كانت نظريه نگه دارى ذهنى و نيز توصيف هايى از دروغ گويى مانند
افراد محدودى هستند كه حقيقت بدان ها مديون است ، را رد مى كند. وى تاكيد مى كند كه
(( صدق از حقوق فرد بر خويشتن است ))
. كانت دروغ را چنين تعريف مى كند: (( گفتن تعمدى جمله اى
نادرست به ديگرى )) ؛ همچنان كه از نظر وى راست گويى وظيفه
اى است كه در هيچ شرايطى ملغى نمى شود، زيرا دروغ گويى لطمه زدن به آبروى خويشتن
است . كانت دروغ گفتن را - حتى در مواقعى كه تنها راه گريز قربانى از دست قاتل توسل
به دروغ باشد - مردود اعلام كرده است . در اين مورد انسان با گفتن حقيقت مسئول قتل
نيست و مورد شماتت قرار نمى گيرد، اما اگر دروغ بگويد مسئول تمام پيامدهاى آن براى
قربانى و ديگران است ؛ گرچه پيامدها عمدى نباشند.
از نظر كانت ، حتى اگر انسان اجبارا دروغ بگويد مقصر است ، زيرا عليه وظيفه عمومى
مرتكب خطا شده است . وى استدلال مى كند كه دروغ گويى موجب بى اعتبار شدن سخن شده و
تمام حقوق مبتنى بر قرارداد را باطل و ضعيف مى كند و به بشريت زيان مى رساند، زيرا
دروغ هميشه به ديگرى ضرر مى زند؛ حتى اگر براى فرد خاطى مضر نباشد دست كم به حال
بشريت مضر است ، چون منبع قانون را تباه مى كند.(855)
با وجود استثنا، به ندرت فيلسوف يا متكلمى مطلق گرايى كانت را امضا كرده است ؛ حتى
طرف داران كانت براى تضاد بين حقوق و وظايف ، در مواردى دروغ گفتن را جايز شمرده
اند. چنان كه متذكر شديم قانون كلى لازم الرعايه اين نيست كه هميشه راست بگوييم ؛
چنان كه كانت فكر مى كرد، بلكه هميشه بايد راست بگوييم تا با چنين كارى حقوق و
وظايف ديگر نقض نشود؛ مانند وظيفه حفظ بيگناه از ضرر. دروغ گفتن براى نجات فرد از
دست قاتل ، تخلف از اين وظيفه كلى نيست زيرا وظيفه در مواردى كه در آن قتل محتمل
است ، كاربردى ندارد. آن دسته از طرف داران كانت كه مخالف مطلق گرايى كانت هستند،
اظهار مى كنند كه اطاعت برده وار از اين قانون بيش از موارد استثنايى كه كانت با آن
مخالف است ، حيثيت بشرى را تهديد مى كند.
در زمينه دروغ گويى نظريه افراطى مخالف با مطلق گرايى كانت ، نگرش سودگرايان به
اين امر است . از نظر مكتب سودگرايى ، دروغ گويى جداى از سود و يا ضرر آن ، به خودى
خود خنثى است . در هر موقعيتى بهترين كار آن است كه حداكثر سود نصيب بيش تر مردم
شود؛ اعم از اين كه فريبى در آن باشد يا صداقتى ؛ به هر حال طرف داران سودگرايى با
حساسيت بدين مطلب مى پردازند كه دروغ گويى نمى تواند فى حد نفسه مورد بررسى قرار
گيرد، زيرا هميشه جزئى از نتايج است و به طور كلى ، اين نتايج براى دروغ گويى عموما
منفى هستند، چون اگر چه دروغ نهاد نظام هاى قراردادى را كاملا از بين نمى برد ولى
اعتماد اجتماعى را خدشه دار مى كند؛ بنابراين وقتى انسان نتايج و مصاديق دروغ گويى
و يا راست گويى را مى سنجد سودگرايان اظهار مى كنند كه بايد به يك پيش فرض ابتدايى
بر ضد دروغ گويى قايل شد.(856)
سودگرايان خبره ادعا مى كنند كه مى توانند اعتراف طرف داران كانت را نسبت به دروغ
گويى از طريق كشف و بيان نتايج مخفى و منفى دروغ توجيه كنند.
