گنجينه اخلاق «جامع الدرر» (جلد دوم)

عارف سالك آيت الله حاج سيد حسين فاطمى (ره )

- ۲۳ -


در استجاب حاضر كردن طعام براى صاحبان عزا
در اين خصوص اخبار بسيارى رسيده ، در بحار روايت است كه يكى از زوجات حضرت سيدالشهداء (عليه السلام ) اقامه ماتم مى كرد و طعام به زنهاى مجلس ماتم مى داد براى زيادتى اشك چشم ايشان و آنچه گذشت در مذمت مجالس زنانه در ماتم و آنچه وارد شده در لعن شوهرى كه اذن دهد زن را كه به مجلس عزا و عروسى و غيره برود، در صورتيست كه مشتمل بر مفاسد خارجيه باشد مانند اكثر مجالس زمان ما. والا در خصال صدوق و جنائز بحارالانوار از حضرت صادق (عليه السلام ) روايت است از پدرانش كه : اميرالمومنين (عليه السلام ) فرمود امر كنيد كسان خود را به گفتن قول نيكو مانند دعا و قرائت نه گفتن دروغ و مدح .(548)
ظاهرا مراد حضرت اينست كه مدح و شمردن فضائل ميت اغلب برخورد به دروغ مى شود و به طور كلى اعم از مدح صدق و كذب نهى مى فرمايند، مخصوصا در مجالس عزا. لذاست كه فرمود چون پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) از دنيا رفت مساعدت كردند فاطمه عليها السلام را زنان بنى هاشم ، فاطمه به آنها فرموداتركن التعداد و عليكن بالدعاء.(549)
مجلسى عليه الرحمه مى فرمايد ظاهرا نهى حضرت زهراء عليها السلام زنها را از تعداد فضائل پدرش با اينكه در آن ثواب عظيم و از اعظم طاعات است ، براى اين بوده كه تعليم فرمايند امثال آنها را تا براى مردگان خود نكنند كه غالبا اوصافى كه مى كنند كذب است . در «مجالس » شيخ طوسى و «بحار» و «محاسن » و غيرها مسطور است كه چون جعفر بن ابى طالب شهيد شد، رسول خدا امر فرمود فاطمه را كه طعامى براى اسماء بنت عميس زوجه جعفر و اءطفال او مهيا كند و با زنان به تسليت او بروند و با او بنشينند. پس سنت بر آن جارى شد كه تا سه روز براى كسان ميت غذا مهيا مى كردند.(550)
و نيز در «محاسن » و «بحار» روايت شده از حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام ) كه چون جعفر طيار شهيد شد، پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) تشريف بردند منزل او و فرمودند: كجايند پسران من ؟ پس عبدالله و عون و محمد را آوردند. حضرت دست مرحمت بر سر آنها كشيد. اءسماء مادرشان عرض كرد: يا رسول الله ! گويا فرزندانم يتيم شده اند؟ حضرت از فراست او عجب نمود و فرمود: جعفر شهيد شد. اسماء گريست . پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: گريه براى جعفر مكن كه جبرئيل مرا خبر داد كه خداوند دو بال به او مرحمت فرموده از ياقوت سرخ كه با ملائكه پرواز مى كند. اسماء عرض كرد: اگر مردم را جمع فرمائيد و فضائل جعفر را براى آنها بيان كنيد براى هميشه باقى خواهد بود در ميان مردم . باز هم حضرت از عقل اسماء تعجب كردند فرمود:ابعثوا الى آل جعفر طعامااز آن وقت سنت شد كه براى اهل مصيبت طعام مهيا مى كردند.(551) برخلاف امروز كه بايد صاحبان مصيبت طعام براى عده از مشايعين جنائز تهيه مى كنند.
ايضا در «محاسن برقى » و جنائز «بحار» روايت است از عمر بن على بن الحسين (عليه السلام ) كه چون سيدالشهداء (عليه السلام ) شهيد شد، زنان بنى هاشم لباس سياه و پلاس پوشيدند و از سرما و گرما احتراز نداشتند. امام زين العابدين (عليه السلام ) براى ايشان طعام مهيا مى فرمود.(552)
و شيخ صدوق در «كمال الدين » روايت كرده كه دخترى از حضرت صادق (عليه السلام ) وفات كرد، تا يك سال بر او نوحه كردند. پس پسرى از آن حضرت وفات كرد يكسال نيز بر او نوحه كردند تا آنكه فرزندش ‍ اسماعيل از دنيا رفت حضرت بر او جزع شديدى كردند.
