روايات آمده است كه :
"انّه يريد ان ينفعك فيضّرك ." 176
او مي خواهد به تو سود رساند ،ليكن زيان مي رساند .
انسان نادان ،يا زياده روي مي كند يا كوتاهي و چنين كسي چگونه مي تواند معلّم يا
مراقب تو باشد .
از شرايط ديگر دوست ،آن است كه عالم يا متعلّم باشد و دوست نادان غير متعلّم
،خودكامگي در جهل و رأي و تعصّب و ... دارد ،و به طور كلي ،انسان احمق ،نه مي
دهد و نه مي ستاند و يا افراط مي كند يا تفريط .
از شرايط ديگر دوست ،آن است كه پاك نهاد باشد ،يا دست در انديشۀ يافتن نهادي پاك
باشد و راه رسيدن بدان را بپيمايد و در صدد اصلاح خويش باشد ،و راه پرهيزگاري در
پيش گيرد يا دست كم از كساني باشد كه تقوا را دوست مي دارد و مي كوشد خود را اصلاح
كند
حاصل سخن اينكه ،دوست پاك نهاد و دوست پرهيزگار ،اگر چه والا جمال است ،ولي هر
گاه عقل و علم يا تعلم را نيز به نهاد پاك خود بيفزايد ،خود ا زمهمترين مرافبتها
به شمار مي آيد و سالك بايد او را بيابد و از او بهره جويد .
آياتي پيرامون مراقبت به وسيله دوست
(و قد نزّل عليكم في الكتاب ان اذا سمعتم آيات الله يكفر بها و يستهزء بها فلا
تقعدوا معهم حتّي يخوضوا في حديثٍ غيره انّكم اذاً مثلهم انّ الله جامع المنافقين و
الكافرين في جهنّم جميعاً .)177
و از اين پيش ،در اين كتاب بر شما نازل كرده ايم كه چون شنيديد كساني آيات خدا را
انكار مي كنند و آن را به ريشخند مي گيرند ،با آنان منشينيد تا آنگاه كه به سخني
ديگر پردازند . وگرنه ،شما نيز همانند آنها خواهيد بود و خدا همۀ منافقان و كافران
را در جهنم گرد مي آورد .
(كلّما دخلت امّه لعنت اختها حتي اذا ادّاركوا فيها جميعاً قالت اخريهم لاوليهم
ربّنا هؤلاء اضلّونا فأتهم عذاباً ضعفاً من النّار قال لكل ضعف ولكن لا تعلمون .
)178
هر امتي كه به آتش داخل شود ،امّت همكيش خود را لعنت كند تا چون همگي در آنجا گرد
آيند ،گروههايي كه پيرو بوده اند ،دربارۀ گروههايي كه پيشوا بوده اند ،گويند
:پروردگارا ! اينان ما را گمراه كردند ،دو چندان در آتش عذابشان كن . گويد :عذاب
همه دوچندان است ،ولي شما نمي دانيد .
(يا ويلتا ليتني لم اتّخذ فلاناً خليلاً . لقد اضلّني عن الذّكر بعد اذ جاءني و كان
الشيطان للانسان خذولاً.) 179
واي بر من ،كاش فلان كس را دوست نمي گرفتم ،با آنكه قرآن براي من نازل شده بود ،
مرا از پيرويش بازداشت ، و اين شيطان همواره آدمي را تنها مي گذارد .
(و قيّضنا لهم قرناء فزيّنوا لهم ما بين ايديهم و ما خلفهم و حقّ عليهم القول في
اممٍ قد خلت من قبلهم من الجن و الانس انّهم كانوا خاسرين .)180
و برايشان همدماني مقدر كرديم و آنان حال و آينده را در نظرشان بياراستند و بر آنها
نيز همانند پيشينيانشان از جن و انس ،عذاب مقرر شد ،زيرا زيانكار بودند .
(الاّ خلاء يومئذ بعضهم لبعض عدوّاً الاّ المتّقين .)181
در آن هنگام ،دوستان دشمن يكديگر گردند مگر پرهيزكاران .