سودگرايان براى توجيه تئورى خود غالبا به دروغ هاى سفيد (دروغ هاى بى اهميتى كه به
كسى زيان نمى رساند) استناد مى كنند. اين دروغ ها آن قدر بى اهميت هستند كه هزينه
بررسى و ارزيابى احتمالى آنها از ضررهاى ناچيز احتمالى خود آنها بيش تر است . به
علاوه دروغ هاى ، سفيد غالبا مفيد و مورد تاييد اصل سودمندى است ؛ به عنوان مثال
اگر ميزبان زحمت زيادى براى تهيه غذا متقبل شده باشد و اين غذا مورد پسند ميهمان
نباشد، بيان اين كه چقدر غذا لذيذ است براى ميهمان بى ضرر است يا ضرر ناچيزى به
دنبال دارد؛ در حالى كه اجتناب از گفتن اين دروغ احساسات ميزبان را جريحه دار مى
كند، زيرا بى ضرر بودن دروغ سفيد عرفا و عملا تاييد شده و براساس سودگرايى ، آسان
تر از اصول كانت قابل توجيه است . سودگرايان ادعا مى كنند كه گفتن دروغ سفيد و از
نظر اخلاقى آن را بى اهميت تلقى كردن ، گواه صدق سودگرايى است .
مى توان بر عليه سودگرايان كه دروغ سفيد را بى اهميت تلقى مى كنند دلايلى چند اقامه
كرد:
اولا اين استدلال ها لغزنده و شيب دار(857)
هستند و در ميان انواع فريب هايى كه به عنوان دروغ سفيد به حساب مى آورند، مواردى
پيش پا افتاده وجود دارد؛ مانند وقتى كه كسى در جواب احوال پرسى مى گويد: خوبم ؛ در
حالى كه واقعا سردرد دارد و يا دادن دارو به كسانى كه نگران سلامتى خويش هستند؛ در
حالى كه تجويز دارو توسط پزشكان - كه غالبا به عنوان دروغ سفيد تلقى مى شود - شايد
از نظر روانى موجب وابستگى بيمار به دارو نيز بشود و خطر پى بردن مريض به فريب را
نيز به دنبال داشته باشد كه در نتيجه موجب بى اعتمادى وى به پزشكان مى شود.
سودگرايان ، با توجيه دروغ هاى سفيد زمينه پذيرش فريب هاى مضر را فراهم مى كنند.
سودگرا ممكن است ادعا كند كه تئورى وى دقيق طراحى شده و ارزيابى صحيحى ارائه مى
دهد، اما معترض اصرار بورزد كه مهم نيست كه سودگرايان در ارزيابى تئوريكى چنين
مواردى چقدر موفق هستند، در عمل از اين تئورى سوء استفاده شده و مردم براى توجيه
فريب هاى مضر، به اصل سودمندى تمسك مى كنند به نظر مى رسد كه براى اشكال سودگرا
بايد نظريه خود را قانون مند كند،(858)
اما متقابلا سودگرا اظهار مى كند كه منع كلى دروغ گويى منجر به منع دروغ هاى واقعا
مفيد نيز مى شود.
اشكال دومى كه به سودگرايان وارد است اين كه آنها به جاى توجه به عمل بر موارد خاصى
تكيه مى كنند كه اين تكيه موجب غفلت از زيانهاى فزاينده گرديده است و بالقوه موجب
ازدياد اعمال فريب كارانه مى شود گرچه گاهى تجويز دارو براساس اصل سودمندى قابل
توجيه است ، اما با عموميت يافتن آن ، شرافت حرفه پزشكى از بين مى رود. سودگرا براى
مواجهه با اين شكل نيز، به برخى از اشكال سودگرايى قانون مند تمسك مى جويد اصل
سودمندى ممكن است به جاى موارد خاص ، در عمل قابل اطلاق باشد.
