و على
الثالث مكتوب
و كيف يلذ العيش من كان سائرا |
|
الى سفر يبلى العظام منازله ؟ |
و يذهب ماء الوجه منه و حسنه |
|
صريعا و يبلى جسمه و مفاصله ؟(412)
|
حكايت كرده اند كه شخصى گفت : من در مسافرتهاى خودم وقتى به قريه اى
گذر كردم ، سه قبر ديدم به يك هياءت در محل مرتفعى از زمين كه بر هر يك
از آن سه قبر دو بيت نوشته بود. بر يكى از آنها نوشته بود: چگونه لذت
مى برد از زندگانى كسى كه مى داند كه خداوند و خالق خلق ناچار از او
سوال خواهد كرد؟ پس مى گيرد از او ظلمى كه بر بندگان خدا كرده ؛ يعنى
انتقام ظلم او را مى گيرد و به او جزا مى دهد عمل خوبى كه كرده باشد.
و بر قبر دوم نوشته بود: چگونه لذت از زندگى مى برد كسى كه يقين دارد
كه مرگها او را ناگهان به عجله مى ربايند و ملك سرور و خوشى بزرگ را از
او مى گيرند و مسكن مى دهند او را در قبرى كه نمى داند؟ يعنى از عالم
او خبر ندارد.
و بر قبر سوم نوشته بود: چگونه لذت مى برد از زندگى كسى كه سير مى كند
در سفرى كه منازل آن استخوانهاى او را مى پوساند و آب و رنگ و حسن او
را به سرعت مى برد و ميپوسد جسم و مفاصل او؟ يعنى در قبر و سفر مرگ .
نقل از كتاب فلاح السائل سيد بن طاووس در سبك
شمردن نماز
قال ابو عبدالله (صلى الله عليه و آله و
سلم ): والله انه لياءتى على الرجل خمسون سنة و ما قبل الله منه صلاة
واحدة فاى شى ء اشد من هذا؟ والله انكم لتعرفون من جيرانكم و اصحابكم
من لو كان يصلى لبعضكم ما قبلها منه لاستخفافه بها؛ ان الله عزوجل
لايقبل الا الحسن فكيف يقبل ما يستخف به .(413)
ترجمه : حضرت صادق (عليه السلام ) فرمود: به خدا قسم هر آينه مى گذرد
بر مرد پنجاه سال و خداوند قبول نمى كند از او يك نماز. پس چه چيز سخت
تر از اينست ؟ بخدا قسم مى شناسيد بعضى از همسايگان و دوستان خودتان را
كه اين قسم نماز مى كنند و اگر براى بعض ديگر نماز مى كرد قبول نمى
كردند از او، براى استخفافش به آن نماز. بدرستى كه خداوند عزوجل قبول
نمى فرمايد مگر نيكو را، چگونه قبول مى كند عملى را كه استخفاف به او
كنند؛ يعنى سبك شمارند.
رباعى :
اى بنده نفس قدر شاهى مطلب |
|
فيضى ز كرامات الهى مطلب |
دنبال هواى نفس كافر تا كى |
|
آنرا بگذار و هر چه خواهى بطلب |
فرمايش مولا در مذمت دنيا
قال اميرالمومنين (عليه السلام ): اياك
ان تغتر بما ترى من اخلاد اهلها و تكالبهم عليها فانهم كلاب عاوية و
سباع ضارية يهر بعضها على بعض ياءكل عزيزها ذليلها و كثيرها قليلها.(414)
ترجمه : فرمود: برحذر باش كه فريب نخورى از ديدن فرو رفتن اهل دنيا در
آن ، و زد و خورد كردن آنها بر سر دنيا، پس بدرستى كه آنها سگانى هستند
صدا كننده و درندگانى ضرر زننده ، حمله مى كنند بعضى بر بعضى كه
ميخورند عزيزان آنها، ذليلها را و زياد آنها اندك را.
