گفتار معصومين(عليهم السلام) ، جلد ۲

آية الله العظمي مكارم شيرازي

- ۴ -


24 - ضمير پنهان و آشكار و خودشناسى

حضرت على (عليه السلام) مى فرمايند: «ما أَضْمَرَ أَحَدٌ شيئاً إِلاّ ظَهَرَ فِي فَلَتاتِ لِسانِهِ، وَصَفَحاتِ وَجْهِهِ; كسى چيزى را در دل پنهان نمى كند مگر اينكه در سخنانى كه از دهان او مى پرد و در چهره و قيافه اش آشكار مى گردد».(1)

روانشناسان معتقدند كه بشر داراى دو نيروى مختلف است يكى ضمير پنهان و ديگرى ضمير آشكار كه دستگاه خودآگاه و ناخودآگاه است. دستگاه خودآگاه همان دستگاه عقل است كه انسان با تفكّر كارى را انجام مى دهد كه آن ضمير آشكار است; اما دستگاه ناخودآگاه، همان ضمير باطنى است، در درون انسان يك نوع معرفت وجود دارد كه خود انسان به آن توجّه ندارد و بخش مهم دستگاه شعور انسان همين ضمير پنهان و ناخودآگاه است.

شعور انسان را تشبيه مى كنند به قطعه يخ شناور در آب كه حدود نُه دهم آن زير آب است و يك دهم آن روى آب، ضمير آگاه انسان آن خرد و دانش معمول انسان است، مثل آن مقدار يخى كه از آب بيرون است و ضمير پنهان انسان كه همان نيّت و باطن انسان است، مثل آن مقدار يخى است كه در آب پنهان است و قسمت عمده شخصيت انسان را همان ضمير پنهان انسان تشكيل مى دهد.

راه شناخت ضمير ناآگاه، خطاها و كارهاى حساب نشده اى است كه انجام مى دهد چون انسان وقتى شعور و آگاهيش كار مى كند يك سلسله موانع و شرايط و قيود جلوى او را مى گيرد و اجازه نمى دهد كه دستگاه ناخودآگاهش را نشان دهد.

در منابع اسلامى به اين دستگاه درون اشاره شده كه اين روايت يك نمونه آن است كه امام فرمود: انسان چيزى را در باطنش پنهان نمى كند مگر اينكه جمله هايى كه از زبان او مى پرد و دگرگونى هايى كه بى اختيار در قيافه اش به وجود مى آيد، آشكار مى شود. اين نكته اوّل روانشناسى بود كه از اين حديث استفاده مى شد.

نكته دوم كه از اين روايت استفاده مى شود، خودشناسى است.

يكى از راه هاى اصلاح و تهذيب نفس، خودشناسى است وقتى انسان خود را نشناسد و از كاستى ها و عيب هاى خود باخبر نشود، به دنبال اصلاح خود نخواهد رفت.

وقتى انسان خود را شناخت و به كرامت و عظمت خود پى برد، هرگز خود را به بهاى ناچيز نمى فروشد، وقتى انسان خود را شناخت به استعدادهاى گوناگون كه خداوند در او نهفته است پى مى برد و آن را شكوفا مى كند، و كسى كه خود را شناخت هرگز خود را به رذايل اخلاقى آلوده نمى كند، چرا كه رذايل اخلاقى زندگى انسان را تباه مى كند و در جامعه زندگى را براى افراد تلخ مى گرداند.

روايات در باب خودشناسى فراوان است كه نمونه هايى از آن را ذكر مى كنيم:

حضرت على (عليه السلام) مى فرمايند: «نَالَ الْفَوْزَ الأكْبَرَ مَنْ ظَفِرَ بِمَعْرِفَةِ النَّفْسِ; كسى كه خود را بشناسد، به سعادت و رستگارى بزرگ نايل شده است».(2)

و باز همان حضرت فرموده است: «أكْثَرُ النّاسِ مَعْرِفَةً لِنَفْسِهِ أخْوَفُهُمْ لِرَبِّهِ; كسى كه بيش از همه خود را بشناسد، بيش از همه، خوف پروردگار خواهد داشت».(3)

از همان امام همام روايت شده است كه: «مَنْ كَرُمَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ هانَتْ عَلَيْهِ شَهَواتُهُ; كسى كه در سايه خودشناسى براى خود كرامت و شخصيت قائل است شهواتش در نظر او خوار و بى ارزش خواهد بود».(4)

اين نكته را بايد توجّه داشته باشيم كه خودشناسى مقدّمه خداشناسى است چرا كه خداوند مى فرمايد: «(سَنُرِيهِمْ ءَايَـاتِنَا فِى الاَْفَاقِ وَفِى أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ); بزودى نشانه هاى خود را در اطراف عالم و در درون جانشان به آنها نشان مى دهيم تا براى آنان آشكار گردد كه او حق است».(5)

حديث معروف: «مَن عَرَفَ نَفْسَهُ عَرَفَ رَبَّهُ; هر كس خود را بشناسد پروردگارش را خواهد شناخت».(6) از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) و على (عليه السلام) و گاه به عنوان كلام معصوم (عليه السلام) آمده است كه براى اين حديث تفسيرهاى گوناگون ارائه شده:

1. اين حديث اشاره به برهان نظم دارد كه هر كس اسرار و نظام ساختمان روح و جسم خود را بداند، راهى به سوى خدا پيدا مى كند، چرا كه اين نظم عجيب حتماً از يك مبدأ عالِم و قادر سرچشمه گرفته است.

2. اشاره به برهان وجوب و امكان است چرا كه انسان وقتى در خود دقت كند مى بيند كه وجودى است وابسته و غير مستقل و نيازمند كه بدون تكيه به يك وجود مستقل و بى نياز، امكان بقا براى او نيست.

3. اشاره به برهان علّت و معلول است چون وقتى انسان به خود مى نگرد مى بيند كه روح و جسم او معلول علّت ديگرى است و آن علّت هم كه پدر و مادر او باشند باز معلول علّت ديگرى هستند و اين سلسله علّت و معلول نمى تواند تا بى نهايت پيش برود چون تسلسل لازم مى آيد و تسلسل باطل است، در نتيجه اين علل و معلولات بايد به علّت نخستين كه همان علّة العلل و واجب الوجود است كه هستى اش از درون ذاتش مى جوشد و محتاج ديگرى نيست، ختم شود.