مولف گويد: مناسب است كه شيعيان اقتدا كنند به مواليان خود؛ زيرا كه مصيبت اهل بيت كهنه شدنى نيست و همه ساله تازه مى شود چنانكه در اءخبار وارد است كه ماه محرم مى شد؛ ايام حزن ايشان بود و روز عاشورا اندوه و گريه ائمه زياد مى شد. چنانكه عالم ثقه و سيد جليل حاج سيد اسدالله اصفهانى در سال 1319 در كربلاى معلا براى احقر نقل كرد كه : در خواب ديدم امام زمان حجة بن الحسن ، عجل الله تعالى فرجه ، را كه فرمود: از روى وفات عمه ام زينب عليها السلام اهل آسمانها جمع مى شوند و خطبه آن مخدره را كه در كوفه انشاء فرموده بودند مى خوانند و گريه مى كنند و من بايد آنها را ساكت و آرام كنم كه شيرازه عالم گسيخته نشود.
در فضيلت انفاق در مصيبت حضرت خامس آل عبا (عليه السلام )
در حديث طويلى كه بتمامه در مصائب معصومين (عليهم السلام ) مسطور است از حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت است كه جبرئيل عرض كرد يا رسول الله :اءلا و من اءنفق درهما على عزآئه اءو زيارته تاجرت الملائكة يوم القيامة فياءتيه بكل درهم سبعون حسنة و يبنى الله له قصرا فى الجنة ؛
يعنى : به هر درهمى كه خرج كنند در عزا و زيارت حسينت ، ملائكه تجارت و داد و ستد با هم مى كنند تا روز قيامت و به هر درهمى هفتاد حسنه به او مى دهند و بنا مى كند خداوند براى او قصرى در بهشت به عوض هر درهمى .
و اشكهاى گريه كنندگان بر حسين را ملائكه در قوارير ضبط مى كنند و روز قيامت به او مى گويند:يا ولى الله خذ هذا دموعك فى دار الدنيا على الحسين فاذا هم بك عنق النار فارمه عليها تفرغ عنك اءكثر من خمسة ماءة عام ؛(553)
يعنى : بگير اى دوست خدا! اين اشكهاى توست كه در دنيا براى حسين (عليه السلام ) ريختى . در وقتى كه آتش متوجه تو شود، بينداز بر آتش كه دور مى شود از تو بيش از پانصد سال راه . روى مبارك پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) از شنيدن اين خبر از جبرئيل درخشان شد و آثار سرور بر آن حضرت ظاهر گرديد.
