مويد قضيه ابوذر و گوسفندان
او اين است آنچه در ((تفسير نيشابورى
)) است : رابعه عدويه شب را در تهجد و نماز
گذرانده بود صبح كه ؛ خوابيد دزد آمد وارد خانه او شد آن چه را كه داشت
جمع نمود متوجه درب خانه شد كه برود درب خانه را بسته ديد برگشت آن را
كه جمع كرده بود گذارد متوجه درب خانه شد ديد درب خانه باز است برگشت
مجددا آن را ببرد درب خانه را بسته ديد تا سه مرتبه از زاويه خانه
صدائى شنيد: قماش را بگذار بيرون رو، اگر دوست خواب است سلطان بيدار
است .
ابن فهد حلى رحمة الله كه قبر شريف او در كربلاى معلّى است در ذيل توكل
فرمايشى دارد در كتاب ((عدة الداعى
)) براى مقصود ما مويدى است . آن اين است : رسول
اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) از جبرئيل سوال فرمود از حقيقت توكل
. عرض نمود: حقيقت توكل اين است بنده علم پيدا كند به اينكه مخلوق ضارّ
و نافع و معطى و مانع نيست و ياءس از خلق .
وقتى بنده اين پنج چيز دارا شد عمل نمى كند براى احدى غير از حق و قلب
او از حق به غير حق نمى گردد و از غير حق نمى ترسد و طمع به غير حق
ندارد.(893)
ابن فهد مى نويسد اين پنج ركن چهار آن علمى است يكى ديگر عملى است .
قوامى براى آن چهار نيست بدون پنجمى ، بلكه پنجمى ملاك آن چهار است ،
نزد پنجمى ظاهر مى شود ثمره آن چهار. و از اين معلوم شد قوامى نيست از
براى علم بدون عمل و اينكه علم نمو ندارد و به صاحبش نفع نمى رساند
مادامى كه عمل نكند به آن علم . و اين ظاهر و آشكار است زيرا كسى كه
دندان او درد مى كند مى داند ترشى به او ضرر دارد ترشى را مى خورد
ناچار دندان او درد مى گيرد قطعا. و علم او به اين كه ترشى به او ضرر
دارد براى او نافع نيست ؟ زيرا كه عمل به آن را كه نخوردن باشد ترك
نموده . بعد مى فرمايد: نظر نما به نتيجه حاصل از پنج ركن و آن نتيجه
سه امر است :
اول - اخلاص است وقتى محق شد مخلوق ضار و نافع نيست ، براى غير حق عمل
نمى كند، منزلت در قلوب خلق را طلب نمى كند، داعيه ريا از او منقطع
خواهد شد.
دوم - آنكه از خلق مستغنى مى شود و قطع طمع از خلق مى كند؛ زيرا كه كسى
كه يقين نمود كه خلق معطى نيست اميد به خلق ندارد فقط اعتماد، او به
رجا به رب خود دارد به جهت اينكه معطى آن را مى داند و بس .
سوم - امنيت و عدم ترس و خوف از سائر مخلوقات و عامه موذى ها كه از اين
جهت مخلصون و عباد و سياح بر درنده ها مى گذشته اند، در حالى كه خائف
نبوده اند از آنها؛ زيرا كه كسى كه يقين كرد مخلوق ضرر زن نيست از آنها
خوف ندارد، اعتقاد به او نسبت به درنده مثل اعتقاد او است نسبت به پشه
.