مانع بزرگى كه بر سر راه خودشناسى وجود دارد، حبّ ذات و خودخواهى و خودبينى است كه باعث مى شود انسان صفات رذيله و عيب هاى اخلاقى و نقاط ضعف خويش را نشناسد.

على (عليه السلام) مى فرمايند: «جَهلُ المَرْءِ بِعيب هاهِ مِنْ اَكْبَرِ ذُنُوبِهِ; ناآگاهى انسان نسبت به عيب هايش از بزرگ ترين گناهان اوست».(7)

مرحوم فيض كاشانى براى پى بردن به عيب هاى خويش چهار راه را نشان مى دهد:(8)

1. به سراغ استادى برود كه آگاه از عيب هاى نفس است و از ارشادات او بهره گيرد.

2. دوست راستگو و با ايمان و آگاهى را پيدا كند و او را مراقب خويش قرار دهد كه هرگاه اخلاق و عيب هاى پنهان و آشكار او را ببيند به او اطّلاع دهد; چرا كه امام صادق (عليه السلام) فرموده است: «اَحَبُّ اِخْوانى اِلَىَّ مَنْ اَهْدى اِلَىَّ عيب هاى; محبوب ترين برادران دينى نزد من كسى است كه عيب هاى مرا به من هديه كند».(9) البتّه اين گونه افراد بسيار اندكند.

3. انسان عيب هايش را از دشمنانش بشنود.

4. با مردم معاشرت كند و آنچه از صفات خوب در آنها مى بيند، ببيند كه آيا در او هم هست يا نه؟ چون مؤمن آيينه مؤمن است و مى تواند عيب هاى خويش را با ديدن عيب هاى ديگران ببيند. به حضرت عيسى (عليه السلام) گفتند: چه كسى تو را ادب آموخت؟ گفت: كسى مرا ادب نياموخت ولى من جهل جاهل را ديدم و در نظرم ناپسند آمد و از آن دورى نمودم.

از خداوند مى خواهيم توفيق خودشناسى را به همه ما عنايت فرمايد. ان شاءالله.

25 - استفاده از عوامل طبيعى

امام صادق (عليه السلام) مى فرمايند: «إنَّ نَبيّاً مِنَ الأنبياءِ مَرِضَ، فقال: لا أَتَداوى حَتّى يكونَ الّذى أمْرَضَنِى هُو الذى يَشْفينى، فأوحى اللهُ تعالى إليهِ: لا أشْفِيكَ حَتّى تَتَداوى، فإنَّ الشِّفاءَ مِنّى; يكى از پيامبران بيمار شد، و با خود گفت: خود را درمان نمى كنم تا همان كسى كه بيمارم كرده شفا دهد. خداوند تعالى به او وحى كرد كه: تا خود را درمان نكنى، شفايت نمى دهم، زيرا شفا دادن از من است».(10)

در روايتى از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به همين مضمون آمده كه «تَداوُوا فإنَّ اللهَ تَعالى لَمْ يُنزِلْ داءً إلاّ وَقَدْ أنْزَلَ اللهُ لَهُ شِفاءً، إلاَّ السّامَ وَالْهَرَمَ; خود را مداوا كنيد زيرا خداوند متعال هيچ دردى نداده است مگر آنكه برايش شفايى نهاده، به جز مرگ و پيرى (كه دوايى ندارد)».(11)

و امام على (عليه السلام) فرموده است: «لِكلّ عِلّة دَواءٌ; هر دردى، دارويى دارد».(12)

اشتباهى كه خيلى از افراد به آن مبتلا هستند اين است كه وقتى گفته مى شود:

عوامل طبيعى منشأ فلان اثر هستند، خيال مى كنند كه اين عوامل خودشان منهاى خداوند اثر گذارند و يكى از اشكالات مادّى ها در مسأله توحيد همين است كه مى گويند: وقتى عوامل و علل اشيا كشف شد ديگر چرا علّت اين عالَم را به خدا نسبت بدهيم. جواب ما اين است كه از نظر توحيدى تمام اين عالم فعل الله است و اگر اذن خدا نباشد چيزى در اين عالم از خود اثرى ندارد مثلاً وقتى باران مى بارد، آفتاب به سطح اقيانوس ها و درياها مى تابد و بخار به وجود مى آيد و به آسمان مى رود و بعد به قطرات باران تبديل مى شود، اما همه اينها به اذن خداوند است و الا نه تابش آفتاب است و نه بخارى تا تبديل به باران شود.

با ذكر اين مقدّمه برگرديم به حديث كه يكى از پيامبران الهى بيمار شد و با خودش گفت من دنبال درمان كردن خود نمى روم; اين پيامبر خيال مى كرد كه سراغ دوا رفتن، با حقيقت توكّل سازگار نيست، خداوند هم وحى فرستاد كه تا سراغ دوا نروى من تو را شفا نمى دهم چرا كه شفا دادن آن دوا هم به اذن من است.

درسى كه از اين حديث مى گيريم اين است كه انسان براى رسيدن به مقاصدش در عين توكّل و توجّه به خداوند، بايد دنبال اسباب برود و اگر دنبال اسباب نرود، اين ضد توكّل است، چرا كه اثرگذارى اين اسباب هم به اذن خداست. پيشوايان ما در زندگى خود به سراغ اسباب مى رفتند با اينكه معجزه در اختيار آنها بود.

در جنگ خندق رسول خدا (صلى الله عليه وآله) خندق مى كند و بين افراد دشمن اختلاف مى انداخت كه باعث تفرقه و در نتيجه فرار آنها مى شد.

در جنگ بدر حضرت جاسوسى مى فرستد تا تعداد عِدّه و عُدّه دشمن را براى حضرت بياورند.

بايد در زندگى از تمام عوامل طبيعى كه خداوند آفريده استفاده كنيم كه به دنبالش امدادهاى غيبى خداوند هم خواهد بود.

