فصل پنجم
چگونگي تزكيه
مقدّمه
بحث پيرامون چگونگي تزكيه ،كاوشي دامنه دار است و ما ناگزير بايد به تفصيل از آن
سخن بگوييم ،چون ا زمهمترين مباحث به شمار مي آيد .
كندوكاو پيرامون اين مهم ،فراگيرتر از چگونگي تهذيب نفس از رذايل اخلاقي و ملكات و
كردار و گفتار و پندار مربوط به رذايل اخلاقي است و ازهمين رو فراگيرتر از چگونگي
تزكيه و چگونگي تخلّق به ملكات فاضله و كردار و گفتار و پندار مربوط به اخلاقيات
فاضله خواهدبود .
از خداوند مي خواهيم به حق واسطه هاي فيض مقدّسش ،حضرت محمّد (ص) و خاندان اطهرش
(ع)به ويژه حضرت بقيّة الله الاعظم - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف – ما را در
روشن كردن اين بحث مهم ،به گونه اي تامّ و كامل ،توفيق و عنايت مرحمت كند .
پيش از ورود به اصل سخن ،ناگزير بايد پاره اي از آنچه را كه تاكنون گفته ايم
،مجملاً به ياد خوانندۀ عزيز بياوريم و برخي ازآنچه را كه به خواست خدا خواهيم گفت
،بيان داريم :
1. تهذيب نفس ،امري مشكل و بسيار دشوار است و در روايات ،از گونه هاي جهاد اكبر
به شمار آمده است 1 ،و بر اساس آيۀ شريفه:( يا ايّها الانسان انّك كادح الي ربّك
كدحاً فملاقيه .)2 اي انسان ،تو در راه پروردگارت ،رنج فراوان مي كشي ،پس پاداش
آن را خواهي ديد " راهي بسيار دشوار و ناهموار تلقّي گرديده است . پس گذشتن از آن و
رسيدن به هدف ،پس از پيمودن منازل توبه ،يقظه ،تخليه ،تحليه ،و تجليه ،بسيار
مشكل و دشوار است و اگر فضل و رحمت الهي در كار نباشد ،كسي نمي تواند اين راه
ناهموار را بپيمايد . خداوند عزّ و جلّ مي فرمايد :
(و لو لا فضل الله عليكم و رحمته ما زكي منكم من احدٍ ابداً ولكنّ الله يزكّي من
يشاء )3
و اگر فضل و رحمتي كه خدا بر شما ارزاني داشته است نمي بود ،هيچ يك ازشما ،هرگز
روي پاكي نمي ديد ،ولي خدا هر كس را كه بخواهد پاكيزه مي سازد .
2. پيمايندۀ اين راه ،ناگزير بايد بداند كه اين راه اگر چه سختي و دشواري بسيار به
همراه دارد ولي پاداش پيمودن اين منازل ،از بزرگترين پاداشهاست و پاداش و عملي
برتر از آن ،در ميان نيست . اين عمل از جهاد در راه خدا برتر است و به همين سبب در
روايات ،جهاد در راه خدا ،جهاد اصغر ناميده شده در حالي كه اين جهاد را جهاد اكبر
نام نهاده اند4 . اين خود از عبادات بزرگ است ،خواه سالك را به مقصود برساند يا
نرساند . پس چالش با نفس و هوي و هوس و رذايل ،عبادت است ،خواه آدمي بر آنها
چيرگي يابد يا آنها بر آدمي فيروزي يابند .
3. شايسته است آدمي به اين مهم توجّه كند كه او آفريده شده تا اين منازل را بپيمايد
و به مقام قرب برسد و خويش را بشناسد و در ستاندن فيض ،قابليت كامل بيابد ،چنان كه
خداوند متعال در بخشيدن اين فيض ،فاعليّت تامّ دارد .آدمي در جايگاه جانشيني الهي
قرار دارد كه فرشتگان بدو سجده كرده اند و قرار است به مقام قرب الهي دست يازد و دل
او عرش رحمان و امانتي از خدا و... مي باشد5.
او بايد بداند كه اين دنيا نه قرارگاه ،كه گذرگاه اوست و او براي خدا و از خدا و
به سوي خداست ،و پروردگار مي فرمايد :
(انّا لله و انّا اليه راجعون )6
ما از آن خدائيم و به سوي او باز مي گرديم .
آري ،اين دنيا سراي آزمون و كمال طلبي است و بايد آن را وسيله دانست نه هدف .
خداوند عزّ و جلّ مي فرمايد :
(و لنبلونّكم بشيء من الخوف و الجوع و نقصٍ من الاموال و الانفس والثّمرات و بشّر
الصّابرين . الّذين اذا اصابتهم مصيبه قالوا انّا لله و انّا اليه راجعون .اولئك
عليهم صلوات من ربّهم و رحمه و اولئك هم المهتدون .)7
البته شما را به اندكي ترس و گرسنگي و بينوايي و بيماري و نقصان در محصول مي
آزماييم و شكيبايان را بشارت ده . كساني كه چون مصيبتي به آنها رسيد ،گفتند :ما
از آنِ خدا هستيم و به سوي او باز مي گرديم . صلوات و رحمت پروردگارشان بر آنان باد
كه هدايت يافتگانند .