ابن فهد مى نويسد: ابو حازم عبدالغفار ابن الحسن حديث نموده گفته :
ابراهيم ادهم آمد كوفه من با او بودم و اين در عهد منثور بود و جناب
ابو عبدالله جعفر بن محمد العلوى هم كوفه آمدند بيرون آمد جعفر بن محمد
الصادق (عليه السلام ) براى رجوع به مدينه مشايعت نمودند آن حضرت را
علما و اهل فضل از اهل كوفه از جمله مشيّعين سفيان ثورى بود. ابراهيم
ادهم سبقت گرفتند بر حضرت تشييع كنندگان آن بزرگوار ناگاه ديدند شيرى
كنار راه است ، ابراهيم ادهم به بقيه مشيعين گفت : توقف كنيد تا جعفر
بن محمد الصادق بيايد ببينيم با اين شير چه مى كند؛ پس حضرت تشريف
آوردند قضيه آن شير را به آن حضرت عرض كردند پس حضرت تشريف آوردند
نزديك آن شير و گوش شير را گرفتند و از راه دور كردند و رو به ما
نمودند و فرمودند: آگاه باشيد، مردم اگر اطاعت خدا نمايند حق اطاعت
بارها خود را بارى اين ها خواهند نمود.
نيز در ((عدة الداعى ))
مى نويسد: جويرى سهر ابيدى گفت : با اميرالمومنين (عليه السلام ) رفتيم
بيرون به طرف بابل ، سومى با ما نبود. در زمين شوره زار سير مى كرديم
ناگاه شيرى پيدا شد كناره جاده ، ماده آن در عقب سر او بود، بچه هاى
شير هم عقب مادر خود بودند. دهنه مركب خود را كشيدم عقب كشم . حضرت
فرمود: يا جويريه بيا كه اين شير سگ خدا است هيچ جان بنده اى نيست مگر
ناصيه او در يَد خدا است . شر او را كفايت نمى كند مگر خدا. ناگاه
ديديم شير آمد طرف حضرت با دم خود اظهار تذلل مى كرد براى حضرت . پس
نزديك حضرت شد صورت خود را به قدم هاى مبارك حضرت مى ماليد خداى عزوجل
او را به نطق آورد به لسان طلق و ذلق عرض كرد:
السلام عليك يا اميرالمومنين (عليه السلام ) وصى خاتم النبيين !
پس ، حضرت جواب داد و عليك السلام يا حيدره ما
تسبيحك ؟ عرض كرد: مى گويم سبحان ربى
سبحان الهى سبحان من اوقع المهابة و المخافة فى قلوب عباده منى سبحانه
سبحانه . تسبيح مى كنم خداى را كه هيبت و ترس من را در قلوب
بندگان خود انداخته . تاييد مى كند آن چه در حديث معراجيه : يا احمد مى
دانى فايده صوم و صمت چيست ؟ عرض مى كند: نه يا رب ثمره و نتيجه اين دو
رياضت را نمى دانم . حق سبحانه ذكر مى فرمايد، تا اينكه مى فرمايد:
يتضعضع له كل ملك و يها به كل سلطان جائر و جبار
عنيد و يتمسح به كل سبع .
فى ((عدة الداعى
)) عن البضعة ، الزهراء، حبيبد المختار و والدة
الائمة الاطهار صلوات الله عليها على بعلها و بنيها. كسى كه به
طرف حق فرستد خالص عبادت خود را حق طرف او فرستد فاضل ترين صلاح او را.
فيه عن الباقر (عليه السلام ): عابد لله نيست حق عبادت را تا اينكه از
همه خلق قطع نكند به سوى خدا سبحانه آن وقت بگويد: خالص لى ، پس به
كرمش قبول فرمايد.
فيه عن الصادق (عليه السلام ): نعمتى خداوند عزوجل به بنده نداده
بالاتر از اينكه در قلبش غير خدا نباشد.
فيه ايضا عن النبى (صلى الله عليه و آله و سلم ): هيچ كس اعمال خويش را
تا چهل روز خالص ننمود مگر آنكه خداوند چشمه هاى حكمت را از قلبش بر
زبانش جارى سازد.(894)
در ((كبريت احمر))
بيرجندى است : شيخ ابو الفتوح رازى در تفسير خود روايت نموده از ابى ذر
غفارى كه حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمودند: از براى هر
حقى ، حقيقتى است و نمى رسد بنده به حقيقت اخلاص تا دوست نداشته باشد
كه مدح شود بر چيزى از عمل كه به جا مى آورد.
