در
مذمت محبت مال و اولاد در صورتى كه مانع انجام تكاليف الهى باشند.
و اعلموا اءنما اءموالكم و اءولادكم فتنة
(1012) (يعنى ابتلاء)؛ بدانيد مال و اولاد شما
را از امر آخرت مشغول مى كند و سبب مى شوند شما را در حرام مى اندازند.
و نيز مى فرمايد: يا اءيها الذين آمنوا ان من
اءزواجكم و اءولادكم عدوا لكم فاحذروهم .(1013)
شما را از طاعت خدا باز مى دارند و وادار مى كنند بر معصيت خدا براى
نفع خود چه دشمنى دشمن تر از كسى كه اختيار مى كند ضرر تو را براى نفع
خودش از آنها حذر نمائيد كه اطاعت آنها را نمائيد و ايضا فرمود:
يا اءيها الذين آمنوا لا تلهكم اءموالكم و لا
اءولادكم عن ذكر الله و من يفعل ذلك فاءولئك هم الخاسرون .(1014)
در خبر است مردى را مى آورند روز قيامت مى گويند درباره او: اين آن كسى
است كه اهل او حسنات او را خوردند. روى عن العالم (عليه السلام در
تفسير قوله تعالى : فاخلع نعليك انك بالوادى
المقدس طوى .(1015)
مراد اين است بكَن حب قلب خود را از اهلت ؛ زيرا زن شبيه است به نعل و
نعل ديگر اولاد است امر فرموده است حال لقاء با محبوب حقيقى را بكندن
ماسواى حق را از دل از احباب و فرمودند چه مى كند شخص به مال و ولد كسى
كه بيرون مى رود از دنيا و حساب كشيده مى شود و حال اين كه برهنه است
داخل دنيا مى شويد برهنه و برهنه بيرون مى رويد، دنيا پلى است عبور
كنيد و تعمير آن نكنيد و كذلك يريهم الله
اءعمالهم حسرات عليهم .(1016)
فرمود حضرت صادق (عليه السلام ): او مردى است مال خود را مى گذارد و در
طاعت خدا نفاق نمى كند از روى بخل ، پس مى ميرد و مى گذارد آن مال را
براى كسى كه او به طاعت خدا عمل مى كند يا در معصيت خدا صرف مى كند،
اگر در طاعت خدا صرف نمود مالش را در ميزان غير مى بيند اسباب حسرت او
مى شود مال از اين بوده نتيجه را ديگرى برده و اگر در معصيت صرف نمود
او را قوى نموده به مالش حتى آن كه صرف در معصيت نموده . ايضا فرمود
معصوم : واى به حال آن كس كه حسنات خود را در ميزان غير ببيند كه اين
است خود را به تعب انداخته به جمع مال انفاق ننموده در راه حق و بعد از
او مى آيد كسى كه صدقه از آن مال مى دهد و صله رحم مى كند با مومنين مى
باشد ثواب او روز قيامت در ميزان غير نظر به مال و دراهم خود مى كند در
ميزان غير مى بيند. فيالها من حسرة عظمى و شقاوة
كبرى ؛ چه حسرت و چه شقاوت بزرگ او را روى دهد بجز حق كسى نمى
داند و اگر وارث آن شخص انفاق در معصيت نمود بر او عقاب مى شود و از
براى آن مردى كه جمع نموده و انفاق ننموده در آن چه مامور بود حظ و
افرى از عذاب براى او خواهد بود وارد شد در ((ارشاد))
ديلمى از حضرت رسالت پناه (صلى الله عليه و آله و سلم ): خلائق وقتى كه
مشاهده نمودند عذاب را و وقت حساب را، پدر به فرزند خود مى چسبد مى
گويد: چه پدرى بوده ام براى تو در دار دنيا، تربيت تو ننمودم ، غذا به
تو ندادم ، از رنج خود طعام براى تو تهيه ننمودم و تو را نپوشانيدم علم
و حكم و آداب به تو نياموختم آيات كتاب به تو درس ندادم ، كريمه اى از
قوم خود براى تو تزويج ننمودم ، بر تو و عيال تو انفاق ننمودم در حيات
خود و بعد از وفاتم ايثار ننمودم به مال خود تو را بر خودم ؟ پس
گويد: راست مى گوئى اى پدر، حاجت تو چيست ؟ پدر مى گويد: ميزان حسنات
من سبك و ميزان گناهانم سنگين است ، ملائكه مى گويند كفه حسنات تو
محتاج به يك حسنه مى باشد تا بچربد بر سيئات تو از تو مى خواهم يك حسنه
به من دهى ميزان من سنگين شود در اين روزى كه خطر آن بزرگ است من نجات
يابم . فرزند گويد: نه بخدا قسم ! مى ترسم از آن چه تو از آن خائفى
