اقسام روزه داران
روزه سه مرتبه و درجه دارد:
1. روزه عام: عبارت است از امساك و خوددارى از مبطلات روزه، كه در روايات به اين نوع روزه اشاره شده، على
(عليه السلام) مى فرمايند: «كَمْ مِن صَائِم لَيْسَ لَهُ مِنَ الصِّيامِ إلاّ الظَّمَأ...; چه بسا روزه دارانى كه از روزه خود جز تشنگى،
بهره اى ندارند».(1)
همچنين رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرموده اند: «رُبَّ صَائِم حَظُّهُ مِن صِيامِه الجُوعُ والعَطَشُ; چه بسا روزه دارى كه بهره اش از روزه گرفتن، گرسنگى
و تشنگى است».(2)اين افراد چشم، گوش و زبانشان روزه نيست بلكه مشغول گناه است.
2. روزه خاص: علاوه بر اينكه از مبطلات روزه خوددارى مى كند، از گناهان چشم، گوش، زبان، دست و پا و ساير جوارح نيز اجتناب مى كند. امام على
(عليه السلام) مى فرمايند: «اَلصِّيِامُ اجتنابُ المَحارِمِ كَما يَمْتَنِعُ الرَّجُلُ مِنَ الطَّعامِ وَالشَّرابِ; روزه دورى كردن از حرام هاست، آن گونه كه انسان از خوردن و آشاميدن
دورى مى كند».(3)
حضرت زهرا
(عليه السلام) مى فرمايند: «ما يَصْنَعُ الصائِمُ بِصِيامِهِ إِذا لَمْ يَصُنْ لِسانَهُ وَسَمْعَهُ وَبَصَرَهُ وَجَوارِحَهُ;
اگر روزه دار زبان و گوش و چشم و اعضا و جوارح خود را نگه ندارد، روزه به چه كارش مى آيد؟».(4)
3. روزه اخص: عبارت است از دورى از مبطلات روزه; و همچنين اعضا و جوارح او هم از گناه دورى كند، بعلاوه، دل او هم روزه باشد و توجّه به خدا داشته باشد.
امام على
(عليه السلام) مى فرمايند: «صَوْمُ القلبِ خَيْرٌ مِن صيامِ اللِّسانِ،
وصِيامُ اللِّسانِ خَيرٌ من صِيامِ البَطْنِ; روزه قلب بهتر است از روزه زبان و روزه زبان بهتر است از روزه شكم».(5)
فوايد و آثار روزه
روزه آثار فراوانى از نظر مادّى و معنوى در انسان دارد كه نمونه هايى از آثار تربيتى، اجتماعى، بهداشتى و عرفانى روزه را بيان مى كنيم:
روزه روح انسان را لطافت مى بخشد و اراده انسان را قوى و غرايز او را تعديل مى كند.
روزه انسان را از عالم حيوانيّت ترقى داده و به جهان فرشتگان بالا مى برد.
1. آثار تربيتى روزه: رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايند: «الصومُ جُنَّةٌ مِنَ النّارِ(6); روزه سپرى است در برابر آتش دوزخ».
حضرت على
(عليه السلام) از پيامبر اكرم
(صلى الله عليه وآله) پرسيد: چه كنيم كه شيطان از ما دور شود؟ فرمود: «الصُّوْمُ يُسَوِّدُ وَجْهَهُ وَالصَّدَقَةُ تَكْسِرُ ظَهْرَهُ، وَالحُبُّ في اللهِ والمُواظَبَةُ عَلَى العَمَلِ يَقْطَعُ دَابِرَه، وَالاِْسْتِغفَارُ يَقْطَعُ وَتِينَهُ; روزه روى شيطان را سياه مى كند و انفاق در راه خدا پشت او را مى شكند،
و دوست داشتن به خاطر خدا و مواظبت بر عمل صالح دنباله او را قطع مى كند، و استغفار رگ قلب او را مى برد».(7)
2. آثار اجتماعى روزه: روزه باعث مساوات و برابرى در ميان افراد جامعه مى شود; در حديث معروفى هشام بن حكم از امام صادق
(عليه السلام) علت تشريع روزه را پرسيد امام فرمود: «إنَّمَا فَرَضَ اللهُ الصِّيامَ لِيَسْتَوي بِهِ الغَنِيُّ والفَقِيرُ...; روزه به اين دليل واجب شده است كه ميان فقير و غنى مساوات برقرار گردد
و اين به خاطر آن است كه غنى طعم گرسنگى را بچشد و نسبت به فقير اداى حق كند، چرا كه اغنيا معمولاً هر چه را بخواهند براى آنها فراهم است، خدا مى خواهد ميان بندگان خود مساوات باشد و طعم گرسنگى و درد و رنج را به اغنيا بچشاند تا به ضعيفان و گرسنگان رحم كنند».(8)
3. اثر بهداشتى و درمانى روزه: از نظر علم پزشكى ثابت شده است كه روزه و امساك
دواى انواع بيمارى هاست; چون عامل انواع بيمارى ها پُرخورى است، و مواد اضافى كه
جذب بدن نمى شود به صورت چربى هاى مزاحم در نقاط مختلف بدن، يا چربى و قند اضافى در
خون باقى مى ماند و باعث عفونت مى شود و در نتيجه انواع ميكروب ها پرورش پيدا مى
كنند، و تنها راه مبارزه با اين بيمارى ها امساك و روزه است. روزه زباله ها و مواد
اضافى و جذب نشده بدن را مى سوزاند، و بدن را خانه تكانى مى كند; علاوه بر اينكه يك
نوع استراحت براى دستگاه هاى گوارشى مى باشد.
رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايند: «صُومُوا تَصِحُّوا; روزه بگيريد تا سالم بمانيد».(9)
و نيز فرمودند: «المَعِدَةُ بَيْتُ كُلِّ دَاء والحِمْيَةُ رأسُ كُلِّ دَواء; معده، خانه تمام دردهاست و امساك بالاترين داروهاست».(10)
4. فلسفه عرفانى روزه: امام باقر
(عليه السلام) از رسول خدا
(صلى الله عليه وآله) نقل مى كند كه آن حضرت فرمود: «قال الله تعالى: اَلصُّومُ لي وَأَنَا أجزِى بِهِ; خداوند فرمود روزه اختصاص به من دارد و من خود پاداش آن را مى دهم».(11)
درباره پاداش روزه داران روايتى است كه شخصى يهودى از رسول خدا پرسيد: چرا
خداوند روزه را در امت تو سى روز قرار داده ولى در امت هاى گذشته بيش از آن بود؟
رسول خد (صلى الله عليه وآله)فرمودند: «إنّ آدَمَ لَمّا أكَل مِن الشَّجَرةِ بَقيَ
في بَطْنِهِ ثَلاثِينَ يَوماً فَفَرَضَ اللهُ عَلى ذُرِّيَّتِهِ ثَلاثِينَ يَوْماً
اَلجُوعَ وَالعَطَشُ، وَالَّذِي يَأكُلونَهُ بِاللّيلِ تَفَضُّلٌ مِنَ اللهِ
عَلَيهِم، وكذلِك كانَ على آدَمَ (عليه السلام) فَفَرَضَ اللهُ ذلِكَ عَلى
اُمَّتي...; وقتى آدم از آن درخت خورد به مدّت سى روز در شكم او باقى ماند و به
همين خاطر خداوند در ذريه اش سى روز گرسنگى و تشنگى را قرار داد، و اينكه در شب
براى خوردن آزادند به خاطر تفضّلى است كه خداوند در حقّ آنها كرده است و بر امّت من
هم سى روز واجب كرد; بعد شخص يهودى گفت: «صَدَقْتَ يا مُحَمّد، فَما جَزاءُ مَن
صامَها؟ قال: فقال النّبيُّ (صلى الله عليه وآله): مَا مِنْ مُؤمن يَصومُ شَهْرَ
رَمَضانَ احتِساباً إلاّ أوْجَبَ اللهُ تَعالى له سَبْعَ خِصال: أوَّلُها: يَذوبُ
الحَرامُ مِن جَسَدِه، والثانِيَةُ يَقربُ مِن رَحْمَةِ اللهِ عزَّوجلّ،
وَالثالِثَةُ يَكونُ قَد كَفَّرَ خَطِيئةَ آدَم أَبِيهِ، والرابعةُ: يُهَوِّن الله
عَلَيْهِ سَكَراتِ المَوتِ، وَالْخامِسَةُ أمانٌ مِنَ الجُوعِ وَالعَطَشِ يَوْمَ
القِيامَةِ، والسّادِسَةُ: يُعْطِيهِ اللهُ بَراءَةً مِنَ النّارِ، والسّابعَةُ:
يُطْعِمُه اللهُ مِن طَيِّباتِ الجَنَّةِ، قَالَ: صَدَقْتَ يا مُحَمّد
(12); راست گفتى اى محمّد; پاداش روزه داران چيست؟ رسول
خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود: هيچ مؤمنى نيست كه براى خشنودى
خدا ماه رمضان را روزه دارد جز آنكه خداوند هفت خصلت براى او قرار دهد:
1. آنچه از حرام در بدنش باشد آب خواهد شد.
2. به رحمت خدا نزديك شود.
3. كفّاره اشتباه پدرش آدم خواهد بود.
4. خداوند سكرات و سختى مرگ را بر او آسان گرداند.
5. در روز قيامت از گرسنگى و تشنگى در امان خواهد بود.
6. به او ورقه برائت و بيزارى از آتش داده خواهد شد.
7. از خوراكى هاى پاكيزه بهشت به او بخوراند.
درباره روزه گرفتن در تابستان روايات فراوانى از ائمه
(عليهم السلام) وارد شده است، به عنوان نمونه امام صادق
(عليه السلام) فرموده است: «مَنْ صامَ للهِِ عزّوجلّ يوماً فِى شِدَّةِ الحَرِّ فَأَصابَهُ ظَمأٌ وَكَّلَ اللهُ بِهِ أَلْفَ مَلَك يَمْسَحُونَ
وَجْهَهُ وَيُبَشِّرُونَهُ حَتّى إذا أَفْطَرَ، فقال الله عزّوجلّ: مَا أطيَبَ ريحُكَ وَروحَكَ،
ملائِكَتى إشْهَدُوا أنّى قَدْ غَفَرْتُ لَهُ; كسى كه براى خداوند يك روز گرم
روزه بگيرد و تشنه شود خداوند هزار فرشته را بر او مى گمارد تا اينكه صورت او را مسح كنند و
او را مژده بدهند، تا اينكه افطار بكند و خداوند مى فرمايد: چقدر پاكيزه است
بوى تو و روح تو و به ملائكه مى فرمايد: شاهد باشيد كه من او را آمرزيده ام».(13)
و همان امام فرموده است: «أفْضَلُ الجِهادِ الصُّومُ فِى الحرِّ;
برترين جهاد، روزه گرفتن در هواى گرم است».(14)
همچنين امام صادق
(عليه السلام) مى فرمايند: «مَنْ أَفْطَرَ يَوْماً مِنْ شَهْرِ رَمَضانَ خَرَجَ رُوحُ الإيمانِ مِنْهُ;
هر كس يك روز از ماه رمضان روزه خوارى كند روح ايمان از او بيرون مى رود».(15)
29 - ايمان
امام صادق
(عليه السلام) مى فرمايند: «اِنَّ الإيمانَ عَشرُ دَرَجات بِمَنزِلَةِ السُلَّمِ، يُصْعَدُ مِنْهُ مِرْقاةً بعدَ مِرقاة... وكانَ المِقدادُ في الثامِنَةِ
وأبوذَر فى التاسِعَة وسَلمانُ في العاشِرَة; ايمان مانند نردبانى است كه ده پله دارد
و پله هاى آن يكى پس از ديگرى پيموده مى شود... و مقداد در پله هشتم قرار دارد و ابوذر
در پله نهم و سلمان در پله دهم آن».(16)
ايمان از جهات متعدّد قابل بحث است كه به پنج مورد آن اشاره مى شود:
1. حقيقت ايمان 2. مراتب ايمان 3. اركان ايمان 4. نشانه هاى مؤمن 5. ارزش مؤمن.