به اين مضمون از ثقة الاسلام در جامع ((كافى
)) از حضرت صادق (عليه السلام ) روايت نموده است
كه فرمودند: باقى داشتن عمل را تا اينكه ممحّض و خالص باشد براى خدا
شديدتر است از به جا آوردن آن عمل . و عمل خالص آن عملى است كه نخواهى
كسى تو را در آن عمل كه به جا آورده اى حمد و ثنا گويد جز بارى تعالى .
در ((مصباح الشريعة )) عن
الصادق (عليه السلام ) فرمود: بنده نمى گردد بنده خالص خداى تعالى مگر
اينكه مدح و مذمت خلق مساوى باشد نزد او؛ زيرا كه ممدوح نزد حق به مذمت
خلق مذموم نمى شود هم چنين مذموم نزد حق ممدوح نمى شود به مدح خلق . پس
خوشحال مشو به مدح احدى منزلت تو را نزد خدا زياد نمى كند آنچه مقدر
شده است بر تو بى نياز نمى كند تو را. محزون نشو به مذمت احدى كه ذره
اى نقص از براى تو ايجاد نمى شود و از درجه خير تو چيزى را كم نمى كند.
اكتفا كن به شهادت خدا براى تو و بر تو چه بر خوبى و بر بدى ، كه
فرموده است خداوند تبارك و تعالى : و كفى بالله
شهيدا،(895)
كسى كه قدرت بر دور ساختن مذمت از خود ندارد و استطاعت جلب ثناء به جهت
خود ندارد چطور مى توان به مدح او اميدوار، و از مذمتش ترسناك شد. روى
مدح و ذم خود را طرف خدا قرار بده ؛ زيرا كه خلق خلقشان از
((ماء مهين )) است و نيست
از براى ايشان الا سعى آنها.
لقوله تعالى : (ليس للانسان الا ما سعى .)(896)
و ايضا قال الله تعالى : (لا يملكون لانفسهم نفعا و لا ضرا.)(897)
در ((عدة الداعى )) مروى
است كه مردى از بنى اسرائيل گفت : عبادتى به جاى آورم مشهور گردم . مدت
طولانى به عبادت مشغول بود و به كسى نمى گذشت مگر آنكه او را به ريا و
تصنع نسبت مى داد خود به خود متوجه شد و گفت نفس خود را تعب و ضايع
نمودى عمر خود را در هيچ صرف كردى سزاوار است عملت را براى خدا قرار
دهى . نيت خود را تغيير داده خلوص نيت پيشه ساخت . بعكس سابق به هر كس
كه مى گذشت نسبت ورع و پرهيزكارى ، به او مى داد. نظير آن است قوله
تعالى فى حديث قدسى : بر تو است كه عمل بپوشانى ، بر من است كه آشكارا
سازم . و قول معصومين : خداوند تبارك و تعالى مدح و ثنا را تقسيم مى
نمايد كما اينكه رزق را تقسيم مى فرمايد. با اينكه مدح مردم نفعى نمى
بخشد در صورتى كه در نزد پروردگار مذموم و از اهل آتش است و مذمت خلق
از براى انسان ضررى ندارد و حال اينكه ممدوح و محمود نزد خداست و در
زمره مقربين است چگونه مذمت و كيد خلق مضر باشد و حال اينكه نبى اكرم
(صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: هر كس ثناى حق را بر ثناى مخلوق
اختيار كند خداوند معونه خلق را از او كفايت فرمايد. و حضرتش فرمود:
كسى كه امر آخرت خود به صلاح آورد حضرت حق امور دنياى او را اصلاح
فرمايد. كسى كه قلب و نيت خود را با آفريدگار صحيح كند خدا بين او و
مخلوق اصلاح فرمايد.