علت فضيلت امت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم )
و طُريحى در «مجمع البحرين » و سيد جزائرى در «زهر الربيع » و فاضل در بندى در «اكسير العباده » و محدث معاصر در كتاب شريف «مستدرك الوسائل » و صاحب «بيت الاحزان » و ديگران مرسلات روايت كرده اند كه : موسى بن عمران در مناجات عرض كرد: يا رب ! براى چه تفضيل دادى امت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) را بر ساير امم ؟ خطاب رسيد: به سبب ده چيز: صلاة و صوم و زكات و حج و جهاد و جمع و جماعت و قرآن و علم و عاشورا. موسى (عليه السلام ) عرض كرد: عاشورا كدام است ؟ خطاب رسيد: عاشورا گريه و تباكى بر فرزند دختر پيغمبر آخر الزمان و مرثيه و عزادارى براى اوست . اى موسى ! نيست بنده اى در آن زمان كه گريه كند يا خود را شبيه به گريه كننده نمايد و عزادارى كند مگر اينكه بهشت براى اوست . و نيز مردى كه انفاق كند مال خود را در راه محبت پسر دختر مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم ) از طعام يا درهم يا دينارى مگر اينكه بركت دهم براى او در دنيا به هر درهمى ، هفتاد درهم و گناهان او آمرزيده شود. قسم به عزت و جلالم نيست مرد يا زنى كه يك قطره اشك او جارى شود در عزاى حسين (عليه السلام ) مگر اينكه بنويسم براى او اجر صد شهيد.(554)
و در «اكسير العباده » حكايت شده از يكى از صلحاى نجف اشرف كه گفت : پيش از مغرب در وادى السلام بودم ، ناگاه ديدم جماعتى از سواران را كه در جلو ايشان بود، سوارى در نهايت حسن و جمال و جلال . گمان كردم از علماى نجف اشرفند. سلام كردم . با اسم به من گفتند: ما آن كسانى كه تو گمان كردى نيستيم ، بلكه ملائكه هستيم و آنكه بر ما مقدم است روح مرد صالحى از اهل اهواز است كه او را مى آوريم به اين مكان . تو هم با ما بيا پس ‍ قدرى راه با ايشان رفتم ، ناگاه خود را در مكان وسيعى ديدم كه بهتر از آن نديده بودم . پس ملائكه فرود آمدند. بعضى از ايشان ركاب آن مرد را گرفته او را فرود آوردند و در صدر مجلس نشانيدند. مجلسى كه مزين بود به انواع فرش حرير و ديباج بهشتى و معطر بود به بوهاى خوش و در ميانه و اطراف آن قناديل و مشعل ها و شمعهاى كافورى نصب شده بود. پس آن مرد را تهنيت گفته ملاطفت كردند. مائده حاضر شد كه در آن انواع فواكه لطيفه بود، شروع كرد به خوردن و مرا نيز تكليف به خوردن كرد. من نيز تناول كردم . گفت : اى مرد صالح چه مى بينى ؟ گفتم : درجه عظيمى را و موهبت كبرايى را مى نگرم . گفت : مى دانى سبب كشف اين عالم براى تو چيست ؟ گفتم : نه گفت : پدرت دو من گندم از من طلبكار بود، خداوند خواست كه از درجه من چيزى ناقص نشود. چنين پيش آورد كه از حق تو خلاص شوم ، حال يا مرا برى ء الذمه كن يا بگير حق خود را. گفتم : مى خواهم حق خود را. پس ملكى گفت : پهن كن عباى خود را. آنچنان كردم . چنين فهميدم كه از ظرفى گندم در آن مى ريزد. پس گفت : جمع كن عباى خود را كه حق تو به تو رسيد. تا عبا را جمع كردم از آن عالم خارج شدم . ديگر چيزى نمى ديدم جز اينكه عبايم پر از گندم بود. تا مدتى از آن آرد مى كرديم و مى خورديم تا اينكه اين سِرّ را افشا كردم پس گندمها تمام شد. آن ميت مردى بود از عوام شيعه كه از حلال كسب مى كرد و مازاد مخارج خود را در دهه اول محرم در مجالس عزا خرج مى كرد و به مرثيه خوان و شعرا و محدثين دراهم و دنانيز و لباسهاى فاخر مى داد و خود هم سقايى مى كرد در مجالس و به جاى آب شربت مى داد.
مويد اين حكايت اخبار بسيار از اميرالمومنين (عليه السلام ) و اولاد طاهرينش راجع به وادى السلام رسيده ظاهرا چاى و قليان هم كه در اين زمان متداول است ؛ اگر ثوابش برابر با اطعام و آب دادن نباشد البته خالى از اجر نيست . مخصوصا اگر پس از صرف چاى سلام بر آن حضرت كرده و لعن بفرستد بر قاتلانش ، گمانم تفاوتى با سقايت و هم نوشيدن آب در ثواب نداشته باشد. و به طور كلى هر عملى كه براى عزيز فاطمه (عليه السلام ) انجام داده شود تا مقرون به حسنات است .
از قول طلبه اى نقل كردند كه گفته بود: من در خواب حضرت زهرا عليها السلام را ديدم فرمودند: به مردم بگوييد هر وقت چاى مى خورند سلام كنند بر فرزند من و لعن كنند بر قاتلان يا دشمنان آنحضرت .