حكيم صنايى مفاد اين فرمايش حضرت را به شعر در آورده :
اين جهان بر مثال مرداريست |
|
كركسان گرد او هزار هزار |
اين مر آن را همى زند مِخلَب
(415) |
|
آن مر اين را همى زند منقار |
آخر الامر بريزند همه |
|
وز عمه باز ماند اين مردار |
در بحارالانوار حكايت شده كه : يكى از عارفين بر جنازه اى حاضر شده
بود. از او تمنا كردند براى ميت تلقين بخواند. او ميت را به اين دو بيت
تلقين كرد:
گر منع كند جمله جهان كرد ستم |
|
لطف تو اميد است كه گيرد دستم |
گفتى كه به وقت عجز دستت گيرم |
|
عاجزتر از اين مخواه كاكنون هستم |
گفتار زنى سر قبر پدر خويش در كشكول شيخ بهايى
زن اعرابيه اى بالين قبر پدر، ايستاده و مى گفت : خدايا فرود
آمده است در جوار تو بنده تو، در حالى كه دست او از توشه خالى است در
جايى كه فراش ندارد و از آنچه در دست بندگان تو است بى نياز است و
محتاج است به آنچه در دست تو است . اى صاحب كرم ! تويى پروردگار من و
بهتر كسى هستى كه آرزوداران وارد مى شوند بر او. و طلب بى نيازى مى
كنند از فضل او تهى دستان . و داخل مى شوند در رحمت واسعه او گناه
كاران . اى خداوند! پذيرايى مهمان خود را، رحمت قرار ده و جايگاه او را
بهشت مقرر فرما.
(416)
مولف گويد: بسيار خوب است كه مومنين در وصيت خود از بازماندگانشان اين
تقاضا را بكنند كه به وقت دفن اين كلمات را سر قبر به خداوند كريم عرض
كنند.
در فضيلت علم و تفكر
در احاديث رسيده كه : راهنماى انسان علم است و راهنماى علم فكر
است و دليل فكر عزلت است .
(417)
از حضرت عيسى (عليه السلام ) سوال نمودند از افضل مردمان . فرمودند:
كسى كه نطق او ذكر باشد و سكوت او فكر و نظر كردن او عبرت باشد.
(418)
شعر : حافظ
نوبهار است در آن كوش كه خوش دل باشى |
|
كه بسى گُل بدمد باز تو تو در گِل باشى |
گرچه راهى است پر از بيم و خطر تا بر دوست
|
|
رفتن آسان بود ار واقف منزل باشى |
از كلمات حكمت آميز است
(قال على عليه السلام ): جمال الرجال فى
عقولهم ، و عقول النسآء فى جمالهن .(419)
زيبايى مردان به عقل آنهاست ، عقل زنان در زيبايى آنهاست .
فى الحديث كم من نظر تورث حسرة چه بسيار
نظر كردن هايى است كه حسرتش دائمى است ،
و رب
شهوة تورث الندامة يعنى : چه بسا يك خواهش نفس كه پشيمانى او
دائمى است .
در بيان تقسيم حسن از طرف خداوند
خداوند سه دانگ از حُسن را به حوا عطا فرمود و دو دانگ به يوسف
صديق (عليه السلام ) و يك دانگ ديگر را در ميان ساير بندگان تقسيم
فرمود.
بيان آنكه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و
سلم ) فرمود از سه چيز بر شما مى ترسم
فرمود رسول اكرم كه : از سه چيز بر امتم مى ترسم پس از من ؛ از
ضلالت و گمراهى آنها بعد از معرفت و از فتنه و مهلكه هايى كه ايشان را
از راه حق بيرون برد و از شهوت فرج و شكم .
(420)
چند شعر
جهان جام و فلك ساقى اءجل مى |
|
خلايق باده نوش مجلس وى |
خلاصى نيست اصلا هيچ كس را |
|
از اين جام و از اين ساقى از اين مى |
به زبان معذرت و ندامت به پيشگاه عظمت و كبريايى و رحمت خالق خود عرض
مى كنيم .
تو ما را خلق فرمودى به قدرت از كف خاكى
|
|
يقين داريم كز كردار زشت ما غضبناكى |
تو وحشى را ببخشيدى ندارى از كسى باكى |
|
بجز رحمت چه خواهى كرد آخر با كف خالى ؟
|
شعر :
تا خود روى بى حاصلى |
|
چون او كشيدت واصلى |
رفتن كجا بردن كجا |
|
خود سر ربانيست اين |
خود مى روى بگذاردت |
|
او مى كشد بربايدت |
تا او كرا بربايدش |
|
كانعام ربانيست اين |
قضيه عبدالله مبارك با غلام خود
آورده اند كه شيخ عبدالله مبارك را غلامى بود كه قرار داده بود
روزى يك درهم به خواجه بدهد و شب آزاد باشد و هر كجا كه خواهد برود.