در ((ارشاد ديلمى )) از
نبى اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ): كسى كه رضاى مردم را برگزيند
به سخط و ناخوشى خداى عزوجل كسانى كه مى بايد مدح كنند او را مذمت او
را خواهند نمود، كسى كه اطاعت پروردگار را بر گزيند به غضب مردم حضرت
بارى تعالى كفايت كند دشمنى هر دشمنى از او و حسد حاسد و ظلم ظالم را
از او دفع كند خدا ناصره و معين آن بنده است .(898)
در ((بحار)):
((هر كس خشنودى مردم را اختيار كند به غضب خدا و
سخط پروردگار، مغضوب خلق و خالق مى گردد.(899)
در ((امالى )) عن الصادق
(عليه السلام ): مردى نوشت به حضرت سيد الشهداء: يا سيدى از خير دنيا و
آخرت مرا خبر دهيد؟ حضرت به او نوشت :
بسم الله الرحمن الرحيم : اما بعد؛ كسى
كه رضاى خالق را به سخط خلق برگزيند خداى تبارك و تعالى امور مردم را
از او كفايت فرمايد و هر كسى كه خشنودى مردم را به غضب خدا اختيار كند
خدا او را به مردم وا مى گذارد والسلام .(900)
در ((روضه وافى )) از
مواعظ ابى جعفر الباقر (عليه السلام ) وصيت آن بزرگوار به جابر بن يزيد
جعفى روايت شده از ((تحف العقول
)) از آن حضرت (عليه السلام ) كه فرمود به جابر: غنيمت بشمار از
اهل زمانت پنج چيز را: اگر حاضر شدى تو را نشناسد، و اگر غائب شدى تفقد
نكند تو را، اگر بودى نزد آنها شور با تو نكنند و اگر گفتى قول تو را
قبول نكنند، اگر خطبه كردى زنى را به تو ندهند و به پنج خصلت تو را
وصيت مى كنم : اگر ظلم به تو كردند ظلم مكن و اگر خيانت به تو نمودند
تو خيانت نكن ، اگر تكذيب تو نمودند تو غضب نكن ، و اگر ثناى تو كردند
تو خوشحال مشو، و اگر مذمت تو نمودند جزع نكن . فكر بكن آنچه براى تو
مى گويند اگر در خود
OOO 341
دوستى ثناى آنها حركات آنها سكنات همه موقوف است : به چيزى كه
موافق خشنودى خلق باشد براى اميد مدح آنها و ترس از مذمت آنها. اين
معنى از مهلكات است پس سزاوار نيست به ثناى مردم خوشحال و به مذمت مردم
ملول گردد. بلكه عرضه نمايد بر نفسش و عقلش و انصاف بدهد اگر موافق است
آنچه ثناى كردند با حال خودش شكر خدا نمايد فرح و خوشحالى او به فضل
خدا باشد بر او و آنچه منت گذارده بر او از الطاف خود و قلب او سكونت
پيدا نكند به مدح مردم بلكه غضب كند بر نفس خود براى طلب زيادى آنچه
خدا به او عطا فرموده اگر خود را عارى مى بيند از ثناى خلق پس خوشحالى
او از ديوانگى است مثال آن شخص است كه به انسانى استهزاء مى گويد
سبحان الله چقدر زياد است بوى خوشى كه در احشاء او است چقدر پاكيزه است
بوهائى كه از او مى وزد در وقتى كه به بيت الخلاء مى رود و آن شخص مى
داند بوها و كثافت هائى كه در احشاء او است .(901)
عن هشام ابن الحكم قال : قال لى ابوالحسن موسى
بن جعفر (عليه السلام ): عبادت نشده خدا به چيزى افضل از عقل
باشد عقل شخص تمام نمى شود مگر اينكه در او اين خصلتها باشد: از شر و
كفر او مردم در امان باشند، از رشد و خير او مردم تمنا داشته باشند،
زيادى مالش بذل شده زيادى كلماتش باز گرفته شده ، نصيب او از دنيا قوت
باشد، در تمام دهر از علم سير نشود، ذلت با خدا محبوب تر باشد نزد او
از عزت با غير خدا، فروتنى نزد او محبوب تر باشد از شرف ، احسان كم از
غير را زياد ببيند احسان زياد از خود را كم بيند، ببيند تمام مردم را
بهتر از خود و خود را از همه بدتر. بدان يا هشام صبر بر تنهائى علامت
قوت عقل است ؛ پس كسى كه شناخت خدا را، از خلق كناره مى كند از اهل
دنيا و راغبين در دنيا، و رغبت مى كند در آن چه نزد خداست . خدا انيس
او است در وحشت و صاحب او است در تنهائى و غناء او است در پريشانى و
عزت دهنده به او است بدون عشيره .