26 - زنده كردن و ميراندن دل

حضرت على (عليه السلام) به فرزندش امام حسن (عليه السلام) فرمودند: «أَحْىِ قَلْبَكَ بِالْمَوْعِظَةِ، وَأَمِتْهُ بِالزَّهادَةِ وَقَوّهِ بِالْيَقينِ، وَنَوِّرْهُ بِالْحِكْمَةِ، وَذَلِّلْهُ بِذِكْرِ الْمَوْتِ; قلب را با موعظه و اندرز زنده كن و هواى نفست را با زهد و بى اعتنايى بميران، دل را با يقين نيرومند ساز، و با حكمت و دانش نورانى نما، و با ياد مرگ رام كن».(13)

درباره قلب از جنبه هاى مختلف مى توان سخن گفت كه به چند جنبه آن اشاره مى كنيم:

1. آنچه دل را مى ميراند 2. آنچه دل را زنده مى كند 3. آنچه باعث قساوت قلب مى شود 4. آنچه قلب را صيقل مى دهد 5. اقسام قلب.

1. آنچه دل را مى ميراند; در روايات ما عوامل گوناگونى ذكر شده كه باعث مى شود دل بميرد. رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرموده است: «أرْبَعٌ يُمِتْنَ القلبَ: الذّنبُ عَلَى الذَّنْبِ، وَكَثْرَةُ مُناقَشَةِ النِّساءِ ـ يَعني مُحادَثَتَهُنَّ ـ ومُماراةُ الأحْمَقِ، تَقولُ وَيَقولُ وَلا يَرجِعُ إلى خير، وَمُجالَسَةُ الْموْتى، فقيلَ لَهُ: يا رسولَ الله، وَمَا الْمَوْتى؟ قال: كُلُّ غَنِىٍّ مُتْرَف; چهار چيز دل را مى ميراند: گناه روى گناه، همسخن شدن زياد با زنان، بگو مگو كردن با احمق (تو مى گويى و او مى گويد و هرگز به راه نمى آيد) و همنشينى با مردگان; عرض شد: اى رسول خدا منظور از مردگان چيست؟ فرمود: هر توانگر خوش گذران».(14)

و همان حضرت به اباذر فرمود: «إيّاكَ وَكَثْرَةَ الضَّحِكِ، فَإنَّهُ يُميتُ الْقَلْبَ; بپرهيز از خنديدن زياد، زيرا خنده زياد قلب را مى ميراند».(15)

2. آنچه دل را زنده مى كند; باز هم روايات در اين زمينه فراوان است:

در همين حديث مورد بحث على (عليه السلام) به امام حسن (عليه السلام) مى فرمايد: دل خويش را با موعظه زنده كن.

و همان حضرت فرموده است: «لِقاءُ أهْلِ الْخَير عِمارَةُ الْقَلْبِ; ديدار اهل خير، مايه آبادانى دل هاست».(16)

و باز امام على (عليه السلام) در وصيتش به امام حسن (عليه السلام) مى فرمايند: «فَإِنِّي اُوصيكَ بِتَقوَى اللهِ ـ أىْ بُنىّ ـ وَلُزُومِ أَمْرِهِ، وَعِمارَةِ قَلْبِكَ بِذِكْرِهِ; اى فرزندم تو را به پرواى از خدا و پايبندى به فرمان او و آباد كردن دلت با ياد او سفارش مى كنم».(17)

3. قساوت قلب; عواملى كه باعث قساوت قلب مى شود فراوان است. از نجواهاى خداوند با موسى (عليه السلام) اين بود: «يا موسى، لا تُطَوِّل فِى الدُّنيا أمَلَكَ فَيَقْسُو قَلْبُكَ، وَالْقاسى الْقَلْبِ مِنّى بَعيدٌ; اى موسى در دنيا آرزوى خود را دراز مگردان، كه دلت سخت مى شود و انسان سخت دل از من دور است».(18)

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايند: «لا تُكثِرِ الكلامَ بِغيرِ ذِكرِ اللهِ، فإنَّ كَثْرَةَ الكلامِ بغيرِ ذِكرِ اللهِ قَسْوَةُ القَلْبِ، إنَّ أَبْعَدَ الناسِ مِنَ اللهِ القَلْبُ القاسىِ; در غير از ياد خدا زياده گويى نكنيد، زيرا زياده گويى در غير ياد خدا، موجب سخت دلى مى شود و دورترين مردم از خدا، انسان سخت دل است».(19)

امام على (عليه السلام) فرموده است: «ما جَفَّتِ الدُّمُوعُ إلاّ لِقَسْوَةِ القُلوبِ، وَما قَسَتِ القُلوبُ إلاّ لِكَثَرَةِ الذُّنُوب; اشكها نخشكيد مگر به سبب سخت شدن دل ها و دل ها سخت نشد مگر به سبب فزونى گناه».(20)

و در روايات ديگر عواملى مثل: شنيدن لهو، بسيارى مال و ثروت، نگاه كردن به شخص بخيل و ترك عبادت را باعث قساوت دانستند.

4. آنچه قلب را صيقل مى دهد; رسول خد (صلى الله عليه وآله) مى فرمايند: «إنّ هَذِهِ القلوبَ تَصْدَأُ كما يَصدأ الحديدُ إذا أصابَه الماءُ. قيلَ: وما جَلاؤُها؟ قال: كَثْرَةُ ذِكْرِ الموتِ وَتِلاوَةِ القرآنِ; همچنان كه اگر آهن آب به آن برسد زنگ مى زند، اين دل ها نيز زنگار مى بندد. عرض شد: صيقل دادن آنها به چيست؟ فرمود: بسيار به ياد مرگ بودن و تلاوت قرآن».(21)

امام صادق (عليه السلام) فرموده است: «إنَّ لِلقُلوبِ صَدأً كَصَدأِ النُّحاسِ، فَاجلُوها بِالإستِغْفارِ; دل ها نيز همچون مس زنگار مى بندد، پس آنها را با استغفار صيقل دهيد».(22)

5. اقسام قلب: تعبيرات در اين زمينه گوناگون است. امام صادق (عليه السلام) فرموده است: «القُلُوبُ أرْبَعةٌ: قلبٌ فيهِ نفاقٌ وإيمانٌ، وقَلبٌ مَنْكوسٌ، وقَلْبٌ مَطْبوعٌ، وقَلْبٌ أزْهَرُ أنْوَرُ... وأمّا الأزْهَرُ فَقَلْبُ المُؤمِنِ...; قلبها چهارگونه است: قلبى كه در آن نفاق و ايمان است، و قلبى كه وارونه است، و قلبى كه مهر بر آن خورده، و قلبى كه نورانى است و خالى از غير خداست. قلب نورانى قلب مؤمن است».(23)