طاقت ندارم چيزى به تو عطا نمايم از حسنات خود! پدر بر مى گردد گريان و
محزون و پشيمان از آنچه در دار دنيا به او احسان نموده و هم چنين مادر
متوسل مى شود به فرزند خود مى گويد: اى فرزند! شكم من ظرف تو نبود؟
جواب دهد: بلى اى مادر، گويد: گناهان من سنگين نموده مرا از تو تمنا
دارم يك گناه از من تحمل نمائى . به او گويد: دور شو اى مادر! خودم
مشغول و گرفتارم ! بر مى گردد مادر محزون و گريان . اين است تفسير قوله
سبحانه تعالى فلا اءنساب بينهم يومئذ و لا
يتساءلون .(1017)
و فرمودند مرد به زن متوسل مى شود مى گويد: چه شوهرى بوده ام براى تو
در دار دنيا؟ مى گويد: خوب شوهرى بودى ! مى گويد: يك حسنه از تو مى
خواهم شايد نجات پيدا كنم نمى بينى وقت حساب را و اليم عذاب را و جواز
بر صراط را و سبكى ميزان را؟ به او جواب مى دهد: نه به خدا قسم ! طاقت
ندارم من هم ، مثل تو ترسناك هستم ! بر مى گردد از او به قلب حزين و
ديده گريان و همين معنا وارد شده در تاءويل قوله سبحانه و تعالى
و لا تزر و ازرة وزر اءخرى و ان تدع مثقلة الى
حملها لا يحمل منه شى ء ولو كان ذا قربى ؛(1018)
يعنى نفس سنگين از گناه از اهل و خويشان خود سوال مى كنند حمل كنند از
او چيزى از گناه او را آن ها قبول نكنند و حمل ننمايند بلكه زبان حال و
مقال آن ها نفسى نفسى خواهد بود. و در تفسير اين آيه از ابن عباس چنين
آمده : اين كه پدر و مادر مى گويند به پسر: اى پسر! حمل كن از من گناه
را، جواب مى دهد بس است آن چه بر گردن من است به سوى اين اشاره است .
قوله سبحانه : (يوم يفر المرء من اءخيه # و اءمه
و اءبيه # و صاحبته و بنيه 36 لكل امرء منهم يومئذ شاءن يغنيه .)(1019)
اى برادر! دل از ماسوى ببر يك جهت به سوى حق نما اينها از تو خواهى
نخواهى جدا خواهند شد آن كسى كه با تو است و در همه حال محتاج به اوئى
و از رفاقت و صلح با او چاره و بُدى ندارى خداست . حديث قدسى لابد
شنيده اى : اءنا بدكم ؛ فرمود: من بُد شمايم . چاره اى از من نداريد:
در ورقات لابدّ خواهى ديد حضرت صادق (عليه السلام ) به يكى از تلامذه
خود فرمود: چه از من آموختى ؟ عرض نمود: هشت چيز. فرمود: بگو ببينم .
عرض كرد: ديدم هر كس از محبوبش به مرگ جدا مى شود اهتمام نمودم دوستى
بگيرم از من جدا نشود. وقت مرگ قبر و برزخ با من باشد و او عمل صالح
است . فرمود: احسنت ! والله خوب فهميدى .
هر صورت دلكش كه تو را روى نمود |
|
آخر فلكش ز دور چشم تو ربود |
رو دل به كسى ده كه در اطوار وجود |
|
با تست هميشه با تو هم خواهد بود |
اين چند شعر از خود اين غافل است با قريحه خامده گفته ام به اميدى :
گفت پيغمبر آن فخر عرب |
|
اصدق شعر قالته العرب |
قول آن مردى لبيدش بود نام |
|
غير حق باطل بود بى اسم و نام |
كل شى ء ما خلاالله باطلند |
|
مفلس و لاشى ء با حق قائمند |
غير او چيزى نبينى روز و شب |
|
هستى او مدرك آيد بى سبب |
با وجود او سببها شد پديد |
|
جملگى اعدام با هستى پديد |
چشم بگشا جلوه حق را ببين |
|
مى نمايد خويش در هرمه جبين |
بارالها برطرف كن اين غرور |
|
ده شفا از فضلت اين چشمان كور |
جز تو در عالم نبيند چشممان |
|
جز تو گردد محو از انظارمان |
باب در ادعيه و ادويه اوجاع و امراض و علاج آنها
شيخ كفعمى در
((بلده الامين
)) دعائى از حضرت امام زين العابدين (عليه
السلام ) نقل كرده و فرموده اين دعا را مقاتل بن سليمان از آن حضرت
روايت كرده و هم گفته قائل (مقاتل ) هر كس صد مرتبه آن را بخواند و
دعايش مستجاب نگردد لعنت كند مقاتل را!