فى ((فلاح السائل
)) للسيد ابن طاووس ذكر الشهادة لله جل جلاله
بالوحدانيته فى الصلوة
اقول المهم ان يكون تلفظك بالشهادة
معاملة لله جل جلاله و عبادة و لا يكون قصدك انه جل جلاله فى نفس الامر
واحد فحسب و انما يراد منك انك تعتقد انه جل جلاله واحد فى نفس الامر و
انه لا اله لك تعبده سواه و لاشى ء لك توثره على رضاه فانك ان آثرت
شيئا عليه جل جلاله كان ذلك الذى توثره ارجح منه جل جلاله عندك و
معبودا من دونه فيما توثره فيه عليه و ما تكون كامل الصدق فى الشهادة
بانك لا اله لك سواه افلا ترى قوله جل جلاله فيمن رجح عليه هواه فقال
سبحانه (و اتخذ الهه هواه
(902))(903)
سيد ابن طاوس در ذكر شهادت به وحدانيت حق جل و علا مى فرمايد: مهم در
ذكر شهادت اين است او را به معامله با خدا دانى و عبادت او. فقط قصدت
اين نباشد او فى نفس الامر واحد است و بس و از تو خواسته اعتقاد نمائى
او فى نفس الامر يكى است و معبودى جز او نيست و كسى براى تو نيست .
اختيار نمائى رضاى او را بر رضاى خالق خود كه اگر اختيار نمودى چيزى را
براى تو نيست . اختيار نمائى رضاى او را بر رضاى خالق خود كه اگر
اختيار نمودى چيزى را بر او آن اختيار شده بر او لابد نزد تو ترجيح
دارد محسناتى در او است كه در حق سبحانه نيست بِلا مرجّح ترجيح داده
نمى شود چيزى بر چيزى و اين ترجيح داده شده معبود تو است غير از حق و
در شهادت خود كامل الصدق نيستى به اينكه معبودى براى من جز او جل شاءنه
نيست آيا نمى بينى قول حق سبحانه را درباره كسى كه هواى نفس خود را
در اختيار نموده و براى حق آن را اله ناميده (اتخذ الهه هواه .)(904)
فقد روينا فى بعض اءسانيدنا انه لما سئل الصادق
- صلوات الله عليه - عن الصدق فقال (ما معناه ): هو اءلا تختار على
الله غيره فانه قال تعالى هو اجتباكم فاذا كان اجتباك فاذا كان اجتباك
فاجتبه فاجتهد اءنت و لا تختر عليه هواك و لا دنياك و قال الشيخ ابو
جعفر ابن بابويه - رضوان الله عليه - حدثنا اءبى - رضى الله عنه - قال
حدثنا سعد بن عبدالله عن يعقوب بن يزيد عن محمد بن ابى عيمر عن محمد بن
حمران عن ابى عبدالله قال : من قال لا اله الا الله مخلصا دخل الجنة و
اخلاصه اءن يحجزه لا اله الا الله عما حرم الله عزوجل
(905) هذا لفظ الحديث و معناه .