سيسلاباك - كه اين مقاله عمدتا مرهون آثار وى مى باشد يكى از مهم ترين نويسندگان
معاصر درباره فريب چنين مى گويد: (( همان گونه كه دروغ گفتن
در مورد در خطر بودن جاى يك انسان نشان دهنده غير قابل انعطاف بودن بيش از حد تحليل
كانت است ، دروغ سفيد نيز شاهد ناكافى بودن ارزيابى سطحى سودگرايان است . اين
انتقاد اساس سودگرايى را مورد حمله قرار نداده ، زيرا اهميت بررسى نتايج را رد
نمى كند بلكه بيان گر اين امر است كه سودگرايان اغلب در برداشت عجولانه خود نسبت به
بى ضرر بودن دروغ هاى سفيد، همه عوامل لازم را مورد توجه قرار نمى دهند. آنها اغلب
به موارد عملى فريب و روش هاى تكثير و تقويت آن توسط موارد ديگر عنايتى ندارند و
بيش تر به موردى خاص و از ديدگاه فرد دروغ گو توجه دارند. ))
(859)
باك به بررسى ضررهاى پنهان تجويز دارو و نوشتن توصيه نامه هاى مطنطن مى پردازد. وى
نتيجه گيرى مى كند كه اكثر دروغ هاى به ظاهر سفيد، دست كم غير ضرورى و اغلب آنها
قطعا و يا به احتمال زياد مضر مى باشد. باك مى پذيرد كه اگر بخواهيم احساسات كسى را
بدون دليل جريحه دار نكنيم از تعارف و عذرخواهى هاى بالطبع فريبنده گريزى نيست . و
افراد گرفتار تجويز دارو و تمجيدهاى مطنطن ، گزينه بهترى ندارند، اما وى بر اندك
بودن اين موارد اصرار مى ورزد: بى شك اكثر ما، بيش از هر نوع فريب ديگر، با دروغ
هاى سفيد سر و كار داريم . هرچه توجه بيش ترى به انواع دروغ هاى سفيد مبذول داشته و
در حذف آنها از كلام خود موفق شويم ، به همان نسبت نياز به توسل بدان ها تقليل
خواهد يافت . اگر بتوانيم به ديگران بفهمانيم كه به دروغ هاى سفيد آنها احتياج
نداريم ، از مسائل بغرنج و بى مورد بى شمارى اجتناب خواهد شد. ))
(860)
قابليت توجيه اخلاقى دروغ در حال اضطرار، نشانه شكست مطلق گرايى كانت است و نياز به
محدود ساختن دروغ هاى سفيد، عدم كارايى سودگرايى را نشان مى دهد. نوع ديگر دروغ كه
از تعهداتى ويژه ناشى مى شود، به خصوص به بعضى از طرف دارن كانت كه ضد مطلق گرايى
هستند مربوط مى گردد. پزشكان ، كشيش ها، روزنامه نگاران و روان شناسان همه روابط
ويژه اى دارند كه ناگزيرند مطالب مراجعان خود را افشا نكنند. غالبا به نظر مى رسد
كه براى حفظ راز در روابط شغلى ، بايد دروغ گفت . سودگراى سطحى نگر به تعهدات خاص
توجه ندارند و معيار وى در حفظ و يا افشاى راز، فقط اصل سودمندى است .
از سوى ديگر براساس نظر طرف داران كانت (( وظيفه
)) مهم ترين نقش را دارد؛ به ويژه وظايف شغلى كه بسيار مهم
است وقتى ناچاريم براى حفظ راز مراجعه كننده دروغ بگوييم بين وظايف تزاحم پيش مى
آيد. روش روشنى براى تقدم و تاخر راست گويى و رازدارى وجود ندارد. ممكن است افشاى
راز مانند دروغ گويى مهم و يا كم اهميت باشد. در هر دو مورد نقص در انجام وظيفه به
نهادهاى جامعه آسيب مى رساند. هيچ تئورى اخلاقى نمى تواند راه حل ساده اى براى اين
تزاحم ارائه نمايد. گفت وگو درباره تئورى هاى اخلاقى فقط تا آنجا مفيد است كه
حساسيت فرد را نسبت به معناى اخلاق عملى افزايش دهد.
دروغ هاى مقامات دولتى ، از مهم ترين انواع فريب ها هستند كه با آن مواجه ايم ، اين
دروغ ها چنين توجيح مى شوند كه براى رفاه و نفع عموم ضرورى اند؛ بنابراين اصل
سودمندى به سادگى قابل توجيه است ؛ حتى از نظر افلاطون - كه براى حقيقت ارزش والايى
قايل بود - دروغى كه براى كشور گفته مى شود شريف است : ((
اگر كسى بتواند دروغ بگويد، اين حكام شهر هستند كه مى توانند بنا به مصلحت و براى
تامين منافع كشور به شهروندان و دشمنان دروغ بگويند. ))
(861)
به دليل انگيزه نوع دوستى نهفته در اين گونه دروغ ، افلاطون آن را شريف (gennaion)
ناميده است كه هم چنين منعكس كننده باور برترى حكام نسبت به رعايا مى باشد از نظر
آنها بسيارى از اوقات فريب خوردگانشان قضاوت مناسب و عكس العمل درستى در قبال حقايق
نشان نمى دهند.