با توجّه به اينكه صفات رذيله ،مصيبتي بزرگ است ،كه دردي بزرگتر از آن نيست و
نگون بختي دو سراي را در پي دارد .آيا چنين نيست كه صفات رذيله ،موجب نابودي نمرود
،فرعون ،هامان و سپاهيان ايشان و ابوسفيان و ابوجهل و وليد و پيروان آنها گشت .
قرآن نيز داستانهاي آنها را آورده است و دستور داده كه به وضع آنها نظر شود و از
آنها پند گرفته شود .خداوند مي فرمايد :
(لقد كان في قصصهم عبره لاولي الالباب )8
هر آينه در داستان آنها براي خردمندان پندي هست .
آيا چنين نيست كه همه رذايل و معاصي ،ازملكات رذيله بر مي خيزد ،چنان كه همه
فضايل و امور خير ،از ملكات فاضله جان مي گيرد . خداوند عزّ و جلّ مي فرمايد :
(قل كلٌ يعمل علي شاكلته .)9
بگو هركس به طريقۀ خويش عمل مي كند .
4 . شرح صدر يعني توانايي حلّ مشكلات و تحمّل آنها و شكيب بر مصايب و بلايا و نوميد
نشدن ،حتي به هنگام نيافتن راه مشخّص است . اين شرايط در اين جايگاه ،بسيار اساسي
است ،چون ،اين راه ، پيمودن دريايي ژرف است كه بسياري خلايق در آن غرقه شده اند و
خيز آبهايي پياپي و جزرو مدّهايي عظيم دارد ،و آدمي در آن ،گاهي كامياب مي شود و
گام به گام و حتي منزل به منزل جلو مي رود و گاه نيز عقب نشيني مي كند و به سقوط
كشيده مي شود و گاهي زماني بسيار در ايستايي به سر مي برد و آنچه امكان مقاومت و
پايايي بدو مي دهد ،همان شرح صدر و نااميد نشدن است .
5 . سالك در اين راه ،ناگزير بايد از فرورفتن در خواسته هاي نفساني ،خويشتن داري
كند و در غير اين صورت ،خطري بزرگ در سر راه او نهفته است ،اگر چه به حدّ اتراف و
اسراف و تبذير هم نرسيده باشد .
چكيدۀ سخن اينكه ،فرورفتن در خواسته ها و پيروي از گرايشهاي نفساني ،گاهي به حدّ
اسراف ، به تبذير و اتراف منجر مي شود كه از محرّمات است و درنگاه قرآن ،عذابي
دردناك را در دنيا و آخرت در پي دارد . خداوند عزّ و جلّ مي فرمايد :
(و ما ارسلنا في قريه من نذيرٍ الاّ قال مترفوها انّا بما ارسلتم به كافرون .) 10
و ما هيچ بيم دهند ه اي به قريه اي نفرستاديم ،جز آنكه توانگران عياشش گفتند : ما
به آنچه شما را بدان فرستاده اند ايمان نمي آوريم .
مترف ، يعني ،عيّاش مغروري كه براي زندگي مفهومي قائل نيست مگر زندگي دنيوي ،و
سعادتي نمي بيند مگر وسيع تر كردن نعمتهاي دنيوي ، اعمّ از ثروت و رياست و قدرت .
گاهي به اين حد نمي رسد و باز نكوهيده است ،چون موجب شكست و سستي در عبادات مي
گردد ،ديگر چه رسد به سيرو سلوك در راه حق و پيمودن منزل تخليه و تحليه . هر كه
بخواهد اين راه را بپيمايد ،ناگزير بايد از اسراف و ريخت و پاش ،دوري گزيند ،وچه
نيكو سفارش مؤكّدي كرده است آن بزرگ ،شاگردان خويش را كه : بر حذر باشيد ،برحذر
باشيد و بر حذر باشيد از فرورفتن در خواسته هاي نفساني .
آري ،اين حقيقت بايد درك شود كه فرورفتن درخواسته هاي نفساني ،همان گونه كه سبب
سازِ ايستايي است ،كوتاهي درخواسته هاي نفساني نيز موجب ايستايي و فرو افتادن مي
گردد .نپرداختن به جنبۀ حيواني و كوتاهي در آن ،حرام است و دست كم ،موجب ركود و
سقوط مي گردد .از همين رو در روايات فراواني ، نكوهش آن كاملاً به چشم مي خورد . به
خواست خدا اين روايتها را خواهيم آورد و اينك ما را همين آيات قرآني بس كه :
(و ابتغ فيما اتاك الله الدّار الاخره و لا تنس نصيبك من الدنيا .)11
و آنچه خدا در سراي واپسين به تو داده ،بجوي و بهرۀ خويش را از دنيا فراموش مكن .
(قل من حرّم زينه الله الّتي اخرج لعباده و الطّيبات من الرّزق .)12
بگو چه كسي زينتهايي را كه خدا براي بندگانش بيرون آورده ،و روزيهاي پاك را ،حرام
كرده است .
(يا بني آدم خذوا زينتكم عند كل مسجد و كلوا واشربوا و لا تسرفوا .)13
اي آدميزادگان ! درهر مسجدي ،زينت خود را برگيريد و بخوريد و بياشاميد ،ولي اسراف
مكنيد .