(و من يعش عن ذكر الرحمن نقيض له شيطاناً فهو له قرين .) 182
و هر كه از ياد خداي ، روي برتابد ، شيطاني را بر او چيره سازيم كه همنشينش شود .
(في جنّات يتساءلون . عن المجرمين . ما سلككم في سقر . قالوا لم نك من المصلين . و
لم نك نطعم المسكين . و كنّا نخوض مع الخائضين .)183
كه در بهشتها نشسته اند و مي پرسند از گناهكاران چه چيز شما را به جهنم كشانيد ؟ مي
گويند ما از نمازگزاران نبوديم و به مسكينان طعام نمي داديم ،و با آنان كه سخن
باطل مي گفتند ،هم آواز مي شديم .
(قل اعوذ بربّ الناس . ملك الناس . اله الناس . من شرّ الوسواس الخنّاس . الّذي
يوسوس في صدور الناس . من الجنّه و الناس .)184
بگو : به پروردگار مردم پناه مي بردم ،فرمانرواي مردم ، خداي مردم ،از شرّ وسوسۀ
وسوسه گر نهاني ،آنكه در دلهاي مردم وسوسه مي كند ،خواه از جنيان باشد يا از
آدميان .
رواياتي پيرامون مراقبت به وسيله دوست
حواريون به عيسي (ع) گفتند :
"فمن نجالس يا روح الله ؟قال :من يذكّركم الله رؤيته و يزيد في علمكم منطقه و
يرغّبكم في الاخره عمله ." 185
يا روح الله !با چه كساني همنشيني كنيم ؟فرمود :كسي كه ديدنش ،شما را به ياد
خداي اندازد و سخنش ،بر علم شما بيفزايد و عملش ،شما را به آخرت تشويق كند .
از يكي از امامان – عليهم السلام – روايت شده است :
"الجلساء ثلاثه :جليس تستفيد منه فالزمه ،و جليس تفيده فاكرمه و جليس لا تفيده و
لا تستفيد منه فاهرب عنه ."186
همنشينان سه گروهند :همنشيني كه از او بهره مي بري ،پس پا يبندش باش ،و همنشيني
كه به او بهره مي رساني ،پس ارجمندش بدار،و همنشيني كه نه به او بهره مي رساني و
نه از او بهره مي ستاني ،از چنين همنشيني بگريز :
اميرمؤمنان (ع) مي فرمايد :
"انّ العلم ذو فضائل كثيره : فرأسه التواضع ... و رفيقه صبحه الاخيار ."187
علم ،فضايل بسياري دارد كه در رأس آنها ،فروتني ... و همراهي با دوستان نيك ، قرار
دارد .
امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
(لا ينبغي للمسلم ان يواخي الفاجر و لا الاحمق و لا الكذّاب .)188
مسلمان را نزيبد كه با تبهكار يا نادان يا دروغ پرداز ،برادري كند .
امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
" لا تصبحوا اهل البدع و لا تجالسوهم فتصيروا عند الناس كواحد منهم ،قال رسول الله
(ص) :المرء علي دين خليله و قرينه ."189
با بدعتگزاران ،همراهي و همنشيني نكنيد ،كه در ميان مردم ،چونان يكي از آنها
گرديد .پيامبر (ص) مي فرمايد :آدمي بر دين دوست و همنشين خود است .
امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
"يا سفيان امرني والدي (ع) بثلاث و نهاني عن ثلاث : فكان فيما قال لي : يا بنيّ من
يصحب صاحب اسوء لا يسلم ." 190
اي سفيان !پدرم مرا به سه چيز فراخوانده از سه چيز بازم داشته است :از جمله آنچه
به من گفت اين بود كه : دلبندم ! هر كه با انسان بد همنشيني كند ،سالم نماند .
امام صادق عليه السلام به نقل از پدرانش و ايشان به نقل از پيامبر اكرم (ص) فرموده
است :
"... و احسن مصاحبه من صاحبك تكن مسلماً " 191
... همنشيني همنشينت را نيكو دار تا مسلمان باشي .