دروغ شريف ، غالبا با خود فريبى همراه است ؛ به عنوان مثال وقتى حاكم براى حفظ قدرت
خويش دروغ مى گويد، با اين توجيه كه حذف وى از مقام قدرت براى كشور مضر است - در
اثر اغواى قدرت - در واقع خود را فريب داده است . گاهى چنين استدلال مى شود كه براى
اداره امور سياسى دروغ گفتن ضرورى است و هيچ دولتى ، به طور كامل از آن اجتناب نمى
كند؛ حتى در صورت پذيرفتن اين مطلب اختلاف بسيارى بين جوامع گوناگون در نوع و كثرت
فريب و نيز در بين افراد يك دولت واحد و بين دولت هايى كه متعاقبا در يك كشور بر سر
كار مى آيند وجود دارد.
فراگير بودن فريب در سياست نياز به يافتن ابزارى براى بالا بردن استاندارد صداقت را
تقليل نمى دهد. گفته مى شود كه استانداردهاى اخلاقى ، كارايى دولت را ضعيف مى كند.
بنابه دلايلى ، عدم انتقاد مبنى بر روابط صادقانه بين دولت و ملت ، به طور عميق ترى
دولت را ضعيف خواهد كرد. به دنبال افشاى فريب هاى اعمال شده توسط نيكسون ، رئيس
جمهورى آمريكا طبق نظرسنجى ها، 69 درصد مردم آمريكا معتقد بودند كه رهبران سياسى
مداوما به آنها دروغ گفته اند. عمدتا بى علاقگى گسترده مردم آمريكا نسبت به مسائل
سياسى معلول عدم اعتماد آنها به مقامات دولتى است .
باك اظهار مى دارد كه حتى در موارد موجهى كه دولت به منظور جلوگيرى از احتكار و
بورس بازى به طور آشكارا دروغ مى گويد، بررسى دقيق عواقب سياست توام با دروغ به يك
ارزيابى مجدد خواهد انجاميد. همين كه موارد موجه شناسايى شد، موارد ديگر با موارد
مجاز يكى دانسته شده و نيز انواع مواردى هم كه در آن دروغ مجاز شمرده مى شود. مانند
قارچ زياد مى شود.
وقتى دروغى گفته شد، براى پوشاندن آن فرد مجبور است باز هم دروغ بگويد و همين طور
دروغ دوم ، دروغ سوم را مى طلبد و ممكن است تعداد آنها از كنترل خارج شود. هرچه
دولت بيش تر فريب بدهد؛ چه مستقيم و از طريق دادگاه ها و مطبوعات و چه غير مستقيم و
به وسيله حرف ها و تناقض بين اظهارات دولت و حوادث جارى ، فريب ها بيش تر آشكار مى
شوند. هرچه فريب ها بيش تر آشكار شود، اعتماد به دولت كم تر مى شود.
بحث هاى باك عليه دروغ هاى شريف ، براساس نتيجه گرايى
(862) است . وى اظهار مى دارد كه اين گونه دروغ ها بايد حتى المقدور
محدود شود. دلايل توجيه آن به سبب نتايج مضر و اغلب درك نشده اش ناموفق بوده است .
وى هم چنين استدلال هايى براى دروغ دارد كه براساس نظريات طرف داران كانت مى باشد،
مثلا، مى گويد: دروغ گفتن به مردم برخلاف حقوق آنهاست . زيرا در حكومت بر مردم
رضايت آنها شرط است ، هم چنين با اين تصور كه آنها نمى توانند براساس اطلاعات صحيح
قضاوت درستى داشته باشند، حيثيت آنها لكه دار مى شود و دروغ هاى دولت چون حالت
اجبارى دارد، آزادى مردم را محدود مى كند.
باك در صفحات پايانى بررسى خود اظهار مى دارد كه چون از گذشته ساختار دروغ و
توجيهات ممكن مورد توجه قرار گرفته ، مطالعه نظريات سنتى در اين باره ضرورى است .