1. حقيقت ايمان
عبارت است از تسليم در ظاهر و باطن در برابر حق; بنابراين اگر كسى به چيزى يقين دارد
اما تسليم آن نيست به آن ايمان ندارد، بلكه داراى كفر جحودى است. لذا امام صادق
(عليه السلام) يكى از اقسام كفر را كفر جحودى مى داند
و يكى از شعبه هاى جحود را اين مى داند، كه: «وَهُوَ أنْ يَجْحَدَ الجَاحِدُ وَهُوَ يَعْلَمُ أَنَّهُ حَقٌّ قَدِ استَقَرَّ عِنْدَهُ;
انسان چيزى را انكار كند در حالى كه مى داند حق است».(17)
درباره حقيقت ايمان، پيامبر اكرم
(صلى الله عليه وآله) در وصيتش به على
(عليه السلام) فرمود:
«يا علىُّ سَبْعَةٌ مَنْ كُنَّ فيهِ فَقَدِ اسْتَكْمَلَ حَقِيقةَ الإيمانِ وأبوابُ الجَنّةِ مُفَتَّحَةٌ لَهُ: مَنْ أَسْبَغَ وُضُوءَهُ
وَأحْسَنَ صَلاتَهُ وَأَدَّى زَكاةَ مالِهِ وَكَفَّ غَضَبَهُ وَسَجَنَ لِسانَهُ وَاسْتَغْفَرَ لِذَنْبِهِ وَأدّى النَّصيحَةَ لاِهْلِ بَيْتِ نَبِيِّهِ
(18); اى على هفت خصلت است كه در هر كس باشد حقيقت ايمان را
به حدّ كمال رسانده و درهاى بهشت براى
او گشوده مى شود: كسى كه وضوى كامل بگيرد و نمازش را نيكو بجا آورد
و زكات مالش را بپردازد و خشمش را نگه دارد و زبانش را
زندانى كند و براى گناهش طلب آمرزش نمايد و خيرخواه خاندان پيامبرش باشد».
2. مراتب ايمان
همان طور كه كفر مراتب دارد ايمان هم مراتب دارد و در حديث مورد بحث مى فرمايد: ايمان ده درجه دارد كه درجه دهم آن درجه عاليه ايمان است و يك مسلمان نبايد به اين ايمانى كه دارد قانع باشد بلكه بايد سعى كند كه خود را به درجه عاليه ايمان برساند.
در حديثى از امام صادق
(عليه السلام) آمده كه مى فرمايند: «إنّ اللهَ عزّوجَلّ وَضَعَ الاْيمانَ عَلى سَبْعَةِ أسْهُم: عَلَى البِرِّ والصِّدْقِ واليَقينِ والرِّضا والوَفاءِ والعِلْمِ والحِلْمِ، ثمّ قَسَّمَ ذلِكَ بَيْنَ النّاسِ، فَمَن جَعَلَ فيهِ هذِهِ السَّبْعَةَ الأسْهُمَ فهو كامِلٌ مُحْتَمِلٌ وَقَسّم لِبَعضِ النّاسِ السَّهْمَ ولِبعض السَّهْمَيْنِ ولبَعْضِ الثَّلاثةِ حتّى اِنْتَهَوا إلى السّبعَةِ، ثُمَّ قالَ: لا تَحْمِلوا عَلى صاحِبَ السّهْمِ سَهْمَيْنِ وَلا عَلى صاحِبَ السَّهْمَينِ ثلاثة
فَتُبهِضُوهُمْ; خداوند ايمان را بر هفت سهم تقسيم كرده: نيكى، صدق، يقين، رضا، وفا،
علم و حلم، سپس آن را در ميان مردم توزيع نمود و كسى كه تمام اين هفت سهم را دارد مؤمن كامل و متعهد است و براى بعضى از مردم يك سهم و بعضى دو سهم و بعضى سه سهم قرار داده، تا به هفت سهم مى رسد، سپس امام فرمود: آنچه را وظيفه صاحب دو سهم است بر دوش صاحب يك سهم حمل نكنيد، و آنچه مربوط به صاحب سه سهم است بر دوش صاحب دو سهم ننهيد مبادا بارشان سنگين شود و به زحمت افتند».(19)
چه كنيم تا ايمانمان كامل شود؟ رسول خدا
(صلى الله عليه وآله) مى فرمايند: ايمان بنده به خدا كامل نمى شود مگر اينكه در او پنج خصلت باشد: «اَلتَّوَكُّلُ عَلَى اللهِ وَالتَّفْويضُ اِلَى اللهِ والتسليمُ لاِمرِ اللهِ والرِّضا بِقَضَاءِ اللهِ وَالصَّبْرُ عَلى بَلاءِ اللهِ...; توكل نمودن بر خدا، واگذار كردن كارها به خدا، تسليم بودن در برابر فرمان خدا، راضى بودن به اراده خدا، و صبر كردن بر بلاى خدا».(20)
3. اركان ايمان
على (عليه السلام) مى فرمايند: «الإيمانُ أَرْبَعَةُ اَرْكان: اَلرِّضا بِقَضَاءِ اللهِ وَالتَوكُّلُ على اللهِ وتفويضُ الأمرِ إلَى اللهِ والتَّسْليمُ لاِمْرِ اللهِ; ايمان داراى
چهار ركن و پايه است: راضى بودن به اراده خدا، و توكّل نمودن بر خدا،
و واگذار كردن كارها به خدا، و تسليم بودن در برابر فرمان خدا».(21)
در حديث ديگرى، امام رض (عليه السلام) از پدر و اجداد بزرگوارش و على
(عليه السلام) نقل مى كند كه آن حضرت فرمود: «قالَ رسول الله
(صلى الله عليه وآله): الإيمانُ مَعْرِفَةٌ بِالقلبِ وإقرارٌ
بِاللِّسانِ وعملٌ بالأركانِ...; رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمودند:
ايمان عبارت از شناخت قلبى و اقرار زبانى و عمل به وسيله اعضا و جوارح است». در حقيقت اينها اركان
ايمان به حساب مى آيند».(22)
4. نشانه هاى مؤمن
در روايات ما نشانه هاى فراوانى براى مؤمن ذكر شد كه چند نمونه از آن را نام مى بريم:
امام على (عليه السلام) مى فرمايند: «علاماتُ المُؤمنِ أربعةٌ: أكْلُهُ كَأكْلِ الْمَرْضى وَنَوْمُهُ كَنَوْمِ
الْغَرْقى وَبُكاؤُهُ كَبُكاءِ الثَّكْلى وَقُعُودُهُ كَقُعُودِ الواثِبِ;
نشانه هاى مؤمن چهار چيز است: خوراكش مانند خوراك بيماران،
و خوابش مانند خواب غرق شدگان، و گريه اش مانند گريه زن فرزند مرده،
و نشستنش مانند نشستن كسى است كه از جا مى پرد».(23)
امام سجاد (عليه السلام) فرموده است: «عَلاماتُ المُؤمنِ خَمْسٌ: اَلْوَرَعُ فِى الْخَلْوَةِ، وَالصَّدَقَةُ فِى الْقِلَّةِ، وَالصَّبرُ عِنْدَ المُصِيبةِ،
وَالْحِلْمُ عِنْدَ الْغَضَبِ، والصِّدْقُ عِنْدَ الْخَوْفِ; مؤمن پنج نشانه دارد:
پاكدامنى در خلوت و تنهايى، صدقه دادن در تنگدستى، شكيبايى
در برابر مصيبت، بردبارى در هنگام خشم و راستگويى با وجود بيم و ترس».(24)
5. ارزش مؤمن
رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايند: «المؤمنُ أكرَمُ عَلَى اللهِ مِنْ مَلائِكَتِه الْمُقَرَّبينَ;
مؤمن نزد خدا گرامى تر از فرشتگان مقرّب اوست».(25)
امام صادق
(عليه السلام) فرموده است: «المُؤمنُ أعْظَمُ حُرمةً مِنَ الكَعْبَةِ; حرمت مؤمن از كعبه بيشتر است».(26)
30 - خداوند ستّار العيوب است
حضرت على
(عليه السلام) مى فرمايند: «اَلْحَذَرَ الْحَذَرَ! فَوَ اللهِ لَقَدْ سَتَرَ، حَتّى كَأَنَّهُ قَدْ غَفَرَ; بترس، بترس (از خدا!)