دعا اين است :
الهى كيف اءدعوك و اءنا اءنا و
كيف اءقطع رجائى منك و اءنت اءنت الهى اذا لم اءسئلك فتعطينى فمن ذالذى
اءسئله فيعطينى الهى اذا لم ادعوك (ادعك ) فتستجيب لى فمن ذا الذى
ادعوه فيستجيب لى الهى اذا لم اءتضرع اليك فترحمنى فمن ذا الذى اءتضرع
اليه فيرحمنى الهى فكما فلقت البحر لموسى (عليه السلام ) و نجيته
اءسئلك اءن تصلى على محمد و آله و اءن تنجينى مما اءنا فيه و تفرج عنى
فرجا عاجلا غير آجل بفضلك و رحمتك يا اءرحم الراحمين .
به تجربه رسيده كه خواندن سوره فاتحة الكتاب و معوذتين و آية الكرسى و
آيه
لو اءنزلنا هذا القرآن على جبل لراءيته
خاشعا متصدعا من خشية الله و تلك الاءمثال نضربها للناس لعلهم يتفكرون
# هو الله الذى لا اله الا هو عالم الغيب و الشهادة هو الرحمن الرحيم #
هو الله الذى لا اله الا هو الملك القدوس السلام المومن المهيمن العزيز
الجبار المتكبر سبحان الله عما يشركون # هو الله الخالق البارء المصور
له الاءسماء الحسنى يسبح له ما فى السموات والاءرض و هو العزيز الحكيم
.(1020)
و اين آيه :
و اءلف بين قلوبهم لو اءنفقت ما فى
الاءرض جميعا ما اءلفت بين قلوبهم ولكن الله اءلف بينهم انه عزيز حكيم
.(1021)
و اين آيه :
و من آياته خلق السموات والاءرض
واختلاف اءلسنتكم و اءلوانكم ان فى ذلك لايات للعالمين .(1022)
و نيز آيه :
واعتصموا بحبل الله جميعا و لا
تفرقوا و اذكروا نعمة الله عليكم اذ كنتم اءعداء فاءلف بين قلوبكم
فاءصبحتم بنعمته اخوانا و كنتم على شفا حفرة من النار فاءنقذكم منها
كذلك يبين الله لك آياته لعلكم تهتدون ،(1023)
براى تاءليف قلوب نافع است و آيات و سُوَر فوق را بنويسد و بر بازو
بندد انشاء الله به مقصود نائل مى گردد معجون برش براى سستى و استرخاء
اعصاب و ضعف قواى امراض قولنج و درد سر و درد استخوان و بى خوابى و كل
بادهاى سرد بعلاوه مكيف است . نسخه اين برش از قرار مرقوم است :
بزرالبنج دو مثقال - فلفل سفيد دو مثقال - فرفيون يك مثقال - عاقر قرها
يك سير - زعفران پنج مثقال - افيون ده مثقال - اين اجزاء را نرم سائيده
از پارچه بيرون نمايند با دو برابر عسل خمير نمايند در قوطى نموده زير
جو گذارند هر چه بيشتر گذارند بهتر است و اثر برش زيادتر خواهد بود.
براى قطع نوبه ، سه روز پياپى اين طلسم را بر كاغذ نوشته بلع نمايد -
روز اول : بسم الله تعالى هاروت 999999999 روز دوم : بسم الله تعالى
ماروت 999999999 روز سوم : بسم الله تعالى تتاروت 999999999.
ايضا براى قطع نوبه ، يك ساعت قبل از وقت نوبه بر مغز بادام بنويسد و
بخورد. كلمات اين است : بسم الله سوما - الرحمن اسوما - الرحيم ايسوما.