هرگاه خدا نعمتى به مؤمن ببخشد شكر مى گويد و هرگاه مصيبتى به او رسد صبر و شكيبايى مى كند. اما قلب وارونه قلب مشركان است همانگونه كه خداوند فرموده است: «(أَفَمَنْ يَمْشِى مُكِبّاً عَلَى وَجْهِهِ أَهْدَى أَمَّن يَمْشِى سَوِيّاً عَلَى صِرَاط مُّسْتَقِيم); آيا كسى كه به رو افتاده راه مى رود به هدايت نزديكتر است يا كسى كه راست قامت در صراط مستقيم گام برمى دارد»؟!(24)

ام قلبى كه در آن ايمان و نفاق است، قلب كسانى است كه در برابر حق و باطل بى تفاوتند، اگر در محيط حق قرار گيرند تابع حق مى شوند و اگر در محيط باطل باشند گرايش به باطل پيدا مى كنند، و قلب مهر خورده قلب منافقان است.

يك نوع قلب هست كه روايات روى آن تأكيد دارند و آن «قلب سليم» است كه امام صادق (عليه السلام) در اين زمينه فرموده است: «القلبُ السّليمُ الّذى يلقى رَبّهُ ولَيْسَ فيه اَحَدٌ سِواهُ; قلب سليم قلبى است كه خدا را ملاقات كند در حالى كه غير از او در آن نباشد».(25)

و همان حضرت (عليه السلام) فرموده است: «صَاحِبُ النِّيَّةِ الصّادِقَةِ صَاحِبُ القَلْبِ السَّلِيمِ، لأَنَّ سَلامَةَ القَلْبِ مِنْ هَواجِسِ المَذْكُوراتِ تُخْلِصُ النِّيَّةِ للهِ في الأُمورِ كُلِّها; كسى كه نيّت صادقى دارد صاحب قلب سليم است چرا كه سلامت قلب از شرك و شك، نيّت را در همه چيز خالص مى كند».(26)

برگرديم به حديث مورد بحث كه در صدر مطالب ذكر كرديم. امام على (عليه السلام) مى فرمايد: قلبت را بوسيله موعظه زنده كن، چون موعظه مانند غذايى است كه به قلب و روح و جان انسان داده مى شود و به قلب حيات معنوى مى دهد، انسان مشغول زندگى است و غافل مى شود در نتيجه بايد هر روز موعظه اى از آيه يا روايت بشنود تا نشاط معنوى داشته باشد.

بعد حضرت مى فرمايد: به وسيله زهد قلبت را بميران و به وسيله يقين آن را تقويت كن، يعنى روح انسان داراى دو جنبه ملكوتى و حيوانى است، جنبه ملكوتى را با موعظه زنده كن و جنبه حيوانى آن را بميران. توجه داشته باشيد كه زهد اين نيست كه انسان از اجتماع بيرون برود و از مال و هستى خود دست بكشد و مثل راهبان زندگى كند، بلكه زهد به اين است كه انسان اسير مال و مقام و موقعيت اجتماعى خود نباشد و امير بر آنها باشد كه اگر يك وقت از دستش رفت غصّه نخورد و ناراحتى نكند.

بعد حضرت فرمود: از علم و دانش كمك بگير و مسير راهت را روشن كن، و به وسيله ياد مرگ، نفست را رام و تسليم و روح سركش را آرام كن.

اميدواريم خداوند توفيق بدهد تا بتوانيم عامل به فرامين ائمّه (عليهم السلام) باشيم.

27 - محاسبه نفس

حضرت على (عليه السلام) مى فرمايند: «ثَمَرَةُ الْمُحاسَبَةِ إصْلاحُ النَّفْسِ; نتيجه حسابرسى، اصلاح خويشتن است».(27)

مردم در يك تقسيم تقسيم بندى به سه دسته تقسيم مى شوند:

الف) كسانى كه در زندگى از نظر كمالات معنوى رو به جلو و پيشرفت هستند; روزى بر آنها نمى گذرد مگر اينكه بهره اى از كمالات دارند.

ب) گروهى كه در زندگى درجا مى زنند و اعمال را مكرر انجام مى دهند و در اخلاق همان هستند كه بودند نه پيشرفت دارند نه عقب گرد.

ج) كسانى هستند كه در حال عقب گرد هستند و فرداى آنها بدتر از امروز آنهاست; و در نتيجه از نظر اخلاق در مرحله نازل ترى هستند.

اين تقسيم بندى مضمون حديثى است از امام صادق (عليه السلام) كه در ادامه حضرت در جواب سؤال كننده اى كه پرسيد انسان مقامش بالاتر است يا فرشته؟ حضرت فرمود: «فَمَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ شَهْوَتَهُ فَهُوَ خَيْرٌ مِنَ المَلائِكَةِ وَمَنْ غَلَبَ شَهْوَتُهُ عَقْلَهُ فَهُوَ شَرٌّ مِن البَهائِمِ; اگر انسان عقلش بر شهوتش غلبه پيدا كند و در زندگى در حال پيشرفت باشد از فرشته بالاتر است، و اگر شهوتش بر عقلش غلبه پيدا كند از حيوان هم پست تر است».(28)

استفاده اى كه از اين حديث مى كنيم اين است كه زندگى فقط به درد گروه اوّل مى خورد چون به هدف تكامل كه همان اصلاح نفس و قرب به خدا باشد نزديك مى شوند. حال بايد خود را محاسبه كنيم ببينيم كه از كدام گروه هستيم اگر ديديم بر سرمايه اخلاق ما اضافه مى شود از گروه اوّل هستيم اگر زياد و كم نشد از گروه دوم هستيم و اگر از سرمايه اخلاقى ما كم شد از گروه سوم هستيم.