عن ابى عبدالله (عليه السلام ) فى قوله الله تعالى : (حنيفا مسلما)(906)
قال : خالصا مخلصا لا يشوبه شى ء.(907)
امام ششم (عليه السلام ) در تفسير آيه مباركه : ((حنيفا
مسلما)) مى فرمايد: يعنى خالص محضى كه مشوب و
آلوده به چيزى نباشد يعنى ايمانى كه آلوده به شرك و ريا و ساير اخلاق
رذيله نباشد.
نيز سيد بن طاوس مى نويسد: عن ابى عبدالله (عليه السلام ) قال : كسى كه
بگويد لا اله الا الله را در حالى كه از روى اخلاص است داخل بهشت مى
شود و اخلاص او اين است لا اله الا الله مانع گوينده شود از تمام آنچه
را خدا بر بنده حرام نمود.
فرمايش امير (عليه السلام ) به كميل اين است :
يا كميل ليس الشاءن اءن تصلى و تصوم و تتصدق ولكن الشاءن اءن تصلى بقلب
تقى و عمل عندالله مرضى و خشوع سوى .(908)
معنى فرمايش اميرالمومنين ، به كميل بن زياد نخعى اين است : شاءن اين
نيست كه نماز كنى و روزه بگيرى و صدقه دهى وليكن شاءن اين است كه نماز
كنى به قلب پاك و عملى كه مَرضِىّ نزد خدا باشد و داراى خشوع باشد.
سيد بن طاوس فرمود روايت شديم به اسناد خود همين كه سوال شد صادق (عليه
السلام ) از صدق ، فرمود آن حضرت چيزى را كه معناى آن اين بود: صدق اين
است بر خدا غير او را اختيار ننمائى خداى فرمود: هو اجتباكم . وقتى خدا
تو را براى خود اختيار مى نمايد تو هم او را براى خود اختيار نما جديت
بنما و اختيار ننما بر او هوى و دنياى خود را.
قال النبى (صلى الله عليه و آله و سلم ):
اعبدالله كاءنك تراه فان لم تكن تراه فانه يراك .(909)
فرمود پيغمبر محترم : به طورى با قوت ايمان خدا را پرستش و عبادت كن
گويا او را مى بينى و بدان چنانچه تو با چشم دل او را نبينى او تو را
مى بيند.
قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ): ان
الله لاينظر الى صوركم و اعمالكم و انما ينظر الى قلوبكم و نياتكم .(910)
فرمود رسول محترم : به درستى كه خدا نظر نمى كند به صورتهاى شما و
عملهاى شما بلكه نظر مى فرمايد به دلهاى شما و نياتتان .
و روى فى تفسير قوله تعالى (اتخذوا اءحبارهم و
رهبانهم اءربابا من دون الله )(911)
انهم ما صاموا لهم و لا صلوا لهم و لكن اطاعوهم فيب معصية الله فصار
حكمهم بذلك حكم من اتخذهم آلهة فاياك ان يشرك به جل جلاله او تكفر به
بايثارك عليه هواك او دنياك او غيره سبحانه فتحصل فى استحقاق الهلاك .
سيد بن طاوس فرموده در تفسير آيه مباركه :
اتخذوا اءحبارهم و رهبانهم اءربابا من دون الله
(912) روايت شده اينكه يهود علما و رهبانان خود
را خدا قرار داند نه مراد آن است كه آنها را عبادت كردند يعنى براى
آنها روزه گرفته و براى آنها نماز خواندند. بلكه مراد آن است كه براى
اطاعت امر آنها خدا را معصيت كردند پس حكم آنها مانند كسانى شد كه آنها
را خدا قرار دادند. پس مراقب باش و بپرهيز از اينكه شريك براى خدا
نگيرى يا كافر شوى به خدا به اختيار كردنت بر ميل خدا ميل و هواى
نفسانى خود را يا اختيار كردنت دنيا را يا غيرى را بر خداوند سبحانه كه
بالنتيجه تحصيل كنى براى خود استحقاق عذاب و هلاك را.