پاكسازي نفس و سرشتينه شدن به اخلاق الهي ،شدني نيست مگر با در پيش گرفتن ميانه
روي د رگرايشهاي نفساني و بر آوردن همه غرايز در حدّ تعادل ،به دور از هر گونه
افراط و تفريط .
6 . ياري جستن از خداي ،و نماز و دعا و زاري و با ياري رساندن ،نه تنها به
مسلمانان ،كه حتّي به حيوانات و توكّل بر خداي در پيمودن اين راه ،امري بايسته
است .رسيدن به هيچ منزلگاهي ،خواه منزلگاه نخست يا پس از آن ،جز با ياري جستن از
خداي و توكّل بر او شدني نيست .
اينك كه مسئله بدين جا انجاميد ،شايسته است آغاز سورۀ مزّمّل را كه منشور فراگير
پيامبر اكرم (ص) در كاميابي و فيروزي اوست ،بيان داريم . هر كه اين منشور را
فراچشم خويش نهد ،در امورش به كاميابي دست يازد و خداوند براي او آساني پديد آورد
. عمل به اين منشور براي پاكسازي نفس و تخلّق به اخلاق الهي ،امري بايسته است .
اين منشور ،اموري را در بر دارد :
الف ) درك مسئوليت ؛ و روشن است كه شناخت وظيفه و درك مسئوليّت و آمادگي براي
ايفاي اين مسئوليت ،شرط اساسي كاميابي است . پس آدمي اگر مسئوليت و ارزش و اهميّت
آن را باز نشناسد ،يا آن را شناسايي كند ،ليكن در انجام آن كوتاهي ورزد و جدّيش
نپندارد ،اساساً به توفيقي دست نخواهد يازيد .
كسي كه مي خواهد به سوي خدا سيري را بياغازد كه ناگزير بايد از منزلگاه تخليه گذر
كند ،بايد بداند كه امري به غايت عظيم در پيش رو دارد ،و بايد بداند كه جدّيت و
استقامت و آمادگي ،شرطي بنيادين آن است .
هر كه مي خواهد در اين محيط از هم فروپاشيده ،اسلام را آشكار سازد و بر دنيا و همه
دنيا ،پديدارش كند ،بايد كه آمادگي و جدّيت به كار زند . خداوند اين چنين به
آمادگي و جدّيت فرمان مي دهد :
(يا ايّها المزّمّل ... انّا سنلقي عليك قولاً ثقيلاً .)14
اي جامه بر خود پيچيده ... ما به تو سخني دشوار را ،القا خواهيم كرد .
واژۀ"مزّمّل " به مفهوم كسي است كه جامۀ خود را "تزمّل " كرده ،يعني بر خود
پيچيده است و در اينجا به معناي كنايه از پيامبري ،به كار رفته است . پس مفهوم آن
چنين خواهد بود :اي كسي كه جامۀ نبوّت بر تن كرده اي . از همين جمله فهميده مي شود
كه كار گراني در پيش است . خداوند سپس اين مجمل را با اين تفصيل بيان مي دارد كه :
(انّا سنلقي عليك قولاً ثقيلاً )
ب) از اين فرمودۀ پروردگار :
(قم الليل الّا قليلاً .نصفه او انقص منه قليلاً او زد عليه ... انّ ناشئه اليل هي
اشدّ وطاً و اقوم قيلاً)15
شب را زنده بدار مگر اندكي را ،نيمه اي از آن را ،يا اندكي از نيمه ،كم كن . يا
اندكي بر نيمه بيفزاي ... هر آينه شب هنگام از بستر برخاستن ،موافقت زبان و دل را
افزاينده تر است و بيان و زبان را استوار دارنده تر است .
چنين به نظر مي رسد كه بيخوابي و شب زنده داري به مقدار ممكن ،لازم است و قرآن
توجّه كامل بدان دارد ،به ويژه پيش از برآمدن فجر و هنگام برآمدن فجر.لذا در آيات
بسياري به اين دو موقعيت زماني سوگند خورده است :
(و الليل اذا عسعس و الصّبح اذا تنفّس .)16
و سوگند به شب ،هنگامي كه تاريك شود و سوگندبه بامداد ،هنگامي كه بدمد .
(و الليل اذا ادبر و الصّبح اذا اسفر ) 17
و سوگند به شب ،هنگامي كه روي در رفتن آرد و سوگند به بامداد ،هنگامي كه رخ نمايد
.
(و الفجر .وليالٍ عشر و الشّفع و الوتر و الليل اذا يسر .)!18
و سوگند به سپيدۀ صبح و شبهاي دهگانه و جفت و طاق و سوگند به شب ،هنگامي كه روي به
رفتن نهد.
از اين سخن پروردگار: (انّ ناشئه اليل هي اشدّ وطأً واقوم قيلاً )چنين پيداست كه
برخاستن در شب ،موجب تقويت اراده و جدّيت و استقامت دركار مي گردد . چنان كه
خداوند عزّ و جلّ مي فرمايد :
(تتجافي جنوبهم عن المضاجع يدعون ربّهم خوفاً و طمعاً و مّما رزقناهم ينفقون . فلا
تعلم نفس ما اخفي لهم من قّره اعينٍ جزاءً بما كانوا يعملون .)19
از بستر خواب ،پهلو تهي مي كنند ،پروردگارشان را با بيم و اميد مي خوانند و از
آنچه به آنها داده ايم ،انفاق مي كنند و هيچ كس از آن مايۀ شادماني ،خبر ندارد كه
به پاداش كارهايي كه مي كرده برايش اندوخته شده است .