علماى علم اخلاق گام چهارمى را كه براى تهذيب نفس ذكر مى كنند، محاسبه است، و منظور از محاسبه اين است كه هر كس در پايان هر سال يا ماه يا هفته يا روز به محاسبه كارهاى خويش بپردازد، و عملكرد خود را در زمينه خوبى ها و بدى ها دقيقاً مورد محاسبه قرار دهد; مانند يك تاجر كه در پايان هر روز يا هفته يا ماه به حسابرسى تجارتخانه خود مى پردازد. محاسبه چه در امور دين و چه دنيا يكى از دو فايده را دارد: اگر صورت حساب او سود كلانى را نشان داد، دليل بر صحت عمل است و اگر زيان زيادى را نشان داد دليل بر نادرست بودن عمل است كه بايد آن را اصلاح كند.

بايد توجّه داشت كه همه چيز در دنيا و آخرت داراى حساب است، چگونه انسان مى تواند از حساب خويش در اين جهان غافل باشد در حالى كه او بايد فرداى قيامت به حساب خود برسد و اگر بخواهيم بار ما در قيامت سبك باشد بايد در اين جهان به حساب خود رسيدگى كنيم.

روايات در اين زمينه فراوان است به عنوان نمونه چند حديث را ذكر مى كنيم:

1. رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايند: «حاسِبُوا اَنْفُسَكُم قبلَ اَن تُحاسَبُوا وزِنُواها قبلَ اَنْ تُوزَنُوا وتَجَهَّزُوا لِلْعَرْضِ الاَْكْبَر; خويشتن را محاسبه كنيد قبل از آنكه به حساب شما برسند و خويش را وزن كنيد قبل از آنكه شما را وزن كنند و آماده شويد براى عرضه بزرگ (روز قيامت)».(29)

2. امام على (عليه السلام) فرموده است: «ما اَحَقَّ لِلاِْنْسانِ اَنْ تكونَ لَهُ ساعةٌ لا يَشْغَلُهُ شاغِلٌ يُحاسِبُ فيها نَفْسَهُ، فَيَنْظُرَ فيما اَكْتَسَبَ لَها وَعَلَيْها فى لَيْلِها وَنَهارِها; چقدر خوب است كه انسان ساعتى براى خود داشته باشد، كه هيچ چيز او را به خود مشغول نسازد و در اين ساعت محاسبه خويش كند و ببيند چه كارى به سود خود انجام داده و چه كارى به زيان خود، در آن شب و در آن روز».(30)

3. از امام كاظم (عليه السلام) روايت شده است كه: «يا هِشامُ لَيْسَ مِنّا مَنْ لَمْ يُحاسَبْ نَفْسَهُ فى كُلِّ يوم فَاِنْ عَمِلَ حَسَناً اسْتَزادَ مِنْهُ وَاِنْ عَمِلَ سَيِّئاً اِسْتَغْفَرَ اللهَ مِنْهُ وَتابَ; كسى كه هر روز به حساب خويش نرسد از ما نيست، اگر كار خوبى انجام داده از خدا توفيق فزونى را بخواهد و اگر عمل بدى انجام داده استغفار كند و به سوى خدا برگردد و توبه كند».(31)

در اينجا به سه نكته مهم اشاره مى كنيم:

اوّل: چگونه محاسبه نفس كنيم؟ بهترين راه همان است كه على (عليه السلام) بعد از نقل حديث پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) كه فرمود: «اَكْيَسُ الكَيِّسِينَ مَنْ حاسَبَ نَفْسَهُ; عاقل ترين مردم كسى است كه به محاسبه خويش بپردازد; بيان مى فرمايند: مردى از آن حضرت پرسيد: «يا أميرَالمُؤمنينَ وَكيفَ يُحاسِبُ الرَّجُلُ نَفْسَهُ; اى اميرمؤمنان، انسان چگونه نفس خويش را محاسبه كند؟» امام (عليه السلام) فرمود: هنگامى كه صبح را به شام مى رساند، نفس خويش را مخاطب ساخته و چنين بگويد: اى نفس امروز بر تو گذشت و تا ابد باز نمى گردد و خداوند از تو درباره آن سؤال مى كند كه در چه راه آن را سپرى كردى؟ چه عمل در آن انجام دادى؟ آيا به ياد خدا بودى و حمد او را بجا آوردى؟ آيا حق برادر مؤمن را ادا كردى؟ آيا غم و اندوهى از دل او زدودى؟ و در غياب او زن و فرزندش را حفظ كردى؟ آيا حق بازماندگانش را بعد از مرگ او ادا كردى؟ آيا با استفاده از آبروى خويش، جلوى غيبت برادر مؤمن را گرفتى؟ چه كار مثبتى امروز انجام دادى؟

سپس آنچه را كه انجام داده به ياد مى آورد و اگر عمل خيرى از او سرزده، حمد خدا و تكبير او را به خاطر توفيقى كه به او عنايت كرده بجا مى آورد، و اگر معصيت كرده از خداوند آمرزش مى طلبد و تصميم به ترك آن در آينده مى گيرد... .(32)

دوم: نتايج و آثار محاسبه نفس چيست؟ در روايات تعبيرات گوناگون در اين زمينه آمده كه ذكر مى كنيم:

امام على (عليه السلام) فرموده است: «مَنْ حاسَبَ نَفْسَهُ وَقَفَ عَلى عيب هاهِ وَأَحاطَ بِذُنُوبِهِ وَاسْتَقالَ الذُّنُوبَ وَاَصْلَحَ الْعيب ها; كسى كه محاسبه نفس خويش كند بر عيب هاى خويش واقف مى شود، و از گناهانش باخبر مى گردد و از گناه توبه مى كند، و خود را اصلاح مى نمايد».(33)

و نيز فرمود: «مَنْ حاسَبَ نَفْسَهُ سَعَدَ; كسى كه به محاسبه خويشتن بپردازد، سعادتمند مى شود».(34)

سوم: شرايط محاسبه نفس چيست؟ چند شرط را كه علماى علم اخلاق بيان كردند ذكر مى كنيم:

1. در حساب كردن بايد سخت گير باشيم و كوچك ترين چيز را حساب كنيم از كوچكى گناه بايد بترسيم، چرا كه كسى كه نافرمانى او را مى كنيم بسيار بزرگ است.