روزى شيخ عبدالله اين قضيه را نزد يكى از دوستان به ميان آورد. آن دوست
گفت : مگر اين غلام نباشى مى كند كه درهمى به تو مى دهد. خواجه به غايت
غمناك شد و انديشيد كه : بنگرم اين غلام به كجا مى رود و چه مى كند؟
چون غلام رخصت گرفت و برفت ، عبدالله نيز بر اثر او روان شد تا غلام از
شهر بيرون رفت و رسيد به گورستانى و از قبرى خاكها بيرون آورده خود به
درون گور رفت . عبدالله با خود گفت : كه : راست گفت آن دوست من . پس
زمانى صبر كرد، آنگاه نزديك رفت . ديد غلام گورى فراخ كنده و در پيش آن
محرابى ساخته و پلاس سياهى در بر كرده و غلى در گردن نهاده و روى بر
خاك مى مالد و با خدا مناجات مى كند. چون عبدالله مشاهده آن حال كرد،
گريان شد و تا صبح بر سر قبر بنشست و غلام همه شب را در نماز و مناجات
بود و روى بر خاك مى ماليد و از ديده آب حسرت مى ريخت . چون صبح شد،
غلام سر به سوى آسمان بلند كرد و گفت : بار خدايا تو عالم السرى و مى
دانى كه خواجه مجازى از من درهم مى خواهد و مايه اميد مفلسان تويى ،
درهمى عطا كن . چون مناجات او تمام شد، نورى از هوا پديد آمد و در ميان
او درهمى بود و به كف دست غلام قرار گرفت . چون عبدالله اين منظره را
مشاهده كرد، عنان اختيار از كفش رها شده در آن گور فرود آمد و غلام را
در بر كشيد و سر و روى وى ببوسيد. غلام اندوهناك شد. عرض كرد: خدايا
پرده ام دريده شد و رازم آشكار گرديد. به عزتت جانم برگير. همان لحظه ،
در كنار عبدالله جان به جان تسليم كرد. عبدالله متحير و اندوهناك شده ،
دوستان را با خبر كرد و خود غلام را غسل داد و بر او نماز خواند و او
را در همان پلاسش پيچيده و در همان قبر مدفون نمود.
غلامى كه در شب بى موقع بيرون مى رفت
نظير قضيه غلام عبدالله مبارك
خواجه اى را غلامى بود كه همه شب بى موقع بيرون مى رفت . خواجه
به او بدگمان شد. يك شب در اثر او رفت تا واقع را بفهمد. ديد غلام داخل
قبرى شده و مشغول مناجات و دعا گرديد و از جمله دعاهاى او اين بود كه :
خدايا به حق آن دوستى كه به من دارى ، چنين و چنان كن . خواجه برگشت .
وقتى غلام آمد گفت : فهميدن كجا رفتى و چه كردى ، ليكن اين دعا چه بود؟
از كجا دانستى كه خدا تو را دوست دارد؟ گفت : اى خواجه ! اگر خدا مرا
دوست نداشت مانند تو مى خوابانيد. مرا دوست داشت كه طلب كرد در دل شب
به مناجات با خود. خواجه متنبه شد. آرى :
تا كه از جانب معشوق نباشد كششى |
|
كوشش عاشق بيچاره به جايى نرسد |
دستور خروج از خانه
در شرح مصباح الشريعه روايت است :
قال الصادق (عليه السلام ) اذا خرجت من منزلك
فاخرج فروج من لايعود ولايكن خروجك الالطاعة اءو سبب من اءسباب الدين و
الزم السكينة و الوقار و اذكر الله سرا و جهرا.(421)
ترجمه : فرمود امام صادق (عليه السلام ) وقتى بيرون مى روى از منزلت
مانند كى بيرون رو كه ديگر بر نمى گردد و نباشد بيرون رفتن تو مگر از
براى طاعت و يا سببى از اسباب دين و ملازم باش آرامش باطنى را و ذكر حق
كن به زبان و قلب .