رسيدن به قدر و منزلت و علم و كرامت و غنا و
راحت
فى ((سفينة البحار))
قال اميرالمومنين (عليه السلام ): طلبت القدر و المنزلة فما وجدت الا
بالعلم تعلموا يعظم قدركم فى الدارين و طلبت الكرامة فما وجدت الا
بالتقوى اتقوا لتكرموا و طلبت الغنى فما وجدت الا بالقناعة عليكم
بالقناعة تستغنوا طلبت الراحة فما وجدت الا بعدم مخالطة الناس .
معصيت خدا باعث قطع نسب مى شود
فى ((سفينة البحار))
قال الرضا (عليه السلام ) للحسن الوشاء: فى قوله تعالى (يا نوح انه ليس
من اءهلك )(913)
لقد كان ابنه ولكن لما عصى الله عزوجل نفاه الله عن اءبيه ، كذا من كان
منا لم يطع الله فليس منا و انك اذا اءطعت الله فاءنت منا اءهل البيت .(914)
در ((سفينة البحار)) محدث
قمى است : على بن موسى الرضا (عليه السلام ) در تفسير آيه مباركه :
يا نوح انه ليس من اءهلك انه عمل غير صالح ؛
به حسن و شاء فرموده : كه شبهه نيست كه پسرش بود ولى چون معصيت و
نافرمانى خدا را نمود خدا او را نفى فرمود از پدرش نوح ، فرمود:
((اهل تو نيست )) لذا هر
كس از ما كه اطاعت خدا را ننمايد از ما نيست دورش اندازيد و تو اى
شنونده بدان اگر اطاعت و فرمان بردارى كنى خدا را، از ما اهل بيتى !
اشعار منسوب للامام الشافعى
ان لله عبادا فطنا |
|
طلقوا الدنيا و خاف الفتنا |
نظروا فيها فلما علموا |
|
اءنها ليست لحى وطنا |
جعلوها لجة و اتخذوا |
|
صالح الاءعمال فيها سفنا(915)
|
فى آخر الزمان
فى مادة الزمان فى ((سفينة
البحار)) قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و
سلم ): ياءتى على الناس زمان وجوههم وجوه الادميين و قلوبهم قلوب
الشياطين كاءمثال الذئاب الضوارى ، سفا كون للدماء، لايتناهون عن منكر
فعلوه ، ان تابعتهم ارتابوك و ان حد ثتهم كذبوك و ان تواريت عنهم
اغتابوك ، السنة فيهم بدعة و البدعة فيهم سنة و الحليم بينهم غادر و
الغادر بينهم حليم و المومن فيما بينهم مستضعف و الفاسق فيما بينهم
مشرف صبيانهم عارم و نسائهم شاطر و شيخهم لا ياءمر بالمعروف و لا ينهى
عن المنكر، الالتجاء اليهم خزى و الاعتذار بهم ذل و طلب ما فى اءيديهم
فقر، فعند ذلك يحرمهم الله قطر السماء فى اءوانه و ينزله فى غير اوانه
و يسلط عليهم شرارهم فيسومونهم سوء العذاب و يذبحون اءبنائهم و يستحيون
نسائهم فيدعوا خيارهم فلا يستجاب لهم .(916)
ترجمه : رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرموده زمانى بر مردم
خواهد آمد صورت آنها مانند صورت آدمى ولى دل و سيرت آنها دل شيطانى مثل
گرگهاى گرسنه بيابان . از خونريزى به هيچ وجه باك ندارند هر چه آنها را
از اعمال زشتشان نهى مى كنند باز نمى ايستند.