2. كنجكاوانه محاسبه كنيم و چيزى را از قلم نيندازيم حتى يك حرف و سخن بيجا كه گفتيم در حسابمان بياوريم.

3. محاسبه بايد مستمر باشد و در طول سال انجام بگيرد.

4. بعد از حساب كردن بايد نتيجه آن را بگيريم و ترتيب اثر بدهيم.

5. اگر دچار خلاف و اشتباه شد استغفار كند و عملاً جبران نمايد. اگر آبروى مسلمانى را ريخته و مال كسى را از بين برد رضايت و حلاليت بطلبد.

خدايا به همه ما توفيق محاسبه نفس را عنايت بفرما.

28 - روزه و فوائد آن

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايند: «إنَّ لِلْجَنَّةِ باباً يُدْعى الرَّيّانُ لا يَدْخُلُ مِنْهُ إلاَّ الصَّائِمُونَ; بهشت درى بنام «ريّان» دارد كه تنها روزه داران از آن وارد مى شوند».(35)

از آيات و روايات استفاده مى شود كه بهشت درهاى متعدّد دارد و هر گروهى از درى وارد بهشت مى شوند، امّا درهاى بهشت مانند درهاى دنيا نيست بلكه درهاى بهشت بيانگر اعمال است، يعنى نوع عمل در قيامت درب مى شود، كما اين كه على (عليه السلام) درباره جهاد مى فرمايد: «فَإنَّ الجِهَادَ بابٌ مِنْ أبْوابِ الْجَنَّةِ فَتَحَهُ اللهُ لِخَاصَّةِ أوْلِيَائِهِ...; جهاد درى از درهاى بهشت است كه خداوند آن را براى دوستان مخصوص خود گشوده است»(36) و امام سجّاد (عليه السلام) درباره توبه در مناجات التابئين از دعاهاى خمسة عشر عرضه مى دارد: «اِلهى أَنْتَ الَّذى فَتَحْتَ لِعِبادِكَ باباً اِلى عَفْوِكَ، سَمَّيْتَهُ التَّوبَةَ; خدايا تويى كه درى از عفو خود به سوى بندگانت باز كردى و نامش را توبه گذاردى».(37) درهاى بهشت يعنى آن وسائل كه انسان را به بهشت مى رساند، روزه، جهاد، توبه اينجا عمل است و در قيامت درى به سوى بهشت است، يك درب مخصوص روزه داران است كه اسمش «ريّان» است يعنى پر آب و سيراب در مقابل عطش دنيا، خداوند درب سيراب شده از مغفرت و عفوش را به او مى دهد.

ويژگى هاى ماه مبارك رمضان

ماه رمضان ويژگى هاى زيادى دارد كه ماههاى ديگر ندارند كه به سه نمونه از آن اشاره مى كنيم:

1. ماه نزول قرآن است (شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِى أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْءَانُ).(38)

2. ماهى است كه شب قدر در آن واقع شده است، شبى كه مقدّرات مردم در آن شب تعيين مى شود.

3. در ماه رمضان جهاد تشريع شد، در سال دوم هجرت هم فرمان روزه آمد و هم فرمان جهاد و اوّلين جهاد مسلّحانه جنگ بدر بود كه در هفدهم ماه رمضان واقع شد.

اين ويژگى هايى كه در ماه رمضان واقع شد تصادفى نيست بلكه بين اينها ارتباط وجود دارد، ماه رمضان ماه تربيت است و تربيت بدون تعليم نمى شود و قرآن تعليم دهنده است و بايد قرآن در اين ماه نازل شود و بهار تلاوت قرآن باشد، آنها كه در اين ماه خود را ساختند مقدرات خود را در اين ماه تعيين مى كنند. ماه رمضان و روزه گرفتن جهاد با نفس است و غزوه بدر جهاد با دشمن است و بدون جهاد با نفس جهاد با دشمن خارجى ممكن نيست.

مردم در مقابل ماه رمضان سه دسته هستند:

1. كسانى كه نه قبل از ماه رمضان خود را مى سازند و نه در ماه رمضان مصداق اين جمله مى شوند كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در جمعه آخر ماه شعبان فرمود: «... فَاِنَّ الشَّقِيَّ مَنْ حُرِمَ غُفْرانَ اللهِ في هذَا الشَهْرِ الْعَظِيمِ; براستى بدبخت كسى است كه در اين ماه بزرگ از آمرزش خدا محروم گردد».(39)

2. گروهى هستند كه وقتى وارد ماه رمضان شدند خود را مى شويند و در حالى كه پاك شده اند از ماه رمضان خارج مى شوند.

3. بندگان خاصّ خدايند كه قبل از ماه رمضان خود را مى سازند و وارد ماه رمضان مى شوند و ماه رمضان آنها ماه راز و نياز با خدا و ماه خلوت با محبوب است. لذا در حديثى از امام رض (عليه السلام) خطاب به اباصلت كه فرمود: اكثر ماه شعبان رفت و اين جمعه آخر آن است تقصيرهايى كه كرده اى تدارك و تلافى كن و دعا و استغفار كن و تلاوت قرآن بكن و از گناهان خود به سوى خدا توبه كن تا آنكه ماه رمضان كه مى آيد خود را براى خدا خالص گردانيده باشى و در گردن تو امانت و حقّ كسى نباشد مگر اينكه ادا كرده باشى و در دل تو كينه كسى نباشد مگر آنكه بيرون كرده باشى و مگذار گناهى را كه مى كردى مگر اين كه آن را ترك كرده باشى.(40)

در ماه شعبان بايد آماده شد براى ورود در ماه رمضان چون رسول خدا (صلى الله عليه وآله)فرموده است: «هُو شَهْرٌ دُعِيتُم فيهِ إلى ضِيافَةِ اللهِ». انسانى كه به مهمانى خداوند دعوت شد با لباس پاك وارد آن مى شود نه اينكه با لباس كثيف وارد مهمانى شود و در آنجا لباس كثيف را بيرون بياورد و بشويد. بايد با لباس تقوا و پاكى وارد ماه رمضان شد تا از فيوضات آن بهره مند شد; ان شاء الله.