بعضى از دوستان ابى دردا سوال كرد از اهل او درباره ابى دردا. گفت :
بيرون رفته . پرسيد: چه وقت بر مى گردد؟ عيالش گفت : چه دانم چه وقت بر
مى گردد كسى كه روح او به دست غير اوست و مالك نيست از براى خود نفع و
ضررى را.
عبرت بگير به خلق خدا از نيك و بد آنها. هر جا كه روى ، سوال كن از حق
تعالى تا بگرداند تو را از خواص بندگان خود و اينكه بگرداند تو را از
جمله اهل صلاح و اينكه ملحق كند تو را به گذشتگان ايشان و محشور فرمايد
تو را در زمره آنها. و حمد و شكر كن خدا را بر عصمت و حفظ خود از
شهوتها و اينكه تو را دو داشت از افعال قبيحه اهل جرم و بپوشانيد
پيوسته از شهوت ها و مواضع نهى پروردگار. و ميانه روى كن در راه رفتن و
مراقب و متوجه باش حق تعالى را در هر كارى كه گويا بر صراط قيامت مى
گذرى و التفات به اطراف خود مكن . و سلام را افشا و ظاهر كن از براى
اهل سلام در حالى كه ابتداء كنى به سلام و جواب بده سلام خلق را. و
يارى كن كسى را كه طلب يارى كند از تو و راهنمايى كن گمراهان را و
روبگردان از اهل جهل . و هرگاه برگشتى و داخل شدى در منزل خود، پس داخل
شو مثل داخل شدن مرده در قبر زيرا كه نيست از براى مرده همّى مگر رحمت
حق تعالى و گذشت از تو.
شرح تفصيلى : بدان بدرستى كه بنده مومن كه طالب سلوك طريق الهى است
بايد در هيچ حال خدا را فراموش نكند، بلكه متذكر او باشد تا به غفلت و
قصور دچار نشود. لذا در جميع حركات و سكنات به وضعى رفتار نمايد كه آن
حركت و سكون يك نوع طاعت پروردگار باشد. و نزديك نمايد خود را به خدا
زيرا كه داءب حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) خلوت در انجمن و
سفر كردن در وطن است و رهبانيت كه در دين عيسى (عليه السلام ) بوده در
اين دين متروك و ممنوع شد؛ پس خلوت و جلوت و سكون و حركت بايد از براى
عبد در طاعت پروردگار يكسان باشد و در هيچ حال از يك نوع طاعت و ذكر حق
فارغ نباشد؛ از جمله حركت و خروج از منزل است كه ملاقات اشخاص مختلف از
سعيد و شقى و موافق و مخالف و منافق و مشاهده اوضاع و احوال مختلفه دست
مى دهد. منظور امام (عليه السلام ) از دستور العملى كه براى خروج از
منزل مى دهند اين است كه مومن بر بصيرت باشد در حركات خود. زيرا شياطين
جن و انس در شوارع و طرق حاضرند به جهت فساد در ميان خلايق ؛ پس احتراز
از آنها به دعا لازم است چنانكه در كافى از ابو حمزه ثمالى وارد است كه
: آمدم دم باب حضرت على بن الحسين (عليهما السلام ) و موافقت كردم با
آن حضرت در حال خروج از باب . پس فرمود:
بسم الله
آمنت بالله و توكلت على الله آنگاه فرمود: يا ابا حمزه ! بدرستى
كه بعد هر وقت از منزل بيرون مى آيد، مى آيند شياطين در راه او. وقتى
كه گفت : بسم الله مى گويند دو ملك موكل آدمى : كفايت كرده شدى از شر
شياطين . و وقتى مى گويد: آمنت بالله مى گويند: هدايت كرده شدى . و
وقتى كه مى گويد: توكلت على الله مى گويند: حفظ كرده شدى . پس شياطين
دور مى شوند و بعضى از آنها به بعض ديگر مى گويند: چگونه ما را دستى
است و راهى است بر كسى كه هدايت و كفايت و حفاظت شده و بعد حضرت فرمود:
اللهم
ان عرضى لك اليوم يعنى پروردگارا متاع من امروز از براى تست .