و اين خود دليلي است بر اينكه برخاستن در شب ،شخص را به مقامي مي رساند كه هيچ كس
آن را درك نكند مگر كسي كه در دنيا و آخرت به مقام وصال رسيده است .
تخصيص آيه به آخرت ،وجهي ندارد ،زيرا افرادي در اين دنيا ،از لذّاتي معنوي ،به
ويژه در پايان شب و هنگام پگاه برخوردار هستند . خداوند عزّ و جلّ مي فرمايد :
(فلا تعلم نفس ما اخفي لهم من قرّه اعينٍ )20
و هيچ كس از آن مايۀ شادماني ،خبر ندارد كه به پاداش كارهايي كه مي كرده برايش
اندوخته شده است .
و بالاخره برخاستن در دل شب ،براي رسيدن به كاميابي در هر امري ،به ويژه تهذيب و
تزكيه ،كمال تأثير را دارد ،تا جايي كه مي توان گفت ،جز بدان،شدني نيست .
ج) چنگ زدن به قرآن ،شرط اساسي كاميابي و موفقيت است ،و خداوند در اين آيه بدان
اشاره دارد :
(و رتّل القرآن ترتيلاً)21
و قرآن را چنان كه بايد ترتيل كن .
قرآن ،كتاب بزرگي است و خداوند تبارك و تعالي همۀ اسما و صفات خود را در آن ،
آشكار ساخته است و قرآني را فرو فرستاده است كه زير حجابهاي نورانيِ فراواني
،همچون حجاب عرش و لوح و قلم و ... قرار دارد ،چنان كه حجابهايي ظلماني نيز در
ميان است ،چونان همين عوالمي كه آدمي نه مي تواند آن را بشنود نه بخواند و نه درك
كند و آنچه مي فهمد ،همچون نسبت قطره به دريا ،اندك است . اين همان نوري است كه
به دلها پرتو مي افشاند و يادي است ،براي كسي كه ياد آوَرَد و شفاعت براي آنچه
دردلهاست .
چنگ زدن بر قرآن ،گونه هايي دارد :
نخست ،خواندن آن ،كه اوّلين مرتبۀ تمسّك به آن است و قرآن با گشاده زباني بدان
،پاي مي فشارد و مي فرمايد :
(فاقرءوا ما تيسر من القرآن علم ان سيكون منكم مرضي و آخرون يضربون في الارض يبتغون
من فضل الله و آخرون يقاتلون في سبيل الله فاقرءوا ما تيسر منه )22
و هر چه ميسّر شود ،از قرآن بخوانيد . مي داند چه كساني از شما ،بيمار خواهند شد
،و گروهي ديگر به طلب روزيِ خدا ،به سفر مي روند و گروه ديگر در راه خدا به جنگ
مي روند . پس هر چه ميسّر شود ،از آن بخوانيد .
دوم ،ژرف انديشي در قرآن است ،خداوند عزّ و جلّ مي فرمايد :
(أفلا يتدّبرون القرآن ام علي قلوبٍ اقفالها .)23
آيا در قرآن ،ژرف انديشي نمي كنند يا بر دلهاشان قفلهاست .
ژرف انديشي در قرآن ،هيچ گاه به مرزي نمي رسد ،زيرا قرآن تجلّي حق است .و سير در
آن ،حدّو مرزي بر نمي تابد ،و هر گاه انسان ژرف انديش در آن مي انديشد به نكته اي
مي رسد كه قبلاً نرسيده بود ،تا جايي كه به ملكوت اعلي مي رسد . خداوند عزّ و جلّ
مي فرمايد :
(قد جاءكم من الله نور و كتاب مبين . يهدي به الله من اتّبع رضوانه سبل السّلام و
يخرجهم من الظّلمات الي النّور باذنه و يهديهم الي صراطٍ مستقيم .)24
و از جانب خدا ،نوري و كتابي صريح و آشكار بر شما نازل شده است ، تا خدا بدان هر
كس را كه در پي خشنوديي اوست ،به راههاي سلامت هدايت كند و به فرمان خود ، از
تاريكي به روشناييشان ببرد و آنان را به راه راست هدايت كند .
سوم ،بهره بردن از حقيقت قرآن و هدايت خاصّۀ آن ،كه همان ايصال به مطلوب است واين
ويژۀ پاكان است . خداوند عزّ و جلّ مي فرمايد :
(في كتاب ٍمكنونٍ .لا يمسّه الاّ المطهّرون )25
در كتابي مكنون (لوح محفوظ )كه جز پاكان ،كسي بر آن دست نزند .
د) از مسائل مهم در اسلام ،خواندن نمازشبي است كه خداوند براي آن جايگاه پسنديده
اي وعده كرده است و فرموده:
(و من اليل فتهجّد به نافلهً لك عسي ان يبعثك ربّك مقاماً محموداً )26
پاره اي از شب را به نماز خواندن زنده بدار اين نافله ،خاصّ توست ،باشد كه
پروردگارت تو را به مقامي پسنديده برساند .