آداب و شرايط اهل مجلس و رعايت كردن يكديگر را
افراد اهل مجلس را وظيفه آنست كه هرگاه سرزند از كسى حركت مذمومه اى ، رعايت كنند و خبر ندهند به ديگران كه فرمودند: از مروت نيست كه حديث كند مرد به آنچه مطلع مى شود در سفر و يا حضر، و با تمام افراد به طورى مصاحبت كند كه اگر مُرد بر او گريه كنند و اگر غائب شد در انتظار او باشند. چنانكه در نهج البلاغه از امير (عليه السلام ) روايت است كه اگر اخوان ثقه باشند فبها و اگر اخوان مكاشره باشند، مدارا با آنها نصف عقل است . با ايشان خوشروى و خوش سخن باشيد. پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: در تابستان بين هر دو نفر از جلساء به قدر استخوان ذراع فاصله باشد و به مقتضاى «قولوا للناس حسنا»(555) به تعظيم و توقير يكديگر را مخاطبه كنند و بر همه كس از اءهل اسلام ، سلام كنند خواه غنى يا فقير. بلكه بر اطفال هم سلام كنند و جواب سلام يكديگر را بدهند. و هرگاه كسى عطسه كرد بگويند: يرحمك الله و در جواب بگويند: يهديكم الله و بى اذن داخل منزل غير نشوند، اگر نشانه و علامت اذن نباشد، و به اجازه دادن طفلى ، وارد منزل كسى نشوند. و در وقت خروج از مجلس نيز سلام كنند كه در قرب الاسناد روايت است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: هر كس سلام كند و از مجلس ‍ بيرون رود، هر عمل خيرى كه اهل مجلس بجا آورند در ثواب با آنها شريك است نه در گناه .
و در مكارم الاخلاق از آن حضرت روايت شده كه فرمود: اگر يكى از شما از مجلس بيرون رفت و مراجعت كرد، سلام كند. آيا جواب اين سلام هم مانند سلام ورود واجب است يا نه ؟ علامه حلى در تذكرة الفقهاء فرموده : واجب نيست ؛ زيرا كه اين دعاست نه تحيت ولى به قول بيرجندى اقوى وجوب جواب است .
شرط سوم مجلس عزادارى
شرط سوم اينكه اهل علم و سادات و پيرمردها را در مجلس مراعات و احترام كنند بلكه فرموده اند: احترام كسى كه صاحب ريش سفيد است در اسلام ، جليل خداوند است و در مجلس نجوا و سر به گوشى نكنند و هركجا كه صاحب مجلس بگويد يا جاى خالى باشد، بنشيند هر چند ساده دل باشد. و بزرگ قوم را حرمت دارند. و اگر مسلمى حديث مى گويد، كلام او را قطع نكنند كه در بين سخن ديگرى سخن گفتن و قطع كردن كلام او مانند اين است كه خدشه يعنى ضربت به صورت او زده باشند. و اگر رو بقبله بنشيند، صواب حج دارد. و در مستدرك دارد كه فرمودند: خير المجالس ما استقبل به القبلة ؛(556)يعنى بهترين مجالس آن است كه رو بقبله بنشينند و از تواضع است كه پائين تر از مقام و مرتبه خود جايى اختيار كند كه ملائكه براى او طلب مغفرت مى كنند؛ برخلاف اينكه تكبر كند و مقدم بر افضل و اءعلم از خود بنشيند كه ملائكه او را لعنت مى كنند.
پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: هرگاه قومى در جايى نشسته بودند و كسى وارد شد و يكى از برادران دينى او، او را طلبيد و جا براى او باز كرد، اجابت كند و الا نظر كند هر كجا بيشتر وسعت دارد آنجا بنشيند. و خنده قهقهه در مجلس نكنند خصوصا مجالس موعظه و مرثيه ، بلكه ترك تبسم هم بكنند مگر اينكه اقتضا كند كه تبسم بر روى برادر دينى كند كه آن حسنه است و خداوند بعد از آن عذاب نكند او را.