امام صادق عليه السلام پس از ذكر امامان (عليهم السلام ) مي فرمايد:
"و دينهم الورع ... و حسن الصحبه و حسن الجوار ." 192
و دين آنها پاكدامني است ... و نيكو همدمي و حسن همسايگي .
امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
"كان اميرالمؤمنين – صلوات الله عليه – اذا صعد المنبر قال : ينبغي للمسلم ان يجتنب
مواخاه ثلاثه : الماجن و الاحمق و الكذّاب .
فامّا الماجن فيزّين لك فعله و يحبّ ان تكون مثله و لا يعينك علي امر دينك و معادك
،و مقارنته جفاء و قسوه و مدخله و مخرجه عليك عار .
و امّا الاحمق فأنه لا يشير عليك بخير و لا يرجي لصرف السوء عنك و لو اجهد نفسه و
ربّما اراد منفعتك فضّرك ،فموته خير من حياته ،و سكوته خير من نطقه و بعده خير من
قربه .
و امّا لكذاب فانه لا يهنئك معه عيش ،ينقل حديثك و ينقل اليك الحديث كلما افني
احدوثه مطّها باخري حتي انه يحدث بالصدق ممّا يصدّق و يغري بين الناس بالعداوه
فينبت السخائم في الصدور ،فاتقوا الله و انظروا لانفسكم ."193
اميرمؤمنان هر گاه بر منبرمي رفت ،مي فرمود: مسلمان را زيبنده است كه از برادري سه
گروه بپرهيزد : ا زماجن و احمق و كذّاب .
امّا ماجن كسي است كه كارهايش را براي تو مي آرايد و مي خواهد مانند او باشي و در
امر دين و معاد ،تو را ياري نمي رساند ،و نزديكي به او موجب سخت دلي و سنگدلي است
و آمد و شد با او ،بر تو ننگ است .
امّا احمق كسي است كه تو را به سوي خيري رهنمون نمي شود و اميد نمي رود حتي اگر
خويش را به زحمت افكند ،ناهنجاري را از تو بگرداند و چه بسا مي خواهد به تو سود
رساند ،ليكن زيان مي رساند مرگ او ،از زندگي اش بهتر است و خاموشي اش بهتر از سخن
گفتن و دوري اش بهتر از نزديكي .
امّا كذّاب كسي است كه زندگي با او ،تو را گوارا نباشد . سخن تو را براي ديگران
نقل مي كند و براي تو سخن ديگران را نقل مي كند . هر گاه سخنش تمام شد با سخن ديگري
آن راكش مي دهد و معمولاً سخناني را مي گويد كه تصديق مي شود و مردم را با دشمني بر
يكديگر مي شوراند و در دلها ،كينه مي نشاند ،پس تقواي خدا را پيش گيريد و به خود
نظر كنيد .
امام رضا عليه السلام مي فرمايد:
"... و اجتهدوا ان يكون زمانكم اربع ساعات :
ساعه لمناجته و ساعه لامرار المعاش و ساعه لمعاشره الاخوان الثّقات و الّذين
يعرّفونكم عيوبكم و يخلصون لكم في الباطن ،و ساعه تخلون فيها للذاتكم و بهذه
الساعه تقدرون علي الثلاث الساعات "194
...بكوشيد كه ساعات شبانه روز را به چهار بخش تقسيم كنيد :
ساعتي براي مناجات ،ساعتي براي امرار معاش ،ساعتي براي رفت و آمد با برادران مورد
اعتماد و كساني كه عيوبتان را به آگاهيتان مي رسانند و در باطن ،خيرخواه شمايند و
ساعتي را براي لذّتهاتان كه خلوت كنيد . با همين تقسيم بندي است كه امكان انجام
كارهايتان را سر ساعت مي يابيد .
امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
"وصيت ورقه بن نوفل لخديجه بنت خويلد :
... اي بنّيه اياك و صحبه الاحمق الكذّاب ،فأنه يريد نفعك فيضرّك و يقرب منك
البعيد و يبعدّ عنك القريب ،ان ائتمنته خانك و ان ائتمنك اهانك و ان حدّثك كذبك و
ان حدّثته كذّبك ،و انت منه منزله السّراب الّذي يحسبه الظمآن ماءً حتّي اذا جائه
لم يجده شيئاً ." 195
وصيت ورقه بن نوفل به خديجه ،دختر خويلد ،چنين بود :
... اي دختركم !از همنشيني با انسان نادان و دروغ پرداز بپرهيز كه او سود تو را مي
خواهد ،ليكن به تو زيان مي رساند ،او دور را در نظر تو،نزديك و نزديك را در نظر
تو ،دور مي نماياند . اگر به او اطمينان كني به توخيانت مي ورزد و اگر او به تو
اطمينان كند ،خوارت خواهد ساخت . اگر با تو سخن گويد ،دروغ مي گويد ،و اگر تو با
او سخن بگويي ،دروغگويت مي شمارد .
تو براي او همچون سرابي هستي كه تشنه ،آبش مي پندارد و هر گاه نزد او آيد هيچ
نيابد .
امام جواد عليه السلام مي فرمايد:
"المؤمن يحتاج الي ثلاث خصال :توفيق من الله ،و واعظ من نفسه و قبول ممّن ينصحه
."196
مؤمن به سه خصلت نيازمند است : توفيق الهي ،و پند دهنده اي از خويش و پذيرش پند
كسي كه بدو پند مي دهد .
اميرمؤمنان (ع) مي فرمايد :
"و ايّاك و مصاحبه الفسّاق ،فانّ الشّرّ بالشّرّ ملحق و وقّرّ الله واحبب احبّاءه
." 197
از همنشيني با تبهكاران بپرهيز ،كه شر به شر مي پيوندند . وخداي را بزرگ بدار و
دوستان او را دوست بدار .
امير مؤمنان (ع) مي فرمايد :
"لا يكون الصّديق صديقاً حتّي يحفظ اخاه في ثلاثٍ : في نكبته و غيبته و وفاته ."198
دوست ،دوست نيست ،مگر آنكه مقام برادرش را در سه جايگاه حفظ كند : در سختي و حضور
نداشتن و فوت او.
امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
"لا تكون الصداقه الاّ بحدودها ،فمن كانت فيه هذه الحدود او شي منها فانسبه الي
الصداقه و من لم يكن فيه شي منها فلا تنسبه الي شي من الصداقه . فاوّلها ان تكون
سريرته و علانيته لك واحده و الثاني ان يري زينك زينه و شينك شينه ،و الثالثه ان
لا تغيّره عليك ولايه و لا مال و الرابعه ان لا يمنعك شيئاً تناله مقدرته ،و
الخامسه – و هي تجتمع هذه الخصال – ان لا يسلّمك عند النكبات ."199
دوستي جز به مرزهاي آن شدني نيست ،پس هر كه اين مرزها يا بخشي از آن را در بر
داشته باشد ،به دوستي نسبتش ده و هر كه از آن بي بهره بود هرگز به دوستيش نسبت مده
. نخستين اين مرزها ،آن است كه پنهان و پيداي او ، براي تو يكي باشد . دوم اينكه
،زيور تو ،زيور او و زشتي تو ،زشتي او باشد .سوم اينكه ،اگر به مال و قدرت رسيد
،رفتارش را با تو ديگرگونه نسازد . چهارم اينكه ،تو را در دست يافتن به آنچه توان
رسيدن بدان را داري باز ندارد .پنجم – كه گرد آوردندۀ همۀ اين خصلت هاست – تو را
تسليم دشواريها نكند .
در دعا رسيده است :
"و وفّقني فيه للتّقي و صحبه الابرار ."200
و مرا در آن ،توفيق تقوا و همنشيني نيكان عطا كن .
اللهم وفقني فيه لموافقه الابرار و جنبني فيه مرافقه الاشرار ."201
خدايا مرا در آن ،توفيق همراهي نيكان ده و از همنشيني اشرار دورم بدار
"و لا تحرمني صحبه الاخيار "202
و مرا از همدمي نيكان ،محروم مكن .