ما بايد از نظريات سنتى استفاده كنيم ؛ به عنوان مثال بايد ببينيم چرا عملا اين
گونه تلقى شده كه دروغ با برنامه قبلى بدتر از دروغ بدون طرح قبلى است ، هم چنين
تحريك ديگران به دروغ گويى (به وسيله تعليم فريب كارى در خانواده ، محيط كار يا
مدرسه ) از خود دروغ گفتن بدتر است . دروغ گفتن به كسانى كه حق دارند اطلاعات صحيح
داشته باشند در مقايسه با ديگران يا دروغ گفتن به كسانى كه در امور مهم به ما
اعتماد كرده اند، از دروغ گفتن به دشمن بدتر است . اكنون منابع جديدى در اختيار
ماست ؛ اطلاعات و روش هايى كه به وسيله آنها مى توانيم نظر دقيق و سنجيده ترى
درباره مفيد و مضر بودن نتايج دروغ ارائه نماييم . امروزه منابع بيش ترى پيرامون
چگونگى مكانيسم سودگيرى و دليل تراشى در دسترس ماست . بالاخره آن كه ، ما برخلاف
انديشمندان ، كه تنها به مسائل پيش پا افتاده دسترسى داشتند در استناد به اعمال
فريب كارانه شواهد بسيارى در اختيار داريم .(863)
با وجود آن كه باك اهميت نظرات سنتى را مى پذيرد به زمينه تئوريكى مسئله ، كه
نظريات سنتى يونانى ، يهودى ، مسيحى و اسلامى براساس آن به بررسى پرداخته اند،
عنايت اندكى مبذول داشته است . همان گونه كه در آغاز اين مقاله در بحث از آثار سنتى
- اسلامى پيرامون دروغ اشاره گرديد، از نظر مسلمانان دروغ گناهى است كه با فضيلت
صدق ناسازگار است . با در نظر گرفتن اين نكته مى توانيم به سوالات باك راحت تر پاسخ
دهيم ؛ به عنوان مثال وى سوال مى كند كه چرا دروغ با برنامه قبلى از دروغ بالبداهه
بدتر است ؟ از ديدگاه سنتى كسى كه با برنامه قبلى دروغ مى گويد از حيث صفات اخلاقى
ضعيف تر مى باشد تعليم دروغ گويى از خود آن بدتر است ، زيرا با تعليم دروغ به صفات
متعلم شكل مى دهيم . دروغ گفتن به هم وطن ، از دروغ گفتن به دشمن بدتر است ، زيرا
فضيلت در متن ارتباطات ، آداب و رسوم و نهادهاى يك جامعه وجود دارد. اين ارتباطات
در ميان يك امت بسيار قوى و در ميان دشمنان آنها - كه ارزش هاى متضاد دارند - بسيار
ضعيف است .
در ديدگاه ارسطويى ، اخلاق بر پايه آداب و رسوم و نهادهاى يك جامعه استوار است .
رسوم و نهادها، خود بر حسب تكامل و سعادت فرد و جامعه ارزيابى مى شوند بسيارى از
استدلال هاى باك عليه دروغ گويى ، متناسب با اخلاق ارسطويى است ، زيرا وى نيز مانند
ارسطو به رسوم اجتماعى و چگونگى تضعيف آن به وسيله دروغ تكيه مى كند؛ به عنوان
نمونه استدلال وى عليه دروغ هاى پدرانه بر اين مسئله مبتنى است كه دروغ روابط
والدين و فرزند را با ترويج بى اعتمادى و بدگمانى و ساير اشكال نادرستى تضعيف مى
كند؛ بنابراين براى شكوفايى نهاد خانواده ، بايد به پرورش فضيلت صدق پرداخت . اين
استدلال ، دروغ پدرانه را مطلقا ممنوع نمى كند؛ گرچه در منع آن از نتيجه گرايى سطحى
نگر سخت گيرتر است ، چون به جاى اعمال و قواعد خاص ، به عادات ، رسوم و نهادها در
بافت اجتماع نظر دارد.
از ديدگاه مذهبى صدق و كذب شديدا به فضيلت و رذيلت مخصوص مذهبى مربوطاند.