آنگاه فرمود: يا ابا حمزه ! اگر واگذارى مردم را، وا نمى گذارند تو را
و اگر بگذرى از آنها، از تو نمى گذرند. ابو حمزه عرض كرد: چه كنم ؟ قال
(عليه السلام )
اعطهم عرضك ليوم فقرك و فاقتك
يعنى متاع عمرت را صرف ايشان كن يعنى مراقب خلق باش و به رفق و
مدارا و حسن خلق از براى ذخيره روز فقر و فاقه خود؛ يعنى براى رضاى
خداى تعالى متحمل ايشان شو، نه از براى خشنودى خلق .
(422)
پس امام كه مى فرمايد: از منزل بيرون رو مانند كسى كه عود نمى كند.
براى اين است كه بنده آگاه ، رشته عمر و حيات را به دست حق تعالى مى
داند و اعتماد به يك ساعت عمر ندارد، و نيز براى اينكه قطع علاقه كند
از تعينات داخل و خارج منزل تا بتواند با فراغت خواطر به طاعت پروردگار
مشغول باشد و آنى از ذكر حق غافل نشود. و بايد نباشد خروج تو مگر از
براى طاعت مانند: حضور در جماعت و جمعه ، و يا در سببى از اسباب دين
مانند: تعليم و تعلم اءحكام شرع و معارف الهى از بزرگان دين و تعليم
علم به مومنين و مسلمين . و ملتزم باش سكينه و آرامش باطن و وقار و
سنگينى ظاهر را؛ زيرا در سرعت و عجله حضور قلب مى رود و به زبان و قلب
ذكر خدا بگو. نظير سوالى كه از عيال ابو دردا كردند از بيرون رفتنش از
خانه ، از عيال ابى ذر غفارى هم شد و در جواب همان گفته هاى اهل بيت
ابو دردا را داد كه ذكرش گذشت . در ضمن مثال ، امام (عليه السلام )
آگاه فرمود به اينكه خواص از اصحاب پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و
سلم ) در معرفت به حد كمال بودند، سهل است كه اهل و عيال آنها هم از
بركت معاشرت و مصاحبت ايشان داراى معرفت شدند. توجه به حال خود كن كه
از درجه كمال و معرفت دور مانده اى خود و كسانت را ضايع گذارده اى و
عبرت بگير از نيك و بد خلق خدا؛ يعنى اگر معاشر شدى با اخيار و عارفين
و كاملين ، كسب كمال و معرفت كن از ايشان و بر بطالت ايام گذشته تاسف
خور و از خداوند مسئلت نما كه تو را از زمره صالحين گرداند و به ايشان
ملحق سازد. و اگر مصادف شدى با اشرار و فجار و اهل عصيان ، حمد و شكر
كن حق تعالى را بر محافظت و نگاهدارى تو از شهوات نفسانى و اجتناب دادن
تو را از عصيان و قبايح اءعمال بزه كاران . و بپوشان چشم خود را از
نگاه كردن به نسوان و اءمارده و مواضعى كه نهى بر آن ها وارد شده مانند
نگاه در مجالس مقامرت و بيوتات مردم و عورات آنها. و مراقب باش در راه
رفتن در هر گامى كه بر مى دارى به طورى كه گويا بر صراط بين الجنة و
النار حركت مى كنى ، و به اطراف التفات مكن كه باعث تفرقه حواس تو شود
و از ذكر باز مانى . و ابتداء و افشاء كن سلام را بر اهلش نه بر فجار
و فساق ؛ و جواب ده سلام مردم را هر چند در سلام فضل براى سابق است
ليكن جواب سلام واجب است . و يارى ده كسى را كه طلب اعانت كند از تو،
چون : اءطفال و پيران و عاجزان و بارداران .
از يكى از بزرگان منقول است كه : در صحرا بيوه زنى را ديد با طفلى و
هميانى از آرد كه طفل مانع بود از حمل هميان . آن زن طلب اعانت كرد از
آن بزرگ . مرد حق در حالى بود كه پرواى پرداختن از حق به خلق را نداشت
. در دم اشاره فرمود شيرى از كوه سرازير آمد، هميان بيوه زن را بر گرده
شير بسته و فرمود: برو مى رساند به خانه تو. اما اگر از تو پرسند:
چگونه بار بر اين شير نهادى ، چه خواهى گفت ؟ بيوه زن گفت : در جواب مى
گويم من بر آن بار ننهادم بلكه بزرگى رعنايى ، خودنمايى اهل ريايى ،
تكليف خود را بر گردن سبعى كه حق تعالى بر او تكليف نكرده گذاشت . آن
بزرگ فورا هميان را بر دوش گرفته و با بيوه زن روان شد و شير را رها
كرد و به زن گفت : تو هادى من در راه حق شدى كه بار تكليف خود بر ديگر
كسى ننهم .