نسخه براى محلى كه سوخته باشد: روغن كنجد شش مثقال - موم سفيد يك مثقال
- پيه بز يك مثقال - سفيداب قلع يك مثقال ، مرهم نمايند ضماد كنند
بسيار مجرب است جائى كه بسوزد قبل از شستن اگر نفت به آن بمالند ديگر
طاول نمى زند و زخم نمى شود.
در خواص سياه تخمه در
((فتوحات مكيه
)) محى الدين نقل نموده كه مردى بود از اعيان و
اشراف مبتلى شد به مرض جذام و اين مرض در وجودش مزمن شد به حدى كه اطبا
از علاجش عاجز شدند متفق الكلمه گفتند اين مرض قابل علاج نيست . پس او
را يكى از اهل حديث گفت چرا مرض خود را معالجه نمى كنى ؟ گفت : اطبا از
معالجه من عاجز شدند. محدث گفت : اطبا ندانستند؛ زيرا حضرت ختمى مرتبت
فرمود:
حبة السوداء شفاء من كل داء (سياه
تخمه دواست براى هر دردى ) و اين مرض يكى از همان دردهاست . او به
فرمايش محدث كه فرمود قدرى سياه دانه و عسل حاضر كن حاضر كرد آنها را
مخلوط كرد و از روى صدق اعتقاد به فرمايش پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و
آله و سلم )، قدرى خورد و مابقى را به بدن خود ماليد و به قدر يك ساعت
صبر كرد آن گاه بدن را شست ناگاه تمام آن پوستها از بدنش ريخت و صحت
يافت .
(1024)
ايضا ختم مجرب براى هر حاجتى : هفت شب چهار شنبه كه در هر شبى يك صد
مرتبه اين كلمات را به عنوان توسل به حضرت ابوالفضل (عليه السلام )
بگويد، ان شاء الله حاجتش برآورده خواهد شد به تجربه رسيده آن كلمات
اين است :
اى ماه بنى هشام خورشيد لقا عباس |
|
اى نور دل حيدر شمع شهدا عباس |
از درد و غم ايام ما رو به تو آورديم |
|
دست من مسكين گير از بهر خدا عباس |
ايضا از مجربات شيخ زين الدين رحمة الله است از براى تسخير قلب شخصى كه
ميان او و آن شخص منافرت يعنى بى ميلى باشد اين عمل را به جا بياورد
اول وضو بسازد و دو ركعت نماز به اين طريق بخواند كه پس از خواندن حمد،
هفت مرتبه اين آيه را بخواند:
عسى الله اءن يجعل بينكم و بين الذين عاديتم
منهم مودة و الله قدير و الله غفور رحيم .(1025)
پس از سلام ، هفتاد و هفت مرتبه اين كلمات را بگويد و به جاى فلان ابن
فلان اسم آن شخص و پدر او را بگويد، كلمات اين است :
اللهم لين قلب فلان ابن فلان كما لينت الحديد
لداود (عليه السلام ) و سخر لى قلبه كما سخرت لسليمان جنوده من الجن و
الانس و الطير فهم يوزعون . به طورى مسخر مى گردد آن شخص كه
تصور فوق آن را نتوان كرد. به تجربه رسيده كرة بعد كرة .
در كتاب
((مُدهامّتان
))
حاج شيخ على اكبر نهاوندى دارد: ده چيز براى علاج بعضى از امراض به
تجربه رسيده حقير هم استنساخ نمودم شايد مومنين بهره مند شوند.
به جهت كرى گوش : سيب درختى را در ديگ كوچك ريخته و قدرى آب در آن
ريخته سر ديگ را با خمير بگيرند آهسته گوش را به بخار آن بگيرند تا چند
مرتبه ، شنوا خواهد شد ان شاء الله .
علاج جهت بواسير خونى : تخم خشخاش و بارهنگ و ذنيان تلخ و بهمن پيچ و
خرما خرك و مغز گردو از هر يك پنج مثقال بو داده كوفته با هم مخلوط
نمايد روزى پنج مثقال از آن بخورد و غذاى خود را چلو ماش مقشر قرار
دهد.
ايضا براى علاج بواسير: مقل يك مثقال ، ترياك دوازده نخود، مُرّمكى يك
مثقال ، نمك طعام يك مثقال ، كوفته با پيه بز يا كوهان شتر سرشته شياف
ساخته صبح و شام بردارد غذاى روز نان و پنير و نعناع غذاى شب را چلو
ماش مقشر با زرده تخم مرغ .