امام صادق عليه السلام فرمود كه علي بن الحسين (ع) به من فرموده است :
"يا بني انظر خمسه فلا تصاحبهم و لا تحادثهم و لا ترافقهم في طريق فقلت : يا ابه من
هم ؟
قال : ايّاك و مصاحبه الكذّاب ،فانّه بمنزله السّراب يقرّب لك البعيد و يباعد لك
القريب .
و ايّاك و مصاحبه الفاسق فانّه بائعك باكله او اقلّ من ذلك .
و ايّاك و مصاحبه البخيل فانّه يخذلك في ماله أحوج ما تكون اليه .
و ايّاك و مصاحبه الاحمق فانّه يريد ان ينفعك فيضرّك .
و ايّاك و مصاحبه القاطع لرحمه فانّي وجدته ملعوناً في كتاب الله عزّوجلّ في ثلاث
مواضع:
قال الله عزّوجلّ : (فهل عسيتم ان تولّيتم ان تفسدوا في الارض و تقطّعوا ارحامكم .
اولئك الّذين لعنهم الله فاصمّهم و اعمي ابصارهم .)203
و قال : ( و الّذين ينقصون عهد الله من بعد ميثاقه و يقطعون ما امر الله به ان يوصل
و يفسدون في الارض اولئك لهم اللعنه و لهم سوء الدّار .)204
و قال :( الّذين ينققصون عهد الله من بعد ميثاقه و يقطعون ما امر الله به ان يوصل
و يفسدون في الارض اولئك هم الخاسرون) 205 "206
دلبندم !به پنج تن نظر كن و با آنها مصاحبت مكن و هم صحبت مشو و از همراهيشان دوري
جوي . گفتم :اي پدر ،ايشان چه كساني هستند ؟ فرمود :بپرهيز از مصاحبت با دروغ
پرداز كه او مانند سراب ،دور را براي تو نزديك و نزديك را براي تو ،دور مي نمايد
. بپرهيز از همنشيني تبهكار ،كه تو را به لقمه اي يا حتّي كمتر از آن مي فروشد .
بپرهيز از همنشيني احمق ،كه او آهنگ سود رساني به تو دارد ،ليكن به تو زيان مي
رساند . بپرهيز از همنشيني كسي كه صلۀ رحم را مي گسلد ،كه من چنين كسي را در سه
آيۀ قرآن ملعون يافتم . خداوند عزّ و جلّ مي فرمايد :
آيا اگر به حكومت رسيديد ،مي خواهيد در زمين فساد كنيد و پيوند خويشاونديتان را
ببريد ؟اينانند كه خدا ،لعنتشان كرده است و گوشهايشان را كرو چشمهانشان را كور
ساخته است .آنان كه پيمان خدا را پس از استوار كردنش ،مي شكنند و آنچه را كه خدا
به پيوستن آن ،فرمان داده ،مي گسلند و در زمين فساد مي كنند ،لعنت بر آنهاست و
بديهاي آن جهان ،نصيبشان باد .
كساني كه پيمان خدا را پس از بستن آن مي شكنند و آنچه را كه خدا به پيوستن آن فرمان
داده مي گسلند و در زمين فساد مي كنند ،زيانكارانند .
جعفري مي گويد كه از ابوالحسن (ع)شنيدم كه فرمود :
"ما لي رأيتك عند عبدالرّحمن بن يعقوب ؟
فقلت :انه خالي .
فقال :انه يقول في الله قولاً عظيماً ،يصف الله و لا يوصف ،فامّا جلست معه و
تركتنا و امّا جلست معنا و تركته .
فقلت :هو يقول ما شاء ،ايّ شيء عليّ منه اذا لم اقل ما يقول ؟
فقال ابوالحسن (ع) : أمّا تخاف ان تنزل به نقمه فتصيبكم جميعاً ؟أما علمت بالّذي
كان من اصحاب موسي (ع)و كان ابوه من اصحاب فرعون ،فلمّا لحقت خيل فرعون ،موسي
تخلّف عنه ليعظ اباء فيلحفه بموسي ،فمضي ابوه و هو يراغمه حتّي بلغا طرفاً من
البحر فغرقا جميعاً .