به خدا سوگند آن قدر پرده پوشى كرده كه گويى تو را بخشيده و آمرزيده است».(27)
حديث درباره ستّارالعيب ها بودن خداوند است و ما در اين قسمت، ابتدا نكاتى
درباره اين حديث را بيان مى كنيم و بعد چند جمله اى درباره عيب جويى و عيب زدايى بحث خواهيم كرد.
امّا چند نكته درباره اين حديث:
نكته اوّل
خداوند پوشنده گناهان و عيب هاى افراد است، مراد از ستّارالعيوب بودن خداوند چيست؟ دو نوع ستّاريّت داريم، يكى تكوينى و ديگر تشريعى.
تكوينى اين است كه خداوند انسان را چنان آفريده است كه بسيارى از عيب هايش پنهان است; مثلاً صفات درون انسان مانند حسادت، تكبّر، و خودخواهى و انحرافات اعتقادى پنهان است; اگر انسان طورى آفريده مى شد كه بشود اخلاق و اعتقادات او را از چهره اش فهميد، زندگى براى او بسيار مشكل مى شد، امّا خداوند به خاطر ستّاريّتى كه دارد چنان انسان را آفريد كه عيب هايش مخفى است امّا در روز قيامت «يُعْرَفونَ بِسيماهُمْ» كه از چهره ها افراد شناخته مى شوند.
ستّار العيوب تشريعى اين است كه خداوند دستور داده مردم عيب هاى همديگر را بشناسند، غيبت نكند، تهمت نزنند و آبروى همديگر را نريزند.
نكته دوم
فايده ستّارالعيوب بودن چيست؟ دو فايده دارد:
1. شخصيّت و احترام افراد حفظ مى شود كه دادن شخصيّت به افراد يكى از موانع سقوط در گناه است چرا كه اگر شخصى در جامعه معروف به گناه و زشتى باشد ديگر باكى براى گناه كردن ندارد، و خود را بيشتر آلوده به گناه مى كند، امّا همين كه ديد گناهش را پوشش دادند، شرم و حيا مانع مى شود كه گناه كند، و اينكه اسلام مى گويد غيبت نكن، يكى از دلايلش همين است كه وقتى رسوا شد مى گويد: حالا كه آبروى ما رفت پس هر كارى كه دلمان مى خواهد انجام دهيم، و درباره تربيت بچّه هم اسلام مى گويد او را تحقير نكن و نزن و نگو كه نمى فهمى و بى شعورى، بلكه به او شخصيت بده تا به ارزش خود پى ببرد و كار خلاف انجام ندهد.
2. فايده دوم اين است كه پايه هاى امتحان الهى محكم شود. اصل آزادى و اختيار با ستّاريّت محفوظ است; چرا كه اگر كسى با يك گناه رسوا مى شد ديگر گناه نمى كرد و گناه نكردنش به خاطر ترس از رسوايى بود، نه پايبند بودن به اصول اخلاقى و اسلامى، و تكامل شكل نمى گرفت و مسأله جبر پيش مى آمد.
نكته سوم
مبادا از اين ستّاريّت خداوند سوء استفاده كنيم و خيال كنيم خداوند ما را بخشيده است بلكه شايد اين مقدّمه عذاب و مجازات دردناك الهى باشد.
و كلام على
(عليه السلام) بر همين مطلب اشاره دارد كه بيدار باشيد و از ستّار العيب ها بودن خداوند سوء استفاده نكنيد.
نكته چهارم
بايد پرتوى از صفات خداوند در بندگانش باشد، خداوند از هر عيبى منزّه است و بنده هم بايد سعى كند خود را از عيب ها منزّه كند، بايد متخلّق به اخلاق خداوند بشود و آبروى ديگران را نريزد و تنها نقطه ضعف ها را نبيند.
با اين توضيح اجمالى درباره حديث مورد بحث، برويم سراغ بحث عيب جويى و عيب زدايى. يكى از ويژگى هاى انسان مؤمن عيب زدايى است و عيب جويى از صفات زشت است كه در مؤمن وجود ندارد، انسان وقتى به كمال مى رسد كه عيب هاى خويش را بشناسد و آن را برطرف سازد و اين در صورتى امكان دارد كه انسان اوّل عيب هاى خود را بشناسد چون تا انسان به نواقص خود آگاه نشود نمى تواند چاره جويى كند.
انسان از چند راه مى تواند به عيب ها خود آگاه شود:
1. از راه مراقبه و محاسبه، كه انسان مواظب اعمال و رفتار خود باشد و خود را مورد حسابرسى قرار دهد، به خصوص اگر بتواند خود را با افراد صالح مقايسه كند، چرا كه وقتى خود را فاقد فضايل كمالات آنها مى بيند مى تواند به عيب هاى خود پى ببرد.
2. عبرت گرفتن از رفتار افراد نادرست و بداخلاق كه بايد ادب را از بى ادبان آموخت يعنى آنچه را كه آنها انجام مى دهند انسان برخلافش را انجام دهد.