به كار بردن "جايگاه پسنديده " در برگيرندۀ جايگاه پسنديده در دنيا و آخرت است .
چنان كه واژۀ "پسنديده " دلالت بر آن دارد كه اين جايگاه ،نزد همگان ،پسنديده است
و آدمي در پرتو آن ،هم در دنيا و هم در آخرت ،هم در زمين و هم در آسمانها و هم در
ميان همۀ مردم و درپيشگاه الهي ،آبرو مي يابد .
استفادۀ چنين امر مهمّي از اين منشور ،يا به سبب آن است كه برخاستن در شب و اين
فرمايش الهي: (قم الّيل ) 27 در بردارندۀ نماز شب است يا در بردارندۀ ترتيل قرآن
،چرا كه نماز در آن ،همان قرائت قرآن است . مفسّران چنين مي گويند ،كه وجه اوّل
،قويتر و بلكه متعّين است .
ه ) سالودۀ رسيدن به نيكبختي ،فعّاليت و استقامت است و به همين سبب ،قرآن و
روايات ،بر آن ،بسيار پاي مي فشارند وخداوند مي فرمايد :
(انّ لك في النّهار سبحاً طويلاً )28
كه كارهاي تو در روز ،بسيار است .
قرآن در بيش از پانصد آيه ،بر عمل صالح امرمي كند و تأكيد مي ورزد ،كه از جملۀ
آنهاست ،اين فرمودۀ الهي :
(من عمل صالحاً من ذكرِ او انثي و هو مؤمن فلنحيينّه حياهً طيّبهً و لنجزينّهم
اجرهم باحسن ما كانوا يعملون .) 29
هر زن و مردي كه كاري نيكو انجام دهد ،اگر ايمان آورده باشد ،زندگي خوش و پاكيزه
اي بدو خواهيم داد و پاداشي بهتر از كردارشان به او عطا خواهيم كرد
چنان كه مي بينيم بر اساس اين آيه ،خير دنيا و آخرت در گرو عمل صالح است ،چنان كه
خداوند عزّ و جلّ مي فرمايد :
(و العصر . انّ الانسان لفي خسرٍ .الاّ الّذين آمنوا و عملوا الصّالحات .) 30
و سوگند به زمان ،كه آدمي هر آينه در خسران است مگر كساني كه ايمان آورده اند و
كارهاي شايسته كردند .
بر پايۀ اين آيه ،زيان دنيا و آخرت ،در گرو ترك عمل صالح و بيكاري است .
اختصاص عمل صالح در اين آيات شريفه به اعمال عبادي همچون نماز و زكات وروزه وحج ،
اساساً وجهي ندارد ، بل شامل هر عملي است كه صلاح دنيا در آن نهفته باشد ، چونان
برزگري و بازرگاني ،يا صلاح آخرت را در برداشته باشد ،همچون نماز . از روايات
گوناگون چنين پيداست كه عمل صالح ،هر عملي است كه پاداشي بزرگ داشته است و سيرۀ
پيامبر اكرم (ص) و امامان (ع) هم ،چنين بوده است .
و) چنگ زدن به نام خداوند متعال ،شرط موفّقيت در هر امري است ،چنان كه خداوند
بدان مي خواند و مي فرمايد:
(و اذكر اسم ربّك )31
و نام خدايت را به ياد آور .
توضيح سخن اينكه ،قرآن انسانها را در هر زمان به "ذكر" فرا مي خواند ،يا خواهان
آن به صورت دائمي است . قرآن مي فرمايد :
(يا ايّها الّذين آمنوا اذكروا الله ذكراً كثيراً و سبّحوه بكرهً و اصيلاً .)32
اي كساني كه ايمان آورده ايد ،خداي را فراوان به ياد آوريد و بام و شام او را به
پاكي ياد كنيد .
اقسام ذكر در قرآن عبارتند از :
1. ذكر لفظي ،كه به قرينه اسم آمده در اين آيۀ شريفه : ( و اذكر اسم ربّك ) مورد
نظر مي باشد و اين در ميان اهل دل ،مؤثّر است ،به ويژه كلمۀ توحيد و حوقله يعني :
" لا اله الاّ الله "و " لا حول و لا قوّه الاّ بالله "،و به نظر مي رسد كه ذكر
يونسي (لا اله الاّ انت سبحانك اني كنت من الظّالمين ) 33 ،" خدايي نيست جز تو و
تو پاكي و من ازستمگران هستم ." براي نفوس عادي ،قويتر و شايسته تر است .
آنچه سزامند يادآوري است ،اين است كه توسّل به اهل بيت (ع) - كه واسطه هاي فيض
هستند – در شمار توسّل به اسم الهي است . خداوند عزّ و جلّ مي فرمايد :
(و لله الاسماء الحسني فادعوه بها .)34
و براي خداست ،اسامي نيكو ،پس او را با آنها بخوانيد .
امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
"نحن و الله الاسماء الحسني في القرآن ."35
به خدا سوگند كه ما اسامي نيكو در قرآن هستيم .