فأنني موسي (ع)الخبر ،فقال : هو في رحمه الله ولكنّ النّقمه اذا نزلت لم يكن لها
عمّن قارب المذنب دفاع ." 207
چگونه است كه تو را نزد عبدالرحمن بن يعقوب مي بينم ؟ گفتم : او دايي من است . حضرت
(ع)فرمود :او پيرامون خدا ،سخناني بس بزرگ مي گويد . خدا را توصيف مي كند در
حالي كه خدا ،وصف نمي شود . يا با او مي نشيني و ما را كنار مي نهي ،يا با ما مي
نشيني و او را كنار مي نهي . گفتم : او هر چه مي خواهد بگويد ،اگر من سخن او را
نگويم بر من چه خواهد بود ؟ امام (ع)فرمود : آيا نمي ترسي كه به او بلايي نازل
شود و دامن همۀ شما را بگيرد ؟آيا داستان آن مرد را نشنيده اي كه از اصحاب موسي
(ع) بود و پدرش از اصحاب فرعون و چون سپاه فرعون به موسي نزديكشد ،او عقب ماند تا
پدرش را موعظه كند و او را به موسي پيوند دهد ،در حالي كه پدرش او را دشمن مي داشت
. گذشتند تا هر دو به كنارۀ دريا رسيدند و با هم غرق شدند ؟خبر را به موسي
(ع)دادند و او فرمود :او در كنف رحمت الهي بود ،ولي هنگامي كه بلا نازل شود
،ديگر براي كسي كه در نزديكي گناهكار قرار دارد ،دفاعي نخواهد بود .
پی نوشتها
109 . قرآن، حشر / 18 .
110 . اصول کافی ، ج 2 ، ص 453 ، باب محاسبه العقل ، ح 2 .
111. بحارالانوار، ج 71 ، ص 173 ، باب 64 ، ح5 .
112. همان ، ج 71 ، ص 277 ، باب 78 ، ح 10 .
113. همان ، ج 71 ، ص 259 ، باب 73 ، ح 3 .
114. نهج البلاغه صبحی الصالح ، خطبه 222.
115. همان ، خطبه 222 .
116 . بحارالانوار، ج 70 ، ص 64 ، باب 45 ، ح4.
117 . همان ، ج 70 ، ص 64 ، باب 45 ، ح 3 .
118 . همان ، ج 70 ، ص 70 ، باب 45 ، ح 17 .
119 . نهج البلاغه ، خطبه 193 .
120 . بحارالانوار، ج 70 ، ص 69 ، باب 45 ، ح15 .
121 . نهج البلاغه صبحی الصالح ، خطبه 157 .
122 . قرآن، انفال / 24 .
123 . قرآن، غافر / 19 .
124 . قرآن، علق / 14 .
125 . قرآن، توبه / 105 .
126 . قرآن، مطفّفین / 20-21 .
127 . قرآن، ق / 18 .
128 . قرآن، فصّلت / 20-21 .
129 . قرآن، زلزال / 1-5 .
130 . بحارالانوار، ج 7 ، ص 315 ، ح11 .
131 . قرآن، ابراهیم / 22 .
132 . قرآن، اعراف / 38-39 .
133 . قرآن، جمعه / 1 .
134 . قرآن، اسرا / 44 .
135 . قرآن، سبا / 10 .
136 . اصول کافی ، ج 1 ، ص 190 ، باب انّ الائمّه شهداء الله عزّوجلّ علی خلقه، ح
1.
137 . همان ، ص 190 ، ح 2 .
138 . همان ، ص 191 ، ح 4 .
139 . همان ، ص 191 ، ح 5 .
140 . بحارالانوار، ج 23 ، ص 334 ، باب عرض الاعمال علیهم و انّهم الشّهداء علی
الخلق ، ح34 .
141 . همان ، ج 23 ، ص349 ، ح 55
142 . همان ، ج 23 ، ص51 ، ح 63
143 . همان ، ج 7 ، ص 312 ، ح 3 .