3. معاشرت با دوستان خوب كه او را نصيحت كنند و عيب هايش را به او تذكّر دهند چرا كه امام صادق
(عليه السلام) فرموده اند: «أحَبُّ إخوانى إلَىَّ مَن أهْدى إلَىَّ عيب هاى; محبوب ترين برادرانم نزد من، كسى است كه عيب هايم را به من هديه كند».(28)
امام هفتم
(عليه السلام) وقتى اوقات شبانه روز را به چهار قسمت تقسيم مى كند يك ساعتش را معاشرت با برادران قرار مى دهد و مى فرمايد: «وَساعَةٌ لِمُعاشِرَةِ الإخوانِ وَالثِّقاتِ الَّذينَ يُعَرِّفُونكُم عيب هاكُم وَيُخْلِصون، لَكُمْ فِى الْباطِنِ; ساعتى براى رفت و آمد و معاشرت با برادران مورد اعتمادى كه شما را به عيب هايتان آگاه مى سازند
و قلباً نسبت به شما خلوص و صفا دارند، اختصاص دهيد».(29)
روايات ما دوست واقعى را كسى مى دانند كه تو را از كارهاى زشت باز دارد: «صَديقُكَ مَنْ نَهاكَ».(30)
امام باقر
(عليه السلام) به شخصى به نام صالح فرمودند: از كسى پيروى كن كه تو را بگرياند و خيرخواه تو باشد،
و دنبال مكن كسى را كه تو را بخنداند ولى نسبت به تو صميميت و خيرخواهى ندارد».(31)
پيامبر اكرم
(صلى الله عليه وآله) فرموده اند: «المُؤمِنُ مِرآةُ المُؤمِنِ يَرى فيهِ حُسْنَهُ وَقُبْحَهُ; مؤمن آيينه مؤمن است كه خوبى ها و بدى هاى خود را در او مى بيند».(32)
مؤمنان آيينه همديگرند *** اين خبر مى از پيمبر آورند(33)
مؤمن نبايد عيب هاى مؤمن ديگرى را فاش كند و آبرويش را بريزد، رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايند: «مَنْ عَلِمَ مِنْ أخيهِ سَيِّئَةً فَسَتَرَها، سَتَرَ اللهُ عَلَيْهِ يَوْمَ القِيامَةِ(34); هر كه از برادر خود گناهى بداند و آن را بپوشاند، خداوند در روز قيامت گناهان او را بپوشاند».
امام باقر
(عليه السلام) فرموده است: «يَجِبُ لِلْمُؤْمِنِ عَلَى المُؤْمِنِ أَنْ يَستُرَ عليهِ سَبعينَ كبيرةً; مؤمن در برابر مؤمن وظيفه دارد كه هفتاد گناه بزرگ او را بپوشاند».(35)
نه تنها مؤمن نبايد عيب ديگران را ببيند بلكه بايد به فكر عيب هاى خود باشد.
امام على
(عليه السلام) مى فرمايند: «طُوبى لِمَنْ شَغَلَهُ عَيبُهُ عَنْ عيب ها النَّاسِ; خوشا به حال آن كس كه عيب خودش، او را از پرداختن به عيب هاى مردم باز دارد».(36)
و همان حضرت فرمود: «مَنْ نَظَرَ في عَيْبِ نَفْسِه اِشْتَغَلَ عَن عَيْبِ غَيْرِهِ; كسى كه عيب خود را ببيند، از پرداختن به عيب ديگران باز ايستد».(37)
رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايند: «لاَ تَتْبَعُوا عَثَراتِ المُؤمِنينَ فإنّهُ مَن تَتَبّع عَثَراتِ أخِيهِ تَتَبَّعَ اللهُ عَثْرَتَهُ، ومَن تَتَبّع اللهُ عَثْرَتَهُ يَفْضَحُهُ
ولَو في جَوْفِ بَيْتِهِ; عيب هاى مؤمنان را جستجو نكنيد، زيرا هر كه دنبال عيب هاى مؤمنان بگردد، خداوند عيب هاى او را دنبال كند و هر كه خداوند عيب هايش را جستجو كند، او را رسوا سازد گرچه درون خانه اش باشد».(38)
امام على
(عليه السلام) مى فرمايند: «لا تَبْتَهِجَنَّ بِخَطَاءِ غَيْرِكَ فإنَّكَ لَنْ تَمْلِكَ الإصَابَةَ أبَداً; از خطاى ديگران هرگز شادمان مشو، زيرا تو نيز براى هميشه از خطا كردن مصون نيستى».(39)
و همان حضرت فرمودند: «مَنْ عابَ عِيْبَ، وَمَنْ شَتَمَ اُجِيبَ; هر كه عيب جويى كند، عيب جويى شود و هر كه دشنام دهد، پاسخ شنود».(40)
به فرموده امام صادق
(عليه السلام) : «الأثرارُ يَتْبَعونُ مَساوِىءَ النّاسِ وَيَتركُونَ مَحاسِنَهُم كَما يَتْبَعُ الذُّبابُ المَواضعَ الفاسِدَة
مِن الجَسَدِ وَيَتْرُكُ الصَّحِيحُ; افراد عيب جو همانند مگس هستند كه روى ناپاكى ها و آلودگى ها مى نشينند و دنبال كارهاى زشت و عيب ها مردم هستند و خوبى هاى آنان را ناديده مى گيرند».(41)
نسبت به اين گونه افراد كه كارشان عيب جويى و اشاعه فحشا در جامعه است بايد بى اعتنا بود و به سخنانشان ترتيب اثر نداد تا ناچار شوند از كار زشتشان دست بردارند.
«محمد بن الفضيل، عن أبي الحسن الأوّل
(عليه السلام) قال: قلتُ له: جُعِلتُ فِداكَ، الرجُلُ مِن إخواني يَيْلُغني عنه الشيءُ الذي أكرَهُه فأسْأله عن
ذلك فيُنكِرُ ذلك وقد أخبَرَني عنه قَومٌ ثِقات؟ فقال لي: يا محمّد كُذِّبْ سَمْعَكَ وَبَصَركَ عَنْ أخِيكَ فإنْ شَهِدَ عِندَكَ خَمْسُونَ قسَامةٌ وَ قالَ لَكَ قَوْلاً فَصدِّقْهُ وكذِّبْهُم، لا تُذِيعَنّ عليه شيئاً تَشِية بِه وتَهْدِمُ به مروءَتَهُ فتكونَ مِن الّذين قال الله في كتابه (إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِى الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ)(42); شخصى به نام محمد بن فضيل مى گويد: خدمت امام هفتم
(عليه السلام) رسيدم و عرض كردم: فدايت شوم، درباره يكى از برادران دينى من كارى را نقل مى كنند كه من آن را ناخوش دارم ولى هنگامى كه از خود او سؤال مى كنم انكار مى كند با اينكه گروهى از افراد موثق و مورد اعتماد اين خبر را براى من نقل كردند. امام
(عليه السلام) فرمود: اى محمد گوش و چشم خود را در مقابل برادر مسلمانت تكذيب كن و اگر پنجاه نفر
به عنوان شاهد قسم ياد كردند و درباره او چيزى به تو گفتند ولى خود او انكار كرد به گواهى آنان ترتيب اثر مده، سخن او را بپذير و گفته آنها را قبول مكن. مبادا چيزى كه مايه عيب و ننگ و وسيله دَرهم كوبيدن شخصيت و شرف انسانى او مى گردد منتشر كنى، زيرا در زمره كسانى قرار خواهى گرفت كه خداوند درباره آنها فرموده است: كسانى كه دوست مى دارند زشتى ها در ميان مؤمنان پخش شود براى آنهاست عذابى دردناك در دنيا و آخرت».(43)
از خداوند مى خواهيم خودش عيب هاى ما را به ما بنماياند و توفيق دهد تا درصدد رفع آنها برآييم.