در همچنين زمانى اگر پيروى كنى اهل آن تو را به شك مى اندازند و اگر
خبر دهى و حديث كنى آنها را تكذيب مى كنند تو را و اگر از آنها مفارقت
و دورى كنى غيبتت را مى كنند. سنت و اعمال نيك در نظر آنها بدعت و زشت
است و اعمال زشت و بدعت در نظر آنها سنت و نيك است و اشخاص حليم و
بردبار در نزد آنها اهل خدعه و مكرند و اشخاصى كه اهل خدعه و حيله اند
نزد آنها بردبار و محترمند و اهل ايمان در بين آنها ضعيف و ذليلند و
اهل فسق و فجور در بين آنها گرامى و عزيزند.
بچه هاى آن زمان بى حيا و شريرند. و زنهاى آن زمان بى پروا و بدكارند.
پيران آن زمان امر به معروف و نهى از منكر را ترك مى كنند. پناه بردن
به اهل آن زمان موجب رسوائى و فضيحت است . و عذر آوردن نزد آن ها
بدبختى و ذلت است . چيزى از آنها طلب كردن مورث فقر و بيچارگى است . در
چنين زمانى خداوند حرام مى فرمايد بر اهلش باران را در موقع لزوم و
باران بر آنها مى بارد در غير موقع لزوم وقتى ضرر بار آورد و مسلط مى
فرمايد بر اهل آن زمان شرار و بدان خودشان را كه بر آنها حكومت مى كنند
پس آنها را تحت فشار بدترين عذاب مى گذارند و بچه هاى آنها را مى كشند
و زنهاى آنها را به بى حيائى و بى پرده گى سوق مى دهند در همچه زمانى
هر قدر خوبان آنها خدا را بخوانند دعاى آنها به هدف اجابت نمى رسد.
و قال اءيضا (صلى الله عليه و آله و سلم ):
ياءتى فى آخر الزمان اناس من امتى ياءتون المساجد يقعدون فيها حلقا
ذكرهم الدنيا و حب الدنيا لا تجالسوهم فليس لله بهم حاجة .(917)
فرمود: مى آيند در آخر الزمان مردمى از امت من در مسجد جمع مى شوند و
اطراف يكديگر حلقه مى زنند صحبت و ذكر آنها دنيا و حب دنيا است متوجه
باش با چنين مردمى همنشينى نكن خدا به آن ها حاجت ندارد.
و قال اءيضا: ياءتى على الناس زمان ، الصابر
منهم على دينه كالقابض على الجمرة بكفه .(918)
نيز فرموده : مى آيد بر مردم زمانى كه كسانى كه صبر مى كنند و دين خود
را حفظ مى كنند مانند كسى هستند كه آتش كف دست خود نگاه مى دارند.
قال مولانا الرضا (عليه السلام )
شيخ صدوق به سند معتبر از ريان بن صَلت روايت كرده كه گفت :
حضرت امام رضا (عليه السلام ) براى من اين اشعار را كه از جناب
عبدالمطلب است خواند:
يعيب الناس كلهم زمانا |
|
فما لزماننا عيب سوانا |
نعيب زماننا والعيب فينا |
|
و ان نطق الزمان بنا هجانا |
و ليس الذئب ياءكل لحم ذئب |
|
و ياءكل بعضنا بعضا عينا(919)
|
ترجمه : تمام مردم ،
((روزگار
))
را عيب مى كنند و حال آنكه عيبى براى روزگار نيست سواى ما، حاصل آن كه
عيب روزگار ماييم ، اگر ما نبوديم ، روزگار عيب نداشت . ما عيب مى كنيم
روزگار خود را و حال آن كه عيب در ماست و اگر روزگار تكلم مى كرد ما را
هجو مى نمود و همانا گرگ ترك مى كند خوردن گوشت گرگ را ولكن بعضى از ما
مى خورد بعضى ديگر را بالعيان .