اولين بار ابليس به آدم (عليه السلام ) دروغ گفت خداوند حقيقت را خلق و آن را به
پيامبرانش (ع ) وحى نمود. انسان هاى شرور صدق را تحريف و رسولان الهى را انكار مى
كنند؛ بنابراين انكار حقيقت ، دروغ گويى و طرد رسولان الهى ارتباط نزديكى با هم
دارند.
دروغ گويى انعكاس عدم خضوع در برابر اوامر الهى است . دروغ گو چنين تصور مى كند كه
تحريف وى از حقيقتى كه خدا آفريده بهتر است ؛ حتى گفتن دروغ شريف مستلزم آن است كه
به خطا تصور كند كه مى تواند گفته اش را پيش بينى نمايد و اين خود نوعى كبر است .
كسى كه واقعا تقواى الهى داشته باشد، حتى در گفتن دروغ هاى سفيد احتياط مى كند زيرا
دروغ علامت بى حرمتى نسبت به حقيقت است . فرد با ايمان به ندرت و فقط در صورت
اضطرار مانند دفاع از عقيده يا اصلاح ذات البين دروغ مى گويد: مومن در پى خلوص است
و فريب ، نوعى آلودگى است و كسى كه نسبت به ديگران صادقانه عمل نكند در صداقت با
خود دچار مشكل خواهد شد.
وقتى انسان به دروغ گويى عادت كند، خودفريبى بر او غالب مى شود. خود فريبى فى نفسه
مورد توجه فلاسفه و موضوع بسيارى از كتاب هاى مهم بوده است .(864)
مطالعات فلسفى خودفريبى بر فعاليت هايى تكيه دارد كه از حقايق و موضوعات مهم
روگردان بوده و نتايج آن بيان گر ناديده گرفتن و يا فقدان آگاهى كامل است كه مى
تواند توصيف كننده نوعى از دروغ گويى (دروغ گفتن به خود) باشد.
سوال هايى نيز پيرامون لوازمات اخلاقى و روانى خودفريبى مطرح مى شود. خودفريبى با
از خود بيگانگى ، در نوشته ماركس و هگل ، با اعتماد به نفس ، در مكتب
اگزيستانسياليسم و با مسئوليت و احساس رضايت از خود، در ديگر مكاتب ارتباط دارد.
خود فريبى با نفاق نيز ارتباط تنگاتنگ دارد؛ موضوعى كه حضرت على (عليه السلام )
درباره آن فرموده است : (( بدترين گناه آن است كه گناه كار
آن را درست بداند. ))
(865)
سيد رضا صدر: دروغ هاى روا(866)
پيغمبر عالى قدر فرمود: سه چيز است كه دروغ در آنها زيباست : نيرنگ در جنگ ، وعده
شوهر به زن ، اصلاح ميان مردم .
مقصود از جنگ جهاد در راه خدا و نبرد با كفر و مبارزه با ظلم و تعدى مى باشد در
زبان رسول صلى الله عليه و آله لفظ حرب ، هيچ گاه براى جهان گيرى و انتقام استعمال
نشده است و هميشه در نبرد حق با باطل به كار رفته . نيرنگ در اين گونه نبردها، موجب
نيرومندى حق و ضعف باطل مى شود؛ پس نيرنگ ، زيبا و دروغش مستحسن است ، چون سودمند
است ، لذا يكى از استثناهاى دروغ ، دروغ در جنگ است دروغ در جنگ به هر جورى كه ممكن
باشد، هر چند براى تقويت روحيه سربازان باشد.
دومين مورد استثنا وعده شوهر به زن است . اسلام كاخ سعادت زناشويى را هميشه برپا مى
خواهد و براى حفظ اين كاخ - كه خوش بختى دو تن يا بيش تر در آن مى باشد - وعده دادن
دروغ را اجازه داده است . شوهر اگر بتواند تقاضاى زن را انجام بدهد بهتر، و اگر
نتواند يا صلاح نداند، باز هم تلخى زندگى زن و شوهر را نخواستند. زن عواطفش لطيف
است ، نبايستى نوميد گردد و شكرآبى ميان دو همسر پيدا شود؛ پس اين دروغ براى بشر
سودمند است .
سومين مورد استثنا، دروغ در اصلاح مى باشد. هرگاه ميان دو تن يا دو دسته اختلافى
باشد، بايستى كوشيد كه آن را برطرف ساخت اسلام دوست مى دارد كه پيروانش در آسايش و
يگانگى به سر برند و جنگ و ستيزى در ميان آنها نباشد، رفع اختلاف ميان دو تن يا دو
دسته ، به سود دو طرف و به سود جامعه مى باشد؛ دروغ براى چنين مقصد مقدسى زيباست .