و علاج از براى مندمل شدن زخم كه ناسور شده باشد: سم اسب را بسوزانند و
با روغن گاو مخلوط نمايند و به زخم بمالند ان شاء الله مندمل خواهد شد.
و علاج براى بهبودى سفيدى كه در چشم ظاهر شده از مجربات است : سرمه
اصفهانى خوب و چشم چهار مثقال ، اول چشم را در ميان بوته بريزند و سرمه
را سائيده بالاى آن بريزند و قدرى پيه بز بالاى آن بريزند و سر بوته را
به گل حكمت سخت بگيرند آنگاه بوته را تا سه ساعت در ميان آتش سرگين
گاو نهاده تا دواها در جوف آن سوخته گردد پس از آن دواها را بيرون
آورده بسايند و استعمال كند.
علاج جهت سوختگى عضو و سرمازدگى آن : سرب را با روغن گاو كه نمك نداشته
باشد زياد بسايند پس از آن با زرده تخم مرغ ممزوج نمايند آن را روى
كهنه اى كه به اندازه زخم باشد بمالند و روى زخم گذارند اين عمل را چند
مرتبه تكرار كنند ان شاء الله بهبودى حاصل شود.
براى علاج كچلى سر اطفال : ماست و روناس و حنا را برابر همديگر مخلوط و
سر را بتراشند و مكرر بر آن بمالند كچلى زائل خواهد شد.
ايضا سم اسب را بسوزانند و خاكستر آن را با روغن زيتون مخلوط نمايند بر
سر كچل بمالند كچلى زائل مى شود و مو بيرون مى آورد.
ايضا براى روئيدن مو پسند دانه را بسوزانند و خاكستر آن را با روغن بر
سر مالند موى بر آورد هر چند كچلى باشد.
براى عود نور چشم : در كتاب عتيقى كه در كوفه ديده شده نوشته كه اين
نسخه در خزانه حضرت سليمان - على نبينا و آله و (عليه السلام ) - و از
آن جا به خزانه انوشيروان كسرى منتقل شده تا اين كه به حضرت مولى
اميرالمومنين (عليه السلام ) رسيده و اين نسخه صحيح است كه مثل آن يافت
نشده . اين است نسخه : توتياى هندى دو درهم ، سرمه اصفهانى دو درهم ،
ملح (نمك ) اندرانى چهار مثقال ، زعفران نصف قيراط، كافور يك حبه ،
هليلج پنج دانه ، پس آب روى هليلج ريخته بگذارند تا باد كند و بزرگ شود
پس از آن دواها را در آن بريزند و روى آتش نرمى كه تند نباشد بگذارند
تا آب آن سه ربعش برچيده شود و يك ربع باقى بماند پس از آن ميان پارچه
ريخته آن را تصفيه نمايند و آن سفاله را خشك نموده نرم بسايند و در وقت
غروب آفتاب در چشم بكشند اگر پير مرد صد ساله باشد نور چشم او بر گردد
ما هنگام كود كيش باذن الله تعالى و اين از خواص اشياء مذكور است .
ايضا بجهت علاج زخم سودا: پوست نارنج را بسوزاند و بكوبد با روغن گاو
مخلوط نموده به محل زخم بمالد. ايضا بجهت درد دندان ، سداب را در دهان
نگاه دارد درد ساكت شود. مجرب است .
براى باز شدن حيض : فرفيون را نرم بسايند و به پنبه آلوده كنند و
استعمال نمايند باز شود.
و ايضا عصاره فشاء الحماء را مقدار هفت قيراط با زهره گاو حل نمايند و
بالته كبود (كهنه كبود رنگ ) بردارند گشوده شود.
براى علاج كمى قوه باه (جماع ): پياز سفيد را ريزه ريزه كنند و با روغن
زيتون تابش دهند و تخم مرغ را در ظرفى بشكنند و نمك كمى بر آن بپاشند
پس پياز و زيتون را در آن بريند و تابش دهند و بخورند.
جهت بهبودى زخم سالك : كاد كبود يك نخود، كتيرا يك مثقال ، نبات يك
مثقال ، بكوبند و با سفيده تخم مرغ مخلوط نمايند و سه چهار مرتبه روى
آن بگذارند كثافت را جمع كرده و بكشد. ايضا رُب پنبه تخم نيز خوب است .