144 . همان ، ج 7 ، ص 312 ، ح 4 .
145 . همان ، ج 7 ، ص 315 ، ح 11 .
146. همان ، ج 7 ، ص 318 ، ح 13 .
147 . همان ، ج 2 ، ص 318 ، ح 15 .
148. همان ، ج 7 ، ص 325 ، ح 20 .
149. همان ، ج 7 ، ص 325 ، ح 21 .
150. همان ، ج 7 ، ص 325 ، ح 22 .
151 . قرآن، اعراف / 16-17 .
152 . فوائد رضویّه ، صص 284-285 .
153 . همان ، صص 82-83 .
154 . همان ، ج 2 ، ص 540 ، باب قرآن ، محمدشریف مازندرانی.
155 . سید علی شوشتری(ره) .
156 . جهاد اکبر، امام خمینی ، صص 215-217.
157. رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم ، ص 176 .
158. یادنامه علامه طباطبایی ، ص 62 .
159 . تاریخ حکما و عرفای متأخر به صدرالمتالهین ، صص 133-134 .
160 . کشف المحجه لثمره المحجه ، باب 125 ، صص 108-109 .
161 . فوائد رضویه ، باب قرآن ،ص 411.
162 . قرآن، مائده / 3 .
163 . قرآن، مائده /67 .
164 . اصول کافی ، ج 2 ، ص 18 ، باب دعائم الاسلام ،ح1 .
165 . قرآن، بقره /2 15.
166 . قرآن، روم / 16.
167 . قرآن، بقره /6 15.
168 . قرآن، انشقاق /6.
169. قرآن، بقره /255.
170 .. قرآن، انعام /79.
171. قرآن، طه /111.
172. قرآن، مومن /16.
173. قرآن، هود /123.
174 . بحارالانوار، ج 74 ، ص 192 ، باب 14 ، ح12.
175 . قرآن، ناس /4-6.
176. بحارالانوار، ج 74 ، ص 192 ، باب 14 ، ح12 .
177. قرآن، نسا /140.
178. قرآن، اعراف /38.
179. قرآن، فرقان /28-29.
180. قرآن، فصلت /25.
181. قرآن، زخرف /67.
182. قرآن، زخرف /36.
183. قرآن، مدثر /40-45.
184. قرآن، ناس .
185 . بحارالانوار، ج 70 ، ص 322 ، باب 58 ، ح38 .
186 . همان ، ج 1 ، ص 203 ، باب 4 ، ح 19 .
187 . همان ، ج 1 ، ص 175 ، باب 1 ، ح 41 .
188. اصول کافی ، ج 2 ، ص 376 ، باب 163 ، ح 5 .
189 . همان ، ج 2 ، ص 375 ، باب 163 ، ح 3 .
190 . بحارالانوار، ج 71 ، ص 278 ، باب 78 ، ح17 .
191 . همان ، ج 69 ، ص 386 ، باب 38 ، ح 4 .
192 . همان ، ج 69 ، ص 378 ، باب 38 ، ح 54 0
193 . اصول کافی ، ج 2 ، ص 376 ، باب الایمان والکفر ، ح 6 .
194 . بحارالانوار، ج 78 ، ص 346 ، باب 26 ، ح.
195. همان ، ج 78 ، ص 446 ، باب 33 ، ح 5 .
196. همان ، ج 78 ، ص 358 ، باب 27 ، ح 1 .
197. نهج البلاغه صبحی الصالح ، نامه 69 .
198. همان ، حکمت 134 .
199. اصول کافی ، ج 2 ، ص 639 ، ح6.
200. دعای روز سیزدهم ماه رمضان.
201. دعای روز شانزدهم ماه رمضان.
202. دعای شب عرفه.
203. قرآن، محمّد / 22-23.
204. قرآن، رعد / 25.
205. قرآن، بقره / 27.
206. اصول کافی ، ج 2 ، ص 376 ، ح 2.
207. همان ، ج 2 ، ص 374 ، ح2.