31 - چرخش بين مال و جان و دين
حضرت على
(عليه السلام) مى فرمايند: «إذا حَضَرَتْ بَلِيّةٌ فَاجْعَلُوا أمْوالَكُمْ دُونَ أَنْفُسِكُمْ، وَإِذا نَزَلَتْ نازِلَةٌ فَاجْعَلُو أَنْفُسَكُمْ دُونَ دينِكُمْ، وَاعْلَمُوا أنَّ الْهالِكَ مَنْ هَلَكَ دينُهُ والحَرِيْبُ مَنْ سَلَبَ دِينُهُ; هرگاه بلايى رخ داد مال را فداى جان كنيد، و چون ناگوارى رسيد جان را فداى دين كنيد، و بدانيد هلاك شده كسى است كه دينش از دست برود و غارت شده كسى است كه دينش را برده اند».(44)
اصولاً غالب كارهاى انسان در دنيا دوران و چرخش بين محذورين است و لذا هميشه بايد اولويت ها را در نظر بگيرد. بينش انسان در انتخاب اين اولويت ها دخالت دارد، عدّه اى هستند كه جان را آسان تر از مال مى دهند و عدّه اى هستند كه دينشان را فداى جان يا مال خود مى كنند و تفاوت بين مؤمن راستين و دروغين در اين اولويت ها ظاهر مى شود.
در اينجا به تناسب لازم است بحثى درباره دنيا داشته باشيم، وقتى به آيات و روايات مراجعه مى كنيم به دو دسته از روايات و آيات برمى خوريم كه به ظاهر با هم تضاد دارند امّا با كمى دقت و تأمّل معلوم مى شود كه هيچ گونه تضادى با هم ندارند.
امّا آياتى كه دنيا را مدح مى كند: در بعضى از آيات، مال به عنوان خير، معرفى شده: (اِن تَرَكَ خيراً الْوَصِيَّةُ...).(45)
در بعضى از آيات، مواهب مادّى به عنوان فضل خدا نام برده شده: (وَابْتَغُوا مِن فَضْلِ اللهِ).(46)
در جاى ديگر مى فرمايد: همه نعمت هاى روى زمين را براى شما آفريده است. (خَلَقَ لَكُم مَّا فِى الاَْرْضِ جَمِيعاً).(47)
از طرف ديگر آياتى داريم كه دنيا را تحقير مى كند. در يك جا دنيا را عرض و متاع فانى مى شمرد: (تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا).(48)
در جاى ديگر دنيا را مايه غرور و غفلت مى شمرد: (وَمَا الْحَيَوةُ الدُّنْيَآ إلاَّ مَتَاعُ الْغُرُورِ).(49)
و در جاى ديگر دنيا را وسيله سرگرمى و بازيچه شمرده: (وَمَا هَـذِهِ الْحَيَوةُ الدُّنْيَآ إلاَّ لَهْوٌ وَلَعِبٌ).(50)
و در جايى دنيا را مايه غفلت از ياد خدا مى داند: (رَجَالٌ لاَّ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللهِ).(51)
اين تعبيرات دوگانه در روايات هم آمده است:
درباره مدح دنيا در حديثى على
(عليه السلام) از كسى شنيد كه دنيا را مذمت مى كند و آن را فريبنده مى شمرد، رو به او كرد و فرمود: «أَيُّهَا الذَّامُّ لِلدُّنْيَا، الْمُغْتَرُّ بِغُرُورِهَا، الَْمخْدُوعُ بِأَبَاطِيلِهَا! أَتَغْتَرُّ بِالدُّنْيَا ثُمَّ تَذُمُّهَا؟ أَنْتَ الْمُتَجَرِّمُ عَلَيْهَا، أَمْ هِيَ الْمُتَجَرِّمَةُ عَلَيْكَ؟ مَتَى اسْتَهْوَتْكَ، أَمْ مَتَى غَرَّتْكَ؟ أَبِمَصَارِعِ آبَائِكَ مِنَ الْبِلَى، أَمْ بِمَضَاجِعِ أُمَّهَاتِكَ تَحْتَ الثَّرَى؟!... إِنَّ الدُّنْيَا دارُ صِدْق لِمَنْ صَدَقَهَا، وَ دَارُ عَافِيَة لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا، وَ دَارُ غِنىً لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا، وَ دَارُ مَوْعِظَة لِمَنِ اتَّعَظَ بِهَا. مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللّهِ، وَمُصَلَّى مَلاَئِكَةِ اللّهِ، وَ مَهْبِطُ وَحْيِ اللّهِ، وَ مَتْجَرُ أَوْلِيَاءِ اللّهِ...; اى كسى كه نكوهش دنيا مى كنى، در حالى كه تو خود به غرور دنيا گرفتار شده اى، و فريفته باطل هاى آن هستى.