بركات ماه مبارك رمضان

امام صادق (عليه السلام) مى فرمايند: «نَوْمُ الصّائِمِ عِبادَةٌ وَصَمْتُهُ تَسْبيحٌ وَعَمَلُهُ مُتَقَبَّلٌ وَدُعاؤُهُ مُسْتَجابٌ; خواب روزه دار عبادت، و سكوتش تسبيح و عملش پذيرفته و دعايش مستجاب است».(41)

از روايات استفاده مى شود كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) در اواخر ماه شعبان مردم را هشدار مى داد و آماده مى كرد براى ورود در ماه رمضان چرا كه بدون آمادگى نمى توان به استقبال اين ماه رفت، هميشه در ضيافت و مهمانى هم ميزبان بايد آماده باشد و هم ميهمان، ميزبان بايد وسايل پذيرايى را آماده كند و ميهمان بايد از نظر لباس و نظافت خود را آماده كند، خداوند كه ميزبان ما در اين ماه است چون رحمتش عام و بى پايان است هميشه آماده پذيرايى مى باشد و اين ما هستيم كه براى ورود در اين ضيافت بايد آمادگى پيدا بكنيم و آمادگى ما به اين است كه روح و قلبمان را صفا دهيم و كينه ها و حسادت ها و غلّ و غش ها را از روحمان بزداييم تا اينكه نشاط عبادت پيدا كنيم، چون بسيارى از افراد هستند كه نماز مى خوانند و روزه مى گيرند امّا نشاط ندارند، مى گويند نماز بخوانيم تا سبك بشويم و يا وقتى ماه رمضان تمام شد مى گويند راحت شديم، كه اين بى نشاطى در عبادت را مى رساند. يكى از مهمترين عاملى كه باعث مى شود نشاط در عبادت را از انسان بگيرد گناه است.

ماه رمضان بهار عبادت است همان طورى كه بهار در جسم انسان نشاط به وجود مى آورد در ماه رمضان هم انسان بايد بر اثر عبادت نشاط روحى پيدا كند و اين ميسّر نيست مگر اينكه انسان قبلاً آمادگى پيدا كند و اين آمادگى در درجه اوّل توبه است.

روزهاى آخر ماه شعبان بسيار استغفار كند و مأكل و مطعم خود را پاك كند و به فلسفه و بركات روزه توجّه كند تا نشاط عبادت بيابد.

در اين حديث امام صادق (عليه السلام) چهار بركت را براى روزه بيان فرموده است:

1. خواب روزه دار عبادت است و وقتى خواب كه بى خبرى مطلق است عبادت باشد بيدارى او كه در حال تلاوت قرآن و خواندن نماز و ادعيّه باشد به طريق اولى عبادت بالاترى خواهد بود، به خصوص نماز شب كه در اين ماه يك توفيق اجبارى انسان به دست مى آورد كه قبل از اذان بيدار باشد; لذا از اين بيدارى براى تهجّد و نماز شب استفاده كند كه هم دنياى انسان را تضمين مى كند هم آخرت او را.

2. سكوتش تسبيح است و اگر مشغول تسبيح و ذكر باشد به طريق اولى از فضيلت برترى، برخوردار خواهد بود.

3. عملش در اين ماه قبول مى شود، فرق است بين قبولى و صحت عمل، چه بسا عملى صحيح باشد اما مورد قبول درگاه خداوند قرار نگيرد. صحيح بودن عمل يعنى تمام اجزا و شرايط آن را آورده است اما قبول بودن عمل يعنى اين عبادت داراى روح است و روح عبادت حضور قلب است كه نهى از فحشا و منكر مى كند اگر بعد از عبادت، گناه انجام دهد معلوم مى شود عبادتش مقبول واقع نشده است; روح روزه، تقواست اگر بعد از ماه رمضان تقوا و خداترسى او بيشتر شد اين روزه مورد قبول واقع شده و الا فقط تكليف از گردنش ساقط شد.

4. دعا در اين ماه مستجاب است، چرا كه شخص روزه دار حضور قلب بيشترى دارد و هر چه توجّه انسان به خداوند بيشتر باشد ضريب اجابت دعايش هم بالاست.

شرط قبولى روزه

امام باقر (عليه السلام) به جابر مى فرمايند: «يَا جَابِرُ مَنْ دَخَلَ عَلَيْهِ شَهْرُ رَمضانَ فَصامَ نَهارَهُ وَقامَ وِرْداً مِنْ لَيْلِهِ... خَرَجَ من الذُّنوبِ كَيَوْم وَلَدْتْهُ اُمّه(42); اى جابر كسى كه ماه رمضان را درك كند و روزهايش را روزه بگيرد و شب هايش را در حالى كه مشغول ذكر است بگذراند از گناهانش خارج مى شود مانند روزى كه مادرش او را به دنيا آورده».

مضمون اين حديث از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) هم آمده كه فرموده است: «يَا جَابِرُ هذا شَهْرُ رَمَضَانَ مَنْ صَامَ نَهَارَهُ وقامَ وِرْداً مِنْ لَيْلِهِ وَعَفَّ بَطْنَهُ وَفَرْجَهُ وَكَفَّ لِسَانَهُ خَرَجَ مِن ذُنُوبِه كَخُرُوجِهِ مِنَ الشَّهْرِ، قال جَابِرُ: يا رَسولَ اللهِ ما أحْسَنَ هذا الحَدِيث؟ فقال رَسولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله): يا جَابِرُ، وَما أشَدَّ هذِه الشُّروط(43); اى جابر هر كس در ماه رمضان روزهايش را روزه بگيرد و شب هايش مشغول دعا و مناجات باشد و شكم و شهوت و زبان خود را نگهدارد از گناهش خارج مى شود همان طور كه ماه رمضان را پشت سر مى گذارد».

اين حديث را امام باقر (عليه السلام) از رسول خد (صلى الله عليه وآله)نقل مى كند و در ادامه اين حديث آمده كه جابر عرض كرد: چه حديث خوبى است اين حديث؟ رسول خد (صلى الله عليه وآله)فرمود: اى جابر چه سخت است اين شروطى كه بيان كردم».