چنان كه امام صادق عليه السلام مي فرمايد،آنها در قرآن ،وسيله هستند:
"نحن و الله الوسيله في القرآن."36
به خدا سوگند ،ما در قرآن ،وسيله هستيم .
خداوند عزّ و جلّ مي فرمايد :
(يا ايّها الّذين امنوا اتّقوا الله و ابتغوا اليه الوسيله .)37
اي مؤمنان ! از خدا بترسيد و به او تقّرب جوييد .
2 . ذكر قلبي ،كه همان توجّه قلب به اسامي خداوند متعال است و آن سودمند نخواهد
بود مگر آنكه با ذكر لفظي همراه گردد ،كه مطلوب غايي است .
3 . رويكرد و تذكّري كه ضدّ غفلت است . در روايتي 38 ،امام صادق (ع) آيه شريفه :
(يا ايها الّذين امنوا اذكروا الله ذكراً كثيراً و سبّحوه بكرهً و اصيلاً .) را به
اين گونه ذكر ،تفسير فرموده است . و اين همان هدف و مقصود از ذكر لفظي و قلبي و
بلكه هدف از عبادات است .خداوند مي فرمايد :
(انّني انا الله لا اله الاّ انا فاعبدوني و اقم الصّلوه لذكري )39
همانا من ،آن الله هستم كه خدايي جزمن نيست ،پس مرا بپرستيد و نماز را به ياد من
،برپاي داريد .
در فضيلت اين گونه ذكر ،اگر نازل نشده بود جز همين آيۀ شريفه : (في بيوتٍ اذن الله
ان ترفع و يذكر فيها اسمه يسبّح له فيها بالغدوّ و الاصال . رجال لا تلهيهم تجاره و
لا بيع عن ذكر الله )40 "آن نور در خانه هايي است كه خداوند اجازه داده است كه
نامش در آنجا بلند شود و بام و شام در آن برايش تسبيح گويند ،مرداني كه هيچ تجارت
و داد و ستدي از ياد خدا ،غافلشان نمي كند ." ما را در اهميت درك اين گونه ذكر
،بسنده مي بود .
ز) چنگ زدن به دعا . خداوند عزّ و جلّ در اين منشور مي فرمايد :
(و تبتّل اليه تبتيلاً ) 41
و تنها به او دل ببند .
"تبتيل " گسستگي از همه چيز است به سوي خداي و نخستين گام آن ،دعاست و مقصود اين
آيه ،همان است ،يا دست كم مصداق آن به شمار مي آيد .
ضرورهً ،توسّل به دعا در هر امري از واجبات مؤكّد در اخلاق است . خداوند عزّ و جلّ
مي فرمايد :
(قل ما يعبؤا بكم ربّي لو لا دعاؤكم .)42
بگو اگر دعاي شما نباشد ،پروردگار من چه توجهي به شما كند ؟
دعا ،جنگ افزار مؤمن در همه چيز است ،و سپر او در برابر هر شرّي و نيزۀ او در
برابر هر دشمني از جن و انس مي باشد .
قرآن پس از آنكه در آيۀ : ( و اذا سألك عبادي عنّي فانّي قريب اجيب دعوه الدّاع اذا
دعان فليستجيبوا لي و ليؤمنوا بي لعلّهم يرشدون .) 43"چون بندگان من،دربارۀ من از
تو بپرسند ،بگو كه من نزديكم و هر كه مرا بخواند دعايش را اجابت مي كنم . آنها
بايد دعوت مرا بپذيرند و به من ايمان بياورند تا راه راست را بيابند ." ما را به
دعا ،فرا مي خواند و پس از تأكيد بليغ و بي نظير نهفته در آن ،با تكرار هشت بار
ضمير متكلّم ،كه دلالت بر عنايت خاصّ دارد ،روشن مي كند كه رشد بنده و صلاح دنيوي
او اخروي او ،ريشه در دعا دارد .دعا ،فوايد بسياري در خود دارد ،چه به علاوۀ
آنچه گفتيم ،اگر دعا فايده اي نمي داشت مگر رسوخ ناخود آگاه مراتب توحيد ،اعمّ از
ذاتي ،صفاتي ،افعالي و عبادي در دل ،ما را به كف آوردن همين سود ،كافي مي بود .
توضيح سخن اينكه : هنگامي كه بنده اي دعا مي كند ،ذاتي را در مي يابد كه همۀ صفات
كمالي را ،داراست و از همۀ صفات سلبي پاك است . او اين جامع صفات كمالي را مي
خواند و بدون آنكه خود بفهمد ،تنها به اين ذات مقدّس روي مي آورد ، بي آنكه ديگري
را در نظر آورد و ناخودآگاه تنها او را مؤثّر خواهد دانست و تنها او را خواهد خواند
.
در شكل نخست ،توحيد صفاتي در دل حاصل مي آيد و جايگير مي شود و در شكل دوم ،توحيد
ذاتي در دل حاصل مي آيد و مستقر مي شود و در شكل سوم ،توحيد افعالي استقرار مي
يابد .
از آنجا كه دعا ،خضوع براي خداست و بلكه خضوع و خشوعي آشكارتر و موكّدتر از آن
نيست ،لذا ناخودآگاه ،توحيد عبادي در دل او جاي مي گيرد ،زيرا به هنگام دعا ،جز
براي خداوند متعال ،نه خضوعي براي شخص دعا كننده است و نه خشوعي .