و اينكه فرمود: استعانت از تو كردند رفاقت و اعانت كن او را. براى اين
است كه پس از اداى فرايض خمسه ، هيچ عملى لازم تر از اداى حقوق برادران
دينى نيست ، چنانكه حضرت موسى بن جعفر (عليهما السلام ) در اعتكاف مسجد
الحرام بود، روزى يكى از دوستان به آن حضرت عرض كرد كه : كسى را بر من
حقى است كه مطالبه مى كند به اصرار. فرمود: امكان اداى آن الان نيست حق
تعالى ادا فرمايد. عرض كرد: فداى تو شوم مرا تهديد به حبس مى كند اگر
توانى دفع اذيت او از من بفرما. حضرت نعلين در پاى مبارك كرد و با او
روان شدند. بعضى از اءصحاب عرض كردند: اعتكاف را فراموش كرديد.
فرمود: فراموش نكردم وليكن از پدرم شنيدم كه فرمود: قضاء حاجت برادر
دينى ثواب نه هزار سال عبادت را دارد.
پس از آن امام مى فرمايد: راهنمايى كن گمراه را به طريق ، و اعراض كن
از جهال كه غافل نسازند تو را، و وقتى داخل در منزل مى شوى ، مانند
داخل شدن ميت در قبر باشد؛ يعنى ماءيوس از خلق باش و چشم توقع جز از
رحمت پروردگار، از ديگران مدار مانند مرده اى كه جز در انتظار بخشايش
پروردگار نيست . تا فارغ مانى در خلوتخانه خود از خيال اغيار، و خيالات
معاشرت تو را مانع از صفاى خلوت ظاهر و باطن نگردد.
در فضيلت بسم الله
مولف گويد: حاج ملا محمد باقر بيرجندى در كتاب «كبريت احمر»
شرحى در شرايط اهل منبر و مجالس عزا ذكر فرموده . ايشان در آن صفحات
مرجع تقليد بود. روزى در مشهد مقدس براى صرف غذا با مرحوم محدث قمى در
محلى بوديم كه مرحوم بيرجندى هم تشريف داشت . جناب محدث قمى خيلى در
احترامات ايشان جديت فوق العاده داشت و از ايشان سوالاتى مى كردند.
معلوم شد كه احاطه جناب ايشان در علم حديث و فقه و اصول زياد است و
مرتبه و مقام علمى ايشان بلند است . لذا حقير خواستم بعضى از شرايطى كه
مربوط به وعاظ است و ايشان مرقوم فرمودند در اين كتاب ، يادآور شده
باشم . اينك در شرايط بسم الله و ذكر اين آيه مباركه در ابتداء منبر كه
ايشان ذكر فرموده ؛ مى نگارم و مابقى شرايط را، شايد در محل خود يادآور
شوم .
(423)
در «تفسير امام حسن عسكرى عليه السلام » و «تفسير برهان » سيد بحرينى
روايت است كه : عبدالله بن يحيى ، بر حضرت اميرالمومنين (عليه السلام )
وارد شد. آن حضرت براى او كرسى نهادند و او را امر فرمودند كه بر آن
قرار گيرد. و بعد از قرار گرفتن بر كرسى افتاد، جبهه او شكست . حضرت
فرمود: حمد خدا را كه كفاره و پاكى شيعيان ما را از گناهان ، در دنيا
قرار داده . عبدالله عرض كرد: اين صدمه كفاره چه گناه بود از من ؟ حضرت
فرمود: چون بر كرسى قرار گرفتى بسم الله نگفتى و حال آنكه پيغمبر اكرم
(صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود
كل اءمر ذى
بال لم يبدء فيه ببسم الله فهو اءبتر(424)
از كلام مبارك حضرت چنين بر مى آيد كه بنده مومن آنچه را از دستورات و
افعال صادره از آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) را از راه نسيان
و غفلت كم گذارد، خداوند كفاره آن را به مصيبات دنيا قرار مى دهد.