چه قدر پسنديده است كه كسى از دشمنى به سوى دشمنى خبر ببرد كه دشمنى ميان آن دو
كاسته گردد، شايد كم كم دوست شوند و در آسايش و صميميت به سر برند.
از يكى از سخنان حضرت امام صادق (عليه السلام ) استفاده مى شود كه دروغ در اصلاح
اصلا دروغ نيست ؛ نه آن كه دروغ باشد و روا. شايد منظور حضرتش از اين سخن افاده
تاكيد باشد.
آن حضرت مى فرمايد: سخن بر سه گونه است : راست ، دروغ ، اصلاح ميان مردم . از وجود
مقدسش توضيحى درباره اصلاح ميان مردم خواسته شد، در جواب چنين فرمود: درباره كسى
سخنى مى شنوى كه اگر به او برسد، سخت ناراحت مى شود. به او مى گويى كه از فلانى
درباره تو تعريفى شنيدم كه چنين گفت و چنان گفت ؛ سخنى مى گويى كه درست برخلاف آن
چه شنيده اى باشد.
از اين كلام زرين استفاده (اى ) مى شود و آن اين است كه اصلاح ، اختصاص به صورت
اختلاف ندارد، بلكه مقصود از اصلاح معنايى وسيع تر است و صورتى را مى گيرد كه ميان
دو تن هيچ گونه اختلافى نباشد، ولى يكى از آن دو چيزى درباره ديگرى بگويد كه اگر به
گوش او برسد، ايجاد شكرآبى كند در اين جا نيز اسلام اجازه مى دهد كه سخنى برخلاف
واقع گفته شود تا از پيدايش اختلاف جلوگيرى كند.
آرى ، دروغ هم در دفع اختلاف زيباست و هم در رفع آن ، باز هم رسول خدا صلى الله
عليه و آله فرموده : (( لا كذب على مصلح
(867) كسى كه مى خواهد اصلاح دهد، دروغ ندارد. ))
دفع شر ظالم : چهارمين موردى كه دروغ زيبا و پسنديده است ، دروغى است كه بدان وسيله
شر ظالمى دفع شود. امام ششم (عليه السلام ) مى فرمايد: دروغ ، زشت و نكوهيده مى
باشد؛ مگر در دو جا: دفع شر ستم گران و اصلاح ميان دو تن .
ناتوان و بيچاره اى نزد شما مخفى شده و يا در گوشه اى پناهنده گرديده و شما مى
دانيد در اين وقت ، قلدرى ستم كار به سراغ او مى آيد و از شما نهان گاه او را مى
پرسد؛ اگر راست بگوييد و او را معرفى كنيد، قبيح ترين زشت كارى ها را انجام داده
ايد و در جنايت آن قلدر شركت كرده ايد؛ شايسته است دروغ بگوييد تا شر آن ستم گر را
از آن ناتوان دفع كنيد. دور نيست كه روايت شريف اطلاق داشته باشد و اطلاقش شامل حال
خود شخص نيز بشود يعنى اگر كسى خود را در خطر ظالمى ببيند، جايز است كه دروغى بگويد
و خويشتن را از آن خطر برهاند. اين هم چهارمين مورد از استثناهاى دروغ .
قاعده كلى : به طور كلى هرجا كه دروغى گفته شود كه منظور از آن ، دفع شر و زيانى از
مسلمانى باشد، دروغ زيبا و پسنديده مى شود. اين دروغ كليد گناهان نخواهد بود، بلكه
كليد نيكوكارى و خدمت به خلق مى باشد، البته اين گونه دروغ ، وقتى زيباست كه راست
گويى ممكن نباشد. در اين صورت است كه گاهى دروغ حرام ، واجب مى شود و راست ، حرام
مى گردد.
در مجله رسالة الاسلام قاهره ، اين سخن را از اميرالمؤ منين (عليه السلام ) نقل
كرده بود: الكذب كله اثم الا ما اءنفعت به مسلما، اءو دفعت
به عن دين؛ هر گونه دروغى گناه است ؛ مگر دو دروغ : دروغى كه به مسلمانى
سودى برساند، دروغى كه از دين ، خطرى را دور كند.