و شيخ صدوق در كتاب اخوان روايت كرده از حضرت امام رضا (عليه السلام ) كه : عبادت نشده است خداوند به مثال ادخال سرور بر مومن . و مزاح و شوخى نكنند كه هيبت و آبرو را مى برد. اگر رفيق پهلوى او اذيت به او برساند، صبر كند كه سبب طول عمر و وسعت رزق است . و اگر چيزى مى خورد، رفيق را بر خود مقدم دارد كه موسى بن عمران از خداوند سوال كرد سبب فضيلت پيغمبر آخر الزمان و امت او را. خطاب رسيد: به سبب ايثار كه و تؤ ثرون على انفسهم ولو كان بهم خصاصة .(557)
مرحوم فيض روايت كرده كه حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) با رفيقى مى رفتند، به درخت اءراكى رسيدند. دو مسواك قطع فرمود. يكى راست بود آن را به رفيق خود مرحمت فرمود. ديگرى كج بود خود برداشتند.(558)
كلينى در كافى از رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت كرده كه فرمود:ما اصطحب اءثنان الا كان اعظمهما اجرا و احبهما الى الله عزوجل ارفقها بصاحبه ؛
يعنى : رفاقت نكردند دو نفر با هم مگر آنكه بزرگتر آن دو در اجر و محبوب تر در نزد خدا، آنكس است كه به رفيق خود مدارا كند و اگر رفيق او كر باشد با مدارا مطلب را به او بفهماند كه ثواب صدقه دارد. وقتى كه بخواهند از هم جدا شوند مقدارى رفيق خود را مشايعت كند و دنبال او برود اگر چه كافر ذمى باشد؛ چنانكه اميرالمومنين با كافرى كردند. او سبب پرسيد. فرمودند: پيغمبر ما را چنين تعليم فرموده و ادب كرده . آن كافر اسلام آورد. پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى فرمايد: «ادبنى ربى » و خداوند مى فرمايد:انك لعلى خلق عظيم .(559)(560)
در علل الشرايع و عيون است كه : «تبع » كاتب سلطان بود. خواست كتابت كند ملك گفت : به نام سلطان «رعد» ابتدا كن . گفت : نه بلكه بنام خداى خود ابتدا مى كنم ، از اين رو خداوند پادشاهى مملكت را به او داد و مردم هم متابعت او كردند و از اين جهت او را «تبع )) ناميدند(561) غرض ‍ اينكه مومن بايد متخلق به اخلاق ربوبيت و مؤ دب به آداب پيغمبر كه گنجينه علوم حق و مؤ دب اوست باشد.(562)
و هم از جمله آداب مجالس عزا اينكه مستمع تكبر نكند و عارش نيايد هر چند گوينده مجلس به درجاتى از او پست تر باشد از جهت معلومات علمى و اخبارى ؛ كما اينكه جناب موسى بن عمران از پيغمبران اولوالعزم است و صاحب كتاب و شريعتش مافوق حضرت خضر است ، با وجود اين حقتعالى به موسى امر فرمود تا براى تعلم به نزد خضر رود. و در سوره مباركه كهف (22) آيه راجع به قصه رفتن موسى به جستجوى خضر و ملاقات و مصاحبت با او تفصيلا بيان شده .
كلامى از خضر به موسى (عليه السلام )
وقتى ملاقات كرد جناب خضر را فرمود: اءوصنى يعنى مرا موعظه كن . خضر عرض كرد:يا طالب العلم ان القائل اقل ملالة من المستمع فلاتمل جلساءك اذا حدثتهم و اعلم اءن قلبك وعاء فانظر ماذا تحشو به وعائك و اعرف الدنيا و انبذها ورائك فانها ليست لك بدار و لا لك فيها محل قرار و انها جعلت بلغة للعباد ليتزودوا منها للمعاد.(563)
ترجمه : اى طالب علم ! بدرستى كه گوينده كمتر است ملالتش از شنوده پس ‍ ملول مكن اهل مجلس خود را هنگامى كه براى آنها حديث مى كنى . بدانكه قلب تو ظرفيست ، پس نظر كن چه در آن ظرف اندوخته مى كنى ؛ يعنى اءخذ علمى كن كه ترا فائده دهد و بشناس دنيا را و پشت سرانداز او را، بدرستى كه دنيا خانه و محل قرار تو نيست . بدان دنيا وسيله ايست براى بندگان كه از آن توشه بگيرند براى معاد و عالم آخرت . يا موسى ! عادت ده خود را به حلم و بردبارى و شعار خود ساز تقوا را تا آنكه برسى به علم . اى موسى ! خود را فارغ ساز از براى علم ، اگر طالبى ؛ زيرا علم بدون فراغ از غير بدست نمى آيد. و پر حرف مباش كه پر گويى نقص علما است و دليل بر ضعف عقل است . و در ميانه روى توفيق و سداد است . و از جهال اعراض نما و در جواب ايشان سكوت كن تا بر جهل و شتم آنها نيفزايد. يا موسى ! آنچه ياد مى گيرى براى عمل كردن باشد نه براى حديث كردن كه وبال و هلاكش بر تو ماند و نورش براى غير تو.