جهت قوه حافظه : زعفران دو مثقال ، فلفل سفيد چهار مثقال ، كندر سفيد
چهار مثقال ، مغز پسته ده مثقال ، مويز بيست مثقال ، عسل سه برابر همه
اينها، اجزاء را كوبيده با هم مخلوط نمايند روزى پنج گرم بخورند. شيخ
ابو على سينا راجع به اين معجون مى گويد اگر كسى يك هفته بخورد آن چه
در طفوليت خوانده به يادش مى آيد و اگر دو هفته بخورد آن چه ببيند
محفوظش گردد و اگر سه هفته بخورد عجائب ببيند.
ختم مجرب : در كتاب
((مدهامتان
)) حاج شيخ على اكبر نهاوندى دارد كه از ختم هاى مجرب ، ختم يا
على است و كيفيت آن چنين است كه ده شب در ساعت و وقت معين اول دو ركعت
نماز حاجت بگذارد بعد از نماز همانطور رو به قبله با كسى هم سخن نگويد
و يك صد و ده مرتبه كه مساوى با عدد نام مبارك على است صلوات بفرستد و
بعد بلافاصله يك هزار و پانصد و هفتاد مرتبه يا على بگويد و حاجت خود
را بخواهد و سه مرتبه صلوات بفرستد ان شاء الله حاجتش برآورده است .
(1026)
براى بستن باد نزله اين كلمات را نوشته بر سر بندد: بسم الله عزم الله
، بسم الله عظمة الله ، بسم الله جبرئيل ، بسم الله ميكائيل ، بسم الله
اسرافيل ، بسم الله عزرائيل ، بسم الله الذى لا يضر مع السمه شى ء فى
الاءرض و لا فى السماء و هو السميع العليم ؛ (و ننزل من القرآن ما هو
شفاء و رحمة للمومنين و لا يزيد الظالمين الا خسارا.)
(1027)
بستم بستم بستم ريح نزله و باد وجع سر و صورت و دندان و جميع اعضا را
به نام حامل اين دعا فلان را بحق بسم الله الرحمن الرحيم الا تعلو على
و اءتونى مسلمين ، بستم بحق تورات موسى (عليه السلام ) و انجيل عيسى
(عليه السلام ) و زبور داود (عليه السلام ) و صُحف ابراهيم (عليه
السلام ) و فرقان محمد المصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم ) و بحق
عظيم حرمتها و بحق سليمان بن داود (عليه السلام ) فهطمعها كعلهون OOO
من السلام حوتها.
جهت اسكات درد عقرب گزيده : هفت مرتبه سوره
((لايلاف
قريش
)) را تا آخر بر دَم كارد فولادى خوانده و
بدمد سپس كارد را دور محل عقرب گزيده بمالد. مجرب است .
ايضا اگر كسى را چيزى در گوش رود از قبيل موذيات و حشرات قطران را با
آب بود و نه (شايد مراد پودانه باشد كه مانند نعناست ) و با آب شفتالو
حل نموده نيم گرم كرده در گوش بچكاند آن حيوان بميرد. به تجربه رسيده .
و اگر
((هزارپا
)) در گوش
رفت روغن كنجد در آن بچكاند يا بميرد و يا بيرون آيد مجرب است .
ايضا اگر كسى را عقرب يا مار بگزد سير را نرم بكوبد ضماد نمايد در محل
نيش گذاشته تا بالمره درد ساكن شود.
بجهت علاج بواسير اين اجزاء را سائيده و مخلوط نموده بعدا ده قسمت كنند
و هر صبح يك قسمت و عصر يك قسمت آنرا بخورند تا تمام شود، اجزاء اين
است : گوگرد فارسى يك مثقال ، ريوند چينى دوازده نخود، قند دو مثقال ،
منيزى يك مثقال .
بجهت برطرف شدن غبار چشم لاسرخ طلائى را سه مرتبه در آتش سرخ كنند و در
عرق بيد فرو برده خاموش كنند و بعد بسايند و از حرير بيرون كنند
بالسويه با سرمه سنگ اصفهان مخلوط كنند و به چشم كشند بسيار نافع است .
ايضا بجهت درد كمر و لينت مزاج : صبر زرد، صولنجان مصرى ، پوست حليله
زرد از هر يك چهار مثقال كوبيده مخلوط كنند با آب خمير نمايند به
اندازه نخود حَبّ بسازند و در وقت حاجت دو دانه تناول نمايند.
براى گزيدگى سگ ديوانه : تخم خردل و تخم پياز سفيد از هر يك دو گرم (دو
درم ) و باقلاى مقشر سه درم ، همگى را نرم كوبيده پخته با عسل مخلوط
نمايد و در محل زخم دندان سگ بمالند ان شاء الله رفع ضرر آن را مى كند
اين معالجات را حاج شيخ على اكبر نهاوندى در كتاب
((مدهامتان
))اش نقل نموده .