تو خود مغرور به دنيا شده اى، سپس از آن مذمت مى كنى؟ تو از جرم دنيا شكايت دارى، يا دنيا بايد از جرم تو شكايت كند؟ كى دنيا تو را گول زده؟ و چه موقع تو را فريب داده است؟ آيا به محل سقوط پدرانت در دامن فنا، و يا به خوابگاه مادرانت در زير خاك تو را فريب داده است؟... امّا بدان اين دنيا جايگاه صدق و راستى است براى آن كسى كه با آن به راستى رفتار كند، و خانه تندرستى است براى آن كسى كه از آن چيزى بفهمد، و سراى بى نيازى است براى آن كس كه از آن توشه برگيرد، و محل اندرز است براى آنكه از آن اندرز گيرد، دنيا مسجد دستان خداست، و نمازگاه فرشتگان پروردگار، و محل نزول وحى الهى و تجارتخانه اولياى حق...».(52)
و در حديثى امام حسن مجتبى
(عليه السلام) مى فرمايند: «إعْمَلْ لِدُنياكَ كأنّكَ تَعيشُ أَبَداً وَاعْمَلْ لاِخِرَتِكَ كَأنَّكَ تَمُوتُ غَداً; براى دنياى خودت چنان كار كن كه گويا هميشه زنده اى، و براى آخرتت چنان كار كن كه گويا فردا مى ميرى».(53)
درباره ذمّ دنيا هم روايات فراوان است كه چند نمونه را ذكر مى كنيم:
1. رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايند: «لَوْ وَزَنَتِ الدُّنيا عِندَ اللهِ جَناحَ بَعُوضَةِ ما سَقى الكافِرَ مِنْها شَرْبَةَ ماء(54); اگر دنيا به اندازه بال مگسى نزد خدا وزن داشت خداوند به كافر حتّى يك شربت آب نمى نوشانيد».
2. امام على
(عليه السلام) فرموده است: «إحْذَرُوا الدُّنيا فَإنَّ فى حَلالِها حِساباً وَفى حَرامِها عِقاباً وَأَوَّلُها عَناءٌ وَآخِرُها فَنَاءٌ...; از دنيا برحذر باشيد كه در حلال آن حساب و در حرامش كيفر است. آغازش رنج و زحمت و پايانش نابودى است».(55)
و همان حضرت فرمود: «الدُّنيا تَغُرُّ وَتَضُرُّ وَتَمُرُّ».(56)
جمع بين اين دو دسته آيات و روايات به اين است كه: آنجا كه از دنيا و مواهبش نكوهش مى كند، منظور كسانى هستند كه اين زندگى را هدف خود قرار داده و آخرت را به دنيا مى فروشند و براى رسيدن به دنيا از هيچ خلاف و جنايتى ابا ندارند. امّا آنجا كه دنيا را تعريف و تمجيد مى كند جايى است كه از اين دنيا و مواهب آن به عنوان وسيله اى براى رسيدن به سعادت و تكامل معنوى استفاده مى كنند. لذا حضرت على
(عليه السلام) مى فرمايند: «مَنْ أَبْصَرَ بِها بَصَّرَتْهُ، وَمَنْ أَبْصَرَ إلَيْها أعْمَتْهُ; كسى كه به دنيا به عنوان يك وسيله بنگرد چشمش را بينا مى كند، و كسى كه به عنوان يك هدف نگاه كند نابينايش خواهد كرد».(57)
در همين زمينه امام باقر
(عليه السلام) فرموده است: «نِعْمَ العَوْنُ الدُّنيا عَلى طَلَبِ الآخِرَةِ; دنيا كمك خوبى است براى رسيدن به آخرت».(58)
يكى از ياران امام صادق
(عليه السلام) خدمت آن حضرت آمد و شكايت كرد كه ما دنبال دنيا هستيم و به آن علاقه منديم. امام
(عليه السلام) فرمود: با اين ثروت دنيا چه مى خواهى انجام دهى؟ عرض كرد: هزينه خود و خانواده ام را تهيه كنم، و به خويشاوندانم كمك نمايم، در راه خدا انفاق كنم، و حج و عمره بجا آورم. امام فرمود: «لَيْسَ هذا طَلَبُ الدّنيا، هذا طَلَبُ الآخِرَة; اين دنياطلبى نيست اين طلب آخرت است».(59)
رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايند: «مَنْ كانَتْ نِيّتُهُ الدُّنيا فَرَّقَ اللهُ عَلَيْهِ أمْرَهُ وَجَعَلَ الفَقْرَ بَيْنَ عَيْنَيْهِ وَلَمْ يَأْتِهِ مِنَ الدُّنْيا إلاّ ما كَتَبَ اللهُ لَهُ، وَمَنْ كانَتْ نِيَّتُهُ الآخِرَةَ جَمَعَ اللهُ شَمْلَهُ وَجَعَل غِناهُ في قَلْبِهِ وأتَتْهُ الدُّنْيا وهِيَ راغِمَة; كسى كه نيّتش دنيا باشد خداوند كار او را پريشان مى سازد، فقر را در برابر او قرار مى دهد و جز آنچه براى او مقرر شده چيزى از دنيا به چنگ نمى آورد، و كسى كه نيتش سراى آخرت باشد خداوند پراكندگى او را به جمعيّت مبدل مى كند، و غنا و بى نيازى را در قلبش قرار مى دهد، دنيا تسليم او مى گردد و به سراغ او مى آيد».(60)
لذا انسان بايد در زندگى سعى كند تا دنيا را وسيله و پل و مزرعه براى رسيدن به آخرت قرار دهد نه اين كه خداى نكرده دنيا هدفش باشد. و لذا رسول خد
(صلى الله عليه وآله)مى فرمايند: «يا عَليُّ شَرُّ النّاسِ مَنْ باعَ آخِرَتَهُ بِدُنْياهُ وَشَرٌّ مِنْ ذِلكَ مَنْ باعَ آخِرَتَهُ بِدُنْيا غَيْرِهِ; اى على بدترين مردم كسى است كه آخرتش را به دنيايش بفروشد، و بدتر از آن كسى است كه آخرتش را به دنياى ديگرى بفروشد».(61)
32 - نيروى جسم انسان (روش درمان دردها)
حضرت على
(عليه السلام) مى فرمايند: «اِمْشِ بِدائِكَ ما مَشى بِكَ; با بيماريت راه برو و با آن بساز مادامى كه با تو راه مى رود و سازگار است».(62)
از اين حديث سه نكته استفاده مى شود:
نكته اوّل
اينكه انسان نبايد وقتى مريض شد فوراً خودش را آلوده داروها كند بلكه صبر كند تا بدن، خودش را درمان كند و اين مطلب از نظر اطباى امروز مسلم است كه اگر بدن عادت كند به انواع داروها، اين بدن نيروى دفاعى خودش را از دست مى دهد و به تدريج تنبل مى شود و اگر در جايى بيمار شود و آن دارو پيدا نشود جانش به خطر مى افتد; روايات در اين باب فراوان است:
رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايند: «تَجَنَّبِ الدَّواءَ ما احتَمَلَ بَدَنُكَ الداءَ، فإذا لَمْ يَحْتَمِلِ الداءَ فالدواءُ; تا زمانى كه بدنت بيمارى را تحمّل مى كند، از مصرف دارو بپرهيز و هرگاه آن را تحمّل نكرد، آن گاه به دارو روى آور».(63)
امام على
(عليه السلام) مى فرمايند: «لا يَتَداوى المُسلمُ حَتّى يَغلِبَ مَرَضُهُ صِحَّتَهُ; مسلمان خود را مداوا نكند مگر آن گاه كه بيمارى او بر سلامتيش چيره گردد».(64)
امام كاظم
(عليه السلام) فرموده است: «لَيْسَ مِن دَواء إلاّ وهُوَ يُهيجُ دَاءاً، ولَيْسَ شَيءٌ في البَدَنِ أنْفَعُ مِن إمْساكِ اليَدِ إلاّ عَمّا يَحتاجُ إلَيْهِ; هيچ دارويى نيست، مگر اينكه خود بيمارى تازه اى را دامن مى زند. براى بدن چيزى سودمندتر از پرهيز جز در آنچه بدن نياز دارد نيست».(65)
در روايات ما گرسنگى و پرهيز را بهترين دارو دانسته اند.