و در جلد پنجم (چاپ قديم ) «بحارالانوار» است كه حضرت عيسى (عليه السلام ) مى خواست به مرد زانى حد الهى جارى فرمايد، به آن شخص فرمود: يا زانى عِظْنى ! اى زنا كننده ! مرا موعظه كن عرض كرد: متابعت هواى نفس مكن كه ذليل مى كند شخص را در دنيا و آخرت .
و در حكايت حضرت سليمان با مورچه وارد است مور پرسيد: چرا اسم تو بر اسم پدرت زيادتى دارد؟ حضرت از جواب مور عاجز شد. مورچه عرض ‍ كرد:لانه داوى جرحه بالودوانت سليم من ذلك ؛(564)يعنى زيرا كه داود جراحت قلبى خود را به دوستى مداوا كرد و تو سالمى از آن .
بنابراين هيچ گوينده را نبايد حقير شمرد بلكه بايد گوش فرا داد شايد چيزى از او بياموزد كه ندانسته باشد، چنانكه سليمان از مور آموخت . و ابو داود در سنن روايت كرده كه اصحاب پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) هر دو نفر كه به هم مى رسيدند، نمى گذشتند تا يكديگر را موعظه مى كردند و در وقت مفارقت سوره والعصر را براى تنبيه قرائت مى كردند و اگر نباشد در اين مطلب مگر فضيلت تواضع ، كفايت مى كند.
چند روايت راجع به تواضع
گفته حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه فرمود:ما تواضع اءحدلله الا رفعه الله .(565)
يعنى تواضع نكرد احدى براى خدا مگر اينكه خدا او را بلند گردانيد.
و آن حضرت فرمود: چهار چيز است كه عطا نمى كند خداوند مگر به دوست خود: صمت (خاموشى ) و توكل بر خداوند و زهد و تواضع .(566)
و در جامع السعادات و غير آن روايت شده است كه : ملكى نازل شد بر حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) و عرض كرد: خداوند ترا مخير مى گرداند در اينكه عبد متواضع باشى و رسالت داشته باشى و يا سلطنت ظاهرى داشته باشى و رسول هم باشى . جبرئيل اشاره كرد به آنحضرت كه تواضع فرما. حضرت فرمود: عبدا رسولا(567)
حضرت عيسى (عليه السلام ) فرمود:طوبى للمتواضعين فى الدنيا هم اءصحاب المنابر يوم القيامة طوبى للمصلحين بين الناس فى الدنيا هم الذين يرثون الفردوس يوم القيامة طوبى للمطهرة قلوبهم فى الدنيا هم الذين ينظرون الى الله يوم القيامة .(568)
ترجمه : خوشا به حال كسى كه فروتنى كند در دنيا. آنان در روز قيامت بر منابر جاى مى گيرند. خوش باد احوال آنها كه در دنيا بين مردم اصلاح مى كنند ايشان كسانى هستند كه جنت فردوس را به ارث مى برند. نيك بخت كسانى مى باشند كه در دنيا قلبهاى خود را پاك و پاكيزه مى كنند؛ يعنى خالى مى كنند دلهاى خويش را از هر چه جز ياد خداست ، آن جماعت اشخاصى هستند كه روز قيامت نظر مى كنند به حق تعالى يعنى زائرين و ناظرين جمال حقند.