ح )در اين سفر ،توكّل به خدا و اعتماد بدو ،بهترين توشه است و آدمي در حيات خود
از داشتن اين توشه ناگزير است و درغير اين صورت ،نابود مي شود .زيرا بسيار مي شود
كه آدمي به جايي مي رسد كه به پناهگاه و معتمدي نيازمند است و بلكه مي توان گفت كه
آدمي پيوسته بدان نياز دارد و ملجأ و معتمدي جز خدا نمي يابد .خداوند مي فرمايد :
(و من يتوكّل علي الله فهو حسبه .)44
و هر كس برخدا توكّل كند ،همو وي را بس خواهد بود .
پس خوشا به حال كسي كه ،بدو روي مي آورد و اعتماد مي ورزد و خوشا به حال كسي كه
،سلطان او ،خداوند متعال است و سلطاني جز الله در ميان نيست .خداوند در اين مورد
مي فرمايد :
(انّه ليس له سلطان علي الّذين آمنوا و علي ربّهم يتوكّلون .انّما سلطانه علي
الّذين يتولّونه .)45
شيطان را بر كساني كه ايمان آورده و بر خدا توكّل مي كنند ،تسلّطي نيست ،تسلّط او
تنها بر كساني است كه دوستش دارند.
قرآن در اين منشور ،پس از يادآوردن توحيد افعالي و توجّه دادن به اينكه او خداي
جهانيان است و ربّي جز او در كار نيست ،به توكل بر او فرا مي خواند . خداوند عزّ و
جلّ مي فرمايد :
(رب ّ المشرق و المغرب لا اله الاّ هو فاتّخذه وكيلاً .)46
پروردگار مشرق و مغرب ،هيچ خدايي جز او نيست او را كارساز خويش برگزين .
ط )صبر و استقامت از شرايط وصول به موفّقيت است و از همين رو خداوند عزّ و جلّ در
اين منشور ،بدان فرمان داده و مي فرمايد :
(و اصبر علي ما يقولون .)47
و بر آنچه مي گويند ،شكيبا باش .
ضرورتاً جز در پرتو صبر استقامت ،كمالي براي آدمي حاصل نمي آيد . و حتّي گياهان و
جمادات و حيوانات ،اگر به كمالي دست مي يازند ،در گرو صبر تكويني آنهاست . آيا
نمي بينيد كه يك دانۀ گندم چگونه راه كمال را مي پويد و گام به گام ،آنقدر رشد مي
كند تا به انسان كامل بدل شود ؟ آيا جز آن است كه در پرتو صبر و شكيب ،به اين
جايگاه دست يازيده است ؟آدمي نيز جز با صبر و استقامت به كمالي نمي رسد .
در آيات و روايات فراواني ،خير دنيا و آخرت ،در شكيبايي ورزيدن ذكر شده است و
اينها از جملۀ همين آيات هستند .
(و تمّت كلمه ربّك الحسني علي بني اسرائيل بما صبروا )48
و وعدۀ نيكويي كه پروردگار تو ،به بني اسرائيل داده بود ،بدان سبب بود كه شكيبايي
ورزيده بودند و لذا به كمال رسيدند .
(و جعلنا منهم ائمّهً يهدون بامرنا لمّا صبروا )49
از ميان آن قوم ،پيشواياني پديد آورديم كه چون صبوري پيشه كردند ، به فرمان ما
،به هدايت مردم پرداختند .
(انّه من يتّق و يصبر فانّ الله لا يضيع اجر المحسنين .)50
همانا كسي كه تقوا پيشه كند و شكيبايي ورزد ،خداوند پاداش نيكوكاران را تباه نمي
كند .
(سلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبي الدار .)51
سلام بر شما ،به سبب آنچه شكيبايي ورزيديد ،پس چه نيكوست سراي آخرت .
اينك از روايات همين ما را بس كه امام (ع)مي فرمايد
"فمن صبر و احتسب لم يخرج من الدّنيا حتّي يقرّ الله له عينه في اعدائه مع ما يدّخر
له في الاخره ."52
كسي كه صبر كرد و راضي شد ،از دنيا نمي رود مگر آنكه خداوند چشم او را درميان
دشمنانش روشن مي كند ، به علاوۀآنچه در آخرت براي او اندوخته است .
اين آيات و روايات ،تنها نمونه هايي بودند در محدودۀ مورد بحث و ما در بابي
جداگانه ،به تفصيل پيرامون صبر سخن خواهيم گفت .
ي ) سفارش پاياني در اين برنامۀ عملي ،همين فرمودۀ پروردگار است كه :
(و اهجرهم هجراً جميلاً ) 53
و به وجهي پسنديده از ايشان دوري جوي .
اين بخش از منشور عملي ،از مهمترين عوامل موفقيت است و اين همان سعۀ صدري است كه
كليم الله (ع) هنگامي كه با اين آيه بدو دستور داده شد كه به نزد فرعون رود ،آن
را از خداوند طلب كرد :
(ربّ اشرح لي صدري و يسّر لي امري و احلل عقدهً من لساني يفقهوا قولي .)54
اي پروردگار من ،سينۀ مرا براي من ،گشاده گردان . و كار مرا آسان ساز .و گره از
زبان من بگشاي تا گفتار مرا بفهمند .