يكى از واجباتى كه از اركان فروع است، روزه مى باشد كه در حديث معروف از امام باقر (عليه السلام) آمده كه فرمودند: «بُنِيَ الاِْسْلامُ على خَمْسَةِ أشْياء: عَلَى الصَّلاةِ والزَّكاةِ والحَجِّ وَالصَّومِ والْوِلاَيَةِ; اسلام بر پنج پايه بنا شده است: نماز، زكاة، حج، روزه و ولايت».(44)

پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) در خطبه شعبانيه يكى از مسائلى كه روى آن تكيه مى كند مسأله دعاست «وَدُعاؤُكُم فِيه مُسْتَجابٌ». چرا؟ چون خداوند در سوره بقره آيات صوم را كه سه آيه است پشت سر هم آورده (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ...) بعد بلافاصله در آيه بعدش مى فرمايد: (وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِى عَنِّى فَإِنِّى قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِى وَلْيُؤْمِنُوا بِى لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ).(45)

اين آيه با آيات قبل ارتباط دارد يعنى با روزه گرفتن دعاى انسان به اجابت مى رسد كه چرا كه شخص صائم محبوب خداست و خداوند درخواست محبوبش رد نمى كند.

و در ادامه خطبه شعبانيه حضرت شرايط دعا كردن را هم بيان مى فرمايند: «فاسْأَلُوا اللهَ رَبَّكُمْ بِنِيَّات صادِقَة وقُلوب طاهِرَة» دو شرط را حضرت بيان مى كند يكى اينكه با نيّت درست خدا را بخواند; دوم اينكه بايد قلب كه محلّ نيّت انسان است از كينه ها و رذايل اخلاقى پاك باشد.

در حديثى آمده كه شخصى نزد حضرت على (عليه السلام) آمد و از عدم استجابت دعايش شكايت كرد و گفت با اينكه خداوند فرموده دعا كنيد تا من اجابت كنم، پس چرا ما دعا مى كنيم ولى به اجابت نمى رسد؟ امام فرمود: «إنَّ قُلوبَكُم خانَتْ بِثَمانِ خِصال(46); قلب شما در هشت چيز خيانت كرده (لذا دعاى شما مستجاب نمى شود)».

1. خدا را شناختيد اما حق او را ادا نكرديد لذا شناخت شما سودى به حال شما نداشت.

2. به فرستاده او ايمان آورديد سپس با سنت او مخالفت كرديد; ثمره ايمان شما كجاست؟

3. كتاب او را خوانديد اما به آن عمل نكرديد.

4. مى گوييد از مجازات خدا مى ترسيد اما كارهايى مى كنيد كه شما را به آن نزديك مى سازد.

5. مى گوييد به پاداش خدا علاقه داريد اما كارى مى كنيد كه شما را از آن دور مى سازد.

6. نعمت خدا را مى خوريد و حق شكر او را ادا نمى كنيد.

7. به شما دستور داده شده دشمن شيطان باشيد، ادعاى دشمنى با شيطان داريد امّا عملاً با او مخالفت نمى كنيد.

8. عيب هاى مردم را نصب العين خود ساخته و عيب هاى خود را پشت سر گذاشته ايد.

با اين حال چگونه انتظار داريد دعايتان به اجابت برسد در حالى كه خودتان درهاى آن را بسته ايد؟ تقوا پيشه كنيد، اعمال خويش را اصلاح نماييد، امر به معروف و نهى از منكر كنيد تا دعاى شما به اجابت برسد.

پاورقى:‌


1. نهج البلاغه، حكمت 26.
2. غرر الحكم، ح 9965.
3. غررالحكم، ح 9034.
4. نهج البلاغه، حكمت 449.
5. سوره فصّلت، آيه 53.
6. اين حديث در بحارالانوار، ج 92، ص 456; ج 59، ص 99; ج 66، ص 292 و ج 2، ص 32 آمده است.
7. بحارالانوار، ج 74، ص 419.
8. محجة البيضاء، ج 5، ص 112 تا 114.
9. تحف العقول، حكمت 89.
10. ميزان الحكمه، ج 3، ص 362.
11. همان مدرك.
12. همان مدرك.
13. نهج البلاغه، نامه 31، وصيت على(عليه السلام) به امام حسن(عليه السلام).
14. خصال باب الاربعه.
15. معانى الاخبار، ص 335.
16. بحارالانوار، ج 77، ص 208.
17. نهج البلاغه، نامه 31.
18. كافى، ج 3، ص 329.
19. ميزان الحكمه، ج 8، ص 239.
20. علل الشرايع، ص 81.
21. كنز العمال، به نقل از ميزان الحكمه، ج 8، ص 247.
22. عدة الداعى، ص 249.
23. اصول كافى، ج 2، ص 309، باب فى ظلمة قلب المنافق.
24. سوره ملك، آيه 22.
25. بحارالانوار، ج 70، ص 59.
26. نوادر الرّاوندى، به نقل از ميزان الحكمه، ج 8، ص 221.
27. غرر الحكم، ص 362.
28. وسائل الشيعه، ج 11، ص 164.
29. بحارالانوار، ج 67، ص 73 به نقل از اخلاق در قرآن، ج 1، ص 255.
30. مستدرك الوسائل، ج 12، ص 154.
31. همان مدرك، ص 153.
32. بحارالانوار، ج 89، ص 250.
33. غرر الحكم به نقل از ميزان الحكمه، ج 2، ص 409.
34. مستدرك الوسائل، ج 12، ص 154.
35. الحكم الزاهرة، ج 1، ص 309 به نقل از بحارالانوار، ج 96، ص 252.
36. نهج البلاغه، خطبه 27.
37. مفاتيح نوين، ص 70.
38. سوره بقره، آيه 185.
39. عيون اخبار الرضا(عليه السلام)، ج 1، ص 230; و روضة المتّقين، ج 3، ص 277; و اربعين شيخ بهايى، ص 84.
40. مفاتيح الجنان، اعمال ماه شعبان.
41. بحارالانوار، ج 96، ص 253; و الفقيه، ج 2، ص 64; و روضة المتّقين، ج 3، ص 230.
42. ثواب الاعمال، به نقل از سفينة البحار، مادّه «صوم».
43. فروع كافى، ج 4، ص 87.
44. المحجة البيضاء، ج 2، ص 122.
45. سوره بقره، آيه 183 ـ 185.
46. سفينة البحار، مادّه «دعا».