وحى به داود (عليه السلام ) شد كه : نزديك ترين مردم به من متواضعين مى باشند و دورترين و مبغوض ترين آنها در نزد من متكبّرين مى باشند.(569)
تواضع و فروتنى طريقه انبياء و اولياء خداست . با اينكه وجود اقدس خاتم الانبياء (صلى الله عليه و آله و سلم ) سبب ايجاد موجودات و خلاصه ممكنات است ، ملاحظه كنيد به فرمايش آن حضرت كه مى فرمايد:
انما اءنا عبد آكل فى الاءرض و اءلبس الصوف و اءعقل البعير و اءلعق اءصابعى و اءجيب دعوة المملوك فمن رغب عن سنتى فليس منى (570)
يعنى : من بنده ام در روى زمين مى نشينم غذا مى خورم و لباس پشمينه مى پوشم و شتر را غفال مى كنم ، زانوى او را مى بندم و پس از غذا خوردن انگشتان خود را پاك مى كنم با دهان و اجابت مى كنم دعوت غلامان را. كسى كه اعراض كند از سنت من از من نيست . نراقى در «جامع السعادات » روايت كرده كه حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) هرگاه با اصحاب راه مى رفتند، امر مى فرمودند آنها را كه مقدم بروند و خود آن حضرت در وسط اءصحاب داخل مى شد.(571)
و نيز روايت كرده كه لايزال العبد يزداد من الله بعدا ما مشى خلفه ؛(572)يعنى : پيوسته از خدا دور مى شود بنده مادامى كه عقب سر او راه بروند. اصحاب جلوى پاى پيغمبر بر نمى خاستند و عقب سر آن حضرت راه نمى رفتند. آنها را چنين تربيت فرموده و عادت داده بود.
اميرالمومنين (عليه السلام ) فرمودند:من اءراد اءن ينظر الى رجل من اءهل النار فلينظر الى رجل قاعد و بين يديه قوم قيام (573)
يعنى : كسى كه اراده دارد نظر كند به مردى از اهل آتش ، نگاه كند به مردى كه نشسته باشد و در مقابل او عده اى ايستاده باشند.
و نيز در «مجموعه ورام » و ساير كتب اصحاب روايت است كه : مردى وارد شد به مجلس پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) در حالتى كه بدنش آبله داش و آب از آنها مى ريخت . پهلوى هر كس مى نشست برمى خاست ؛ حضرت او را پهلوى خود نشانيد.(574)
و نيز روزى آن حضرت در مجمعى با اصحاب غذا تناول مى فرمود. مردى زمين گير حاضر شد و اهل مجلس از او كراهت داشتند. حضرت او را بر زانوى مبارك نشانيد و فرمود طعام بخور. مردى از قريش را خوش نيامد؛ نرفت از دنيا تا به مرض او گرفتار شد.(575)
و نيز روزى حضرت امام زين العابدين (عليه السلام ) گذر كرد بر جماعتى كه داراى مرض جذام بودند و مشغول غذا خوردن بودند. حضرت بر حمارى سوار بودند. آن جماعت حضرت را تكليف به غذا كردند، فرمودند: اگر روزه دار نبودم اجابت مى كردم . بعدا امر فرمود در منزلش غذاى لذيذ ترتيب دادند و آنها را طلبيد و با ايشان غذا ميل فرمود.
و هكذا نظائر اين گونه رفتار از ائمه طاهرين بسيار بوده ، مع ذلك ديده مى شود كه اهل دنيا و مترفين و اكابر مجرمين دورى مى كنند از حاضر شدن در مجالس و مجامع فقراء از فرط تكبر با اينكه مى دانند كه پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و اولاد طاهرينش به اينگونه مجالس نظر دارند. عجيب تر اينكه بعضى از علما البته علماى سوء عار دارند و تكبر مى كنند از حضور مجالس فقراء و تمايل شديد دارند و سرعت مى كنند به رفتن در مجالس اغنيا و امرا و بلكه افتخار مى كنند به آن و حال آنكه در نهج البلاغه نامه عتاب آميز اميرالمومنين را به عثمان ابن حنيف ديده و مطالعه كرده اند.(576)