(1028)
ايضا در كتاب
((حلية المتقين
))
از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده كه شخصى از قراقر شكم خدمت آن
حضرت شكايت كرد فرمودند: سياه دانه را با عسل بخور، و نيز در روايت
ديگر از آن حضرت منقول است كه شخصى خدمتش از بسيار بول شكايت كرد
فرمودند: سياه دانه را در آخر شب بخور و فرمودند: من آن را مى خورم
براى تب و آزار چشم و درد شكم و جميع دردها و خدا مرا شفا مى دهد.
فى ((سفينة البحار))
علاج البطن و الزحير فيه الروايات الواردة لمعالجة البطن بالارز اذا
غسل و جفف ثم رض و سفف . برنج را بشويند خشك كنند و بكوبند و با
پارچه الك كنند و بخورند. و بنحو آخر مع الشحم نحو ديگر همان آرد برنج
را با پيه مخلوط نموده بخورد. ايضا براى درد شكم و درد امعاء: مغز گردو
را بريان كنند و بخورند يعنى مغز يا خود گردو را در آتش اندازند تا
بريان شود و مغز آن را بخورند براى درد شكم نافع است .
ايضا براى درد شكم از مالى كه مرد از زنش طلب بخشش كند و زن به طيب
خاطر به شوهر بخشد قدرى عسل بخرد و با آب باران يعنى نيسان بخورد ان
شاء الله شفا يابد.
ايضا برنج را پخته با سماق مخلوط كرده بخورد براى درد شكم . براى قراقر
شكم گويا قبلا هم تذكر داديم كه سياه تخمه را با عسل بخورد.
ايضا براى اطلاق بطن يعنى شكم روه : سويق گاو رس را با آب زيره بخورد
(سويق ظاهرا هر چيز نرم كوبيده يا آردى كه با روغن سرخ كنند باشد.)
براى مرض برص در
((تحفه حكيم
))
است كه فضله كبوتر را نرم بكوبند با آب قطران مرهم نمايند به محل برص
بمالند تا سه روز بمالند اگر رفع نشد شش روز بمالند.
براى شاش بند: فضله كبوتر را بپزند و در ظرفى ريخته در آن بنشيند نافع
است . براى دفع تارى چشم سر كوبتر را با پرى كه دارد سوزانيده و در چشم
بكشد بسيار نافع است .
ايضا براى رفع تارى و غشاوت چشم ، خوردن تخم كبوتر بسيار نافع است ولى
اقلا پنج يا شش دانه كمتر نباشد و ظاهرا خردنش بهر نحوى باشد خام يا
پخته با روغن يا بى روغن نافع باشد.
دستور براى درد پا بنا به فرموده آقاى حاج ميرزا محمود كلباسى : قدرى
سير را خرد كند، قدرى الكل روى آن بريزد يك شبانه روز بگذارند سير وا
مى رود مخلوط كرده به پا طلايه كنند (بمالند.)
براى مرض رماتيسم ريشه بابا آدم با پوست نارون چهار مثقال با چهار
استكان آب بجوشانند و ميل كنند در يك روز و تا چند روز بايد اين عمل را
تكرار كنند خواسته باشند يك مرتبه يك سير از آن ها را در آب زيادترى
بجوشانند و چند روز ميل كنند.
براى معالجه تب راجعه : خاكشير پنج مثقال پنج مرتبه در آب بجوشانند و
در دوازده مثقال ترنجبين شيره كشيده ميل كنند تا چند روز اين عمل را
تكرار كنند خداوند شفا مى دهد.
جهت تب مالاريا: گل بنفشه دست چين پنج شش مثقال گرفته اگر مزاج مرطوبى
باشد با نبات بجوشانند تا قوام آيد و الا با شكر و روزى يك قاشق شربت
خورى ميل نمايند.
ايضا براى رفع همين تب مقدارى پوست بيد تازه و تخم كاسنى و ريشه كاسنى
نيم كوب نمايند و در كوزه نو آب نديده ريخته روى آن ها عرق بيد بريزند
در كوزه را بسته آن چه از منافذ جدار كوزه مى تراود (بيرون مى آيد) هر
روز يك يا نصف استكان ميل نمايند اگر ريشه عرعر هم باشد در كوزه بريزند
بهتر است البته .