از اين آيه ،چنين پيداست كه سعۀ صدر ،موجب آساني در امور مي گردد و عاملي است
براي تقويت اراده تا جايي كه آدمي مي تواند به شيوايي و گشاده زباني و نفوذ و تأثير
كلام ،دست يابد .قرآن اعلان مي دارد كه پذيرفتن حق ،نيازمند شرح صدر است و كسي كه
سعۀ صدر نداشته باشد ،نه تنها حق را بر نمي تابد ،بلكه حق را تلخ مي يابد و قران
براي كساني كه گشادگي سينه ندارند ،پليدي قرار داده و صاحبان سينه هاي تنگ را
محكوم مي كند . خداوند عزّ و جلّ مي فرمايد :
(فمن يرد الله ان يهديه يشرح صدره للاسلام و من يرد ان يضلّه يجعل صدره ضيّقاً
حرجاً كأنّما يصّعّد في السّماء كذلك يجعل الله الرّجس علي الّذين لا يؤمنون .)55
هر كس را كه خدا بخواهد هدايت كند ،دلش را براي اسلام مي گشايد و هر كس را كه
بخواهد گمراه كند ،قلبش را چنان فرو مي بندد كه گويي مي خواهد به آسمان فرا رود .
بدين سان خدا به آنهايي كه ايمان نمي آورند ،پليدي مي نهد .
در سورۀ انشراح ،خداوند به سبب شرح صدر دادن به پيامبرش ،بر او منت مي نهد و مي
فرمايد :
(الم نشرح لك صدرك )56
آيا ما سينۀ تو را فراخ نگردانديم .
اين خود ،بزرگترين نعمت است و در پي آن ،خداوند هر گونه بار و مصيبت كمر شكن را
از دوش او بر مي گيرد و شهرتش را اوج مي بخشد و كارش را آسان مي كند .
چكيدۀ سخن اينكه ،سعۀ صدر ،موجب آساني هر امر مشكلي است و عامل به دست آمدن
نعمتها و خيرات مي باشد .
پی نوشتها
1 . وسایل الشیعه، ج 11 ، باب 1 ، من ابواب جهاد النفس، ح 1 ، بحارالانوار، ج 70 ،
ص 45
2 . قرآن، انشقاق / 6 .
3 . قرآن، نور / 21 .
4 . وسایل الشیعه، ج 11 ، باب 1 ، من ابواب جهاد النفس، ح 1 .
5 . قرآن، بقره / 30 .،حجر /29 ،احزاب /72 ،قمر /54-55
6 – قرآن ، بقره / 156
7 . قرآن ، بقره / 155-157
8 . قرآن ، یوسف / 111 .
9 . قرآن ، اسرا/ 84 .
10 . قرآن ، سبا / 34 .
11 . قرآن ، قصص / 77
12 . قرآن ، اعراف / 32 .
13 . قرآن ، اعراف / 31
14 . قرآن ، مزمّل / 1-5 .
15 . قرآن ، مزمّل / 2-4و6.
16 . قرآن ، تکویر / 17-18 .
17 . قرآن ، مدّثر / 33-34 .
18 . قرآن ، فجر / 1-4
19 . قرآن ، سجده / 16-17
20 . قرآن، سجده / 17 .
21 . قرآن ، مزّمل / 4 .
22 . قرآن ، مزمّل / 20 .
23 . قرآن ، محمد / 24 .
24 . قرآن ، مائده / 15-16 .
25 . قرآن ، واقعه / 78-79 .
26 . قرآن ، اسرا / 79 .
27 . قرآن ،مزمّل /2 .
28 . قرآن ، مزمّل / 7 .
29 . قرآن ، نحل / 97 .
30 .قرآن ، عصر/1-3.
31 . قرآن ، انسان / 25 .
32 . قرآن، احزاب / 41-42.
33 . قرآن ، انبیا / 87 .
34 . قرآن ، اعراف / 180
35 . تفسیر صافی ، ذیل آیه 180 سوره اعراف .
36. همان ، ذیل آیه 35 سوره مائده.
37 . قرآن ، مائده / 35 .
38 . اصول کافی ، ج 2 ، ص 80 ، باب اجتناب المحارم ، ح 4 .
39 . قرآن ، طه / 14 .
40 . قرآن ، نور / 36 – 37 .
41 . قرآن ، مزمّل / 8 .
42 . قرآن ، فرقان / 78 .
43 قرآن ، بقره / 186 .
44 . قرآن ، طلاق / 3 .
45 . قرآن ، نحل / 99-100 .
46 . قرآن، مزمّل / 9 .
47 . قرآن ، مزّمل / 10 .
48 . قرآن ، اعراف / 137 .
49 . قرآن ، سجده / 24 .
50 . قرآن ، یوسف / 90.
51 . قرآن ، رعد / 24 .
52 . اصول کافی ، ج 2 ، ص 89 ، باب صبر، پایان روایت 3 .
53 . قرآن ،مزمّل /10 .
54 . قرآن، طه / 25-28.
55. قرآن، انعام / 125.
56. قرآن، انشراح / 1.