روايت فوق را عامه مانند نيشابورى و بيضاوى و ديگران هم از آن حضرت
روايت كرده اند و در معنى «ذى بال » بياناتى فرموده اند.
شيخ بهائى زادالله فى بهائه آن را كنايه از امر جزئى دانسته ؛ يعنى هر
چه بر قلب وارد مى شود، هر چند حقير باشد در آن بسم الله بايد گفت .
و در كتاب شريف كافى وارد است كه : هر چيز كه بخواهى بنويسى اول بسم
الله را بنويس ، اگر چه يك شعر باشد.
(425)
و در من لايحضر صدوق و غيره در روايت بلال موذن وارد است كه : نام هر
راوى حديث را كه مى خواهى بنويسى بلال مى فرمايد:
اكتب
بسم الله الرحمن الرحيم
(426)و چون جناب نوح در كشتى نشست ، گفت :
بسم
الله مجريها و مرساها(427)و
سليمان در اول كتاب خود به بلقيس نوشت :
انه من
سليمان و انه بسم الله الرحمن الرحيم
(428)
و نيشابورى در تفسير خود فرموده : اجماع علماء است كه در هيچ عملى از
اعمال سرعت نكنيد، مگر اينكه بگوييد بسم الله . و در وقت خواب بگوييد و
در وقت بلند شدن از خواب و در وقت غذا خوردن و آب آشاميدن و در وقت
دادن و گرفتن هر چيز، بسم الله بايد گفت . و مستحب است براى قابله كه
وقتى بچه را مى گيرد، بسم الله بگويد. اين اول احوال اوست از دنيا و
ميت را در داخل كردن در قبر بسم الله بگويند كه آخر احوال اوست از
دنيا. و اگر در وقت خروج از قبر و در موقف قيامت بسم الله بگويد، ناچار
داخل بهشت مى شود.
از حضرت امير (عليه السلام ) روايت شده كه حضرت رسول (صلى الله عليه و
آله و سلم ) فرمود: اول آيه كه به آدم (عليه السلام ) نازل شد بسم الله
بود. آدم گفت : ذريه من از عذاب ايمنند مادامى كه مداومت به قرائت بسم
الله كنند. پس به آسمان بالا رفت و بر ابراهيم نازل شد در وقتى كه در
سطح منجنيق قرار گرفته بود، آن حضرت قرائت كرد. خداوند آتش را بر او
بَرد و سلامت گردانيد. سپس به آسمان بالا رفت و ديگر فرود نيامد تا
زمان سليمان كه بر او نازل شد. آنگاه ملائكه گفتند: والله ملك تو كامل
و تمام شد. و مرتبه سوم به آسمان بالا رفت و فرود آمد بر من . پس امت
من مى آيند روز قيامت ، در حالى كه مى گويند
بسم
الله الرحمن الرحيم ، وقتى اعمال آنها را در ميزان مى گذارند،
زيادتى مى كند حسنات آنها بر سيئاتشان .
(429)
و نيز روايت شده كه فرمود به ابا هريره : وقتى وضو مى گيرى بسم الله
بگو كه ملائكه حفظه تو خوددارى نمى كنند از نوشتن حسنات تا تو فارغ شوى
. وقتى با اهلت جمع شدى بسم الله بگو ملائكه براى تو حسنه مى نويسند تا
غسل جنابت كنى . و اگر فرزندى پيدا شود به عدد نفسهاى او و اعقاب او تا
باقى باشند براى تو حسنات نوشته مى شود.
اى ابا هريره ! اگر سوار بر چهار پا شدى بگو كه به عدد برداشتن گامهاى
و براى تو حسنه نوشته مى شود. و اگر بر كشتى سوار شدى بگو بسم الله و
الحمدلله تا از كشتى فرود آيى براى تو حسنات نوشته مى شود.
و از انس روايت شده كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم )
فرمودند: ما بين چشمهاى جن و عورات بنى آدم پرده قرار داده مى شود وقتى
كه اراده كنند جامه از تن بيرون نمايند، اگر بگويد بسم الله را.
نيشابورى مى گويد: اگر بسم الله حجاب بين جن و انس باشد كه نظر به او
بكنند، پس در قيامت لامحاله حجاب بين بنده و زبانه جهنم خواهد بود. و
تو مى دانى كه خداوند تسميه را در حال ذبح و رمى واجب كرده است .