در مناقب و فضايل مولى الموحدين اسدالله الغالب
على بن ابى طالب (عليه السلام )
در اين فصل ، مناظره بين ماءمون الرشيد - خليفه عباسى - و اسحاق
بن ابراهيم بن اسماعيل بن حماد بن زيد - كه از مشاهير علماء بغداد و
مجتهدين عصر خود بوده كه در كتاب
((تاريخ آل
محمد (صلى الله عليه و آله و سلم
))) تاءليف
قاضى بهلول بهجت است بيان مى كنيم :
ابن عبد ربه روايت مى كند كه اسحاق بن ابراهيم مى گويد: روزى يحيى بن
اكثم كه در عصر هارون الرشيد قاضى خلافت و مفتى نافذ الحكم بود به منزل
من آمد و گفت : خليفه امر فرموده كه چهل نفر از علماء بغداد را انتخاب
نمايم كه در مسائل و احكام و ايراد و اتيان ادله قادر و توانا باشند
آنهائى كه مى شناسى بگو تا من قيد نمايم (يادداشت كنم .) اسحاق بن
ابراهيم مى گويد: من اسماء اشخاص را ذكر مى كردم اشخاصى را كه يحيى
يقين به لياقت آنها داشت قيد كرد تا چهل نفر و از ما چهل نفر وعده گرفت
كه فردا على الطلوع در منزل او حاضر شويم ما در منزل او حاضر شده و
نماز صبح را در آن جا ادا كرديم . يحيى گفت : خليفه از من درخواست كرده
كه شما چهل نفر در حضورش حاضر شويد تا با شما در يك موضوع مهم مباحثه و
احتجاج نمايد. پس جمله به سراى خليفه رفتيم به ما اذن جلوس داد.
مامون لباسهاى فاخر پوشيده بود و عمامه سياه بر سر گذاشته بود تا ما
نشستيم خليفه عمامه و عباى خود را كنار گذاشت و ما را نيز امر كرد كنار
گذاريم و براى تامين استراحت ضروريه ما امرها داد. سپس خليفه سوالاتى
راجع به احكام شرعيه از ما نموده ما هم جواب داديم . آن گاه گفت :
مقصود از احظار شما اين جزئيات نبود بلكه براى اثبات يك امر به احتجاج
خوانده شديد.
من خليفه مامون به دين خدا متدين و حضرت على را از جميع خلايق افضل و
براى خلافت از تمام مردم اولى مى دانم و شما را نيز دعوت مى كنم كه اين
عقيده را قبول نموده و راءى خود را بيان كنيد.
اسحاق بن ابراهيم مى گويد: من اظهار كردم كه خليفه موادى را كه در فضل
و شرف على (عليه السلام ) در نظر دارد اظهار فرمايد تا سايرين آشنا
شوند. خليفه قبول فرمود و به من گفت : اى اسحاق فضيلت شخص بر ديگرى به
چه چيز اثبات مى شود؟ گفتم : اعمال صالحه .
مامون پرسيد: اى اسحاق ! روزى كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم
) مردم را به قبول دين اسلام دعوت مى فرمود آن روز اعمال صالحه كدام
افضل بود؟ اسحاق گفت : اخلاص بالشهادة ، يعنى سبقت بر اسلام . مامون
گفت : راست است ، آيا على بن ابى طالب (عليه السلام ) از تمام مردم
سابق تر در اسلام نبود؟ اسحاق گويد: گفتم بلى وليكن على بن ابى طالب
(عليه السلام ) در حال قبول اسلام نا بالغ بود، از مكلفين كسى كه قبول
دين اسلام كرد اول ابوبكر بوده است . مامون گفت : آيا على بن ابى طالب
(عليه السلام ) به دين اسلام به الهام خدا وارد شد؛ يا به دعوت رسول
خدا؟ اسحاق مى گويد: من غرق درياى تفكر شدم . مامون گفت : بگو با دعوت
رسول خدا؛ زيرا كه وحى بر رسول خدا نازل مى شد اى اسحاق ! آيا رسول خدا
با تكليف دين بر صبى غير بالغ تكليف ما لايطاق نمى شد و حال آن كه خدا
فرموده
و ما اءنا من المتكلفين ؛(1029)
يعنى تكليف ما لايطاق نخواهم فرمود؛ پس آشكار است كه على بن ابى طالب
(عليه السلام ) در حال تكليف قبول دين اسلام فرموده .