امام كاظم
(عليه السلام) مى فرمايند: «اَلْحِمْيَةُ رأسُ الدَّواءِ والمَعِدَةُ بَيْتُ الدّاءِ عَوِّدْ بَدَناً ما تَعَوَّدَ; پرهيز، بهترين داروست و معده، خانه امراض است، بدن را مادامى كه عادت مى كند عادت بده».(66)
همان امام همام
(عليه السلام) فرموده اند: «لَيْسَ الحِمْيَةُ أنْ تَدَعَ الشَّيءَ أصْلاً لا تَأكُلَه، ولكنّ الحِمْيَةَ أن تَأكُلَ مِن الشَيءِ وتُخَفِّفَ; پرهيز اين نيست كه چيزى را اصلاً نخورى، بلكه پرهيز آن است كه از هر چيزى سبك بخورى».(67)
امام على
(عليه السلام) مى فرمايند: «مَنْ لَم يَحْتَمِلْ مَرارَةَ الدَّواءِ، دَامَ أَلَمُهُ; هر كه تلخى دوا را تحمل نكند درد و بيماريش ادامه يابد».(68)
درباره تربت امام حسين
(عليه السلام) هم روايات فراوان است. از امام صادق
(عليه السلام) روايت شده است كه: «فى طين قَبرِ الحُسَينِ
(عليه السلام) الشِّفاءُ مِن كلِّ داء وهُوَ الدواءُ الأكْبَرُ; در تربت قبر حسين
(عليه السلام) شفاى هر دردى است و آن بزرگترين دارو است».(69)
پاورقى:
1. بحارالانوار، ج 96، ص 294.
2. همان مدرك، ص 289.
3. بحارالانوار، ج 96، ص 294.
4. دعائم الاسلام، ج 1، ص 268.
5. ميزان الحكمه، ج 5، ص 471.
6. المحجة البيضاء، ج 2، ص 123.
7. بحارالانوار، ج 96، ص 255.
8. وسائل الشيعة، ج 7، كتاب الصوم.
9. وسائل الشيعه، ج 7، كتاب الصوم.
10. تفسير نمونه، ذيل آيات 183-185 سوره بقره.
11. جامع احاديث الشيعة، ج 9، ص 94.
12. وسائل الشيعه، ج 7، ص 172; و بحارالانوار، ج 96، ص 369; و خصال، باب السبعه.
13. ميزان الحكمه، ج 5، ص 473.
14. بحارالانوار، ج 96، ص 256.
15. روضة المتّقين، ج 3، ص 325; و عقاب الاعمال، ص 281.
16. بحارالانوار، ج 69، ص 166.
17. اصول كافى، ج 2، باب وجوه الكفر.
18. خصال، باب السبعة.
19. اصول كافى، ج 2، باب درجات الايمان.
20. بحارالانوار، ج 77، ص 177.
21. مجموعه ورام، ج 2، ص 184.
22. عيون اخبارالرضا(عليه السلام)، ج 1، ص 227.
23. انوار الهداية، ص 9; و جامع الاخبار، ص 98.
24. بحارالانوار، ج 67، ص 293.
25. كنز العمال، ص 821.
26. خصال، ج 1، ص 27.
27. نهج البلاغه، حكمت 30.
28. تحف العقول، حكمت 89.
29. تحف العقول، حكمت 18.
30. غرر الحكم، ح 5857.
31. اصول كافى، ج 2، ص 638.
32. نقطه هاى آغاز در اخلاق عملى، ص 227 به نقل از المجازات النبويه، ص 66.
33. مثنوى معنوى، دفتر اوّل، ص 69.
34. ميزان الحكمه، ج 7، ص 145.
35. اصول كافى، ج 2، ص 207.
36. نهج البلاغه، خطبه 176.
37. ميزان الحكمه، ج 7، ص 142.
38. همان مدرك، ص 148.
39. همان مدرك، ص 150.
40. ميزان الحكمه، ج 7، ص 151.
41. سفينة البحار، ج 2، ص 295.
42. سوره نور، آيه 19.
43. كافى، ج 8، ص 147، ح 125.
44. تحف العقول، حكمت 102.
45. بقره، آيه 180 .
46. جمعه، آيه 10 .
47. بقره، آيه 29 .
48. نساء، آيه 94 .
49. حديد، آيه 20 .
50. عنكبوت، آيه 64 .
51. نور، آيه 37 .
52. نهج البلاغه، حكمت 131.
53. مستدرك الوسائل، ج 1، ص 18; و جامع احاديث الشيعة، ج 1، ص 415.
54. تفسير كشّاف، ج 4، ص 250.
55. بحارالانوار، ج 78، ص 23.
56. نهج البلاغه، حكمت 415.
57. همان مدرك، خطبه 82.
58. وسائل الشيعه، ج 12، ص 17.
59. وسائل الشيعه، ج 12، ص 19.
60. مجمع البيان، ج 9، ص 46; و تفسير نمونه، ج 2، ص 400.
61. بحارالانوار، ج 77، ص 46.
62. نهج البلاغه، حكمت 27.
63. بحارالانوار، ج 81، ص 211.
64. خصال، ص 620.
65. بحارالانوار، ج 62، ص 68.
66. مكارم الاخلاق، ج 2، ص 180.
67. ميزان الحكمه، ج 3، ص 364.
68. غرر الحكم، ح 9209.
69. بحارالانوار، ج 101، ص 123.